مجاهدت

خاطرات «کریم بقرادونی» برای شناخت بیشتر لبنان

به گزارش مشرق، اگر کسی اهل دنبال کردن خبرها باشد، حتما دربارۀ کشور کوچک، ولی پراهمیت لبنان و اوضاع سیاسی «همیشه آشفتۀ» این کشور و نبرد محورهای مختلف جهانی بر سر این کشور مطالب زیادی شنیده و می‌شنود. این روزها هم که باز اوضاع سیاسی لبنان با انفجار بیروت و استعفای دولت و بعضی تظاهرات‌های خیابانی به هم ریخته و کشور در خلأ سیاسی فرو رفته و از آمریکا گرفته تا فرانسه برای تسلط بر این کشور به میدان آمده‌اند و در مقابل، جریان مقاومت هم تلاش دارد اهداف آن‌ها را ناکام بگذارد.

اما جریان‌های سیاسی که امروز در لبنان در مقابل هم صف کشیده‌اند و شخصیت‌هایی که هر کدام برای محقق کردن هدف خاصی تلاش می‌کنند و صف‌بندی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی‌ای که در این کشور به چشم می‌خورد ریشه در حوادث سال‌های پیش و خصوصا حوادث سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ دارد. سال‌هایی که شاهد تحولات چشم‌گیر سیاسی در جهان و منطقه و لبنان بودیم و امروزِ لبنان، جلوه‌ای از تحولات آن روزهاست، از فوت حافظ اسد و انتخاب بشار اسد و حوادث ۱۱ سپتامبر و اشغال افغانستان و عراق گرفته تا قطعنامۀ ضد سوری ۱۵۵۹ و ترور رفیق حریری و ترورهای زنجیره‌ای سیاسی در لبنان و تظاهرات‌های عظیم ۸ مارس و ۱۴ مارس و عقب‌نشینی ارتش سوریه از این کشور و جنگ ۳۳ روزه و قطعنامۀ ۱۷۰۱ و تحولات دیگری که همگی در کنار هم، ریشۀ اوضاع فتنه‌گون لبنان را شکل داده‌اند.

کتاب «جرقۀ فتنه» خاطرات و تاریخ‌نگاری کریم بقرادونی است که خود در آن دوران، مشاور رئیس‌جمهور لبنان (امیل لحود) بوده و ضمن حضور مستقیم در جریان حوادث، به اسناد مهمی نظیر صورتجلسات هیئت دولت نیز دسترسی داشته و حاصلِ بخشی از مشاهدات و مطالعاتش، همین کتاب است.

این کتاب از سوی وحید خضاب ترجمه شده و به زودی توسط انتشارات شهید کاظمی روانۀ بازار خواهد شد.

اگر به شناخت اوضاع سیاسی لبنان و فهم ریشۀ بحران‌های این کشور (و حتی تا حدی آشنایی با ریشۀ بحران سوریه) علاقه‌مند هستید، خواندن این کتاب دست‌اول را به شما توصیه می‌کنیم.

علاقه‌مندان جهت تهیه این اثر بعد از انتشار می‌توانند از طریق درگاه اینترنتی nashreshahidkazemi.ir و یا از طریق ارسال نام کتاب به سامانه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.

منبع خبر

خاطرات «کریم بقرادونی» برای شناخت بیشتر لبنان بیشتر بخوانید »

این فرماندهان ارتش و سپاه، نابغه نظامی بودند + عکس

به گزارش مشرق، دفاع مقدس و فرماندهانی که در آن حضور داشتند و صحنه نبرد را به نفع کشورمان هدایت می‌کردند، صحنه ظهور و بروز استعدادها و توانایی‌های برخی از آنهایی است. این فرماندهان در مواقع حساس با تفکر، تیزهوشی و خلاقیت‌های خود در طراحی عملیات‌های موثر دفاع مقدس دشمن بعثی را مقهور خود کردند و ضربه کاری بر پیکره صدام حسین و متحدانش وارد آوردند.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن باقری

معاونت ستاد عملیات جنوب، موسس واحد اطلاعات و عملیات سپاه و طراح کلیدی عملیات‌هایی همچون ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، رمضان و والفجر مقدماتی. باید گفت که تاریخ دفاع مقدس با نبوغ بی نظیر شهید حسن باقری شکل گرفت.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی و سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی

همراهی دو فرمانده ارتش و سپاه و طرح جدیدی که برای عملیات مشترک و هماهنگ دو نیرو پایه‌گذاری شد، به بزرگ‌ترین پیروزی‌های زمان جنگ منجر شد. تاسیس قرارگاه کربلا بدون شک مهم‌ترین ابتکار فرماندهی دفاع مقدس به شمار می‌رود.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

شهید مصطفی چمران

شهید مصطفی جمران، بنیانگذار ستاد جنگ‌های نامنظم و طراح عملیات‌های شکست محاصره سوسنگرد و آزادسازی دهلاویه بود. طراحی اقدامات مهندسی و دفاعی فراوان در روزهای اولیه جنگ نیز از دیگر ابتکارات شهید چمران به شمار می‌رود.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید

سرلشکر رشید به عنوان فرمانده قرارگاه فتح از کلیدی‌ترین نیروهای اطلاعات عملیات در تاریخ دفاع مقدس به شمار می‌رود. عملیات‌های خیبر، کربلای ۵ و ده‌ها عملیات موثر دیگر با طرح‌ها و ایده‌های عملیاتی او اجرایی شد.

امیر سرلشکر شهید منصور ستاری

شهید ستاری فرمانده اسبق نیروی هوایی ارتش مبدع طرح دفاع متحرک در پدافند هوایی در دوران دفاع مقدس بود. او توانست با یکپارچه کردن سیستم راداری کشور و تبدیل سیستم موشکی هاوک به یک سیستم متحرک آسمان فاو را جهنم هواپیماهای بعثی کند.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

همین اقدامات باعث شد تا وی نقشی موثر در پیروزی شگفت انگیز ایران در آن سال‌ها داشته باشد.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

سردار سرلشکر پاسدار سید یحیی رحیم صفوی

سردار سرلشکر پاسدار سید یحیی رحیم صفوی، مسئول ستاد عملیات جنوب، فرماندهی نیروی زمینی سپاه و جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران از مهم‌ترین مسئولیت‌های او در دوران دفاع مقدس است. نام سرلشکر رحیم صفوی در طراحی و هدایت تمام عملیات‌های جنوب و غرب کشور دیده می‌شود به خصوص عملیات‌های مهم در سال‌های پایانی جنگ.

نابغه‌های نظامی ایران در دفاع مقدس چه افرادی بودند؟ + تصاویر

امیر سرلشکر خلبان شهید جواد فکوری

شهید فکوری فرمانده خوش فکر نیروی هوایی ارتش در نخستین سال‌های دفاع مقدس بود. وی طراح عملیات بزرگ کمان ۹۹ بزرگ‌ترین حمله هوایی تاریخ دفاع مقدس است که دقیقا ۱۰ ساعت پس از حمله دشمن اجرا شد.

او همچنین طراح عملیات بزرگ حمله به اچ ۳ نیز بود که پیچیده‌ترین عملیات هوایی تاریخ جنگ تحمیلی به شمار می‌رود.

منبع: باشگاه خبرنگاران منبع خبر

این فرماندهان ارتش و سپاه، نابغه نظامی بودند + عکس بیشتر بخوانید »

فرمانده تیپی که اجازه رفتن به خط را نداشت + عکس

به گزارش مشرق، محسن نورانی در آذر ماه ۱۳۴۲ متولد شد. در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی، مشغول تحصیل در رشته برق در هنرستان بزرگ تهران بود و همراه با مردم در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از ترک تحصیل و گذراندن آموزش عمومی در پادگان امام حسین (ع) راهی مریوان شد و با فعال کردن واحد خمپاره و ادوات سپاه، ضرباتی به گروهک ها وارد کرد.

محسن در زمستان سال ۱۳۶۰ به همراه احمد متوسلیان از مریوان به جنوب کشور منتقل شد و در تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) نقش موثری ایفا کرد. او و علیرضا ناهیدی با تجهیزات و غنایم به دست آمده درعملیات فتح المبین، «یگان ادوات ذوالفقار» را در تیپ ۲۷ تشکیل داده و درعملیات بیت المقدس به بهترین نحو نیروهای پیاده عمل کننده درعملیات را پشتیبانی کردند. محسن در خرداد ماه سال ۱۳۶۲ با خواهر همرزم دیرینه اش علیرضا ناهیدی ازدواج کرد.
پس از شهادت ناهیدی درعملیات والفجر مقدماتی، فرماندهی تیپ ذوالفقار را برعهده گرفت تا اینکه در روز بیست و یکم مرداد ۱۳۶۲ در حوالی اسلام آباد غرب درکمین گروهک «کومله» گرفتار شد و به شهادت رسید.

