دفاع مقدس

سومین کتاب از لشکر زینبیون منتشر شد + عکس

کتاب نجمه پلاره زندگی داستانی رزمنده شیردل لشکر زینبیون؛ شهید سیدافتخارحسین توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

به گزارش مشرق، کتاب نجمه پلاره زندگی داستانی رزمنده شیردل لشکر زینبیون؛ شهید سیدافتخارحسین توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

زینبیون؛ رزمندگان دلاور پاکستانی هستند که به محض مشاهده تهدید شدن حرم حضرت زینب (س) به وسیله گروه های تکفیری در سوریه به صورت داوطلبانه به نبرد با آنان برخاستند. رشادت های زینبیون در پاسداری از حرم اهل بیت (س) بازتاب کمی در رسانه ها یافته است و مجموعه کتبی که نشر شهید کاظمی در دست چاپ دارد یکی از معدود تلاش ها برای ماندگار کردن نام و یاد دلاوری های آنهاست.

نجمه پلاره سومین کتاب از مجموعه فرزندان روح الله(مجموعه کتب شهدای مدافع حرم لشکر زینبیون) می‌باشد که منتشر شده است. این کتاب داستان زندگی پدری است که از پشت کوه های پاراچنار تا کارخانه‌های تهران برای کودکانش به دنبال زندگی می‌گردد.
پاراچنار گوشه‌ای از بهشت است. پر از نعمت و سخاوت و مردمانی که رسم زندگی در این وادی مقدس را بلدند. پاراچنار تکه ای از سرزمین پاکستان است که گاهی روزهایش بین برگه های تقویم گم می‌شود و زمانی حادثه‌هایش بین موج‌های خبری،‌ پنهان. انگار این زمین،‌سهمی از جنت‌الحسین(ع)‌ است؛ گاهی پر از مصیبت و خون؛ ولی همیشه شجاع و پرغرور…
شهادت سرنوشت مردانی است که برای خودشان زندگی نمی‌کنند.

برشی از کتاب:
حالا من هم یک قصه‌ی واقعی داشتم. فکرش را هم نمی‌کردم این کابوس‌های واقعی به سراغم بیاید.
شب “انیا” برایم قصه‌ی ابراهیم را گفت. از آتشی که به اذن خدا گلستان شد. صدای “انیا” آرامم می‌کرد. سرم را روی پایش گذاشته بودم. دیگرحوصله ی شمردن ستاره های آسمان را نداشتم.
سرم را به سمت “انیا” چرخاندم. پولک‌های لباسش پشت پلک‌های خسته‌ام مثل ستاره‌های آسمان می‌درخشید. دلم می‌خواست فقط درآغوش او باشم.
ازبزرگی آسمان و دنیا می‌ترسیدم. دامن “انیا” مثل آسمانی کوچک و پرستاره می‌درخشید. اینجا جایم امن بود…

کتاب نجمه پلاره زندگی داستانی رزمنده شیردل لشکر زینبیون؛ شهید سیدافتخارحسین به قلم توانای زهرا آقازاده نژاد در قطع رقطعی و ۲۱۶ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

علاقه مندان جهت تهیه کتاب می توانند از طریق سایت من و کتاب (manvaketab.ir) و یا از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را با پست رایگان دریافت نمایید.

سومین کتاب از لشکر زینبیون منتشر شد + عکس بیشتر بخوانید »

خدا همان خدای زمان جنگ است؛

به گزارش جهان نیوز، محمدباقر قالیباف در آیین اختتامیه دهمین یادمان سراسری یادمان ولایت در جیرفت اظهار داشت: خداوند بزرگ را شاکرم که توفیق یافتم در شهرستان شهیدپرور جیرفت حضور پیدا کنم و به سهمم از این مردم ولایت مدار تشکر می‌کنم.

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با تشکر از دست‌اندرکاران یادمان ولایت افزود: من به این شهرستان علاقه‌مند بودم و اوایل دهه هفتاد به اینجا آمدم، این منطقه مردمی حونگرم دارد ولی هنوز با وجود ظرفیت‌های بالا دچار محرومیت است.

