به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق سعید جلیلی در رشته توئیتی نوشت: در ۸ سال گذشته در دولت سایه تمام مسایل خوزستان را بررسی کردیم؛ همچنین جوانان خوزستانی که با ما همراه هستند به مدت یک سال تمام مشکلات روستاها را بررسی کردند.
از نقاط مختلف استان بازدید شد و با جوانان، دانشجویان، اساتید دانشگاهها، صاحبان حِرَف و صنایع جلسات متعددی برگزار کردم که جمع بندی آنها این است که امروز خوزستان میتواند یک نمونه برای جهش همه کشور باشد.
خوزستان نباید دچار مشکلات و آسیبهایی باشد که باور کردنی نیست.
مسایلی چون آلودگی ناشی از گرد و غبار، تامین نشدن آب آشامیدنی در برخی مناطق، سیستم فاضلاب و دفع پسماند نامناسب به ویژه در اهواز، و آبگرفتگی در هنگام بارشهای شدید ؛ حاشیه نشینی …
مشکلات واگذاری ظرفیت هایی مانند کشت و صنعت هفت تپه مسائلی را برای استان ایجاد کرده و نشان میدهد خوزستان محتاج یک نگرش جدید است.
در این نگرش نباید به حداقلها اکتفا کرد بلکه باید فرصتهای استان خوزستان را به بهترین شکل برنامه ریزی، مدیریت و دنبال کرد تا مردم این استان نه تنها مشکلی نداشته باشند بلکه الگویی از رفاه برای سایر نقاط کشور باشند.
برخی از فرصتهای خوزستان را تنها چند نقطه از جهان دارد که بسیار ارزشمند است؛ فرصت کشاورزی، نفت و گاز، همجواری با عراق، گردشگری، شیلات و صنعت آبزی پروری و… همه اینها فرصتهای بسیار ارزشمندی است که خوزستان باید با آنها یک جهش در شان خود را پیدا کند.
ظرفیتهای خوزستان اگر به فعل تبدیل شود نه تنها میتواند مشکلات استان و کشور را حل کند بلکه در برخی از عرصهها میتواند حتی مواد غذایی در منطقه غرب آسیا را تامین کند.
افزایش بهره وری تولید در محصولات کشاورزی در خوزستان به میزان پنج میلیون تن در یک برنامه چهار ساله ممکن است.
اولویت اشتغال در صنایع باید با مردم خوزستان باشد که البته این صنایع چنان بزرگ است و قابلیت پیشرفت و جهش را دارد که میتواند علاوه بر مردم استان دیگران را هم شامل شود.
تثبیت ۳۰۰ هزار هکتار از زمینهای کشاورزی خوزستان کار مثبت دولت در ۸سال گذشته بود.
تثبیت این ۳۰۰ هزار هکتار علاوه بر اشتغال زایی و افزایش درآمد در خوزستان، همه کشور را هم از آن منتفع کرد و باعث شد کشور ۶ میلیارد دلار در درآمدهای ارزی خود صرفه جویی داشته باشد.
اگر تمام ۸۰۰ هزار هکتار زمین کشاورزی طرح رهبری در خوزستان و ایلام پیگیری و اجرا شود نه تنها به نفع استان بلکه به نفع تمام کشور خواهد بود و این فرصتی است که خداوند به ایران و استان خوزستان داده است.
جهش ایران با جهش روستاهای حاصلخیز و سرشار از نعمت استان خوزستان ممکن می شود.
اگر روزی جوانان این مرز و بوم در خوزستان نقشه آزادی این استان را طراحی کردند، امروز دوباره یک عزم جدی برای طراحی و بررسی نقشه طرح آبادی تمام نقاط استان نیازمند است.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس، حجت الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور صبح امروز در مراسم افتتاح طرحهای ملی کشاورزی گفت: در این ماه مبارک رمضان امیدواریم دست ظالمین و تحریم به روی مردم ما قطع شود.
وی ادامه داد: یکی از اهداف ما از افتتاح این طرحهای بزرگ این است که به دنیا بفهمانیم تحریم و فشار نمیتواند ملت ایران را در مسیر رشد و توسعه متوقف کند.
رئیس جمهور با اشاره به اهمیت کشاورزی در کشور، بیان داشت: بدون صنعت میتوان به سختی زندگی کرد اما بدون کشاورزی نمیتوان زندگی کرد. یکی از بخشهایی که برای تولید واکسن دارد فعالیت میکند وزارت جهاد کشاورزی در واکسن سازی رازی است.
