مجاهدت

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود


نوید شاهد: سردار فتح‌الله جعفری پایه گذار تیپ زرهی بود و سال ها در کنار شهید حسن باقری در ستاد عملیات جنوب حضور داشته است. اکنون به عنوان مدیر موسسه شهید حسن باقری و استاد دانشگاه مشغول به فعالیت است. یکی از خصوصیات بارز سردار فتح‌الله‌ جعفری نگارش لحظات وقایع و اتفاقات روزمره در قالب یادداشت‌های روزانه در دفتر خاطراتش است و در این فرآیند از هیچ نکته‌ای فروگذاری نمی‌کند.

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

شهید سلیمانی چگونه وارد عرصه جنگ تحمیلی شدند؟

در اوایل جنگ، سال 59 و 60 سپاه نیروی کافی نداشت و شرایط جذب نیرو در سپاه سخت بود. مثلا برای حضور در سپاه اگر 200 نفر نیرو ثبت نام می کردند با توجه به سختی مراحل گزینش که شهید مهدی زین الدین مسئول گزینش سپاه بود از این تعداد شاید30نفر از مراحل گزینش موفق بیرون می آمدند و جذب سپاه می شدند. تعداد نیروهای سپاه محدود بود و زمانی که جنگ شروع شد سپاه در سراسر کشور تعداد 30000 نفر نیرو داشت. این تعداد وقتی در سراسر کشور تقسیم می شد به هر استان تعداد محدودی نیرو می رسید البته بخش زیادی از این تعداد در جنگ منطقه کردستان بودند.در سراسر کشور پادگان هایی بود که در خصوص آموزش به نیروهای سپاه فعالیت می کردند. بعد از شروع جنگ افرادی که مسئولیت آموزش به نیروها را داشتند همان تعداد نیرو مثلا 40 یا 50 نفر را آماده می کردند و به جبهه جنوب اعزام می شدند. شهید سلیمانی جزو همین مربیان بود.شهید سلیمانی مربی بسیار منظمی بوده به طوریکه دوستان ایشان روایت می کردند که وقتی نیروها را به خط می کردند از ابتدای صف نگاه می کردند و همه باید در یک ستون قرار می گرفتند. نیروهایی که آموزش داده بودند بسیار به ایشان احترام قائل بودند.

 سردار سلیمانی در چه سالی و در کدام عملیات به جبهه جنوب آمدند؟

شهریور سال 1360 بود که با گروهی از نیروهایی که آموزش داده بود حدود60 تا70 نفر وارد جنگ شد، آن زمان 25 ساله بود. در ابتدا افرادی که از شهرستان به جبهه جنوب اعزام میشدند،ابتدا با حکمی که از سپاه داشتند باید می آمدند به ستاد گلف که ستاد عملیات جنگ جنوب بود و از آنجا به تشخیص فرماندهان گلف در مناطق عملیات تقسیم می شدند. آن ایام؛ شهید باقری ، رحیم صفوی و سردار رشید مسئول گلف بودند. حاج قاسم همزمان با عملیات رمضان در سال 1360 وارد گلف می شود که این عملیات در کرخه بوده که باعث آزادسازی بخشی از منطقه از دست بعثی ها شده بود. سردار سلیمانی به همراه نیروهایش بعد از توجیه آنها توسط شهید حسن باقری به منطقه حمیدیه اعزام شدند که فرمانده آن منطقه با شهید علی هاشمی بود.

 شما برای اولین بار سردار سلیمانی را در کجا دیدید؟

برای اولین بار حاج قاسم سلیمانی را در آن جلسات دیدم که برای توجیه نزد شهید حسن باقری آمده بود. سردار سلیمانی بسیار کم حرف بود و تا سوال نمیپرسیدی چیزی نمیگفت و ساکت، آرام و متین بود. همه فرماندهان گزارش عملیاتها و شناساییهایشان را میدادند.

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

 اگر از اولین دیدار شهید حسن باقری و سردار سلیمانی خاطره‌ای در ذهن‌تان است بیان بفرمایید؟

سردار سلیمانی بعد ها روایت می کردند که من در توجیه عملیات کرخه کور، شیفته حسن باقری شدم که مرا برای عملیات توجیه کرد. شهید حسن باقری تسلط زیادی در منطقه داشت و برایش با اهمیت بود که بتوانیم تعداد اسرای بیشتری از دشمن بگیریم و سعی کنیم تجهیزاتشان را سالم تصرف کنیم و این مطالب را بسیار پرانرژی برای فرماندهان توضیح می داد.

 تیپ 41ثارالله چگونه تشکیل شد؟

بعد از عملیات ثامن الائمه سپاه تصمیم گرفت که تیپ ایجاد کند. تیپ عاشورا، تیپ کربلا، تیپ امام سجاد و … تیپ‌ها که تشکیل شدند افرادی که در جبهه‌ها بودند در داخل گردانها سازماندهی شدند. نیروها در گردان‌های 300 نفری قرار گرفتند و اگر تعداد نیروهای یک شهر به حدنصاب نمی رسید در زیرمجموعه گردان های دیگر قرار می گرفتند. گردان سردار سلیمانی در زیر مجموعه تیپ کربلا با فرماندهی سردارمرتضی قربانی قرار گرفت. بعد از اینکه گردان سردار سلیمانی سازماندهی شد، قبل از عملیات برای توجیه به ستاد گلف آمده بود که برای دومین بار ایشان را دیدم که ایشان آن ایام فرمانده گردان شدند. فرماندهانی که عملیات میکردند، شهید باقری بسیار حساس بود به عملکرد آنها و نحوه فرماندهی آنها را رصد می‌کرد.

این سازماندهی را حسن باقری انجام میداد چون خوش برخورد بود و رفتار دلنشینی داشت. قدرت قانع کنندگی بالایی هم داشت و در کنار این موارد، بچه‌ها و فرماندهان را به خوبی میشناخت چون مرتباً سرکشی می‌کرد. توانایی افراد را به خوبی می شناخت و سعی می‌کرد فردی که به عنوان فرمانده انتخاب میکرد چند نفر در کنارش قرار دهد تا نقاط ضعف را مشورت داده و برطرف کنند. همه فرماندهان جوان بودند 21، 22 ساله. سردار سلیمانی در ادامه 4 گردان داشت که گروه رزمی تشکیل داد و شهید حسن باقری ایشان را توجیه کرد و گفت سعی کنید در کرمان نیرو جذب کنید و گروه رزمی خود را تبدیل به تیپ کنید.شهید باقری به ایشان گفت بروید در دو کوهه ساختمانی را تحویل بگیرید و نیروهایتان را آنجا مستقر کنید و در دو کوهه و در جبهه شوش مستقر شوید. مدتی که در شوش حضور داشتند یگان‌ها و تشکیلات سپاه شکل گرفت.

 آیا خاطرتان است شهید سلیمانی در کدام عملیات از ناحیه دست راست مجروح شدند؟

در عملیات طریق القدس از ناحیه دست راست زخمی شد و در بیمارستانی در اهواز بستری گردید. شهیدحسن باقری بعد از اتمام عملیات با حضور در بیمارستان از رزمندگان عیادت می کرد و آمار زخمی ها و شهدا را می گرفت. خاطرم است شهید حسن باقری در آن عملیات زخمی شده بود اما برای عیادت و سرکشی به بیمارستان رفت و به من گفت رفتم به دیدار بچه‌ها و آقای سلیمانی خواب بود و بیدارش نکردم.

