کرمانشاه

شهید «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل مشکلات ایستاد و نترسید


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس – سیدجواد هاشمی فشارکی: آیت‌الله «عطاءالله اشرفی اصفهانی» متولد سال ۱۲۸۱، نماینده امام خمینی (ره) در استان «کرمانشاه» و امام جمعه شهر «کرمانشاه» بود که فعالیت‌های زیادی را در جهت ترویج مبانی دینی و فرهنگی و همچنین پشتیبانی‌ از دفاع مقدس در آن استان انجام داد و نهایتاً در جریان برگزاری نماز جمعه، به دست سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ترور شده و به شهادت رسیده و به‌عنوان «چهارمین شهید محراب» لقب گرفت.

نقش آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در جبهه‌ها

شهید آیت‌الله «عطاءالله اشرفی اصفهانی» همیشه جنگ را مسئله اصلی کشور می‌دانست و علی‌رغم کهولت سن، مکرراً در جبهه‌ها حاضر می‌شد.

اتاق فرماندهی جنگ

در ابتدای جنگ تحمیلی، منزل شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در کرمانشاه، اتاق فرماندهی جنگ در غرب کشور و محل جلسات فرماندهان بود؛ به‌طوری‌که فرماندهان جنگ همانند شهیدان «همت»، «باکری»، «صیاد شیرازی» و… به‌همراه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که مدیریت جنگ را برعهده داشتند، در آن‌جا جلسه برگزار می‌کردند و به اصطلاح «پاتوق جنگی» آن‌ها، منزل آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در کرمانشاه بود.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

حضور در جبهه‌ها و دیدار با رزمنده‌ها

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» علی‌رغم کهولت سن، به‌طور دائم در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کرد، به دیدار رزمندگان می‌رفت و همیشه مقیّد بود که برای آن‌ها سخنرانی کند. وی همچنین با رزمندگان به گفت‌وگو می‌نشست و می‌گفت: «وقتی به جبهه می‌روم، تا مدتی روحیه‌ام قوی می‌شود».

وی مسافت‌های طولانی و راه‌های صعب‌العبور را به عشق دیدار دلاورمردان حاضر در جبهه‌ها، با وسایل نقلیه نظامی و سنگین در شرایطی دشوار می‌پیمود و وجود او باعث دلگرمی رزمندگان و ایجاد شور و شوق در دل‌های آنان بود و بار‌ها در جبهه‌های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان‌غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر و سومار حضور یافته بود.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» با حضور خود در مناطق عملیاتی، سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیاری در آن‌ها می‌شد. وی هنگام آغاز عملیات «فتح‌المبین» در دوم فروردین سال ۱۳۶۱، در قرارگاه فرماندهی عملیات حضور یافت.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» همچنین پس از آزادی قصر شیرین، به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر، سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد و پس از آزادی خرمشهر نیز عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت ایشان به‌جای آوردند. وی سپس بعدازظهر همان‌روز، علی‌رغم مخالفت فرماندهان، همراه با امام جمعه اهواز عازم منطقه «خرمشهر» شده و پس از ورود به شهر، در مسجد جامع خرمشهر، در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند: «امروز یکی از روز‌های مهم اسلامی و یوم‌الله است و از جمله آرزو‌های من فتح خرمشهر بود که به‌حمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم».

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

خون من رنگین‌تر از رزمندگان نیست

شامگاه هشتم مهر سال ۱۳۶۱ در منطقه غرب، عملیات «مسلم بن عقیل» آغاز شد. شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» که آن شب در قرارگاه فرماندهی عملیات حاضر بود، حال عجیبی داشت و یک لحظه آرام و قرار نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود. نزدیکی‌های صبح بود که یک گلوله توپ در نزدیکی چادر ایشان منفجر شد و بنابراین فرماندهان جهت ترک آن محل اصرار کردند؛ اما وی نپذیرفت و گفت: «من از این محل نمی‌روم و آماده هرگونه مسئله‌ای هستم؛ زیرا خون من رنگین‌تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات این‌جا باشم»؛ اما شهید محلاتی، عبا و عمامه وی را برداشت و بر سر و دوش او گذاشت و عصا را به دستش داده و وی را عازم کرمانشاه کرد.

