مجاهدت

جایگاه شغلی در دوران جنگ معنی نداشت

روایتی از خدمات مادرانه یک بانوی پزشک در دوران دفاع مقدس


نوید شاهد: با شروع جنگ، زنان در همان ماه‌های آغازین دفاع‌مقدس در خطوط مقدم جنگ در چند قدمی دشمن، در شلمچه، خرمشهر، آبادان و … دوشادوش مردان مبارزه می‌کردند اما حضور در خط مقدم تنها یکی از فعالیت‌های بانوان ایرانی در دفاع مقدس بود. پرستاری و مداوای مجروحان جنگی، تهیه وسایل مورد نیاز رزمندگان و حضور فرهنگی در شهرها از فعالیت‌های آنها در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود. همچنین این مادران و همسران بودند که با صبری زینب‌گونه عزیزانشان را رهسپار جبهه‌های جنگ می‌کردند.

جایگاه شغلی در دوران جنگ معنی نداشت

دکتر «زینب مینا امیری‌مقدم» فوق تخصص قلب و عروق اطفال، متولد 1322 که از سن 35 سالگی در جبهه حضور داشت. او یکی از این زنان دلاوری است که راهی میادین نبرد شد تا با تخصص پزشکی‌اش رزمندگان را مداوا کند. در ادامه ماحصل گفت‌وگو خبرنگار نوید شاهد را با این پزشک مجاهد و خواهر شهید می‌خوانید.

نخستین فرزند خانواده بودم

زینب مینا امیری‌مقدم در ابتدا اینچنین توضیح داد: من «زینب» نخستین فرزند خانواده مینا امیری‌مقدم هستم که سال 1322 در کرمان دیده به جهان گشودم. مادرم اصالتا کرمانی و پدرم اهل گناباد، نظامی و کمک دامپزشک بود. چهار خواهر و سه برادر دارم که یکی از برادرانم به نام مسعود در چهارم شهریور 1360 با شلیک گلوله موتور سوار سازمان منافقین به سرش در خیابان ایرانشهر تهران ترور و به شهادت رسید.

این بانوی رزمنده درباره خانواده خود بیان کرد: چهل روزه بودم که خانواده‌ام به مشهد کوچ کردند. تا کلاس پنجم ابتدایی در بجنورد درس خواندم. کلاس ششم را در مشهد شروع کردم.

با راهنمایی و تشویق معلمم چادری شدم

مینا امیری مقدم درباره یکی از معلم‌های دوران مدرسه‌اش که او را به حفظ حجاب تشویق می‌کرد، گفت: یادم هست یک معلم قرآنی به نام خانم «رنجبر» داشتیم که معلم نمونه‌ای بود. آن زمان دختران را برای حفظ حجاب و رعایت مسائل شرعی خیلی تشویق می‌کرد. او همیشه می‌گفت: «اگر نگاهتان به پشت گردن مرد نامحرم افتاد، بلافاصله به زمین یا آسمان نگاه کنید تا خداوند به اندازه تمام کره زمین و یا به اندازه تمام آسمان برایتان ثواب بنویسد.»

وی خاطرنشان کرد: سیزده ساله بودم که با راهنمایی و تشویق همین خانم معلم، چادری شدم و هر روز در نماز جماعت مسجد محله شرکت می‌کردم. خانواده‌ام خیلی مقید و مذهبی نبودند ولی با رفتار من آنان نیز نماز خوان و چادری شدند!

شروع فصل تازه زندگی‌ام بعد از قبولی در رشته پزشکی

زینب مینا امیری‌مقدم با اشاره به شروع فصل تازه زندگی‌اش که بعد از کنکور و قبولی‌اش در پزشکی رقم خورد، گفت: سال 1351 دیپلمم را در مشهد گرفتم و با قبولی در کنکور سراسری در رشته پزشکی دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی) وارد عرصه تازه‌‍ای از زندگی شدم. نه تنها حضور من در دنیایی به نام دانشگاه برایم نو و تازه بود بلکه زندگی در شهر تهران عبور از آن، فضا را سخت‌تر کرده بود.

فضای دانشگاه برای دانشجویان مقید به حجاب عذاب‌آور بود

مینا امیری‌مقدم درباره فضای آن روزهای دانشگاه خاطرنشان کرد: فضای آن زمانِ دانشگاه نیز برای دانشجویان دخترِ مقید به حجاب عذاب‌آور بود. چون با چادر سر کلاس حضور پیدا می‌کردیم. یک روز استاد فیزیولوژی که معاون ریاست دانشکده را نیز به عهده داشت، مرا به دفترش احضار کرد تا به برداشتن حجاب در سر کلاس درس وادارم کند. بعد از دقایقی بحث و گفت‌وگو به ایشان گفتم اگر قرار باشد حجابم را بردارم ترک تحصیل می‌کنم. از آنجا که من یکی از بهترین دانشجویان در رشته پزشکی بودم؛ زمانی که جدّیت مرا در حفظ حجابم دیدند، سکوت کردند و دیگر به من چیزی نگفتند.

