«یکی بود در دلم که نبود»
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از رشت، کتاب «یکی بود در دلم که نبود» مجموعه اشعار «سمیه ربیعی»، با حمایت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان به نگارش درآمده و توسط انتشارات «رج» در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«بغض اروند»
ماندهام در دو راهی تلخی
که مرا میکِشد به سمت جنون
اشکهایم شبیه تیغ شدند
ریخت بر گونهام سه قطره خون
رود! من با تو درد دل دارم
مادری که عجیب دل تنگم
در همین اشکهای بیتابم
با تب موجهات میجنگم
با نگاهی که مهربان بودی
روشنی را صدات میآورد
که زنی خسته و سراسیمه
کودکش را به دستهات سپرد
که خدا خواست در تو بشکافد
موج در موج قلب دریا را
بیخطر خواست تا عبور کند
بیخطر خواست قوم موسی را
از کجا زیر قولهات زدی؟!
از کجا سرکش و جسور شدی؟!
آه اصلاً بگو چه پیش آمد
چشمهایت شکست و کور شدی؟!
بر تنش شعلههای آتش بود
در دلش آرزوی باران داشت
آه بانوی آبهای جهان
به فداکاری تو ایمان داشت
آب! من با تو درد دل دارم
مادری که عجیب دلتنگم
در همین اشکهای بی تابم
با تب موجهات میجنگم
لحظهای مادرانه نیل شدی
لحظهای هم فرات گیج و کبود
بغض اروند در تنت جوشید
که یکی بود در دلت که نبود
از کجا زیر قولهات زدی؟
از کجا سرکش و جسور شدی؟
آب لطفاً بگو چه پیش آمد
چشمهایت شکست و کور شدی؟
کاسهی آب توی دستم بود
پسرم کوله پشتیاش بر دوش
در وداعی غریب میدیدم
آخرین بوسه، آخرین آغوش
پشت پاهاش آب میریزم
تا دوباره به خانه برگردد
پسرم را به دست تو دادم
سعی کن عاشقانه برگردد
ماندهام در دو راهی تلخی
که مرا میکشد به سمت جنون
بیقراری داغ خرمشهر
بغض اروند، گریهی کارون
آه، مادر به خانهات برگرد
آب بازی بس است دلبندم
نکند باز هم مریض شوی
نکند زیر آب … فرزندم …
آه، مادر به خانهات برگرد
قرنها میشود که بی تابم
خواب برگشتن تو را دیدم
گرچه با قرصها هم نمیخوابم
قطرهها مادرانه جمع شدند
در سکوت بلند آخرتان
داشت اخبار صبح میبارید…
آب دیگر گذشت از سرتان
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«یکی بود در دلم که نبود» بیشتر بخوانید »