نگران زنی بود که شوهر جوانش را در جنگ از دست داده است… نگرانِ نگرانیهای آن زن بود… که یکوقت حرفش در هیاهوی زمانه گموگور نشود… نگران سرنوشت بچههایی بود که در قنداقه یتیم شده بودند…
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محمود جوانبخت، روزنامه نگار و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی، یاد یار دیرینش مرحوم حاج احد گودرزیانی را گرامی داشت. متن این یادداشت چنین است:
احد دوست ما بود… از قبیلهی ما بود… دغدغههایمان یکی بود… همدغدغه بودیم…شاید تعبیر نامأنوسی باشد… گیجم هنوز از خبری که مثل آواری ناگهان فرود آمده است بر سرم… بر سرمان… بر سر همهی همقبیلهایها… ما از یک قبیلهایم… از قبیلهی قلم… از قبیلهای هستیم که قلممان برای دغدغههایمان روی کاغذ سُر خورده است… از وقتی نوشتیم جز از برای نگرانیهایمان ننوشتیم… و احد هم یکی از ما بود…
نگران زنی بود که شوهر جوانش را در جنگ از دست داده است… نگرانِ نگرانیهای آن زن بود… که یکوقت حرفش در هیاهوی زمانه گموگور نشود… نگران سرنوشت بچههایی بود که در قنداقه یتیم شده بودند… خیال مادران جوان از دست داده دست از سرش بر نمیداشت… نگران گم شدن تاریخِ مظلومان و ستمدیدگانی بود که از آغاز نهضت به ندای امام لبیک گفتند… و نگران همقبیلهایهاش بود که نوشتهها و آثارشان منتشر شود و خاک نخورد… احد نگران بود… دغدغهمند بود… از وقتی که میشناختیمش… بر مدار همین نگرانیها و دغدغهها چرخید و چرخید تا از نفس افتاد… تا قلبش ایستاد… احد دوست ما بود… نجیب بود… بیهیاهو و بیسروصدا بود… اهل گلایه نبود… به کاری که میکرد… به دغدغههایش از عمق جان باور داشت… احد رفت… رفت در حالی که به خودش بدهکار نبود… به دل پاکش بدهکار نبود… به دلی که عاشقانه تپید… به خودش بدهکار نرفت چرا که خودش را بدهکار میدانست… بدهکار آنانی که تا پای جان بر سر آرمانشان ایستادند… و احد خود یکی از همانها بود… دریغا و دردا که هنوز وقت کوچش نبود اما…
در دو کتاب مصاحبه تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با فرماندهان سابق گارد ریاست جمهوری ارتش صدام به شخصی ایرانی برخورد میکنیم که دلیل اصلی برکناری بزرگترین مغز اطلاعاتی ارتش عراق است…
به گزارش مشرق، چاپ پنجاه و ششم کتاب ملا صالح(زندگی مجاهد خستگی ناپذیر ملاصالح قاری مترجم اسرا در جنگ تحمیلی) همزمان با اکران فیلم سینمایی آن۲۳ نفر توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
“ملا صالح” عنوان کتابی است که زندگی مجاهد خستگی ناپذیر ملاصالح قاری مترجم اسرا در جنگ تحمیلی را روایت می کند. با این شخصیت در کتاب «آن بیست و سه نفر» آشنا شده اید و در این کتاب روایتی شگفت انگیز و تکان دهنده را از این شخصیت از نظر خواهید گذراند.
ملا صالح قاری هم در اسارت ساواک رژیم پهلوی بوده و هم زندان های استخبارات عراق را تجربه کرده و در این کتاب خاطراتش را از آن روزها بیان کرده است.
حبیب احمدزاده در یادداشتی به شخصیت ملاصالح قاری که در کتابهای ارتش آمریکا مورد اشاره قرار گرفته پرداخت.
حبیب احمدزاده نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی به شخصیت «ملاصالح قاری» که در کتاب «آن بیست و سه نفر» نقش مترجم را دارد و کتاب خاطرات خودش نیز از سوی نشر شهید کاظمی منتشر شده اشاره کرده است.
در بسیاری از خاطرههای منسوب به بزرگان جنگ گفته میشود که صدام برای دستگیری یا کشتن فلان رزمنده در زمان جنگ تحمیلی جایزه بزرگی تعیین کرده، که متاسفانه هیچ سند مستدلی برای این ادعاها موجود نیست ولی اخیرا در مصاحبههایی که تعدادی از کارشناسان تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با بالاترین رده فرماندهان سابق ارتش عراق در زمان جنگ با ایران انجام دادهاند به نکاتی برخورد میکنیم که حاوی درستی بعضی از این ادعاها از زبان دشمن است.
