کمیسیون پزشکی

۶۰ هزار جانباز در صف کمیسیون پزشکی!

۶۰ هزار جانباز در صف کمیسیون پزشکی!



رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران بر رسیدگی به مسائل درمانی جانبازان و رفع مشکلات دارویی، درمان، مسکن، معیشت و اشتغال فرزندان آن‌ها تاکید کرد و خواستار رسیدگی به آن شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، مهندس سعید اوحدی، معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در این بازدید ضمن دیدار و گفتگو با جانبازان معزز بستری در این بیمارستان، در جریان مسائل و مشکلات آنان قرار گرفت.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران بر رسیدگی به مسائل درمانی جانبازان و رفع مشکلات دارویی، درمان، مسکن، معیشت و اشتغال فرزندان آن‌ها تاکید کرد و خواستار رسیدگی به آن شد.

معاون رئیس جمهور گفت: سال گذشته توفیق داشتیم در مراسم اربعین عشاق حضرت سیدالشهدا (ع) حضور داشته باشیم، اما امروز این توفیق را داریم که در بین عزیزان جانبازی باشیم که مسیر زائران اربعین را باز کردند.

مهندس اوحدی اظهارداشت: امروز خدمت جانبازان عزیز بودیم که دو خواسته اصلی داشتند، اول اشتغال فرزندان عزیزشان، تقاضا دارم با توجه به تاکید رئیس جمهور محترم، همه دستگاه‌ها کمک کنند موضوع اشتغال فرزندان این عزیزان که همه داشته‌های خود را در طبق اخلاص برای آسایش مردم گذاشتند، به صورت جدی پیگیری شود.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران با اشاره به خواسته دیگر جانبازان، عنوان کرد: در مورد تعیین درصد جانبازی و کمیسیون پزشکی، امروز بیش از ۶۰ هزار عزیز جانباز ما متقاصی کمیسیون پزشکی هستند و قول دادیم که کمیسیون پزشکی به صورت مستمر برگزار شود تا این عدد به صورت جدی کاهش پیدا کند. کمیسیون پزشکی در استان‌ها تشکیل خواهد شد و در بیمارستان‌های تخصصی صدر و نیایش تعیین درصد کمیسیون پزشکی برگزار و مشخص شود.

حجت ناصری، مشاور و دستیار امور ویژه ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران، دکتر عبد الرضا عباسپور، سرپرست معاونت بهداشت و درمان، دکتر رحمت‌الله حافظی، مدیر عامل سازمان سلامت کوثر و مهدی محمدی، مشاور و سرپرست اداره‌کل ارتباطات و امور بین‌الملل، غلامرضا جوکار قمی، سرپرست اداره کل حوزه ریاست و اصحاب کریمی، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ نیز در این بازدیدها حضور داشتند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

۶۰ هزار جانباز در صف کمیسیون پزشکی! بیشتر بخوانید »

مسیر دادخواهی در مراجع قضائی را انتخاب کرده‌ایم

مسیر دادخواهی در مراجع قضائی را انتخاب کرده‌ایم



خانواده مهسا امینی در بیانیه‌ای با تشکر از ابراز همدردی مردم با این خانواده تاکید کردند: ما مسیر دادخواهی در مراجع قضائی را انتخاب کرده ایم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، خانواده مهسا امینی در بیانیه‌ای با تشکر از ابراز همدردی مردم با این خانواده و تاکید بر اینکه ما مسیر دادخواهی در مراجع قضائی را انتخاب کرده‌ایم، اعلام کردند که از مقامات ذیربط و مسئولان مربوطه درخواست می‌کنیم، طبق قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه و مطابق وعده‌های صریح ریاست محترم قوه، تمامی تلاش خود را در جهت کشف حقیقت علت این مرگ هولناک و نیز نحوه برخورد با فرزندمان مهسا از لحظه بازداشت غیرقانونی و اعزام وی به مرکز پلیس موسوم به گشت ارشاد به عمل آورند.

مادر و پدر مهسا امنیتی در این بیانیه نوشت: ما مسیر دادخواهی در مراجع قضائی را انتخاب کرده‌ایم. از مقامات ذیربط و مسئولان مربوطه درخواست می‌کنیم؛ طبق قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه و مطابق وعده‌های صریح ریاست محترم قوه، تمامی تلاش خود را در جهت کشف حقیقت علت این مرگ هولناک و نیز نحوه برخورد با فرزندمان مهسا از لحظه بازداشت غیرقانونی و اعزام وی به مرکز پلیس موسوم به گشت ارشاد به عمل آورند.

اساسی‌ترین خواسته ما از مرجع قضائی رسیدگی کننده به این پرونده این است که با دقت و شفافیت تمام، جزئیات پرونده را بررسی کرده و درخواست اساسی و غیرقابل چشم پوشی خانواده ما در خصوص حضور اساتید برجسته پزشکی در رشته مغز و اعصاب و قلب و یک روانپزشک در جلسات رسیدگی به پرونده در کمیسیون پزشکی قانونی به منظور بررسی علت یا علل فوت را بپذیرند و از دانش و تجربه پزشکان معتمد مراجع علمی کشور و خانواده ما که از مشاهیر در رشته تخصصی خود می‌باشند بهره گیرند.

اینک با توجه به تحقیقات و مشورت‌های صورت گرفته و با اعتماد به صداقت، شرافت و دانش استادان بزرگوار آقایان دکتر سیدعلی طباطبایی، دکتر کاظم عباسیون، دکتر هوشنگ معین، دکتر علی مشکینی، دکتر موسی تقی‌پور، دکتر محمد فرجی راد، دکتر خسرو پارسا، دکتر بابک زمانی، دکتر غلامرضا بهادرخان و دکتر رضا باقری، از ریاست محترم دادسرای جنایی استان تهران مصرانه می‌خواهیم که دستور تشکیل جلسه کمیسیون پزشکی قانونی با دعوت از حداقل ۵ نفر از اساتید معرفی شده فوق در رشته مغز و اعصاب به همراه دکتر سیف‌الله عبدی متخصص قلب و دکتر محمد صنعتی روانپزشک را صادر فرمایند.

بدیهی است بدون دعوت و حضور پزشکان عالیقدر و معتمد، در جلسات کمیسیون بمنظور بررسی علت مرگ فرزندمان، به جهت نوع برخوردهای اولیه پزشکی قانونی که جزئیات آن به اطلاع ریاست محترم دادسرای جنایی رسیده است، اعلام می‌داریم که «به هیچ وجه» نظریه پزشکی قانونی مورد تأیید ما نخواهد بود.

