مجاهدت

سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه

سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه


سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه

به گزارش نوید شاهد، هفتم دی ۱۴۰۲، درست یکسال پیش در چنین روزی، پیکر سردار شهید سید رضی موسوی، سردار پیروز و پرافتخار سپاه قدس، مستشار عالیرتبه و باسابقه جمهوری اسلامی در سوریه و مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت، به میهن مقدس لاله های پرپر عشق، بازگشت و آقا بر قامت شهید بزرگ مقاومت، نماز خواند و خون همسنگر و همراه همیشگی حاج قاسم، سیدالشهداء مقاومت، سید محبوب مدافعان حرم و سرپناه و تکیه گاه سربازان خط مقدم مصاف با صهیونیسم، سند وحشی‌گری کودک کشان غزه و مهر کرامتی بر صحیفه فخر و فضیلت عاشقان شهادت  فرزندان مکتب روح الله شد. اینک که از پس یکسال پرحادثه پس از شهادت او، خیل شهیدانی به عظمت سید بزرگ‌ مقاومت. نصرالله عزیز، سید هاشم صفی الدین، یحیی السنوار، اسماعیل هنیه، فواد شکر، و…. توسط رژیم خبیث و شکست خورده اشغالگر، به قافله شهیدان جاوید قدس شریف پیوسته اند، روشن‌ و آشکار می توان به عمق وحشت و نفرت این خصم بشریت از جبهه مقاومت و سرداران دلیر و غیورش و نیز برکات خون روشنگر و راهگشای این شهیدان پی برد.

امروز که سرنوشت کشور و مردم سوریه، دستخوش مطامع بازیگران سیاسی در تشنج و بحران، بی ثباتی و ناامنی دست و پا می زند، فلسفه حضور مقتدرانه و مخلصانه این مدافعان حقیقی حرم اهل بیت و حریم غیرت و شرف را در سنگربانی از عمق راهبردی و محور مقاومت اسلامی، روشن‌تر رخ عیان کرده است.

از بچگی می گفت باید کشته شویم!

دوران کودکی سید رضی را از زبان همسر او بشنویم:
آقا سید رضی از همان دوران نوجوانی سری پر شور داشت و دوست نداشت یکجا بنشیند. با اینکه تک پسر خانواده بود و طبیعتاً یک جورهای عزیز کرده پدرو مادرش هم بود اما از سن 15-16 سالگی تصمیم گرفت علاوه بر درس، کار هم بکند و به همین خاطر در اداره راه مشغول می شود. یادم هست همیشه تابستان‌ها خاله با دخترخاله‌هایم و سید رضی به روستایمان «چاشم» جایی میان استان مازندران و استان سمنان می آمدند و یک ماهی با هم بودیم. آن سال‌ها او 10، 12 سالش بود. بچه بودیم و با هم تفنگ‌‌بازی می‌کردیم،‌ از چوب تفنگ درست می‌کرد و می‌گفت باید کشته شویم، از همان بچگی هم به فکر جبهه و جنگ بود.

وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد، سید هم علیرغم سن نوجوانی، مصمم می شود که برود جبهه اما پدرش اجازه نمی دهد و به او می گوید: «تو تنها پسر من هستی!» اما گوش پسر بدهکار شنیدن این حرف ها نبوده و دائم اصرار به رفتن می کرده. تا اینکه پدرش تعریف می کرد: «یک روز وارد اتاق سید رضی شدم و دیدم اینقدر گریه کرده که تمام روبالشتی خیس شده! با تعجب پرسیدم چرا اینقدر گریه کردی؟! گفت: چون نمی‌گذاری بروم جبهه!» پدرش هم چون بسیار او را دوست داشت می گوید: «باشه، من تحمل گریه تو را ندارم و رضایت می‌دهم بروی ولی تو را قسم می‌دهم که طوری نشود تو شهید شوی و من زنده باشم! برای من سخت است و نمی توانم شهادتت را ببینم.» که بالاخره همینطور هم شد و پدرشوهرم 5 سال پیش به رحمت خدا رفت.

دو ماه بعد از عروسی به لبنان رفت

و ادامه این روایت عاشقانه:
آقا سید آن زمان، کلاس دوم دبیرستان بود. در چند برخوردی که با پسر خاله داشتم فهمیدم بسیار جدی است و کاملاً رسمی برخورد می کرد. سید رضی با اینکه سن بالایی نداشت اما شخصیتی مومن و متدین بود و در همان سن دنبال خودسازی خودش بود. تازه هنوز پایش هم به سپاه باز نشده بود. خلاصه با این وصف از شخصیت او، مهرش به دل من نشست و در دلم گفتم: «خدایا می‌شود یک روز او را قسمت من کنی؟ البته اگر لیاقت زندگی با او را داشته باشم؟» حتی چند باری وسوسه شده بودم که به سید بگویم دوستش دارم. اما بعد می گفتم خدایا چه بگویم؟ بگویم پسرخاله من تو را دوست دارم؟! اما نمی‌توانستم؛ گذشت و ما برگشتیم خانه خودمان.

