گلعلی بابایی

همه کاره جنگ مردم بودند/ فراموشی مهم‌ترین آسیب است

همه کاره جنگ مردم بودند/ فراموشی مهم‌ترین آسیب است


گلعلی بابایی نویسنده، پژوهشگر ارشد و مستندنگار دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار نویدشاهد، درباره انتقال مثبت مفاهیم دفاع مقدس به نسل جوان گفت: هفته دفاع مقدس یادآور یک مقطع تاریخی پرفراز و فرود و در عین حال مملو از غم‌ها و شادی‌های ملت ایران است. گرامی داشتن این هفته در واقع ارج‌گذاری به رشادت‌ها و تلاش مجاهدانه شهیدان، رزمندگان و آحاد مردم ایران است.

همه کاره جنگ مردم بودند/ فراموشی مهم‌ترین آسیب است

وی افزود: مردم ایران باوجود فشارهای جهانی و حمایت دشمنان اسلام و نظام از دیکتاتوری به اسم صدام حسین، توانستند از یک آزمون بزرگ سربلند بیرون بیایند. از این رو پیام‌ها و نکته‌های فراوانی را می‌شود از آن به نسل امروزی انتقال داد.

 

این نویسنده به نقش برجسته مردم در دفاع مقدس و انتقال آن به جوانان اظهار داشت: در جنگ همه کاره خود مردم بودند. خودشان نیرو اعزام می‌کردند. خودشان پشتیبانی لجستیکی از جنگ انجام می‌دادند. خودشان برای اعزام جوانان به جبهه تبلیغ و فرزندان شهیدشان را تشییع می‌کردند.

بابایی بهترین راه انتقال فرهنگ ایثار و شهادت را به دانش‌آموزان، جای دادن این ادبیات در دل کتاب‌های درسی و برنامه‌های آموزشی عنوان کرد و ادامه داد: این حرکت نه فقط در هفته دفاع مقدس بلکه در طول سال تحصیلی باید برای دانش‌آموزان مرور شود.

وی درباره نقش نویسندگان در زنده‌ نگهداشتن یاد و خاطره رزمندگان دفاع مقدس گفت: نقش دائمی نویسندگان، همین تالیف کتاب‌های دفاع مقدس است که در هفته دفاع مقدس برجسته‌تر می‌شود. قطعا می‌توان استفاده بهینه‌ای از دفاع مقدس کرد و برای معرفی کتاب‌هایی در این زمینه تلاش فراوان کرد.

 

این پژوهشگر ارشد دفاع مقدس از چالش‌هایی که برای حفظ و بازنمایی ارزش‌های دفاع مقدس برای نسل جدید ممکن است به وجود بیاید، خبرداد و افزود: فراموشی مهم‌ترین آسیب در گذر زمان برای بازروایی خاطرات و رویدادهای دوران جنگ است. برای گریز از چنین آفتی باید مراکز مرتبط و مسئول در جست‌وجو و جمع آخرین خاطرات و مستندات دفاع مقدس بیشتر تلاش کنند و آرشیوهای مربوط به حوادث دوران جنگ را از هر جهت غنی‌سازی نمایند.

 

بابایی نقش مدارس را در انتقال مفاهیم ایثار و مقاومت به دانش‌آموزان مهم دانست و گفت: به نظر من خاستگاه اصلی انتقال فرهنگ دفاع مقدس، مدارس و دانشگاه‌ها هستند. این امر در صورتی دست‌یافتنی می‌شود که ما بتوانیم با ظرافت، دقت و هنرمندانه این فرهنگ را منتقل کنیم تا ملکه ذهن دانش آموزان شود. بسیاری از وقایع تاریخی مانند دهقان فداکار در کتاب‌های درسی قدیمی، همچنان در اذهان باقی مانده‌اند.

 

این نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس توصیه‌ای برای معلمان نیز داشت: توصیه‌ام به زحمت‌کشان عرصه تعلیم و تربیت به ویژه آموزگاران عزیز این است که به وظیفه معلمی خود عمل کنند، طوری که دانش‌آموزان آن‌ها، در تمامی ابعاد علمی و تربیتی افرادی شاخص و توانا تربیت شوند.

وی درباره استفاده از داستان‌ها و خاطرات جنگ در کلاس‌های درسی اظهار داشت: رهبر انقلاب در شهریور سال ۱۳۷۰ طی دیدار با نویسندگان جنگ فرمودند: «واقعه عاشورا یک صبح تا ظهر بیشتر نبود، اما ۱۴ قرن است که تاریخ ما را تغذیه می‌کند، جنگ ماهم نَمی از آن یَم است.» جنگ یک گنج است. آیا ما عرضه استخراج این گنج را داریم؟ . البته طرح درست و هنرمندانه وقایع جنگ در کتب درسی می‌تواند، تاثیر سودمندی بر درک دانش آموزان از آن نبرد آسمانی داشته باشد.

 

بابایی در جمع‌بندی سخنان خود به واقعیتی که در جنگ کمتر دیده شده اشاره کرد و گفت: واقعیتی درباره رزمندگان وجود دارد و آن این است که اکثریت قریب به اتفاق، نیروهای رزمنده در گردان‌ها را دانش آموزان تشکیل می‌دادند. برای مثال مدرسه سلمان فارسی در منطقه نازی آباد، ۱۵۰ شهید دانش آموز دارد. از همین مدرسه تعداد زیادی از گردان سلمان تیپ۲۷ به فرماندهی شهید حسین قجه‌ای بودند که در عملیات بیت‌المقدس آن حماسه بزرگ حفظ جاده اهواز خرمشهر را آفریدند.

