گروهک تروریستی کومله

نفوذ گروه تروریستی «کومله» در یک شعار کمونیستی!/ «زن، زندگی، آزادی» از کجا آمده است؟

نفوذ گروه تروریستی «کومله» در یک شعار کمونیستی!/ «زن، زندگی، آزادی» از کجا آمده است؟



شعاری بعد از آشوب‌های ناشی از فوت خانم مهسا امینی در کشور شنیده می‌شود که این شعار کمونیستی بوده و شعار حزب تروریستی کومله است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، این روزها و بعد از فوت خانم «مهسا امینی» اسمی نام آشنا در میان برخی از اغتشاشگران و افراد دانشجو معترض در دانشگاه شنیده می‌شود. کومله امروز برای هر ایرانی دوباره سرزبان‌ها آمده است.

گروه تروریستی «کومله» با شعار «آزادی و برابری و حکومت کارگری» در کردستان ایران به شروع فعالیت کرد. این گروه که قرابت کمونیستی و نظامی سخت دارد از گروه دمکرات کردستان ایران منشعب شده است.

در پاییز سال ۱۳۴۲ جمعی از دانشجویان کُرد که تازه با مسائل سیاسی و ادبیات چپ و کمونیستی آشنا شده بودند، در تهران دور هم جمع شدند و تشکیلاتی را بنیان نهادند که بعدها کومهله نام گرفت. بنیانگذاران کومله ۱۱ نفر بودند که عبارتند از: فؤاد مصطفی سلطانی، محمدحسین کریمی، عبدالله مهتدی، مصلح شیخ‌الاسلامی، ساعد وطن‌دوست، شعیب زکریایی، فاتح شیخ‌الاسلامی، یدالله بیگلری، حسین مرادبیگی، ایرج فرزاد، محسن رحیمی.

کومه‌له جزو اولین جریانات چپ و کمونیستی بود که از همان ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی، علیه نظام مستقر و کردهای حامی نظام، دست به اسلحه برد. حمله به پادگان‌های نظامی، کمین و کاشت مین بر سر راه نیروهای نظامی، ترور، ارعاب افراد بومی وغیربومی، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی و اخاذی از مردم از جمله اقدامات تخریبی حزب کومله به شمار می‌آید.

کومله از کجا آمد؟

در سال ۱۳۵۷، سه گروه چپگرا در هم ادغام شدند و کومله (سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) را بنیانگذاری کردند.کومله (در کردی: کومه‌له :انجمن و گروه) سازمانی چپگرا در کردستان ایران است.این سازمان از مخالفان جمهوری اسلامی بود که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با نیروهای جمهوری اسلامی وارد مبارزه مسلحانه شد.

با به جریان افتادن انقلاب اسلامی ایران به وجود آمدن خلاء قدرت و امنیت در مرزهای سیاسی ایران زمین و خصوصاً مناطق کردنشین ایران،گروهک مزدور و تروریست کومله باایدئولوژی مائوئیستی درکردستان ایران به مقابله باحکومت مردمی ایران برخاستند و دست به جنایات زیادی زدند.

این گروهک با مشی تروریستی-مسلحانه و باداشتن حامیان بیگانه اعم ازقدرت‌های بین‌المللی دردورانی که دولت کامل مستقر نشده بود، مقابله با جمهوری اسلامی را آغازکردند.

حمله به پاسگاه‌های مرزی، تصرف و غارت ادارت دولتی ازجمله اقداماتی برای اعلام موجودیت این گروه دست نشانده آمریکا بود. با آغازجنگ تحمیلی، کومله به همکاری به رژیم عراق پرداخت وبه لحاظ اطلاعاتی وعملیاتی به یاری آنان برآمد. بعد از فروپاشی نظام کمونیست، کومله بر آن شدند ازکمونیسم به سوسیال دمکراسی تغییر کند.

اسناد به دست آمده از این سازمان پس از آزادسازی سنندج نشان می دهد، کومله مردم بیگناه را به اتهام موهوم شرکت در جلسات ضدخلقی دستگیر کرده وبعضاً به قتل رسانده است. اتومبیل های شخصی و دولتی را مصادره کرده و حتی نیمه شب به خانه های مردم یورش برده و آنها را دستگیر می کردند.

اسناد منتشره سیا مربوط به ۱۹۸۶، ۱۹۸۰ بمبگذاری درشهرها یا روستاهای ایران، حمله به مساجد و نصب تیربار و اجرای رقص مختلط، حمله به مدارس و ترور معلم ها در کردستان به اتهام وابستگی به رژیم، ترور و انفجار در جهاد و سپاه (بیش از۱۹مورد) جنگ افروزی درسنندج و کمک به مهندسی اطلاعاتی عراق از جمله جنایات این حزب به شمار می روند.