وی عنوان کرد: نعمت ولایت از نعمت‌هایی است که خداوند با دادن این نعمت بر بندگان نیز منت گذاشته است و این از ارزش‌های نعمت‌های ولایت فقیه است.

قالیباف ادامه داد: اهمیت رهبری جایی معلوم می‌شود که امام خمینی (ره) که ایمان به وعده‌های الهی داشت و می‌گفت آنچه خدا وعده داده است، قطعی است لذا زمانی که قیام خود در پانزده خرداد را شروع کرد بعضی گفتند مگر می‌شود با این رژیم جنگید، با کدام نیرو و سرباز ولی امام چون به سنت‌های الهی ایمان داشت جز در راه خدا گامی برنداشت و دیدید با چه قدرتی آن رژیم را نابود و حکومت الهی را مستقر کرد.

شهردار اسبق تهران تصریح کرد: تاریخ ایران اسلامی را وقتی نگاه می‌کنید هر موقع جنگی شده گوشه‌ای از مملکت جدا شده است ولی در زمان جنگ تحمیلی این سرزمین حفظ شده و اینجا است که به نعمت رهبری پی می‌بریم و این رهبری است که ما را از فتنه‌های گوناگون نجات می‌دهند.
قالیباف گفت: زمانی که امریکا داعش را درست کرد مقام معظم رهبری برای عزت مسلمین ایستادند و عده‌ای شعار نه غزه نه لبنان جان فدای ایران دادند، وقتی تاریخ را نگاه می‌کنید هیچ جا جان خود را فدای ایران نکردند.

وی عنوان کرد: نعمت ولایت نعمتی است که اگر شبانه‌روز شکر این نعمت را بکنیم باز کم است و باید همیشه قدر این نعمت را بدانیم و هرگز از این عمود خیمه فاصله نگیریم و همیشه گوش به فرمان باشیم.

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهار کرد: جمهوری اسلامی به چهار عنصر نیازدارد که یکی از آنها نعمت ولایت است و دومین عنصر ولایت مردم هستند که اگر مردم نباشند ولابت نیز نمی‌تواند خواسته‌های خود را محقق کند و در صدر اسلام وقتی مردم از ولایت جدا شدند، آن اتفاقات افتاد.

قالیباف ادامه داد: سوم باید به سنت‌های الهی امیدوار و به آن پایبند باشیم و پیروزی بر داعش را دیدید و عبور از فتنه‌ها نیز سنت الهی است.

وی گفت: امروز اقتدار جمهوری اسلامی را همگی شاهد هستیم ما در زمان جنگ حتی یک فشنگ نداشتیم و به تعداد انگشتان دست ما آرپی‌چی می‌توانستیم به دست بیاوریم و این سنت‌های الهی است و بدانید خدا هست.

قالیباف با بیان اینکه اگر ما در اقتصاد درست حرکت کنیم خدا همان خدای زمان جنگ است و سنت الهی این است که ما باید پای محرومان بایستیم و در کنار مظلوم باشیم، عنوان کرد: اگر به جای اینکه در اقتصاد از خارج کمک بگیرید از مردم کمک بگیرید اقتصاد چنین مشکلاتی نداشت.

وی تصریح کرد: بنده با صراحت می‌گویم این کشور با یک برنامه پنج ساله در اقتصاد به ثبات می‌رسد و می‌توانیم در پنج ساله دوم نیز اقتصاد را کامل به اثبات برسانیم.

قالیباف با تأکید بر اینکه این ظرفیت در کشور وجود دارد که با برنامه پنج ساله به ثبات اقتصادی برسد، اظهار کرد: مجلس ما به دلایلی امروز در رأس امور نیست و اگر می‌خواهیم جلوی فسادها را بگیریم باید افرادی را به مجلس بفرستید که ایمان به مردم داشته باشند و خود را وکیل ملت بدانند و از ملت ایران در حوزه ملی و بین‌المللی نمایندگی کنند.