روحانی در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت: ما در بحث کره به خودکفایی رسیدیم و می توانیم جزو صادرکنندگان این محصول باشیم و در زمینه مرغ هم نیازمندیهای ما به خارج کم میشود و به خودکفایی کامل می رسیم. مردم ما شاید نمیدانستند یا کمتر به آنها توضیح دادهایم؛ برخی میگویند تحریم چکار به مرغ دارد و مرغ که تحریم نشده است؟.
وی در این مورد افزود: مردم باید بدانند که ما در مرغ لاین، مرغ اجداد و مرغهایی که وارد میکردیم تحریم شدیم و میخواستند در داخل کشور اخلال ایجاد کنند و اصلا مرغ تولید نشود.
رئیس جمهور تصریح کرد: طرف دیگر قصه، نهادههای دامی که وارد میکنیم از طریق ارز و سیستم بانکی است، با فشارها و مشکلاتی که برای ما ایجاد کردند خرید و وارد کردن این نهادهها با مشکلات زیادی روبرو بود. مردم باید بدانند در این تحریم ظالمانه ضد انسانی ترامپ، از آن آغاز و حتی تا الان هم متاسفانه ادامه دارد در همه جا این تحریم تاثیر گذار بوده است.
روحانی بیان داشت: البته یک عدهای آشنا نیستند و درصد درست میکنند و میگویند ۳۰درصد مشکلات از تحریم است و بقیه مشکلات از مدیریت است و این حرف کاملاً غلط و نادرست است، آنها نمیدانند تحریم در چه زمینههایی تاثیر گذار است و چه مشکلاتی ایجاد میکند و نمیدانند کل تولید در بخش کشاورزی و در بخش صنعت اگر نهادههای لازم و مواد اولیه را نتوانیم به موقع وارد کنیم، تولید متوقف میشود.
رئیس جمهور اظهار داشت: تحریم بر تولید، صادرات و واردات ما تاثیرگذار است و به این مناسبت از وزارت خارجه و سایر دستگاهها که در کنار این وزارتخانه در وین تلاش کردند برای اینکه این تحریم را بشکنند تشکر میکنم.
وی تاکید کرد: نمیتوانم هضم کنم که یک کسی عضو ملت ایران باشد و ایرانی باشد و از برداشته شدن تحریم ناراحت باشد. نمیـوانم درک کنم که چطور یک نفر ایرانی و مسلمان باشد و چطور میتواند بگوید در کنار مردم و برای مردم کار میکند.
رئیس جمهور خاطر نشان کرد: تحریم یک ظلم بزرگ بر ملت بزرگ ایران است و ما آن لحظهای که ببینیم که طرف مقابل ما برای اجرای قانون و مقررات آماده شده است یک لحظه صبر نمیکنیم. حالا مخالفین هر چه میخواهند بگویند. هر چقدر زور و بلندگو داشته باشند، ما زمانی که ببینیم حق مردم ایران را میتوانیم بگیریم من به عنوان رئیس جمهور یک «آن» و یک لحظه معطل نمیکنم و همان موقع اینکار را انجام خواهم داد. حالا یک عده هم که ناراحتند ناراحت باشند به ما ربطی ندارد.
وی اظهار داشت: مردم بدانند تحریم در تولید تخم مرغ و مرغ و تولیدات دام چه تاثیری میگذارد. تحریم بر خیلی بخشهای کشاورزی تاثیر میگذارد.
روحانی در بخش دیگری از سخنان خود بعد از ارائه گزارش وزیر جهاد کشاورزی افزود: با این گزارش مشخص شد تحقق وعده ای که در سیستان برای ۴۶ هزار هکتار دادیم ، امروز نهایی شده است.
وی با بیان اینکه آبیاری تحت فشار در هشت سال دولت تدبیر و امید بیش از دو برابر کل تاریخ ایران شده است، افزود: در طول تاریخ ایران آبیاری تحت فشار تا سال ۹۲ یک میلیون و ۲۰۰ هزار بوده است و از سال ۹۲ تاکنون به دو میلیون و ۴۰۰ رسیده است ؛ یعنی سیستم آبیاری تحت فشار بیش از ۲ برابر کل تاریخ ایران شده است.در محصولات شیلات نیز ۵۰ درصد رشد داشته ایم.
