کوفه

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟



چون چشم امام(ع) به انبوه جمعیت لشکر دشمن افتاد و در مقابل خویش سیلی عظیم و موجی خروشان از دشمن را دید دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و این دعا را خواند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، امام حسین(ع) در روز عاشورا و هنگامی که جمعیت دشمن را دیدند، اینگونه دعا کردند «خدایا! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار، مایه امید من هستی… تو بودی که به داد من رسیده و این کوه‌های غم را برطرف کرده‌ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده‌ای».

امروز که روز حزن و اندوه شیعیان و آزادگان است، خورشید هدایت و امامت به خون نشست و در روایات نیز تاکید شده که روز عاشورای حسینی را به عزاداری و مرثیه سرایی سر کنید و در مجالس مقتل خوانی و سوگواری حاضر شوید. یکی از موضوع هایی که در مقاتل آمده است، سخنان سیدالشهدا(ع) در روز عاشوراست و امام در این روز نیز تلاش کردند تا قاتلان خود را هدایت کنند و رهنمودهایی را برای آنان ارائه فرمودند. به همین مناسبت مروری بر سخنان آن حضرت در روز عاشورا داریم:

دعای امام حسین(ع) در روز عاشورا

چون چشم امام(ع) به انبوه جمعیت لشکر دشمن افتاد و در مقابل خویش سیلی عظیم و موجی خروشان از دشمن را دید دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و این دعا را خواند: خدایا! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار مایه امید من هستی و در هر حادثه ای سلاح و ملجا من. چه بسیار غم های کمرشکن که دل ها در برابرش آب و راه هرچاره در مقابلش مسدود می شود، غم های جانکاهی که با دیدن آنها دوستان، دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت می گشودند، در چنین مواقعی تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران قطع امید کرده ام و تو بودی که به داد من رسیده و این کوه های غم را برطرف کرده ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده ای. خدایا! تویی صاحب هر نعمت و تویی آخرین مقصد و مقصود من.

جایگاه دنیا در برابر آخرت

مرحوم شیخ صدوق از امام سجاد(ع) نقل می کند که امام حسین خطاب به یاران خود فرمود: ای بزرگ زادگان، صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمت های همیشگی آن می رساند، چه کسی است که نخواهد از یک زندان به قصری انتقال یابد و همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است که از کاخی به زندان و شکنجه گاه منتقل شوند. پدرم از پیامبر(ص) بر من نقل کرد که می فرمود دنیا برای مومن همانند زندان و برای کافر همانند بهشت است. مرگ پلی است که این گروه مومن را به بهشتشان می رساند و آن گروه کافر را به جهنمشان. آری، نه دروغ شنیده ام و نه دروغ می گویم.

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟

آن حضرت پس از این بیان، صفوف لشکر خویش را که بنا به قول مشهور از ۷۲ تن تشکیل می یافت منظم کرد، میمنه (سمت راست) سپاه را به «زهیر بن قین» و میسره (سمت چپ) را به «حبیب بن مظاهر» و پرچم را به برادرش عباس بن علی(ع) سپرد و خود و افراد خاندانش در قلب سپاه قرار گرفتند. در این هنگام «عمر بن سعد» نیز به آرایش و تنظیم صفوف لشکر خویش مشغول بود.

درخواست دلیل در میدان جنگ

امام حسین(ع) پس از تنظیم صفوف لشکر خویش، سوار بر اسب شد و از خیمه ها قدری فاصله گرفت و با صدای بلند و رسا خطاب به لشکر افراد عمرسعد چنین فرمود: مردم! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت و موعظه شماست، انجام بدهم و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح بدهم. اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته و دلیلی برای جنگ با من ندارید و اگر دلیل مرا نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل که دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید ولی به هرحال امر بر شما پوشیده نماند، یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیکان.

برای آخرت توشه برگیرید

امام حسین(ع) در اولین خطبه در مقابل سپاه دشمن فرمود: بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا در حذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق کرده که تازه هایش کهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد شد. پس برای آخرت خود توشه ای برگیرید و بهترین توشه آخرت تقوا و ترس از خداست. مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد که اهل خویش را تغییر داده وضعشان را دگرگون می سازد، مغرور و گول خورده کسی است که گول دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون آن شود.

شیطان بر شما مسلط شده است

آنگاه فرمود: مردم! دنیا شما را گول نزند که هرکس بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هرکس بر وی طمع کند به یاس و ناامیدیش کشاند و شما اینک به امری هم پیمان شده اید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شما که به فرمان خدا گردن نهاده و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید، شیطان بر شما مسلط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما. ما برای خدا خلق شده ایم و برگشتمان به سوی اوست.