وی ادامه داد: خیلی از رزمندگان در آن عملیات به گونه‌ای شهید شدند که وقتی بازماندگان آن گردان به اردوگاه انرژی اتمی برگشتند، شهمید همت در وصف آن‌ها گفت: خدا شاهد است، به شرف حضرت زهرا(س) قسم، همین بچه‌های گردان سلمان در عملیات بیت‌المقدس آخرین نیرویی بودند که از جاده عقب آمدند. وقتی این بچه‌ها به اردوگاه تیپ در انرژی اتمی رسیدند، والله من خجالت کشیدم. آخر قیافه‌هایی را دیدم که تمام سر و صورتشان خونی و لباس‌هایشان پاره پاره بود.

 

از جمله آثار شاخص بابایی می‌توان به «عقابان بازی دراز»، «حکایت مردان مرد»، «همپای صاعقه»، «آن سه مرد»، «ققنوس فاتح»، «نبردهای جنوب اهواز»، «ضربت متقابل»، «از الوند تا قراویز»، «کالک‌های خاکی»، «گردان نهم»، «در هاله‌ای از غبار»، «ماه همراه بچه‌هاست»، «پیغام ماهی‌ها»، «قصه ما همین بود»، «شراره‌های خورشید»، «کوهستان آتش»، «رؤیای آمریکایی»، «شاهین بر آفتاب»، «زمین‌های مسلح»، «صبح روز نهم»، «قلب زمین مال ماست»، «بدون مرز» و «ماه تمام» اشاره کرد.

 

انتهای پیام/

 

 

 



منبع خبر

همه کاره جنگ مردم بودند/ فراموشی مهم‌ترین آسیب است بیشتر بخوانید »

مردم‌دوستی ویژگی حاج احمد متوسلیان بود/ کتاب «برادر احمد» خاطرات ناگفته است

مردم‌دوستی ویژگی حاج احمد متوسلیان بود/ «برادر احمد» خاطرات ناگفته دارد


«گلعلی بابایی» که تاکنون کتاب‌های مختلفی همچون همپای صاعقه و در هاله‌ از غبار را درباره احمد متوسلیان فرمانده مقتدر و شجاع دوران دفاع مقدس نوشته است، درباره کتاب «برادر احمد» اظهار داشت: این کتاب از از ابعاد مختلف یک کتاب قابل توجه و تامل است؛ روایت دوستان و همرزمان از فرماندهی حاج احمد در کردستان کمتر بیان شده است که به‌خوبی مورد تاکید این کتاب بوده است. 

وی مردم‌دوستی را مهم‌ترین ویژگی حاج احمد متوسلیان دانست و تصریح کرد: در اتفاقات و ناآرامی‌هایی که چند وقت پیش در برخی از نقاط کردستان اتفاق افتاد شاهد جنایت گروهک‌ها بودیم؛ این اتفاقات درحالی است که ما در دوران دفاع مقدس برخوردهای خاص و پدرانه‌ای را از طرف افرادی مثل احمد متوسلیان داریم. 

این نویسنده به ذکر خاطراتی پرداخت و افزود: زمانی که برادر متوسلیان در کردستان فعالیت داشت بچه‌های سپاه خبر آورده بودند که خانواده یکی از اعضای کومله مشکل دارد و در عسروحرج است، حاج احمد دستور می‌دهند تا مشکل ایشان حل شود. وقتی اتفاقات دوران دفاع مقدس و اتفاقات امروز را مقایسه می‌کنیم، تفاوت نگاه و برخورد نیروهای انقلاب اسلامی را شاهد خواهیم بود. 

بابایی با تاکید براینکه فرماندهان دوران دفاع مقدس دارای منش پهلوانانه بودند که باید این منش ترویج داده شود، گفت: فرهنگ دفاع مقدس دارای ابعاد و زوایای پنهان بسیاری است که هرگاه بخشی از آن در خاطرات و کتاب‌ها جلوه می‌کند؛ کتاب برادر احمد جلوه‌هایی از زیبایی‌های یکی از این فرماندهان شجاع را نمایش داده است. 

«علی اکبری‌مزدآبادی» مدیر انتشارات یازهرا(س) و نویسنده کتاب برادر احمد نیز درباره کتاب برادر احمد اظهار داشت: این کتاب حاصل شش جلسه گفت‌وگوی همرزمان و دوستان حاج احمد متوسلیان است که سال ۱۳۸۵ دور هم جمع می‌شدند و گفت‌وگو و تحلیل و ذکر خاطرات می‌کردند.

مردم‌دوستی ویژگی حاج احمد متوسلیان بود/ «برادر احمد» خاطرات ناگفته دارد

وی این کتاب را یک اثر کاملا مستند معرفی کرد و افزود: مجری این جلسات اقای محمدعلی صمدی و حمید داودآبادی بوده‌اند؛ حاصل این جلسات حدود ۲۵ سال در آرشیو بود تا اینکه صوت آن به‌دست ما رسید لذا کتاب برادر احمد حاصل همان جلسات است.