وی با بیان اینکه نماینده باید نماینده همه مردم ایران باشد، چه کسانی به او رأی دادند و چه رأی ندادند و باید نماینده به سنت خدا ایمان داشته باشد، افزود: نماینده وقتی گفت مرگ بر آمریکا یعنی خوب کار کردن، یعنی در کشور فقیر نباشد و اینها خواسته ولایت است و اینها خواست ملت است.

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: باید مجلسی شکل بگیرد که هم کمک دولت کند و اگر دولت کار نکرد آن را به کار درست هدایت کند و امیدواریم روزی قوه مجریه و مقننه جهادی عمل کنند و به سنت‌های خدا باور داشته باشند.

قالیباف با بیان اینکه کشور با شعار اداره نمی‌شود و باید مجلس آینده وکیل ملت باشد، عنوان داشت: پیش‌آهنگ‌های جامعه باید جوانان باشند، دوران جنگ و دفاع مقدس چه کسی جنگ را اداره کرد همین جوانان پیش‌قراول شدند و جنگ را اداره کردند.

وی با بیان اینکه اگر می‌خواهید در مدیریت کشور تحول ایجاد شود به جوانان میدان بدهید، بیان داشت: این به این معنا نیست که پیشکسوتان کنار بروند و جوانان بدانند که بدون با تجربه‌ها کارشان پیش نمی‌رود اما پیشگامان همه عرصه‌ها باید جوانان باشند.

قالیباف خاطرنشان کرد: همه باید دست به دست هم بدهیم که ایران را سربلند کنیم و انصافا کارهایی شده است و هنوز از ظرفیت‌هایی استفاده نشده است و باید با کمک هم در گام دوم انقلاب سربلند باشیم.

خدا همان خدای زمان جنگ است؛ بیشتر بخوانید »

تجربه ما نشان داده که در این عالم باید قوی بود

به گزارش جهان نیوز، سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صبح امروز چهارشنبه ۲۰ آذرماه در همایش مدیران قرارگاه خاتم الانبیا (ص) گفت: تجربه مبارزه ۴۰ ساله ملت ایران با مستکبران عالم نشان داده است که در این جهان یا باید قوی و مستقل بود یا ذلیل و وابسته؛ یا باید اضلاع هندسه قدرت را در جهان تغییر داد یا اینکه در شاکله قدرت ساخته شده مستکبران ادغام و حذف شد.

او با بیان اینکه اراده کرده‌ایم مستقل، مقتدر، آزاد و بی تاثیر از اراده قدرت‌های استکباری، الگویی تمام عیار از یک زندگی شرافتمندانه و پیشرفته را به وجود آوریم، گفت: ما بر اساس سفارش قرآن، اراده کرده‌ایم امتی الگو در نقطه کانونی همه توجهات باشیم.

سرلشکر سلامی با بیان اینکه دشمنان ما می خواهند از شکل‌گیری الگویی مستقل که به کرامت انسان و عدالت، اخلاق، معنویت، پیشرفت و رفاه می‌اندیشد جلوگیری کنند، اظهار کرد: انقلاب اسلامی ایران با هدف تولید این نظام الگو شکل گرفت تا اسلام را به عرصه حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و دفاعی جوامع مسلمان منتقل کند ، به این دلیل که بدون تشکیل حکومت و ایجاد قدرت، مسلمانان در جغرافیا و تاریخ دیگران شکل می‌یابند و نمی‌توانند هویت مستقل داشته باشند.

او افزود: امروز به مفهوم جدیدی در قدرت بین‌المللی به نام جهان اسلام دست یافته‌ایم که این واژه در ادبیات سیاسی جهان وجود نداشت ، اما این حقیقت در پرتو هدایت رهبران بزرگ انقلاب یعنی امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای(مدضله العالی) شکل یافته‌ است.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه دشمنان در این شرایط ساکت نمی‌نشینند، گفت: مستکبران همه عرصه‌ها را به جبهه‌های جنگ سختی علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل کرده‌اند تا این نظام الگو و این مدل موفق بیش از این شکل نگیرد و به سایر سرزمین‌های اسلامی منتقل نشود.