خانم ناهیدی، همسرشهید نورانی، از ازدواجش با محسن این گونه یاد می‌کند: «بلافاصله بعد از ازدواج به اسلام آباد غرب رفتیم و در آنجا ساکن شدیم. همان روز اول مرا در خانه گذاشت و رفت به خط. یک هفته بعد آمد. حال عجیبی داشت که برایم تعجب آور بود. معلوم بود که خیلی ناراحت است.
وقتی علت را پرسیدم، با بغض گفت: «آن موقع که برادرت علی شهید نشده بود، فرمانده تیپ بود و به خاطر مسؤولیتم اجازه نمی‌داد به خط مقدم بروم. الان هم که فرمانده تیپ شده‌ام، به هیچ وجه اجازه رفتن به خط رو به من نمی‌دهند…»
من خوابی را که چند شب پیش دیده بودم، برایش تعریف کردم و گفتم: «اتفاقاً من هم خواب دیدم که تو شهید می‌شوی، روز و ساعتش را خدا می‌داند، ولی مطمئن باش که ان شاءالله شهادت نصیبت خواهد شد.»

منبع: ایسنا منبع خبر

فرمانده تیپی که اجازه رفتن به خط را نداشت + عکس بیشتر بخوانید »

تصاویر/ شهید «محمدمهدی نصیرایی»

به گزارش مشرق، شهید «محمدمهدی نصیرایی» در سال ۱۳۳۹ در شهرستان بابل در یک خانواده مذهبی متولد شد و در تاریخ ۶۴/۱۱/۲۶ در عملیات والفجر هشت در منطقه فاو به شهادت رسید.

















منبع: دفاع پرس منبع خبر

تصاویر/ شهید «محمدمهدی نصیرایی» بیشتر بخوانید »

صدای خنده رزمندگان؛ آخرین یادگاری برای مادران

به گزارش مشرق، جعفری خاطرات زیادی از هم‌صحبتی با رزمندگان در این عملیات‌ها دارد و سرآمد خاطراتش گفتگو و صحبت با شهید یوسف قربانی است؛ شهیدی که «مرغابی امام زمان (عج)» از دل حرف‌هایش برای همیشه ماندگار شد و حالا مردم زنجان این شهید را با این عنوان می‌شناسند. جعفری در گفتگو با «جوان» سفری به روزهای سخت، اما شیرین دفاع مقدس می‌کند و از هم‌نشینی و مصاحبه‌هایش با رزمندگانی که بعدها به شهادت رسیدند، می‌گوید.

زمان ورودتان به جبهه مربوط به کدام مقطع دفاع مقدس است؟

من از سال ۱۳۵۸ تا پس از امضای قطعنامه در جبهه حضور داشتم. سال ۱۳۵۸، ۱۸ ساله بودم که عازم جبهه کردستان شدم. من از زنجان به جبهه رفتم و من همیشه گفته‌ام که حق مطلب در رابطه با زنجانی‌ها در دفاع مقدس ادا نشده است. زنجانی‌ها در لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب، در لشکر عاشورا و در لشکر نجف خط‌شکن بودند. بچه‌های زنجان بدون استثنا در تمام عملیات‌ها خط‌شکن بودند و اگر از آنجا به لشکر دیگری می‌رفتند تمام آن افتخارات برای آن لشکر می‌ماند. در عملیات والفجر ۱۰ برای زنجانی‌ها تیپ ۳۶ انصارالمهدی را تشکیل دادند و در این عملیات در قالب تیپ عمل کردیم.

زنجان رزمندگان بسیار شجاع و توانمندی در دفاع داشته است. دلیل این حضور غیرتمندانه و قدرتمند را در چه می‌دانید؟

ما سه عملیات مهم داشتیم که در آن غواصان نقش بسیار مهمی داشتند. در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ نیروهای زنجان خط‌شکن غواص بودند. در هر سه این عملیات‌ها خط شکسته شد و نیازی به نیروی احتیاط نبود. من در عملیات والفجر ۸ فرمانده گروهان و در عملیات‌های کربلای ۴ و کربلای ۵ معاون عملیاتی گردان ولی‌عصر (عج) بودم. در تمام این عملیات‌ها در همان شب اول و در همان نیم‌ساعت اول خط شکسته شد و الحاق صورت گرفت. به‌رغم اینکه زنجان رودخانه و دریایی ندارد ولی غواصان بسیار ماهر و خوبی را در دفاع مقدس داشت.