رئیس جمهور خاطر نشان کرد: خوشحالیم که در سیستان و بلوچستان ، از جنوب تا شمال، از چابهار تا زابل شاهد طرح های مهم و سرنوشتساز برای زندگی مردم هستیم و حتما دولتهای آینده هم این مسیر را ادامه خواهند داد. رهبر معظم انقلاب که نسبت به همه مردم حالت پدری دارند ، اما نسبت به سیستان و بلوچستان یک توجه خاص و ویژه دارند.
وی افزود: رهبر انقلاب پروژه های سیستان و بلوچستان را دنبال می کنند. به طور هفتگی که خدمت ایشان می رسیدم و میرسم ، در زمانی که این طرحها مطرح بود ایشان از من سوال می کردند که این طرح ها به کجا رسیده و در چه مرحلهای است؟ در بعضی از پروژه ها تاکید می کردند که انجام شود. این دال بر اهتمام شخص رهبری نسبت به توسعه و آبادانی استان سیستان و بلوچستان است که استان بسیار مهمی برای ما با مردمی بسیار خوب و پرتلاش است.
رئیس جمهور با تاکید بر اینکه تمام تلاش دولت ایجاد تحول در بخش کشاورزی بوده است، گفت: در هشت سال گذشته در بسیاری از زمینههای کشاورزی به خودکفایی و خوداتکایی رسیدیم و در تولید محصولاتی همچون گندم، دانههای روغنی و کلزا اقدامات بسیار خوبی انجام شده است. همچنین کشت گلخانهای نیز افزایش قابل توجهی یافته است.
روحانی در ادامه به افزایش تولید در حوزه آبزیان اشاره کرد و افزود: در زمینه آبزیان، ماهی و میگو نیز شاهد تحرکات بسیار خوبی هستیم به گونهای که در سال ۹۲ محصول برداشت شده از یک هکتار، حدود ۲.۶تن بوده است که امروز این میزان به ۴.۲ تن افزایش یافته است. اگر عادت مردم از مصرف گوشت قرمز و گوشت مرغ به سمت آبزیان حرکت کند، و بتوانیم با قیمت ارزان و به صورت زیاد در اختیار مردم قرار دهیم، یک تحول بزرگی است.
رئیس جمهور خاطرنشان کرد: بخش کشاورزی به عنوان تامین کننده امنیت غذایی، صادرات و خودکفایی در بسیاری از محصولات استراتژیک، بسیار حائز اهمیت است. از این رو این هفته تصمیم گرفتیم جایزه هزار تومانی برای گندمکاران در نظر بگیریم و این یک هدیه کوچکی از طرف دولت به کشاورزان عزیز است. امسال با وجود خشکسالی، گندم تولید شده برای خوراک مردم کفایت میکند و نیازهای بخش صنعتی را نیز خریداری میکنیم.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری صدا و سیما، محمود بازرگان در استودیوی گفتگوی ویژه خبری شبکه دوم سیما افزود: ایرادات موجود در مکانیزاسیون توزیع تراکتور در کشور صدای کشاورزان را درآورده است.
وی ادامه داد: ورود مرکز توسعه مکانیزاسیون در توزیع، این مرکز را به مرجعی برای توزیع محصول تراکتور تبدیل کرده، در حال حاضر اگر فرد متقاضی تراکتور، به کارخانه تراکتورسازی تبریز مراجعه و تقاضای تراکتور نماید به او تراکتوری تحویل نمیشود، زیرا آن فرد باید رفته و در صف درخواست قرار بگیرد بعضاً پیش آمده که کشاورزان یک الی دو سال پشت درهای بسته قرار میگیرند در حالی که این محصول در بازار آزاد به وفور یافت میشود.
کامبیز عباسی رئیس مرکز توسعه مکانیزاسیون وزارت جهاد کشاورزی در سوی دیگر گفت: برنامه بازار مصرف تراکتور، سالانه حدوداً ۱۵ الی ۲۰ هزار دستگاه میباشد که خوشبختانه در دو سال اخیر ۲۷ هزار دستگاه در اختیار کشاورزان قرار گرفته است.