او با اشاره به آرایش تمام عیار جنگی دشمنان در حوزه‌های گوناگون خاطرنشان کرد: امروز همه عرصه‌ها به جبهه تقابل تبدیل شده‌اند به گونه ای که در چهار دهه گذشته در فضای جنگی همه جانبه و با گستره جهانی و پیوسته در زمان با حداکثر ظرفیت‌های دشمن مواجه بوده‌ایم.

سرلشکر سلامی در ادامه تصریح کرد: قدرت‌های استکباری احساس زوال در حیات خود را دیده‌اند و شاخص‌های ظاهری افول آنها نیز رویت می‌شود، برخی فرو ریخته‌اند و چرخه زوالشان آغاز شده است.

او افزود: نسبت قدرت‌ها در حال تغییر بوده و اسلام در مسیر تصاعد و استکبار در مسیر زوال قدرت قرار گرفته‌اند بنابراین در فرهنگ، تهاجم گسترده‌ای را شروع کرده‌اند تا فضای اعتقادی و اندیشه‌ای جامعه ما را تحت تاثیر قرار دهند اما در مقابل با واکنش‌هایی تمام‌کننده از سوی ملت ایران مواجه شده اند.

سرلشکر سلامی با اشاره به شکل‌گیری حماسه اربعین توسط ملت ایران و دیگر مسلمانان جهان عنوان کرد: اربعین نمادی از مقاومت اسلامی و شکست دشمنان است.

او تصریح کرد: در عرصه نظامی بیش از ۴۰ سال است کشورهای اسلامی مرکز تهاجم‌های مستقیم یا غیر مستقیم مستکبران قرار گرفته اند و جنگ واقعیت چهار دهه گذشته محسوب می‌شود؛ در این عرصه نیز مسلمانان ایستاده‌‌اند و به تولید قدرت پرداخته‌اند به گونه ای که بیرق‌های جهاد در هر کوی و برزن برافراشته شده است.

فرمانده کل سپاه با اشاره به تهاجمات روانی گسترده مستکبران علیه ملت ایران خاطرنشان کرد: در این عرصه هم راه‌های نفوذ در حوزه‌ها گوناگون بسته شده است؛ دشمن در تلاش است با بستن راه علم و دانش و شکست دادن سازندگی ، از ایران اسلامی کشوری نیازمند بسازد تا با همراهی عملیات روانی و سرسخت، نسخه تسلیم تنظیم کند،  متاسفانه برخی در داخل پژواک این استراتژی شده اند.

او با تاکید بر اینکه ملت ایران، هنرمندانه تمام این تهدیدات را به فرصت تبدیل می‌کند، گفت: دشمن بزرگ، موهبت بزرگی است، حکمت‌های رهبری عظیم الشان ما تهدیدات دشمنان را با ساز و کار معنویت و ژرف‌اندیشی به فرصت تبدیل می‌کند به گونه ای که از دل تحریم های ظالمانه به پیشرفت‌های شگفت‌انگیز در همه عرصه‌ها از جمله انرژی، نانو، فضا، دارو و درمان، فضای مجازی و بیوتکنولوژی دست یافته ایم و فورانی از علوم و فناوری‌ در پایه بومی و ملی را شکل دادیم.

سرلشکر سلامی شکل‌گیری قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) را حاصل مقاومت ملت ایران در مقابل تهدیدات و تحریم‌ها دانست و افزود: خروج شرکت‌های خارجی از عرصه سازندگی ایران، به فرصتی برای بومی‌سازی دانش و تکنولوژی داخلی تبدیل شد و آنها اکنون می‌بینند که ایرانیان به هیچ قدرتی تکیه ندارند.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه جهاد علمی و سازندگی فلسفه اصلی تشکیل قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) است گفت: قرارگاه یک نهاد اقتصادی و درآمدزایی نیست بلکه بنای عظیمی برای جهاد است به همین خاطر هر چه طلب مالی هم داشته باشد باز به کار و فعالیت مشغول است تا حیات اقتصادی کشور را رونق بخشد.