شایان ذکر است که ما و وکلای منتخب قصد مداخله در امور تخصصی پزشکی را نداریم و دعوت از این اساتید و پزشکان برجسته کشور برای حضور در جلسه کمیسیون بررسی علل فوت مهسا را انکار و نافی وظیفه قانونی سازمان پزشکی قانونی کشور نمی‌دانیم، بلکه این خواسته اساسی، عملاً بر غنا و اعتبار نظریه پزشکی قانونی می‌افزاید و در جامعه هم موجب اعتماد سازی می‌شود، و برای ما نیز اطمینان قلبی ایجاد می‌کند.

در پایان از حقوق‌دانان محترم و وکلای ارجمند دادگستری که آمادگی خود را برای پذیرش وکالت خانواده ما در پرونده قتل مهسای عزیزمان اعلام کرده‌اند سپاسگذاریم. ضمناً چون آقایان صالح‌نیک‌بخت و علی رضایی را از آغاز به عنوان وکیل خود در پی‌گیری و تعقیب این پرونده انتخاب کرده‌ایم سپاس‌گزاریم که اگر نظراتی از لحاظ حقوقی دارند آن را به وکلای منتخب خانواده اعلام فرمایند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مسیر دادخواهی در مراجع قضائی را انتخاب کرده‌ایم بیشتر بخوانید »

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟



پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است اتفاقاً همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در این چند روز مطمئنا ویدئوهایی که در فضای مجازی درمورد پرویز پرستویی پخش شده است و مواجهه او با برخی معترضان و سلطنت‌طلبان در اکران فیلم حبیب احمدزاده در آمریکا را دیده‌اید. با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. با اینکه این موضوع واکنش‌های بسیاری را در پی‌داشت اما همچنان سلبریتی‌های همه جا حاضر قفل بر دهان زده و خاموش‌اند.

در نگاهی کلی این ماجرا در رسانه‌های داخلی آنچنان بازخورد نداشت اما رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به آن پرداختند و درموردش صحبت کردند. این اتفاق از این جهت مهم است که حرف‌های پرویز پرستویی در رسانه‌های خارجی با تقطیع و تحریف همراه بود. از این رو در این گزارش با تشریح لایه آشکار موضوع، تلاش خواهد شد تا پرده از لایه‌های پنهان ماجرا برداشته شود.

فرهیختگان در این باره نوشت: «چیزی که مشخص است این برخوردها، نشانه‌هایی از یک اعتراض مدنی ندارند و علاوه‌بر اینکه یک شوآف رسانه‌ای است، بیشتر با هدف ایجاد مارپیچ سکوت و هراس هنرمندان از ابراز عقایدشان طراحی می‌شود.

اتفاقی که در آمریکا رقم خورد چه بود؟

فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بناسان، غول‌چراغ جادو» به کارگردانی حبیب احمدزاده روایتی از صلح و دنیای دور از جنگ است. این فیلم روایتی مستندگونه در قالب دیالوگ‌هایی است که بین غول جنگ و فرشته صلح برقرار می‌شد و به دنیای سیاه آدم‌بزرگ‌هایی انتقاد کرده بود که فاجعه هیروشیما و سردشت را خلق کردند.

این فیلم چند روز پیش قرار بود تا در لس‌آنجلس آمریکا اکران شود و میهمانان این مراسم پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش بودند. اما در همان بدو ورود با کسانی روبه‌رو شدند که به آنها توهین کردند و همان‌طور که در مجموعه ویدئوهای منتشرشده در فضای مجازی مشهود است، با وجود توهین‌هایی که علیه این هنرمندان می‌شود اما گوهر خیراندیش و پرویز پرستویی با یک سعه‌صدر به آنها پاسخ می‌دهند. گوهر خیراندیش در بدو ورود در پاسخ به کسانی که به پرستویی فحاشی می‌کنند، می‌گوید: «همین آقای پرستویی برادرش را در جنگ ایران و عراق به‌خاطر من و شما از دست داد و نباید با او چنین برخورد کرد».

 در داخل سالن نمایش هم یکی از افراد حاضر در سالن بدون توجه به فیلم و موضوع آن، خطاب به پرویز پرستویی درمورد وقایع آبان ۹۸ از او بازخواست می‌کند که البته با پاسخ‌های دقیق پرویز پرستویی و همچنین اعتراض دیگر حاضران در مراسم، خودش سالن نمایش را ترک می‌کند.

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

پرویز پرستویی سال‌هاست در حوزه بازیگری فعالیت می‌کند. فیلم‌های مختلفی بازی کرده است و کارنامه درخشانی در حوزه بازیگری دارد. او در تمام این سال‌ها علاوه‌بر بازیگری، به دلیل فعالیت‌های اجتماعی‌اش در نقش یک کنشگر اجتماعی هم ظاهر شده است. پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است که همراه با نقد نسبت به دستگاه‌های اجرایی کشور، از اصولی که برای خودش قائل است، عدول نمی‌کند. اتفاقا همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

کنار مردم بودن

در نشستی که بعد از این فیلم برگزار شد، یکی از کسانی که در این نشست حضور داشت، از پرستویی درمورد آبان ۹۸ سوال کرد و اینکه چرا درکنار مردم قرار نگرفتید، او هم در جواب به این فرد، گفت: «روح همه کسانی که اسم بردید شاد باشد، فکر نکنید که من با این چیزهایی که شما گفتید بیگانه هستم، هر کسی یک سهمی دارد. بنده به‌عنوان هنرمند چیزهایی یاد گرفتم اما برای من طول مبارزه مهم است؛ نه عرض آن». کافی است صفحه شخصی پرویز پرستویی در اینستاگرام را نگاه کنید، آلبومی است از حضور او درکنار مردم. او سال‌هاست درکنار گروه‌های مردمی در منطقه سیستان‌وبلوچستان حاضر می‌شود و با درد و رنج مردم این منطقه آشناست. او در فروردین ۱۳۹۹ با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش از حضور خودش و رسول خادم در نقطه صفرمرزی در اطراف شهرستان زابل برای کمک به مردم سیل‌زده و فقیر استان سیستان‌وبلوچستان خبر داد و مردم آن منطقه را غافلگیر کرد.

درکنار مردم بودن، یکی از مهم‌ترین وجوه شخصیتی پرویز پرستویی است و نمی‌توان او را هم‌ردیف سلبریتی‌های برج عاج‌نشین قرار داد. به نظر می‌رسد مرد معترض به پرویز پرستویی، در انتخاب چهره، اشتباه محاسباتی داشته و شاید خودش را نسبت به دیگر فعالیت‌های اجتماعی پرویز پرستویی به نافهمی زده بود.  حضور پرویز پرستویی در بحران‌هایی همچون سیل و زلزله از او یک شخصیت ویژه ساخته است. کمک برای خرید دارو، جمع‌کردن کمک برای خرید خانه برای یک خانواده نیازمند و… ازجمله مواردی است که او به کمک صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام، توانسته به مرحله عملیاتی برساند.