اکبری‌مزدآبادی در پاسخ به‌اینکه کتاب‌های زیادی درباره احمد متوسلیان چاپ شده، ویژگی برادر احمد چیست؟ گفت: درباره حاج احمد کتاب زیاد چاپ شده است اما جز کتاب همپای صاعقه که به دوره فرماندهی ایشان در عملیات بیت‌المقدس و فتح‌المبین می‌پردازد، کتاب خاصی درباره ایشان که دارای عمق باشد نداریم.

مدیر انتشارات یازهرا(س) تصریح کرد: برادر احمد چون به دوران فرماندهی حاج احمد در مناطق غرب می‌پردازد، کتاب بسیار منحصر‌به‌فردی است و افراد درجه یک نزدیک به‌ایشان ذکر خاطره کرده‌اند و شامل حدود ۳۰ نفر از اعضای پیشمرگان مسلمان کُرد، سپاه و بسیج در این کتاب از متوسلیان گفتند که نمونه این کتاب نیست.

انتهای پیام/  121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مردم‌دوستی ویژگی حاج احمد متوسلیان بود/ «برادر احمد» خاطرات ناگفته دارد بیشتر بخوانید »

مردم‌دوستی ویژگی حاج احمد متوسلیان بود/ کتاب «برادر احمد» خاطرات ناگفته است


ث

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مردم‌دوستی ویژگی حاج احمد متوسلیان بود/ کتاب «برادر احمد» خاطرات ناگفته است بیشتر بخوانید »

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

همت‌نامه‌های نگاشته‌شده در وصف زندگانی سردار خیبر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در این نوشتار، به معرفی کتاب‌هایی که در مورد شهید همت نگاشته شده‌اند، پرداخته شده است.

۱. کتاب «شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتار‌های مدیریتی شهید همت» به قلم «علیرضا شفیعی» در مورد شهید همت نوشته است که «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» آن را در قالب مجموعه «فرماندهان جوان» منتشر کرده است.

در بخشی از پیش‌گفتار کتاب آمده است: «تولد فرماندهان جوان، اما بزرگ و حماسه‌ساز در دفاع مقدس ملت ایران، مرهون اعتماد امام امت به جوانانی بود که باایمان و روحیه انقلابی، استعداد و توانشان را خالصانه به میدان آوردند تا وابستگی و حقارت را از صفحات تاریخ ملت‌شان پاک و کاری کنند که دیگر هیچ تجاوزگری خیال تجاوز به میهن‌شان را در سر نپروراند؛ بنابراین بیان فراز‌های دست یافتنی از زندگی و همچنین تدبیرها، ابتکار‌ها و شیوه‌های فرماندهی آنان در دوران دفاع مقدس، درس‌هایی آموختنی و الگو‌هایی به‌کارگرفتنی در بحران‌های سخت دیگر دارد.

با این دیدگاه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس بر آن است که رفتارها، تجربه‌ها و نکاتی مفید از زندگی فرماندهان شهید جنگ را در قالب مجموعه «فرماندهان جوان» تدوین و منتشر کند.»

بخشی از مقدمه نویسنده از این قرار است: «شهید «محمدابراهیم همت» از جمله چهره‌های برجسته دوران طلایی دفاع مقدس است که توانست در مدت کوتاه عمر پرثمر خود، آثار بسیار شگفت‌انگیزی بر جای بگذارد. او با پیروی از شیوه رفتار بزرگان دین مبین اسلام، مدیریتی را به منصه ظهور رساند که امروز دستورالعمل رفتاری خیل عظیمی از هم‌رزمان و دلدادگان آن شهید بزرگوار است.»

در این کتاب در مورد فعالیت همت در کردستان آمده است: «همت پس از پیروزی انقلاب، در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرضا نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسئولیت واحد روابط عمومی را به‌عهده گرفت و به فعالیت‌های خود، بُعدی تازه بخشید.

اواخر سال ۱۳۵۸ بود که برای فعالیت‌های عقیدتی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک عزیمت کرد. هنوز چند صباحی از آغاز انقلاب اسلامی نگذشته بود که دشمنان اسلام و انقلاب به‌دنبال براندازی نظام نوپای اسلام برآمدند و برای این منظور، در مناطقی از کشور غائله‌هایی برپا کردند، یکی از این مناطق، کردستان بود.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

ابراهیم مانند دیگر دلسوزان انقلاب، برای دفاع از میهن اسلامی در خرداد سال ۱۳۵۹ ره‌‍سپار شهر پاوه شد و در ابتدای امر، مسئولیت روابط عمومی سپاه آنجا را به‌دستور شهید «ناصر کاظمی» به‌عهده گرفت.

اولین روز‌های ورود همت به پاوه، مصادف با اوج درگیری بین نیرو‌هایی شهید «ناصر کاظمی» و عوامل ضدانقلاب بود. همانطور که نیرو‌های نظامی، مسئولیت خود را به‌دقت انجام می‌دادند و روستا‌های منطقه را از وجود عناصر مسلح ضدانقلاب پاک‌سازی می‌کردند، همت نیز خودش را موظف می‌دانست که مشکلات فرهنگی، عمرانی و بهداشتی توده‌های روستانشین منطقه را رفع کند.