از جمله منابعی که درباره رفتار تروریستی کومله انتشار یافته، کتاب شنام است. این کتاب مشاهدات عینی وتجربی کیانوش گلزار راغب را به روایتی داستانی و در دوره زمانی ۱۸ ماه توصیف می کند. گلزار که درسالهای ۶۰ و ۶۱ در اسارت کومله به سرمی برد، گوشه ای از جنایات کومله را به تصویرکشیده است.

هرکدام از این موارد که شاید ۳۴ مورد مستند در میان پرونده ها وجود داشته باشند(البته کومله اسناد ایران را ساختگی و غرض ورزانه می‌نامد اما اسناد بعث و آمریکا هم از این امر حکایت دارد) و همچنین به انضمام آنها در حافظه شفاهی مردم سنندج هم هنوز باقی است که چه زن ها و دخترانی را به بهانه کشانیدن به عرصه مبارزه از کانون خانواده جدا کردند و مانند مجاهدین خلق، فساد استفاده ابزاری از دختران را نشانه آزادی و تمدن نامیدند و اسناد خود بعث، نشان از ۵۶ مورد کورتاژ و سقط جنین دارد.

یکی از وقایع تلخ مریوان، فاجعه ۲۳ تیر و کشتار وحشیانه پاسداران بومی در مریوان است که گروهک کومله و چریک‌های فدایی خلق عاملان این جنایت بودند. ۲۵ پاسدار کرد در این جنایت به شهادت رسیدند.

زمینه‌های جریان مریوان به ماه‌های آخر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمی‌گردد زمانی که فئودال‌های منطقه مریوان به بهانه این که اصلاحات ارضی شاه را قبول ندارند، شروع به اعمال فشار به دهقانان محروم منطقه کردند و سعی داشتند در بسیاری از روستاها بهره‌های مالکانه ۱۲ ساله را که به زعم آن‌ها عقب افتاده و دهقانان باید پرداخت می‌کردند به زور اسلحه بگیرند که در برخی موارد موفق به اخذ بخشی از آن‌ها شدند که همین امر نارضایتی شدیدی در میان مردم منطقه به وجود آورد.

این مساله بعد از پیروزی انقلاب هم ادامه یافت افراد کومله هم که در شهر و یا بعضی روستاهای منطقه حضور داشتند از فرصت استفاده و سعی کردند دهقانان را در قالب اتحادیه‌ای به نام «یه‌کیه‌تی جوتیاران» متشکل کنند اما آنچه که کاملا واضح و مبرهن است این بود که برای کومله تنها مساله مبارزه با خوانین منطقه مطرح نبود بلکه این گروهک می‌خواست در ادامه آن خود را برای درگیری بانظام نوپای جمهوری اسلامی آماده کند.

مصطفی چمران به عنوان یکی از اعضای هیئت اعزامی به مریوان، واقعه ۲۳ تیرماه را این چنین توصیف کرده است: «در شهر مریوان ۲۵ پاسدار کرد محلی زندگی می‌کردند که اهل مریوان بودند و در مریوان خانه داشتند و تنها گناه آن‌ها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمی‌خواستند از احزاب چپ متابعت کنند. در تاریخ ۲۳ تیرماه ۵۸ صدها نفر از مسلحین احزاب چپ وارد مریوان شدند و پاسداران را محاصره کردند و نیمی از آن‌ها را کشتند و بقیه را مجروح کردند».

بدنش را با آتش سیگار سوزانده و سرش را با موزائیک جدا کردند

یکی از مجروحان پاسدار را با موزائیک سر بریده بودند و پیکر او را روی سنگفرش‌ها و اطاق‌ها کشیده بودند و نواری پهن از خون او همه جا را گلگون کرده بود آن‌ها دهان پاسداران را با نارنجک منفجر کرده و ریش‌های آن‌ها را سوزانده بودند.

پاسداری که کومله سر او را با موزائیک برده بودند شهید «دارا کهنه پوشی» بود؛ همرزمانی که در رکاب او بوده‌اند در مورد نحوه شهادتش چنین نقل می‌کنند: در تمام مدتی که در محاصره بودیم دارا با روحیه عالی که داشت کمترین هراسی به دل راه نداد و با رشادتی غیرقابل وصف جنگید وقتی که فرمانده رشید و فداکار عبدالله طرطوسی به شهادت رسید دشمن توانست به داخل مقر نفوذ کند جنگ تن به تن آغاز شد دشمن با تمام توان تلاش کرد دارا را زنده دستگیر کند تا اینکه او به اسارت درآمد. گروهک بر اساس کینه بسیاری که از او داشتند تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و با سر نیزه زخم‌های متعددی به بدنش وارد کردند و در نهایت پس از شکنجه‌های وحشیانه سرش را با موزائیک بریدند و از تن جدا کردند.