مداوای مجروحین در اورژانس «بیمارستان جرجانی»

این پزشک و فوق تخصص قلب کودکان ادامه داد: سال 1357 پزشک عمومی شدم. اوایل زمستان همان سال با شدت گرفتن تظاهرات مردمی علیه نظام شاه، حدود 17 شبانه‌روز در اورژانس بیمارستان جرجانی روبروی پادگان نیروی هوایی ارتش مشغول درمان مجروحین درگیری بودیم. زمانی که تانک زرهی گارد شاهنشاهی قصد ورود به بیمارستان را داشت، با شلیک گلوله یکی از انقلابیون راننده تانک کشته شد و تانک مقابل اورژانس متوقف شد! یادم هست وقتی جوان مجروح بدحالی را به اورژانس آوردند، جیب‌های او را گشتم تا او را شناسایی کنیم. کارت دانشجویی او نشان می‌داد که او دانشجوی فیزیک هسته‌ای است.

خدمت‌رسانی در درمانگاه خیریه مسجدالنبی (ص)

وی افزود: سی‌ویکم شهریور 1359 زمانی که هواپیما‌های ارتش عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند به عنوان رزیدنت در درمانگاه خیریه مسجدالنبی (ص) میدان هفت‌حوض نارمک تهران مشغول خدمت بودم. آن درمانگاه را با کمک بعضی همکاران و مردم راه‌اندازی کرده بودیم. با دارو‌های اضافی مردم در منازل، داروخانه‌ای درست کرده بودیم و مردم را رایگان درمان می‌کردیم.

حضور ما در پایگاه دریایی ارتش بوشهر

این بانوی دلاور و مجاهد درباره نخستین اعزام خود به جبهه بیان کرد: زمانی که شهر‌های مرزی ما یکی یکی به اشغال دشمن متجاوز درمی‌آمد؛ غیرت دینی و وطنی ما اجازه نمی‌داد یک جا بنشینیم و تماشا کنیم. به همین دلیل وقتی در چهارم آبان 1359 خبر اشغال خرمشهر و محاصره آبادان را از طریق رادیو شنیدم در وجودم بی‌قراری نفوذ کرد و دیگر سر از پا نمی‌شناختم. سه روز بعد یعنی هفتم آبان 1359 داوطلبانه به همراه آقای ایمانی‌پور و مسئول داروخانه و بخش دارویی درمانگاه و متولی مسجد نارمک که الآن نامش را به یاد ندارم و آقای شریفی از درمانگاه مسجد با وسیله شخصی خودمان راهی جبهه جنوب شدیم. در ابتدا برای اینکه خودمان را به رزمندگان و مدافعان در آبادانِ محاصره برسانیم به پایگاه دریایی ارتش در بوشهر مراجعه کردیم و سراغ فرمانده پایگاه را گرفتیم. گفتند؛ چون آبادان در محاصره دشمن است امکان ورود به شهر برای شما میسر نیست!

همانجا گفتم: من این حرف‌ها را نمی‌فهمم، ما باید برای درمان مجروحین به آبادان برویم.

مسئول داروخانه درمانگاه پایگاه دریایی گفت: خانم! شما چه می‌گویید! همه راه‌های ورودی به شهر آبادان بسته است، فقط از راه دریا می‌توان وارد شهر شد.

البته از اینکه ما به عنوان یک تیم پزشکی داوطلبانه از تهران برای کمک به مدافعان کشور به جنوب رفته بودیم خیلی احترام ما را می‌گرفتند، حتی یک روز سوار بر هلی‌کوپتر برای دیدن نقاط دیدنی گشتی در شهر زدیم. در نهایت وقتی اصرار ما را دیدند با هاورکرافت از طریق خلیج فارس و بهمنشیر ما را به آبادان فرستادند.

حضور ما در بیمارستان امدادگران هلال احمر آبادان

وی در ادامه از لحظه ورودشان به آبادان روایت کرد: وارد آبادان که شدیم خبر خوشی شنیدیم که دیشب در منطقه ذوالفقاریه آبادان رزمندگان جلوی تهاجم دشمن به داخل شهر را گرفته‌اند. ما را به بیمارستان امدادگران هلال احمر آبادان هدایت کردند. رئیس بیمارستان آقای دکتر کابلی بود که در زمینه رادیولوژی تخصص داشت.