سید دو ماه بعد از عروسی به لبنان رفت و تا 6 ماه برنگشت. اوایل سال 63 گروهی از رزمندگان برای یکسری کارها از جمله زدن دکل در لبنان، به این کشور اعزام شدند. سید رضی هم ابتدا از سپاه زنجان به لبنان رفت و مدتی در پادگان زبدانی، همانجایی که پیش از این افرادی مثل حاج احمد متوسلیان هم در آن حضور داشتند، مستقر بود.

ماموریت ۶ ماهه ای که از حاج قاسم گرفت، شد ۲۷ سال!…

حاج قاسم سلیمانی، این جوان را برای یک ماموریت ۶ ماهه به سوریه می‌فرستد؛ این ۶ ماه می‌شود ۲۷ سال! ۲۷ سال زندگی او در خارج از کشور بود، نه برای مهاجرت، که برای آرمان بزرگ‌ مقاومت…

رزمنده بسیجی ۱۶ ساله زنجانی، که از نوجوانی به جبهه ها رفت و آنگاه با اعزام به لبنان، به جبهه جهانی مقاومت پیوست، تربیت شده مکتب امام(ره) بود و از وقتی خود را شناخت، در مسیر انقلاب قرار گرفت و همه عمرش را در خدمت به انقلاب و سپاه و محور مقاومت گذاشت و 37 سال در محور مقاومت خدمت کرد.

بعد از اینکه رژیم صهیونیستی بخش‌های جنوبی لبنان را اشغال کرد و تا بیروت جلو آمد، سید رضی در سال‌های ۱۳۶۵- ۶۶ به منطقه رفت. در آن سالها شرایط داخلی هم سخت، و درگیر جنگ تحمیلی بود و شرایط انتقال هم شرایط سختی بود چون روابط ایران با لبنان و سوریه به گونه‌ای نبود که امکانات و موقعیت برای مشارکت و مساعدت، مهیا باشد و هر امکاناتی را بتوان به راحتی انتقال داد؛ لذا وقتی او وارد این عرصه شد، حوزه بسیار محدود و بسته‌ای بود اما با تلاش‌های مستمر و روابطی که سیدرضی با مسئولین سوری و لبنانی ایجاد کرد فضایی را به وجود آورد که این امکانات روز به روز گسترده‌تر به منطقه منتقل شود و بعد هم شرایطی در محور مقاومت ایجاد شود که خود محور مقاومت، قادر به تولید بسیاری از نیازمندی‌هایش شود.

الگوی مدیریت جهادی و تفکر بن بست شکن بسیجی

این انتقال تجهیزات و تکنولوژی و فناوری‌های لازم برای تولیدات در داخل محور مقاومت از ویژگی‌های سید رضی موسوی در این سالها بود و در یک شرایط بشدت پیچیده و سخت، راهبردهای اساسی برای پایدار ماندن مقاومت در طول سه دهه را عملیاتی کرد.

نکته دیگر، نحوه تعامل، تداخل، و همپوشانی روابط سازمانی و غیرسازمانی بود که قادر بود هر دو را با هم هماهنگ کند تا بتواند از یک نقطه با فاصله 3 ـ 4 هزار کیلومتری، امکانات را به نقطه‌ای برساند که آن نقطه از هر جهت تحت نظارت و اشراف اطلاعاتی دشمن بود. او با درایت و روابطی که می‌توانست ایجاد کند، این انتقالات را بخوبی مدیریت و ساماندهی می‌کرد.

یکی دیگر از ویژگی‌های این شهید، انضباط کاری و نظم و ویژگی دیگر، مدیریت جهادی و انقلابی او بود. خودش را معطل دستورات اداری و بوروکراسی نمی‌کرد و هر جا تشخیص می‌داد کاری لازم است آن را به صورت جهادی و انقلابی انجام می‌داد. شجاعت و جسارتش در مدیریت، زبانزد و کم‌نظیر بود و با جسارتش دست به کارهایی می‌زد که شاید برخی از مدیران عالیرتبه و دارای اختیارات و امکانات هم حاضر به انجام آن نباشند.

این شهید برای پیشبرد اهداف مقاومت، به صورت شجاعانه و جهادی در هر صحنه که لازم بود، حاضر می‌شد و هر هزینه‌ معنوی و مادی لازم برای انجام کار را می‌پرداخت. لذا مدیریت جهادی و انقلابی، یکی از ویژگی‌های خاص برادر سیدرضی موسوی بود.