منتقدی که مجیزگو  نیست

پرویز پرستویی با تکیه بر چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده، نسبت به پدیده‌های پیرامونی خودش نظر دارد و حتی نسبت به خیلی از دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نقد می‌کند. طبیعی است که انتقادهای او با مخالفت‌هایی هم همراه باشد اما همان‌طور که در همان سالن نمایش به مردم معترض فریادزن گفت او داخل کشور و درکنار مردمش است و نقد می‌کند. نه اینکه صدایش را بیرون از کشور بلند کند و فریاد بزند. او حد اعتدالی را برای نقد و اعتراض‌کردنش قائل است تا بتواند همیشه این نقد را به‌صورت مستمر ادامه دهد: لحظه به لحظه دنیای مجازی همانقدر مفید است که ممکن است بسیار هم ضرر داشته باشد، من همیشه صبح که بیدار می‌شوم، روی بند راه می‌روم چون ممکن است در هر چیزی که در فضای مجازی‌ام منتشر می‌کنم، واکنش‌های منفی و مثبت فراوان بگیرم. فکر نکنید که دل شما بیشتر از من برای عزیزانم و مردمم می‌تپد. من جراتم از خیلی از شماها بیشتر است. 

اینها بخش‌های دیگری از حرف‌های پرستویی است که نشان می‌دهد نسبت به اتفاقات درون کشور بیگانه نیست. او هم کنار مردمش ایستاده و هم اینکه مجیزگوی دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نیست و البته می‌داند که تنها راه اصلاح امور کشور همین کنار مردم ماندن و انتقاد کردن بدون هیچ ترس و واهمه‌ای است. واضح است انتقادهای مردی که از لمس مشکلات مردم در نقطه صفر مرزی می‌گوید خیلی فرق دارد با اظهارات فردی که در یک کشور اروپایی، پشت تریبون منتقدان قرار می‌گیرد.

پایبند به اصول است نه حزب باد!

پرویز پرستویی از آن جنس هنرمندانی است که در زندگی‌اش به یک چهارچوب و اصولی پایبند است و سعی دارد از اصولش تخطی نکند. در همین برنامه در آمریکا، از او می‌پرسند تو با قاسم سلیمانی عکس داری و او در جواب بدون هیچ واهمه‌ای از فریادهای بلند می‌گوید: «شما عقاید خودتان را دارید و من هم عقاید خودم را»، همان زمان گوهر خیراندیش هم در جواب آن فرد می‌گوید: «مادرم، عمه‌ام و بقیه اعضای فامیل همیشه روضه می‌گرفتند و نماز می‌خواندند، اینکه به دموکراسی اعتقاد داشته باشیم اما به عقاید دیگران احترام نگذاریم اصلا درست نیست».

پرستویی اتفاقا برمبنای همین اصول است که وقتی از او می‌پرسند چرا درمورد آبان ۹۸ نظر نمی‌دهی می‌گوید: «بنده آرزویم این است که در هیچ جای جهان هیچ قطره خونی ریخته نشود، چه آبان ۹۸ در ایران باشد و چه در جنگ اوکراین و چه در هرجای دیگر. شما یک جایی را خواب بودید و حرف‌های من را نشنیدید، مثل خیلی‌هایی که خواب بودند و یک دفعه بنزین گران شد. شما باید بیایید در ایران زندگی بکنید و (از نزدیک با درد مردم آشنا شوید) من به سیستان‌وبلوچستان رفتم و درکنار مردمی بودم که برخی از آدم‌ها هویت (شناسنامه) ندارند. منِ پرویز پرستویی و رسول خادم را می‌شناسند اما نه به‌عنوان اینکه یک بازیگر هستم چون اصلا رادیو و تلویزیون ندارند. اما من قرار است سازنده باشم».

پرویز پرستویی ازجمله دلسوزان ایران بزرگ است و معتقد به اینکه باید از داخل، منشا تغییرات و اصلاح امور باشیم و در مصاحبه‌ای که چند سال پیش داشته، در این‌باره گفته است: «عده‌ای فکر کردند الان که مملکت ما در تحریم و تورم و رکود فرو رفته است تا آنجا که می‌توانیم بزنیم و ببریم. در حرفه خود ما هم همین‌طور شده و احساس می‌کنم واقعا همدیگر را دوست نداریم و به همدیگر وابستگی نداریم، درصورتی‌که من همیشه اعتقادم بر این بوده که از ریز تا درشت‌مان یک خانواده هستیم».

۲۴ اردیبهشت‌ماه سالگرد شهادت برادر پرستویی است که در جنگ از دستش داد. او هر سال با نوشتن یک دلنوشته یکسان در اینستاگرامش یاد برادرش می‌کند و در همین نوشته هم می‌توانیم نسبت او را با ایران و جان‌دادن برای ایران ببینیم. در یکی از همین دلنوشته‌ها بعد از اینکه از دلتنگی برای برادرش می‌گوید، نوشته است: «امیدم به این بود بعد پایان‌ خدمتت که اومدی تازه بشینیم کلی باهم درددل کنیم و بخندیم و گریه کنیم ولی با رفتنت خنده هم از من گرفته شد ولی به وجودت و به شکل شهادتت که پر از مردانگی و جوانمردی بود، افتخار می‌کنم. تو رفتی و به بچه‌های خط‌مقدم آب و غذا رسوندی ولی خودت برنگشتی. این مرام و معرفتت شد سرلوحه زندگی من و خیلی چیزا رو به من یاد دادی. تا ابد تو قلبمی برادر عزیزم بهروزجان. روح همه شهدا و درگذشتگان شاد و یادشان گرامی باد

آژانس شیشه‌ای ازجمله فیلم‌هایی است که او بازی کرده و یاد و خاطره‌اش از ذهن علاقه‌مندان به سینما پاک نمی‌شود. بعد از بازی در این فیلم در گفت‌وگویی از مواجهه با یک جانباز روایت می‌کند و می‌گوید: «برای جشنواره‌ دفاع مقدس در همدان به‌خاطر فیلم آژانس شیشه‌ای قرار بود به من جایزه بدهند. وقتی من رفتم و پا گذاشتم به سینمای همدان، ۱۰ روز بود که آژانس شیشه‌ای آنجا درکنار جشنواره اکران بود. مردم ازدحام کرده بودند و اول وقتی مرا دیدند، خیلی ابراز احساسات کردند. بعدش دیدم از ته سالن یک نفر با دو عصا و با بدبختی دارد به طرف من می‌آید.

من هم رفتم طرفش. نیم‌متر مانده بود به او برسم که عصا را انداخت و افتاد توی بغل من. او گریه کرد، من گریه کردم. دم گوشش گفتم، چه‌کار می‌کنی؟ چرا ما را خراب‌مان کردی؟ گفت، من خود عباسم! عباسی که در آژانس شیشه‌ای ترکش توی گلویش هست و می‌خواهد بمیرد. گفتم، یعنی چی خود عباسم؟ گفت فقط اسمم فرق می‌کند. من ترکش توی بدنم هست، کمیسیون پزشکی تشکیل شده، باید بروم لندن، ولی من را نمی‌فرستند. ولی یک اتفاقی در من افتاده. گفتم چی؟ گفت، من درواقع به ضرب و زور قرص و دارو زنده‌ام.