در دو کتاب مصاحبه تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با فرماندهان سابق گارد ریاست جمهوری ارتش صدام به شخصی ایرانی برخورد میکنیم که دلیل اصلی برکناری بزرگترین مغز اطلاعاتی ارتش عراق یعنی سرلشکر وفیق سامرایی، به دست صدام در هنگامه حساس قبل از شروع عملیات فاو به وسیله ایران است. فردی با مشخصات «ملاصالح قاری».
«ملاصالح قاری» طلبه و رزمنده عرب زبان آبادانی در پی انجام ماموریتی عجیب در آبهای منطقه خورعبدالله، به دست نیروهای بعثی افتاده و در ماجراهایی استثنایی و شگفت به قلب مرکز استخبارات ارتش عراق در بغداد وارد و مترجم بین استخبارات و اسیران ایرانی میشود و در همین بحبوحه با ۲۳ نفر از نوجوانان اسیر ایرانی با صدام در قصرش دیدار میکند، دیداری که صدام قصد سوء استفاده تبلیغاتی از این اسیران نوجوان را به بهانه آزادی دارد ولی با رهنمودهای ملاصالح قاری و هوشمندی این نوجوانان اسیر، این توطئه نیز نقش بر آب میشود.
در این مصاحبهها ، دلیل برکناری سرلشکر وفیق سامرایی، که بعدها به اعتراف خود، در خاطرات خود نوشتش در کتاب (ویرانههای دروازه شرقی) رابط خصوصی بین صدام و دولت آمریکا برای دریافت عکسهای ماهوارهای و دیگر اطلاعات طبقهبندی شده علیه ایران از طریق سفارت آن کشور، در امان پایتخت اردن میشود را خواهیم یافت.
برکناری احساسی که به گفته این فرماندهان، به دلیل ضعف افراد جایگزین در منصب وفیق السامرایی، یکی از عوامل مهم شکست ارتش عراق در جلوگیری از تصرف شبهجزیره فاو توسط نیروهای نظامی ایران در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۴) محسوب میشود.
جالبترین قسمت ماجرا را میتوان از زبان سپهبد راعد حمدانی فرمانده گارد ریاست جمهوری عراق در مصاحبههایش در دو کتاب مرجع تاریخ شفاهی ارتش آمریکا پیدا نمود که به جریانات پس از آزادی ملاصالح اشاره میکند.
«در اواخر سال ۱۹۸۵ عراق و ایران تعدادی از اسیران جنگیشان را با هم تبادل کردند. عراق در تبلیغاتش میخواست نشان دهد که خمینی در جنگ از کودکان استفاده میکند. به همین خاطر، صدام در جلوی دوربین رسانهها با ۲۰ اسیر جنگی نوجوان ایرانی دیدار کرد. در آن زمان یکی از نظامیان اسیر ایرانی را برای ترجمه نزد صدام آوردند. اما استخبارات عراق تازه پس از تبادل اسیران بود که فهمید مترجم مزبور از مهرههای اطلاعاتی ایران بوده و با فریب ضد اطلاعات ما خود را از افسران ارتش ایران معرفی کرده است.