گفتار حسین بن علی(ع) که به اینجا رسید، سکوت کامل بر سپاه کوفه حکمفرما بود و هیچ عکس العمل و پاسخی از طرف آنان مشاهده نمی شود که امام چند تن از افراد سرشناس کوفه را که از آن حضرت دعوت کرده و در میان لشکر ابن سعد حضور داشتند، خطاب کرد و چنین فرمود: ای «شبث بن ربعی» و ای «حجار بن ابجر» و ای «قیس بن اشعث» و ای «یزید بن حارث»! آیا شما برای من نامه ننوشتید که میوه هایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقیقه شماری می کنیم، در کوفه لشکریانی مجهز و آماده در اختیار تو است.
این افراد در مقابل گفتار امام پاسخی نداشتند جز انکار و گفتند ما چنین نامه ای به تو ننوشته ایم. در اینجا «قیس بن اشعث» با صدای بلند گفت: یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمی کنی(تا راحت شوی)؟ که در این صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند کرد و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نخواهد شد.

امام در پاسخ فرمود «به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار می کنم.» سپس آیه ای را که گفتار حضرت موسی(ع) را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل می کند، قرائت فرمود: من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می برم که گفتار مرا دور می افکنید. پناه می برم به پروردگار خویش و پروردگار شما از هر شخص متکبری که ایمان به روز جزا ندارد.

لقمه های حرام بر دل های شما مهر زده است

خوارزمی می گوید: دومین سخنرانی امام(ع) در روز عاشورا و در سرزمین کربلا بدین صورت بود. پس از آنکه هر دو سپاه کاملا آماده شدند و پرچم های عمرسعد برافراشته شد و صدای طبل و شیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هرطرف دور خیمه های حسین بن علی را فرا گرفته و مانند حلقه انگشتری در میان خویش گرفتند، حسین بن علی(ع) از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند ولی آنها همچنان سروصدا و هلهله می کردند.

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟

امام حسین(ع) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت کرد: وای بر شما! چرا گوش فرانمی دهید تا گفتارم را – که شما را به رشد و سعادت فرامی خوانم – بشنوید هرکس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هرکس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و همه شما عصیان و سرکشی کرده و با دستور من مخالفت می کنید که به گفتارم گوش فرانمی دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیر مشروعی که شکم های شما از آن انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است، وای بر شما! آیا ساکت نمی شوید؟

قرآن را پشت سر انداخته اید

چون سخن امام حسین(ع) بدینجا رسید، لشکریان عمرسعد همدیگر را ملامت کردند که چرا سکوت نمی کنند و همدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت کردند. چون سکوت بر صفوف دشمن حاکم شد امام(ع) در ادامه سخنانش چنین فرمود: ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که به فریاد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنه ای را که دشمن مشترک برافروخته بود، علیه ما شعله ور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان و علیه پیشوایانتان بپا خاستید، بدون اینکه این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند و یا امید خیری در آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا که به شما رسانیده اند و مختصر عیش و زندگی ذلت باری که چشم طمع به آن دوخته اید.

آنگاه فرمود: قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سرباز زدید بدون اینکه خطایی از ما سرزده باشد و یا رای و عقیده نادرستی از ما مشاهده کنید. آنگاه که تیغ ها در غلاف و دل ها آرام و رای ها استوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هرسو فرو ریختید، رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انداخته اید، از دماغ شیطان در افتاده اید، از گروه جنایتکاران و تحریف کنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنت ها هستید که فرزندان پیامبران را می کشید و نسل اوصیا را از بین می برید. شما از لاحق کنندگان زنازادگان به نسب و اذیت کنندگان مومنان و فریادرس پیشوای استهزاگران هستید که قرآن را مورد استهزا و مسخره خویش قرار می دهند.

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟

آن حضرت اینگونه ادامه داد: آگاه باشید! به خدا سوگند. پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی شود که سوار بر مرکب مراد خویش شوید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش سوار است تا اینکه آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و این، عهد و پیمانی است که پدرم علی (ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو کرده است. پس با همفکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را پس از آنکه امر بر شما روشن شود، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید، من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل می کنم که اختیار هر جنبنده ای در ید قدرت اوست و خدای من بر صراط مستقیم است.

دست از یاری ما برداشتند

سپس آن حضرت دست های خود را به سوی آسمان برداشت و لشکریان عمرسعد را این چنین نفرین کرد: خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن و سال هایی (سختی) مانند سال های یوسف(ع) بر آنان بفرست و «غلام ثقفی» را بر آنان مسلط گردان تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد، در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب کردند و در مقابل دشمن دست از یاری ما برداشتند و تویی پروردگار ما، به تو توکل کرده ایم و برگشت ما به سوی تو است.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟

امام حسین(ع) روز عاشورا چه دعایی کردند؟ بیشتر بخوانید »

ریشه‌هایی درآمیخته با خیانت!

ریشه‌هایی درآمیخته با خیانت!



خطاب به مردم کوفه که دعوتش کردند و وقتی آمد، به جنگ مقابلش برخاستند، فرمود: «به خدا سوگند خیانت میان شما ریشه‌دار و کهن است. ریشه‌هایتان به آن در آمیخته و شاخه‌هایتان بر آن، پیچیده است!»