در لشکر عاشورا یک تیپ کامل از فرمانده تا رده‌های پایین و تمام کادرش اهل زنجان بودند. زمانی که بچه‌های زنجان از لشکر عاشورا به لشکر ۸ نجف می‌رفتند شهید مهدی باکری نامه‌ای به شهید کاظمی می‌نویسد و می‌گوید من تمام لشکرم را به شما دادم. در لشکر عاشورا خط‌شکن فقط گردان ولی‌عصر (عج) بود که در والفجر ۸ تحت عنوان گردان علی‌اصغر (ع) عمل کرد. به خاطر همین در زنجان بین رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس گردان ولی‌عصر (ع) جایگاه خاصی دارد. به زنجان شهر غواصان دریادل گفته می‌شود. غواصان زنجانی در سد دز ۹ کیلومتر رفت و ۹ کیلومتر برگشت را در دوره‌های آموزشی می‌رفتند و می‌آمدند. تازه این دوره‌های آموزشی بدون فین انجام می‌شد و اگر غواصان فین پایشان می‌کردند سرعت‌شان بیشتر می‌شد ولی غواصان بدون فین دوره‌های آموزشی را انجام می‌دادند.

یک جوان ۱۸ ساله چه جهانبینی داشت که خود را مکلف می‌دید که به جبهه برود؟

متأسفانه فضای فعلی جامعه ما طوری شده که وقتی ما از گذشته صحبت می‌کنیم فکر می‌کنند حرف‌های مربوط به شهدا و دفاع مقدس اغراق است. بعضی‌ها هم فکر می‌کنند این حرف‌ها شعار است. به‌قدری فضای دفاع مقدس از حالت تکلیف‌محور بودن و منافع ملی داشتن خارج شده و جنبه سیاسی و گرایش جناحی پیدا کرده که تفهیم بعضی مطالب در برای نسل جوان سخت شده است. برادرم، علی‌اصغر جعفری سنش از من کمتر بود و به شهادت رسید.

تمام جوانان آن روز بنا به تکلیف‌شان پا به جبهه گذاشتند.

آن زمان همه به خاطر اعتقادات‌شان به جبهه می‌رفتند و به چیز دیگری جز این مهم فکر نمی‌کردند.

این تکلیف‌محوری در ذهن یک جوان ۱۸ ساله آن‌قدر روشن و واضح احساس می‌شد؟

بله، بسیار این مسئولیت را احساس می‌کردیم. وقتی به آن زمان برمی‌گردم می‌بینم که یک امام خمینی هست که همه برایش می‌میرند و حرفش برای همه حجت است. به نظرم شهدا معصوم نبودند و قطعاً اشتباهاتی در زندگی‌شان داشته‌اند ولی در فضای آن روزها از این رو به آن رو شدند. سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد من به اتفاق هشت نفر از دوستان زنجانی‌ام در پادگان دریایی منجیل تحت فرماندهی ناخدا ضرغام، دوره تکاوری می‌دیدیم. ما از طرف سپاه به آنجا رفته بودیم و ارتشی نبودیم.

وقتی جنگ شروع شد تقریباً پنج ماه از دوره‌مان گذشته بود. همه‌مان جلوی اتاق ناخدا ضرغام جمع شدیم و از ایشان خواستیم ما را به جبهه بفرستد. ایشان هم می‌گفت باید کلاه سبز بگیرید و مراحل را طی کنید و بعد به جبهه بروید. ما چند روز برای اعزام درگیر بودیم. آموزش را رها کردیم و به جبهه رفتیم. آنجا اگر بحث تکلیف‌محوری مطرح نبود می‌گفتیم در پادگان می‌مانیم و دوره‌ها را می‌گذرانیم. ضمن اینکه نسل عمیقی بودیم. من ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ کتاب «اسلام و مالکیت» آیت‌الله طالقانی را در خوابگاه می‌خواندم. یک رادیوی کوچک جیبی هم داشتم که مدت‌ها در جبهه همراهم بود. در آن فضا مطالعه‌مان را می‌کردیم. قبلش هم کتاب‌های دکتر شریعتی و آیت‌الله مطهری را خوانده بودیم. وصیتنامه شهدا را که می‌خوانید می‌بینید چقدر اعتقاد و تکلیف در وصیتنامه‌هایشان وجود دارد.