اعضای کومله‌ برای عروسی اعضای خود سر رزمنده‌ها را به عنوان قربانی می‌بریدند

شهید علی‌اصغر غفوریان ۲ فروردین ۱۳۱۹ در مشهد متولد شد. پدرش زغال‌فروش و مادرش خانه‌دار بود. او در سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج شش فرزند است. وی پس از انقلاب عازم خدمت سربازی شد و سرانجام ۱ اردیبهشت ۱۳۶۶ در بانه توسط گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید.اما پس از گذشت چهل سال کوموله همچنان فعال است و به عضو گیری مشغول است و تا کنون نیز در اتفاقات مهمی توانسته عواطف و هیجانات مردم کردستان و سایر شهرها اثر بگذارند. در سقز مخصوصا از سال ۵۷ تا ۵۹ و حتی سال ۶۰ گروه های مسلح کرد وحتی غیر کرد از جمله کوموله ها یارگیری فراوانی داشتند.

اکنون یک شعاری توسط برخی از دانشجویان در ابتدای اعتراضات اخیر گفته می‌شد. «زن، زندگی و آزادی». این شعار یک شعار کمونیستی بود که لنین آن را در انقلاب کمونیستی ۱۹۱۸ عنوان کرد. انقلاب اکتبر کمونیستی با شعار “نان، صلح، آزادی” در روسیه تزاری سربرآورد و پیروز شد.

گروه تروریستی کومله هم به دلیل جدایی از حزب دمکرات کردستان که به ظاهر ریشه‌های دینی داشت، شعارش را کمونیستی کرد. حال این گروه قصد دارد از اعتراض‌های اخیر مردم ایران سوءاستفاده کند. البته بسیاری از دانشجویان که از قشر تحصیل‌کرده هم هستند شاید ندانند که این شعار یک نماد کمونیستی است.عبدالله مهتدی، دبیر کل حزب کومله کردستان ایران، در توییتی خواستار آن شد که «این بار اعتصاب عمومی بە کردستان محدود نماند و تهران و شهرهای بزرگ و کوچک تمام ایران را دربگیرد»
شعار «نان، صلح، زمین» توسط لنین و بلشویکها در آستانه انقلاب کارگری اکتبر یک مورد مشهور است. این شعار درخود هیچ نشانه سوسیالیستی قوی و یا اتکا یکجانبه به پایه کارگری را ندارد، اما بلشویکها با اتکا به این شعار جامعه درگیر قحطی و گرسنگی و جنگ ویرانگر و بخش وسیع دهقان بی بضاعت و بی زمین را علیه تزار و بعدأ دولت موقت بورژوایی کرنسکی متحد و بسیج کردند

منبع: خبرگزاری دانشجو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نفوذ گروه تروریستی «کومله» در یک شعار کمونیستی!/ «زن، زندگی، آزادی» از کجا آمده است؟ بیشتر بخوانید »

فیلم/ موج‌سواری گروهک تروریستی کومله بر حادثه پلیس امنیت اخلاقی

فیلم/ موج‌سواری گروهک تروریستی کومله بر حادثه پلیس امنیت اخلاقی



گروهک تروریستی کومله با دادن بیانیه‌های مختلف مردم را تشویق به اغتشاش و اعتراض خیابانی نسبت به حادثه اداره پلیس امنیت اخلاقی دعوت می‌کند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ موج‌سواری گروهک تروریستی کومله بر حادثه پلیس امنیت اخلاقی بیشتر بخوانید »

باز هم تلاش برای عوض کردن جای «جلاد» و «شهید» / چه کسانی پدر «نیما زم» را برای «قدیس‌سازی» از او تحریک می‌کنند؟

باز هم تلاش برای عوض کردن جای «جلاد» و «شهید» / چه کسانی پدر «نیما زم» را برای «قدیس‌سازی» از او تحریک می‌کنند؟


سرویس سیاست مشرق- روز شنبه، همزمان با انتشار خبر اعدام «روح‌الله زم»، مسوول پروژه «آمدنیوز» با طیفی از جرایم ضدامنیتی چون جاسوسی، لو دادن مسیرهای دور زدن تحریم، تلاش برای حمله نظامی به مراکز حساس نظامی و تلاش برای ایجاد آشوب امنیتی و…محمدعلی زم، پدر روح‌الله زم در صفحه شخصی خود، متنی  منتشر کرد که در آن به وضوح از روح‌الله زم یک «قهرمان» و حتی یک چهره «مقدس» تصویر شده که بی‌گناه اعدام شده است!