وقتی پایم را از خانه می‌گذارم بیرون، نمی‌دانم پنج دقیقه دیگر می‌خورم زمین یا ۱۰ دقیقه‌ دیگر. اصلا امید به برگشت من ندارند. اما این فیلم باعث شد اتفاقی در من بیفتد. مدیر سینما لطف کرده و من را بیرون نمی‌کند. ۱۰ روز است که از صبح می‌آیم سینما و تا شب آژانس شیشه‌ای می‌بینم و این موجب شده من ۱۰ روز داروهایم را قطع کنم. اینجاست که من می‌بینم چه وظایف سنگینی دارم، چه مسئولیت سنگینی‌ است. پس هنر آنقدر وسیع و ژرف است که می‌تواند زندگی یک انسان را نجات دهد.»

این بود تحمل نظر مخالف؟

وقتی مجموعه‌ ویدئوها از مراسم اکران و نشست خبری فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس را مرور می‌کنیم، کاملا مشخص است که عده‌ای به‌صورت سازماندهی‌شده برای برهم‌زدن و ایجاد تشنج، خودشان را به این مراسم رسانده‌اند. حتی بیرون از سالن نمایش هم عده‌ای منتظر ایستاده‌اند تا هر میهمانی که به داخل یا بیرون از سالن نمایش می‌رود را مورد هجمه و حملات لفظی قرار دهند. این مدل برخوردها که هیچ‌گونه وجه مدنی و انسانی را با خود حمل نمی‌کند و بیشتر براساس یک کینه‌ورزی غیرقابل‌کنترل است، نه‌تنها دامن شخص پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش را می‌گیرد که حتی افرادی همچون اسماعیل منفردزاده آهنگسازی که سال‌ها در خارج از کشور زندگی می‌کند را هم درگیر می‌کند. نکته تامل‌برانگیز ماجرا این است که اکثر قریب به اتفاق این افراد حمله‌کننده گوشی به دست از مدل برخورد خودشان و واکنش طرف مقابل فیلم می‌گیرند. این افراد ظاهرا معترض به وجود همان‌هایی هستند که صفحه‌های شبکه اجتماعی و کامنت‌هایشان پر است از مدعیاتی از فریاد آزادی‌خواهی و احترام به حقوق انسان. 

اما آن ‌چیزی که در پس تصاویر بار دیگر به‌طور واضح نشان داده می‌شود، میزان فهم این افراد در پذیرش و گفت‌وگو با «دیگری» است. جماعتی که مدعی ایده حکمرانی است و نسبت به رفتارهای ضددیگری در حکومت انتقاد دارد، خودش در پذیرش نظرات مخالف که نه، حتی در پذیرش نظراتی غیر از نظر خودشان عصبانی و برافروخته می‌شود.

نکته جالب دیگر این اتفاق، مختصاتی است که این چهره‌های درهم‌کشیده به آنجا آمدند. اینها به یک میتینگ ‌سیاسی نیامده‌اند یا اینکه مثل انتخابات خردادماه سال گذشته، جلوی سفارتخانه‌های ایرانی جمع شده باشند و به رای‌دهندگان فحاشی کنند. مختصات حضور و کنش ظاهرا سیاسی‌شان، در یک جلسه تماما فرهنگی است. نمایش فیلمی به نام «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس که اتفاقا موضوعی ضدجنگ دارد و برای مخاطب نوجوان ساخته شده است. واقعا جای سوال است این‌ جماعتی که با هنرمندانی همچون پرویز پرستویی یا گوهر خیراندیش که کارنامه مشخصی در سینمای ایران دارند، این‌گونه زاویه دارند و برخورد می‌کنند، اگر فرصت پیدا کنند و به خیالات حکمرانی‌شان بر ایران برسند با دیگرانی که نظر مخالف دارند، چه خواهند کرد؟

وقتی «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» می‌نامند

با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. مشابه این مدل برخوردها کاملا در چهارچوب وظایف سازمانی و رسانه‌ای گروهی موسوم به «فرشگرد» تعریف شده است. «فرشگرد» گروهی است که از سوی رضا پهلوی تشکیل شده و از حمایت همه‌جانبه رسانه‌های اپوزیسیون برخوردار است. عمده فعالیت‌های این‌ گروه در فضای‌ مجازی، تعریف می‌شود و نه‌تنها چهره‌های سیاسی ایران را مورد هجمه قرار می‌دهند بلکه توهین و فحاشی علیه سلبریتی‌ها را هم در دستورکار خود قرار داده‌اند.

این درحالی است که از چند سال قبل نقد سیستمی دستگاه سلبریتی‌سازی کشور در یک فضای طبیعی و کاملا حرفه‌ای توسط برخی کاربران فضای مجازی انجام می‌شد و می‌توانست نتایج خوبی را رقم بزند اما انتخاب شیوه توهین به جای نقد توسط جماعت فرشگردی باعث شد مسیر نقد سلبریتی به انحراف کشیده شود. یکی از نمونه‌ نقدهای درست به جریان سلبریتی که در قضیه پرونده فساد اقتصادی سریال شهرزاد هم نتایج مهمی را در فضای رسانه داشت، توسط نادر فتوره‌چی طراحی شده بود.

او این روزها در فضای مجازی کم‌کار شده است اما فحاشی‌ها و توهین‌های بی‌حد و مرز فرشگردی‌ها باعث شد او در آستانه یک‌سالگی این گروه، در توئیترش بنویسد: «تلاش می‌کنند «ابتذال» را «آزادی» جا بزنند. تلاش می‌کنند «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» جا بزنند. تلاش می‌کنند «اصلاح‌طلبی» را پشت نقاب «براندازم» پنهان کنند. تلاش می‌کنند «پرسشگری» را «توهم توطئه» بنامند. آنها سپاهیان وضع موجودند، اما می‌گویند ما راهبران «تغییر» هستیم».

مخالفت با هرگونه تصویر واقعی از ایران

از زاویه دیگری هم این مدل برخوردهای تند و تیز رسانه‌ای قابل‌تامل است؛ چون شیوه تهاجم و حملات پی‌درپی این افراد در چهارچوب نظریه رسانه‌ای تحت‌عنوان ایجاد مارپیچ سکوت قابل‌تعریف است تا هنرمندان و چهره‌های هنری نتوانند عقاید و نظرات واقعی‌شان را نسبت به پدیده‌های اطراف خود ابراز کنند.