وی ادامه داد: به جرأت میتوان گفت حتی ۵۰ دستگاه از بازار تراکتور هم نشت نکرده، روی هم رفته باید گفت مرکز توسعه مکانیزاسیون وزارت جهاد هیچگونه مداخلهای در توزیع تراکتور ندارد کار مرکز توسعه مکانیزاسیون وزارت جهاد، سنجش اهلیت کشاورزان است.
ابراهیمی مدیرعامل شرکت تراکتورسازی تبریز در ارتباط زنده تصویری با این برنامه، ظرفیت اسمی و ظرفیت تولید این شرکت در سال ۹۹ را ۳۰ هزار دستگاه عنوان کرد و افزود: سال قبل ۲۲ هزار دستگاه تراکتور تولید کردیم که البته حدوداً بالای ۲۶ هزار دستگاه تراکتور وارد بازار کرده ایم این در حالی است که ظرفیت تقاضای تراکتور بیش از ۱۱ هزار دستگاه نبوده است.
حمیدرضا نامی رئیس هیأت مدیره انجمن تولید کنندگان ماشینهای کشاورزی در ارتباط زنده تلفنی با این برنامه گفت: معمولاً آقای عباسی رئیس مرکز توسعه مکانیزاسیون وزارت جهاد همه چیز را کتمان میکنند و معتقدند که هیچگونه نشتی در بازار نیست همه تولید کنندگان گران فروشند و دلال.
او ادامه داد: سهمیه بندی فروش که مرکز توسعه مکانیزاسیون جهاد کشاورزی ایجاد کرده سبب صفهای خرید تراکتور شده و این صفها ایجاد قیمت کاذب در بازار نموده است.
عباسی در استودیو به ضوابط دریافت تراکتور اشاره کرد و گفت: کسانی که زمین بیشتری دارند در اولویت خرید تراکتور هستند و هر کس که تراکتور دریافت میکند تا سه سال حق دریافت دوباره تراکتور ندارد. در حال حاضر میزان تقاضا بیش از تولید تراکتور شده به گونهای که سال گذشته حدود ۳ هزار دستگاه تراکتور پیش فروش شده با این حال مرکز توسعه مکانیزاسیون وزارت جهاد، نقشی در توزیع این محصول ندارد.
حجت الاسلام احد آزادیخواه عضو کمیسیون کشاورزی مجلس در ارتباط زنده تصویری با این برنامه گفت: تنها کاری که کمیسیون کشاورزی در راستای تولید و توزیع و قیمت گذاری تراکتور انجام داده این است که پای نظام صنفی را در حوزه کشاورزی باز کرده، ضمناً برخی خلأها در حوزه ادوات و ماشین آلات کشاورزی قابل پذیرش است مخصوصاً سازمان حمایت را به عنوان تنها مرجع قیمت گذاری قبول داریم اگر چه انتقادهایی هم به آن داریم. قیمت گذاری از سوی مرکز توسعه مکانیزاسیون وزارت جهاد مورد قبول ما نیست و اگر چنین چیزیی هم صحت داشته باشد آن را نمیپذیریم. علی رغم آنکه وزارت جهاد کشاورزی سال قبل بالغ بر ۳ هزار میلیارد تسهیلات کشاورزی داده، اما همچنان صفهای خرید ماشین آلات مشاهده میشود اینها مواردی است که باید حل شود.
گروه جهاد و مقاومت مشرق- روستای دهخیر در مسیر شهرری به ورامین و در حاشیه مسیر راهآهن تهران به مشهد است. روستایی کوچک که با زمینهای کشاورزی احاطه شده و بیشتر ساکنانش، نانشان را از کار و تلاش در زمینهای سبزیکاری سر سفره میبرند. حاجآقا حسینی یکی از این کشاورزان است. پیرمردی که داغ دو فرزند دیده. پسر بزرگش (علیآقا) در حادثه رانندگی جان باخت و دومین پسرش (عباس حسینی) هم در نبرد سوریه و در کسوت دفاع از حرم به شهادت رسید. آنچه در ادامه میخوانید، بخش اول از گفتگو با این پدر شهید است که در خانه محقرشان و با حضور مادر بزرگوار شهید انجام شد. از سرکار خانم محمودی، همسر مدافع حرم، شیرعلی محمودی هم سپاسگزاریم که موجبات این ارتباط و گفتگو را فراهم کرد.
در کوچکیهایش به من کمک می کرد. درسش را هم می خواند. نصف روز می رفت مدرسه و نصف روز هم مشق هایش را می نوشت و می آمد سر زمین کشاورزی برای کمک به من.