وقتی به شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» می‌گفتند جلوتر نروید، ممکن است دشمن ببیند و حادثه‌ای رخ دهد، می‌گفت: «خون من که از خون این بچه‌ها بالاتر نیست، بگذارید شاید من هم در جبهه‌ها شهادت نصیبم شود، شاید آن چیزی که سال‌هاست به دنبال آن (شهادت) هستم، در جبهه‌ها پیدا کنم».

نقش آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در پشت جبهه‌ها

شهید آیت‌الله «عطاءالله اشرفی اصفهانی» علاوه‌بر صحنه‌های جبهه‌ها، در پشت جبهه‌ها نیز تمام هم و غم خود را صرف کمک به رزمندگان و حمایت از جبهه‌ها کرد.

کمک‌های مالی

یکی ازفعالیت‌های شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در پشت جبهه‌ها، این بود که وی حساب‌های بانکی‌ را برای جمع آوری کمک‌های نقدی و کمک به جبهه‌ها و نیز جهت کمک به مهاجران جنگ، اختصاص داده بود. همچنین این شهید والامقام، حساب دیگری را نیز جهت بازسازی منطقه گیلان‌غرب که به استان کرمانشاه محول شده بود، اختصاص داده بود.

تبلیغ برای حضور مردم در جبهه‌ها

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» با شروع جنگ تحمیلی، در بسیج همه‌جانبه مردم برای حضور در جبهه‌ها نقش مثبتی داشته و در خطبه‌های نماز جمعه و پیام‌ها و مصاحبه‌های خود، همگان را به حضور در جبهه‌ها و دفاع از کشور توصیه می‌کرد. وی در این راستا، به دادن شعار بسنده نکرده و خود نیز همان‌طور که گفته شد، در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کرد و این موضوع موجب می‌شد تا مردم خصوصاً بسیاری از جوانان، برای حضور در جبهه‌ها ترغیب شوند. برای مثال؛ شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» با لباس رزم در مراسم عزاداری که به‌مناسبت تاسوعای حسینی در یکی از میدان‌های شهر کرمانشاه برگزار شده بود، حضور پیدا کرد و  امام خمینی (ره) پس از آن‌که از این موضوع باخبر شده و عکس این شهید والامقام را با لباس رزم دیده بودند، لبخندی زده و فرموده بودند: «پیرمرد با این سن‌شان لباس سپاه پوشیده و برای جبهه مردم را تشویق کرده‌اند».

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

روحیه به مردم برای خالی نکردن صحنه

«کرمانشاه» در دوران دفاع مقدس به‌نوعی خط مقدم جبهه تلقی می‌شد و در معرض تهدیدات دشمن قرار داشت؛ از همین رو، خالی کردن آن منطقه، امتیاز مثبت به دشمن بود؛ این درحالی بود که مردم زیادی قصد مهاجرت از آن منطقه را داشتند که اگر این اتفاق می‌افتاد، مشکلات زیادی در آن منطقه و مناطق دیگر کشور به‌وجود می‌آمد. حضور شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در منطقه «کرمانشاه» به‌عنوان نماینده حضرت امام خمینی (ره)، باعث شده بود که مردم زیادی که قصد مهاجرت داشتند، از این موضوع صرف نظر کنند و این‌طور شد که کرمانشاه و غرب کشور با انفاس قدس این شهید والامقام، در آن دوران، مانند این‌روزها، همیشه در خدمت دفاع مقدس و انقلاب باشد. این درحالی است که خود نیز در سخت‌ترین و خطرناک‌ترین شرایط، مانند زمانی که ارتش بعثی گاهاً با ۱۰۰ فروند هواپیما به بمباران خوشه‌ای منطقه می‌پرداخت، هرگز «کرمانشاه» را ترک نکرد.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

یاری آسیب‌دیدگان و آوارگان جنگ تحمیلی

جنگ تحمیلی موجب آواره شدن تعداد زیادی از هموطنان در شهرهاى مرزى شد؛ بنابراین شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» با درایت خود و با همکارى مسئولین اجرایى شهر «کرمانشاه» و استاندارى، ۷۵۰ هزار نفر از آوارگان و آسیب‌دیدگان جنگ تحمیلی را سازماندهی کرد. در این راستا، مردم مهمان‌‏نواز «کرمانشاه» آن‌چه را که در توان داشتند، در اختیار آوارگان، تحت مدیریت شهید آیت‌الله «اشرفى اصفهانى» قرار دادند و وی را که براى انجام رسالت خویش گاه در چند شبانه‏‌روز، تنها دو ساعت مى‏‌خوابید را یارى رساندند.