محمدعلی زم نوشته است:

” امروزجمعه ۹۹/۹/۲۱ حوالی ظهر، مسئول پرونده روح‌الله در اطلاعات سپاه اعلام داشت ساعت ۳ می‌توانید همراه خانواده با روح‌الله ملاقات داشته باشید، با حدود دو ساعت معطلی در سرمای سوزان جلوی در زندان(اوین) مقارن وقت مغرب به اتاق ملاقات راه یافتیم. دقایقی بعد از دیدار وقت نماز شد، بچه‌ها و روح‌الله درخواست جماعت کردند، به‌قدری نور وجودش را گرفته بود خجالت کشیدم جلو بایستم. تعارفش کردم حتی خواستم عبا بر دوشش بیاندازم، تواضع کرد و بوسید. همراه او و خانواده بدون شرکت مأموران در جماعت، نماز خواندیم. اما نماز عجیبی از کار درآمد!

شاید حتی نمازهای کنار خانه خدا در ٢٠-٣٠ سال پیش هم برایم اینقدر دلچسب نشده بود.”

محمدعلی زم

در جایی دیگر از این «مدح‌نامه»، محمدعلی زم می نویسد:

“… من برای اینکه دروغ وی را تصحیح و تلطیف کرده باشم گفتم البته این گریه‌ها نگرانی از اعدام تو هم هست، فرض کن که حُکمت تأیید شده اما با توجه به مقدمات اغوا کننده و فریب‌گرانه‌ای که ثابت و منجر به صدور حکم اعدامت شده است، هنوز فرصت قانونی درخواست اعاده دادرسی وجود دارد، اما تو فرض را بر این بگذار که اعدامت قطعی است و ما و شما هیچ‌کس را جز خدا در این تنهایی دنیا و غربت اسارت وزندان نداری، تا می‌توانی از درگاهش طلب مغفرت و استغفار داشته باش. گفت من با خدا معامله کرده و با استخاره به این راه آمدم، هیچ نگرانی ندارم فقط اینها من رو تا کربلا آوردند اما نگذاشتند زیارت کنم، گفتم نگران نباش امام حسین در قلب طالبان زیارتش هست، امام پیش توست… .

و این دعاوی حیرت‌آور تا آن‌جا ادامه می یابد که محمدعلی زم می نویسد«چه جاسوسی؟ چه پولی؟»

گرچه از محمدعلی زم، که سال‌ها پیش فریفته‌ی چرب و شیرین دنیا شد و در جایگاه یک «روحانی» که در نظام اسلامی مسوولیت داشت، پای در وادی «شیرین» تجارت گذاشت و حتی لباس از تن به در آورد تا «رستوران‌داری» کند، انتظار نمی رفت که همچون وارستگانی چون آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله جنتی، آیت‌الله محمدی گیلانی و حجت‌الاسلام حسنی، در برابر مجازات فرزند «محارب»، منافع اسلام و انقلاب را بر احساسات پدر و فرزندی ترجیح دهد.

محمدعلی زم در حال رستوران‌داری در اواسط دهه ۱۳۸۰

آن نوع رفتار، یک وارستگی و فرزانگی می خواست که قطعا در وجود محمدعلی زم نبود، چرا که او در اوج دوران تاخت و تاز فرزندش در «آمدنیوز»، که رسما گردن‌کشی می کرد و نظام و کشور را به فروپاشی و تجزیه تهدید می نمود، حتی یک بار هم موضعی قاطع علیه فرزندش نگرفت. طرفه آن که فیلم مکالمه او با فرزند معدومش منتشر شد که پدر نگران کم شدن اعضای کانال پسر بود! همان کانالی که با پشتیبانی همه‌جانبه کنسرسیومی از سرویس‌های جاسوسی، «سوریه‌سازی» و تجزیه ایران را نصب‌العین قرار داده بود.

روح‌الله زم زمانی که گرداننده آمدنیوز بود

اما اظهارات محمدعلی زم، که زمانی در کسوت رییس حوزه هنری سازمان تبلیغات و مرید مرحوم هاشمی، خون به دل شهید سیدمرتضی آوینی کرده بود تا او را از مجله سوره وادار به کناره‌گیری نماید، با همه گستاخی مستتر در آن، در بطن خود یک درس بزرگ برای ملت ایران دارد.