شما چطور مطلع شدید که می خواهد به سوریه برود؟
خودش به ما گفت که تصمیم دارد به سوریه برود.
شما چه جوابی دادید؟
جامعه اعم از همشهریان ما یا ایرانی ها، هر کسی نظری درباره ماجرای سوریه داشت و دارد. هزار نوع تحلیل وجود داشت و دارد. حقیقتش من شرایط سوریه و حرف و نظرهای مردم را می دانستم اما نظر من با بقیه تفاوت داشت. همانطور که بارها مقام معظم رهبری اعلام می کردند که اگر ما آنجا جلوی داعشیها را نگیریم، باید در کرمانشاه با آن ها بجنگیم. آن ها که به سوریه قناعت نمی کنند. ما با اخبار و تفسیرهای سیاسی و صحبت های مقام معظم رهبری و برادران سپاه خصوصا حاج قاسم سلیمانی از نقشه دشمن مطلع بودیم.
چه خوب که نام حاج قاسم به میان آمد…
وقتی شهادت عباس را شنیدیم ناراحت شدم اما شنیدن خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی برایم ناراحتکنندهتر بود. خیلی دوستش داشتیم. مجاهد فی سبیل الله و مخلص بود.
دیداری هم با حاج قاسم داشتید؟
نه، فقط عکسشان را دیده بودم. شهید عباس می گفت چند بار حاج قاسم را دیده بود که برایشان سخنرانی کرده بود.
برویم سر موضوع رفتن عباسآقا…
چون به سوریه نظر مثبت داشتیم، من و مادرش موافقت کردیم. اصلا مخالفتی نداشتیم.
چرا شهید عباس انتخاب کرد که برود؟
شرایط سوریه، کُشت و کشتارها و جنایتهای داعش در فضای مجازی پخش می شد و شهید عباس به این خاطر بسیار ناراحت بود و تصمیم گرفت به سوریه برود.
پسر بزرگتان چگونه به رحمت خدا رفتند؟
پسر بزرگم در سن بیست و یک سالگی در سال هشتاد و سه در یک حادثه رانندگی به رحمت خدا رفت.
عباس آقا به این فکر نمی کرد که اگر اتفاقی بیفتد، شما تنها می شوید؟
دلداری مان می داد. ما هفت بار با شهید عباس خداحافظی کردیم. یعنی هفت بار اعزام شد. چون خودش می خواست ناراحت نشویم زیاد از شرایط آنجا برایمان صحبت نمی کرد. بالاخره وداع کردن کار سختی است مخصوصا با کسی که برود و امید برگشتش نباشد. ما شرایط آنجا را و نقشه دشمنان را می دانستیم. این، کار را سختتر می کرد. من از روز اول صد در صد مطمئن بودم که هدف آن ها فقط نابودی حرم نیست بلکه نابوی حرم و حریم است. آن ها می خواستند مکتب اهل بیت(ع) را از بین ببرند. این برای همه مشخص بود اما بعضی ها نمی خواستند آن را بفهمند. البته به آن ها کاری نداریم. ما می دانستیم که این ها دستپرورده عربستان، آمریکا و اروپا بودند. وهابیت دشمن سرسخت ما بوده و هست. آمریکا و اروپا هم که دشمن ما هستند. ما می دانستیم که نقشهشان، هم نابودی حرم است و هم نابودی حریم.
ما به این خاطر و برای تکلیف از ته دل راضی شدیم اما برای خداحافظی دلتنگی داشتیم. ما هر بار که خداحافظی می کردیم، امیدی به برگشت نداشتیم.
هر بار که مرخصی می آمدند، چند روز می ماندند؟
اختیاری بود و دست خودشان بود. برخی حرفهایی می زدند که درست نیست. عباس با اختیار خودش رفت و اجباری در کار نبود.
یعنی می توانست بار دوم و بارهای بعدی را نرود.
بله؛ کاملا اختیاری بود.
یعنی ممکن بود یک هفته بماند یا چند ماه.
حتی ممکن بود کسی به سوریه برنگردد و کاملا اختیاری بود. هفت باری که عباس رفت، با اختیار خودش رفت اما آنجا در سوریه باید حداقل دو ماه می ماند. بار اول دو ماه و نیم ماند. ۱۵ روزش برای آموزش در داخل ایران بود. برایآموزش به شمال و شهر آمل رفته بود. بعد از اعزام هم دو ماه آنجا ماند. البته اگر کسی می خواست بیشتر هم بماند، مشکلی نبود. عباس آقا هر بار که می رفت، دو ماه می ماند و برمی گشت.