ضمن اینکه، جماعت مخالف حکومت ایران به کمک رسانه‌های اپوزیسیون، تصویری از دستگاه‌های حاکمیتی و فرهنگی داخل ایران در جهان به نمایش می‌گذارند که نمایش و عرضه محصولات فرهنگی و هنری داخل ایران به ضرر تصویرسازی عمومی آنها تمام می‌شود و مبتنی بر همین دیدگاه سیاسی، این جنس برخوردها را پیش از این با دیگر هنرمندان هم انجام داده‌اند. به‌خاطر همین است که جماعت مخالف حکومت ایران، برنامه‌ها و اجرای هنرمندانی که به خارج از کشور ‌می‌روند را با رفتارهایی خارج از محدوده هنر به هم می‌زنند».

واکنش ها به ویدئوهای پخش شده

سیدمحمود رضوی، مشاور قالیباف در توییتر نوشت:«پرویز پرستویی را نمیشد ندید و از کنارش گذشت، غیرت، شهامت و وطن‌پرستی‌اش را با چشم ها و دستش در مقابل یک وطن فروش به نمایش گذاشت. البته خیلی به سام رجبی رحم کرد، چون پیش از این با کف گرگی و زیر زانو و کله آقای دل‌انگیز مارمولک را به خدا نزدیک کرده بود».

محمد مهدی همت در توییتر نوشت: «چرا اینقدر دیر اومدی؟ مأموریت بودم/ شغلت چیه؟ تو حفاظتم/ نگهبانی؟/ محافظم/ آهان پس بادیگاردی…/ من بادیگارد نیستم؛ محافظم/ شما از شخصیت نظام دفاع کردی…».

سیدپویان حسین‌پور، فعال رسانه‌ای در توییتر نوشت: «‏آسیب روحی و جسمی سام رجبی رو دیدید؟! براندازها همه‌شون همینند؛ خیک باد و ادعا و در یک کلام لاف در غریبی! چهل سال از عمر جمهوری اسلامی گذشت و این جماعت کماکان یا مثل دارودسته مسعود لجنی مشغول قتل‌عام زن و بچه مردمند یا مثل اوباش سلطنت‌طلب مشغول لات‌بازی و عربده‌کشی در فضای مجازی!».

عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه همشهری در توییتر نوشت: «‏وقتی یک ایرانی یک ایرانی دیگر را به جرم ارتباط با سردار شهید آن هم در لانه گرگ مجرم می‌داند و تحقیر و سرزنش می‌کند یعنی از مرحله گفتگوی روشنفکرانه عبور شده است و تنها پاسخ درخور همان ‎سیلی پرستویی است. حیف شد اون ‎عروسک پمپئو بی نصیب شد».

تحلیل آخر/کنش اخلاقی نمادین

در تحلیل نهایی به نظر می‌رسد در آن لحظه پرویز پرستویی یک تصمیم اخلاقی گرفت و رفتاری نمادین از خود به نمایش گذاشت، اما اینبار در نقش خودش. یک نفر شهر به شهر با دوربینی در دست دنبالش راه افتاده و بدترین توهین‌ها را به او می‌کند، بی‌که تلاش کند گفتگویی شکل بگیرد با پرخاشگری سوالات نامربوط می‌پرسد، تفتیش عقاید می‌کند و در کار عصبانی کردن او است. شخص مورد نظر که آشکارا رفتارش طراحی و سازماندهی شده و وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده ضد نظام است، عامدانه می‌خواهد او را عصبانی کند. در واقع شگرد مارپیچ سکوت را به خدمت گرفته تا با سرکوب صدای پرستویی کاری کند که دیگر هنرمندان و سلبریتی‌ها از این به بعد نتوانند کوچکترین نزدیکی و ارتباطی با حاکمیت داشته باشند. پرستویی هم احتمالا از رفتار غیرانسانی او همین موضوع را دریافته است. دریافته که ممکن است سکوتش عواقب چندان مطلوبی برای اجتماعی که نماینده آن است نداشته باشد. با اینهمه بازهم پرستویی با صبوری بسیار او را به گفتگو دعوت می‌کند. اما از جایی به بعد سوالات شخص مذکور تبدیل به فحش‌های ناموسی و خانوادگی می‌شود، به تعبیری رفتارش ناانسانی می‌شود. او مدام به پرستویی می‌گوید ترسو و… تا به یکباره پرستویی بر گوش(یا چانه) او سیلی می‌زند. ویدئو بعدی حضور این شخص در بیمارستان است که نزد کاربران پر تعداد فضای مجازی جنبه‌هایی طنز به خود می‌گیرد( در نظر بگیرید بازیکنی که تمارض می‌کند و با کوچکترین برخورد، خودش را به زمین انداخته تا داور به اشتباه بی‌افتد و به بازیکن حریف کارت قرمز بدهد). در واقع او از هر کار غیراخلاقی استفاده می‌کند تا پرستویی از مخاطبان(مردم) کارت قرمز بگیرد اما عجیب اینکه رفتارش باعث خنده تماشاچیان می‌شود، کافی است به توئیت‌ها و پست‌های منتشر شده بعد از این ویدئو مراجعه کنید.

بی‌شک هر شخص دیگری هم جای پرویز پرستویی بود(حتی اگر برای ترویج صلح به آمریکا رفته باشد) بازهم مجبور به اندکی خشونت می‌شد تا از خودش و اعتقاداتش دفاع کرده باشد. از این رو است که حالا بعد از گذشت چند روز یک ملت پشت آن سیلی ایستاده‌اند و نه تنها  آن را نقد نمی‌کنند بلکه از رفتار و کنشگری او تمام قد دفاع می‌کنند. چرا که همه شاهد ماجرا بودند و دیدند که این کنش طی چه فرآیند و فعل و انفعالی شکل گرفت.

اخلاق با شجاعت، وفاداری، صداقت، عشق و فضیلت سر و کار دارد و از این رو است که کنش پرستویی را می‌توان کنشی اخلاقی‌نمادین نام نهاد. از این جهت نمادین که می‌تواند معانی متعددی را نزد مخاطبان حاضر کند و تعبیرهای مختلفی را پیش بکشد. حالا این سیلی تبدیل به نماد مقتدری شده که وفاداری به حقیقت را پیش کشیده و علیه تزویر و دروغ  به کار افتاده است.

از منظری دیگر به طور کلی آنچه در این روزها گذشت بازتاب توحش کسانی است که طی چهار دهه گذشته، تمام توان رسانه‌های معاند را به کار گرفته‌اند تا تصویری دروغین از ایران را به جهان مخابره کنند و از این رو همواره در کار نفاق و سیاست تفرقه‌ بوده‌ و هستند. حالا در این سال‌های اخیر که تحریم‌ها باعث مشکلات اقتصادی مردم شده است، از این وضعیت بهره برداری سیاسی کرده و اعتماد به نفس بیشتری گرفته‌اند و عریان‌تر از قبل جاهلیتشان را جار می‌زنند. جالب اینجاست که درست در چنین بزنگاهی‌ست که دستشان برای مردم رو و اهدافشان بر ملا می‌شود. هیولای درونشان را آشکار و ابتذالی که به جای آزادی جا زده‌اند را عیان می‌کنند، اما آخرسر جز ننگ و حقارت چیزی بر جای نمی‌گذارند. 