او با تاکید بر اینکه قرارگاه خاتم الانبیا(ص) سیمای جدیدی از کشور ارائه می‌دهد که عامل ناامیدی دشمنان است، خاطرنشان کرد: نه تنها قرارگاه، بلکه همه نهادها، افراد، شرکت‌ها و موسساتی که در عرصه سازندگی مشغول فعالیت هستند، همین هدف را دنبال می‌کنند ؛ آرمان نهایی، بستن راه دشمنان و ایجاد زمینه‌های یک پیروزی بزرگ است، می‌خواهیم تحریم را به گورستان تاریخ بسپاریم و آن را نه توسط دشمن، بلکه به دست خودمان رفع کنیم؛ از دشمنانمان نمی‌خواهیم تحریم را لغو کنند بلکه آن را ادامه دهند، ما زنده‌ایم و هیچ تمنایی از آنها نداریم، بلکه ملت ایران خود تحریم‌ها را شکسته و بی اثر می‌کنند.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه به دنبال تبدیل مقاومت اقتصادی به اقتصاد مقاومتی هستیم تا رویه تحریم‌ها معکوس شوند، گفت: دشمنان ما بدانند هیچ مانعی نمی‌تواند بر سر راهمان ایجاد کنند، ملت ایران سیل‌آسا حرکت می‌کند، یا از روی موانع عبور می‌کند یا آنها را ویران خواهند ساخت.

او در ادامه تصریح کرد: بسیاری از عوامل نفوذ و دخالت دشمنان را پلمب کرده‌ایم و می‌خواهیم زبانشان را هم پلمب کنیم؛ در عرصه اقتصادی هم نخواهیم گذاشت هیچ عاملی از دشمنان در اقتصادمان تاثیرگذار باشد.

سرلشکر سلامی با بیان اینکه قرارگاه خاتم الانبیا(ص) صف قدرتمند ایران اسلامی در جنگ اقتصادی است، گفت: یکی از مسئولیت مهم قرارگاه، ایرانی کردن استراتژی‌های حل مسئله و روش‌های ساخت و تولید است.

فرمانده کل سپاه در پایان با تاکید بر اینکه قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) خادم ملت است و همه ظرفیت‌ها اعم از شرکت‌های خصوصی را هم به کار می‌گیرد تا به سازندگی و رفع محرومیت‌ها بپردازد، گفت: قرارگاه به دنبال جهاد سازندگی است، بنابراین با قدرت به پیش خواهد رفت و قاعده‌های جدیدی می‌سازد.

تجربه ما نشان داده که در این عالم باید قوی بود بیشتر بخوانید »

فرمانده تخریب

کتاب «فرمانده تخریب» خاطرات یکی از فرماندهان تخریب لشگر گیلان به نام «نادر مرید مشتاق» است که حسین ادهمی آن را به سفارش حوزه هنری گیلان نوشته است.

«نادر مرید مشتاق» فرماندهی گردان تخریب لشگر قدس گیلان را برعهده داشته و در زمان جنگ در اکثر عملیات ها حاضر بوده است. حالا کتاب خاطرات او که حاصل ۴۳ ساعت مصاحبه در ۱۹ جلسه از شهریور ۹۳ تا شهریور ۹۵ است، از سوی حوزه هنری استان گیلان منتشر شده است.

این کتاب ۵۳۶ صفحه دارد و با قیمت ۳۰۰۰۰ تومان در اختیار علاقمندان قرار گرفته.

آنچه در ادامه می خوانید، بریده ای از این کتاب است.

من که جلو افتاده بودم، می بایست از داخل همین معبری که با بولدوزر درست شده بود، حرکت می کردم. اما در آن حالت موج گرفتگی برای اینکه به قول خودم از زیر آتش در امان بمانم، فرمان ماشین را به طرف میدان مین پیچیدم و شروع به مارپیچ رفتن در میدان مین کردم.