به گزارش مجاهدت از مشرق، قیام عاشورا برای تمام مسلمانان دنیا شناخته شده است حتی پیروانی از ادیان دیگر هم درباره عاشورا می‌دانند و شیفته امام حسین (ع) و برادرش عباس‌بن علی (ع) هستند.

تمام این سال‌ها در مراسم‌های مختلف، گوشه کوچکی از اتفاقات دهمین روز محرم سال ۶۱ را شنیده‌ایم و سنگینی مصیبتش را به سختی تاب آورده‌ایم؛ اما خوب است در کنار نوای خوش مداحان و علاوه بر حال شورانگیز سینه‌زدن‌های پایان مراسم، با مطالعه تاریخ بدانیم امام حسین (ع) در آستانه شهادت، با دشمنانی که می‌دانست چه بر سر خودش و خانواده‌اش خواهند آورد چگونه سخن می‌گوید و چطور با آن‌ها اتمام حجت می‌کند.

در این مطلب بخشی از سخنان سیدالشهدا را مرور می‌کنیم. این بیانات از کتاب «حکمت‌نامه امام حسین (ع)» از آثار جاودان مرحوم «آیت الله محمدی ری‌شهری» انتخاب شده است.

چند خط از تاریخ عاشورا را اینجا بخوانید:

یاران عمر بن سعد بر مرکب‌هایشان سوار شدند. امام حسین بریر بن حصین (خُضَیر) را روانه کرد تا آنان را اندرز دهد؛ اما گوش ندادند؛ به آنها تذکر داد اما سودی نکرد.

ریشه‌های درآمیخته با خیانت

امام حسین بر (شترش / اسبش) سوار شد و از آنان خواست که ساکت شوند؛ ساکت شدند. پس از حمد و ثنای الهی و یاد خدا آن گونه که شایسته خدا بود، و درود بر محمد و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان با گفتاری رسا، چنین فرمود: «مرگ و اندوهتان باد ای جماعت حیران و سرگردان ما را به فریادرسی، خواندید و ما به تاخت به فریادتان رسیدیم؛ [امّا] شما شمشیری را که ما به دست‌تان داده بودیم به روی خود ما برکشیدید و آتشی را که بر دشمن مشترک ما و شما افروخته بودیم بر ضد خود ما افروختید و هم‌دست دشمنان‌تان، علیه دوستانتان شدید، بی آنکه عدالت را میان شما بگسترند و امیدی به آنها داشته باشید. هان! وای بر شما! ما را وا نهادید در حالی که شمشیرها هنوز در نیام و ابتدای کار است.»

«ای به جنگ هنوز پابرجا نگشته؛ اما شما چون ملخان به سوی آن شتافته و چون پرواز پشه‌ها به سوی آتش و نور همدیگر را به آن فرا خواندید. نابودی از آن‌تان باد ای بردگان امت و بدترین دسته‌های آن.»

«کنارافکنان قرآن و تحریف‌گران سخنان و دار و دسته گنهکاران و پذیرندگان وسوسه شیطان و خاموش کنندگان سنت‌ها [ی جاویدان] آیا اینان را یاری می‌دهید و ما را وا می‌نهید؟! آری به خدا سوگند خیانت میان شما ریشه‌دار و کهن است. ریشه‌هایتان به آن در آمیخته و شاخه‌هایتان بر آن، پیچیده است و شما، پلیدترین استخوان گلوگیر برای بیننده و لقمه‌ای آماده غاصب گشته‌اید.»

جنگ مقابل شمشیر پیامبر

در ادامه این کتاب آمده است:

به نقل از عبد الله بن منصور از امام صادق نقل شده: پدرم از پدرش برایم نقل کرد سپس امام حسین برجست و بر شمشیرش تکیه داد و با صدایی بلند، بانگ زد و فرمود:

«شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا مرا می‌شناسید؟» گفتند: آری تو فرزند پیامبر خدا و نوه اویی. فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا می‌دانید که جدّم پیامبر خداست؟» گفتند: به خدا، آری!

فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که مادرم فاطمه، دختر پیامبر است؟» گفتند: به خدا، آری! فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که پدرم علی بن ابی طالب است؟ گفتند: به خدا، آری!

فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که جدّه‌ام خدیجه دختر خویلد، نخستین زن مسلمان این امّت است؟» گفتند: به خدا، آری! فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که سیدالشهدا حمزه، عموی پدرم است؟ گفتند: به خدا، آری!

فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که جعفر، پرواز کننده در بهشت عموی من است؟» گفتند: به خدا، آری! فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که این شمشیر پیامبر خداست که بر گردنم آویخته‌ام؟» گفتند: به خدا، آری!

فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که این عمامه پیامبر خداست که به سر کرده‌ام؟» گفتند: به خدا، آری! فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا میدانید که علی، پیش‌تر از همه اسلام آورد و علمش از همه بیشتر و بردباری‌ اش از همه فزون‌تر است و اوست ولی هر مرد و زن مسلمانی؟» گفتند: به خدا، آری!

تا تشنه‌کام مرگ را بچشی…

فرمود: «پس به چه علت خونم را حلال می‌شمرید، در حالی که پدرم فردای قیامت کسانی را که چون شتر تشنه هجوم آورده‌اند، از کنار حوض [کوثر] می‌راند و روز قیامت پرچم حمد در دست جدّم است؟» گفتند: همه اینها را می‌دانیم؛ ولی تو را رها نمی‌کنیم تا تشنه کام مرگ را بچشی.

امام حسین که آن روز ۵۷ ساله بود محاسنش را گرفت و فرمود: «خشم خدا، آن هنگام بر یهود سخت شد که گفتند عُزیر، پسر خداست. خشم خدا، آن هنگام بر مسیحیان سخت شد که گفتند مسیح پسر خداست. خشم خدا، آن هنگام بر مجوسیان سخت شد که آتش را به جای خدا پرستیدند. خشم خدا، بر قومی سخت شد که پیامبرشان را کشتند. خشم خدا بر این گروهی که اراده قتل پسر پیامبرتان را دارند، سخت شده است».

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ریشه‌هایی درآمیخته با خیانت!

ریشه‌هایی درآمیخته با خیانت! بیشتر بخوانید »

تو همان قاتل تمام عیار نیستی؟

تو همان قاتل تمام عیار نیستی؟



یکی از نامه‌هایی که معاویه با زبان آلوده به تهدید، خطاب به امام حسین نوشت باعث شد پاسخی برنده دریافت کند؛ پاسخی که در آن امام با سوال‌های مکرر قتل‌های شرم‌آور معاویه را به او یادآوری کردند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ساعتی دیگر مردم در هیأت‌ها برای عزاداری در سومین شب محرم زانو به زانو کنار هم می‌نشینند. شاید برخی هنوز بر گمان باشند که اگر هر شب را به یکی از شهدای عاشورا نسبت داده‌اند، یعنی ایشان در همان تاریخ به شهادت رسیده است؛ این در صورتی است که این نام‌گذاری‌ها فقط یک قرارداد است و زمان شهادت آنها به صبح روز عاشورا تا غروب آن برمی‌گردد.

این‌بار یکی از نامه‌هایی که میان معاویه و حسین‌بن علی (ع) رد و بدل شده بود را مرور می‌کنیم. این نامه در کتاب «حکمت‌نامه امام حسین» از آثار غنی و درخشان مرحوم «آیت‌الله محمدی ری‌شهری» آمده است؛ کتابی که آن مرحوم به عنوان یکی از حدیث‌شناسان برجسته جمع‌آوری کرد و به یادگار گذاشت.

ابتدای متن زیر نامه‌ای از معاویه به امام حسین را می‌خوانید که ایشان را با زبانی آلوده به تهدید خطاب می‌کند. اما پاسخ امام حسین (ع) خواندنی است. پاسخی که چهره قدرت‌مند و درایت کلام ایشان را به تصویر می‌کشد. این نامه به گفته رهبر انقلاب، می‌تواند تلاشی برای آن باشد که در کنار صفحه جنگ واقعه عاشورا، چند برگی از تاریخ شیعه را ورق بزنیم.

متن نامه حرف به حرف به نقل از کتاب «حکمت‌نامه امام حسین» اینجا آورده شده و صرفاً در میان خطوط و قبل از متن نامه، عباراتی برای تفکیک موضوعات و جملات از زبان خبرنگار نوشته می‌شود.

در متن این کتاب مرحوم ری شهری به نقل از انساب الأشراف آورده است:

ای حسین! گمان نمی‌برم آنچه مردم برای پدرت نکردند برای تو بکنند!

معاویه به امام حسین نوشت: «اما بعد، خبر کارهایی از تو به من داده شده که آنها را از تو بعید می‌دانم. اگر آن خبرها درست باشد، با تو بر آنها موافقت نمی‌کنم. به جانم سوگند کسی که به پیمان خود و عهد و میثاق الهی وفا کند، سزاوار وفاست؛ و اگر آنها درست نباشند تو در میان مردم بیش‌ترین سهم را از این داری و به بهره خود می‌آغازی و به عهد خدا وفا می‌کنی. مرا به قطع پیوند و بدی با خود، وادار مکن.»

معاویه سپس با کلامی آلوده به تهدید می‌نویسد: «اگر مرا انکار کنی انکارت می‌کنم و اگر به من نیرنگ بزنی، به تو نیرنگ می‌زنم.»