امیری مقدم افزود: آن روزها برای نخستین بار صدای انفجار گلوله‌های سنگین خمپاره و توپخانه دشمن را از نزدیک می‌شنیدم، اطراف بیمارستان را مدام می‌زدند. مرا به اورژانس معرفی کردند، در آنجا خودرو اورژانس را در اختیار ما گذاشتند و گفتند با همین آقای ایمانی‌پور که در امور داروخانه کارایی داشت، به روستا‌های اطراف بروید.

وی افزود: صبح‌ها به آن مناطق می‌رفتیم و کار درمانی خود را به صورت رایگان شروع می‌کردیم، مردم آنجا خیلی خوشحال بودند. تنها غذای آن‌ها صید ماهی از رودخانه بهمن‌شیر بود که با آتش طبخ می‌کردند، با این غذای خوشمزه از ما نیز پذیرایی می‌کردند. هر روز صبح به آنجا می‌رفتیم و عصر هم برمی‌گشتیم.

این بانوی رزمنده به یکی از خاطراتش در زمان بازگشت از روستای چوئبده اشاره کرد و گفت: یک روز که از چوئبده با همان ماشین اورژانس به سمت بیمارستان برمی‌گشتیم در بین راه با صدای انفجار وحشتناکی راننده روی ترمز زد و ایستاد. راننده سریع از ماشین پرید پایین و کنار جاده سنگر گرفت! به او التماس کردیم که بیا سریع ما را از اینجا دور کن وگرنه ممکنه گلوله بعدی روی ماشین بخوره اما او آنقدر ترسیده بود که انگار صدای ما را نمی‌شنید. بالاخره بعد از گذشت چند دقیقه به خودش آمد و فورا پشت فرمان نشست و با سرعت ما را به بیمارستان رساند.

وارد بیمارستان که شدیم یکی از همکاران گفت: «یک شهید آورده‌اند.» رفتم بالای سر شهید و دیدم همه جای بدنش سالم است. فقط یک ترکش خمپاره به قلبش اصابت کرده و قلبش، بیرون روی سینه‌اش افتاده و به وسیله عروق به داخل وصل بود! خیلی صحنه وحشتناکی و غم‌انگیزی بود. آن روزها از درون حس بدی داشتم چون فکر می‌کردم هیچ کاری نمی‌توانم برای عزیزانی که جلوی چشمانم یک به یک شهید می‌شوند انجام دهم.

وی ادامه داد: آن روز بسیار سخت و دردناک می‌گذشت، خیلی از کارکنانِ خانم را از بیمارستان به عقب فرستاده بودند. فقط چند زن پرستار مشغول انجام وظیفه بودند. انتهای بیمارستان یک سری اتاق‌هایی بود که محل استراحت کارکنان بود. یکی از آقایانِ آنجا که تکنسین اتاق عمل و اهل آبادان بود هر روز سری به منزلش در شهر می‌زد و برمی‌گشت، یک روز با بُغضی در گلو آمد و گفت: «دیشب عراقی‌ها خانه‌مان را با گلوله توپ کاملاً تخریب کردند!»

این پزشک مجاهد خاطرنشان کرد: حدود یک‌ماه در آن بیمارستان بودم. شرایط که کمی بهتر شد قرار شد تیم سه نفری ما به تهران بازگردد. تنها راه برگشت و خروج از جزیره آبادان، رودخانه بهمنشیر و خلیج فارس بود.

من به همراه تکنسین دارویی و آقای شریفی سوار لنج و از طریق رودخانه بهمنشیر وارد خلیج فارس شدیم، دشمن نیز تردد قایق‌ها و لنج‌های ما را زیر نظر داشت، این مسیر کوتاه را ساعت‌ها با لنجی که به آرامی در تاریکی شب حرکت می‌کرد، در این هوای پاییزی سرد در راه بودیم که بعد از چند ساعت حرکت لنج در خلیج فارس، از طریق یکی از لنج‌های عبوری خبر رسید «الآن لنجی را به اسارت گرفتند!» به ما هم گفتند: «برگردید.» شنیدن این خبر خیلی نگرانی ایجاد کرد! شانزده ساعت روی آب بودیم؛ در حالی که فقط یک ساعت تا اسکله بندر امام فاصله بود.

وی گفت: بالاخره بعد از کمی توقف، ناخدای لنج با تغییر مسیر به راه خود ادامه داد. یک ساعت بعد لنج ما به بندر امام رسید. فردای آن روز به شیراز و از آنجا به تهران آمدیم. آن زمان رزیدنت اطفال بودم، درسم را ادامه دادم. در طول جنگ در کنار حضور در مناطق جنگی، مدرک فوق تخصص اطفال را گرفتم.