روح‌الله زم و پروژه «آمدنیوز» مربوط به تاریخ دور نیست که نسل‌های جدید خاطره مبهمی از آن داشته باشند یا اصولا آن را به یاد نداشته باشند. سیاه‌کاری‌های زم در آمدنیوز و همه خیانت‌هایی که صورت داد و همه ضرباتی که به امنیت و ثبات کشور وارد کرد، در اذهان همگان زنده و تازه است. شرح خصوصیات اخلاقی مذموم و جاه طلبی‌های روح‌الله زم معدوم (که باعث شد در مزدوری سرویس‌های جاسوسی دشمن رکوردی تازه به جا بگذارد) بعضا از زبان خود او و در مستندهایی که درباره او پخش شد، آشکار و عیان است. حال، با همه این واقعیات، محمدعلی زم نه تنها از پسرش یک فرد «مظلومم و «بی‌گناه» تصویر می کند، که او را در عداد «مقدسین» و صاحبان «نور» جا می زند!

وقتی درباره پرونده‌ای که همه اجزای آن داغ و تازه است و جزییات مزدوری و خیانت در بازجویی‌ها و جلسات متعدد دادگاه ثبت و ضبط شده، این چنین عیان و علنی «دروغ‌پردازی» و «جعل واقعیت» صورت می گیرد و به راحتی جای «جلاد» و «شهید» را عوض می کنند، آن‌گاه تکلیف دهه ۶۰ روشن است. طبیعی است که ضدانقلاب و دشمنان این مرز و بوم امروز از مجرمان امنیتی دهه ۶۰ و عاملان ۱۷۰۰۰ قربانی ترور، «مبارزان راه آزادی» و «فعال سیاسی» می سازند.

رهبر معظم انقلاب، در سخنرانی خود در سالگرد رحلت حضرات امام(ره) در خرداد ۹۶، در مرقد مطهر ایشان، در فرازی از بیانات با اشاره به مظلوم بودن «دهه ۶۰» که “توسط افراد صاحب تریبون مورد هجوم قرار گرفته است”، فرمودند:

” تروریست های مورد حمایت قدرتها، در دهه شصت، هزاران نفر از آحاد مردم و مسئولین را به شهادت رساندند که در میان آنها از کاسب معمولی تا جوان و فعال سیاسی و شخصیت های بزرگ دیده می شوند.”

ایشان افزودند:

” البته دهه شصت، دهه افتخارات بزرگ و دهه مبارزه با تجزیه طلبی است که ملت ایران بویژه جوانان با ایستادگی محکم خود در این دهه، توانستند بر همه توطئه ها و دشمنی ها پیروز شوند.”

و فراز بسیار مهم وقابل تامل ایشان این جا بود که فرمودند:

” مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد.

کاری که محمدعلی زم با «مدیحه‌سرایی» برای فرزند جاسوس و مجرم خود صورت داد، و کارزاری که از چند روز قبل در رسانه های وابسته به دشمن و دنباله‌های داخلی ایشان برای «فرشته‌نمایی» از روح‌الله زم به راه افتاده، مصداق بارز همین تعویض جای «جلاد» و «شهید» است.

وقتی از «دهه مظلوم ۶۰» سخن می گوییم، دقیقا از چه حرف می زنیم؟ دهه ۶۰ دریایی عظیم است که در خود هم پیروزی‌های بزرگ دارد و هم غم‌ها و داغ‌های بزرگ. متاسفانه خروجی نهادهای فرهنگی جمهوری اسلامی در تصویر کردن تنها بخشی از این دریای عظیم، چندان قابل دفاع نیست. در این‌جا شاید بتوان با ذکر تنها مصادیقی، بخشی از عملکرد جلادان و مظلومیت ملت بزرگ ایران در دهه ۶۰ را ترسیم کرد.

شهید دکتر مصطفی چمران به عنوان یکی از اعضای هیئت اعزامی به کردستان در بحبوحه ترکتازی گروه‌های مسلح ضدانقلاب و تجزیه‌طلب در تابستان ۵۸، واقعه  ۲۳ تیرماه آن سال را این چنین توصیف کرده است:

“در شهر مریوان ۲۵ پاسدار کرد محلی زندگی میکردند که اهل مریوان بودند و در مریوان خانه داشتند و تنها گناه آن‌ها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمیخواستند از احزاب چپ متابعت کنند. در تاریخ ۲۳ تیرماه ۵۸ صدها نفر از مسلحین احزاب چپ وارد مریوان شدند و پاسداران را محاصره کردند و نیمی از آن‌ها را کشتند و بقیه را مجروح کردند. یکی از مجروحان پاسدار را با موزائیک سر بریده بودند و پیکر او را روی سنگفرش‌ها و اطاق‌ها کشیده بودند و نواری پهن از خون او همه جا را گلگون کرده بود آن‌ها دهان پاسداران را با نارنجک منفجر کرده و ریش‌های آن‌ها را سوزانده بودند.”