ایده کار خبری کردن در جبهه از چه زمانی به ذهنتان خطور کرد؟

من در سال ۱۳۶۶ وارد صداوسیما شدم منتها قبل از ورودم به صداوسیما از جبهه گزارش می‌گرفتم و مدیران صداوسیما نوارها را می‌گرفتند و پخش می‌کردند. از سال ۱۳۶۳ برنامه‌های دفاع مقدسی را به صورت حق‌الزحمه‌ای می‌نوشتم. به منطقه که می‌رفتم خودم یک ضبط صوت داشتم که با آن مصاحبه می‌گرفتم و کاست‌هایش را به صداوسیما می‌دادم. بعدها یک ناگرا به من دادند. این ناگرا برای صداوسیما بود. مدتی ناگرا را به منطقه می‌بردم و با آن صدای رزمندگان را ضبط می‌کردم. مصاحبه‌هایی که با رزمندگان عملیات‌های کربلای ۴ و کربلای ۵ داشتم هیچ ربطی به صداوسیما ندارد. در زمان انجام این دو عملیات خودم معاون عملیاتی گردان بودم و با بچه‌ها صحبت می‌کردم و صدایشان را ضبط می‌کردم. می‌گفتم بخندید، چون بعد از شهادت شما مادرتان این خنده‌ها را می‌شنود. این صحبت‌ها خیلی گل کرد. سردار اصانلو آن زمان فرمانده گردان بود و یک روز می‌خواستم با ایشان مصاحبه بگیرم. قبل از مصاحبه ایشان به شوخی به من گفت با من مصاحبه نگیر، چون هواپیماهای دشمن می‌آیند و بمباران‌مان می‌کنند. همین که خواستم مصاحبه کنم هواپیماهای دشمن آمدند و بمبارانمان کردند. ترکش یکی از خمپاره‌ها به سمت چپ اورکتم خورد و ضبطم کامل از وسط نصف شد که نوار کاست را هم نصف کرد. من نوار را داخل یک کیسه نایلونی و پارچه گذاشتم و به تعاون تحویل دادم. عملیات که تمام شد من زخمی شدم و به بیمارستان رفتم. پس از مرخصی از بیمارستان آن نوار کاست را از تعاون گرفتم. این صداهایی که برای عملیات‌های کربلای ۴ و کربلای ۵ است و در زنجان خیلی معروف است را من از این نوار پیاده کردم. این نوار را یک سانت، یک سانت با دستگاه به هم چسباندم تا سرانجام یک نوار کامل شد. واژه «مرغابی امام زمان (عج)» که مربوط به شهید یوسف قربانی است به همین نوار مربوط می‌شود.

من در مصاحبه با شهید قربانی از او می‌پرسم یوسف‌جان غواص یعنی چی؟ و شهید قربانی جواب می‌دهد: غواص یعنی «مرغابی امام زمان (عج)». بعد می‌گویم یوسف‌جان حرف آخرت چیست؟ و شهید به زیبایی این شعر را می‌خواند: «در مسلخ عشق جز نکو را نکشند/ روبه‌صفتان زشت‌خو را نکشند/ گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز/ مردار بود هر آن که او را نکشند». بعدها در زنجان شهید قربانی به «مرغابی امام زمان (عج)» معروف شد. پس از آن صداوسیمای زنجان چند برنامه به نام مرغابیان امام زمان (عج) ساخت که در این نوارها صدای شهدای زیادی است. من هنوز به کارهای رسانه‌ای و مطالعاتی علاقه دارم و پژوهش‌های دفاع مقدسی را دنبال می‌کنم. من دفاع مقدس را در حوزه منافع ملی نگاه می‌کنم. معتقدم آفت دفاع مقدس این است که دیدگاه‌های جناحی را واردش کنیم. مثلاً خیلی مخالفم در مراسم تشییع شهدا جناح‌های سیاسی با هم درگیر شوند و حرف‌های سیاسی بزنند. حوزه دفاع مقدس را نباید درگیر منازعات و بحث‌های سیاسی کنیم. نگاه سیاسی داشتن دفاع مقدس را خراب می‌کند. باید این میراث گرانبها را برای آیندگان نگه داریم.