اخبار مربوط به پاک‌سازی روستا‌ها را جمع‌آوری کند و به هماهنگی در برنامه‌های تبلیغی، مذهبی و اخلاقی نیرو‌های رزمنده و بومیان منطقه بپردازد. مجموعه این فعایت‌ها و به‌ویژه رفتار‌های شخصیتی همت در خنثی کردن جنگ روانی دشمن و جذب مردم کُرد به انقلاب، تأثیر‌های شگفت‌انگیزی برجای گذاشت.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

آغاز جنگ تحمیلی و نیاز به دفاع همه‌جانبه، همکاری همت با حاج «احمد متوسلیان» را بیشتر می‌کند. حاج ابراهیم، همراه با فرمانده دلاورش، به‌‍دستور فرماندهی کل سپاه، مأموریت یافت که ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ «محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)» را تشکیل دهند. او در سازماندهی نیرو ۹‌های این لشکرِ همیشه قهرمان، نقش به‌سزایی داشت.

پس از چندی، همت بر اساس ضرورت و دستور، همراه با حاج احمد، به لبنان اعزام شد و در آنجا نیز مدیریتی وصف‌ناپذیر از خود برجای گذاشت. زمانی که به ایران بازگشت، دل و جان خود را در لبنان جاگذاشت و تنها برگشت.

درس‌هایی که از فرمانده‌اش آموخته بود، او را به یک فرمانده تبدیل کرده بود؛ لذا مسئولان سپاه پاسداران تصمیم گرفتند او را جایگزین حاج احمد در لشکر کنند.

رفتار‌ها و منشر والای حاج همت در طول مسئولیت در لشکر، باعث شد که چنان محبوبیتی در بین نیروهایش پیدا کند که هر آنچه را دستور می‌داد، بدون کوچکترین مخالفتی انجام دهند؛ چراکه خودش اولین اقدام کننده در خط مقدم همه برنامه‌ها بود.»

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۲. «یادگاران ۲ (کتاب محمدابراهیم همت)» به قلم «مریم برادران» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

۳. «معلم فراری» به قلم «رحیم مخدومی» زندگینامه داستانی شهید همت نوشته شده است که نشر «سوره مهر» آن را منتشر کرده است.

۴. «طنین همت» به قلم «ابراهیم رستمی» منتشر شده است که نویسنده در آن به بیان گوشه‌ای از زندگانی شهید همت پرداخته و مکالمات شهید همت با دیگر فرماندهان را منتشر کرده است و نشر «جمال» آن را منتشر کرده است.

۵. «شهید همت» به قلم «احمد عربلو» توسط انتشارات «دفتر کمک‌آموزشی» منتشر شده است. این کتاب سبک جدیدی از بیان خاطرات است.

۶. «افلاکیان زمین (محمدابراهیم همت)» به قلم «محمدحسین عباسی ولدی» توسط نشر «شاهد» منتشر شده است.

۷. «از چشم‌ها ۳؛ به مجنون گفتم زنده بمان (کتاب همت)» به قلم «فرهاد خضری» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

مجموعه کتاب‌های «از چشم‌ها» که به‌همت انتشارات روایت فتح منتشر می‌شود، در سومین کتاب خود به روایت ماجرا‌ها و خاطرات شهید همت از زبان دوستان، همسر، برادر و همرزمان او دارد.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۸. «نیمه پنهان ماه ۲؛ همت به‌روایت همسر شهید» به قلم «حبیبه جعفریان» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.

۹. «به روایت همت» به قلم «حسین بهزاد» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده است.

این کتاب در برگیرنده ۳۲ درس‌گفتار برگزیده از مجموعه مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها، بیانات توجیهی و … شهید همت در حد فاصل بهار ۱۳۵۹ تا زمستان ۱۳۶۲ است که طی یک روند پژوهشی توسط این نویسنده جمع‌آوری شده است.

۱۰. «ضربت متقابل» به قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است. این کتاب، عنوان دوم مجموعه «حماسه ۲۷» با نام «ضربت متقابل» است که حوادث مربوط به سوابق رزمی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تابستان گرم و طولانی سال ۱۳۶۱ همزمان با آغاز دوران فرماندهی شهید «محمدابراهیم همت» بر این یگان و عملیات عظیم برون‌مرزی رمضان در جبهه شرق را بیان می‌کند.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۱۱. «آن روز در کنار تو» به قلم «محسن پرویز» توسط انتشارات «پیام فاطمیون» منتشر شده است که روایت داستانی زندگانی شهید همت برای نوجوانان است.

۱۲. «برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمدابراهیم همت» به قلم «علی اکبری» توسط انتشارات «یازهرا (س)» منتشر شده است.

این کتاب، هفتمین سری از مجموعه کتاب‌های «یاران ناب» است که انتشارات «یا زهرا (س)» این کتاب را در ترکیب تصویر و خاطرات منتشر کرده است.

این کتاب، ارائه اجمالی است از زندگی نامه شهید همت. در عین حال سعی شده است که با ذکر سال‌نمای زندگی شهید در ابتدای کتاب، تصویری ذهنی از شهید برای مخاطب ارائه شود و از طرف دیگر عموم خاطرات با ذکر نام راوی خاطره است.

همت نامه‌های نگاشته شده در وصف زندگانی سردار خیبر/ قهرمان من

۱۳. «شراره‌های خورشید» نوشته مشترک «گل‌علی بابایی» و «حسین بهزاد» است که توسط نشر ۲۷ بعثت با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات خیبر منتشر شده است.