آن پاسداری که گروهک تجزیه‌طلب کومله سر او را با موزائیک بریده بودند، شهید «دارا کهنه پوشی» نام داشت؛ همرزمانی که در رکاب او بوده اند در مورد نحوه شهادتش چنین نقل می‌کنند:

“در تمام مدتی که در محاصره بودیم دارا با روحیه عالی که داشت کمترین هراسی به دل راه نداد و با رشادتی غیرقابل وصف جنگید وقتی که فرمانده رشید و فداکار عبدالله طرطوسی به شهادت رسید، دشمن توانست به داخل مقر نفوذ کند. جنگ تن به تن آغاز شد. دشمن با تمام توان تلاش کرد دارا را زنده دستگیر کند تا این که او به اسارت درآمد. گروهک بر اساس کینه بسیاری که از او داشتند تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و با سر نیزه زخم‌های متعددی به بدنش وارد کردند و در نهایت پس از شکنجه‌های وحشیانه سرش را با موزائیک بریدند و از تن جدا کردند.”

روزنامه کیهان ۲۱ مهرماه ۱۳۶۰ خبر یک عملیات دژخیمانه  سازمان «نفاق» را در شیراز منتشر کرد:

  بر اثر انفجار در یک اتوبوس شرکت واحد در شیراز یک نفر کشته و ۶ نفر به شدت مجروح شدند.

حادثه بعد از ظهر دیروز هنگامی روی داد که اتوبوس شرکت واحد در مسیر ابیوردی به طرف فلکه شهدا در حرکت بود که در نزدیکی میدان جمهوری اسلامی بر اثر انفجار مواد آتش زا دختر بچه ای دو ساله به نام لیلا نوربخش در آتش سوخت و جان خود را از دست داد و ۶ نفر دیگر به نام های شهناز حسن بیگی ، گلی نوربخش ، زهرا نوربخش ۳ ساله ، پریوش رضایی و دو زن ناشناس دیگر نیز به شدت مجروح و به بیمارستان سعدی منتقل شدند.”

شهیده مظلوم این جنایت ضدبشری منافقین، «لیلا نوربخش» ۲ ساله بود که زنده زنده در آتش کینه و نفرت کور منافقین خلق سوخت و جزغاله شد. روایت ماجرا از زبان مادر این شهیده ۳ ساله، خانم ماه بس نوربخش در مصاحبه بنیاد هابیلیان،  جانکاه و عبرت آموز است.:

“به یاد دارم ۲۰مهر۱۳۶۰، روز عید غدیر بود و می‌خواستیم برای زیارت به حرم حضرت شاهچراغ(ع) برویم. لیلا خیلی ذوق داشت و خوشحال بود. او برای لذت بردن هرچه بیشتر از این شادی‌اش، با همان لهجه بچه‌گانه‌ شیرینش مدام می‌پرسید: مامان کجا می‌رویم؟” من هر بار می‌گفتم: به حرم حضرت شاهچراغ می‌رویم.”

برای سوار شدن به پایانه نمازی رفتیم. زهرا ۳ساله بود و لیلا هم ۲سال داشت. آن‌ها را سوار اتوبوس کردم و ابراهیم ۱ساله را نیز در بغل گرفته بودم. همسرم در قسمت جلوی اتوبوس سوار شد و خواهر همسرم نیز همراه ما بود.

 اتوبوس تقریبا ۴۰نفر مسافر داشت. مسافت کمی را طی کرده بودیم. اتوبوس با صدای بلند خانمی که از عقب اعلام کرد: “بمب‌گذاری شده است.” متوقف شد. چند ثانیه از توقف اتوبوس نگذشته بود که صدای مهیبی شنیده شد و اتوبوس در آتش سوخت.

