گمنام

مکتب شهید سلیمانی منحصر به یک زمان و یک بُعد نیست/ مکتب شهید سلیمانی باید در طول تاریخ جوشش داشته باشد

مکتب شهید سلیمانی منحصر به یک زمان و یک بُعد نیست/ مکتب شهید سلیمانی باید در طول تاریخ جوشش داشته باشد


«پرویز سروری» نائب رئیس شورای اسلامی شهر تهران در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی دفاع‌پرس، با اشاره به اینکه شخصیت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با این همه خبر، تحلیل، مستند و … باز هم گمنام است، اظهار داشت: سردار سلیمانی تجلی‌ای از اهل بیت بود؛ همرزمان شهید سلیمانی عنوان می‌کنند که آن شهید در مقابل دشمنان، محکم و باصلابت عمل می‌کرد و در زندگی اجتماعی و مواجهه با دوستان رفتاری سرشار از عاطفه و محبت داشت.
 
سروری با بیان اینکه باید عملیات به عملیات و روز به روز زندگی حاج قاسم تحلیل شود، گفت: اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌فرمایند شهید سلیمانی شخص نیست بلکه یک مکتب است باید برای جوانان دلیل آن تبیین شود.
 
نائب رئیس شورای اسلامی شهر تهران افزود: مکتب شهید سلیمانی داری ابعاد مختلفی است که تاثیرگذاری زیادی دارد؛ شهید سلیمانی آنقدر بزرگ شد که رهبری فرمودند شهید سلیمانی یک مکتب است.
 
وی خاطرنشان کرد: مکتب شهید سلیمانی منحصر به یک زمان و یک بُعد نیست و مکتب شهید سلیمانی باید در طول تاریخ جوشش داشته باشد؛ وقتی می‌گوییم مکتب یعنی اینکه سبک زندگی ما باید برگرفته از این مکتب باشد.
 
انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مکتب شهید سلیمانی منحصر به یک زمان و یک بُعد نیست/ مکتب شهید سلیمانی باید در طول تاریخ جوشش داشته باشد بیشتر بخوانید »

تصاویر/ تشییع شهدای گمنام دفاع مقدس در یزد

تصاویر/ تشییع شهدای گمنام دفاع مقدس در یزد


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ تشییع شهدای گمنام دفاع مقدس در یزد بیشتر بخوانید »

فیلم/ مروری بر زندگی نامه شهید ورزشکار ابراهیم هادی

فیلم/ مروری بر زندگی نامه شهید ورزشکار ابراهیم هادی

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ مروری بر زندگی نامه شهید ورزشکار ابراهیم هادی بیشتر بخوانید »

رویای شهادت

مژده شهادتش را در آستانه صبح دادند


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، تحصن چند روزه‌ای که در دوران انقلاب و در اوج مبارزات مردمی در منزل آیت‌الله خادمی هشتم رمضان سال 1357 در اصفهان تشکیل شد.

شهید سید حسین دوازده امامی که همسایۀ ایشان بود شرکت فعال داشت. این فعالیت و تلاش گستردۀ او از دید مامورین ساواک و شهربانی رژیم شاه مخفی نبود. شبی که به شهادت رسید، قبل از شهادت به خانواده‌اش پیغام دادند چون شهربانی قصد دارد به مساله تحصن خاتمه دهد، هرطور شده او را از رفتن به منزل آقای خادمی منصرف کنید.

وقتی پدرم مساله را با نگرانی به سید حسین گفت: او با ناراحتی جواب داد: من خودم را وقف دین و قربانی ارزش‌های دینی می‌دانم، هیچ کس نمی‌تواند مرا از رفتن به این مجلس ممانعت کند.

 یکی از دوستانش می‌گوید: ظهر که با حسین در منزل آقای خادمی، که محل تحصن انقلابیون و مردم مبارز و روزه‌دار بود، خوابیده بودیم، از صدای گریۀ حسین بیدار شدم. علت گریه‌اش را پرسیدم. در حالی که گریه می‌کرد گفت: در این مبارزه و تحصن خون از من است و پیام از تو.

به او گفتم: این چه حرفی است که می‌زنی؟

پاسخ داد: من الان در خواب سیدی نورانی را دیدم که در اتاق را باز کرد و وارد اتاق شد. من وقتی او را دیدم فورا از جا بلند شدم و خواستم دست او را ببوسم ولی او امتناع کرد و خبر شهادت مرا به من داد.

منیع: کتاب «لحظه‌های آسمانی»، کرامات شهیدان به روایت «غلامعلی رجائی»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مژده شهادتش را در آستانه صبح دادند بیشتر بخوانید »

آرزو داشت لباس خاکی بسیج کفنش باشد

مباهات پاسدار شهید «بصیر» به لباس بسیجی/ برخورد قاطع شهید با تضییع بیت‌المال


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حسین بصیر» در شام غریبان عاشورای حسینی سال ۱۳۲۲ در یکی از روستا‌های فریدونکنار به دنیا آمد. در مهر ماه ۱۳۲۹ در سن هفت سالگی به مدرسه فرستاده شد و دوره شش ساله ابتدایی نظام قدیم را در مدرسه سنایی فریدونکنار گذراند.

بعد از اتمام دوره ششم ابتدایی نظام قدیم ترک تحصیل کرد و نزد یکی از بستگانش در بابل به آهنگری مشغول شد. در کنار این کار در امور کشاورزی به پدرش کمک می‌کرد.

اول شهریور سال ۱۳۴۱ برای انجام خدمت وظیفه به تهران اعزام شد و در آنجا به دلیل فعالیت‌های سیاسی و پخش اعلامیه‌های امام خمینی (ره) به پادگان منظریه قم تبعید شد. شرایط سخت و دشوار خدمت سربازی را در اول شهریور ۱۳۴۳ به پایان رساند. در سال ۱۳۴۶ در بیست و چهار سالگی ازدواج کرد.

دوم مرداد ۱۳۵۰ در شرکت باطری‌سازی وزارت جنگ در تهران مشغول به کار و به علت فعالیت‌های سیاسی در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج شد. به دنبال آن به زادگاهش فریدونکنار بازگشت و مشغول آهنگری شد. مدتی بعد به کمک پدرش یک کارگاه ساخت در و پنجره آلومینیومی راه اندازی کرد.

او در رژیم پهلوی به طور گسترده و همه جانبه مبارزه می‌کرد به همین خاطر چند بار دستگیر و روانه زندان شد. در سال ۱۳۵۷ برنامه راهپیمایی فریدونکنار را با تظاهرات مردم در تهران هماهنگ می‌کرد و در شهر هسته مبارزه و راهپیمایی را سازمان داد. از اوایل جنگ تا روز شهادتش دوشادوش بسیجیان و رزمندگان در عملیات‌های مختلف با عناوین مختلف در مناطق عملیاتی حضور داشت.

یکی از همرزمانش می‌گوید: به ندرت لباس فرم سپاه را می‌پوشید و اکثر وقت‌ها لباس خاکی بسیجیان را بر تن داشت. روزی در قرارگاه با فرماندهان عالی رتبه جنگ مانند محسن رضایی و علی شمخانی جلسه داشت. مشاهده کردم که با همان لباس خاکی بسیج می‌رود تا در جلسه شرکت کند. گفتم بهتر نیست تا لباس فرم سپاه را بپوشید؟ در جوابم گفت: فرزندم! من این لباس را دوست دارم و به آن افتخار می‌کنم و از خدا می‌خواهم که همین لباس را کفنم قرار دهد. دوست دارم لباس رزم کفنم شود و در آن روز بزرگ که همه در پیشگاه محبوب سرافکنده می‌ایستیم در قافله پر شور شهیدان سربلند بر حریر خویش مباهات کنم.

او همچون تمامی سرداران گمنام جنگ متواضع و فروتن بود. وقتی که عنوان و سمت وی در جبهه سوال شد، گفت: مثل رزمندگان بسیجی من هم دارم می‌جنگم. وقتی ضرورت جبهه و عملیات اقتضاء می‌کرد آن را با هیچ چیزی عوض نمی‌کرد.

حاج بصیر نسبت به حفظ بیت‌المال بسیار حساس بود. یکی از همرزمانش می‌گوید: قبل از عملیات بدر حاجی برای سرکشی به نیرو‌های پادگان بیگلو آمده بود و مشغول صحبت کردن با مسئولان گردان بود. ناگهان لامپ کوچکی را مشاهده کرد که در خاک‌ها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهی به آن کرد و متوجه شد که سالم است و مسئول تدارکات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور می‌اندازید. اگر چه این لامپ کوچک است، ولی بیت المال است و باید در روز قیامت جواب دهید. در حفظ بیت‌المال کوشا باشید تا خدای ناکرده در روز قیامت سرافکنده نباشید.

در سال ۱۳۶۴ در مازندران و فریدونکنار شایع شد که حاج بصیر به شهادت رسیده است. مطرح شدن این موضوع در صبحگاه سپاه مازندران به این شایعه قوت بخشید. اما بسیجیان فریدونکنار در یک شب که برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد جامع شهر رفته بودند با خبر شدند که حاجی به فریدونکنار آمده است. آن‌ها با سردادن شعار‌های حماسی به سوی منزل حاجی حرکت می‌کنند.

در بین راه عده‌ای از مردم نیز به آن‌ها پیوستند تا به خانه حاجی رسیدند و شعار می‌دادند حاجی سرت سلامت. جمعیت گرداگرد حیاط خانه به یاد شهیدان جنگ اقدام به نوحه سرایی کردند. سپس حاجی شروع به سخنرانی کردند و با ذکر آیه‌ای از قرآن مجید تشکر از حضار در حالی که قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:‌ای عزیزان من! نور چشمان من! چرا شعار سرت سلامت می‌دهید. من خسته و تنها شده ام؛ دلم گرفته؛ دوستانم همه رفتند و عزیزانم مرا تنها گذاشتند. شما نمی‌گذارید که به آنان ملحق شوم. همین شعار‌ها و دعا‌های شماست که مرا از آنان جدا کرده است. شما انسان‌های بزرگی هستید و خدا به شما نظر دارد و حرف شما را اجابت می‌کند.

حاج بصیر در ۱۹ فروردین ۱۳۶۶ به قائم مقامی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا منصوب شد و در عملیات کربلای ۸ شرکت کرد.

حاج بصیر در سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات برفگیر ماووت حضور داشت. سرانجام دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپاره‌ای بر سنگر او فرود آمد و حاج حسین بصیر در سن ۴۵ سالگی بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهه‌های نبرد به شهادت رسید. پیکر شهید حاج حسین بصیر در میان انبوه جمعیت سوگوار تشییع و در گلزار شهدای فریدونکنار به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/۳۶۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مباهات پاسدار شهید «بصیر» به لباس بسیجی/ برخورد قاطع شهید با تضییع بیت‌المال بیشتر بخوانید »