این کتاب، ششمین اثر از گروه کتاب‌های «حماسه ۲۷» اثر گل‌علی بابایی و حسین بهزاد است. این کتاب رویداد‌های متنوعی از کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) طی چهارماهه پایانی سال ۱۳۶۲ را دربرمی‌گیرد.

در این اثر، حوادث و ماجرا‌های شگفت‌انگیزی از تاریخچه لشکر ۲۷ و واپسین ماه‌های حیات دنیوی فرمانده پرآوازه آن، شهید محمدابراهیم همت آمده‌اند که عمده آن‌ها ازجمله مهم‌ترین ناگفته‌های دوران دفاع مقدس بوده که برای نخستین بار در قالب اثری مکتوب منتشر می‌شود.

۱۴. «الشهید ابراهیم همت» به قلم «سید مصطفی حسینی» توسط انتشارات «پشتیبان» منتشر شده است که زندگی شهید همت را به زبان عربی روایت می‌کند.

۱۵. «ماه همراه بچه‌هاست» به‌قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «نشر ۲۷ بعثت» منتشر شده است و زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت است که از کودکی تا زمان شهادت وی را در برمی گیرد.

۱۶. «یاران ناب ۷؛ به فرماندهی همت» به‌قلم «محمدعلی صمدی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است و جستاری در زندگی جهادی شهید محمدابراهیم همت است.

تصاویر این کتاب‌ها را در زیر مشاهده کنید:

کتاب «شهید همت» به قلم «احمد عربلو» توسط انتشارات «دفتر کمک‌آموزشی» منتشر شده است. کتاب «ضربت متقابل» به قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است. کتاب «نیمه پنهان ماه ۲؛ همت به‌روایت همسر شهید» به قلم «حبیبه جعفریان» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است کتاب «معلم فراری» به قلم «رحیم مخدومی» زندگینامه داستانی شهید همت نوشته شده است که انتشارات «سوره مهر» آن را منتشر کرده است. کتاب «شهید همت در مکتب نبوی (ص): گذری بر رفتارهای مدیریتی شهید همت» به قلم «علیرضا شفیعی» در مورد شهید همت نوشته است که «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» آن را در قالب مجموعه «فرماندهان جوان» منتشر کرده است. کتاب «افلاکیان زمین (محمدابراهیم همت)» به قلم «محمدحسین عباسی ولدی» توسط نشر «شاهد» منتشر شده است. کتاب «شراره‌های خورشید» نوشته مشترک «گل‌علی بابایی» و «حسین بهزاد» است که توسط نشر ۲۷ بعثت با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات خیبر منتشر شده است. کتاب «الشهید ابراهیم همت» به قلم «سید مصطفی حسینی» توسط انتشارات «پشتیبان» منتشر شده است که زندگی شهید همت را به زبان عربی روایت می‌کند. کتاب «به روایت همت» به قلم «حسین بهزاد» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده است. کتاب «طنین همت» به قلم «ابراهیم رستمی» منتشر شده است. کتاب «از چشم‌ها ۳؛ به مجنون گفتم زنده بمان (کتاب همت)» به قلم «فرهاد خضری» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است. کتاب «یادگاران ۲ (کتاب محمدابراهیم همت)» به قلم «مریم برادران» توسط انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است. کتاب «آن روز در کنار تو» به قلم «محسن پرویز» توسط انتشارات «پیام فاطمیون» منتشر شده است که روایت داستانی زندگانی شهید همت برای نوجوانان است. کتاب «برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمدابراهیم همت» به قلم «علی اکبری» توسط انتشارات «یازهرا (س)» منتشر شده است. کتاب «ماه همراه بچه‌هاست» به‌قلم «گل‌علی بابایی» توسط انتشارات «نشر ۲۷ بعثت» منتشر شده است و زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت است که از کودکی تا زمان شهادت وی را در برمی گیرد. کتاب «یاران ناب ۷؛ به فرماندهی همت» به‌قلم «محمدعلی صمدی» توسط انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر شده است و جستاری در زندگی جهادی شهید محمدابراهیم همت است.

منبع:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1392/12/17/305601/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D9%85%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همت‌نامه‌های نگاشته‌شده در وصف زندگانی سردار خیبر بیشتر بخوانید »

جدالی نابرابر با یگان‌های به‌شدّت تجهیز شده‌ی سپاه چهارم دشمن

جدال نابرابر رزمندگان ایرانی با یگان‌های تا دندان مسلح سپاه چهارم ارتش بعثی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب «زمین‌های مسلح» جلد چهارم از مجموعه حماسه ۲۷ کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در دفاع مقدس است که دربردارنده حوادث و اتفاقات از مبدا زمانی آبان ۱۳۶۱ تا پایان فروردین ۱۳۶۲ است؛ یعنی بازه زمانی ۶ ماهه را در بر می‌گیرد. طی این زمان رزمندگان دو عملیات مهم والفجر مقدماتی در فکه جنوبی و نبرد والفجر یک در فکه شمالی در جبهه‌ها انجام دادند.

به گفته گلعلی بابایی «زمین‌های مسلح» پنجمین کتاب مجموعه ۱۰ جلدی حماسه ۲۷ است که اگرچه به عنوان یک مجلد است،، اما در حقیقت ۱۰ کتاب از دل آن بیرون می‌آید و به لحاظ محتوایی بسیار سنگین است. این کتاب ۱۱ فصل دارد که در حدود هزار صفحه به حضور لشکر ۲۷ در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک یعنی زمستان ۶۱ تا فرودین ۶۲ می‌پردازد.