خاطره‌ای از بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک

این متخصص اطفال درباره یکی از خاطراتش در بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک اینچنین توضیح داد: سال ۱۳۶۲ زمانی که به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک وارد شدم، یک روزی رزمنده مصدومی را که عقب وانت تویوتا خوابیده بود، به بیمارستان آوردند. گفتند: «او از عقب ماشین پرت شده.» دل درد شدیدی داشت. نگاهی به او انداختم و گفتم: «احتمالاً طحالش پاره شده.» از پرستارها خواستم تا به سرعت چند کیسه خون آماده کنند. به دنبال آن گفتم جراح را صدا کنید تا مریض را ببیند. جراح آمد و بعد از معاینه به پرستار گفت: «ایشان متخصص چیه؟» پرستار گفت: «متخصص کودکان است.» گفت: «بهتر است برود به کودکانش برسد، این مریض هیچ مشکلی ندارد.»

با این حال به بچه‌ها گفتم: «شما خون را آماده نگه دارید و مرتب فشار خون او را چک کنید.» همان شب در اتاق استراحت بیمارستان بودم که یکی از پرستارها در اتاق را زد و گفت: «خانم دکتر! فشار آن رزمنده روی چهار است!» به سرعت دویدم به سمت اتاقش؛ الحمدالله هنوز به کما نرفته بود. سریع خون را وصل کردم و گفتم دکتر جراح را صدا بزنید. جراح آمد و بعد از معاینه گفت: «طحالش پاره شده!» سریع او را به اتاق عمل بردند و عملش کردند.

وقتی عمل این رزمنده به خیر و سلامتی تمام شد، آن پرستار مؤدبانه به دکتر جراح گفت: «آقای دکتر! این متخصص اطفال ما مریضی این رزمنده را تشخیص داد. ولی شما که جراح بودید چرا تشخیص ندادید؟!» آقای دکتر عذرخواهی کرد و رفت.

اعزام از بیمارستان نمازی شیراز به جبهه جنوب

بانوی شجاع و دلاور دفاع مقدس درباره اعزامش به جبهه جنوب و امداد رسانی به رزمندگان در بیمارستان شهید بقایی توضیح داد: نخستین روزهای سال 1363 را با اعزام به بیمارستان شهید بقایی در جبهه جنوب آغاز کردم. از همان بیمارستان نمازی شیراز به جبهه جنوب اعزام شدم. آن روزها جایگاه شغلی و مقام و شکوه و شوکت جایگاهی نداشت. کاملا دلسوزانه و مادرانه کار می‌کردیم. عین پرستار پرستاری می‌کردیم. عین دکتر هم پزشک بودیم. نظافت می‌کردیم، لباس مجروحین را می‌شستیم و هر کار دیگری که لازم بود از انجام آن خجالت نمی‌کشیدیم؛ بلکه به آن افتخار می‌کردیم. مهم خدمت بود و دیگر هیچ!

دیدار ناگهانی فرزندم در بیمارستان بقایی

این پزشک دفاع مقدس درباره حضور فرزندش در جبهه جنوب و دیدار ناگهانی او در بیمارستان بقایی بیان کرد: یک روز به من اطلاع دادند که یک مریض بدحالی به بخش آوردند، رفتم او را ببینم که دیدم این مریض پتو روی سرش کشیده! پتو را که کنار زدم، دیدم پسرم است؟! او بدون اجازه پدرش آمده بود جبهه و آنجا مریض شده بود.

این مادر فداکار و نمونه اظهار کرد: اگر بخواهم به عنوان ماندگارترین صحنه آن روزها یک مورد را یادآور شدم؛ دیدار ناگهانی فرزند در بیمارستان بقایی جبهه جنوب بود. بعد از سه روز درمان و تجویز آنتی‌بیوتیک حالش خوب شد و دوباره به جبهه جنگ برگشت!

انتهای پیام/



منبع خبر

روایتی از خدمات مادرانه یک بانوی پزشک در دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

«مسجد» در اسلام تپنده حیات و جایگاه پیوند آسمان و زمین است

«مسجد» در اسلام، تپنده حیات و جایگاه پیوند آسمان و زمین است


نوید شاهد: هر دین و آیینی نمادها و نشانه‌‌هایی دارد؛ اسلام که آخرین دین آسمانی ا‌ست، از میان نمادها و شعایر ظاهری و مکانی، به جایگاه مسجد و احکام آن بسیار اهمیت داده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این باره می‌فرمایند: در مسجد طراز اسلامی، شور و بهجت عبادت خالص با نشاط زندگی پاک و خردمندانه و سالم، در هم می‌آمیزد و فرد و جامعه را به طراز اسلامی آن نزدیک می‌کند. مسجد در اسلام، قلب تپنده حیات این دین حنیف و جایگاه پیوند آسمان و زمین است و انسان به عنوان اشرف مخلوقات در آن رشد و تکامل می‌یابد. خبرنگار نوید شاهد به مناسب فرا رسیدن روز مسجد بخش‌هایی از وصایای شهدا درباره «مسجد» را گردآوری کرده است که در ادامه آن را می‌خوانیم.