شهید آیت‌الله «اشرفى اصفهانى» در دوران دفاع مقدس به ترغیب مردم براى پذیرایى از جنگ‏‌زدگان در استان کرمانشاه همت گماشت و بر این اساس، با سرکشى‌های شبانه‌‏روزى از این آوارگان در مساجد، پذیرای جنگ‌زدگان بود. وی همچنین با ایجاد ارتباط با سایر استان‌ها، به جذب کمک‏‌هاى عظیم مردمى، برای سازماندهى اردوگاه‌هاى جنگ‌‏زدگان می‌پرداخت.

پذیرایی از رزمندگان

ایستگاه بزرگ صلواتی در کرمانشاه، با حمایت ایشان در یکی از مساجد شهر ایجاد شده بود و رزمندگانی که در حال تردد بین نقاط مختلف جبهه بودند، هنگام عبور از کرمانشاه، از آن‌جا جهت استراحت و اطعام بهره می‌بردند و سپس ادامه ماموریت می‌دادند؛ چیزی شبیه موکب‌های اربعین حسینی در این دوران.

تحقق آرزوی پیوستن به شهدا

عالم وارسته‌ حضرت آیت‌الله «عطاءالله اشرفی اصفهانی» عابدانه و مجاهدانه زیست و مزد سال‌ها مجاهدت خود را با «شهادت»، از خداوند متعال گرفت و به آرزوی خود رسید.

وی یک روز قبل از شهادتش، خدمت امام خمینی (ره) رفت. به محض ورود، امام امت (ره) از جای خود برخاست و ایستاد و او را در آغوش گرفت و بوسید. به هنگام رفتن نیز امام خمینی (ره) دوباره چنین کرد. آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» آن‌شب به یکی از نزدیکان خود گفته بود: «من احتمال می‌هم که این آخرین ملاقات من با امام باشد؛ چراکه این‌بار امام دو مرتبه با من معانقه (روبوسی) کردند».

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» در یکی از گفت‌وگو‌های تلویزیونی خود، آرزو کرده بود که چهارمین شهید محراب باشد و چنین هم شد. وی ظهر روز جمعه ۲۳ مهر سال ۱۳۶۱ در مسجد جامع کرمانشاه، درحالی که ساعت حدوداً ۱۲:۱۵ را نشان می‌داد، آماده می‌شد تا به منبر رفته و خطبه‌های نماز جمعه را قرائت کند. آن‌روز، چهار روز تا آغاز ماه محرم سال ۱۴۰۲ هجری قمری مانده بود و این شهید محراب می‌خواست تا در خطبه اول خود، به تبیین قیام حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) بپردازد.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» همچنین می‌خواست تا در خطبه دوم نیز مانند همیشه، به مسائل روز پرداخته و ابتدا پاسخ «بازرگان» را بدهد که در آن روز‌ها بازهم علیه انقلاب و نظام اسلامی شبهه‌افکنی کرده و اهداف و آرمان‌های آن را زیر علامت سؤال برده بود. وی همچنین می‌خواست پاسخ «صدام» را بدهد که مدعی اصلاح شده بود و بعد از آن به شرطه‌های سعودی اعتراض کند که در جریان برگزاری مراسم حج، مزاحمت‌های بسیاری را برای حجاج ایرانی به‌بار آورده و برخی آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و در آخر هم قصد داشت تا به شرف‌یابی ائمه جمعه سراسر کشور خدمت امام خمینی (ره) بپردازد که روز قبل آن، یعنی ۲۲ مهر در حسینیه جماران، انجام شده بود.