 نقش سردار سلیمانی در عملیات فتح المبین چگونه بود؟

در آستانه عملیات فتح المبین، نفراتی به گروه رزمی ثارالله اضافه شد و به حد نصاب رسید و تبدیل به تیپ ثارالله شد. آقای سلیمانی تعریف میکردند که من در گلف بودم که با خودروی استیشن به همراه شهید باقری و محمدجعفر اسدی برای شناسایی منطقه عملیاتی حرکت کردیم.به وضوح دیدم شهید حسن باقری به چه نکات ریز اما مهم توجه دارد که برایم آموزنده بود. در این عملیات شهید سلیمانی به همراه نیروهایش مستقر شد و من هم مسئولیت گردانی را در آنجا داشتم و مرتب به آن منطقه رفت و آمد داشتم.منطقه ای که ما حضور داشتیم منطقه صخره ای و بسیار صعب العبور بود. دشمن تصور نمی کرد که ما بتوانیم از آن منطقه عبور کرده و عملیات انجام دهیم که دقیقا اشتباه محاسباتی دشمن در همین بود چون آنها ارتشی بودند و آموزش نظامی دیده بودند و تصورشان این بود که ماهم مانند آنها آموزش دیده ایم و عبور ازآن منطقه غیرممکن است اما رزمندگان ما این کار را انجام دادند.چون تجهیزاتمان کم بود و شب را برای عملیات ترجیح می دادیم در صورتی که چون دشمن آموزش دیده بود و تجهیزات داشت روز را برای عملیات انتخاب می کرد.

در عملیات فتح المبین فرمانده قرارگاهها تعیین شدند که تیپ ثارالله هم در این عملیات حضور داشت. شهید باقری قرارگاه جدیدی ایجاد کرد بنام قرارگاه قدس و سردار جعفری که معاون خودش بود را به عنوان فرمانده قرارگاه قرار داد. سردار سلیمانی در قرارگاه قدس قرار گرفت. خاطرم است عراقی ها در شب عید نوروز به ما حمله کردند و اوضاع جبهه جنوب به هم ریخت. عملیات فتح المبین که آغاز شد در ابتدا قرارگاه نصر عملیات انجام داد و قرارگاه قدس ابتدا پیشروی موفقی داشت اما در ادامه عراقیها با ادوات سنگین و حمله‌های مکرر باعث شدند که مواضع را پس بگیرند. در این عملیات شاهد بودم که شهید باقری چندین بار با سردار سلیمانی با بیسیم صحبت کرد و نکات لازم را گوشزد کرد. در این عملیات حدود 40 نفر از رزمندگان کرمان به شهادت رسیدند و سردار سلیمانی برای اولین بارطعم تلخ شکست را چشید. این شکست در روحیه سردار سلیمانی و سربازانش تاثیر منفی گذاشت.

 بعد از این شکست چه اتفاقی افتاد؟

سردار سلیمانی در عملیات فتح المبین کارنامه موفقی نداشت، البته فقط ایشان نبودند بعضی از فرماندهان دیگر هم این اتفاق برایشان افتاد و موفقیت کم بود چون دشمن با ادوات سنگین پیشروی کرده بود و تجهیزاتمان کافی نبود. در جلسه‌ای که محسن رضایی و سایرین هم حضور داشتند بعضیها تصمیم گرفتند که سردار سلیمانی را از فرماندهی خلع و فرد دیگری را به جای ایشان قرار دهند اما حسن باقری مخالفت کرد و گفت که ایشان فرمانده ارزشمندی هستند و آینده خوبی دارند. حسن باقری استعدادها را خوب میشناخت. سردار سلیمانی در فرماندهی تثبیت شد و رسیدیم به عملیات بیت المقدس که قرارگاه قدس که شامل 5 تیپ سپاه عضو آن بودند و سردار سلیمانی به همراه نیروهایش یکی از این 5 تیپ حاضر بود که در کرخه کور مستقر بودند.در این عملیات بازهم قرارگاه قدس خوب پیشروی کرده اما در ادامه باز میماند و متوقف میشود. در این عملیات نیز موفق عمل نمیکنند. خاطرم است در یکی از جلسات که عملیات به تنگنا افتاده بود و وضعیت خوبی در جنگ برقرار نبود اختلاف بین فرماندهان در جلسه به وقوع پیوست. در این جلسه حاج محسن رضایی هم حضور داشت و حاج محسن صحبت کردند و چراغها را خاموش کرده و گفت اگر کسی می تواند با من کار کند بماند در غیر اینصورت می تواند برود. سردار سلیمانی به عنوان اولین نفر صحبت کرد و گفت آقا محسن ما تا آخر با شما هستیم.

آیا خاطره ای از جلسات ستاد گلف به یاد دارید که برای خوانندگان ماهنامه بازگو کنید؟

در جلسه‌ای که برگزار شده بود داخل اتاق جلسات نشسته بودیم که احمد متوسلیان هم حضور داشت. به شوخی به احمد متوسلیان گفتم من از صدای کفش و راه رفتن فرماندهان متوجه میشوم چه کسی است! چند نفری را درست جواب دادم از جمله صدای پای شهید سردار سلیمانی. یعنی ما آنقدر با رزمندگان و فرماندهان مانوس شده بودیم که با صدای راه رفتنشان متوجه می شدیم که چه کسی است و چون با سردار سلیمانی در چندعملیات حضور داشتم ایشان را خوب می شناختم و باهم مانوس بودیم.

خاطره دیگری که به یاد دارم، در یکی از همین شبهایی که جلسه برگزار شده بود محسن رضایی فرمانده سپاه صحبت کرد و گفت که حضرت امام دستور داده برادران سپاهی در هر حزب و گروهی که هستند انصراف دهند و برادران سپاهی نباید در هیچ حزبی عضو باشند. عده‌ای طرفدار حزب فجر اسلام بودند، عده‌ای طرفدار حزب‌های دیگری بودند. در آن لحظه قاسم سلیمانی در کنار من نشسته بود. به قاسم سلیمانی گفتم که قاسم! عضو حزبی که نیستی؟ گفت من فقط حزب خدایی هستم و عضو گروه و حزبی نیستم.

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

 درخشش سردار سلیمانی در جنگ تحمیلی چگونه آغازشد؟

 سردار سلیمانی برای اولین بار در عملیات والفجر 8 درخشید و بسیار خوب عمل کرد. در سال 62 تصمیم گرفته شد که تعدادی افراد جهت مشاوره فرماندهان تیپ مشخص شوند که من  به همره سردار محمدحسین باقری و شهید تهرانی مقدم برای مشاوره به تیپ ثارالله انتخاب شدیم. من به همراه سردار رشید به کرمان رفتم جهت ارزیابی وضعیت تیپ ثارالله. خبر دادند سردار سلیمانی صاحب فرزندی شده اند و ما هم هدیه ای خریده و به منزل ایشان رفتیم. سردار سلیمانی ما را که دیدند از دیدنمان بسیار خوشحال شدند و تولد فرزندشان را تبریک گفتیم و برگشتیم. بعد از چند روز که سردار سلیمانی به لشکر آمد، آن ایام حسن باقری شهید شده بود. حاج قاسم سلیمانی محمد باقری برادر شهیدحسن باقری را که دید بسیار متاثر شد و شدیدا می گریست.سردار سلیمانی گفت که شهید باقری خیلی به من کمک می کرد و در ایام دلتنگی و سختی دلداریمان میداد. سردار سلیمانی اشاره کرد که من تمام حرکاتم الهام گرفته از حرکات شهید باقری است و زمانی که من قدم از قدم بر میدارم حرکات و گام های حسن باقری را به یاد میآورم که ایشان چه رفتاری داشته اند تا مثل ایشان قدم بر دارم و گفتند که من کارهای مدیریتی زیادی از ایشان یادگرفتم. ایشان بسیار ساده، کم حرف و مظلوم بود. والفجر 8 و موفقیت ایشان در این عملیات در ادامه فرماندهی ایشان بسیار تأثیرگذار بود البته در عملیات والفجر 4، کربلای 4 و 5 هم بسیارتاثیرگذار بود.