آغاز محاصره در کانال

صبح روز دوشنبه هجدهم بهمن ۱۳۶۱ برای فرماندهان ایرانی شروعی تلخ و زجرآور داشت. آن‌ها هیچگاه تصوّر نمی‌کردند ثمرهی ماه‌ها تلاش شبانه‌روزیشان، اینگونه بی نتیجه و بدون کمترین دستاوردی، ظرف یک شب برباد رود. از یک سو نگران عدم موفقیت در دستیابی به اهداف عملیات والفجر بودند و از سوی دیگر، دلواپس وضعیت وخیم بسیجیانی که بدون برخورداری از هیچ نیروی پشتیبانی، در عمق مواضع دشمن همچنان مقاومت می‌کردند.

در محور عملیاتی محوّل شده به لشکر ۲۷، عمده نیرو‌هایی که کماکان در لبه‌ی جلویی منطقه‌ی نبرد باقیمانده و درگیر جدالی نابرابر با یگان‌های به‌شدّت تجهیز شده‌ی سپاه چهارم دشمن بودند، شماری از بسیجیان و پاسداران گروهان سوّم گردان کمیل و برخی دیگر از گردان‌های تیپ ۱ عمّار این یگان خط‌شکن بودند و بس!

سیّد ابوالحسن احمدی؛ فرمانده دسته در گروهان سومِ گردان کمیل بنزیاد که در آن مصاف نابرابرِ حضور داشت، میگوید:

… همینطور با درگیری پیش رفتیم تا به کانال سوّم رسیدیم. دوباره قطعات پل را به درون کانال انداختیم و از عرض آن عبور کردیم. به محض خروج از کانال سوّم، شدّت درگیری ما با دشمن بسیار زیاد شد. در وضعیت پیشرویِ همراهِ درگیری با دشمن، سه، چهار نفر از بچه‌هامان به روی مین رفتند و شهید شدند. چهار، پنج نفر هم بر اثر اصابت تیر و ترکش خمپاره به شهادت رسیدند. به همین تعداد هم مجروح شده بودند. بین ما و دشمن، آتش سنگینی درحال تبادل بود. از طرف دیگر؛ چون یگان‌ها و گردان‌های عمل کننده در چپ و راست حدّ گردان ما نتوانسته بودند به عمق مواضع دشمن و پشت کانال سوّم نفوذ کنند، برادر حاجی‌پور؛ فرمانده تیپ عمّار در تماس بیسیم با فرمانده گردان ما، به ایشان دستور عقب نشینی داد.

وقتی دستور عقب نشینی به گردان ما ابلاغ شد، برادر محمود ثابتنیا؛ فرمانده گردان به بچّه‌ها گفت: باید تا جایی که جان پناهی برایمان مهیا باشد، به عقب برویم. نزدیکترین و بهترین مکان برای ما که نزدیک به آن هم بودیم، همین کانال سوّم بود. مقداری عقب آمدیم و پریدیم داخل کانال. تقریباً یکصد نفر می‌شدیم. آنجا چند نفری از نیرو‌های گروهان دوّم هم، همراه ما بودند. تعدادی از نفرات گردان مقداد از تیپ ۲ از لشکر ۸ نجف اشرف و گردان‌های دیگرِ لشکر خودمان هم، داخل کانال کنارمان مانده بودند.

دو گروهان از نیرو‌های گردان کمیل با هدایت محمود ثابتنیا، فرمانده گردانمان به عقب رفته بودند، تا نیروی کمکی بیاورند. یادم هست وقتی داخل کانال سوّم شدیم، دیدیم بخشی از کف کانال، آب گرفتگی دارد. آنجا تا کمر در آب فرو رفتیم. البته آب لجن. بخش‌هایی از کف کانال خشک‌تر و فقط کف آن لجنی بود و عراقی‌ها روی آن سیم‌خاردار ریخته بودند. آن‌ها را کنار زدیم و خودمان را برای مقابله با پاتک‌های دشمن آماده کردیم.

توپخانه و ادوات دشمن، چون گرای ثبتی این کانال را داشت، شروع کرد به کوبیدن داخل آن، با انواع سلاح منحنی‌زن. رفته رفته به تعداد مجروحین و شهدای گروهانمان اضافه شد. اوّل صبح که آمار بچّه‌ها را می‌گرفتم، دیدم پنج نفر از نیرو‌ها مجروح شدهاند. ولی کمی که از روز گذشت، دیدم حدود بیست‌وپنج نفر مجروح داریم. اکثر گردان‌ها؛ عقب‌تر از ما بودند و چپ و راستمان کاملاً خالی بود. دشمن متوجه این قضیه شده بود. به همین خاطر در سایه‌ی اجرای آتش تهیه‌ی انبوه، کم کم پیاده نظام خودش را برای دور زدن نیرو‌های داخل کانال، رها کرد. آن‌ها ما را دور زدند و کاملاً در محاصرهی خودشان قرار دادند.

محسن حمزه‌نیا؛ فرمانده گروهان شهادتِ گردان انصارالرسول(ص) از تیپ ۱ عمّار لشکر ۲۷ که از صبح روز دوشنبه هجدهم بهمن ۱۳۶۱ در کنار دیگر همرزمانش به محاصرهی واحد‌های زرهی دشمن درآمده بود، از مصایبی که در آن هنگامه آتش و خون تجربه کرد، اینگونه روایت کرده است:

… تانک‌های دشمن در دشت روبه‌روی ما؛ آرایش آفندی گرفته بودند و جلو می‌آمدند. توپ‌ها و کالیبر‌های این تانک‌ها به شدت روی خط ما اجرای آتش می‌کردند. دیده‌بان‌های دشمن هم که گرای دقیق مواضع ما را داشتند، به خدمه‌های توپخانه‌ها و خمپاره‌اندازها، مختصات ما را می‌دادند و آن‌ها هم حسابی روی سرِمان گلوله می‌ریختند. چون از طرف فرماندهی دستور عقب‌نشینی صادر شده بود، نیرو‌های ما برای عقب رفتن تلاش می‌کردند. امّا از آنجا که آتش دشمن شدید بود، بی‌نظمیِ بدی در بین نیرو‌ها به وجود آمد. آن‌ها سعی می‌کردند به صورت تکی یا چند نفره، خودشان را از آن مهلکه بیرون بکشند و به عقب بروند.

آنقدر میادین مین گسترده و آتش دشمن شدید بود که نیرو‌ها هنگام عقب‌نشینی یا روی مین می‌رفتند و یا پایشان با سیم تله‌های این مین‌ها برخورد می‌کرد و باعث انفجار آن‌ها می‌شدند. با انفجار هر کدام از مین‎ها؛ چند نفر روی زمین می‌افتادند و کشته و زخمی، در خون خود می‌غلطیدند. با هر گلوله‌ی تانک، خمپاره و یا توپی که به زمین می‌خورد، یک، یا چند نفر مورد اصابت ترکش‌های داغ آن قرار می‌گرفتند. به هر طرف که نگاه می‌کردی سر، دست، پای بیبدن، بدنی بدون سر، بدنی بدون دست و یا بدون پا روی زمین افتاده بود.

صدای یاحسین، یازهرا، یاعلی و… از هر طرف به گوش می‌رسید. بوی گوشت و موی سوخته فضا را پر کرده بود. آنجا کربلایی شده بود. بدون تعارف، دشمن بر ما کاملاً مسلّط شده بود و گویی می‌خواست تا انتقام تمام شکست‌هایش در جنگ را از ما بگیرد. من با دو بیسیم‌چی و دو نفر همراه دیگر در حال هدایت نیرو‌های گروهان برای خارج کردن آن‌ها از آن وضعیت سخت و فرستادنشان به عقب بودم، که یک بسیجی در نزدیکی ما، روی مین رفت و با انفجار آن مین، چندین مین والمر از زمین بیرون جهیدند و همزمان؛ در نزدیکی ما منفجر شدند.

شدّت موج انفجار، جمع چهار، پنج نفرهی ما را مثل پر کاهی از روی زمین بلند کرد و هر کداممان را چند متر دورتر از معبری که داخل آن قرار داشتیم، به داخل میدان مین پرت کرد. وقتی به زمین افتادم، ابتدا بوی تند باروت و خون به مشامم خورد و بعد، همه‌جا درنظرم برای چند ثانیه تاریک و سکوت مطلق حاکم شد.

بعد از آن؛ به یکباره یک نور سفید شدید، جای آن سیاهی را پر کرد. ولی باز هیچ صدایی نمی‌شنیدم. در آن لحظه فکر کردم شهادت نصیبم شده و در حال جان دادن هستم. ولی صدای زنگی را در گوشم احساس کردم و مناظر اطراف برایم شفاف شد. فهمیدم هنوز شهادت روزی من نشده است. نگاهی به اطراف انداختم. دیدم یکی از بیسیم‌چی‌هایم طرف چپ من روی زمین افتاده و اصابت ترکش‌های زیاد، تمام بدنش را پاره پاره کرده و او را به شهادت رسانده است.

جدالی نابرابر با یگان‌های به‌شدّت تجهیز شده‌ی سپاه چهارم دشمن

طرف راستم، بیسیمچی دیگرم افتاده بود. او هم یک دست و یک پایش قطع شده، شکم‌اش نیز شکافته شده بود. به شدّت خونریزی داشت. به صدای بلند، یک یاحسین گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. کنارش یکی از نفرات آر. پی. جیزن، روی زمین افتاده بود. ترکش به خرج‌های آر. پی. جی داخل کوله‌اش اصابت کرده، منجر به شهادت او و آتش گرفتن خرج‌ها شده بود. در مقابل چشمانم شاهد سوختن بدن بی‌جان او بودم. بوی شدید گوشت سوخته، واقعاً شامه‌ام را آزار می‌داد. بی‌ اختیار اشک از چشمانم جاری شد. حسرت می‌خوردم که چرا از دست من هیچ کاری برنمی‌آید؟ فقط می‌توانستم نظاره‌گر این صحنه‌های دلخراش باشم. ساق پایم شکسته شده بود. دست راستم تقریباً فلج بود و نمی‌توانستم آن را تکان بدهم. تمام بدنم سوراخ سوراخ شده بود و خون از محل زخم‌ها بیرون میزد. سرم شکسته و خون از صورتم جاری بود. با دست چپ سالم مانده‌ام، قمقمه را از غلاف فانسقه بیرون کشیدم که قدری آب بنوشم. تشنگی بسیار اذیتم می‌کرد. درِ قمقمه را باز و آن را به دهانم نزدیک کردم. بعد از آن همه تقلّا، حالا سهم من از آب، فقط به اندازه‌ی دو درِ قمقمه بود. احساس کردم حتی زبانم را هم مرطوب نکرد. بی‌اختیار یاد ارباب بیکفن افتادم و گفتم: «اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله! فدای لب تشنه‌ات حسین جان!».

