گردان تخریب

عزاداری تخریبچی‎های دفاع مقدس به رسم جبهه در گلزار شهدا + تصاویر

عزاداری تخریبچی‎های دفاع مقدس به رسم جبهه در گلزار شهدا + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دسته عزاداری تخریبچی‌های لشکر‌های ۱۰ سیدالشهدا و ۲۷ محمدرسول الله تهران به همت گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) برپا شد.

صبح نیمه ماه محرم الحرام، رزمندگان تخریبچی دوران دفاع مقدس طبق یک رسم قدیمی بر سر مزار شهید «محسن دین شعاری» گرد هم آمدند و از آنجا دسته‌های عزای سید و سالار شهیدان در دو ستون همچون محرم‌های جبهه با به حرکت درآوردن پرچم‌های سیاه عزا، در گلزار شهدا به راه افتادند.

عزاداران ضمن خواندن نوحه و مرثیه در مسیر خود به نزدیک مزار شهدای تخریبچی که می‌رسید از بلندگو نام شهدا را می‌بردند و یاد همسنگران شهیدشان را گرامی می‌داشتند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عزاداری تخریبچی‎های دفاع مقدس به رسم جبهه در گلزار شهدا + تصاویر بیشتر بخوانید »

کارنامه اردوگاه شهدای تخریب منتشر شد

کارنامه اردوگاه شهدای تخریب منتشر شد

کارنامه اردوگاه شهدای تخریب منتشر شد

کتاب «اردوگاه شهدای تخریب» کارنامه عملیاتی و ماموریت‌های پاکسازی گردان تخریب قرارگاه کربلا توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.

 

به گزارش مجاهدت به نقل ازخبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، نگارش کتاب‌های کارنامه عملیاتی یگان‌های رزمی اگر چه عمری به اندازه خاطره گویی از دفاع مقدس ندارد؛ ولی جلوه بسیار جذابی از خاطرات دفاع مقدس و ویژگی‌های اصلی آن، بهره‌گیری از خاطرات افراد متعدد یگان‌ها است.

گردان‌های تخریب در مجموعه دفاع مقدس از جمله یگان‌هایی بودند که کمتر از آنها گفته شده و با توجه به نوع کار نیروهای آنها، خاطرات زیبایی از زبان یادگاران آن دوران قابل عرضه است. گردان تخریب قرارگاه کربلا یکی از این مجموعه‌های رزمی بود که تا چند سال اول جنگ منبع تغذیه یگان‌های زرهی از نظر تامین نیروهای به اصطلاح معبرزن در شب عملیات بود.

این گردان از زمان شهید چمران و جنگ‌های نامنظم در قالبی بسیار کوچک و تحت عنوان گروه «مین کار» را آغاز کرد و آرام آرام با جذب نیروهای پر شمار به ویژه در سال ۱۳۶۱ رودررویی‌های حماسی و عجیب بین معبرزن‌های نوعا کم سن و سال با میادین چند صد متری و سیم خاردارها و انواع موانع دشمن رقم خورد.

اگر چه این گردان در طول سال‌های دفاع مقدس نام‌های مختلفی داشت، اما با نام تخریب قرارگاه کربلا  معروف‌تر است، بلکه از این نام مشهورتر نام بچه‌های اردوگاه شهدای تخریب یا بچه‌های شهید عاصمی است که این کتاب با یاری و همت بیش از ۱۰۰ نیروی تخریب که خاطرات خود را بیان کرده‌اند آماده گردیده و ادای دینی بسیار ناچیز به شهدای گردان و همه یادگاران صالح و مومن بازمانده از قافله شهدا است.

برشی از کتاب:
اردوگاه شهدای تخریب کانون عشق و صفای بچه‌هایی بود که از همه جای ایران آمده بود:  تهران، اراک، ساری، رشت، کاشمر، اصفهان و… . سال‌های سال از آن روزها می‌گذرد و در این سال‌ها هنگام نهان شدن خورشید در برکه مغرب، دل آتش گرفته این بچه‌ها خاطرات آن روزها را مرور می‌کند. بسان بینوایان غریبی که از دوستان دور افتاده‌اند.

کاش علی عاصمی و یارانش باز می‌آمدند، کاش دوباره فرصت دیداری دست می‌داد.

کتاب «اردوگاه شهدای تخریب» کارنامه عملیاتی و ماموریت‌های پاکسازی گردان تخریب قرارگاه کربلا به قلم مجید جعفرآبادی در قطع رقعی و ۵۸۴ صفحه به نگارش درآمده و توسط انتشارات شهیدکاظمی روانه بازار شده است.