 نقش سردار سلیمانی در عملیات کربلای 5 چگونه بود؟

عملیات کربلای ۵ پس از عدم‌الفتح کربلای ۴، با تصمیم شجاعانه فرماندهان و دلاوری رزمندگان انجام شد و به یکی از موفق‌ترین عملیات‌های ایران در مقطع حساس دفاع مقدس تبدیل شد. کربلای ۵ موازنه قدرت در جنگ را تغییر داد و بلوک شرق و غرب را متوجه قدرت نظامی نیرو‌های ایرانی کرد. لشکر ۴۱ ثارالله (ع) به فرماندهی حاج‌قاسم سلیمانی یکی از لشکر‌های تأثیرگذار در عملیات کربلای ۵ بود که توانست با مقاومتی مثال‌زدنی ادامه عملیات را میسر سازد.عملیات کربلای ۴ که به اتمام رسید، فرماندهان خیلی زود تصمیم به انجام عملیات دیگری در همان منطقه گرفتند. نیرو‌ها باید در یک عملیات حساب شده دشمن سرمست از موفقیت در کربلای ۴ را غافلگیر می‌کردند. حاج‌قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) درباره شرایط تصمیم‌گیری درباره عملیات کربلای ۵ روایت می کرد: «دشمن دچار یک غرور کاذب شده بود. از طرف دیگر با توجه به زحمت‌های زیادی که کشیده شده بود و نیرو‌های زیادی که جمع شده بودند و همچنین به خاطر وضعیت سیاسی و نظامی‌ای که در جنگ حاکم بود نمی‌شد این عملیات نیمه‌تمام گذاشته شود و نیرو‌ها برگردند. جمع‌بندی فرماندهان این بود بلافاصله در موقعیتی که نیرو‌ها حضور دارند و با استفاده از غرور دشمن و جشن پیروزی که گرفته، عملیاتی انجام بگیرد تا جبران عدم موفقیت کربلای ۴ باشد. در همان جلسات جمع‌بندی به زمین کربلای ۵ رسید.»

به گفته شهید سلیمانی رزمندگان هم‌قسم شده بودند که در عملیات کربلای ۵، انتقام خون شهدای کربلای ۴ را بگیرند و می‌گفتند تا زمانی که غرور و تکبر دشمن را در هم نشکنند از منطقه بیرون نخواهند رفت. کربلای ۵ با این تصمیم‌گیری‌ها در ۱۹ دی ۱۳۶۵ انجام شد و نتایج موفقیت‌آمیزی را به همراه آورد.

در این عملیات لشکر ۴۱ ثارالله مأموریت داشت تا بعد از پاکسازی جاده و پل دشمن، یک سرپل در غرب کانال ماهی ایجاد کند. شهید سلیمانی زمین شلمچه و بوبیان و دریاچه ماهی را به یک غول نظامی و یک تابلوی گرگ‌مانند تشبیه می‌کرد. جایی که نیرو‌هایی مثل کوه می‌توانستند در این منطقه به نبرد بپردازند. رزمندگان بدون هیچ هراسی از منطقه عملیاتی و موانع دشمن می‌گفتند: «ما برویم و ما نباشیم که امام خدای نکرده نگران و ناراحت باشد. آرزوی دنیوی‌شان این بود که ملت ایران شاد و خندان باشد، امام شاد باشد.»

لشکر ۲۵ کربلا پس از تأمین سرپل از سوی لشکر ۴۱ ثارالله می‌بایست با عبور یگان از داخل منطقه پنج‌ضلعی به سمت راست و پشت کانال ماهی رفته و سرپل را تأمین می‌کرد. با شروع عملیات، رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله از کانال ماهی عبور کردند، کاری که تصورش برای کارشناسان نظامی غیرممکن بود. لشکر ۴۱ ثارالله (ع) در عملیات کربلای ۵ یکی از سخت‌ترین محور‌ها را برعهده داشت و با مقاومت فراوان نیروهایش توانست با سربلندی از این منطقه عبور کند. عملکرد نیرو‌های این لشکر به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی یکی از دلایل موفقیت رزمندگان در کربلای ۵ بود.

با وجود موفقیت‌های بزرگی که رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله به دست آوردند، ولی تلخی شهادت نیرو‌ها بر دل فرمانده‌شان ماند. در این عملیات قاسم میرحسینی جانشین فرمانده لشکر ثارالله به شهادت رسید. قاسم میرحسینی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید، اما فقدانش همواره برای همرزمانش ملموس بود و حاج‌قاسم سلیمانی سال‌ها پس از شهادت او گفت: سیدالشهدای همه شهدای استان سیستان و بلوچستان و بزرگ لشکر ثارالله که واقعاً من امروز در هر مأموریتی جای او را خالی می‌بینم شهید میرحسینی است.

یونس زنگی‌آبادی و مهدی زندی‌نیا فرماندهان تیپ لشکر ۴۱ در کنار نیرو‌های دیگر لشکر در این عملیات به شهادت رسیدند تا یکی از بزرگ‌ترین دستاورد‌های نظامی و سیاسی ایران در دفاع مقدس را رقم بزنند. لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی شهید سلیمانی با جان‌فشانی فرماندهان و نیروهایش در عملیات کربلای ۵، ضمن گرفتن انتقام از دشمن، قدرتشان را به همگان دیکته کردند.

 ارتباط شما با سردار سلیمانی در عملیات های دیگر چگونه بود؟

 در اهواز با سردار سلیمانی همسایه بودیم. فرد بسیار مخلص و توانمندی بود. عملیات کربلای 4 که موفق نشد ما تصمیم گرفتیم که لشکر ثارالله و تیپ ذولفقار یک ارتباط مشترکی انجام دهند. چند روز با ایشان همراه بودیم و در این چند روز خیلی به هم نزدیکتر شدیم و دیدیم که ایشان بسیار فرد بی‌ادعایی هستند. بسیار با اخلاق بودند و اینچنین شد که با سردار سلیمانی بیشتر آشنا شدم. سردار سلیمانی با اینکه در جلسات آرام ، ساکت و کم حرف بود اما حرف‌های بسیار کلیدی می‌زد که تبدیل شد به یکی از فرماندهان رده بالای سپاه و خودشان را از نظر نظامی بالا کشیدند. این توانمندی، بعد از اتمام جنگ و نقش تاثیرگزار ایشان در مرزهای شرقی کشور در مبارزه با مواد مخدر نمایان‌تر شد.

 چه شد که سردار سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس انتخاب شدند؟

زمانی که سردار رحیم صفوی فرمانده سپاه شدند من با ایشان ارتباط داشتم و هفته ای یک بار خدمت ایشان می رسیدم تا دیداری با هم داشته باشیم. در یکی از این دیدارها به من گفتند که میخواهند سردار سلیمانی را برای فرماندهی سپاه قدس انتخاب کنند و نظر مرا در این مورد پرسید. گفتم خیلی خوب است و فرد بسیار با حوصله و متدینی است و بسیار پر تلاش. به سردار صفوی گفتم که سردار سلیمانی فردی است عملیاتی و پیشنهاد دادم که ستادی قوی برایش فراهم کنید تا کارهای ستادش را انجام دهند چون ایشان عملیاتی است و شهامت ورود به صحنه عملیاتی را دارد و بسیار شجاع است و ایشان نباید درگیر کار ستاد شوند.دو هفته‌ای گذشت که خبر دادند در جلسه معارفه شرکت کنم.

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

 آیا به خاطر دارید محتوای سخنرانی سردار سلیمانی در جلسه معارفه چه بود؟

سردار سلیمانی در سخنرانی خودشان به نکات جالبی اشاره داشتند که باعث شد در ذهن بنده باقی بماند.ایشان گفتند که من تجربه ای در سپاه قدس ندارم اما تلاشم را خواهم کرد.گفتند من در داخل کوله پشتی خودم از جنگ تاکنون 2 ابزار همیشه به همراه داشته ام یکی توکل است و دیگری اخلاص و سعی کردم این 2 ابزار همیشه همراهم باشد. در آن معارفه سردار سلیمانی در صندلی کنار من نشسته بودند و جلسه که تمام شد در هنگام خروج از من خواستند که در اداره امور کمکشان کنم که گفتم اگر کاری از دست من بر میآید انجام میدهم.

 سردار سلیمانی بعد از انتخاب به عنوان فرمانده سپاه قدس چه تغییراتی کردند؟

حاج قاسم با انتخاب به عنوان فرمانده قدس متحول شد. دیگر شب و روزش را گذاشت برای این کار. جبهه‌ای که تشکیل شده بود را تقویت کرد و جریانهای مختلفی که بعدها در منطقه شکل گرفت مانند حزب الله، جریان 33 روزه ، مسائل سوریه و عراق که بسیار توانمند عمل کرد.