منافقین بار‌ها قصد ترور آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» را داشتند و در این راستا دو بار نیز اقدام به ترور ایشان کرده بودند که هر دو توطئه‌ها با شکست مواجه شده بود؛ اما این‌بار تقدیر بر این بود که خون این مجاهد فی سبیل‌الله، شاهدی شود بر جنایات جلاد‌هایی که بر هیچ‌کس حتی کودکان و زنان نیز رحم نمی‌کردند؛ این‌گونه شد که منافقی کوردل، در حالی‌که نارنجکی در کمر خود تعبیه کرده بود، با حمله به این روحانی مجاهد و انفجار آن، این اسوه جهاد و مبارزه را در روز جمعه ۲۳ مهر سال ۱۳۶۱، در سن ۸۰ سالگی در مسجد جامع کرمانشاه و در سنگر نماز جمعه به شهادت رساند.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

وداع مردم با پیکر شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» 

پیام امام خمینی (ره) در پی شهادت آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» 

پس از ترور آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» و شهادت وی، امام خمینی (ره) در پیامی خطاب به ملت ایران، با تسلیت شهادت این مجاهد فی سبیل‌الله، ضمن محکومیت اقدام منافقین‏، به تجلیل از شخصیت وی پرداخته و فرمودند: «مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاء‌اللّه اشرفى را در این مدت طولانى، به صفاى نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارک هوى و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح مى‌شناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قوى‌النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود که مایه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ» بود.

شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل ایستاد و نترسید

تشییع پیکر شهید آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» 

نکته پایانی

شهید آیت‌الله «عطاءالله اشرفی اصفهانی» مصداق عینی کسی است که ایمان و عمل صالح داشته و علاوه‌بر خطابه‌ها و شعارهایی که حمایت از دفاع مقدس می‌داد، خود نیز عمل‌کننده بود و ترس در وی جایی نداشت و عاقلانه در صحنه‌های خطر حاضر می‌شد و هیچ‌وقت نمی‌گفت: «کسی نمی‌تواند وسط سیل بایستد و بگوید، نمی‌ترسم».

آن شهید والامقام مصداق این بیانات گهربار امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) است: «بعضی‌ها اسم عقلانیت و عقل را می‌آورند، اما منظورشان ترس، انفعال و فرار از مقابل دشمن است درحالی‌که فرار کردن و ترسیدن، عقلانیت نیست. ترسو‌ها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند، زیرا عقلانیت به معنای محاسبه درست است. البته دشمن تلاش دارد تا معنای غلط عقلانیت را تلقین کند و برخی هم نادانسته، در داخل همان حرف دشمن را تکرار می‌کنند».

بی‌شک امروز درگیر و دار تحریم‌های ظالمانه دشمن و شیوع ویروس کرونا، قطعاً کشور ما نیازمند الگوگیری از فرهنگ دفاع مقدس و چنین مردان مومن و عاملی است که با روحیه جهادی، در سخت‌ترین شرایط مقابل دشمنی ایستادند که از جانب بیش از 36 کشور جهان پشتیبانی مالی و تسلیحاتی می‌شد.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

شهید «اشرفی اصفهانی»؛ مجاهدی که وسط سیل مشکلات ایستاد و نترسید بیشتر بخوانید »

لو رفتن حقوق شهید محمود کاوه وقت حساب و کتاب هزینه رستوران!


نسبت حقوق فرماندهان و رزمنده‌ها در زمان جنگ چه قدر بود؟به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جواد نظام‌پور راوی دوران‌ خاطرات دفاع مقدس و همرزم فرمانده شهید محمود کاوه به روایت خاطره‌ای از فرمانده خود پرداخت و در آن به میزان حقوق این شهید و بسیاری از فرماندهان آن دوران اشاره کرد که در ادامه آن را می‎خوانید.

با شهید کاوه از مشهد عازم کرمانشاه بودیم و در بین راه مجبور بودیم تهران توقف داشته باشیم. آن زمان به سختی جای خواب برای رزمنده‌های شهرستانی که به تهران می‌‎آمدند پیدا می‌شد. شهید کاوه که در بیت حضرت امام (ره) و حفاظت کار می‌کرد با مسوول نگهبانان ارتباط داشت و برای شب به خوابگاه نگهبانان رفتیم. شب را در خوابگاه ماندیم تا صبح به سمت کرمانشاه حرکت کنیم، صبح تا به خودمان بجنبیم نزدیک ظهر شد. محمود پیشنهاد داد برویم جایی ناهار بخوریم. سال ۱۳۶۰ و اوج ترور‌های منافقین در شهر‌ها بود. این بود که همه جا سپاه با ماشین‌های نظامی در حال گشت‌زنی بود. منافقین با عملیات‌های تک‌نفره هرکه را که فکر می‌کردند حزب اللهی است، ترور می‌کردند. محمود مثل همیشه که لباس فرم سپاه تنش می‌کرد حتی در شهر، لباس فرم به تن داشت و یک لندکروز نظامی زیر پایمان بود تا خود را به کرمانشاه برسانیم. پیشنهاد محمود بود برویم جایی و ناهار بخوریم، با خودم فکر کردم نکند با این لباس‌ها سر و کله منافقین پیدا شود، اصلا تردد با این لباس درست نیست، مخصوصا که حالا قرار بود رستوران هم برویم.