هیچ کس متوجه نبود که من دچار موج گرفتگی هستم و تصمیم هایی که می گیرم در حالت طبیعی نیست. ماشین هایی که پشت سرم حرکت می کردند، به خیال اینکه من فرمانده تخریب هستم و میدان را خوب می شناسم، همین طور پشت سرم می آمدند. جالب اینجا بود که چندتا ماشین دیگر که در آنجا به دلیل سنگینی آتش گیر کرده بودند، با دیدن ما آنها هم دنبال ما آمدند. حالا هفت هشت ماشین بودیم که در یک ستون از وسط میدان مین حرکت می کردیم. دشمن هم با دیدن ما آتش سنگینی به راه انداخته بود. همین طور به صورت مارپیچ میدان را رد می کردم و گلوله ها پشت سر هم در اطراف مان فرود می آمدند و دود و گرد و خاک زیادی بلند شده بود. وقتی که ۵۰۰ متری از میدان مین دور شدیم، خواستم بپیچم که یک دفعه سرم به فرمان خورد و در جا بیهوش شدم. در آن لحظه مسئول نیروی منطقه ۳ که بغلم نشسته بود، مرا از پشت فرمان کنار کشید و خودش پشت فرمان نشست. او مرا که کاملا بیهوش بودم به بیمارستان صحرایی رساند و بلافاصله بستری شدم.

من تقریبا ۷۲ ساعت در بیمارستان بستری بودم. بعد از ۳ روز که به هوش آمدم، با مصرف قرص بعضی چیزها را می فهمیدم. وقتی هوشیار شدم، دیدم خانم های پرستاری که آنجا هستند، دارند درباره من صحبت می کنند. آنها داشتند با خنده خاطره اولین روزهای بستری شدنم را برای هم تعریف می کردند. البته خودم چیزی از آنچه که تعریف می کردند، به یاد نداشتم.

می گفتند یک روز افراد موجی زیادی را آورده بودند. هر کدام از آنها حالت موج گرفتگی خاصی داشتند. بعضی ها خودشان را فرمانده لشکر می دیدند و یکدفعه داد می زدند و دستور می دادند که بگیرید… بزنید!… بکشید! و بعضی ها هم مثل من در حالت موج گرفتگی سکوت اختیار می کردند. عده ای غذا نمی خوردند و عده ای هم پرخاشگر و عصبی به این و آن می پریدند. خلاصه هر کدام حالت های عصبی مختلفی داشتند.

آن موقع تازه چندساعت بود که مرا به بخش آورده بودند. حالم خوب نبود و با آمپولی که به من زده بودند، بعد از ۵-۶ ساعت تازه داشتم به هوش می آمدم. در آن اتاق یک موجی دیگر هم بود که مرتب داد و فریاد می زد و همه پرستاران سرش ریخته بودند تا یک جوری آرامش کنند. در این موقع بود که من یک دفعه بلند شدم و روی تختم نشستم. بعد یک نگاهی به آن مجروح موجی کردم و گفتم: «آقا! شلوغ نکن!» و بعد دوباره گرفتم خوابیدم. دوباره آن مجروح شروع به داد و فریاد کرد و من دوباره بلند شدم و به او تذکر دادم. این کار را تا ۳ بار تکرار شد، اما آن بیمار باز هم دست از داد و فریاد کردن برنداشت. با آنکه پرستاران دست هایش را به تخت بسته بودند و آمپولهای آرام بخش زیادی به او زده بودند، اما او اصلا نمی خوابید و مرتب شلوغ بازی در می آورد. بار چهارم که بلند شدم، روی تخت نشستم، نگاهی به آن مجروح کردم. آرام ملحفه را کنار زدم و پایم را روی زمین گذاشتم. پرستاران فکر می کردند دنبال دمپایی می گردم. یک نگاهی زیر پایم کردم و دیدم که هیچی نیست. بعد همین طور پابرهنه آمدم طرف آن مجروح موجی و به او گفتم: «بهت نگفتم که ساکت باش؟! ساکت میشی یا نه؟!» او باز هم شروع به داد زدن کرد که یک دفعه من یک کشیده توی گوشش خواباندم و او هم یه نگاهی به من کرد و بعد ساکت گرفت خوابید. بعد من هم با حرکاتی شبیه به آدم آهنی به تختم برگشتم و بی هیچ حرکت اضافه به خواب رفتم. پرستاران آنجا داشتند این را با آب و تاب برای هم تعریف می کردند و با در آوردن ادایم حسابی با هم می خندیدند.