 سپاه قدس چگونه تشکیل شد؟

سپاه قدس بلافاصله بعد از جنگ با پیشنهاد محسن رضایی تشکیل شد و نظر و هدفش این بود که به نیروی حزب الله لبنان کمک کرده و اگر اتفاق برون مرزی به وقوع بپیوندد بتوانیم کمک کنیم.

 آیا خاطره ای با ایشان بعد از جنگ تحمیلی در ذهن دارید بیان بفرمایید؟

خاطرم است بعد از اتمام جنگ، مراسم اهدای درجه بود که من در حال تمرین بودم که چگونه نزد مقام معظم رهبری حاضر شده و درجه ام را دریافت کنم. دریافت نشان فتح هم قرار بود انجام شود به دلیل فتح خرمشهر، سردار سلیمانی هم در حال تمرین بود. به سردار سلیمانی گفتم بیاید با همدیگر تمرین کنیم! ایشان پذیرفتند و تمرین می کردیم و به هم احترام می گذاشتیم. من به شوخی به ایشان می گفتم خوب احترام نگذاشتی برو و مجدد بیا!

 علت موفقیت های سردار سلیمانی در سپاه قدس چه بود؟

ایشان به دلیل اخلاص، تواضع و اخلاقش تاثیرگذار بود. وقتی فردی به دنبال شهادت باشد از خودگذشتگیهای زیادی از خودش نشان میدهد. خداوند به خاطر اخلاص سردار سلیمانی این موفقیتها را برایش فراهم کرد. سردار سلیمانی در سوریه و عراق مدیریت توانمندی داشت.

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

 نقش سردار سلیمانی را در پاکسازی و نابودی داعش چگونه می توان توصیف کرد؟

 سردار سلیمانی در عراق و مخصوصاً سوریه خدمتی بزرگ کرد نه تنها برای ایران بلکه برای کل جهان اسلام. بی‌رحمی‌های داعش را می‌دیدیم و واقعاً همه مات و مبهوت بودند که این میزان از بی‌رحمی از کجا آمده، اسلام که دین مهربانی است و حتی گفته اند کشتن اسیر حرام است اما اینها این چنین مردم بیگناه را قتل و عام می کردند. کار حاج قاسم بسیار پر اهمیت بود که داعش را که یک اقدام کثیف آمریکایی و اسرائیل در منطقه بود را خشکاند. این ها میخواستند رعب و وحشت راه بیاندازند و اهداف کثیف خودشان را پیش ببرند. نقش حضرت آقا بسیار حائز اهمیت بود در هدایت، فرماندهی و کنترل نیروی قدس. یعنی حاج قاسم بدون رهبری نمیشد، حاجی زاده بدون رهبری نمیشد و امکان نداشت. این نقش رهبری در حمایت از نهضتها بسیار تعیین کننده بود. رهبری و نقش رهبری بسیار با اهمیت است. رهبری فرماندهی میکرد و هدایت و حاج قاسم اجرا می‌کرد و مدیریت.

رهبری آگاه، مسلط، مجتهد، فقیه، فهیم و بسیار با هوش بالای سر مجموعه‌ای است که میتواند عامل موفقیت باشد. اکنون که سپاه موفق عمل میکند به خاطر حمایتهای رهبری است.خاطرم است زمانی که داعش به عراق و سوریه حمله کرد. محسن رضایی تمام فرماندهان لشکر و تیپهای زمان جنگ را جمع کرد و چند جلسه گذاشتیم و قرار گذاشتیم رو در روی تکفیری های داعش حاضر شده و جنگ کنیم. همه ما نیرو آماده کردیم و رفتیم خدمت مقام معظم رهبری و تصمیم خودمان را به ایشان گفتیم اما حضرت آقا فرمودند فعلا صبر کنید.

 شهادت حاج قاسم چه تاثیری در ماندگاری ایشان خواهد داشت؟

ما یک عاشورا و یک فرهنگ عاشورایی داریم. در این فرهنگ سلیمانی‌هایی می‌آیند و می‌روند. در سال 59 که بنی صدر در جنگ شکست خورد و اعلام کرد که نمیتوانیم اما شهید باقری گفت تا زمانی که فرهنگ عاشورایی در این سرزمین است میجنگیم و شکست نمیخوریم. باید به فکر فرهنگ عاشورایی و ایمان روی بیاوریم تا همیشه پیروز باشیم. ما با این فرهنگ در زمان جنگ با دست خالی در برابر بعثیهایی که تجهیزات کامل داشتند ایستادیم. امام حسین با 72 نفر در برابر هزاران نفر ایستاد و پیروز شد. الان چه یادی از آن چند هزار نفر سرباز یزید است؟ اما از یاران امام حسین(ع) همیشه یاد میشود و در اذهان باقی است. به نظرم سردار سلیمانی یکی از این فرزندان فرهنگ عاشورایی در کشورمان است و راهش تداوم دارد. شجاعانه آمد، مخلصانه کار کرد و متواضعانه ظاهر شد و مظلومانه و خالصانه شهید شد. حاج قاسم خیلی خاص و مخلص بود و خداوند اجر عظیمی به او داد به خاطر این تلاشه‌ای فی سبیل الله او، خداوند به این خاطر به او عزت داد و آمریکایی‌ها اشتباه کردند که شهیدش کردند و اشتباه بسیار بزرگی انجام دادند.

 به نظر شما بعد از شهادت حاج قاسم موازنه سیاسی و نظامی در منطقه به چه شکل خواهد بود؟

بعد از شهادت سردار سلیمانی دست آمریکاییها در ترور و تروریسم رو خواهد شد و تمام جهان دیدند که امریکا چقدر آشکارانه کار ترور انجام میدهد و این چنین خودروی بیدفاع را مورد اصابت موشک قرار می دهند. جهان دید که آمریکا تروریسم است و اذهان عمومی متوجه شدند. سردار سلیمانی یک الگویی ایجاد کرد و ماندگار شد و باعث شد فرهنگ عاشورایی تداوم پیدا کند و جوانهای ما به این فرهنگ سوق پیدا کنند. سردار سلیمانی الگویی شد برای جوانان ، کودکان و نوجوانان. به نظرم آمریکایی‌ها با اینکه سردار را از ما گرفتند اما خدمت بسیار بزرگی به حاج قاسم سلیمانی کردند و او را در جهان اسلام قهرمان کردند. ترامپ وقتی تجمع مردم را دید بسیار وحشت کرد. جمعیت میلیونی در تشییع سردار، آمریکا را به وحشت انداخت. علاوه بر اینکه تشییع حاج قاسم بود یک تجمع ضد آمریکایی‌ها بود مثلا در اصفهان که مراسم تشییع نبود! اما دیدیم چند صد هزار نفر در اصفهان در تجمع ضد آمریکایی حاضر شدند در شهرهای دیگر هم همینطور.تدبیر مقام معظم رهبری بسیار خوب بود که ابومهدی مهندس هم در ایران تشییع شود و پیکر سردار سلیمانی در عراق تا آمریکاییها ببنند که عراق و ایران چقدر نزدیک به هم هستند و در کنار هم ایستاده‌اند.

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود

 در پایان اگر مطلبی دارید بیان بفرمایید؟

 سردار سلیمانی تواضع بالایی داشت و دلسوزی ایشان در جامعه باعث شد که خداوند به او عزت بدهد. خیلیها بعد از شهادتش محبوب میشوند اما سردار قبل از شهادتشان هم محبوب و نکته اصلی محبوبیت ایشان تواضع ایشان بود. محبت زیادی به خانواده‌های شهدا داشت اخلاص و تواضع ایشان جدا از فرماندهی ایشان بود، این مسیر ادامه دارد. این خون‌هایی که خالصانه میریزند باعث تداوم انقلاب و اسلام است. ما در سپاه 30 هزار نفر شهید داده ایم. یعنی یک نسل از سپاه شهید شده‌اند. اگر سردار سلیمانی رفت، توانمندتر از ایشان می‌آیند و مطمئن هستیم این مسیر و حرکت متوقف نخواهد شد. ما جوانان با اخلاص زیادی داریم که توانمند هستند و می توانند مانند سردار سلیمانی به میهن خدمت کنند.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

سردار سلیمانی خالصِ مخلص بود بیشتر بخوانید »

از آرامش خانه تا قله ۳۵کشوری رشته حقوق

برنامه‌ریزی و تلاش بی وقفه تا کسب رتبه ۳۵کشوری/ برای آزمون قضاوت آماده می شوم


به گزارش نوید شاهد، یاسمین رمضانی، دختر جانباز بهرام رمضانی، متولد ۲۴ بهمن‌ماه ۱۳۸۴ توانست با کسب رتبه ۳۵ کشوری و ۹ منطقه دو در کنکور انسانی ۱۴۰۳ به رشته حقوق دانشگاه تهران راه یابد. او در این گفت‌وگو از تجربیات خود در مسیر موفقیتش می‌گوید.