دسته آخر اینکه هوچی‌گری یک مواجب‌بگیر آنچنان ورق را برگرداند و باعث بدنامی‌شان شد که گویی هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟ بیشتر بخوانید »

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس



مدافع حرم فاطمیون شهید سید احمد سادات - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق برای گفتگو با خانواده چند شهید مدافع حرم فاطمیون راهی شهر اشتهارد شدیم. اولین خانه‌ای که درش را به روی ما گشود؛ منزل شهید سید احمد سادات بود. آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیده‌صدیقه حسینی (همسر شهید) از زندگی پر فراز و نشیب پدر خانواده گفتند و در نهایت، ما را به بیابان‌های اطراف شهر بردند تا مزار این شهید عزیز را نیز زیارت کنیم.

قسمت‌های قبلی گفتگو را نیز اینجا بخوانید:

«سید احمد» سلاح برادر شهیدش را برداشت و رفت +‌ عکس

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!

آنچه در ادامه می‌خوانید،‌ سومین قسمت از گفتگوی ما با این خانواده رنج‌کشیده است که داغ پدر هنوز در گفته‌هایشان پیدا بود…

**: آقاسید چه سالی اولین بار به سوریه رفتند؟

پسر شهید: اولین بار اواخر سال ۹۱ ‌رفتند.

همسر شهید: این سوریه رفتن هم داستان دارد؛ گفته بودند در سوریه جنگ است، یکی به او گفته بود که قرار است داعشی‌ها حرم حضرت زینب (س) را خراب کنند (زبانم لال) کاباره بسازند! اینطور گفته بودند. سید هم ریخت به هم که: من زنده باشم و حرم را خراب کنند؟ کاباره بسازند؟ و این حرف‌ها… گفت: من می‌خواهم بروم سوریه.

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس
وسائل باقی مانده از شهید سید احمد سادات

دیگر همان موقع اسمش را می‌نویسد. می‌گفت برای من نه اقامت مهم است، نه پول مهم است؛ هیچی برای من مهم نیست؛ فقط می‌خواهم بروم سوریه بجنگم. تا همین امسال (۱۴۰۰) همه‌اش سوریه بود. یک هفته می‌آمد خانه، بهش که می‌گفتیم سید یک مقدار بیشتر بمان، می‌گفت نمی‌توانم، خدا شاهد است من وقتی می‌آیم اینجا اصلا نفسم می‌گیرد. فیلمِ صحبت‌هایش هست…

پسر شهید: پدرم بین فاطمیون پرسابقه‌ترین مدافع حرم است. ۲۳۳۳ روز سابقه جهاد دارد، یعنی حدود ۷ سال؛ یعنی در این ۸ سالی که پدرم درگیر جنگ سوریه بوده، کلا ۷ سالش را آنجا بوده، ۱۱ ماه اینجا و در خانه بوده که ۲ ماه از این ۱۱ ماه مرخصی استعلاجی داشتند. سال ۹۴ که مجروح می‌شوند یک و نیم ماه خانه ماندند. دو ماه به ایشان مرخصی دادند ولی پدرم یک ماه و نیم ماندند. آن دستش هنوز مجروح بود که رفت. به منطقه.

**: ماجرای جراحتشان چه بود؟

پسر شهید: آن موقع پدر ما در واحد ۲۳ بود، با برادر ارشدم سید مصطفی که جزو مدافعین حرم بود با یک ماشین رفته بودند به مأموریت. پدرم با یکی از دوستانش داخل ماشین بوده. آن طوری که خودش تعریف می‌کرد، می‌گفت با ماشین رفتیم و ایستادیم که اگر داعش از این طرف هجوم کند، بزنیمش. پدر ما اینقدر با ماشین جلو می‌رود، اینقدر جلو می‌رود که خودی‌ها فکر می‌کنند پدر ما داعشی است. خیلی جلو می‌رود، خودی‌ها هم با موشک کورنت ماشین بابا را می‌زنند. بابا گفت فقط من یک صدای مهیبی شنیدم، داداشم از ماشین افتاد پایین. شانسی که آنجا آورد این بود که موشک به اتاقک ماشین برخورد نکرد. بابام گفت من خودم را با کمر از ماشین کشیدم بیرون. مصطفی هم رفیق بابا را از ماشین کشید بیرون. تا آمد بابام را از ماشین کشید بیرون، ماشین منفجر شد!

**: فقط دست آقا سید آسیب دید؟

پسر شهید: دستش پایش و سرش پر از ترکش شده بود.

**: آقا مصطفی چیزیش نشده بود؟

پسر شهید: چون بالای ماشین بود، موج گرفتگی شدید داشت. برادر من دچار مشکل عصبی شد. برادر من سالم و بانشاط بود. متاسفانه بعد از مجروحیتش به او هیچ رسیدگی نشد.

**: الان هم همچنان درگیر مشکلات مجروحیت هستند؟

پسر شهید: بله؛ برادرم مشکل عصبی دارد. حالا نمی‌دانم آن کسانی که در نبرد سوریه بودند چندبار سراغ داشتند که موشک کورنت بخورد به ماشینشان و جان سالم به در ببرند، ولی بعد از آن اتفاق، دیگر داداش مصطفای من آن مصطفای سابق نشد. عصبی شد، درگیر شد، گوشه‌گیر شد. از خانه می‌رود و احساس شاد قبلی را ندارد. دیگر ما برادرمان را از دست دادیم، ولی متاسفانه یگان فاطمیون یک بار نیامد بگوید این آقایی که سال ۹۴ در آن درگیری آن اتفاق برایش افتاده، خودمان زدیمش، یک بار دستش را بگیرد ببرند پیش متخصص اعصاب و روان و روی اعصاب و روانش کار کنند. حتی یک دفعه نیامدند سراغی از او بگیرند.

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس
آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیده‌صدیقه حسینی (همسر شهید سید احمد سادات)

**: یعنی اعصابش تحت درمان قرار نگرفت؟

پسر شهید: اصلاً تحت درمان قرار نگرفت.

**: خود شما چطور؟ برای درمانشان کاری نکردید؟

پسر شهید: ما رفتیم اما کسی پاسخگو نیست.

**: زیر نظر پزشک هستند؟ دارویی مصرف می‌کنند؟

پسر شهید: هیچ. فقط یک هفته بیمارستان بقیه الله بستری شد بعد هم مرخص شد. در صورتی که من می‌گویم زندگی شخصی برادر من قبل از اینکه برود سوریه و بعد از اینکه مجروح شد کاملا تفاوت کرد. جوانی‌اش سوخت بعداز آن حادثه.