آتش در اتوبوس زبانه می‌کشید و همه به سمت درب عقب اتوبوس هجوم آوردند؛ اما در از کار افتاده بود و باز نمی‌شد. مردم وحشت کرده بودند. هر کس سعی می‌کرد جان خود و خانواده‌اش را نجات دهد. عده‌ای از طریق پنجره‌ها خودشان را از اتوبوس خارج کردند. فرصتی نداشتیم و هر لحظه شعله‌های آتش بیشتر و بیشتر می‌شد. فضای اتوبوس را دود گرفته بود و نتوانستم لیلا و زهرا را ببینم. با دستم به سختی شیشه اتوبوس را شکستم. دستم پر از شیشه بود و خون از آن جاری شد. فقط توانستم خودم و ابراهیم را که در بغلم بود نجات دهم. از اتوبوس که بیرون آمدم، همسرم را دیدم. صورت و موهایش سوخته بود. سراغ لیلا و زهرا را گرفتم. گفت: «آن‌ها را ندیدم، حتما داخل اتوبوس مانده‌اند. خواهرم که سوخته بود را دیدم و بیرون کشیدم.» با شنیدن این جمله جیغ کشیدم و بر سر خود ‌زدم. دقایقی بعد ماموران آتش‌نشانی رسیدند. افرادی را که در اتوبوس گیر افتاده بودند را بیرون ‌آوردند؛ اما آن‌ها هم نتوانستند برای لیلا کاری کنند.”

اما بشنوید از فاطمه سادات طالقانی، شقایق سه ساله‌ای که در  ۹ تیر ۱۳۶۰ در آتش کینه نفاق خاکستر شد.

خانم زهرا عطارزاده، مادر داغدیده شهید فاطمه سادات در مصاحبه با پایگاه اینترنتی «هابیلیان» از فاطمه گفت و از آن روز تلخ و سوزاننده:

” همسرم چون نیروی فعالی بود منافقین ایشان را زیر نظر داشتند و ما هم این را می دانستیم. یک شب در واحد ارتباط جمعی بودیم. (منافقین)آمدند و از روزنه کلید واحد چراغ قوه انداختند تو که من بیدار شدم و با شنیدن صدا رفتند. یک دو شب بود که به خاطر فاطمه می رفتیم توی کانتینر می خوابیدیم چون هوا گرم بود و او نمی توانست بخوابد و ما برای خنک کردن خانه هم امکاناتی نداشتیم. آن شب هم در کانتینر خوابیدیم چون هوا گرم بود و صبح رفتیم خانه نماز بخوانیم. دوستم که با ما همکاری داشت آمد برای نماز و گفت از کنار کانتینر شعله های آتش بلند می شود. گفتم نگران نباش و هول نکن. که رفت و آمد و گفت که خود کانتینر است. به سرعت رفتیم آن جا. همسرم هرچه تلاش کرد نتوانست برود تو. ظاهرا شیشه را شکسته بودند و رفته بودند تو….

…دیدم شعله های آتش از کانتینر زبانه می کشد. اطمینان داشتم که دخترم داخل آن است و در شعله های آتش می سوزد اما آتش آن قدر زیاد بود که نزدیک شدن به آن محال بود چه رسد به نزدیک شدن به آن متحیر ایستاده بودم و مات و مبهوت فقط شعله های آتش را نگاه می کردم حتی یک قطره اشک هم نمی ریختم. نمی دانم شوکه شده بودم یا صبری بود که خدا به من داده بود مردم تلاش می کردند. آتش نشانی هم وقتی آمده بود. آتش که خاموش شد، بدن سوختۀ دخترم، شقایق زندگی ام را دیدم. پارچۀ سفیدی روی بدن سوخته اش انداختند. اما از شدت حرارت استخوانهایش پارچه آتش گرفت و از بین رفت. پارچۀ دیگری انداختند. پزشک قانونی آمد و نوشت: «جسدی زغال شده به اندازۀ تقریبی هشتاد سانتی متر مشخص گردید و با یک ملحفۀ سفید پوشانده شده است. استخوانهای جمجمه سوخته شده، فقط بخشی از ساق پا و نیم تنه بالا مشخص است و در قسمت ها دیگر بدن به علّت شدّت سوختگی قابل تشخیص نیست.”

 آنان که عاملان این جنایت‌ها را «سفیدسازی» کرده‌اند و از تروریست مسلح، «فعال سیاسی» ساختند، امروز از مزدور ضدامنیتی چندجانبه‌ای چون روح‌الله زم، «قدیس نورانی» می سازند!