از آرامش خانه تا قله ۳۵کشوری رشته حقوق

یاسمن رمضانی درباره زمان شروع مطالعه‌اش برای شرکت در کنکوری سراسری توضیح داد: من از سال تحصیلی دهم تصمیم گرفتم به‌صورت جدی درس بخوانم. همان زمان مطالعه عمیق را شروع کردم و به‌طور منظم در کنار مطالعه، تست‌های مرتبط با همان درس را هم می‌زدم. این شیوه باعث شد که بتوانم مباحث را بهتر یاد بگیرم و درک کنم.
وی درباره منابع آموزشی مورد استفاده در این مسیر گفت: برای تمام دروس از کتاب‌های انتشارات خیلی سبز استفاده می‌کردم؛ اما علاوه بر آن، کتاب‌های انتشارات مهر و ماه هم بخشی از منابع اصلی من بودند. این منابع ترکیبی به من کمک کردند تا نقاط ضعفم را شناسایی و برطرف کنم.

رمضانی با اشاره به تجربیات خواهرش و موفقیتی که در مسیر کنکور کسب کرده بود، بیان کرد: تجربیات خواهرم که یکی از رتبه‌های برتر شهر لرستان در رشته رادیولوژی است، نقش مهمی در موفقیتم داشت. او همیشه با مشاوره‌ها و پیشنهادهایش مرا راهنمایی می‌کرد و انگیزه‌ام را برای ادامه مسیر تقویت می‌کرد.
وی درباره مدیریت فضای مطالعه خود اظهار کرد: برای من آرامش محیط مطالعه خیلی مهم بود. سعی می‌کردم در فضایی آرام درس بخوانم و اگر خانه شلوغ می‌شد، تمام تلاشم را می‌کردم تا این شرایط را مدیریت کنم. گاهی حتی با استفاده از روش‌هایی مثل تغییر مکان مطالعه یا استفاده از هدفون تمرکزم را حفظ می‌کردم. این امر در تحقق هدفم بسیار موثر بود.

این دانشجوی برتر درباره علاقه‌اش به رشته حقوق گفت: از همان ابتدا علاقه زیادی به رشته حقوق داشتم و هدفم این بود که در آینده بتوانم با موفقیت در آزمون قضاوت شرکت و وارد قوه قضاییه شوم.

رمضانی درباره احساس خود نسبت به نتیجه کنکورش خاطرنشان کرد: با اینکه از خودم انتظار بیشتری داشتم، اما خدا را شاکرم که توانستم به این رتبه برسم. این موفقیت را یک گام مهم در مسیر رسیدن به اهدافم می‌دانم و از اینکه توانستم در رشته و دانشگاه مورد علاقه‌ام قبول شوم، بسیار خوشحالم.
وی درباره انگیزه‌اش در پیمودن این مسیر پرپیچ و خم کنکوری توضیح داد: داشتن یک هدف روشن و توکل به خداوند باعث می‌شد که هیچ‌وقت خسته نشوم. حتی در لحظاتی که فشار درس‌ها زیاد بود، هدفم به من یادآوری می‌کرد که باید ادامه بدهم.

وی به داوطلبان کنکوری توصیه کرد و گفت: اولین توصیه‌ام این است که با برنامه‌ریزی و تمرکز درس بخوانند و همیشه از منابع آموزشی مناسب استفاده کنند. همچنین داشتن هدف و توکل به خدا می‌تواند آن‌ها را در سخت‌ترین شرایط هم به جلو حرکت دهد. مهم این است که هیچ‌وقت تسلیم نشوند و از تجربیات دیگران هم استفاده کنند.

یاسمین رمضانی با پشتکار و ایمان به هدف خود، توانست یکی از برترین رتبه‌های کنکور انسانی را کسب کند. امید است که او در مسیر پیش‌رو نیز موفق باشد و بتواند به آرزویش برای خدمت در قوه قضاییه برسد.

انتهای پیام/



منبع خبر

برنامه‌ریزی و تلاش بی وقفه تا کسب رتبه ۳۵کشوری/ برای آزمون قضاوت آماده می شوم بیشتر بخوانید »

«داستان دژبان» را از دست ندهید

«داستان دژبان» را از دست ندهید


به گزارش نوید شاهد، اثر پویانمایی «داستان دژبان» به تهیه کنندگی موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و کارگردانی گروه پویانمایی فردوس در پانزدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار بخش پویانمایی به نمایش در می آید.

«داستان دژبان» را از دست ندهید
«داستان دژبان» بخشی از سیره رفتاری سردار شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در دوران دفاع مقدس را با هنر پویانمایی به تصویر کشیده است.
علاقمندان جهت تماشای این اثر می توانند روز شنبه ۸دی‌ماه از ساعت ۱۳ الی ۱۵ به سالن ۱ سینما بهمن مراجعه نمایند.
شایان ذکر است داستان دژبان جزو نامزدهای مسابقه افتتاحیه در بخش پویانمایی می باشد.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

«داستان دژبان» را از دست ندهید بیشتر بخوانید »

شهید آیت اله غفاری؛ بگرفته جان بر کف خوشا سرمست در کوی وفا...

شهید آیت اله غفاری؛ بگرفته جان بر کف خوشا سرمست در کوی وفا…


شهید آیت اله غفاری؛ بگرفته جان بر کف خوشا سرمست در کوی وفا...

به گزارش نوید شاهد، هفتم دی ۱۳۵۳ روز شهادت عالم وارسته و پارسایی است که با شهادت مظلومانه خود زیر شکنجه مزدوران رژیم طاغوت، در حافظه جمعی ملت ایران، تبدیل به سمبلی از پایداری، ایستادگی و شجاعت در برابر وحشی‌گری و درنده خویی خونخواران شد. صدای او در اوج خفقان، پژواک روحانیت بیدار و روشنگر انقلابی شد. روحانیتی پیشتاز حرکت و تحول جمعی در قلب حادثه و در تیررس خطر.

از تبار هفت شهید

تابستان سال 1293 شمسی مطابق با عید قربان 1335 قمری، در شهر «دهخوارقان» تبریز : آذرشهر کنونی، نوزادی در خانه محقر حاج عباس، دیده به جهان گشود که نامش را بواسطه ارادت قلبی خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع)، حسین گذاشتند.
فضای معنوی و با تربیت مادری مهربان و عاشق ولایت و دوستدار اهل بیت (ع) و حضرت زهرا (س) رشد کرد. در نیاکان حسین، حاج ملامحسن نامی وجود دارد که یک روحانی متقی، عالیمقام و نجف رفته است و در مبارزه با استعمارگران، سرش توسط روسها از بدن جدا و به شهادت رسیده و نیز در بین بستگان مادرش ، هفت عالم برجسته و مبارز بود که توسط عوامل استعمار به شهادت رسیدند و در مسجد حسنلوی آذرشهر دفن گردیدند. حسین در کودکی پدرش حاج عباس را از دست داد. پدر او در غیرت دینی و ظلم ستیزی، زبانزد مردم منطقه بود. وی در برابر زورگویی عوامل رضاخان که دست چپاول به سوی اموال و دسترنج کشاورزان دراز کرده بودند، شجاعانه و غیرتمندانه قد علم کرد و سرانجام در راه همین هدف مقدس، جان پاکش را نثار کرد. او در مبارزه با استبداد رضاخانی و ستم پیشگی استعمارگرانی که جان و مال و ناموس و دین مردم را دستخوش تعرّض خویش قرار داده بودند، سرش بریده شد و بر افتخار شیعه و پیروان عاشورایی حسین (ع) افزود.