**: چند سالشان بود؟

پسر شهید: موقعی که برادرم جانباز شد ۲۵ ساله بود. هنوز هم که هنوز است بعد از شش سال، هنوز دنبال کار جانبازی‌اش نرفته. چون جانبازی‌اش ۱۰ درصد است، طبق آماری که می‌دهند حقوق هم به او تعلق می‌گیرد اما اصلا دنبالش نمی‌رود و برایش مهم نیست.

**: الان مشغول چه کاری است؟

پسر شهید: حقیقتا الان برادرم دچار مشکل عصبی اس و اصلا توان کار ندارد. در حقیقت از کار افتاده است.

همسر شهید: پارسال تابستان زده بودند به دست پسرم و تاندوم دستش را بریده بودند. گفت من داشتم می‌رفتم یک بنده خدایی گفته بود «آی افغانی برگرد جیب‌هایت را خالی کن!» من تا برگشتم و حواسم به خودم آمد که چرا باید جیب‌هایم را خالی کنم، با چاقو زد توی دستم و تاندوم دستم را برید… مغازه‌دارها همه ریختند بیرون که ببینند چه خبر است.

**: کجا این اتفاق افتاده بود؟

همسر شهید: در همین اشتهارد؛ مغازه‌دارها ریخته بودند بیرون. گفتند پسر سید را زدند؛ بابایش در سوریه است، بگیرید این را؛ و دنبال  ضارب  که می‌افتند، او فرار می‌کند. دنبال کارهای پزشکی قانونی‌اش بودند، کارهایش را هم انجام دادند، اما خودش پیگیر ماجرا نش چون اصلا حال و حوصله‌اش را نداشت.

**: این مورد که برای خودش اتفاق افتاده

پسر شهید: خلاصه که از این حالت افسردگی و افتاده‌خالی برادرم سوءاستفاده می‌کنند و بریخ اذیتش می کنند. یک کاری می‌کنند که مصطفی را هم کله پا کنند  و زمین بزنند، چون بعد از آن اتفاق برادرم مشکل عصبی پیدا کرد. مصطفایی که قبلا بود (عکس‌ها و فیلم‌هایش هست) اصلا اهل این نبود که بخواهد برود بیرون و با کسی جرو بحث کند.

**: پس کاملاً به هم ریخته است. لازم بود که شما بحث پزشکی‌اش را پیگیری کنید.

پسر شهید: پیگیری کردیم ولی متاسفانه جواب ندادند. مخصوصا آن دوره‌ای که اینقدر بچه‌ها جانباز می‌شدند اینقدر بچه‌ها در سوریه ترکش می‌خوردند، الان هنوز هم خیلی از همین جانبازهایی که رفتند و برگشتند کارهای حقوقی‌شان درست نشده.

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس

**: موقعی که این وضعیت را داشتند، آقا سید هم در حیات بودند؟

پسر شهید: پدر تاحدی که می‌توانست پیگیری می‌کرد. مثلا می‌گفت پسر بیا سوریه یک جایی هست می‌برمت کار فرهنگی انجام بده. ولی خب برادرم بعد از آن اتفاق اینقدر بهم ریخت که دیگر نرفت سوریه، حتی یکی دوبار هم که رفت برای اعزام نتوانست برود. اینقدر به او فشار می‌آمد که واقعا برادرم از کار افتاده شد.

**: دست خودش هم نبود دیگر…

پسر شهید: عجیب و غریب شده بود.

**: در خانه هم مشاجره و دعوا می‌کرد؟

پسر شهید: متاسفانه بعد از اینکه برادرم جانباز شد پرخاشگر شد. مادرم بیشتر می‌داند. مادرم همیشه می‌گفت که داداش مصطفایم بهترین بچه خانواده بود، خیلی خوب و با معرفت بود. هنوز هم همه فامیل حتی فامیل‌هایی که دور هستند و حتی عمه‌هایم که کمتر با هم رفت و آمد داریم، می‌گویند مصطفی را خیلی دوست داریم. یک شخصیتی داشت که اکثر فامیل مصطفی را دوست داشتند چون پسر بامعرفت، خیلی خوش اخلاق، دلسوز و زحمت‌کش بود.

متاسفانه سال ۹۴ که این اتفاق برایشان افتاد، چون برادرم بالای ماشین بود و بیشترین موج گرفتی برای ایشان بود، از نظر اعصاب و روان کاملا به مشکل خورد و کسی هم پیگیری نکرد که سید مصطفی مداوا شود. الان هم جانباز ۱۰ درصد است و هنوز هم که هنوز است بعد از ۶ سال پیگیری نکرده که کارهای درمانی‌اش انجام شود و حقوقی از بنیاد بگیرد چون واقعا از کار افتاده است.

پدرم هم در واقع همینطوری بود. اگر با مسئولین یگان فاطمیون صحبت کنید آنها هم می‌دانند پدرم بعد از ۶ سال که اینها به پدر زنگ می‌زدند و می گفتند که سید بیا کارهای جانبازی‌ات را درست کن، می‌گفت من دنبال این کارها نیستم.

تازه بعد از ۶ سال، آخر هم به زور و اصرا او را راضی کردند. نامه زدند و از آن طرف فرمانده میدانشان آمد گفت سید برو این کار را درست کن و برگرد. پدرم آمد که کارهای جانبازی‌اش را درست کنند. ۱۶ روز در ایران می‌مانند که دیگر در اثر عفونت پیشرفته ریوی ناشی از مواد شیمیایی به شهادت می‌رسند.

**: شهادتشان هم تأیید شد از سمت فاطمیون؟

پسر شهید: از سمت فاطمیون، خیر.

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس

**: منظورم این است که تایید شد تا از طرف بنیاد شهید مورد حمایت باشید؟

پسر شهید: چرا؛ چون پدرم جانباز بود و جانبازی‌اش را درست کرده بود، مادر ما حمایت می‌شود. ولی اتفاقی که دردناک تر است برای ما و مادرم بیشتر می‌داند این است که پدر ما از سال ۹۴ دچار تنگی نفس شد. یعنی مثلا ما که با هم راه می‌رفتیم احساس می‌کردیم پدر زودتر خسته می‌شود. این عارضه ادامه پیدا کرد تا سال ۹۵ و ۹۶ که خلط و سرفه هم به آن اضافه شد.

**: این در حالی است که ایشان با همان وضع می‌رفت به سوریه و می‌آمد؟

پسر شهید: بله، کم کم در سال ۹۸ این وضعیت ریه خیلی شدت گرفت، مثلا پدرم در هال که می‌خوابید خیلی بد نفس می‌کشید، من چندین بار به زور پدرم را بردم بیمارستان و اکسیژن تنفسی گرفتند، آمپول زدند و آنتی بیوتیک خوردند و هر سری ما گفتیم تو بمان مثلا ما برویم بیمارستان پیگیری کنیم، می‌گفت باشد، بعد شب می‌خوابیدیم و صبح بلند می‌شدیم: بابا کجاست؟ می‌دیدیم رفته به سوریه!