محمدعلی زم پشت‌گرم به چه کسانی است؟

روح‌الله زم در ویدیوهایی که سال گذشته از چت‌های تصویری او در مستند ایستگاه پایانی دروغ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد، خود را رهبر جنبش دی ماه ۹۶ می خوانده است. اما بعد از آن آشوب‌ها، شاهد بودیم که چهره‌هایی چون تاجزاده، حجاریان، عباس عبدی، عرب سرخی و … که آنان را به عنوان «محفل امنیتی» اصلاحات می شناسیم، تا هفته‌ها بعد از آن آشوب‌ها، در قالب میزگرد، کنفرانس، مقاله یا یادداشت‌های رسانه‌ای، با یادآوری آشوب‌های دی ماه، نظام را تهدید می کردند که اگر در زمینه‌های مشخص تسلیم نشود یا کوتاه نیاید، آن آشوب‌ها با گستردگی و شدت بیشتری تکرار خواهد شد.

اما ماجراهای زمستان پرماجرای ۹۶، شباهت بسیار مهم دیگری به ماجرای روح‌الله زم دارد. در سال ۹۶، درست همزمان با روز دستگیری شماری از جاسوسان محیط زیستی، از جمله یکی از سرشاخه‌های این تیم یعنی «کاووس سیدامامی» یهودی‌تبار(۴ بهمن ۹۶)، اولین تجمعات دراویش وابسته به فرقه «مجذوبان نور» در خیابان پاسداران تهران صورت گرفت و چند روز بعد، غائله ضدامنیتی دراویش را رقم زد.

کاووس سیدامامی

کاووس سیدامامی و مراد طاهباز (هر دو یهودی تیار) به همراه تیمی از ظاهرا «فعالان محیط زیستی» عمدتا بهایی یا یهودی تبار، ماموریت داشتند در قالب حفاظت از یوزپلنگ ایرانی تاسیسات دفاعی و موشکی کشور را برای دشمن رصد کنند و متاسفانه، با سرپل‌ها و منابع داخلی، موفق شدند تا عمق دستگاه‌های حاکمیتی هم نفوذ کنند. پرونده جاسوسان محیط زیست، یک «جعبه سیاه» بزرگ درباره شبکه نفوذ بود که افشای دستگیری شماری از عوامل آن، فشارهای سهمگین و فرساینده‌ای را از «داخل» و خارج بر تشکیلات اطلاعات و دستگاه قضاء تا همین امروز به دنبال داشت!

غائله گلستان هفتم پاسداران

حدودا ده سال قبل‌تر از زمستان ۹۶، در سال ۷۷ و در پرونده یک نفوذ امنیتی دیگر، یعنی «قتل‌های زنجیره‌ای»، فشارهای سنگین و همه‌جانبه روی نظام برای رها کردن ریشه یابی پرونده «قتل‌های زنجیره‌ای»، منجر به یک غائله بزرگ ضدامنیتی یعنی آشوب کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۷۸ شد تا «قبای لای در مانده دشمن» آزاد شود!

غائله ۱۸ تیر ۷۸

سال گذشته، دو سه هفته بعد از انتشار خبر دستگیری روح‌الله زم، در حالی افکار عمومی جریان انقلابی مشتاقانه از کشف شبکه داخلی تغذیه‌کننده آمدنیوز سخن می گفت، به ناگاه غائله افزایش سه برابری نرخ بنزین، آن‌ هم پیرو زنجیره‌ای از اشتباهات و سوء‌عملکردهای عجیب در اجرا، رخ داد و کشور را درنوردید و به کل ماجرای دستگیری، اعترافات و محاکمه زم را به حاشیه برد!

اغتشاشات آبان ۹۸

همین بازیگران پشت صحنه هستند که در سال‌های ترکتازی روح‌الله زم در «آمدنیوز»، به پدرش دلگرمی و پشتگرمی می دادند که علیه فعالیت پسرش نه تنها موضع نگیرد، که در خفا او را تشویق نماید. همین بازیگران از یک سو، محمدعلی زم را وا می دارند که مدحیه‌ای در وصف فرزند خطاکار و مجرم بنویسد و او را هم‌ردیف انسان‌های «نورانی» و راه او را «خدایی» و «پررهرو»! ترسیم کند، و از دیگر سو، رسانه های معارض و چهره های معاند و چند سلبریتی آلت دست را بسیج می کنند تا هشتگ «اعدام نکنید» بزنند!

گرچه حریف کهنه‌کار و ریشه‌دار است، اما ظاهرا کف‌گیر خلاقیت‌های آن هم به ته دیگ رسیده و سناریوهای چندباره را دوباره اجرا می کند اما  هشیاری و آگاهی جریان انقلابی بدون شک بزرگ‌ترین دشمن نفوذ است.



منبع خبر

باز هم تلاش برای عوض کردن جای «جلاد» و «شهید» / چه کسانی پدر «نیما زم» را برای «قدیس‌سازی» از او تحریک می‌کنند؟ بیشتر بخوانید »