در زندان پادشاه، شهید خواهد شد!

حسن آقا عمو و سرپرست شهید غفاری نقل کرده است: که روزی در آذرشهر به اتفاق آیه الله حاج ملااحمد امین العلما از باغ به منزل برمی گشتیم وقتی جلو مسجد محله قاضی رسیدیم مشاهده کردیم ‌حسین – که چند سال بیش نداشت – در ایوان مسجد رو به قبله ایستاده، دست به دعا برداشته و در حالی که گریه و زاری می کرد، با خدای خود، مناجات و راز و نیاز داشت.
مرحوم حاج ملااحمد امین العلما تا این صحنه را دید، گفت: اوضاع عجیبی است؛ در نجف اشرف همین صحنه ها را در خواب دیدم او در زندان پادشاه شهید خواهد شد!

از حجره های علم تا سلول های زندان

شیخ حسین غفاری از شش سالگی تحصیل را آغاز کرد. مقدمات دروس را در زادگاهش آذرشهر در محضر حاج میرزا محمدحسن منطقی دهخوارقانی فراگرفت و سپس وارد حوزه علمیه تبریز شد و در این حوزه از جلسه درس بزرگان، کسب دانش کرد و کوشش فراوان برای فراگیری علوم دینی از خود نشان داد. او در حوزه علمیه تبریز برجستگی و درخشش خاصی یافت، تا آنجا که زبانزد همدرسان و هم بحث های خود شده بود. در ادامه برای بهره گیری از جلسات درسی اساتید بزرگوار قم از تبریز به قم مشرف شد و در این حوزه فقه و اصول و مراحل عالی را از محضر بزرگان فرزانه ای چون آیات عظام فیض قمی، بروجردی، خوانساری، امام خمینی (ره )، کوه کمره ای، مرعشی نجفی، علامه طباطبایی، میرزا علی مقدس و…. فراگرفت.

آیت الله غفاری پس از وقایع مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز، در دوم فروردین سال ۱۳۴۲ مبارزه سیاسی و ارشادی خود را علیه رژیم آغاز کرد. و سخنرانی های شدیداللحنی را در مسجد الهادی که در آنجا امام جماعت بود، ایراد نمود. ماموران، بعضا در جلسات سخنرانی او حاضر می‌شدند تا شاید او را از این طریق مرعوب سازند اما ایشان با آنها با شجاعت و قاطعیت تمام برخورد می‌کرد. پس از سخنرانی تاریخی امام خمینی(ره) در عصر عاشورای سیزدهم خرداد ۱۳۴۲، حکومت در واکنش به این سخنرانی، حضرت امام را در شب چهاردهم خرداد دستگیر کرد که انتشار خبر آن باعث شکل‌گیری قیام تاریخی پانزدهم خرداد و سرآغاز نهضت اسلامی روحانیت شد. در این حادثه، همزمان با دستگیری امام، ساواک حدود هشتاد روحانی و از جمله آیت‌الله غفاری را نیز دستگیر و زندانی کرد که تا چند روز پس از دستگیری، هیچ‌کس از وضعیت او خبری نداشت. او پس از چهل‌روز تحمل زندان به همراه سایر وعاظ و روحانیون، سرانجام آزاد شد. او پس از آزادی از زندان گفت: اگر چیزی به نام زندان و شکنجه ممکن بود مرا از ادامه راه باز دارد دیگر هیچ اثری نخواهد داشت.

شهید آیت اله غفاری؛ بگرفته جان بر کف خوشا سرمست در کوی وفا...

در دو سنگر پیکار با التقاط و انحراف مارکسیستی و حاکمیت طاغوت

مبارزات شهید غفاری تا سال ۱۳۵۰ به صورت برگزاری جلسات و محافلی برای روشنگری و آگاه سازی جوانان ادامه یافت. در دهه ۵۰ و با گسترش فضای اختناق و ارعاب رژیم و سرکوب و حذف همه جریان های سیاسی مخالف و مبارز، او هم چنان به مبارزات روشنگرانه و جهاد تبیینی و اصلاحی خود ادامه داد تا این که در اردیبهشت سال ۱۳۵۱ از سوی رئیس ساواک تهران، احضار و تهدید شد. اما او در هدفی که برگزیده بود، استوارتر از آن می نمود که با تهدیدی دچار خلل در اراده و انگیزه شود و میدان را خالی کند. او در یک سنگر به تقویت بنیان های اعتقادی مردم می پرداخت و در سنگر دیگر با عناصر التقاطی و چپ زده در پوشش چریکهای فدایی و مجاهدین خلق که در ارتباط با مارکسیست ها بودند، رودررویی فکری داشت و با آنان به مناظره می پرداخت.
در بحث ها و گفتگوهایی که بین او با گروههای الحادی و منحرف چپ، در می گرفت، خطاب به آن ها می گفت: «ما به همان اندازه که با شاه مخالفیم با شما (مارکسیست ها) هم مخالفیم. چون شما برای مارکس مبارزه می کنید و ما برای خدا، راه ما و شما دو مسیر جداگانه است. هم رژیم شاه و هم شما با ما دشمن هستید و روزی از پشت به ما خنجر خواهید زد و اگر دستتان برسد ما را تکه تکه می کنید.»

بازداشت- جرم: تشبیه جنایات رژیم شاه به اعمال بنی امیه!

پس از شدت‌گرفتن فعالیت های انقلابی ایشان، سرانجام در تیرماه سال ۱۳۵۳ ساواک او را دستگیر و در ضمن بازرسی از منزل وی به تعداد زیادی اعلامیه دست یافت و در زندان، درخصوص این اعلامیه‌ها و نیز ارتباط با امام‌خمینی(ره) از ایشان بازجویی شد و مامور ساواک در پایان گزارش بازجویی خود چنین نظریه داده است: «در مجالس مذهبی به هنگام بیان احکام اسلامی از فرصت استفاده و اعمال خلفای بنی‌امیه را با وضع روز تشبیه نموده و بدین‌ترتیب اقدامات و اصلاحات حکومت پهلوی را تخطئه و با توسل به شواهد تاریخی مردم را نسبت به هیات حاکمه بدبین و علیه دولت تحریک نموده است».
در تاریخ پنجم آبان ۱۳۵۳ به دلایل فوق، این عالم مبارز و شجاع، دادگاهی و محکوم به زندان شد. شهید غفاری روانه زندان قصر شد. هر روز مورد شکنجه و آزار جسمی و روحی قرار می گرفت. اما روحیه شجاع و بی باک و آشتی ناپذیر او شکنجه گران را هم به ستوه آورد و بشدت عصبی کرد. در مرقومه ای به فرزندش می گوید: علت این همه گرفتاری ها، زندانی شدن ها، مبارزات با دولت جنایتکار خائن به دین اسلام و دخالت بی مورد او در مقدسات مذهبی و اجرای برنامه های ضد دینی دستگاه حاکمه است.

متن آخرین بازجویی ساواک

آخرین بازجویی که توسط ساواک انجام شده بود. به شرح زیر است:

س: چرا به زندان آورده شدید؟
ج: نمی دانم
س: آیا قبلا به زندان آمده اید؟
ج: نیامده ام. آورده اند
س: نظر شما راجع به شخص شاهنشاه آریا مهر چیست؟
ج: ایشان باکودتای پدرشان سرکار آمده اند و غاصبند.
س: نظر شما راجع به حزب رستاخیز چیست؟
ج: این حزب را شاه ساخته است و به مردم هیچ ربطی ندارد
و در پایان بازجویی این جمله را نوشت:
«والراد علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله و هو فی حدالشرک. هم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم.»