**: عامل آن مشکلات ریه مشخص نشد؟

پسر شهید: فرمانده میدانی‌اش گفت سید به خاطر اینکه جزو فرماندهان متخصص فاطمیون بود و داخل ادوات مشغول بود، دود و گرد و خاک عجیب و غریب شلیک ادوات روی تنفسش تأثیر گذاشته بود… اینها که مزید بر علت هستند، اما فرمانده میدانی‌شان در تماسی که با ما داشت گفت ما سال ۹۴ یا ۹۵، یک کارخانه اسلحه‌سازی داعش را کشف کردیم و به سید به خاطر اینکه متخصص و قدیمی بود گفتیم برود آنجا و گزارشی از وضعیتش تهیه کند. با ده نفر از نیروهای تحت امر خودش رفت آنجا. وقتی برگشتند هم سید و هم ده نفر دیگر تنگیِ نفس پیدا کردند. گویا آنجا پودرهایی آبی و قرمز و سفید بوده. معلوم نشد چه موادی بود که پدرم و همراهانش را مسموم کرد.

**: یعنی آنجا دچار مسمومیت تنفسی شدند؟

پسر شهید: آن دود و گرد و خاکی که هر بار که شلیک می‌کردند هم موثر بود. چون پدرم خیلی فعال بود و این را همه فرماندهان می‌گویند. پدرم سال ۹۶ دچار مشکل شده بودند.

**: خود سید رفتنِ به کارخانه اسلحه‌سازی را برای شما تعریف نکرد؟

پسر شهید: خودش هیچ وقت برای ما تعریف نکرد. این را بعد از شهادتشان فرمانده میدانی‌اش تماس گرفتند و گفتند.

همسر شهید: آقای «ص» گفتند.

پسر شهید: پدرم اینجا به رحمت خدا رفت. این دردی است که باید بگوییم و نمی‌توانیم نگوییم. ما اصلا نمی‌دانستیم که پدر شیمیایی است. اول او را به بیمارستان انتقال دادیم. به بیمارستان که رفتیم،  نیم ساعت بعد، پدر به شهادت رسید. بعد سریع گفتند آزمایش کرونا بدهیم که کرونا نباشد.

**: این دقیقا چه تاریخی بود؟

پسر شهید: ۲۸ فروردین ۱۴۰۰. شانزده روز بعد از اینکه پدرم از سوریه به ایران آمدند.پدر، بیست و چهارم داشتند می‌رفتند سوریه، اصلا رفتند و به پرواز هم نرسیدند. بعد گفتند هفته بعد بروند. حتی جمعه بود که از مادرم پرسید فردا چند شنبه است؟ گفت شنبه؛ گفت خدا را شکر که دوشنبه می‌شود و من می‌روم. قرار بود شنبه به سوریه بروند اما شنبه شهید شدند…

**: یعنی حالشان دفعتاً اینقدر بد شد که کارشان به بیمارستان کشید؟

پسر شهید: برای ما یک چیز عادی شده بود. اوایل خیلی می‌گفتیم برویم بیمارستان، چندین بار به خاطر عارضه‌اش در بیمارستان امام خمینی دمشق بستری شده بودند. اما ما هر سری که می‌گفتیم بیمارستان، بهانه می‌آورد و می‌گفت نه؛ درست می‌شود.

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس

دیگر رفتند و جانبازی شیمیایی‌اش را پیگیری نکردیم. پدرم به خاطر اینکه اعزام مجدد داشته باشد فقط جانبازی‌ای که از ترکش و موشک کورنت داشت را پیگیری کرد. پدرم سال ۹۴ جانباز شد، سال ۹۶ یا ۹۷ رفت کمیسیون پزشکی که برگه سلامت بگیرد تا دوباره برود سوریه. اصلا پیگیری جانبازی نبود، مجبور شد برای رفتن به سوریه،‌وضعیت جانبازی‌اش را پیگیری کند. گفتند تا زمانی که شما پیگیر جانبازی‌ات نباشی، شما را اعزام نمی‌کنیم! پدر مجبور شد که این کار را انجام بدهدتا بتواند دوباره به جبهه برود.

پدر وقتی این اتفاق برایش می‌افتد، در جا می‌گویند کرونا گرفته؛ همان موقع آزمایش خون می‌گیرند و جواب آزمایش منفی می‌شود. سید کرونا نداشت. این که منفی شد، گفتن پس ایست قلبی بوده! یگان فاطمیون هم گفتند چون پدر جانباز بوده و ۱۶ روز بوده که از منطقه آمده، در حال مأموریت بوده. می‌دانید که نیروها تا ۲۳ روز بعد از مرخصی مثل این است که داخل مأموریت باشند.

**: یعنی چون مرخصی بعد از ماموریت است، مثل ماموریت حساب می‌شود.

پسر شهید: بله، ۱۶ روز بعد آمدنشان که پدر شهید شدند، گفتند ایست قلبی است. یعنی در وب‌سایت‌ها زدند که سید ایست قلبی کرده! پیکر پدر را به پزشکی قانونی فرستادیم که علت اصلی را مشخص کند. دو سه ماه طول کشید تا جواب پزشکی قانونی بیاید و علت، عفونت پیشرفته ریوی بود. که ما این را سریع پیگیری کردیم. الان هم در حال پیگیری امور برای احراز شهات هستیم.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس
وسائل باقی مانده از شهید سید احمد سادات



منبع خبر

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس بیشتر بخوانید »

برگزاری کمیسیون پزشکی بنیاد در استان‌های کرمانشاه و قم

برگزاری کمیسیون پزشکی بنیاد در استان‌های کرمانشاه و قم


برگزاری کمیسیون پزشکی بنیاد در استان‌های کرمانشاه و قمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دکتر سید حمیدرضا متقی با اشاره به برگزاری کمیسیون پزشکی تعیین درصد و حق پرستاری جانبازان در استان کرمانشاه اظهار داشت: این کمیسیون در روز‌های سوم و چهارم تیرماه با حضور هفت نفر از متخصصین، دبیر و دو کارشناس کمیسیون پزشکی تشکیل و ۲۷۰ نفر از متقاضیان بر اساس نوع مجروحیت و بیماری‌های غیرجنگی توسط متخصصین مربوطه ویزیت شدند.

وی افزود: کمیسیون پزشکی تعیین درصد و حق پرستاری جانبازان استان قم نیز در روز سوم تیرماه با حضور ۶ متخصص، دبیر و دو کارشناس کمیسیون پزشکی تشکیل شد، که در پایان ۱۳۷ نفر از متقاضیان بر اساس نوع مجروحیت و بیماری‌های غیرجنگی ویزیت شدند.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

برگزاری کمیسیون پزشکی بنیاد در استان‌های کرمانشاه و قم بیشتر بخوانید »