به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، نیروهای تیپ ۴ مکانیزه «ذوالفقار» و همچنین گردان «کمیل بن زیاد» به همراه یک گروهان از گردان «مقداد»، در عملیات «والفجر ۳» بهخوبی عمل کردند و توانستند جواب اطمینان فرماندهان را بهخوبی بدهند. در کتاب «کوهستان آتش» که بهتازگی توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشرشده است در اینباره آمده است:
«عباس برقی» جانشین وقت فرماندهی تیپ ۴ مکانیزه «ذوالفقار»، درباره درخشش رزمندگان تیپ ۴ مکانیزه لشکر ۲۷ در عملیات «والفجر ۳» گفته است: در اوج درگیریها، به من خبر دادند «مصطفی پالیزبان» درخواست موشک «تاو» کرده. پرسیدم: «مگر او همهی موشکها را شلیک کرده است؟»، گفتند «کل موشکهای همراه او، هشت تیر بوده که با آنها توانسته هفتدستگاه تانک دشمن را منهدم کند. الآن هم دشمن فشار میآورد تا مقاومت بچهها را در هم بشکند. باید سریعتر موشکها را برسانید».
میدانستم که توی انبار مهمات تسلیحات خودمان، دیگر از این نوع موشکها ندارم، سراغ حاج همت را که گرفتم، گفتند برگشته به اردوگاه «قلّاجه». من هم با وجود منگی ناشی از بیخوابی، سریع گاز وانت تویوتا را گرفتم و آمدم به «قلّاجه». با عجله رفتم سمت چادر فرماندهی لشکر. دیدم حاج همت داخل چادر است و یک برادر پاسدار دیگری هم با لباس فُرم جلوی در ورودی چادر نشسته و سرش پایین است. همینطور که نفسنفس میزدم، گفتم «حاجی جان؛ مصطفی پالیزبان هشت تیر موشک تاو داشته که همه آنها را شلیک کرده و الآن هم به موشک نیاز دارد؛ چون تانکهای دشمن دارند در آنجا بچهها را اذیت میکنند.»
حاج همت گفت: «اول شما به من بگو ببینم؛ پالیزبان با این موشکهایی که شلیک کرده، چند دستگاه تانک زده؟» گفتم «والله هشتتا موشک داشتیم؛ که همه آنها را شلیک کرده و با آنها توانسته هفت دستگاه تانک دشمن را هم بزند.» تا این حرف را زدم؛ آن برادر پاسداری که جلوی چادر نشسته بود، رود کرد به من و گفت «یعنی این آقای پالیزبانِ شما با شلیک هشت تیر موشک، توانسته هفت دستگاه تانک دشمن را بزند؟ این امکان ندارد».
گفتم «مصطفی پالیزبان موشکانداز «تاو» درجه یک ماست؛ چرا امکان ندارد؟» گفت «من تماس میگیرم؛ اگر راست گفته باشی، الآن میگویم ده تیر موشک تاو به شما تحویل دهند». چهره آن برادر برایم آشنا بود، اما در آن منگی ناشی از بیخوابی و دوندگی هرچه فکر میکردم، یادم نمیآمد که او را کجا دیدهام. همینطور داشتم با ذهنم کلنجار میرفتم که این برادر پاسدار چه کسی است که اینطور با اطمینان دارد قول واگذاری ده تیر موشک تاو را به من میدهد که حاج همت به من گفت «برقی؛ ایشان برادر «عزیز جعفری» فرمانده قرارگاه نجف است». تازه آنجا بود که دوریالی من جا افتاد و بعد از خوشوبش گرم با برادر جعفری، از اینکه ایشان را بهجا نیاورده بودم، عذرخواهی کردم.
آقا عزیز همانطور که گفته بود، اول سریعاً با بیسیم تماس گرفت و از رابطهای خودش در منطقه «مهران» پرسید که آیا چنین اتفاقی افتاده یا خیر؟ وقتی آنها به ایشان اطمینان دادند و گفتند تانکهای منهدم شده، الآن جلوی چشم ما در حال سوختن هستند، سریعاً نامهای برای قرارگاه نجف نوشت تا ده تیر دیگر موشک تاو، در اختیار تیپ ما قرار بدهند. آن نامه را دادم به «حسین بختیاری» مسئول تدارکات تیپمان و خودم پریدم پشت فرمان وانت و بیمعطلی دوباره برگشتم به سمت منطقه «مهران».
با رسیدن به نزدیکی پاسگاه «درّاجی»، دیدم که بچههای واحد ۱۰۶ و خمپارهاندازهای ما، با هدایت و فرماندهی میدانی «حسن نورانی» فرمانده تیپ ۴ مکانیزه ذوالفقار، همچنان درگیر هستند. مصطفی پالیزبان هم آنجا بود تا مرا دید گفت «برادر برقی؛ چهکار کردی؟» گفتم «حل شد، الآن حسین بختیاری موشکها را برایت میآورد.» خوب که به چهره مصطفی نگاه کردم، دیدم چشمهای او ازبسکه شلیک کرده مثل دو تا کاسه خون شده، طوری که اصلاً نمیتوانست جلوی پای خودش را هم ببیند. دستش را گرفتم و او را سوار وانت تویوتای خودم کردم و به سنگر اورژانس بهداری لشکر ۱۷ علیبنابیطالب (ع) بردم تا در آنجا با محلول بهداشتی، چشمهایش را شستوشو بدهند.
بچههای ما و نیروهای تیپ «عمار» یعنی گردان «کمیل بن زیاد» بههمراه یک گروهان از گردان «مقداد»، در عملیات «والفجر ۳» واقعاً گل کاشتند و جواب اطمینان فرماندهان را، خوب دادند.
برای تهیه این کتاب اینجا را کلیک کنید.
انتهای پیام/ 113