رابطه قلبی و معنوی سید رضی و حاج قاسم، بین همه بچه های جبهه مقاومت، زبانزد بود

علی‌رغم انضباط کاری و مدیریت انقلابی و اشراف و اقتدار در حوزه فعالیت، تعامل بسیار قوی با رده‌های بالاتر داشت و به عبارتی؛ فرمان‌پذیری و ولایتمداری نسبت به سلسله مراتب کاری، یکی از ویژگی‌های برجسته و بارز او بود و ارتباطش با فرماندهان نیروی قدس، نه صرفا یک ارتباط تشکیلاتی، که فراتر از آن، یک ارتباط عاطفی و ولایت‌پذیری مبتنی بر باور قلبی و بینش معنوی و معرفت ولایی بود و در واقع دستور را دستور ولایی می‌دانست و همه تلاش خود را به کار می‌گرفت که آن موضوع را به عرصه عمل برساند. این در رابطه او با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بخوبی جلوه داشت. هرجا که نظر حاج قاسم به او منتقل می شد فورا متل یک سرباز مطیع، خاضعانه و خالصانه در پی اجرای آن برمی آمد و حاج قاسم هم او را جزو محبوب‌ترین و قابل اعتمادترین نیروهای خود می دانست به طوری که بین همه معروف بود که اگر سه یا چهارنفر مورد اطمینان و علاقه قطعی و کامل حاجی باشند، سید، یقینا یکی از آن ها بود و کسی در این مساله شکی نداشت. به گفته زینب سلیمانی فرزند سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی، این علاقه و رابطه قلبی و معنوی به قدری بود که سید، خود را مرید آن مراد و مرشد طریقت و سلوک عارفانه و شهادت طلبانه خود می شمرد و پس از شهادت او دیگر آرام و قرار نداشت و خود را از همه در فراق دوست، تنهاتر و غریب‌تر می دید. و در آستانه چهارمین سالگرد فرمانده خود هم به دیدار او شتافت، آنهم با شهادتی به دست همان دشمن!
چشم و گوش حاجی در سوریه، باید هم سرنوشتی چون او می یافت…

سید کریم مدافعان حرم، در جوار عقیله آل الله، عاشورایی شد…

سید رضی بین همه بچه های مدافع حرم به سید کریم‌ مشهور بود. صفای نفس، تواضع، تقوی، روحیه عارفانه، شجاعت و اخلاص این مرزبان حریم اسلام و تشیع در خط مقدم شرارت و شقاوت شیاطین صهیونیست، او را اسوه و الگوی خداجویی و شهادت طلبی کرده بود. همه بوی حاج قاسم را از این یار و همراه همیشگی او می شنیدند. نمی شد بعد از نزدیک به ۳۷ سال حضور در این جبهه، شهید نشود آنهم به شکلی کاملا نمادین، با موشک هایی که از خاک اشغالی جولان توسط این جانیان روزگار شلیک شده و آنهم در زینبیه؛ در جوار بزرگ بانوی شهادت و پرچمدار رسالت کربلا که یک عمر برای دفاع از حرم او جان بر کف دست گرفته و به قلب خوف و خطر زده بود.

خوشا به حالش! یک عمر زحمت، آخرش هم جایزه شهادت!…

صدا و سیما روز ۴ دی یکسال پیش این اطلاعیه را منتشر کرد:
«ساعت ۱۶ چهارم دی ماه ۱۴۰۲ به وقت تهران با شلیک ۳ موشک از آسمان جولان اشغالی محل حضور سردار موسوی در منطقه زینبیه دمشق را مورد هدف قرار داد که منجر به شهادت این فرمانده سپاه پاسداران شد»
روابط‌عمومی کل سپاه نیز با صدور اطلاعیه‌ای درخصوص شهادت سید رضی موسوی اعلام کرد:
«به آگاهی ملت ایران می‌رساند ساعاتی قبل در حمله موشکی جنایتکارانه رژیم کودک‌کش صهیونیستی به دمشق «سردار سرتیپ پاسدار سید رضی موسوی» از مستشاران نظامی باسابقه سپاه در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید موسوی از همرزمان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه بود.
آری، شهادت، همانگونه که فرمانده حاج قاسم و سید رضی و سید حسن نصرالله و همه شهیدان بزرگ قدس فرمود، جایزه یک عمر تلاش خستگی ناپذیر او بود… و باز هم از کلام‌ مقتدای سید بشنویم:
خوشا به حالش، یک عمر زحمت و تلاش، آخرش هم جایزه شهادت…

 

انتهای گزارش/



منبع خبر

سردار شهید سید رضی موسوی؛ همسنگر حاج قاسم و پرچمدار جبهه جهانی مقاومت در سوریه بیشتر بخوانید »

قدرت برنامه‌ریزی شخصی و مطالعه مستقل دانشجوی رتبه برتر کشوری 

قدرت برنامه‌ریزی شخصی و مطالعه مستقل دانشجوی رتبه برتر کشوری 


به گزارش نوید شاهد، سهیل احمدی، فرزند جانباز امیرعلی احمدی توانست با کسب رتبه ۱۳ در کنکور زبان ۱۴۰۳ به رشته زبان دانشگاه تهران راه یابد. او در این گفت‌وگو از تجربیات خود در مسیر موفقیتش میگوید.

قدرت برنامه‌ریزی شخصی و مطالعه مستقل دانشجوی رتبه برتر کشوری 

سهیل احمدی ضمن معرفی خود درباره نحوه برنامه‌ریزی‌اش برای مطالعه در طول دوران کنکور، گفت: من سهیل احمدی هستم، متولد تهران و بزرگ‌شده قم. ۲۴ سال دارم و فارغ‌التحصیل مدرسه شهید قدوسی قم هستم. نسبت ایثارگری من از طرف پدرم است؛ ایشان جانباز ۵ درصد هستند.