وفیق سامرایی به افسر اطلاعاتی اسیر ایرانی اجازه داد همراه با تعدادی از اسیران بیمار به کشورش بازگردد. زیرا قصد داشت از او به مثابه عنصر اطلاعاتی برای عراق استفاده کند. صدام برای جبران این خطای فاحش، سامرایی را از شاخه ایران در استخبارات عراق به اطلاعات لشکر هفتم در فاو منتقل کرد. سرهنگ ایوب به جای سامرایی و محمود شاهین که رییس اطلاعات نیروی زمینی بود منصوب شد، اما وقتی اطلاعاتش در مورد فاو غلط از آب در آمد، صدام او را برکنار و بار دیگر وفیق سامرایی را به جایگاه پیشین بازگرداند.» (۱)
و نیز، «ما مبادله اسرای ایران و عراق را شروع کردیم که اغلب بچههایی مجروح و مصدوم بودند. یکی از اسرای ایرانی از نظر ارتش بسیار با ارزش بود، به حدی که صدام شخصا چند بار با او ملاقات کرده بود وفیق السامرایی بدون اطلاع صدام یا رییس بخش اطلاعات ارتش عراق این اسیر را به ایران بازگرداند… وقتی خبر این کار السامرایی به صدام رسید، او آنچنان عصبانی و خشمگین شد که السامرایی را از نفر دومی در اطلاعات ارتش عراق خلع کرد و به عنوان افسر اطلاعات سپاه هفتم تنزل مقام داد … به خاطر دارم که برای ماموریت شناسایی به منطقه عملیاتی سپاه هفتم رفته بودم و مجبور بودم درستاد این سپاه توقف کنم وقتی فرمانده سپاه وارد شد از او پرسیدم که ژنرال سامرایی اینجا چه میکند، جواب داد که السامرایی به خاطر اشتباه فاحشی که کرده، مستحق اعدام است. اما به خاطر علاقه صدام به او با تنزل مقام به اینجا منتقل شده است.» (۲)
خاطرات این آزاده قهرمان هم اکنون با عنوان ( ملاصالح، سرگذشت ملاصالح قاری مترجم اسرای ایرانی) به نگارش رضیه غبیشی در ۲۸۰ صفحه و توسط انتشارات شهید کاظمی در دسترس علاقهمندان به خاطرات جنگ قرار گرفته است.
چاپ پنجاه و ششم کتاب ملا صالح (زندگی مجاهد خستگی ناپذیر ملاصالح قاری مترجم اسرا در جنگ تحمیلی) همزمان با اکران فیلم سینمایی آن۲۳ نفر روانه بازار شد.
علاقه مندان جهت تهیه کتاب می توانند از طریق سایت من و کتاب (manvaketab.ir) و یا از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را با پست رایگان دریافت نمایید.
مراسم تشییع پیکر زندهیاد احد گودرزیانی نویسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار عرصه ادبیات پایداری، با حضور بسیاری از پژوهشگران، نویسندگان و اهالی رسانه برگزار شد.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مراسم تشییع پیکر زندهیاد احد گودرزیانی، نویسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار عرصه ادبیات پایداری، صبح امروز با حضور حجتالاسلام قمی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، محسن مؤمنی شریف رئیس حوزه هنری و بسیاری از پژوهشگران، نویسندگان و اهالی رسانه برگزار شد.
براساس این گزارش، محسن مؤمنی شریف رئیس حوزه هنری ضایعه درگذشت زندهیاد گودرزیانی را مصیبت دانست و گفت: مصیبت رحلت احد نه تنها برای خانواده ایشان بلکه برای تمام کسانی که او را میشناختند، حقیقتاً دردناک و مصیبت است و همه عزادار هستند. هر که در طول این سالها او را حتی برای یک یا دو مرتبه هم دیده بود نمیتواند امروز عزادار نباشد چرا که جاذبه و محبت او همیشه در دلها مینشست. من آخرین بار یکی دو هفته پیش در کنار مزار شهدای حوزه هنری دیدمش و خندهای که به من زد برای همیشه در دلم باقی میماند.
مؤمنی گفت: احد بسیار پرتلاش و مجاهد بود، انسان بیحاشیه، بیتوقع و به قول دوستانش بیدرخواست بود. یادم هست در دبیرستان مکتبالصادق یا همان دبیرستان سپاه مراسمی برای شهدا تدارک دیده میشد که محور آن احد بود و همان جا با او از نزدیک آشنا شدم.
مؤمنی شریف درباره دبیرستان سپاه توضیح داد: رفقای احد که بیش از ۱۰۵ نفر از آنها شهید شدهاند، از همین دبیرستان بودهاند، البته دبیرستان بزرگی نبود، اما این تعداد شهید داشت که همگان یا همکلاس یا دوست احد بودند، هر چند احد هم میتوانست یکی از آن شهدا باشد، اما تقدیر خدا این بود که بماند و خود را وقف دفاع مقدس و شهدا کند. او ترجیح داد به جای مشغولیت به بسیاری از مشاغل، در حوزه انقلاب و دفاع مقدس کار کند. اثر او همان پژوهش مربوط به ۱۵ خرداد مجموعهای است که برای پژوهشگران بسیار مفید و قابل استفاده است. ایشان از جنس شهدا و رفقای شهیدش بود. فردی که دغدغه انقلاب و شهدا را داشت، از این رو جای احد پرشدنی نیست و فقدان ایشان برای ادبیات دفاع مقدس و پایداری سلمه است.