رستورانی در خیابان پاسداران پیدا کردیم که سالنش با پله به سمت پایین می‌رفت. گفتم خب این رستوران جوری نیست که اگر کسی با لباس فرم ما را ببیند توجهش جلب شود، از پله‌ها پایین رفتیم، با دیدن آیینه کاری و تزئینات محو زیبایی‌های سالن شدم. با خودم گفتم عجب جایی آمدیم، جیب و کلاس ما اصلا به اینجا نمی‌خورد، اما کار از کار گذشته بود، می‌خواستم برگردم، ولی رویم نمی‌شد. مشتری‌ها که خیلی هم شیک و اتو کشیده بودند، نگاه معناداری به ما که لباس فرم تنمان بود کردند.

صاحب رستوران با احترام منوی غذا را گذاشت روی میز. تا آن روز همچین چیزی ندیده بودیم، در رستوران‎های مشهد گارسون را صدا می‎کردیم و غذا سفارش می‎دادیم، غذا‌ها هیچ کدام قیمت نداشت، دو پرس کوبیده سفارش دادیم و غذایمان را خوردیم. صورتحساب را آوردند سر میز، نگاه که کردیم دیدیم ۶۴ تومن فاکتور پیچیده‌اند، فکر کردیم حتما به خاطر لباس‌هایمان قیمت را کم گفته‌اند. محمود خواست فاکتور را حساب کنم، جیب‌هایم را گشتم، اما هیچ پولی نبود، گفتم من پولی همراهم نیست، حالا نوبت محمود بود که جیبش را بگردد، او هم پولی نداشت. گفت پاشو پاشو برو بالا و از توی جیب کیفم پول بردار، همیشه پولش را توی جیب‌های جلویی کیف می‌گذاشت و هر خرجی داشتیم دست می‌کردیم توی جیب و پول برمی‌داشتیم. رفتم بالا کیف را از ماشین درآوردم و زیپش را باز کردم، هرچه گشتم پولی نبود، لباس‌ها را ریختم بیرون، اما چیزی پیدا نکردم، آمدم داخل رستوران و به محمود گفتم هیچی پول داخل کیف نیست. گفت تازه از مشهد حقوقم را گرفتم و گذاشتم توی جیب کیف، چطور تمام شد؟ آنجا فهمیدم محمود چقدر حقوق می‌گیرد.

مادرم همیشه یک مبلغی برای مبادا به می‌داد و می‌گفت دست به این نزنید. همان پول را از کیفم درآوردم و هزینه غذا را حساب کردم. حالا هیچی برای رفتن تا کرمانشاه نداشتیم.

آن زمان بچه‌های پاسدار دو هزار و ۲۰۰ تومان حقوق می‌گرفتند که بعد از ازدواج به سه هزار و ۶۰۰ تومان می‌رسید. اصلا فکر نمی‌کردم حقوق یک فرمانده همین‌قدر باشد، حتی فکر نمی‌کردم محمود خرج ماموریت را از حقوق خودش بدهد. مجبور شدیم هر شهری که می‌رسیم به مقر سپاه برویم و بنزین بزنیم.

خیلی‌ها فکر می‌کنند شهدا آدم‌های معمولی نبودند، آنچه ما دیدیم بسیاری از رزمنده‌ها به ویژه رزمنده‌های کم سن و سال، چون امام و انقلاب را باور داشتند با تفکر اینکه انجام وظیفه می‍‌کنند به جبهه رفتند. هیچ کدام آدم‌های خاصی نبودند.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

لو رفتن حقوق شهید محمود کاوه وقت حساب و کتاب هزینه رستوران! بیشتر بخوانید »