او سپس امام را که معصوم و آگاه از حقایق گذشته و آینده بودند هشدار می‌دهد: «از شکستن اجتماع این امت و بازگرداندن آنها به فتنه بپرهیز، تو مردم را تجربه کرده و آزموده‌ای و پدرت از تو برتر بود و نظر کسانی که به تو پناه می‌آورند، بر او گرد آمده بود و گمان نمی‌برم آنچه برای پدرت نکردند برای تو بکنند. پس به فکر خود و دینت باش و کسانی که یقین ندارند تو را سبک نشمارند.»

ای معاویه! تو همان قاتل تمام عیاری…

امام حسین در پاسخ معاویه نوشت: «اما بعد، نامه‌ات به من رسید. نوشته بودی کارهایی از من به تو رسیده که دوست نداری [گفته باشم] و اگر درست باشد، با من بر آنها موافقت نمی‌کنی. جز خدا به نیکی‌ها ره نمی‌نماید و به آنها موفق نمی‌دارد. اما سخن چینی انجام شده برای تو را چاپلوسان سخن‌چینِ تفرقه‌افکنِ میان جماعت کرده‌اند. من، سرِ جنگ و مخالفت با تو را ندارم. سوگند به خدا، آن را وا نهاده‌ام و من از این وا نهادن از خدا می‌ترسم و گمان نمی‌کنم خداوند از این که دشمنی با تو را کنار گذاشته‌ام و درباره تو و دوستان متجاوز ملحدت که حزب ظالمان و دار و دسته شیطان اند، در برابر خدا عذری جز آنچه خود بپذیرد، ندارم.»

امام در ادامه این نامه آورده‌اند: «آیا تو حجر بن عدی و یارانش را به ستم و تجاوز نکشتی؟ آنان که نمازگزار و عابد بودند و ستم را زشت و بدعت‌ها را دهشتناک می‌شمردند و از سرزنش هیچ سرزنش‌گری در راه خدا نمی‌ترسیدند. این قتل را پس از امان دادن به آنها، با همه وثیقه‌ها و سوگندهای غلیظ و شدید، انجام دادی. آیا تو قاتل عمرو بن حمق، صحابی پیامبر خدا نیستی که عبادت، فرسوده‌اش کرده و رنگش را زرد و بدنش را لاغر نموده بود؟ … تو سنت پیامبر خدا را وا نهادی و به عمد با فرمان او مخالفت کردی و از سر تکذیب هوس خود را دنبال کردی بی آن که رهنمودی از جانب خدا داشته باشی.»

ای معاویه! تو همانی که گفتی هر کس بر اندیشه علی بود را بکُشند!

سیدالشهدا در پاسخ به معاویه اینطور نوشته‌اند: «سپس زیاد را بر کوفه و بصره مسلّط کردی تا دستان مسلمانان را قطع کند و چشمان آنان را با میله داغ بَرکَنَد و به شاخه‌های نخل بیاویزد. گویی تو از امت نیستی و او هم از تو نیست که پیامبر خدا فرمود: هر کس بیگانه‌ای را جز خاندان قومی حساب کند که نسبش آن نیست، ملعون است! آیا تو همان نیستی که [زیاد] ابن سمیه به تو نوشت: حَضْرَمیان بر دین علی هستند و تو به او نوشتی هر کس را که بر دین علی و اندیشه اوست، بکش، و او هم به فرمان تو، آنان را کشت و مثله کرد؟»

ایشان با کلام قاطع خود در ادامه این نامه فرموده‌اند: «دین علی، دین محمد (ص) است که بر سر آن با پدرت می‌جنگید؛ کسی که با بستن خود به [آئین] او بر این جایگاه نشسته‌ای و اگر او نبود برترین شرف تو زحمت ترتیب دادن (دو سفر از مستانی و تابستانی قریش) در طلب شراب بود!»

ای معاویه! فتنه‌ای بزرگ‌تر از تو نمی‌شناسم

شهید عاشورا در متن این نامه در جواب معاویه که خلافت وقت را تصاحب کرده بود؛ برنده و محکم از جهاد علیه او خبر دادند و فرمودند: «گفتی: به خودت و دین و امت بیندیش و اجتماع و الفت امت را نشکن و مردم را به فتنه باز نگردان. من، فتنه‌ای بزرگ‌تر از فرمانروایی تو بر این امت نمی‌شناسم و برای خود و دینم رأیی برتر از جهاد با تو نمی‌دانم. اگر جهاد کنم، مایۀ نزدیکی من به پروردگارم است و اگر آن را واگذارم گناهی است که از فراوانی تقصیرم در آن، از خدا مغفرت می‌طلبم و از خدا می‌خواهم که به درست‌ترین کار، موفقم بدارد.»

امام سوم شیعیان با همه آن که به جهل و ظلم معاویه آگاه بود باز هم او را نصیحت فرمودند: «دودش در چشم خودت می‌رود اما، زیان نیرنگ تو با من، بیش از هر کس دیگر به خودت می‌رسد! مانند همین کار تو با این چند تنی که آنان را کشتی و مثله‌شان نمودی، با آن که آنان، در صلح با تو بودند و نه با تو جنگیده و نه پیمانت را شکسته بودند و فقط، از چیزی ترسیدی که اگر هم آنان را نمی‌کشتی پیش از این می‌مردی یا آنان، پیش از رسیدن به آن می‌مردند. پس ای معاویه! قصاص را در پیش رو داری به حساب، یقین داشته باش و بدان که خدا، نوشته‌ای دارد که هیچ کار کوچک و بزرگی نیست، جز آن که آن را برشمرده است.»

ای معاویه! خدا فراموش نمی‌کند…

امام حسین (ع) در پایان این نامه خطاب به معاویه نوشته‌اند: «خدا فراموش نمی‌کند دستگیر کردن‌هایت را به خاطر بی‌اعتمادی و بدبینی، و کشتن اولیا را به شبهه و تهمت و بیعت گرفتنت را از مردم برای پسرت، آن جوان نابه‌خرد، شراب‌خوار و سگ‌باز. جز این نمی‌دانم که خود را تباه کردی و دینت را هلاک نمودی و امانتت را خوردی و مردمت را فریفتی و جایگاهی از آتش برای خود برگرفتی! پس دور باد قوم ظالم از رحمت الهی!»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تو همان قاتل تمام عیار نیستی؟

تو همان قاتل تمام عیار نیستی؟ بیشتر بخوانید »

امام حسن عسکری؛ از کوشش‌های علمی تا ایجاد ارتباط با شیعیان و فعالیت‌های سرّی

امام حسن عسکری؛ از کوشش‌های علمی تا ایجاد ارتباط با شیعیان و فعالیت‌های سرّی


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، امام حسن عسکری علیه السلام در هشتم ربیع الثانی (یا ۲۴ ربیع الاول) سال ۲۳۲ ه. ق دیده به جهان گشود وبا نور خویش آسمان مدینه را نورانی کرد. پدر آن بزرگوار امام هادی علیه السلام و مادر با عظمتش «حُدَیْثه» بود که از او به عنوان «سوسن» و «سلیل» نیز یاد کرده اند. وی از بانوان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت آن حضرت، پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن دوران بحرانی و پر اضطراب بود.

امام عسکری علیه السلام، با وجود همه فشار‌ها و مراقبت‌های بی وقفه حکومت عباسی، یک سلسله فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و علمی را در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام می‌داد که می‌توان آن‌ها را بدین گونه خلاصه کرد:

۱. کوشش‌های علمی

گرچه امام به حکم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان، شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثری داشتند. شیخ طوسی تعداد شاگردان آن حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنان چهره‌های روشن، شخیت‌های برجسته و مردان وارسته‌ای مانند احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می‌خورند.

۲. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان

در زمان امام عسکری علیه السلام تشیع در مناطق مختلف و شهر‌های متعددی، گسترش یافت و شیعیان در نقاط فراوانی تمرکز یافته بودند. شهر‌ها و مناطقی مانند کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامّرأ، جرجان و بصره، از پایگاه‌های شیعیان به شمار می‌رفتند. در میان این مناطق، به دلایلی، سامرّأ، کوفه بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژ‌های برخوردار بودند.

گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب می‌کرد؛ تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر، برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی، رهبری و سازماندهی کند. این نیاز، از زمان امام نهم احساس می‌شد و شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین برنامه ای، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته می‌شد.

این برنامه در زمان امام عسکری علیه السلام نیز ادامه یافت. به گواهی اسناد و شواهد تاریخی، امام عسکری علیه السلام نمایندگانی از میان چهره‌های درخشان و شخصیت‌های برجسته شیعه در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق، پیروان تشیع را در همه مناطق، زیر نظر داشت. از میان این نمایندگان، می‌توان از «ابراهیم بن عبده»، نماینده امام در «نیشابور» و «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری» در قم و «ابراهیم بن مهزیار» در اهواز یاد کرد.

۳. فعالیت‌های سرّی سیاسی

امام به رغم تمامی محدودیت‌های و مراقبت‌هایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می‌آمد، یک سلسله فعالیت‌های سرّی سیاسی را رهبری می‌کرد که با گزینش شیوه‌های بسیار ظریف پنهانگاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور می‌ماند.

«عثمان بن سعید عَمْری» که از نزدیک‌ترین و صمیمی‌ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن فروشی، فعالیت می‌کرد و شیعیان و پیروان آن حضرت، اموال و وجوهی را که می‌خواستند به امام تحویل دهند، به او می‌رساندند و او آن‌ها را در ظرف‌ها و مشک‌های روغن قرار داده، به حضور امام می‌رساند. «داود بن اسود»، خدمتگزار امام که مأمور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری علیه السلام بود، می‌گوید: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفته، روانه شدم. در راه به یک نفر سقّا برخوردم. قاطر او، راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم وبه قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه‌ای افتاد که در داخل چوب بود؛ به سرعت چوب را زیر بغل گرفته، برگشتم.

وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی»، خدمت گزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می‌گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ گفتم: نمی‌دانستم داخل چوب چیست؟ امام علیه السلام فرمود: چرا کاری می‌کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی. اگر شنیدی کسی به ما ناسزا هم می‌گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شهر و دیار بدی به سر می‌بریم. تو فقط کار خود را بکن و بدان که گزارش کارهایت به ما می‌رسد. این قضیه نشان می‌دهد که امام، اسناد، نامه‌ها و نوشته‌هایی را که سرّی بوده، در میان چوب، جاسازی می‌کرد و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و رازداری بوده، می‌فرستاد و این کار را به عهده مأمور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و… بود و معمولاً سؤ ظن کسی را جلب نمی‌کرد، واگذار کرده بود.

۴. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان

یکی دیگر از موضع گیری‌های امام، حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، به ویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود. گاهی برخی از یاران امام، از تنگنای مالی، در محضر امام علیه السلام شکوه می‌کردند و آن حضرت، گرفتاری مالی آنان را برطرف می‌ساخت و گاهی حتی پیش از آن که اظهار کنند، امام علیه السلام مشکل آنان را برطرف می‌کرد. این اقدام امام علیه السلام مانع از آن می‌شد که آنان زیر فشار مالی، جذب دستگاه حکومت عباسی شوند. ابو هاشم جعفری می‌گوید: از نظر مالی در مضیقه بودم؛ خواستم وضع خود را طی نامه‌ای برای امام عسکری علیه السلام بیان کنم؛ ولی خجالت کشیدم و از این کار خودداری کردم. وقتی که وارد منزل شدم، امام صد دینار برای من فرستاد و طی نامه‌ای نوشت: هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا مکن و از ما بخواه که به خواست خدا، به مقصود خود می‌رسی.

۵. تقویت و توجیه سیاسی عناصر مهمّ شیعه

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های سیاسی امام، تقویت و توجیه سیاسی رجال مهم شیعه در برابر فشار‌ها و سختی‌های مبارزات سیاسی، در جهت حمایت از آرمان‌های بلند تشیع بود. از آن جا که شخصیت‌های بزرگ شیعه در فشار بیشتری بودند، امام علیه السلام هر یک از آنان را به نحوی دل گرم و راهنمایی می‌کرد و روحیه آنان را بالا می‌برد؛ تا میزان تحمل و صبر و آگاهی آنان در برابر فشارها، تنگنا‌ها و فقر و تنگدستی‌ها فزونی یابد و بتوانند مسئولیت‌های بزرگ اجتماعی و سیاسی و وظایف دینی خود را به خوبی انجام دهند. امام علیه السلام در نامه‌ای به علی بن حسین بن بابویه قمی، یکی از فق‌های بزرگ شیعه، پس از ذکر یک سلسله توصیه‌ها و رهنمود‌های لازم، چنین یاد آوری می‌کند: صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده است: برترین اعمال امت من، انتظار فرج است. شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود؛ تا فرزندم ظاهر شود؛ همان کسی که پیامبر بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد.‌ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار می‌دهد. فرجام نیکو، تنها از آنِ پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد!

۶. استفاده گسترده از آگاهی غیبی

می‌دانیم که امامان علیهم السلام، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهی غیبی برخوردار بودند و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی در معرض خطر قرار می‌گرفت، از این آگاهی به صورت ابزار هدایت، استفاده می‌کردند. پیشگویی‌ها و گزارش‌های غیبی امامان علیهم السلام، بخش مهمی از زندگی نامه آنان را تشکیل می‌دهد؛ اما چنین به نظر می‌رسد که: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهی غیبی خود را آشکار می‌ساخته است.

بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارش‌های غیبی و اقدامات خارق العاده امام عسکری علیه السلام، قطب راوندی در کتاب «خرائج»، چهل مورد، سید بحرانی در «مدینه المعاجز»، صد و سی و چهار مورد، شیخ حر عاملی در «اثبات الهداه»، صد و سی و شش مورد و علامه مجلسی در «بحار الأنوار»، هشتاد و یک مورد را ثبت کرده اند و این، به خوبی روشن گر فزونی بروز کرامات و گزارش‌های غیبی از ناحیه آن حضرت می‌باشد.

به نظر می‌رسد علت این امر، شرایط نامساعد و جوّ پر اختناقی بود که امام یازدهم علیه السلام و پدرش امام هادی علیه السلام در آن زندگی می‌کردند؛ زیرا از وقتی که امام هادی علیه السلام از سر اجبار به سامّرا منتقل شد، به شدّت تحت مراقبت و نظارت بود. از این رو، امکان معرفی فرزندش «حسن» به عموم شیعیان، به عنوان امام بعدی، وجود نداشت و اصولاً این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت، در معرض خطر جدی قرار می‌داد. به همین جهت، کار معرفی امام عسکری علیه السلام به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماه‌های پایانی عمر امام هادی علیه السلام صورت گرفت؛ به طوری که هنگام رحلت آن حضرت، هنوز بسیاری از شیعیان از امامت حضرت حسن عسکری علیه السلام آگاهی نداشتند.

عامل دیگری که در این زمینه مؤثر بود، اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت «محمد بن علی»، برادر حضرت عسکری علیه السلام، در زمان حیات امام هادی علیه السلام بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادی علیه السلام احترام می‌کردند؛ ولی حضرت با این پندار مبارزه می‌کرد و آنان را به امامت فرزندش حسن علیه السلام راهنمایی می‌نمود.

پس از شهادت حضرت هادی علیه السلام گروهی از خیانت کاران و نادانان، مانند «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده، به اغوای مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکری علیه السلام پرداختند.

این عوامل دست به دست هم داده، موجب شک و تردید گروهی از شیعیان در امامت آن حضرت، در آغاز کار شده بود؛ چنان که برخی از آنان در صدد آزمایش امام علیه السلام بر آمدند و برخی دیگر در این زمینه با امام علیه السلام مکاتبه کردند. این تزلزل‌ها و تردید‌ها به حدّی بود که امام علیه السلام در پاسخ گروهی از شیعیان در این زمینه، با آزردگی و رنجش فراوانی نوشت: «هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند…».

۷. آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت

از آن جا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیتی، یک حادثه غیر طبیعی و نامأنوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن، برای اغلب مردم دشوار می‌باشد، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته، افکار را برای پذیرش آن آماده می‌کردند.

این تلاش در عصر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام که زمان غیبت نزدیک می‌شد، به صورت محسوس تری به چشم می‌خورد؛ چنان که امام هادی علیه السلام اقدامات خود را توسط نمایندگان انجام می‌داد و خودش کمتر با افراد تماس می‌گرفت.

این معنا در زمان امام عسکری علیه السلام، جلوه بیشتری یافت؛ زیرا امام علیه السلام از یک طرف با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی (عج)، او را تنها به شیعیان خاصّ و بسیار نزدیک نشان می‌داد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت، روز برزو محدودتر و کمتر می‌شد؛ به طوری که حتی در خود شهر سامرّأ به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می‌داد و بدین ترتیب، آنان را برای تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام علیه السلام، آمده می‌ساخت و این همان روشی است که بعد‌ها امام دوازدهم علیه السلام در زمان غیبت صغرا در پیش گرفت و شیعیان را به تدریج برای دوران غیبت کبرا آماده ساخت.

۸. کیفیت شهادت

در این‌باره که آیا امام به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته و یا به شهادت رسیده است، کماکان اختلاف نظر وجود دارد؛ گرچه بنا به نقل طبرسی، برخی از علمای شیعه با استناد به این سخن امام صادق (علیه‌السّلام) که فرمود: «ما منّا الّا مَسموم أو مَقتول» حتی درباره امامانی که روایتی درباره شهادتشان در دست نیست، بر این باورند که خلفای جور، آنان را به شهادت رسانده‌اند.

بررسی روایی شهادت امام
روایتی درباره شهادت امام عسکری (علیه‌السّلام) در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد. «و گویند زهر دادنش» از این‌روی شهادت آن حضرت امری کاملاً محتمل است. سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و این‌که حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب می‌آمد و نیز رحلت آن حضرت در سنین جوانی، همگی می‌تواند مؤید شهادت باشد. از آنجا که امام یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هاله‌ای از غم و بهت‌زدگی فضای سامرا را فرا می‌گرفت.

احمد بن عبیدالله در روایتی که قسمتی از آن پیش از این ارائه شد، این صحنه را چنین وصف کرده: وقتی امام عسکری (علیه‌السّلام) رحلت کرد، صدای شیون و فریاد همه‌جا را فرا گرفت. مردم فریاد می‌زدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه برای تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی‌هاشم، شخصیت‌های نظامی و قضایی و منشیان و مردم به سوی جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتی برپا بود.

با حضور امام (علیه‌السّلام) و پدرش – به مدت حداقل ۱۷ سال – در سامرا، نه تنها مردم جذب آنان شده بودند، بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین‌شهر هجوم آورده بودند. در چنین وضعیتی، طبیعی بود که هنگام رحلت آن حضرت، سامرا یک‌پارچه در ماتم فرو رود و در سوگ از دست دادن فرزند رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بی‌تابی کند و عزا بگیرد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امام حسن عسکری؛ از کوشش‌های علمی تا ایجاد ارتباط با شیعیان و فعالیت‌های سرّی

امام حسن عسکری؛ از کوشش‌های علمی تا ایجاد ارتباط با شیعیان و فعالیت‌های سرّی بیشتر بخوانید »