در بخش دیگری از این مراسم داوود امیریان نویسنده و از دوستان مرحوم گودرزیانی نیز در سخنانی عنوان کرد: احد دوست نجیب و با حیای ما بود. زمانی او و دوستان شهیدش در رسای دوستان شهید خود میخواندند: رفیقان میروند ساعت به ساعت / خوشا روزی که نوبت بر من آید. حالا سی سال از آن روزها گذشته و نوبت به او رسید
امیریان که با حالتی منقلب به صحبت میپرداخت و در چندین نوبت به خاطر گریه سخنان خود را قطع کرد، ادامه داد: احد انسانی باحیا و باسواد و نجیب بود. در اروپا ناشران مشهور سرویراستاران خوبی دارند که کار را به صورت ویژه برای آنها ویرایش و پیرایش میکند. احد در جمع ما چنین فردی بود. او سالها قبل زیر نظر مرحوم ناصر ایرانی داستاننویسی را آموخته بود. کسانی که ایرانی را بشناسند میدانند که او فردی بسیار سختگیر بود و به سادگی نمیشد از زیر دست او بیرون آمد و احد از عهده این کار با موفقیت بر آمده بود.
به گفته امیریان مرحوم گودرزیانی هیچگاه از دردها و مجروحیتهایش سخن به زبان نیاورد و همیشه شنونده بود و انرژی به مخاطبش میداد. درد داشت اما روحیهاش را حفظ میکرد. دل من و دوستانش همیشه برای او تنگ خواهد ماند به ویژه برای خندههایش و برای لحظههایی که با هم حرف میزدیم.
پیکر زندهیاد احد گودرزیانی پس از تشییع از حوزه هنری قرار است در قطعه نامآوران (قطعه ۲۵۵، شماره ۴۳، ردیف ۲۱) به خاک سپرده شود.
امام ما فرمود فتحالفتوحِ انقلاب اسلامی، نه یک حادثه نظامیکه یک حادثه انسانی است؛ یعنی پیدایش این جوانان… همین سردار «علی فضلی»؛ همین سردار «ناصح»…
به گزارش مشرق، حکایت حماسههایشان سند زرین سربلندی و مایه افتخار ایرانیان و همه احرار عالم است و الگویی جاودانه برای جوانان در سراسر زنجیره طلایی مقاومت اسلامی. همان مجاهدان فیسبیلالله که میگویند سرباز «آقا» ی عزیزتر از جانمان هستیم و بدهکار انقلاب. این سرگذشت بندگان ناب خدا و طلایهداران جهاد و مقاومت است که تاریخ بار دیگر آنها را در عهد انقلاب اسلامی به خود دید. سردار حاج علی فضلی، بزرگمرد بیادعایی از همین تیره و تبار است که این روزها تصویری از وی در شبکههای اجتماعی دست به دست شد که نشان میداد در بستر بیماری است.
تصویر را که میبینی، گمان میبری یکی از ملائکه است که از آسمان به زمین آمده اما یادت میافتد همین فرشتگان بودند که بر آدم سجده کردند. انسان خلیفه الله فی الارض شد و نظیر حاج علی فضلی و یاران دیروز و امروزش احیاگر امر خدا در زمین. پرچمدارانی که استقامت و شجاعتشان در دلها و ذهنها ماندگار و موجب مباهات شیفتگان راه انقلاب در سراسر جهان است.
او از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس است و فرماندهی لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع)، معاونت عملیات کل سپاه و جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین از جمله مسئولیتهای وی است. سردار فضلی اکنون نیز فرمانده دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین(ع) است.
نورانیتی که میتواند دلهایی را روشن کند
مقتدای انقلاب ۲۶ مهر ۷۷ در مراسم صبحگاه لشکر سیدالشهدا(ع) سردار فضلی را از نمونههای فتحالفتوح انقلاب اسلامی دانستند. ایشان بیان داشتند: «امام ما فرمود فتحالفتوحِ انقلاب اسلامی، نه یک حادثه نظامیکه یک حادثه انسانی است؛ یعنی پیدایش این جوانان، خلقِ این انسانهای نورانی، بیرون آمدن فرشتگان از دنیایی که جز اهریمن در مناطق مختلفِ جوانانه آن به چشم نمیخورد و نمیخورَد. امروز تا حدودی در گوشههایی از دنیا جلوههای نورانی دوباره پیدا میشود. فتحالفتوح، این جوانان بودند؛ همین سرداران شهیدی که این لشکر را بهوجود آوردند؛ همین سردار «علی فضلی»؛ همین سردار «ناصح»؛ همین جوانان مؤمن و همین نورانیهایی که نورانیّت آنها میتواند دلهایی را روشن کند. اینها مایه شرفند؛ اینها مایه عزّتند. برای یک کشور، داشتن اینها افتخار است؛ بردن نامشان افتخار است؛ تکرار یادشان افتخار است؛ ادامه راهشان افتخار است.»
شهید زنده
سرلشکر سید یحیی صفوی در مراسم تجلیل از یک دهه تلاش سردار سرتیپ پاسدار فضلی در راهیان نور دربارهاش گفت: «۴۰ سال است که من سردار علی فضلی را میشناسم. اگر از من سؤال شود که او مصداق چیست عنوان میکنم که علی فضلی از مصادیق شهید زنده است.»
عشق در آتش
محسن رضایی نیز در همان مراسم وی را فداکار، بیادعا، با اخلاص و یکی از چهرههای ماندگار دفاع مقدس دانست و گفت: «از زمانی که ۱۹ ساله بود پا به صحنه سخت جنگ گذاشت و تا آخر جنگ حضور مستقیم و موثر در خط مقدم داشت. در هیچ عملیاتی نبود که جزو افراد داوطلب نباشد. یادم میآید در یکی از صحنههای سخت به او پیشنهادی دادیم. ایشان پذیرفتند اما خواهشی داشتند، اینکه پس از پایان عملیات به دیدار امام(ره) بروند.»
وی با اشاره به اینکه عشق در آتش با عشق در صلح فرق دارد، گفته بود: بیشک فداکاری در آتش و جنگ با حضور در آرامشی که در صلح است بسیار فرق میکند. به همین دلیل است که تأکید دارم سردار علی فضلی مظهر فداکاری و عشق در آتش است.
عارضه جسمی سردار علی فضلی در ماههای اخیر منجر به شیمیدرمانی و حدود دو هفته پیش انجام موفقیتآمیز عمل پیوند مغز استخوان شده است. این وضعیت برآیند جراحات و صدماتی است که او در جنگ تحمیلی متحمل شده است. برخی از جراحات او به دلیل استنشاق گازهای شیمیایی در دوران جنگ بوده، به نحوی که اکنون برای این سردار رشید سپاه اسلام مشکلات ریوی را به همراه آورده است.
این پیشاهنگان استقامت و شهادت، جوهر گرانبهای وجودشان در تحولات روزگار دستخوش تغییر نمیشود و وفاداریشان به انقلاب بیاندازه است. تا آخر حیات با ولایت نفس میکشند و در راه دفاع از اسلام و انقلاب تا آخرین نفر و تا آخرین سنگر ایستادهاند. کشتی انقلاب با ناخدایی مقتدایش و پاسداری این مردان مرد است که پس از امواج و تلاطمها دریا به سر منزل مقصود میرسد.
نظام اسلامی و مردم وفادار و پا در رکاب به این مجاهد جلیل القدر خود سردار حاج علی فضلی میبالند، مدیون ایثار و مجاهدتش و قدردان خدمات و آثار گرانقدرش هستند. سلامت، صحت و عافیت این سردار عالیقدر را از خدای رحمتها و موهبتها میخواهیم.
یکبار دیگر بابت طولانی شدن زمان این پروژه ها معذرت خواهی می کنم چون به مخاطب این حق را می دهم که جویا و پیگیر کار باشد و امیدوارم آثار خوبی به چاپ برسد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق – شهلا پناهی لادانی از نویسندگان جوانی است که تا کنون توانسته چندین عنوان کتاب برای شهدای مدافع حرم به رشته تحریر درآورد. با او به بهانه تاخیر در انتشار کتاب هایش و گرفتن خبر از کتاب های جدیدش هم صحبت شدیم. ماحصلش در مقابل شماست…
**: ابتدا از معرفی کارها و کتاب های گذشته تان شروع کنیم و بعدش برویم سراغ کارهایی که مشغلو نوشتنش هستید.
کارهایی که توفیق تحقیق و تالیفش را داشتم کتابهای چشمان یعقوب، رفیق مثل رسول، چمروش، حلب -خان طومان-پلاک ۲۵ ، تیه دا و همسایه آقا که این روزها سخت پیگیر چاپش هستم و امیدوارم پیش خانواده معزز شهید علی آقا عبداللهی شرمنده نوشم.
از این مجموعه دوکتاب رفیق مثل رسول و چمروش ترجمه عربی شده اند و علاوه بر نمایشگاه های کتاب داخلی در نمایشگاه های کتاب بیروت، عمان و استانبول شرکت داشته اند.
کارهایی که در حال حاضر در دست تالیف دارم کتاب «فرمانده حیدر» که مربوط به زندگی شهید محمد جنتی فرمانده زینبیون با اسم جهادی حاج حیدر است و تالیف کتاب «ماه کامل» است که مربوط به زندگی شهید مرتضی حسین پور فرمانده عملیات حیدریون می شود و زمان تحقیق و تالیف این دو اثر به دلایلی طولانی شد.
**: چرا طولانی شد؟
شروع سال ۹۸ برای من با اتفاقات خوبی رقم نخورد و متاسفانه بدلیل تصادف سختی که پدر و مادر عزیزم داشتند و مستدام بودن سایه پر برکت هر دو عزیز و نور چشم ام فقط با معجزه، لطف و مهربانی مطلق خدا بود که بواسطه دعای خیر دوستان بخصوص مادران، پدران و خانواده شهدا شامل حال من و خانواده ام شد. این اتفاق آنقدر تلخ و سخت بود که یک دوره طولانی توفیق خدمت به این عزیزان را داشتم و دارم که خدا را بابت این توفیق شکر می کنم.
با فرماندهان، همکاران درگیر در پروژه هایم و خانواده های عزیز شهیدان جلیلوند، آقا عبداللهی، حسین پور، جنتی و محرم ترک تماس گرفتم و برایشان از سختی شرایطم گفتم واقعا همگی در حقم لطف و بزرگواری داشتند و به من اجازه دادند که این مدت خادم و پرستار پدر و مادرم باشم. شیرین ترین اتفاق این روزهای سخت مهربانی مادران شهدا، صبوری و دعای خیر پدران بزرگوارشان و همراهی همسران محترم این شهدا بود. می توانم بگویم نیمه اول سال با این قصه ها و در این شرایط سخت در حال گذر بود و من در فرصت های محدودی که برام پیش می آمد تحقیق و تالیف کتاب «تیه دا» را تمام کردم و خدا را شکر چاپ شد، تحقیق و تالیف کتاب همسایه آقا را تمام کردم و پیگیر =چاپش هستم.
تحقیق، تالیف و تایید محتوی بخشی زیادی از کتاب فرمانده حیدر را انجام داده بودم و قرار بود بعد از ماه مبارک رمضان کتاب رونمایی بشود که حضرت زهرا درست روز ولادت امام حسن(علیه السلام) مژده تفحص و شناسایی پیکر شهید محمد جنتی را به خانواده محترم شان، همرزمان شهید و این حقیر هدیه دادند. خوب با اتفاق بازگشت پیکر درست از روز مراسم تشییع تا همین هفته گذشته دنبال تحقیق و اضافه کردن فصل بازگشت به کتاب بودم که فرماندهی محترم زینبیون با همراهی و پیگیری هایی که داشتند کمکم کردند تا بالاخره بتوانم تفحص و بازگشت را به کار اضافه کنم. دلیل این پیگیری هم این بود که چون کتاب رمان مستند است پس باید در تمام متن امانت داری، جمع آوری و ثبت مستندات را در نظر می گرفتم. ان شاءالله با اتمام تحقیق و اضافه شدن فصل بازگشت کتاب برای تایید محتوا تقدیم فرماندهی محترم زینبیون می شود و بعد به چاپ می رسد.
همزمان کار تکمیل تحقیق و تالیف بخشی از کتاب «ماه کامل» شهید مرتضی حسین پور را انجام میدهم. در طی این دو پروژه که مربوط به دو فرمانده نخبه جبهه مقاومت است سختی های زیادی پیش آمد. در کنار لطف خانواده ها و همراهی همکاران و همرزمان این دو شهید عزیز دوستانی سنگ اندازی های ریز و درشتی داشتند که باعث تجدید وقفه در کار شد. هفته پیش در جلسه ای که خدمت یکی از فرمانده هان محترم بودم گفتم که توی این دوتا پروژه واقعا فهمیدم چرا حضرت آقا انجام کار فرهنگی را یک جبهه می دانند و تاکید و سفارش دارند که وارد کار سخت بشید، قوی و محکم کار کنید.
گاهی بد سلیقگی ، کج خلقی و منیت های آدمی مثل من باعث می شود یک کار مدتها متوقف بشود. از طرفی محقق و نویسنده باید آستین صبر به دهان بگیرد چون خیلی جاها در مورد خیلی از این سنگ اندازی و اعمال نظرها نمی تواند حرفی به همکاران یا خانواده شهید بزند.
**: چه اتفاقی می افتد؟
.: یک مثال ساده بزنم و شاید بتوانم در این قالب به گوشه ای از این کم لطفی ها اشاره کنم. فرض کنید قرار است شما میزبان مهمان خاصی باشید که مدتها برای قبول دعوت ایشان اصرار کردید تا بالاخره قبول می کنند تا سری به شما بزنند. خوب طبیعی است که دوست دارید همه جا مرتب باشد، بهترین پذیرایی را از مهمان عزیزتان داشته باشید. برای همین به چند نفر که غریبه با این مهمانی نیستند صحبت می کنید و ازشان می خواهید به شما کمک کنند. حتما دوستی در این جمع هست که با مهربانی و لطفی که داره به کمک شما می آید. دوستی که یک مقدار کج خلق هست هزار تا بهانه می آورد که اصلا چرا مهمانی گرفتی، چرا این آدم برایت عزیز است؟! و آخرش هم وسط یک دنیا کار موقع رفتن یکی از ظرف های قیمتی که برای پذیرایی کنار گذاشته بودی را می اندازد و می شکاند. و می گوید من نمی توانم برای کمک بیام .اتفاق جالب تر وقتی است که یک نفر این بین پیدا می شود که نه دوست شماست نه دوست آن مهمان عزیزتان و نه حتی برای کمک به او حرفی زده بودید. می آید از کوچه مدام سنگ پرت می کند، داد و قال می کند، میگوید اینجا کوچه ماست و نمی شود در آن مهمانی بگیری و خلاصه هر کاری از دستش برمی آید انجام می دهد تا آرامش خیال شما را برای پذیرایی از این مهمان عزیز بهم بزند.
شما هر چقدر هم تلاش کنید که این آدم را نبینید نمی شود و تمرکز و آرامش تان به هم می خورد. از طرفی هم دلهره پیدا می کنید که این آدم آبروی شما را پیش این مهمان عزیز ببرد.
این مثال واقعیت سخت و تلخی بود که در طی تکمیل تحقیق این دو شهید عزیز اتفاق افتاد و مطمئنم لطف حضرت زینب (سلام الله علیها) بوده که هر دو کار دارد پیش می رود. قسمتی از کار شهید مرتضی حسین پور را نوشته ام و بعد از تایید محتوی برای پدر و مادر عزیزشان فرستادم. پیام پر از محبت و لطف این دو عزیز تمام سختی و تلخی های پیش آمده را از دلم برد و با جدیت بیشتری سرگرم نوشتن هستم. تمام تلاشم این است که تا قبل از پایان سال این دو پروژه را تحویل بدهم و همین جا لازم می دانم از فرماندهی، خانواده، دوستان و همرزمان این دو شهید عزیز که این مدت با بزرگواری سختی و تلخی شرایط من را قبول و کمکم کردند، تشکر کنم و این اطمینان را بدهم که با تمام همت و تلاشم پیگیر هستم تا به لطف خدا، اهل بیت و شهدا این دو کار را در حد توانم خوب بنویسم.
یکبار دیگر بابت طولانی شدن زمان این پروژه ها معذرت خواهی می کنم چون به مخاطب این حق را می دهم که جویا و پیگیر کار باشد و امیدوارم آثار خوبی به چاپ برسد.
**: رد پای شهدا در کارهایتان چقدر پرنگ است؟
باید بگویم هر اتفاق خوبی که برای تک تک کتابهام رقم خورده فقط لطف شهداست.
**: از کتاب زندگی نامه شهید محرم ترک چه خبر
باید این نکته را بگویم که تحقیق کتاب زندگی نامه شهید محرم ترک آخرین مراحل خودش را می گذراند و ان شاءالله با تحویل آن دو پروژه و اتمام پیاده سازی مصاحبه ها کار نوشتن این کتاب را شروع می کنم.