وی افزود: برنامه‌ریزی من برای کنکور زبان بیشتر حول مطالعه روزانه کتاب‌ها و مقالات انگلیسی بود. تقریباً روزی یک ساعت وقت صرف مطالعه می‌کردم. علاوه بر این، تمامی سوالات کنکور زبان از سال ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۲، چه داخلی و چه خارجی، را بررسی و مطالعه کردم. این سوالات را حداقل یک بار و برخی از آن‌ها را چندین بار مرور کردم. نکته جالب این است که از هیچ کتاب تست جداگانه‌ای استفاده نکردم و تنها بر روی سوالات کنکورهای سال‌های گذشته تمرکز داشتم.

احمدی با اشاره به اینکه از مشاوره در طول مسیر کنکور استفاده نکرده است، گفت: من هیچ‌گاه از مشاور یا کلاس خصوصی بهره نبردم. بیشتر به مطالعه مستقل و برنامه‌ریزی شخصی خودم تکیه کردم.

وی درباره چالش‌های پیشرو در دوران کنکور توضیح داد: خوشبختانه چالش خاصی در این مسیر نداشتم. سطح زبان من از قبل تقویت شده بود و به همین دلیل فرآیند آماده‌سازی برای کنکور زبان برایم دشوار نبود.

سهیل احمدی به سطح زبان خود اشاره کرد و درباره مدارکش در این زمینه اظهار کرد: من در حال حاضر آیلتس ۷.۵ و تافل ۱۰۶ دارم. هر دوی این آزمون‌ها را تنها یک بار امتحان داده‌ام. این مدارک نشان‌دهنده تسلط من به زبان انگلیسی است که البته در آمادگی برای کنکور زبان نیز به من کمک زیادی کرد.

 

وی درباره پیش‌بینی نتیجه کنکورش بیان کرد: تقریباً انتظار داشتم رتبه خوبی کسب کنم. البته پیش‌بینی من رتبه زیر ۱۰ کشوری بود، اما در نهایت رتبه ۱۳ کشور، رتبه ۵ منطقه ۲ و رتبه ۱ سهمیه ایثارگران را به دست آوردم. این نتیجه برای من رضایت‌بخش بود. البته سال گذشته نیز در کنکور زبان رتبه ۱۱ کشور را به دست آورده بودم.

این دانشجو که امسال انتخاب رشته نکرده است، درباره دلایل کارش توضیح داد: امسال تصمیم گرفتم انتخاب رشته نکنم و به خدمت سربازی بروم. در حال حاضر برنامه دارم که ترجیحاً در سپاه قم خدمت کنم.

وی درباره قصد مهاجرتش خاطرنشان کرد: فعلاً هیچ برنامه یا قصدی برای مهاجرت ندارم. هدفم این است که فعلاً در داخل کشور مسیر تحصیلی و حرفه‌ای خود را ادامه دهم.

 

احمدی درباره نحوه برنامه‌ریزی‌اش بین کنکور تجربی و زبان گفت: تمرکز اصلی من روی کنکور تجربی بود، اما کنکور زبان را نیز به صورت جانبی امتحان دادم. متأسفانه در تجربی نتیجه دلخواه را کسب نکردم، اما توانستم در کنکور زبان عملکرد خوبی داشته باشم.

وی با تاکید بر نقش خانواده در کسب رتبه برتر در کنکور سال جاری اظهار کرد: خانواده‌ام بزرگ‌ترین حمایتگر من بودند. از نظر روحی و روانی همیشه کنار من بودند و این همراهی و حمایت تاثیر بسزایی در موفقیت من داشت.

 

احمدی در پایان گفت: به نظرم موفقیت در کنکور یا هر آزمونی به برنامه‌ریزی درست، پشتکار و انگیزه بستگی دارد. همیشه به دنبال یادگیری و پیشرفت باشید و در مسیر انتخابی‌تان تمام تلاش خود را به کار بگیرید. همچنین استقلال در مطالعه و برنامه‌ریزی شخصی می‌تواند نقش کلیدی در موفقیت داشته باشد.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

قدرت برنامه‌ریزی شخصی و مطالعه مستقل دانشجوی رتبه برتر کشوری  بیشتر بخوانید »

برنامه‌های پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم در کرمان اعلام شد

برنامه‌های پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم در کرمان اعلام شد


برنامه‌های پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم در کرمان اعلام شد

به گزارش نوید شاهد؛ سردار محمدعلی نظری صبح امروز در نشست خبری با اصحاب رسانه استان کرمان پیرامون اعلام برنامه‌های ستاد ترویج مکتب شهید سلیمانی استان کرمان با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای جبهه مقاومت و شهیدان حادثه تروریستی 13 دی‌ماه گلزار شهدای کرمان اظهار کرد: هفته مقاومت امسال از 11 دی‌ماه در کشور و استان کرمان آغاز می‌شود و تا 17 دی‌ماه در استان کرمان ادامه دارد.

وی با بیان اینکه از یازدهم تا 14 دی‌ماه برنامه‌های ویژه گلزار شهدای کرمان اجرایی می‌شود و از 15 تا 17 دی برنامه‌های آئینی و رسمی مکتب حاج قاسم در اماکنی در داخل شهر کرمان برگزار می‌شود، افزود: شعار هفته مقاومت امسال «سرباز وظیفه، پاسدار قاسم سلیمانی» انتخاب شده است.

فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان، با اشاره به اینکه روزشمار هفته مقاومت نامگذاری شده است و شعارهایی انتخاب شده که بر اساس آن برنامه‌های هفته مقاومت در هر روز برنامه‌ریزی و اجرا می‌شود، گفت: برای برگزاری پنجمین سالگرد شهادت شهید سپهبد قاسم سلیمانی جلسات متعددی برگزار شده است و مردمی بودن برنامه‌ها در اولویت ستاد بوده است.

وی با بیان اینکه تمام نهادها و سازمان‌های مردم نهاد در ستاد و کمیته مردمی عضو ستاد ترویج مکتب شهید سلیمانی هستند، عنوان کرد: 16 کمیته اجرایی ذیل ستاد ترویج مکتب شهید سلیمانی در استان کرمان تشکیل شده است.

نظری، از اجرای 22 برنامه آیینی و تبیینی محوری در این ایام خبر داد و افزود: هر سال برای آماده‌سازی گلزار شهدای کرمان و اسکان زائران زیرساخت‌های لازم توسط کمیته عمرانی پیگیری می‌شود که اقدامات خوبی شده است.

وی با عنوان اینکه 15 قله برنامه توسط کمیته مراسم پیش‌بینی شده که اجرایی می‌شود، گفت: کمیته علمی و پژوهشی هشت برنامه ارائه داده است که در هفته مقاومت اجرایی می‌شود؛ تمهیدات ایمنی برای تمام برنامه‌ها پیش‌بینی شده است.

فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان، با بیان اینکه در هر شهرستان یک برنامه محوری برای سالگرد شهادت حاج قاسم اجرایی می‌شود و همه شهرستان‌ها پای کار هستند، افزود: ثبت‌نام موکبداران از استان کرمان و سراسر کشور افزایش پیدا کرده و تا این لحظه بیش از 250 موکب ثبت‌نام کرده و آماده ارائه خدمات به زائران حاج قاسم در کرمان هستند.

وی با اشاره به اینکه مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم در همه کمیته‌ها به صورت مردمی برگزار می‌شود، بیان کرد: یادواره شهید سلیمانی در روستای قنات ملک، زادگاه حاج قاسم، برگزار می‌شود.

نظری، با بیان اینکه در قالب قرارگاه امام حسن مجتبی(ع) چندین پروژه محرومیت‌زدایی از آبرسانی و ساخت‌وسازها افتتاح شده و به بهره‌برداری می‌رسد، گفت: 794 مسکن محرومین و 25 خانه عالم افتتاح و 200 سری جهیزیه در هفته مقاومت بین نیازمندان توزیع می‌شود.

وی از آزادسازی 63 زندانی جرائم غیرعمد به نیت سن شهید سلیمانی در ایام دهه مقاومت در کرمان خبر داد و عنوان کرد: دو هزار بسته معیشتی نیز در این ایام بین اقشار محروم جامعه توزیع می‌شود.

فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان، با اشاره به اینکه دعای کمیل و دعای ندبه هفته مقاومت در گلزار شهدای کرمان برگزار می‌شود و پخش زنده از صداوسیما در برنامه است، افزود: یادواره سردار شهید حسین پورجعفری دستیار ویژه حاج قاسم در شهر گلباف زادگاه این شهید عزیز برگزار و اجلاسیه هفته مقاومت صبح روز 17 دی‌ماه در حسینیه ثارالله(ع) برگزار می‌شود.



منبع خبر

برنامه‌های پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم در کرمان اعلام شد بیشتر بخوانید »

۵ خبرنگار در حمله اسرائیل به اردوگاه النصیرات به شهادت رسیدند

۵ خبرنگار در حمله اسرائیل به اردوگاه النصیرات به شهادت رسیدند


۵ خبرنگار در حمله اسرائیل به اردوگاه النصیرات به شهادت رسیدند

به گزارش نوید شاهد؛ منابع فلسطینی بامداد پنجشنبه از حمله هوایی رژیم موقت تروریست صهیونیستی به خودروی حامل خبرنگاران شبکه «القدس» در مرکز نوار غزه خبر دادند.

خبرنگار شبکه «الجزیره» در نوار غزه گفت: «خودروی خبرنگاران در مقابل بیمارستان العوده در اردوگاه النصیرات هدف حمله صهیونیست‌ها قرار گرفت.

طبق این گزارش، ۵ خبرنگار شبکه فلسطینی القدس در جریان این حمله اشغالگران به شهادت رسیدند.از سوی دیگر، شبکه الجزیره همچنین گزارش داد که حمله اسرائیل به خانه‌ای در محله الزیتون در جنوب شهر غزه، ۵ شهید و حدود ۲۰ زخمی برجای گذاشت.

بر این اساس همچنین ۳ فلسطینی بر اثر حمله رژیم صهیونیستی به خانه‌ای در شهرک جبالیا واقع در شمال نوار غزه به شهادت رسیده و تعدادی زخمی شدند.