«مسجد» در اسلام تپنده حیات و جایگاه پیوند آسمان و زمین است

شهيد «مسلم شكيبا» در بخشی از وصیت‌نامه خود بیان کرده است: به برادران و خواهرانم بگوئيد، مساجد را خالى نكنند و آنجا را پر كنند و در آن مكان كلاس‏هاى عقيدتى بر پا كنند.

***

در بخشی از وصیت‌نامه‌ شهيد «حشمت رضايى» که از مسجد به عنوان سنگر اسلام یاد کرده است می‌خوانیم: مساجد را هميشه پر كنيد و نمازهايتان را در مسجد بخوانيد، چون مسجد سنگر اسلام است و به قول امام عزيز به نماز اهميت دهيد.

***

شهيد «محمدرضا فدوى» در وصیت نامه‌اش می‌گوید: از امت شهيدپرور تقاضا دارم، كه مساجد را پر كنيد. در تشييع جنازه‌ ها شركت كنيد. جبهه و جنگ را در برنامه و امور زندگى قرار دهيد، از كمك به جبهه دريغ ننماييد.

***

مساجد را خالى نگذاريد. این را شهيد «حسن پارسا» در وصیت نامه‌اش بیان کرده است.

***

شهید «محمود سودمند» گفته است: برادرانم! مسجد رفتن جهاد می‌‏باشد.

***

مردم، سنگرها و مساجد را خالى نگذاريد. شهيد «محمد رجايى» اینچنین در وصیت نامه‌اش آورده است.

***

شهيد «محمود لنگرى» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش اظهار کرده است: سنگر مدرسه و مسجد را خالى نگذاريد و حامى و پشتيبان ملت محروم و ستمديده كشور عزيزمان باشند.

***

خواهران، مسجدها را خالى نگذاريد و دعاهاى كميل و دعاى توسل و مخصوصاً زيارت عاشورا بخوانيد. «گل محمد نصرانى» از شهدای دفاع مقدس در وصیت نامه‌اش این را بیان کرده است.

***

شهيد «عليرضا مجيدى» از مردم شهر بجنورد درخواستی داشته است که می‌گوید: از مردم بجنورد می‌خواهم كه، سنگرهاى مسجد، جبهه را خالى نگذارند.

***

اگر به فيض شهادت نايل گشتم سنگر من كه همان مسجد است، خالى نگذاشته به تمام تجهيزات آماده باشيد و از نواميس مسلمين دفاع كنيد. شهيد «غلامعلى ايزانلو» درباره توجه هر چه بیشتر مسلمانان به مسجد اینچنین بیان کرده است.

***

مساجد را پر كنيد و هميشه نمازهاى خود را به جماعت بخوانيد. برادران و خواهران، مسجد خانه خداست و دعاها و كميل و توسل‏ها را برگزار و شركت نماييد. این متن گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهيد «براتعلى شاد دل» است.

***

شهيد «رمضان زارعى» در وصایای خود گفته است: يك نصيحت به مردم غيور و شهيدپرور دارم كه سنگرها را خالى نگذارند مخصوصاً مسجد كه سنگر ما مسلمين است.

***

شهید «رمضانعلی شاکری» با استناد به سخنان امام (ره) در بخشی از وصیت‌‎نامه‌اش اظهار کرده است: مسجدها را پر كنيد كه امام فرمودند: مسجد سنگر است و سنگر ما را حفظ كنيد.

***

اگر می‌‏توانيد، برويد و در نهادهاى انقلابى شركت نماييد و مساجد را پر كنيد. این مطلب بخشی از وصیت‌نامه شهيد «عبدالرضا شاكرى» است.

***

از اموالم براى مسجد خرج كنيد و بقيه را به جبهه كمك كنيد. قسمتی از وصیت‌نامه شهيد «حسين شرف‏پور»

***

شهید «غلام حسين نورانى» در بخشی از وصیت‌نامه‌‎اش از دوستانش خواسته تا به مسجد بروند و قرآن بخوانند.

***

در مجالس دعا شركت شركت كنيد. مسجدها را خالى نكنيد. این جمله درخواست شهيد «محمدرضا معلمى» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش است.

***

شهید «مجید نوحسينى» در وصیت‌نامه‌اش به ملت مسلمان اینچنین گفته است: شما اى ملت مسلمان! سنگر مساجد را فراموش نكنيد.