بعد از ۴ روز، طبق معمول از بیمارستان فرار کردم و دوباره به دهلران برگشتم. یادم نیست چطور و با چه کسی به منطقه آمدم چون با موج گرفتگی ای که داشتم، خیلی از چیزها از حافظه ام محو می شد. یکراست به یگان پشتیبانی خودمان رفتم. در آنجا یک چادر بزرگی بود که معمولا بچه ها در آن استراحت می کردند. من بدون آنکه کاری به کسی داشته باشم، رفتم در آن چادر و گرفتم خوابیدم. علی هوشیاری می گفت: «وقتی آمدم از بچه ها پرسیدم نادر کجاست؟ گفتند: در چادر گرفته خوابیده. من آمدم دیدم در آن هوای گرم در چادر کاملا بسته شده است. وقتی بند چادر را باز کردم، یکدفعه گرمای زیر چادر به من خورد و حالم را به هم زد. دیدم در آن گرمای شدید، در ته
چادر پتویی را روی خودت گرفته ای و خوابیده ای».

بعد هوشیاری مرا بیدار کرد و صحبت هایی با من کرد که آن را به خاطر نمی آورم. بچه ها وقتی دیدند حالم طبیعی نیست، گفتند این حالش خوب نیست. باید او را به بیمارستان برسانیم. به هر حال شهرام شادمان و یکی دوتا از بچه ها مرا سوار ماشین کردند و به اندیمشک رساندند. در بین راه چیز زیادی به یادم نمی آمد و فقط هروقت که در راه آمپولی به من می زدند، صحنه هایی را به خاطر می آوردم. آنها در اندیمشک مرا سوار قطار کردند تا به رشت بروم.

***

یک بار که پیش بچه بودم، یک دفعه بچه شروع به گریه کرد. همسرم را صدا زدم: «خانم! بیا این بچه رو بگیر، داره گریه میکنه.» همسرم سر ایوان مشغول آشپزی بود. او تا دستش را بشورد و بیاید، ۲۰-۳۰ ثانیه طول کشید. بچه داشت همین جور گریه می کرد و صدای گریه اش مثل سوهان روی اعصابم رفته بود. در یک لحظه آنقدر از دست بچه عصبانی شدم که نا خودآگاه دستم را بالا بردم. اگر همسرم به موقع سرنمی رسید، و بچه را از جلوی دستم نمی کشید، کشیده را در گوش بچه خوابانده بودم. بیچاره همسرم سریع بچه را برداشت و به اتاق پدر و مادرم برد. تازه آن موقع بود که همسرم فهمید، وضعیتم چقدر بحرانی است.

بعد پدر و مادر و همسرم آمدند و دور و بر من نشستند تا هوای مرا داشته باشند. آنها با من شروع به حرف زدن کردند تا مرا آرام کنند. سعی می کردند هرچه می خواهم سریع در اختیارم بگذارند؛ آب، شربت، غذا, مدام از من می پرسیدند: «نمی خوای داروت رو بخوری؟» البته من داروی زیادی نداشتم، اما همان چندتا قرصی که با من بود، به من خوراندند و گذاشتند تا استراحت کنم. تازه بعد از نیم ساعت بود که به خودم آمدم و احساس کردم که چه کار وحشتناکی داشتم انجام می دادم. از آن روز به بعد دیگر مرا با بچه تنها نمی گذاشتند. البته گاهی اوقات بچه را پیشم می آوردند، اما خودشان هم کنار بچه می ماندند. چون می ترسیدند عصبانی شوم و دوباره آن اتفاق تکرار شود. به هر حال دیگر همسرم بچه را از خودش دور نمی کرد و سعی می کرد بچه را در بغلش نگه دارد. با آنکه هنوز جریان موج گرفتگی ام را به خانواده ام نگفته بودم، اما آنها خودشان یک چیزهایی فهمیده بودند و می دانستند که من دیگر آن نادر سابق نیستم. با اینکه اغلب اوقات آرام بودم، اما با کوچکترین صدایی عکس العمل شدیدی نشان می دادم و از کوره در میرفتم.

فرمانده تخریب بیشتر بخوانید »