انتهای پیام/ 



منبع خبر

۵ خبرنگار در حمله اسرائیل به اردوگاه النصیرات به شهادت رسیدند بیشتر بخوانید »

سردار شهید «محمد زاهدی»؛ فرمانده گردان امام رضا (ع)، تیربارچی گمنام جبهه‌ها

سردار شهید «محمد زاهدی»؛ فرمانده گردان امام رضا (ع)، تیربارچی گمنام جبهه‌ها


سردار شهید «محمد زاهدی»؛ فرمانده گردان امام رضا (ع)، تیربارچی گمنام جبهه‌ها

به گزارش نوید شاهد، پنجم دی 1365 در دومین روز عملیات کربلای 4، سردار شهیدی به دیدار مقیمان سراپرده عرش خداوند رفت که پیش از آن همه زیستنش آینه خلوص و خدایی شدن بود و در وصیتی که دوروز پیش از شهادتش نوشته این سلوک عارفانه به سوی دوست را روایت کرده: «چه زیباست خالص شدن، به سوی رب هجرت کردن، چه زیباست پرواز کردن و اوج گرفتن…»

خرج تحصیلش را از کار در مکانیکی در‌می آورد

محمدزاهدی، در سال 1344 در اصفهان، چشم به جهان گشود.
بیشتر وقت ها با پدرش به صحرا می‌رفت و او را در کارهای کشاورزی کمک می کرد. تقریباً 7 ساله بود که وارد دبستان مودت رهنان شد. او در انجام تکالیف، کوشا بود و از استعداد خوبی نیز برخوردار بود. در امر تحصیل خواهر و برادرهای کوچکترش را یاری می‌کرد. وی از همان کودکی با مهر و محبت بود . همرزم ایشان، سعید جعفری، در این باره گفته اند:« او از همان کودکی دوست داشت با بچه ها رابطه صمیمانه‌ای داشته باشد.»
فرایض دینی را قبل از تکلیف به خوبی انجام می‌داد.
از نوجوانی با رنج بی بضاعتی آشنا بود. تابستان ها با کار در مکانیکی هزینه تحصیلش را فراهم می‌کرد. قلبی رئوف و مهربان داشت و به دوستانش محبت می‌کرد. پس از طی دوران ابتدایی وارد مدرسه امیرکبیر شد و تحصیلات راهنمایی را از همانجا آغاز کرد.

همراه با انقلاب؛ از حضور در خیابان تا تعمیق بینش مکتبی و معرفتی

از همان زمان در جلسات مذهبی و سخنرانی روحانیون مبارز شرکت می‌کرد. کم کم رفت و آمد با نوجوانان مذهبی و روحیه مذهبی‌اش او را در سال 1356 با انقلاب پیوند زد. محمد در تظاهرات شرکت می‌کرد، گاهی اوقات نیز با پوشیدن کفن و حرکت پیشاپیش تظاهرکنندگان، نقش پیشتازی و پیشگامی در تجمعات و تظاهرات مردمی داشت. بسیارفعال و پرانگیزه و با اراده بود. او به‌همراه دوستش، فریدون بختیاری، با آتش زدن لاستیک سعی می کرد حرکتهای اعتراضی را پوشش دهد. استعدادش او را یاری می کرد که با بینش صحیح و آگاهی سیاسی، اجتماعی منسجم و درک عمیق و جامع، مسیر و مکتب اصیل امام را به خوبی بشناسد و از مکاتب انحرافی و گرایشهای ناخالص و نامرتبط با اندیشه اصیل و معرفت روشن دینی، برحذر باشد و در برابر آنها موضع بگیرد.

الگوی هوشمندی و ابتکار عمل در برنامه‌ریزی و طراحی عملیات

اواخر سال 1359 بود که خبر شهادت پسر عمویش، منصور زاهدی، را آوردند. او بسیار متاثر شد و تصمیم خودش را گرفت. هنوز مراسم هفت منصور به اتمام نرسیده بود که محمد، رضایت پدر را گرفت و با تغییر دادن سال تولد در شناسنامه اش در 16 سالگی از طریق بسیج سپاه پاسداران اصفهان به جبهه اعزام شد.
هنگامی که می خواست به جبهه برود، به مادرش گفت:« اگر نتوانستم تلفن بزنم و گفتند مجروح، یا شهید شده باور نکنید. توان رزمی بالا و استعداد عجیب او در مسایل نظامی باعث شد تا به لشکر 25 کربلا دعوت شود و به عنوان مسئول محور، انجام وظیفه کند.
او در برنامه‌ریزی و طرح عملیات، موفق بود و اکثر اوقات خود را در این زمینه صرف می‌کرد. در جبهه با وجود گرفتاریها و مشغله کاری به ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان پرداخت. روی نیروها شناخت کافی داشت و با توجه به استعداد و توانمندیهای افراد، مسئولیت به آنها واگذار می‌کرد. بسیار شجاع و بی باک بود. در شرایط حساس و خطرناک بازپس گیری تپه های کله قندی که کمتر کسی حاضر می‌شد در این عملیات حاضر شود، او در این عملیات شرکت کرد و توانست به اتفاق نیروهایش تپه های کله قندی را از قوای دشمن، پس بگیرد.

چشمم چو نثار دوست شد، نور گرفت…

در عملیات محرم از ناحیه چشم به شدت آسیب دید و شدت جراحات به حدی بود که ناچار چشم ایشان را تخلیه کردند. با آنکه بینایی یک چشم را از دست داد ولی همچنان پرتوان در جبهه حضور داشت.
به مادرش علاقه و عشق بسیار زیادی داشت و وقتی در جبهه فهمید مادرش بیمار شده، با دوستانش دعای توسل خواند و برای شفای مادر دعا کرد و در اولین فرصت به عیادت او شتافت.

راه تو نه با پا، که به سر باید رفت…

در یکی از عملیات‌ها از ناحیه پا زخمی شد و انگشتان پایش را از دست داد.
خواهرش، زهرا زاهدی، در این باره می گوید:« یادم هست یک‌بار محمد از ناحیه پا مجروح شده بود. پدرم برای عیادت او به بیمارستان رفت. بعد که پدرم از بیمارستان آمد، پاکتی دستش بود . آن پاکت را کنار ایوان گذاشت. من فکر کردم میوه یا چیز دیگری خریده است. رفتم و در پاکت را گشود، دیدم پارچه است. آن را باز کردن دیدم، انگشتان محمد است . از شدت ناراحتی به خود می پیچیدم و گریه می کردم. بعد از مدتی محمد از بیمارستان آمد. انگشتان قطع شده اش را برداشت و غسل داد و آن ها را در قبرستان دفن کرد.»
مجروحیت‌ها و نقص عضوهای پیاپی هم نمی‌توانست او را خانه نشین کند، زیرا او مهاجر عرصه‌های عشق و دلدادگی بود و حضور خود را در جبهه ضروری می‌دانست .

حالا پای من زودتر از خودم به بهشت می‌رود!

بعد از عملیات والفجر 8 جاده ای بود که ضلع بندی شده بود و عراق دید وسیعی روی این جاده داشت و این برای نیروها مشکل‌ساز بود. اگر کارخانه نمک پس گرفته می‌شد، نیروها امنیت زیادی داشتند. با توجه به شناختی که از نیروها داشت، عده ای را برای انجام این عملیات آماده کرد و خود برای بررسی دقیق‌تر به تنهایی راهی شد.
صدای انفجار مین، نیروها را نگران کرد. آن طرف تر محمد غرق به خون روی زمین افتاده بود و بر اثر انفجار مین پایش قطع شده بود . وقتی او را با برانکارد به عقب انتقال می دادند با خنده گفت:« حالا پایم زودتر از خودم به بهشت می‌رود!»

هدیه ای که شهید برای بعد از شهادت خود به مادرش داد!

خواهرش، زهرا زاهدی، در این باره می گوید:« هر وقت محمد از جبهه برای مرخصی می آمد، برای مراسم شهدا زحمت می‌کشید و به عیادت مجروحین می رفت و گاهی نیز در پایگاه بسیج فعالیت داشت.»
وقتی که یکی از همرزمانش شهید می شد، محمد یک کوزه گلی و قاب عکس امام برای آنان هدیه می‌برد و روی کوزه می‌نوشت:«تقدیم به خانواده شهید» و نام شهید را روی آن می‌نوشت.
یک روز محمد کوزه گل و قاب عکسی از حضرت امام را به مادر می‌دهد.
روی کوزه گل نوشته شده بود:« تقدیم به خانواده شهید» به مادرش می‌گوید:« روزی که من شهید شدم، نام مرا روی آن بنویسید!»

فرمانده گردان امام رضا (ع)، رزمنده ساده و گمنام جبهه!

هنوز زخمهایش التیام پیدا نکرده و بهبودی کامل نیافته بود که فرمانده لشکر امام حسین (ع)، برادر حسین خرازی، از او خواست به جبهه برود . پدرش که می دید هنوز محمد نمی تواند درست راه برود، گفت:« محمد که نمی تواند راه برود، کاری از او ساخته نیست.» سردار شهید خرازی با لبخند گفت: «ما با فکر محمد کار داریم!»
قبل از مجروحیت، او به عنوان تیربارچی در گردان امام حسین (ع) از لشکر امام حسین (ع) خدمت می‌کرد. می‌خواست گمنام و بی نشان و به عنوان رزمنده خدمت کند، برای همین منظور از لشکر 25 کربلا جدا شده بود. چندی بعد با اصرار مسئولان نظامی به فرماندهی گردان امام رضا (ع) منصوب شد. رمضان 1364 بود که محمد جهت زیارت خانه خدا مهیا ‌شد. روحش در طواف کعبه عشق و حریم دوست، زلال‌تر، سبکبال‌تر و آسمانی شده بود. بزرگترین آرزویش شهادت بود.
سالها بود که در حسرت شهادت بی‌قرار بود .
خواهر ایشان، زهرا زاهدی، درباره این شب به یادماندنی گفته است:« یادم است شب دهم ماه رمضان سال 1364 بود و محمد می خواست به مکه برود و خیلی خوشحال بود و می گفت: نمی دانم برای بچه ها چی سوغات بیاورم؟ من فکر کردم منظورش ما هستیم، گفتم : محمد برای من یک جاروبرقی بیاور. خندید و گفت شما را نمی‌گویم، بچه های گردان را می‌گویم. نمی دانی که من چقدر آن‌ها را دوست دارم.»
در عملیات کربلای 3 در سکوی الامیه حدود 200 نفر اسیر گرفت .