مدتی که اینجا بود چه کارهایی می کرد؟
چون می خواست دوباره برگردد، سر کار نمی رفت و همین جا استراحت می کرد. یک پراید خریده بود و می خواست رانندگی یاد بگیرد چون در سوریه هم به راننده نیاز داشتند.
در این چند بار که رفتند، مجروح هم شدند؟
نه.
وقتی بعد از دو ماه می آمد، چه حس و حالی داشت؟ لاغر می شد؟
لاغر و سیاه می شد. می گفت ما آنجا مهمانی که نیستیم و همه اش در سرما و گرما و بیابان هستیم. اما هیچ وقت اظهار خستگی نمی کرد و سرحال بود. به وظیفه و کارش هم واقعا علاقه داشت. البته با ما صحبت نمی کرد. به خاطر این که ما ناراحت نشویم، سختی هایش را نمی گفت. ما به خاطر اینکه دلش نشکند، نمی گفتیم که این حرف ها نیست. اما می دانستیم که دلداریمان می داد.
بیشتر با چه کسی حرف می زد؟
بیشتر با داییاش و پسرعموی من صحبت می کرد. همسن بودند و خیلی صمیمی صحبت می کردند. با داییاش کمتر صحبت می کرد چون دایی اش می دید که ما ناراحت هستیم، از رفتنش راضی نبود. می گفت پدر و مادرت همیشه غصه می خورند. ممکن بود که جوابی بدهد به همین خاطر خوشش نمی آمد اما با پسرعموی من صمیمیتر بود. حرف دلش را به او می زد که اسمش محمد است. ما بعدها متوجه شدیم. می گفت چند بار به عباس گفته بودم که دیگر بس است. تو وظیفه ات را انجام دادی. عباس هم در جواب گفته بود: محمد! تو اگر آنجا می رفتی، این حرف را به من نمیزدی. اگر می دیدی چه خبرها و چه جنایت هایی هست، این حرف را به من نمی زدی. من اگر صد بار هم شهید بشوم و زنده بشوم، باز هم آنجا را رها نمی کنم.
رفتن به سوریه در روحیات و معنویات عباس آقا چقدر تاثیر داشت؟
خیلی تاثیر داشت. به حدی اثر داشت که در هر هفت بار خداحافظی با عباس آقا می دیدیم که وصیتنامهاش را به روز کرده است. صندوق کوچکی داشت که مدارکش در آن بود. هر وقت که می رفت، کلید صندوق را به ما می داد. من دلم طاقت نمیآورد و صندوق را باز می کردم. می دیدم که مدارکش درون آن است و وصیتنامه جدیدی نوشته و در صندوق گذاشته. البته چسب می زد و می نوشت: تا وقتی زنده هستم، کسی حق ندارد آن را باز کند. چسب شیشهای می زد و اگر می خواستیم باز کنیم، آثارش می ماند. ما به خاطر این که دلش نشکند، این کار را نمی کردیم. به خاطر امانتداری به وصیتنامهاش دست نمی زدیم.
وصیت را نخواندید تا بعد از شهادت…
خیلی دوست داشتم نوشته هایش را بخوانم و بدانم بعد از شهادتش چه کارهایی از ما می خواهد. بار آخر شرایط فرق کرد. طبق معمول همیشه خداحافظی کردیم. خداحافظیاش با همیشه تفاوت داشت. قبلا دلداری در کار بود اما این دفعه دلداری نداد و هیچ حرفی هم نزد. فقط خداحافظی کرد و رفت. بعدش که رفت، طبق معمول رفتیم و صندقچهاش را باز کردیم اما دیدیم که از وصیتنامه خبری نیست. در آن شش بار، وصیت نامه بود اما بار آخر وصیتی در کار نبود! خیلی ناراحت شدم.
به ذهنتان چه آمد؟
به ذهنم آمد که دفعات قبل وصیت داشت و اگر شهید می شد می دانستیم بعد از شهادتش در حد توانمان چه کاری کنیم که خشنود بشود اما این دفعه هیچ وصیتنامهای نداشتیم. این برای ما خیلی عذابآور شد. واقعا ناراحت شدیم. تعجب کردم. تماس تلفنی هم برقرار نبود که ما هر وقت می خواستیم زنگ بزنیم. هر وقت او می توانست زنگ می زد. به همین خاطر نمی توانستیم بپرسیم که چرا وصیت نامه ندارد. فقط پیامکی به خواهرش فرستاده بود که به سوریه رسیده. تماس تلفنی نداشتیم. علتش را هم نمی دانستیم.
وصیتنامههای قبلی هم که نبود…
نه. آن ها را هم پیدا نکردیم. دفعه آخر، اعزام تا شهادتش یک هفته طول کشید. سهشنبه بود که اعزام شد، سهشنبه بعدی شهید شد و یک هفته بعدش، خبر شهادتش را به ما دادند. بعد که خبر شهادتش به ما رسید، از این بابت ناراحت بودیم که وصیتنامه ندارد. البته چه مرگی بهتر از شهادت. از این بابت خوشحال بودیم. پدر و مادر جز خوشبختی اولادش را نمی خواهد و البته خوشبختی آخرت مهمتر است. آرزوی ما این بود که عباس در آخرت سعادتمند باشد و از این بابت خوشحال بودیم. خوشحالیمان هم برای این بود که مسیر خوبی را انتخاب کرده بود.
خبر شهادت را چگونه به شما دادند؟
یکی از پدران شهدای مدافع حرم به نام سعید منور که برای اولین بار می دیدمشان خبر شهادت عباس را به ما دادند. (متاسفانه مفقود شده اند و خبری ازشان نیست. ابتدا تصادف کردند و چندماهی در بیمارستان بودند و وقتی بهتر شدند و مرخص شدند، حواسشان جمع نبود و حواسپرتیشان باعث شد که راه خانهشان را گم کنند و دیگر خبری ازشان نشد! ورامین ساکن بودند.) اگر زنده است خدا حفظش کند و اگر فوت کرده است، خدا بیامرزدش. همیشه با تشکیلات فاطمیون همکاری داشت. مامور شده بود که خبر شهادت عباس را به ما بدهد.
به خانهتان آمدند یا تلفن زدند؟
به خانه آمدند. اولش کمی به من دلداری دادند. عکس پسرشان را به من نشان دادند و خودشان را معرفی کردند. مقدمهای چیدند که برایمان سخت نباشد. بعدش گفتند که عباس شهید شده.
عباسآقا یک هفته قبل شهید شده بود؛ شما در این یک هفته خوابی ندیدید یا حالت خاصی به شما دست نداد؟
چرا، خوابش را دیدیم. وقتی خبر شهادت را به من دادند، خوابم تعبیر شد. یک شب خواب دیدم که عباس با لباس سفیدی آمده. جوی آبی هم بود که کنارش نشسته بود. دست و صورتش را می شست. اتفاقا وقتی بیدار شدم، به فکر فرو رفتم. امکان می دادم این خوابم بیتعبیر نباشد. وقتی خبر شهادتش را دادند متوجه مفهوم آن خواب شدم.
فردای روزی که خبر دادند، ما را بردند به معراج شهدا، شرایط تغییر کرده بود و فقط عکس عباسآقا را برای شناسایی نشان ما دادند. وقتی عکسش را دیدم، دقیقا همان تصویری بود که در خواب دیده بودم.
خودِ پیکر را اصلا ندیدید؟
خیر؛ البته صورتش پیدا بود.
در زمان خاکسپاری هم پیکر عباسآقا را ندیدید؟
راستش این موضوع را تا امروز به مادرش هم نگفتهام چون میدانستم که برایش سنگین تمام می شود. حقیقت این است که ترکشهای انفجار، صورتش را اسیب زده بود. البته نه در آن حد که قابل شناسایی نباشد ولی آثارش پیدا بود. دستهایش هم از مچ قطع شده بود. بیشتر آسیب هم به ناحیه شکمش وارد شده بود.
در اثر چه بود؟
گویا مین ضدنفر منفجر شده بود. مشغول گشتزنی بودند که مین منفجر شده بود. منطقه ای را به آن ها واگذار کرده بودند. محافظت یک یگان زرهی بر عهدهشان بود که عباس در آن محدوده نگهبانی میداد. در حال گشتزنی بودند که مین ضد نفر عمل می کند و…