آن زمان چه هدف و انگیزه‌ای از انجام این مصاحبه‌ها داشتید؟‌

می‌خواستم از بچه‌ها یک خاطره داشته باشم. من در عملیات خیبر زیر آتش با رزمندگان مصاحبه گرفتم. بعضی از این مصاحبه‌ها را صداوسیما پخش کرده است. نمی‌دانستم عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ چنین سرنوشتی پیدا می‌کند. در این دو عملیات بسیاری از رزمندگان شهید شدند و این نوارها ماند و ارزش پیدا کرد.

صحبت‌هایتان با رزمندگان بیشتر حالت درددل دارد؟

هم درددل بوده و هم صحبت‌های دیگر. مثلاً هنگام مصاحبه با رزمندگان اول می‌خواستم خودشان را معرفی کنند. بعد می‌پرسیدم چرا به جبهه آمدی و برای پشت جبهه و خانواده چه صحبتی داری؟ در آخر مصاحبه‌ها هم از رزمندگان می‌خواستم بخندند. می‌گفتم خوب بخندید، چون شاید اگر نبودید خانواده‌تان صدای خنده‌ات را بشنود. با همه این بچه‌ها دوست بودم. در عملیات‌های کربلای ۴ و کربلای ۵ معاون عملیاتی گردان بودم. خودم هم غواص بودم و با همه بچه‌ها رفاقت داشتم. بچه‌ها با غریبه‌ها برای صحبت کردن انس نمی‌گرفتند و راحت نبودند. یادم هست سال ۱۳۶۰ در آبادان بودم. شهید علیرضا رهبر خبرنگار بود و به منطقه آمد. ایشان برای مصاحبه با بچه‌ها خیلی اذیت شد، چون بچه‌ها حس مصاحبه کردن نداشتند. دوست نداشتند خیلی خودشان را نشان دهند. الان هم سخت‌ترین برنامه این است که رزمندگان قدیمی را وادار کنید که مصاحبه کنند.

حرف‌های رزمندگان از چه جنسی بود و در دو عملیات مهم کربلای ۴ و کربلای ۵ از چه چیزهایی صحبت می‌کردند؟

بچه‌ها همه برای هر دو عملیات آماده بودند. زمان جنگ بچه‌ها از مسائل سیاسی فارغ بودند. همه به این فکر می‌کردند شب به آن طرف آب بروند. در عملیات والفجر ۸ آقای امین شریعتی که فرمانده لشکرمان بود می‌گفت به بچه‌هایتان بگویید داخل آب که می‌شوند ذکر یا زهرا (س) را تا آخر بگویند. اوج اخلاص و ایثار را در خیلی از عملیات‌ها دیدم ولی در والفجر ۸ و کربلای ۴ و کربلای ۵ این ایثار به اوج رسید. ایثار رزمندگان در حدی بود که ما لباس غواصی نداشتیم و رزمنده گریه می‌کرد که به من هم لباس غواصی بدهید تا به آن سمت بیایم.

واقعاً بین رزمندگان مسابقه بود. تمام دوستانم که شهید شدند مثل یوسف قربانی، یعقوب علی‌محمدی و محمدرضا محمدی همگی بسیار شجاع و باغیرت بودند. یعقوب علی‌محمدی ابتکارات خاص خودش را حین غواصی داشت. می‌گفتم یعقوب ممکن نیست زنده بمانی این همه زحمت به خودت می‌دهی. او شب عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید. پیکرش روی خاک ماند و خشک شد و صبح توانستیم پیکرش را به عقب بیاوریم. خدا شاهد است تمام بچه‌ها فکرشان رفتن به آن سمت آب بود. کسی به فکر خانواده و زن و بچه نبود. اگر کسی می‌خواست به این مسائل فکر کند دیگر نمی‌توانست عمل کند. اگر قبل از عملیات چنین فکرهایی به ذهن بیاید دیگر نمی‌توانید داخل آب شوید. در عملیات والفجر ۸ در حدود ۱۰ دقیقه خط را شکستیم که عملکرد بچه‌ها فوق‌العاده بود.