فرماندهی که اسرای دشمن از دیدنش خوشحالی می کردند!

رفتار انسانی و اسلامی محمد با دیگران جالب بود، حتی با دشمنان نیز با مهربانی و رافت، برخورد می‌کرد. در مرخصی بود که اعلام کردند اسرای عملیات کربلا 3 را به مسجد رهنان می‌آورند. وقتی محمد به آنجا رفت، اسرا او را شناخته و اظهار خوشحالی می‌کردند. ایشان بلافاصله بیرون آمد . نمی خواست کسی از مسئولیت و وظایف او در جبهه چیزی بداند، حتی پدر و مادرش نمی دانستند محمد فرمانده است.
او از طریق بسیج سپاه پاسداران اصفهان به جبهه اعزام شد و مدت 53 ماه در جبهه حضور داشت، مدتی را در لشکر 25 کربلا مسئول محور بود، سپس به‌عنوان یک رزمنده عادی در لشکر 14 امام حسین (ع) خدمت کرد و بعدها به خاطر لیاقت و توانمندی، فرمانده گردان امام رضا (ع) شد.
او در مدت حضورش در جبهه، 5 مرتبه مجروح و سرانجام چشم و پای خود را نثار کرد.

مادر! خوب مرا نگاه کن که دیگر مرا نخواهی دید!…

عملیات کربلای 4 در پیش بود و محمد قصد عزیمت به جبهه را داشت. آماده غذا خوردن بود که همرزمش به دنبال او آمد. بدون خوردن غذا لباسهایش را پوشید و آماده رفتن شد. مادر لقمه ای برایش گرفت سپس او را بوسید و به خدا سپرد.
محمد عادت نداشت خداحافظی کند اما این بار برگشت و به مادر گفت:« خوب مرا نگاه کن که دیگر مرا نخواهی دید.» مادرش با مهربانی گفت:« این حرف ها را نزن.» قاطع جواب داد:« از من گفتن بود، دیگر خودتان می‌دانید.»
در عملیات کربلای 4 به‌عنوان فرمانده گردان خدمت می‌کرد.عملیات سختی بود. در این چند سالی که در جبهه حضور داشت، عملیاتی به این پیچیدگی ندیده بود. گروهان‌ها را دسته بندی کرد و به هر کدام مسئولیتی سپرد. از جزیره ام الرصاص با موفقیت گذشتند و به قسمتی که گلوگاه عراق بود رسیدند. نیروهای عراقی متوجه گردان امام رضا (ع) شدند. درگیری آغاز شد. محمد سریع و دقیق، هدایت و جابه جایی نیروها را کنترل می‌کرد.

رقص اندر خون خود، مردان کنند…

درگیری شدید تر شد. محمد همچنان مقاوم و استوار علی رغم نداشتن یک پا و یک چشم، فرمان می‌داد و نیروها را هدایت می‌کرد. ناگهان گلوله ای دهانش را شکافت و خون از چهره اش جاری شد . آری سرانجام پس از پنج سال رزم و ایثار در چهارم دی ماه سال 1365 دعوت حق را لبیک گفت و به آرزویش رسید. او قبل از عملیات به دوستش گفته بود، دیگر تحمل ماندن را ندارد و آرزو کرده بود که خداوند لیاقت شهادت را به او بدهد.
ایشان قبل از شهادت به خواهرش، زهرا زاهدی، قاب عکسی می دهد و سفارش می کند که بعد از شهادتش آن را بر مزارش نصب کنند.

وصیتی دو روز پیش از شهادت: چه زیباست خدایی شدن… پر کشیدن… اوج گرفتن…

یک روز قبل از انجام عملیات و شهادتش در تاریخ سوم دی ماه سال 1365وصیت نامه ای تنظیم کرد که فرازی از آن به این شرح است:
«وه، چه زیباست دست از لذت های دنیا کشیدن، خدایی شدن و به سوی رب حرکت کردن. در جمع برادران مخلص و پاک بسیجی حاضر شدن، مخلص و خالص شدن، پر کشیدن و اوج گرفتن و به سوی حق پرواز کردن. آری چه زیباست چنین هجرتی…
حرکت از نیستی به هستی، از فنا به بقا، حرکت از دوست به دوست، حرکت از عشق به معشوق، حرکت بنده به سوی معبود. بارالها، تو را سپاس می گویم که صراط مستقیم خود را به من آموختی، راه را به من نشان دادی… بار پروردگارا! دلم می‌خواهد هر موقع که دوست داشتی مرا همچون یک بسیجی مخلص و پاک، نزد خود ببری…»

 



منبع خبر

سردار شهید «محمد زاهدی»؛ فرمانده گردان امام رضا (ع)، تیربارچی گمنام جبهه‌ها بیشتر بخوانید »