در همین حین از بالای سرم صدایی شنیدم که مرا مورد خطاب قرار داد و با لهجه‌ی غلیظ آذری گفت: داداش! داداش! زنده‌ای؟ گفتم: بله! به سختی چرخیدم به طرفش. دیدم دو پایش قطع شده و سینه‌اش شکافته است. بر اثر انفجار تمام بدن او سیاه شده بود. خون تقریباً از همه جای بدنش بیرون میزد. گفت: پس چرا نمی‌میریم؟ دعا کن من زودتر شهید بشوم! دیگر نمی‌توانم این درد را تحمل کنم! دلم برایش سوخت. گفتم: صلاح ما را خدا بهتر می‌داند! اگر تقدیر الهی بر شهید شدنت باشد، حتماً شهید میشوی و اگر صلاح در زنده ماندن‌ات باشد، زنده می‌مانی و خدا هم به تو تحمّل این درد را، خواهد داد! چشمانش را بست و سرش را روی رمل گذاشت. دو، سه دقیقه‌ی بعد، چشمانش را باز کرد و گفت: یاحسین! یا اباالفضل! و… به شهادت رسید.»

شور و هیجان حضور در عملیات سرنوشت‌ساز والفجر، همه را به جبهه کشانده بود. چه آنانی که قدرتمند بودند و قوی و چه آن‌هایی که در ظاهر بدنی نحیف و معلول داشتند، اما اراد‌ه‌ای قوی. احمد شفیعی‌ها؛ رزمندهی بسیجی گردان حمزه سیّدالشهدا (ع) از دلاوری‌های یکی از همان قهرمانان گمنام، می‌گوید:

«.. در گردان ما؛ از همه تیپ نیرو‌ها حضور داشتند. یکی از آن‌ها عطاءالله مجید بود. این بسیجی کم سن و سال، با آنکه از ناحیه یک پا معلول مادرزادی بود، امّا در شب حمله‌ی والفجر، همراه ستون نیرو‌ها با سرقدم‌های بلند در آن ظلمات شبانه خودش را جلو می‌کشید. عطاء هر دو، سه قدمی را که راه می‌آمد، زمین می‌خورد. بلند می‌شد، چند قدم جلو می‌آمد و دوباره زمین می‌خورد، امّا از ترس اینکه مبادا مسؤولین گردان او را به عقب برگردانند، به هر مکافاتی بود، قدم به قدمِ ما پیش می‌آمد. آن چند کیلومتر آخر، خیس عرق، تلوتلو خوران جلو می‌آمد. از آنجا به بعد، خودم زیر بغلاش را گرفته بودم.

آن شب، بچه‌ها شانزده، کیلومتر‌ها راه را در تپّه‌های رَملی، با بار و بنه‌ی سنگین – هر نفر ۲۰ کیلو بارِ مبنا – از نقطه‌ی رهایی یک نَفَس کوبیدند و جلو آمدند. صدای «تاپ، تاپِ» خفیفِ برخورد پوتین بچه‌های گردان با رمل‌ها، دَمِ گرم و خفه‌ی نجوای «حسین، حسین» شان، مثل نوای شوری بود، که حرکت شبانه ما را همراهی می‌کرد. عطاء کمی که رَمَق پیدا کرد، نگذاشت زیربغلاش را بگیرم، با همان وضع وخیم جسمی خودش، از اول تا آخرِ ستون در حال حرکتِ گردان حمزه (ع) می‌دوید و با گفتن کلمات روحیه‌دهنده، به بچه‌ها دلداری می‌داد. تا اینکه برخوردیم به یک سنگر کمین دشمن. تعدادی در جا شهید شدند و چند نفری هم مجروح. مجروحین ما، پای سنگر کمین دشمن افتاده بودند.

زیر نور زرد و نحسِ منوّر بعثی‌ها، ستون نفرات ما زمین‌گیر شده بود. اما آن‌ها هنوز ستون ما را ندیده بودند. مجروحین، لبهایشان، از فرط گَزِشِ دندان‌ها، خونین شده بود؛ سعی داشتند به هر ترتیبی که شده، ناله نکنند تا صدایشان، باعث هوشیاری بعثی‌ها نشود. در آن لحظات، خیلی از زخمی‌ها این‎جوری، بی‌صدا شهید شدند… کالیبر سنگر کمین دشمن، یک رَوَند همه جا را زیر آتش گرفته بود… عطاءالله، در همان لحظه و جایی به شهادت رسید، که خودش آرزوی آن را داشت؛ حین اذان صبح، در میدان جنگ. دستش را روی سینه‌ی نحیف خودش گذاشته بود و از لابه‌لای انگشت‌های لاغرش، خون فواره میزد… با لبخند رضا بر لب، شهید شد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جدال نابرابر رزمندگان ایرانی با یگان‌های تا دندان مسلح سپاه چهارم ارتش بعثی بیشتر بخوانید »