***

از همه ملت غيور مى‏خواهم … مساجد را از بهر نماز پر كنيد. شهيد «سيدجلال مرتضی‌زاده»

***

شهيد «عباس مقدم» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش از ملت غیور ایران خواسته تا سنگر مساجد را خالى نكنند.

***

مساجد را خالى نگذاريد و سعى نمائيد تا آنجا که ممکن است به دستورات قرآن عمل نمایید. این جمله را شهيد «محمد وكيلى ارگى» در وصیت‌نامه‌اش بیان کرده است.

***

در گوشه‌ای از وصیت نامه شهيد «مسلم شكيبا» آمده است: به برادران و خواهران می‌گویم که مساجد را خالى نکنید… و در آنجا كلاس‏هاى عقيدتى بگذارید.

***

شهيد «غلامعلى محقق» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش از مسجد به عنوان سنگر یاد  می‌کند و می‌گوید: مساجد سنگر است، سنگرها را حفظ كنيد، پس من هم از ميان سنگر اسلام باشما صحبت مى‏كنم.

***

پیام من به مردم همیشه در صحنه و روستاییمان این است… که هميشه مسجدها را پر و شب‏هاى جمعه، دعا را فراموش نكنند كه دشمن، از دعاهاى ما هراس دارد. شهيد «على اصغر آستان»

***

شهيد «غلامعلى محجوب» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش که برای همسرش نوشته است، اظهار کرده: همسرم!… در نمازهاى جماعت و جمعه شركت كنيد و… از شما مى‏خواهم كه بچه‏ها را از كوچكى با مسائل اسلامى،نماز، مسجد و غيره آشنا کنی؛ چون همين‏هاست كه به درد انسان می‌خورد و باعث رشد انسان مى‏شود و در آخرت هم همين ها به درد انسان مى‏خورد.

***

مساجد، اين سنگرهاى علم و ايمان را هيچ وقت خالى نگذاريد. این جمله را شهيد «موسی‌الرضا پرتانيان» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش گفته است.

***

مساجد را پر كنيد و نمازهاى خود را به جماعت برگزار كنيد. بخش از وصیت‌نامه شهيد «رضا خرمنى»

***

شهيد «عليرضا مجيدى» در بخشی از وصیت‌نامه خود از مردم ايران خواسته است: سنگرهاى مسجد، جبهه، مدرسه و کارخانجات را خالى نگذارند.

***

از مساجد و روحانيت جدا نشويد. این جمله را شهيد «غلام نامنى» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش بیان کرده است.

***

مساجد را پر كنيد كه مساجد سنگرهاى اصلى اسلام هستند. شهيد «علی‌اكبر دلیمى»

***

على «اكبر رباط سرپوشى» در بخشی از وصیت نامه‌‍اش می‌گوید: نماز جماعت، و دعا و ديگر انجام فرائض دينى را در مساجد برگزار كنيد.

***

مسجدها را خالى نگذاريد. و در دعاهاى كميل و توسل، شركت كنيد. شهید «مهدى بهارشاهى»

***

برادرانم! واى بر شما، اگر در دعاها شركت نكنيد. و اى بر شما اگر مسجدها را خالى كنيد. شهید «پرويز محمدى»

***

شهید «محمدباقر كارگر محبى» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش از خواهران و برادرانش مى‌‏خواهم مساجد را خالى نگذارند.

***

شهید «مهدى شريفى» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش بیان کرده است: اما برادرانم و خواهرانم! از شما مى‏خواهم نماز و عبادت خود را برپاداريد. و در مسجدها و نماز جماعت‏ها و نمازجمعه‏ها شركت كنيد.

***

شهید «مسعود اكبرى» در وصیت‌نامه خود درباره حضور مردم در مسجد گفته است: عده زيادى از شماها در مسجدها بودند. آخر شمايى كه براى فوت ناگهانى شخصى، خود را موظف به حضور در مساجد مى‏دانيد، چرا در شب‏هاى جمعه در مساجد حاضر نمى‏شويد؟ آيا اگر آدمى يك ساعت الى سه ساعت را در خانه‌ى خدا راز و نياز كند بهتر است، يا در خانه بماند؟ و شب جمعه را در خانه يا غيبت كند يا خود را با بازى‏هاى سرگرمى سرگرم كند. آيا بايد شخصى كه همسايه مسجد است، به جاى رفتن به مسجد در شب جمعه به شب‏نشينى برود؟ آيا اين معصيت نيست شب‌هايى كه در تاسوعا و عاشوراها در مسجدها و محفل‏ها حضور داريد و مسجدها چنان مملو مى‏شود كه جاى سوزن انداختن نيست، كه اين خيلى خوب است يا چرا شب جمعه يا شب دوشنبه از حدود 4000 نفر بيشتر جمعيت سربيشه، حدود 20 نفر يا30 نفر بيايند. اين براى ما يك بدبختى بزرگ است كه براى تماشاى يك فيلم در مسجدها يا ميدان‏ها حاضر شويم، ولى در دعاى كميل، ندبه و توسل حاضر نشويم.