انتهای پیام/

 

منبع

کارنامه اردوگاه شهدای تخریب منتشر شد بیشتر بخوانید »

شهید دقیقه ۹۰ دفاع مقدس/ ما دلمان پر می‌زند که بارمان را ببندیم

درخواست شهید دقیقه ۹۰ جنگ تحمیلی از مردم


شهید دقیقه ۹۰ دفاع مقدس/ ما دلمان پر می‌زند که بارمان را ببندیمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، چند روز بود که بچه‌ها دشمن را عقب می‌زدند و دشمن هم می‌رفت، خودش را بازسازی می‌کرد و دوباره با تانک‌ها و نفربر‌های اهدایی اربابانش که به قول بچه‌ها هنوز بوی نویی می‌داد، حمله می‌کرد.

روز پنجم مرداد سال ۶۷ صبح زود عباس و بقیه بچه‌ها منتظر دشمن بودند که با تانک‌هایش بیاید. هرکس هرجوری بلد بود می‌خواست تلفات از دشمن بگیرد و همه سعی داشتند ستون زرهی دشمن را در دشت پخش کنند تا بتوانند ضربه‌های کاری بزنند.

هنوز آفتاب بالا نیامده بود که بچه‌ها درگیر شدند. صد‌ها تانک و نفربر در مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن می‌جوشید.

هوا به شدت گرم بود و عطش به همراهش داشت. آخر اینکه عباس و چند نفر دیگر از بچه‌های تخریب در نبردی جانانه در محاصره تانک‌ها قرار گرفتند و در دود و انفجار محو شدند. ۱۰ روزی بود که خبری از آنها نبود. احتمال اسارتشون زیاد بود. بچه‌ها دعا می‌کردند که خدا عیدیشان را در روز عید غدیر، خبر سلامتی همسنگراشان قرار دهد، اما خبری نشد.

خبر دادند پیکر شهید «عباسیان» و «خانی فرسنگی» پیدا شده، اما از عباس خبری نبود. پیکر شهید «عباس بیات» بیش از دو ماه روی خاک گرم شلمچه جا خوش کرد تا اربعین امام حسین (ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس بیات رخ نشان داد. بالاخره عباس دقیقه ۹۰ جنگ به سعادت شهادت رسید.

در ادامه مصاحبه یکی از خبرنگاران جاضر در جبهه با شهید بیات را می‌خوانید.

خبرنگار: همینک مصاحبه‌ای داریم با یکی از رزمندگان پر توان اسلام که آماده عملیات سرنوشت ساز است. ضمن تشکر از این برادر می‌خواهیم خود را معرفی کند و از اینکه آماده این ضربه نهایی هستند احساس خود را بیان کند.

بیات: بنده حقیر عباس بیات از لشکر ۱۰ سید الشهدا (ع) هستم.

خبرنگار: از اینکه آماده زدن ضربه نهایی به دشمن صهیونیستی هستید، چه احساسی دارید؟

بیات: این حمله ان‌شاءالله حمله سرنوشت‌سازی است. با توجه به سخنان امام خمینی و مسوولان کشور که از روایات استنباط می‌شود، کار جنگ دارد به آخر می‌رسد و با توکلی که رزمندگان اسلام در این عملیات به دست آوردند ان‌شاالله ضربه نهایی را خواهیم زد و روزی با امام به کربلا و بعد به قدس سفر می‌کنیم.

خبرنگار: نظرتان درباره آینده جنگ چیست؟

بیات: ما در این مسیر بنا به فرموده امام حرکت می‌کنیم. نمی‌توان آینده جنگ را پیش بینی کرد، اما گوش به فرمان امام امت هستیم و پشت ایشان می‌ایستیم. نکته دیگری که هست اینکه حق همیشه پیروز بوده و ما هم، چون یقین داریم در مسیر حق هستیم، می‌توانیم پیش بینی کنیم صد در صد پیروزیم و سرانجام کفر، با شهادت ما هم نه، با شهادت آیندگان نابود می‌شود.

خبرنگار: پیام، صحبت و تذکری دارید بگویید.

بیات: وقتی انسان به این مرحله می‌رسد که می‌گویند پیام دهید باید ببیند به چه کسانی پیام می‌دهد. واقعا من حقیرتر از آنم که چیزی بگویم، اما چیزی هست که دوست دارم بر زبان آورم و آن اینکه گاهی صدای شهدا را می‌شنویم و ما هم دلمان پر می‌زند که روزی بارمان را ببندیم و به آن‌ها بپیوندیم، البته که لیاقت نداریم مگر اینکه خدا لطفی کند و دستمان را بگیرد، اگر دستمان را گرفت و برد امیدوارم شهادتمان طوری نباشد که به یک وصیتنامه خواندن و گوش دادن نوار صحبت‌هایمان ختم شود.