در واپسین ملاقات، یک روز پیش از شهادت، چه گذشت؟

در واپسین ملاقات با خانواده اش، به سختی با پیکر زخمی و خونین و استخوان های خرد شده به پسرش می گوید: بالاخره دیدید که راه همین است؟ این راه را رها نکنید… پسرم روحانیت را رها نکن! من راضی نخواهم بود که شغل دیگری انتخاب کنی… مبادا که از این راه برگردی. سپس رو به همسرش کرده و می گوید: «کتک خوردن، ارثیه ای بود که ما از موسی بن جعفر (ع) به ارث بردیم. این ارثیه را حفظ کنید.»

در ماذن جان، اذان عشق است شهید…..

و سرانجام شهادت در هفتم دی ماه ۱۳۵۳… یک روز پی از ملاقات با خانواده، پیکر او را در تابوتی تحویل دادند که کف آن پر از خون بود. پیکر، در هم کوفته و خونین و حفره ای در سر که پنبه در آن فرو کرده بودند. در آن زمان شایع شد که او را در روغن داغ سوزانده اند. به گفته عده ای از شاهدان و هم بندی ها، عوامل ساواک برای انتقام و تشفی خود و تحقیر و درهم شکستن روحیه او، چندروز قبلش، محاسن او را خشک و با تیغ به کلی زجرآور تراشیدند. دو یا سه روز بعد، آیسان را به جایی منتقل کرده و سپس جنازه او را از آنجا منتقل کردند. در هر صورت، شهادت این روحانی نستوه و مقاوم، نقطه عطفی در کارنامه پرافتخار مبارزات روحانیت دردآشنا و آگاه در مسیر تعمیق فرهنگ انقلاب بود و نام او را نمادی از این حضور الهام بخش ساخت.

عاشق به پای دوست، سر و جان، فدا کند….

 

عاشق چو رو به کعبه ی صدق و صفا کند

احرام خود ز کسوت صبر و رضا کند

در پیش، راه بادیه گیرد، غریب وار

ترک عشیره و بلد و اقربا کند

از صدق چون قدم بنهد در فنای عشق

اول به پای دوست، سر و جان فدا کند

آن جا که موقف عرفات محبت است

بر جای سنگریزه، سر از کف، رها کند

آن گاه دست و روی بشوید ز خون خویش

برخیزد و نماز شهادت ادا کند.

شعر از : روحانی مبارز شهید آیت الله غفاری (رحمه الله علیه)

 

انتهای پیام/ 



منبع خبر

شهید آیت اله غفاری؛ بگرفته جان بر کف خوشا سرمست در کوی وفا… بیشتر بخوانید »

سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه

سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه


سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه

به گزارش نوید شاهد، هفتم دی ۱۴۰۲، درست یکسال پیش در چنین روزی، پیکر سردار شهید سید رضی موسوی، سردار پیروز و پرافتخار سپاه قدس، مستشار عالیرتبه و باسابقه جمهوری اسلامی در سوریه و مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت، به میهن مقدس لاله های پرپر عشق، بازگشت و آقا بر قامت شهید بزرگ مقاومت، نماز خواند و خون همسنگر و همراه همیشگی حاج قاسم، سیدالشهداء مقاومت، سید محبوب مدافعان حرم و سرپناه و تکیه گاه سربازان خط مقدم مصاف با صهیونیسم، سند وحشی‌گری کودک کشان غزه و مهر کرامتی بر صحیفه فخر و فضیلت عاشقان شهادت  فرزندان مکتب روح الله شد. اینک که از پس یکسال پرحادثه پس از شهادت او، خیل شهیدانی به عظمت سید بزرگ‌ مقاومت. نصرالله عزیز، سید هاشم صفی الدین، یحیی السنوار، اسماعیل هنیه، فواد شکر، و…. توسط رژیم خبیث و شکست خورده اشغالگر، به قافله شهیدان جاوید قدس شریف پیوسته اند، روشن‌ و آشکار می توان به عمق وحشت و نفرت این خصم بشریت از جبهه مقاومت و سرداران دلیر و غیورش و نیز برکات خون روشنگر و راهگشای این شهیدان پی برد.

امروز که سرنوشت کشور و مردم سوریه، دستخوش مطامع بازیگران سیاسی در تشنج و بحران، بی ثباتی و ناامنی دست و پا می زند، فلسفه حضور مقتدرانه و مخلصانه این مدافعان حقیقی حرم اهل بیت و حریم غیرت و شرف را در سنگربانی از عمق راهبردی و محور مقاومت اسلامی، روشن‌تر رخ عیان کرده است.

از بچگی می گفت باید کشته شویم!

دوران کودکی سید رضی را از زبان همسر او بشنویم:
آقا سید رضی از همان دوران نوجوانی سری پر شور داشت و دوست نداشت یکجا بنشیند. با اینکه تک پسر خانواده بود و طبیعتاً یک جورهای عزیز کرده پدرو مادرش هم بود اما از سن 15-16 سالگی تصمیم گرفت علاوه بر درس، کار هم بکند و به همین خاطر در اداره راه مشغول می شود. یادم هست همیشه تابستان‌ها خاله با دخترخاله‌هایم و سید رضی به روستایمان «چاشم» جایی میان استان مازندران و استان سمنان می آمدند و یک ماهی با هم بودیم. آن سال‌ها او 10، 12 سالش بود. بچه بودیم و با هم تفنگ‌‌بازی می‌کردیم،‌ از چوب تفنگ درست می‌کرد و می‌گفت باید کشته شویم، از همان بچگی هم به فکر جبهه و جنگ بود.

وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد، سید هم علیرغم سن نوجوانی، مصمم می شود که برود جبهه اما پدرش اجازه نمی دهد و به او می گوید: «تو تنها پسر من هستی!» اما گوش پسر بدهکار شنیدن این حرف ها نبوده و دائم اصرار به رفتن می کرده. تا اینکه پدرش تعریف می کرد: «یک روز وارد اتاق سید رضی شدم و دیدم اینقدر گریه کرده که تمام روبالشتی خیس شده! با تعجب پرسیدم چرا اینقدر گریه کردی؟! گفت: چون نمی‌گذاری بروم جبهه!» پدرش هم چون بسیار او را دوست داشت می گوید: «باشه، من تحمل گریه تو را ندارم و رضایت می‌دهم بروی ولی تو را قسم می‌دهم که طوری نشود تو شهید شوی و من زنده باشم! برای من سخت است و نمی توانم شهادتت را ببینم.» که بالاخره همینطور هم شد و پدرشوهرم 5 سال پیش به رحمت خدا رفت.

دو ماه بعد از عروسی به لبنان رفت

و ادامه این روایت عاشقانه:
آقا سید آن زمان، کلاس دوم دبیرستان بود. در چند برخوردی که با پسر خاله داشتم فهمیدم بسیار جدی است و کاملاً رسمی برخورد می کرد. سید رضی با اینکه سن بالایی نداشت اما شخصیتی مومن و متدین بود و در همان سن دنبال خودسازی خودش بود. تازه هنوز پایش هم به سپاه باز نشده بود. خلاصه با این وصف از شخصیت او، مهرش به دل من نشست و در دلم گفتم: «خدایا می‌شود یک روز او را قسمت من کنی؟ البته اگر لیاقت زندگی با او را داشته باشم؟» حتی چند باری وسوسه شده بودم که به سید بگویم دوستش دارم. اما بعد می گفتم خدایا چه بگویم؟ بگویم پسرخاله من تو را دوست دارم؟! اما نمی‌توانستم؛ گذشت و ما برگشتیم خانه خودمان.

سید دو ماه بعد از عروسی به لبنان رفت و تا 6 ماه برنگشت. اوایل سال 63 گروهی از رزمندگان برای یکسری کارها از جمله زدن دکل در لبنان، به این کشور اعزام شدند. سید رضی هم ابتدا از سپاه زنجان به لبنان رفت و مدتی در پادگان زبدانی، همانجایی که پیش از این افرادی مثل حاج احمد متوسلیان هم در آن حضور داشتند، مستقر بود.