***

برادران! اتحاد و انسجامتان را با شركت در نماز جمعه و در مساجد حفظ كنيد. این را شهيد «محمدحسن حسين زاده» در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید.

***

به مسجد برويد و براى ظهور امام زمان «عج» و آمادگى رزمى خود دعا كنيد و همانجا براى جبهه ثبت نام كنيد. شهید «عليرضا درخشان»

***

شهید «عباسعلى آورجه» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش مهم‏ترين و بهترين عامل كه باعث شد تا راهش را پیدا کند، حضور در مسجد دانست.

***

شهید «سیدهاشم حسینی» در وصیت‌نامه خود با اشاره به اینکه منافقین از مسجد می‌ترسند بیان کرد: مردم شهيدپرور! مساجد را پر كنيد، چون منافقان از مساجد و از هم پيوستگى مسلمانان مى‏ترسند، هوشيار باشيد و به منافقين اجازه انديشيدن ندهيد.

***

از مردم روستايم مى‏خواهم دعاى ندبه و دعاى توسل را در مساجد برگزار کنند و از شركت در آن دريغ نكنند. شهید «سیدمحمدعلی رضازاده»

***

مجالس مذهبى را در ديار خويش برگزار كنيد. و همچنين مساجد را به فراموشى نسپاريد. شهید «هاشم صمدى» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش اینچنین گفته است.

***

برادران! مساجد را ترك نكنيد. و مسجد را پر كنيد، مسجد يك سنگر الهى است. این جمله را در وصیت‌نامه شهید «سيدحسين صفايى» می‌خوانید.

***

شهيد «محمد يزدانى» در وصیت‌نامه خود بیان کرده است: برادرانم! نگذارید اسلحه من زمین بیفتد و همیشه در نماز جماعت‌ها و دعا و در مراسم سینه زنی و عزاداری شرکت کنید.

***

از برادران بسيج مسجد رضا مى‏خواهم كه مسجد را خالى نگذارند، زيرا كه در همين مساجد بود كه پايه‏ى این انقلاب عظيم الهى بنيان گرفت. شهيد «عباسعلى نارنجى» در بخشی از وصیت‌نامه‌اش اینچنین گفته است.

***

شهيد «حسين حسين ‏زاده» در وصیتی که از خود به یادگار گذاشته است، از مردم غیور ایران خواسته تا مساجد را خالی نکنند.

***

برادران… راه شهدا را ادامه دهيد و سنگر مسجد و پايگاه را خالى نگذاريد. این جمله را در وصیت شهيد «رمضانعلى قربانى موشكى» می‌خوانید.

 



منبع خبر

«مسجد» در اسلام، تپنده حیات و جایگاه پیوند آسمان و زمین است بیشتر بخوانید »

نشست کمیته‌های تخصصی انجمن علمی دفاع مقدس ایران

نشست «کمیته‌های تخصصی انجمن علمی دفاع مقدس ایران» برگزار شد


به گزارش نوید شاهد، دهمین نشست کمیته‌های تخصصی انجمن علمی دفاع مقدس ایران، روز سه شنبه 30 مردادماه 1403 با حضور دکتر علی اصغر جعفری «دبیر و رئیس کمیته هماهنگی»، سرهنگ مصطفی دهقانی «مدیر کمیته فضای مجازی و رسانه های نوین»، سرهنگ حمید حیدری «مدیر کمیته آموزش و پژوهش»، مهدیه طایفه رستمی «مدیر کمیته طرح و برنامه»، علیرضا عسگری «مدیر کمیته روابط عمومی و امور بین الملل»، علیرضا سلیمی «مدیر کمیته انتشارات» و سردار مهدی امیریان در سالن شهدای دزفول موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.

نشست کمیته‌های تخصصی انجمن علمی دفاع مقدس ایران

در ابتدای جلسه دبیر و رئیس کمیته هماهنگی انجمن علمی دفاع مقدس ایران گزارشی از مصوبات و اقدامات صورت گرفته در جلسات قبلی کمیته را ارائه کرد.
در ادامه این نشست؛ برنامه ها و اقدامات هریک از کمیته های تخصصی جهت تشکیل جلسه آتی هیات مدیره به مدیران کمیته ها ابلاغ شد.
همچنین مقرر شد؛ فعالیت‌ها و اقدامات انجمن در سال 1402 و همچنین برنامه های سال 1403 انجمن جهت طرح در جلسه هیات مدیره تهیه و تنظیم شود.