خبرنگاری در جنگ را می‌توان در زمره کارهای سخت و دشوار دانست؟

خبرنگاری در جنگ کار بسیار سختی است ولی خبرنگاران صداوسیما که خودشان را برای تهیه گزارش و مصاحبه به آتش بزنند خیلی کم بودند. اگر دقت کنید می‌بینید از صحنه نبرد خیلی کم فیلم و صوت داریم، اما تا دلتان بخواهد از اردوگاه اسرا، از پشت جبهه و محل بمباران‌ها فیلم و گزارش داریم. به ندرت اتفاق افتاده که از عرصه پیکار فیلم داشته باشیم؛ جز بچه‌های روایت فتح و شهید آوینی که در خط مقدم حضور داشتند و پا به پای رزمندگان حرکت می‌کردند. تا دلتان بخواهد از قرارگاه‌ها فیلم داریم، اما از نبرد خرمشهر فیلم زیادی از درگیری‌ها وجود ندارد. تنها چند فیلم از اسیر گرفتن عراقی‌ها موجود است. خبرنگاری جنگ اگر در خط مقدم و منطقه عملیاتی باشد واقعاً سخت است. اگر فیلم‌های شهید آوینی برای روایت فتح را نگاه کنید می‌بینید با نگاتیو کار می‌کرد و بعد از پایان کار نگاتیوها را ظاهر می‌کرد. می‌شد فیلم‌های بهتری از دفاع مقدس گرفت به شرطی که گروه‌های اعزامی کمتر در قرارگاه و اردوگاه می‌ماندند. من خبرنگاری در جنگ را بیشتر عملیاتی می‌بینم. در عملیات خیبر بچه‌هایمان زیر آتش قطعه قطعه می‌شدند و اگر می‌خواستیم قدم عادی برداریم باید پایمان را روی پیکر شهدا می‌گذاشتیم. در قرارگاه من با خبرنگاران دعوا می‌کردم و می‌گفتم چرا اینجا نشسته‌اید؟ بلند شوید به منطقه بروید تا خودتان ببینید چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.

برای انجام یک عملیات حدوداً چند خبرنگار در جبهه حضور داشتند؟

من در عملیات‌ها همیشه جزو نیروهای رزمنده بودم و ضبط صوت همیشه در جیبم بود. از عملیات والفجر ۴ در سال ۱۳۶۲ ایده کار رسانه‌ای به ذهنم آمد و در کربلای ۴ و کربلای ۵ به اوج خودش رسید. در عملیات خیبر شرایط خیلی سخت بود و زیر آتش قرار داشتیم. در خط خودمان خبرنگاری نداشتیم تا آن صحنه‌ها و وقایع را ثبت کند. آن زمان کارت‌های خبرنگاران را ستاد تبلیغات جبهه و جنگ صادر می‌کرد. ما به لحاظ تبلیغاتی در دوران دفاع مقدس خیلی ضعف داشتیم. یکی از آسیب‌های حوزه دفاع مقدس همین است. در عملیات والفجر ۴ ما شب عمل کردیم و تپه را گرفتیم و صبحش یک راوی بالای سرمان آمد و توضیحاتش را داد ولی آنجا هیچ خبرنگاری ندیدیم. معتقدم یکی از ضعف‌های ما در دفاع مقدس ضعف تبلیغاتی و حضور رسانه‌ای‌مان بود.

ماندگارترین جمله‌ای که در ذهن‌تان از هم‌صحبتی با شهدا مانده مربوط به کدام شهید است؟

همان صحبت‌های شهید یوسف قربانی است که تا همیشه در ذهنم نقش بسته است. در مصاحبه با شهید قربانی به ایشان گفتم می‌خواهید به خط دشمن بزنید؟ شهید هم به شوخی گفت هم به خط دشمن می‌زنیم هم به شیرش. یوسف را در کربلای ۴ دیگر ندیدم تا اینکه در کربلای ۵ خبر شهادتش را شنیدم. گاهی اوقات بعضی غواصان قدیمی می‌خواهند متن بنویسند نام خانوادگی‌شان را می‌نویسند و بعد از آن «مرغابی امام زمان (عج)» را اضافه می‌کنند. مرغابی امام زمان (عج) حالت غرور و افتخار برای غواصان زنجانی دارد. یوسف قربانی جان بود. با یوسف از سال ۱۳۶۲ بودم. شاخص شهدای زنجان در غواصان یوسف قربانی است. ایشان نه پدر داشت نه مادر. شما رفتارش را می‌بینید مثل پسر یک سرلشکر پر از عزت نفس بود. خوش‌قلب بود و زمانی که شعر می‌خواند آدم از لحن و صدایش لذت می‌برد.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

صدای خنده رزمندگان؛ آخرین یادگاری برای مادران بیشتر بخوانید »