خبرنگار: اگر پیامی به امت شهیدپرور و خانواده دارید بگویید.

بیات: امت این مسیر را پشت سر گذاشتند و ما خجالت زده هستیم. انقلاب زمانی که به سوی حق می‌رود آسایشی برای نسل اول انقلاب ندارد، نسل اولی‌های انقلاب باید همه چیز خود را فدا کنند و از داشته‌های خود بگذرند تا انقلابی که با ثمره خون شهدا به دست آمده از دست نرود و الان می‌بینیم که امت این مسیر را طی کردند و از همه چیز خود گذشتند و از کمک‌های مخلصانه دریغ نکردند، می‌بینیم و می‌فهمیم در این سختی و فشار‌های اقتصادی از امکانات رفاهی و مادی می‌گذرند و به ما کمک می‌کنند و این ما را دلگرم می‎کند. اگر کمک‌ها در حد یک کمپوت به جبهه‌ها باشد ارزشمند است و نشان می‌دهد در جبهه داخلی به پیروزی کامل رسیده‌ایم و این دلگرم‌کننده است. ان‌شالله تمام کفر را با یاری امام زمان (عج) از بین می‌بریم.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

درخواست شهید دقیقه ۹۰ جنگ تحمیلی از مردم بیشتر بخوانید »

روایتی از حال خوب بچه‌های تخریب در شب احیا

روایتی از حال خوب بچه‌های تخریب در شب احیا


روایتی از حال خوب بچه‌های تخریب در شب احیابه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی رزمنده تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا در دوران دفاع مقدس خاطره‌ای از شب‌های احیای جبهه روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

شب نوزدهم ماه رمضان قرار شد برای احیا برویم دزفول. شهید نوریان علاقه خاصی به مردم دزفول داشت و صفای در مردم دزفول تکه کلامش بود. آن شب بعد از نماز مغرب و عشا زود شام خوردیم و با چند تا وانتی که داشتیم همه رفتیم دزفول. به یکی از مسجد‌های قدیمی رفتیم که چند تا پله می‌خورد و شبستان مسجد توی گودی قرار داشت
آنجا مراسم احیا و به سر گرفتن قران با حال خوبی برگزار شد.

ساعت ۱۲ شب بود که مراسم تمام شد و ما به مقر الصابرین در کنار کرخه برگشتیم. به مقر که آمدیم ساعت یک نیمه شب بود و تا اذان صبح سه ساعتی وقت بود. شهید نوریان اصرار داشت بچه‌ها تاسحر بیدار باشند تا شب قدر را درک کنند. پیشنهاد داد که دعای جوش کبیر بخوانیم.به من نگاه کرد و گفت: مرشد حالش رو داری؟ من هم قدری مکث کردم و گفتم برادر عبدالله یه کاریش می‌کنیم. با بلندگوی تبلیغات اعلام شد که برادر‌ها برای مراسم به حسینیه بیایید. اون مقطع گردان تخریب لشکر سیدالشهدا علیه السلام حدود صد تا نیرو بیشتر نداشت. عمده بچه‌ها آمدند و برادر عبدالله خودش رحل و مفاتیح را جلوی من گذاشت و گفت بسم الله و خودش هم پشت سر من نشست.

شروع کردم به خواندن، سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یارب، اللهم انی اسئلک بسمک یا الله یا رحمان و یا رحیم، بچه‌ها با گریه و اشک؛ فقرات دعا را با من همراهی می‌کردند و شهید نوریان هم با گویش مخصوص خودش ذکر سبحانک یا لا اله الا انت را می‌گفت.

هرچه در دعا جلو‌تر می‌رفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه. از سی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ۱۰ نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت می‌گفتند، اما برادر عبدااله هنوز سفت وسخت جواب می‌داد. دعای جوشن کبیر را ادامه دادم، فکر میکنم دعا هنوز به نیمه نرسیده بود که دیدم در جواب دادن ذکر دعا انگار صدای شهید نوریان هم نمیاد، آب دهنم را قورت دام تا یک لحظه استراحتی به حنجره خسته داده باشم که شنیدم صدای خور خور میاد، اما رویم نمی‌شد برگردم و پشت سرم را نگاه کنم، باز هم دعا را ادامه دادم و در موقع جواب دادن ذکر دعای جوشن برایم یقین شد که هیچکس غیر خودم بیدار نیست و همه خوابند. برگشتم پشت سرم را نگاه کردم و دیدم اکثر بچه‌ها دراز به دراز توی حسینیه خوابیده‌اند و بعضی‌ها هم توی سجده صدای خورخورشان میاد. شهید نوریان هم در سجده بود. با خودم گفتم حتما برادر عبدالله توی حال خودش و در سجده با خدا مناجات می‌کند، اما صورتم را که نزدیکش بردم دیدم نه، اصلا مثل اینکه توی این دنیا نیست، من هم مفاتیح را بستم و کنار بچه‌ها خوابید.

آن شب یکی از شب‌هایی بود که خواب به من خیلی مزه کرد. زمانی از خواب بیدار شدم که شهید نوریان داشت در گوشم می‌گفت برادر الصلاه، الصلاه، چشمانم را باز کردم. شهید نوریان گفت: مرشد دعا رو تا کجاش خوندی من وسطش خوابم برد. من هم به خنده گفتم برادر عبدالله خواب بودیم و مقدراتمون رو نوشتند، خدا بدادمون برسه.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

روایتی از حال خوب بچه‌های تخریب در شب احیا بیشتر بخوانید »

زورو بازی نوجوان بسیجی در جبهه!


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس، سرشار از بوی «شهادت» بود که در اخلاق و رفتار بسیاری از رزمندگان موج می‌زد و همان‌گونه که سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی گفته است: «شرط شهید شدن، شهید بودن است»؛ آری! همه رزمندگانی که شهادت نصیب آن‌ها شد، قبل از آن، شهید شده بودند.

غرور، کِبر و منیّت، آفت‌هایی هستند که اخلاص را از انسان دور می‌کند؛ بنابراین آن‌هایی که پیش از شهادت خود شهید شدند، همواره از این آفت‌ها دوری می‌کردند. بدون شک فرماندهان دوران دفاع مقدس که در میان آن‌ها شهدای شاخص نیز وجود دارند، به‌دلیل محبوبیتی که داشتند، بیشتر این احتمال را می‌دادند که پای آن‌ها بلغزد و دچار این آفت‌ها شوند؛ لذا بر اساس خاطراتی که از رزمندگان دوران دفاع مقدس نقل شده است، همین فرماندهان که گاهی در سمت فرمانده لشکر نیز بودند، برای شکستن غرور، کِبر و منیّت خود، اقداماتی نظیر شستن سرویس‌های بهداشتی در نیمه‌های شب، آن هم به‌صورت ناشناس و به دور از «ریا» انجام می‌دادند تا با «نفس عماره» خود مبارزه کنند؛ البته که این اقدامات تنها مختص به فرماندهان نبود؛ بلکه بسیاری از رزمندگان نیز در جهت مبارزه با «نفس عماره» و شکستن غرور، کِبر و منیّت خود، دست به چنین اقداماتی می‌زدند.

«حمید داودآبادی» یکی از جانبازان و نویسندگان دوران دفاع مقدس، مطلبی را در این رابطه از یک نوجوان شهید نقل کرده و نوشته است: «جثه ریزی داشت، مثل همه بسیجی‌ها خوش‌سیما بود و خوش مَشرَب. فقط یک‌کمی بیشتر از بقیه شوخی می‌کرد. نه اینکه مایه تمسخر دیگران شود، که اصلاً این حرف‌ها توی جبهه معنا نداشت. سعی می‌کرد دل مؤمنان خدا را شاد کند، آن‌هم در جبهه و جنگ.

زورو بازی نوجوان بسیجی در جبهه!

از روزی که آمد، اتفاقات عجیبی در اردوگاه تخریب افتاد. لباس‌های نیرو‌ها که خاکی بود و در کنار ساک‌هایشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسط اردوگاه خشک شده بود. ظرف غذای بچه‌ها هر دو سه تا دسته، نیمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد. هر پوتینی که شب بیرون از چادر می‌ماند، صبح واکس خورده و برّاق جلوی چادر قرار داشت و…

او که از همه کوچک‌تر و شوخ‌تر بود، وقتی این اتفاقات جالب را می‌دید، می‌خندید و می‌گفت: «بابا این کیه که شب‌ها زورو بازی در می‌آره و لباس بچه‌ها و ظرف غذا را می‌شوره؟» و گاهی هم می‌گفت: «آقای زورو، لطف کنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتین‌هام را هم واکس بزنه».

بعد از عملیات، وقتی «علی قزلباش» شهید شد، یکی از بچه‌ها با گریه گفت: «بچه‌ها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می‌کرد… زورو خودش بود و به من قسم داده بود که به کسی نگم».

شهید «محمدعلی قزلباش» متولد سال ۱۳۵۱ در اول بهمن سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س) تهران، قطعه ۴۰، ردیف ۴۷، شماره ۱۳ به خاک سپرده شد.»

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

زورو بازی نوجوان بسیجی در جبهه! بیشتر بخوانید »