ماموریت ۶ ماهه ای که از حاج قاسم گرفت، شد ۲۷ سال!…

حاج قاسم سلیمانی، این جوان را برای یک ماموریت ۶ ماهه به سوریه می‌فرستد؛ این ۶ ماه می‌شود ۲۷ سال! ۲۷ سال زندگی او در خارج از کشور بود، نه برای مهاجرت، که برای آرمان بزرگ‌ مقاومت…

رزمنده بسیجی ۱۶ ساله زنجانی، که از نوجوانی به جبهه ها رفت و آنگاه با اعزام به لبنان، به جبهه جهانی مقاومت پیوست، تربیت شده مکتب امام(ره) بود و از وقتی خود را شناخت، در مسیر انقلاب قرار گرفت و همه عمرش را در خدمت به انقلاب و سپاه و محور مقاومت گذاشت و 37 سال در محور مقاومت خدمت کرد.

بعد از اینکه رژیم صهیونیستی بخش‌های جنوبی لبنان را اشغال کرد و تا بیروت جلو آمد، سید رضی در سال‌های ۱۳۶۵- ۶۶ به منطقه رفت. در آن سالها شرایط داخلی هم سخت، و درگیر جنگ تحمیلی بود و شرایط انتقال هم شرایط سختی بود چون روابط ایران با لبنان و سوریه به گونه‌ای نبود که امکانات و موقعیت برای مشارکت و مساعدت، مهیا باشد و هر امکاناتی را بتوان به راحتی انتقال داد؛ لذا وقتی او وارد این عرصه شد، حوزه بسیار محدود و بسته‌ای بود اما با تلاش‌های مستمر و روابطی که سیدرضی با مسئولین سوری و لبنانی ایجاد کرد فضایی را به وجود آورد که این امکانات روز به روز گسترده‌تر به منطقه منتقل شود و بعد هم شرایطی در محور مقاومت ایجاد شود که خود محور مقاومت، قادر به تولید بسیاری از نیازمندی‌هایش شود.

الگوی مدیریت جهادی و تفکر بن بست شکن بسیجی

این انتقال تجهیزات و تکنولوژی و فناوری‌های لازم برای تولیدات در داخل محور مقاومت از ویژگی‌های سید رضی موسوی در این سالها بود و در یک شرایط بشدت پیچیده و سخت، راهبردهای اساسی برای پایدار ماندن مقاومت در طول سه دهه را عملیاتی کرد.

نکته دیگر، نحوه تعامل، تداخل، و همپوشانی روابط سازمانی و غیرسازمانی بود که قادر بود هر دو را با هم هماهنگ کند تا بتواند از یک نقطه با فاصله 3 ـ 4 هزار کیلومتری، امکانات را به نقطه‌ای برساند که آن نقطه از هر جهت تحت نظارت و اشراف اطلاعاتی دشمن بود. او با درایت و روابطی که می‌توانست ایجاد کند، این انتقالات را بخوبی مدیریت و ساماندهی می‌کرد.

یکی دیگر از ویژگی‌های این شهید، انضباط کاری و نظم و ویژگی دیگر، مدیریت جهادی و انقلابی او بود. خودش را معطل دستورات اداری و بوروکراسی نمی‌کرد و هر جا تشخیص می‌داد کاری لازم است آن را به صورت جهادی و انقلابی انجام می‌داد. شجاعت و جسارتش در مدیریت، زبانزد و کم‌نظیر بود و با جسارتش دست به کارهایی می‌زد که شاید برخی از مدیران عالیرتبه و دارای اختیارات و امکانات هم حاضر به انجام آن نباشند.

این شهید برای پیشبرد اهداف مقاومت، به صورت شجاعانه و جهادی در هر صحنه که لازم بود، حاضر می‌شد و هر هزینه‌ معنوی و مادی لازم برای انجام کار را می‌پرداخت. لذا مدیریت جهادی و انقلابی، یکی از ویژگی‌های خاص برادر سیدرضی موسوی بود.

رابطه قلبی و معنوی سید رضی و حاج قاسم، بین همه بچه های جبهه مقاومت، زبانزد بود

علی‌رغم انضباط کاری و مدیریت انقلابی و اشراف و اقتدار در حوزه فعالیت، تعامل بسیار قوی با رده‌های بالاتر داشت و به عبارتی؛ فرمان‌پذیری و ولایتمداری نسبت به سلسله مراتب کاری، یکی از ویژگی‌های برجسته و بارز او بود و ارتباطش با فرماندهان نیروی قدس، نه صرفا یک ارتباط تشکیلاتی، که فراتر از آن، یک ارتباط عاطفی و ولایت‌پذیری مبتنی بر باور قلبی و بینش معنوی و معرفت ولایی بود و در واقع دستور را دستور ولایی می‌دانست و همه تلاش خود را به کار می‌گرفت که آن موضوع را به عرصه عمل برساند. این در رابطه او با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بخوبی جلوه داشت. هرجا که نظر حاج قاسم به او منتقل می شد فورا متل یک سرباز مطیع، خاضعانه و خالصانه در پی اجرای آن برمی آمد و حاج قاسم هم او را جزو محبوب‌ترین و قابل اعتمادترین نیروهای خود می دانست به طوری که بین همه معروف بود که اگر سه یا چهارنفر مورد اطمینان و علاقه قطعی و کامل حاجی باشند، سید، یقینا یکی از آن ها بود و کسی در این مساله شکی نداشت. به گفته زینب سلیمانی فرزند سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، این علاقه و رابطه قلبی و معنوی به قدری بود که سید، خود را مرید آن مراد و مرشد طریقت و سلوک عارفانه و شهادت طلبانه خود می شمرد و پس از شهادت او دیگر آرام و قرار نداشت و خود را از همه در فراق دوست، تنهاتر و غریب‌تر می دید. و در آستانه چهارمین سالگرد فرمانده خود هم به دیدار او شتافت، آنهم با شهادتی به دست همان دشمن!
چشم و گوش حاجی در سوریه، باید هم سرنوشتی چون او می یافت…

سید کریم مدافعان حرم، در جوار عقیله آل الله، عاشورایی شد…

سید رضی بین همه بچه های مدافع حرم به سید کریم‌ مشهور بود. صفای نفس، تواضع، تقوی، روحیه عارفانه، شجاعت و اخلاص این مرزبان حریم اسلام و تشیع در خط مقدم شرارت و شقاوت شیاطین صهیونیست، او را اسوه و الگوی خداجویی و شهادت طلبی کرده بود. همه بوی حاج قاسم را از این یار و همراه همیشگی او می شنیدند. نمی شد بعد از نزدیک به ۳۷ سال حضور در این جبهه، شهید نشود آنهم به شکلی کاملا نمادین، با موشک هایی که از خاک اشغالی جولان توسط این جانیان روزگار شلیک شده و آنهم در زینبیه؛ در جوار بزرگ بانوی شهادت و پرچمدار رسالت کربلا که یک عمر برای دفاع از حرم او جان بر کف دست گرفته و به قلب خوف و خطر زده بود.

خوشا به حالش! یک عمر زحمت، آخرش هم جایزه شهادت!…

صدا و سیما روز ۴ دی یکسال پیش این اطلاعیه را منتشر کرد:
«ساعت ۱۶ چهارم دی ماه ۱۴۰۲ به وقت تهران با شلیک ۳ موشک از آسمان جولان اشغالی محل حضور سردار موسوی در منطقه زینبیه دمشق را مورد هدف قرار داد که منجر به شهادت این فرمانده سپاه پاسداران شد»
روابط‌عمومی کل سپاه نیز با صدور اطلاعیه‌ای درخصوص شهادت سید رضی موسوی اعلام کرد:
«به آگاهی ملت ایران می‌رساند ساعاتی قبل در حمله موشکی جنایتکارانه رژیم کودک‌کش صهیونیستی به دمشق «سردار سرتیپ پاسدار سید رضی موسوی» از مستشاران نظامی باسابقه سپاه در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید موسوی از همرزمان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه بود.
آری، شهادت، همانگونه که فرمانده حاج قاسم و سید رضی و سید حسن نصرالله و همه شهیدان بزرگ قدس فرمود، جایزه یک عمر تلاش خستگی ناپذیر او بود… و باز هم از کلام‌ مقتدای سید بشنویم:
خوشا به حالش، یک عمر زحمت و تلاش، آخرش هم جایزه شهادت…

 

انتهای گزارش/



منبع خبر

سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه بیشتر بخوانید »