یا حسین

از من بگیر هر که تو را از دلم گرفت

از من بگیر هر که تو را از دلم گرفت


انتهای پیام/ 801

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

از من بگیر هر که تو را از دلم گرفت بیشتر بخوانید »

جرمی برای عزاداری امام حسین (ع)/ له کردن اسرا به خاطر محرم

روایتی از جنایات بعثی‌ها برای ممانعت از عزاداری آزادگان ایرانی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، قدرت الله مهرابی کوشکی از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس درباره حال و هوای محرم‌های اسارت گفته روایتی را در کتاب «ملاقات با غریبه‌ها» آورده است که در ادامه می‌خوانید.

ماه محرم در راه بود. بین بچه‌ها بحث بر سر این بود که باید چه کار کرد؟ عزاداری کنیم یا نه؟ یک عده می‌گفتند: «امام حسین خودش هم راضی نیست که ما توی غربت و بین این از خدا بی‌خبرها عزاداری کنیم و شکنجه شویم.» بعضی‌ هم می‌گفتند: «عزاداری امام حسین واجب است و…» چند روز مانده به محرم، فرمانده اردوگاه مسئولان آسایشگاه‌ها را جمع کرد. ارشدها از طرف بچه‌ها گفته بودند «اگر این‌ها را توی گونی بیندازید یا در هر شرایط سختی بگذاریدشان، عزاداریشان را ترک نمی‌کنند.» فرمانده اردوگاه با جدیت گفته بود: «اینجا پادگان است؛ منبر و مسجد نیست که عزاداری کنید؛ عزاداری ممنوع.»

محرم که رسید همه روی زیرپوش‌هایشان «یا حسین» گلدوزی کرده بودند. شب اول محرم بود. محمدرضا شایق (مداح آسایشگاه) چند کلمه‌ای درباره ماه محرم و فلسفه قیام عاشورا گفت و بعد شروع به روضه‌خوانی کرد. پنجره‌ها را بسته بودیم. کسی توان مقابله با طوفان درونش را نداشت. توی آسایشگاه صدای «یا حسین» بچه‌ها پیچید. عراقی‌ها عصبانی شدند چند نفری را بردند کنار دستشویی‌ها و کتک زدند اما بچه‌ها تا پایان عزاداری ساکت نشدند. شب‌های محرم به همین منوال گذشت.

شب عاشورا صدای ناله و شیون اسرای عزادار بلند بود؛ نگهبان فریاد می‌زد: «ساکت!» اما گوش کسی بدهکار نبود. لحظه‌ای بعد سروکله فرمانده پیدا شد. نعره کشید. کسی به او توجهی نکرد؛ گفت: «ساکت باشید یا من ساکتتان می‌کنم.» همه در حال خودشان بودند. فرمانده فرمان حمله را صادر کرد و نیروها توی آسایشگاه ریختند. ناگهان برق آسایشگاه قطع شد. هر اسیر ایرانی گیر سه هیکل‌گنده عراقی افتاده بود. بچه‌ها «یا حسین» می‌گفتند و عراقی‌ها نعره می‌زدند. معرکه‌ای راه انداختند. هیچ راهی برای مقاومت نداشتیم. از سروگردن همدیگر بالا می‌رفتیم. بیچاره آنهایی که زیر بقیه قرار گرفته بودند. عراقی‌ها بعد از له کردن بچه‌ها از آسایشگاه بیرون رفتند.

آن‌هایی که ذره‌ای جان توی بدنشان مانده بود به کمک دیگران رفتند؛ همه له شده بودیم. ما تا صبح از یکدیگر پرستاری کردیم. محمدرضا شایق که روحانی هم بود از جایش بلند شد و گفت: «در چنین شبی بود که مثل این بلا را سر اسرای کربلا آوردند. به خیمه‌ها حمله‌ور شدند و همه را زدند. امروز بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال ماجرا تکرار شد. این لکه ننگی برای این‌هاست. خوش به حال شما که جرمتان عزاداری برای امام حسین است.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از جنایات بعثی‌ها برای ممانعت از عزاداری آزادگان ایرانی بیشتر بخوانید »

جرمی برای عزاداری امام حسین (ع)/ له کردن اسرا به خاطر محرم

جرمی برای عزاداری امام حسین (ع)/ له کردن اسرا به خاطر محرم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، قدرت الله مهرابی کوشکی از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس درباره حال و هوای محرم‌های اسارت گفته روایتی را در کتاب ملاقات با غریبه‌ها آورده است که در ادامه می‌خوانید.
ماه محرم در راه بود. بین بچه‌ها بحث بر سر این بود که باید چه کار کرد؟ عزاداری کنیم یا نه؟ یک عده می‌گفتند: «امام حسین خودش هم راضی نیست که ما توی غربت و بین این از خدا بی‌خبرها عزاداری کنیم و شکنجه شویم.» بعضی‌ هم می‌گفتند: «عزاداری امام حسین واجب است و…» چند روز مانده به محرم، فرمانده اردوگاه مسئولان آسایشگاه‌ها را جمع کرد. ارشدها از طرف بچه‌ها گفته بودند «اگر این‌ها را توی گونی بیندازید یا در هر شرایط سختی بگذاریدشان، عزاداریشان را ترک نمی‌کنند.» فرمانده اردوگاه با جدیت گفته بود: «اینجا پادگان است؛ منبر و مسجد نیست که عزاداری کنید؛ عزاداری ممنوع.»

محرم که رسید همه روی زیرپوش‌هایشان «یا حسین» گلدوزی کرده بودند. شب اول محرم بود. محمدرضا شایق (مداح آسایشگاه) چند کلمه‌ای درباره ماه محرم و فلسفه قیام عاشورا گفت و بعد شروع به روضه‌خوانی کرد. پنجره‌ها را بسته بودیم. کسی توان مقابله با طوفان درونش را نداشت. توی آسایشگاه صدای «یا حسین» بچه‌ها پیچید. عراقی‌ها عصبانی شدند چند نفری را بردند کنار دستشویی‌ها و کتک زدند اما بچه‌ها تا پایان عزاداری ساکت نشدند. شب‌های محرم به همین منوال گذشت.

شب عاشورا صدای ناله و شیون اسرای عزادار بلند بود؛ نگهبان فریاد می‌زد: «ساکت!» اما گوش کسی بدهکار نبود. لحظه‌ای بعد سروکله فرمانده پیدا شد. نعره کشید. کسی به او توجهی نکرد؛ گفت: «ساکت باشید یا من ساکتتان می‌کنم.» همه در حال خودشان بودند. فرمانده فرمان حمله را صادر کرد و نیروها توی آسایشگاه ریختند. ناگهان برق آسایشگاه قطع شد. هر اسیر ایرانی گیر سه هیکل‌گنده عراقی افتاده بود. بچه‌ها «یا حسین» می‌گفتند و عراقی‌ها نعره می‌زدند. معرکه‌ای راه انداختند. هیچ راهی برای مقاومت نداشتیم. از سروگردن همدیگر بالا می‌رفتیم. بیچاره آنهایی که زیر بقیه قرار گرفته بودند. عراقی‌ها بعد از له کردن بچه‌ها از آسایشگاه بیرون رفتند.

آن‌هایی که ذره‌ای جان توی بدنشان مانده بود به کمک دیگران رفتند؛ همه له شده بودیم. ما تا صبح از یکدیگر پرستاری کردیم. محمدرضا شایق که روحانی هم بود از جایش بلند شد و گفت: «در چنین شبی بود که مثل این بلا را سر اسرای کربلا آوردند. به خیمه‌ها حمله‌ور شدند و همه را زدند. امروز بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال ماجرا تکرار شد. این لکه ننگی برای این‌هاست. خوش به حال شما که جرمتان عزاداری برای امام حسین است.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جرمی برای عزاداری امام حسین (ع)/ له کردن اسرا به خاطر محرم بیشتر بخوانید »