انتهای پیام/



منبع خبر

نشست «کمیته‌های تخصصی انجمن علمی دفاع مقدس ایران» برگزار شد بیشتر بخوانید »

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان «شهپر»

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان «شهپر»


به گزارش نوید شاهد، «سعید اوحدی» معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران با صدور پیامی درگذشت حاجیه خانم «صدیقه شهپر» مادر گرامی شهیدان معزز «محسن و محمد مهدی شهپر» را تسلیت گفت.

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان «شهپر»

متن پیام به شرح زیر است:

انا لله و انا الیه راجعون

خانواده محترم شهیدان گرانقدر شهپر

سلام علیکم

صلابت و شکیبایی مادران شهدای معزز که فرزندان خویش را در راه رضای پروردگار و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی نثار کردند در وصف نمی‌گنجد و کلمات قادر به ستودن صبر جمیل این بانوان والامقام نیست.

درگذشت بانوی ماجده و مومنه حاجیه خانم «صدیقه شهپر» مادر گرامی شهیدان معزز «محسن و محمد مهدی شهپر» را به شما خانواده محترم تسلیت عرض می‌نمایم.

از منظر ادب و ارادت بر ساحت ایمان و مقام صبرشان ادای احترام نموده و از درگاه پروردگار متعال علو مرتبه ربانی برای آن مرحومه مغفوره و بردباری برای بازماندگان مسألت دارم. امید آن که به فضل الهی و در جوار شهیدان قرین رحمت ربوبی گردند.



منبع خبر

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان «شهپر» بیشتر بخوانید »

مراسم بزرگداشت شهید «سید اسدالله لاجوردی» برگزار می‌شود

مراسم بزرگداشت شهید «سید اسدالله لاجوردی» برگزار می‌شود


به گزارش نوید شاهد، بیست‌وششمین سالگرد بزرگداشت شهادت مرد پولادین انقلاب، شهید «سید اسدالله لاجوردی» روز سه‌شنبه 30 مرداد 1403 برگزار می‌شود.

مراسم بزرگداشت شهید «سید اسدالله لاجوردی» برگزار می‌شود

شهید «سید اسدالله لاجوردی» در دوران نهضت انفلاب اسلامی، با توصیه بزرگانی همچون آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله مطهری، به کمک سایر همرزمان و همفکرانش، هیئت موتلفه اسلامی را بنیان نهاد و در راستای اندیشه‌های سیاسی و مبارزاتی امام خمینی (ره)، به فعالیت علیه خفقان و استبداد و فساد رژیم طاغوتی شاه پرداخت و در این راستا، بار‌ها دستگیر و زندانی شد. او به‌دلیل استقامتی که در برابر فشار‌ها و شکنجه‌های رژیم پهلوی از خود نشان داده بود، «مرد پولادین انقلاب» لقب گرفت.

شهید لاجوردی با بصیرتی که داشت، در زندان روی در روی جریانات انحرافی و التقاطی ایستاد و علیه آنها دست به روشنگری زد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در جایگاه دادستانی انقلاب اسلامی، همین راه را ادامه داد. وی همواره در خط مقدم مبارزه با منافقین قرار داشته و شناخت عجیبی از جریان نفاق داشت.

این شهید والامقام ضمن این‌که با جنایت‌کاران قاطعانه برخورد می‌کرد، با همین شناخت خود، باعث شده بود تا خیلی از منافقین فریب‌خورده براساس استدلال‌های وی، از نفاق روی برگردانند و توبه کنند؛ بنابراین سازمان مجاهدین خلق که از او بسیار زخم خورده بود، سرانجام اول شهریور سال 1377 لاجوردی را در بازار تهران، در حالی که بازنشسته شده بود و در حجره‌ای روسری می‌فروخت، ترور کرده و به شهادت رساند.

بیست‌وششمین آیین گرامیداشت یاد و خاطر شهید لاجوردی از ساعت 17 تا 19 با حضور مسئولان، همرزمان شهید و عموم مردم و سخنرانی حجت‌الاسلام‌والمسلمین «احمد خزایی» رئیس مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی در مجموعه فرهنگی شهدای هفتم تیر برگزار خواهد شد.

مجموعه فرهنگی شهدای هفتم تیر در میدان بهارستان، خیابان شهید مصطفی خمینی، نرسیده به چهارراه سرچشمه، کوچه شهید صیرفی‌پور واقع است. 

انتهای پیام/



منبع خبر

مراسم بزرگداشت شهید «سید اسدالله لاجوردی» برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »