مجاهدت

درخواست پدر شهید حججی از وزیر ارشاد

به گزارش مشرق، هفتمین هفته از اجرای طرح ملی سه‌شنبه‌های تکریم، به عطر دیدار با خانواده شهید مدافع «محسن حججی» آغشته شد؛ این دیدار در محل یادمان شهدای شهرستان نجف‌آباد و با برقراری ارتباط زنده تصویری با «سیدعباس صالحی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حجت‌الاسلام حبیب رضا ارزانی، مشاور وزیر و رئیس ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور، محمدرضا سوقندی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در امور ایثارگران برگزار شد.

سید عباس صالحی در این ارتباط زنده تصویری با اشاره به چهلمین سالگرد دفاع مقدس طی سخنانی گفت: در طول انقلاب اسلامی در دفاع مقدس و در ادامه راه اگرچه نقطه به نقطه در ایران اسلامی، یاد شهدا پا برجاست اما اصفهان انگشتری این کالبد و نجف‌آباد نگین این انگشتر است، در این شهرستان تعداد خانواده‌های چند شهیدی از یک سو و ۲هزار شهید این شهرستان از سوی دیگر دین ما را به شهدا و به ویژه به شهدای این منطقه را بیشتر می‌کند.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: شهادت با تاریخ تشیع پیوند خورده است، تاریخ انقلاب اسلامی نیز با شهادت پیوند داشته و وقتی برگ‌های این تاریخ را ورق می‌زنیم، شهدای مدافع حرم را نیز می‌بینیم، از شهید سلیمانی نقل می‌شود وقتی جهاد در این مسیر آغاز شد وی نام «مدافعان حرم» را برای این جهاد بزرگ انتخاب کرد و بر همین اساس فضای مدافعان حرم با این نگاه شکل گرفت که حرم حضرت زینب(س) می‌تواند حرم امن جدید باشد.

وی افزود: در طول این چندسال اخیر برای دفاع از حرم شخصیت‌های زیادی را داشته‌ایم که نقش زیادی در تاریخ معاصر و منطقه داشته‌اند، اگر مدافعان حرم نبودند، جریان تند تکفیری مسیری را طی می‌کرد که معلوم نبود علاوه بر سوریه به حرم‌های دیگر نیز بروند، اتفاقات سامرا و نزدیکی به کربلا با نفوذ داعش در عراق نشان می‌داد، جریان تکفیر برنامه‌ریزی بلندی برای منطقه داشت.

صالحی یادآور شد: یکی دیگر از دستاوردهای مبارزه و شهادت در مسیر دفاع از حرم، جلوگیری از تجزیه منطقه بود، به نظر می‌آید جریان استکبار جهانی بعد از ایجاد رژیم اشغالگر اسرائیل در ۱۹۴۸ به دنبال ایجاد یک غده سرطانی دیگر برای برهم زدن جغرافیای خاورمیانه بود، اگر مدافعان حرم نبودند اتفاقاتی می‌افتاد که پیامدهای آن تا سال‌ها و حتی قرن‌ها وجود داشت، همانطور که اگر شهدا در دفاع از کشور در جنگ تحمیلی نمی‌جنگیدند، معلوم نبود چه اتفاقاتی در این کشور رقم می‌خورد.

وی افزود: در ارتباطی که با خانواده شهدا برقرار می‌کنیم ما بیش از خانواده شهدا از این ارتباط بهره می‌بریم، در این ارتباط ما به دنبال رزق خود هستیم، پس ارتباط و اتصال با این شخصیت‌ها نشان می‌دهد که باور به حیات در شهدا وجود دارد و اگر ما با شهدا ارتباط برقرار کنیم، قطعاً از رزق الهی بهره‌مند می‌شویم.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیان کرد: شهدای مدافع حرم میان شهدای تاریخ انقلاب اسلامی، ویژگی‌های خاص خود را دارند، شهادت یک ویژگی است که نصیب هرکسی نمی‌شود و اگر این شهادت در غربت رقم بخورد آن شهید جایگاه ویژه‌ای خواهد داشت، همه شهدا ارزشمندی خود را دارند، در دوره دفاع مقدس، هزاران شهید و خانواده در یک موج اجتماعی قرار داشتند. در جو اجتماعی قالب همراه شدن آسان‌تر است اما شهدای مدافع حرم این جو اجتماعی را در فرسنگ‌ها دورتر نداشتند.

صالحی تصریح کرد: شهید محسن حججی این افتخار را داشت که نماد شهدای مدافع حرم شود، اینکه فردی این فضا را ‌پیدا می‌کند که نماد جمعی از شهدا شود قطعا رازی در آن وجود دارد، روز شهادت ایشان به عنوان روز مدافعان حرم نامیده شده است و این به مثابه این است که در زندگی شخصی ایشان اتفاقاتی رقم خورده است که وی در چنین نقطه نمادینی قرار می‌گیرد.

وی با اشاره به وصیت‌نامه شهید حججی گفت: روح شهید در وصیت‌نامه‌اش متجلی است، در بخشی از این وصیت گفته بود مقداری «حق‌الناس» دارم، مبلغ یک میلیون به مادر بزرگ پدری خود بدهکارم، همچنین در بخش دیگری می‌گوید مبلغ ۳۲هزار تومان و چند سربند به بسیج امیرآباد بدهکارم، توجه به همین نکات ریز ایشان را به اوج‌ می‌رساند.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی اضافه کرد: تربیت خانوادگی نیز در زندگی چنین شهدایی بسیار مهم است. همانطور که خود شهید نیز از پدر و مادر خود به عنوان الگوهای زندگی‌اش یاد می‌کند.

درخواست پدر شهید حججی از وزیر ارشاد

بر پایه این گزارش، پس از سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، پدر شهید مدافع حرم محسن حججی با اشاره به علاقه فرزندش به مطالعه و اهمیتی که کتاب در زندگی آن شهید داشت، خواستار آن شد که شهرستان نجف آباد به عنوان پایتخت کتاب سال ایران انتخاب شود که صالحی در پاسخ به این خواسته اظهار کرد: از حجت‌الاسلام معتمدی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان خواستارم زیرساخت‌های جدید برای نشر نجف‌آباد را آماده و با ارتباط با شهرداری و فرمانداری این شهرستان مسیر را برای موفقیت در داوری‌های پایتخت کتاب فراهم کنند.

محمدرضا حججی طی سخنانی در این آیین اظهار کرد: خداوند بر ما منت نهاد و طبق فرمایش مقام معظم رهبری شهیدی را به عنوان سخنگوی شهدا به کشور ما هدیه کرد.

این پدر شهید ادامه داد: بعد از شهادت محسن بسیاری از مردم کشور ما متوجه شدند که در شهرستان نجف آباد بیش از شدند ک در شهرستان نجف آباد بیش از ۲۵۰۰ شهید وجود دارد، حتی بسیاری از مسئولان پایشان به نجف آباد باز شد و از نزدیک در جریان مشکلات مردم قرار گرفتند.

وی گفت: فرصت را مغتنم می دانم در این برنامه که به نام شهید حججی است، از شهیدان انقلاب اسلامی و شهدای نجف آّباد یاد کنیم، از همه شهدای دفاع قدس، مدافعین حرم، شهدای امنیت و قددرانی داشتم باشم از مدافعان سلامت که با کرونا دست و پنجه نرم می کنند.

همچنین در ادامه مادر شهید حججی نیز طی سخنانی اظهار کرد: یک روز به همراه فرزندم محسن به همین جا یعنی یادمان شهدا آمده بودیم، سوال کرد چرا این یادمان را سختند اما درب آن بسته است؟ من پاسخ دادم انشا الله روزی در این محل باز می شود و همین شد و به شهادت رسید و هر روز بسیاری از مردم به زیارت مزارش می آیند و حاجت می گیرند.

منبع: فارس منبع خبر

درخواست پدر شهید حججی از وزیر ارشاد بیشتر بخوانید »

«سه‌شنبه‌های تکریم» الگویی برای ارگان‌ها و نهادها

به گزارش مشرق، حجت الاسلام رمضانعلی معتمدی در طرح ملی سه شنبه‌های تکریم که این هفته همزمان با سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی در نجف آباد برگزار شد، با گرامیداشت سالگرد شهادت شهید حججی گفت: استان اصفهان با تقدیم ۲۴ هزار شهید در دوران دفاع مقدس بیشترین تعداد شهدا را تقدیم اسلام عزیز نموده و ۳ خانواده ۶ شهید و ۳ خانواده ۵ شهید در این استان حضور داشته و ۵۶ پدر شهید اصفهانی پس از شهادت فرزندانشان جام شهادت نوشیدند.

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان با اشاره به تعداد شهدا، جانبازان و ایثارگران شهرستان نجف آباد خاطرنشان کرد: اصفهان در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت گام‌های موثری برداشته و در این زمینه در کشور مثال زدنی است و ما نیز امروز از شهدا، راه هدایت می‌جوییم.

وی با بیان اینکه باید خط و راه شهدا را ادامه و ترویج دهیم، تصریح کرد: طرح ملی سه شنبه‌های تکریم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌تواند الگویی برای سایر ارگان‌ها و نهادها باشد.

پدر شهید حججی نیز در این نشست با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مدافع حرم و شهرستان نجف آباد گفت: خداوند بر ما منت نهاد تا شهیدی را از خانواده ما به عنوان سخنگوی شهدای مدافع حرم به نظام اسلامی تقدیم کنیم.

خاطرنشان می‌شود، طرح ملی سه شنبه‌های تکریم ۲۱ مردادماه در جوار مقبره شهید حججی با حضور سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حجت الاسلام و المسلمین نیستانی مدیر ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد استان اصفهان، حجت الاسلام و المسلمین حسناتی امام جمعه، راعی فرماندار نجف آباد برگزار شد.

منبع خبر

«سه‌شنبه‌های تکریم» الگویی برای ارگان‌ها و نهادها بیشتر بخوانید »

گردانی از دل محله‌ای در تهران با ۱۲ شهید مدافع حرم

به گزارش مشرق، گردان ۲۰۷ امام علی (ع) در یکی از محلات شرق تهران نه فقط به نام و نشان خود که گردانی امنیتی است بلکه به واسطه شهدایی که از این گردان در دفاع از حرم به شهادت رسیدند مشهور است، شهدایی که هر کدام در این گردان فعالیت جهادی و نظامی داشتند و علاوه بر حضور در صحنه درگیری در مقابل اغتشاش گران و برهم زنندگان امنیت شهر در سال‌های اخیر برای دفاع از حرم نیز بپا به میدان جهاد گذاشتند.

گردان، اما نه فقط در حوزه نظامی که در میدان فرهنگ و کمک رسانی به مردم نیز در خط مقدم حضور داشته، نیروهای این گردان سال‌هاست که با جان و دل در زمان‌های خطر و کمک به مردم پای کار بودند و از خدمتی دریغ نکردند و با حضور در مناطق سیل زده و زلزله در استان‌های گلستان و خوزستان و کرمانشاه هر جا نیاز به کار جهادی بود پیش قدم شدند.

سال ۹۲ در سال‌های ابتدایی جنگ سوریه بود که تیمی از گردان ۲۰۷ به سوریه رفتند. شهدای زیادی از این گردان ۳۰۰ نفره تا به امروز در سوریه به شهادت رسیده‌اند که از جمله آنان می‌توان به نام شهید مهدی عزیزی، شهید هادی ذوالفقاری، شهید علی اقاعبداللهی، شهید حمیدرضا زمانی و شهید جعفر حسینی اشاه کرد. حالا سردر این گردان به تصویر و نام چندین شهید از شهدای مدافع حرم مزین شده است تا خاطره حضور آنان در این گردان هیچ گاه از یاد اعضای آن نرود.

یکی از اعضای این گردان و از رزمندگان مدافع حرم با بیان خاطره‌ای از سوریه گفت: در روستایی خالی از سکنه رفتیم، مردم روستا به لحاظ شرایط جنگی منطقه را ترک کرده بودند دام‌هایشان مانده بود در حال از بین رفتن بود.

حتی باغچه و درخت‌هایی که داشتند. کار جهادی را شهید همدانی یاد داد و گفت باید در جبهه هم کار جهادی انجام داد و در زمان‌های استراحت دام‌ها جمع آوری کرده و به آن‌ها رسیدگی کردیم تا از گشنگی تلف نشوند. هر زمان بلای طبیعی یا اتفاقی افتاده نیروهای این گردان از اولین نفراتی بودند که در محل واقعه و حادثه حاضر شدند.

بسیاری از نیروهای این گردان که در جبهه‌های دوران دفاع مقدس نقش آفرینی کردند در سوریه نیز بودند. در زمان سیل و زلزله، در استان‌های گلستان و خوزستان خدمت رسانی کردند و همچنان به فعالیت‌های جهادی در مناطق محروم کشور از جمله خوزستان و سیستان و بلوچستان مشغولند.

در زمان شیوع ویروس کرونا گروهی از اعضای گردان به خط مقدم مبارزه با این ویروس در بیمارستان رفتند و به خدمت رسانی به بیماران مشغول شدند در کنار این با تهیه پک‍‌های ضدعفونی کننده آن را به مردم اهدا شد و کار ضدعفونی ساختمان‌ها و معابر را انجام داده‌اند.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

گردانی از دل محله‌ای در تهران با ۱۲ شهید مدافع حرم بیشتر بخوانید »

پدر شهیدی که روایت‌های فرزندش را نوشت

به گزارش مشرق، تلاش خانواده‌های شهدا در جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطرات شهدای خود، بخشی از ادبیات دفاع مقدس خصوصاً در دورانی که هنوز جنگ تحمیلی ادامه داشت را شامل می‌شد.

در آن دوران به جهت آنکه هنوز جنگ ادامه داشت و مؤسسات یا نهادهای فرهنگی رسمی فرصت کافی برای تدوین کتاب برای خیل شهدایی که هر روز بر تعدادشان اضافه می‌شد را نداشتند، این فکر در ذهن برخی از خانواده‌های شهدا شکل گرفت که خودشان دست به کار شوند و منتظر نهادهای فرهنگی نمانند. در دهه ۶۰، با توجه به امکاناتی که در آن دهه وجود داشت «کتاب» بهترین وسیله برای شناساندن شهید مورد نظر بود.

در همین خصوص یکی از اعضای خانواده شهید دست به کار می‌شد و در گفتگو با همرزمان شهید یا اطلاعاتی که خود خانواده از عزیز شهیدشان داشتند، کتابی را ولو با ساده‌ترین شیوه‌ها و قلم‌ها به نگارش درمی‌آورد.

«نصیحه العارف» کتابی در خصوص شهید صادق مهدی‌پور بود که سال ۱۳۶۲ طی عملیات والفجر ۴ به شهادت رسید.

در سال بعد از آن، یعنی در سال ۱۳۶۳، حاج‌جبرئیل مهدی‌پور، پدر شهید، کتاب نصیحه العارف را به رشته تحریر درآورد که دربرگیرنده دستنوشته‌ها، خاطرات و روایت‌های شهید مهدی‌پور به قلم خود شهید یا از زبان همرزمان و خانواده‌اش بود. نصیحه العارف نمونه‌ای از کتاب‌هایی است که در دهه ۶۰ توسط خانواده‌های شهدا تدوین می‌شد.

این کتاب‌ها هرچند ساده و شاید ابتدایی بودند، اما بخشی از فرهنگ دفاع مقدس را شامل می‌شدند که متأسفانه بعدها کمتر مورد توجه قرار گرفته و بسیاری از این کتاب‌ها از بین رفتند. اما تلاش خانواده‌های شهدا تنها معطوف تدوین کتاب نمی‌شد. در دهه ۶۰ و حتی پس از آن، برخی از این خانواده‌ها خانه‌های خود را تبدیل به موزه‌هایی کردند که این موزه‌ها هر از گاهی مورد بازدید گروه‌های دانش‌آموزی یا دانشجویی قرار می‌گرفت. همچنین تزئین قبور و سنگ مزار شهدا از دیگر کارهای ذوقی و شاید اعتقادی خانواده‌های شهدا بود که اکنون مصداق عینی‌اش را در شکل و شمال گلزار شهدای بهشت زهرا می‌بینیم.

غریب آلواتان

غریب آلواتان کتابی است که زینب مقدم خواهر شهید محرمعلی مقدم به رشته تحریر درآورده است. این کتاب که در واقع جزوه‌ای ۳۰ صفحه‌ای است، سعی کرده تا شمه‌ای از زندگی شهید و همچنین روایت چگونگی اسارتش توسط ضدانقلاب در کردستان و سپس حضورش در زندان‌های دوله‌تو و آلواتان و نهایتاً شهادتش در مرداد سال ۶۰ را به خواننده معرفی کند.

شهید مقدم یکی از شهدای مظلوم جبهه‌های غرب است که نسبت به شهدای جبهه جنوب، در مظلومیت بیشتری به سر می‌برند. خصوصاً آنکه محرمعلی از زندانیان زندان‌های ذکر شده دموکرات بود که با وجود گذشت چند دهه از دفاع مقدس، این دو زندان و اسرایش، کمتر مورد توجه نویسندگان و مستندسازان قرار گرفته‌اند. زندان دوله‌تو در اردیبهشت ۶۰ توسط بعثی‌ها و با هماهنگی حزب منحله دموکرات بمباران شد و سپس زندان آلواتان با استفاده از باقی مانده اسرای ایرانی ساخته شد.

این زندان تا زمان پیشروی رزمندگان به مناطق مرزی کردستان همچنان به فعالیت خود ادامه می‌داد.

در پایان نگاهی به بخشی از غریب آلواتان می‌اندازیم: شهید یزدان‌پناه بعد از بمباران دوله‌تو گفت: «در سرزمین کردستان بدون وضو راه نروید، چون این سرزمین به خون بهترین انسان‌ها آغشته شده است.»

سال ۱۳۶۰ ضدانقلاب کاری با مردم این مملکت کرد که الان داعشی‌ها انجام می‌دهند. بمباران زندان دوله‌تو، ترور منافقین و سایر عوامل باعث ناامیدی ضدانقلاب شد. هر لحظه مرگ در جلوی چشم اسرای تحت نظر ضدانقلاب مجسم می‌شد.

دیگر خبری از آزادی زندانیان نبود. حزب دموکرات دوباره به فکر ساختن زندان در منطقه آلواتان افتاد. بنابراین از زندانیان به صورت گروهی برای ساختن زندان استفاده می‌کرد. با شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانش حزب دموکرات هم پنج نفر از زندانیان را به شهادت رساند؛ شهید الهی، شهید فاستونیه‌چی، شهید لاری‌زاده، شهید مهابادی و شهید یزدان‌پناه که همگی از بمباران دوله‌تو زنده مانده بودند و حالا شهید می‌شدند.

*
جوان آنلاین منبع خبر

پدر شهیدی که روایت‌های فرزندش را نوشت بیشتر بخوانید »

تاریخ به اندازه یک ارتش روی دوش «لشکری» مسئولیت گذاشت

به گزارش مشرق، یک سال و نیم از ازدواج‌شان نگذشته بود که با شنیدن زمزمه‌های تجاوز بعثی‌ها، حسین لشکری پروازی به آسمان عراق انجام داد و در همان عملیات برون‌مرزی اسیر شد. وی به جرم توطئه علیه عراق فقط ۱۰ سال از ۱۸ سال اسارتش را در سلول‌های انفرادی سپری کرد. خلبان حسین لشکری با صلابت و مقاومت در برابر همه شدائد و سختی‌های اسارت در نهایت در فروردین ۱۳۷۷ آزاد شد و به کشور برگشت. پیر و شکسته شده بود و دندان‌هایش ریخته بود. لقب «سیدالاسرای ایران» برازنده جانباز ۷۰ درصدی بود که با موافقت فرمانده کل قوا امام خامنه‌ای به درجه سرلشکری ارتقا یافت. خلبان لشکری سرانجام در تاریخ ۱۹ مرداد ۸۸ بر اثر عارضه قلبی به شهادت رسید. برای آشنایی با زندگی و مرور روزهای اسارت تا شهادت اولین اسیر جنگی و آخرین آزاده کشورمان پای صحبت‌های سرتیپ دوم خلبان حسین خلیلی از همرزمان شهید نشستیم.

از آشنایی‌تان با شهید حسین لشکری بگویید. این همراهی از کجا شکل گرفت؟

سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری سال ۱۳۳۱ در شهر ضیاءآباد استان قزوین متولد شد. ایشان از من ارشدتر بود. دوره سربازی‌اش را در لشکر ۷۷ پیاده خراسان گذرانده و بعد به استخدام ارتش درآمده بود. در دوره‌های آموزشی کلاس‌های مشترک با هم داشتیم. یک روز استاد از بچه‌های کلاس درباره انگیزه‌شان برای خلبانی پرسید، هر کس پاسخی داد. بچه‌ها به شوخی می‌گفتند وقتی هواپیما را در آسمان می‌دیدیم از ذوق فریاد می‌زدیم و شوق می‌کردیم؛ همین باعث شد تا تصمیم بگیریم که خلبان شویم، اما شهید لشکری در پاسخ این سؤال استاد گفت من دوره خدمت سربازی‌ام را در ارتش گذراندم. وقتی دیدم خلبانی ارتش خوب است، تصمیم گرفتم به استخدام ارتش دربیایم. معلم‌خلبانی هم به نام «اطهری‌نژاد» داشتیم که به شهید لشکری می‌گفت شما در ارتش خدمت سربازی‌تان را سپری کردید و باز برای استخدام به ارتش آمدید. این ذوق و علاقه شما بسیار ارزشمند است. حسین بعد از استخدام در نیروی هوایی و فارغ‌التحصیلی به پایگاه تبریز منتقل شد و من هم بعد از ایشان به پایگاه تبریز اعزام شدم، اما کمی بعد (بعد از انقلاب) در سال ۵۸ به پایگاه دزفول منتقل شد.

چطور شد که خلبان حسین لشکری در ۲۷ شهریور یعنی چند روز قبل از آغاز رسمی جنگ تحمیلی به اسارت بعثی‌ها درآمد.

پاسخ این سؤال را از زبان خود حسین برای‌تان روایت می‌کنم. حسین لشکری در کتاب خاطراتش می‌گوید: «تازه ازدواج کرده بودم و هنوز دندان‌های شیری پسرم علی‌اکبر درنیامده بود که در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ به من مأموریت دادند به مرز مهران بروم. اطلاع داده بودند که بعثی‌ها به خاک مهران تجاوز کرده‌اند. با توکل به خدا راهی مأموریت شدم. وقتی بمب‌ها را رها کردم، هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفت. تا فرود آمدم دیدم که یک عده تفنگ به دست من را محاصره کرده‌اند. با زبان عربی‌شان من را می‌خواندند و متوجه شدم عراقی هستند و فهمیدم در چنگال بعثی‌ها هستم.» حسین لشکری با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام هواپیمایش مورد اصابت دشمن قرار گرفت و در خاک عراق به اسارت درآمد.

رفتار بعثی‌ها با اولین اسیر جنگی چطور بود؟

حسین می‌گفت: «چون من اولین اسیر بودم که در روز ۲۷ شهریور در حین انجام مأموریت به اسارت درآمده بودم سخت‌ترین آزمون‌ها و شکنجه‌ها را روی من انجام دادند». آن‌ها می‌خواستند بدانند حسین چقدر در مقابل شکنجه و سختی‌ها مقاومت می‌کند. بخش دوم اسارت حسین بعد از پذیرش قطعنامه آغاز می‌شود. ایشان ۱۰ سال تمام در سلول انفرادی به سر برد. بدون اینکه نام و نشانی از او در صلیب سرخ ثبت شده باشد.

چرا بعد از پذیرش قطعنامه ایشان همراه با اسرای دیگر آزاد نشد؟

خود حسین می‌گوید: «خودم را آماده کرده بودم که بعد از پذیرش قطعنامه به عنوان اولین اسیر، اولین آزاده باشم. وسایلم را هم جمع و جور کرده بودم، اما موقع حرکت به من گفتند که ارجع یعنی برگرد و من از سال ۶۹ امید داشتم که آزاد شوم.» حسین چهار روز قبل از حمله سراسری بعثی‌ها به خاک کشور و آغاز رسمی جنگ به اسارت درآمده بود. یعنی ۲۷ شهریور ۱۳۵۹. دشمن می‌خواست از این اتفاق بهره‌برداری‌های خودش را بکند و به همه بگوید که ایران آغازگر جنگ بود و به ما حمله کردند. از حسین هم می‌خواهند که همه این‌ها را اقرار کند، اما حسین با اینکه سال‌ها بی نام و نشان در چنگال رژیم بعث گرفتار بود و بدترین و سخت‌ترین شکنجه‌ها را تحمل کرد، تن به خواسته‌های دشمنان نداد و با صلابت ایستادگی کرد. به قول حافظ بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم/ در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند آن‌چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم. آن‌ها اصرار کردند، تهدید کردند، اما لشکری فقط مقاومت کرد. اگرچه لشکری اسیر دست دشمن بود، اما تاریخ به اندازه یک ارتش و به اندازه یک لشکر بر دوش او مسئولیت نهاده بود. شهید حسین لشکری از روز اسارت تا آزادی ۱۸ سال مقاومت کرد. به جرئت می‌توان گفت شهید لشکری به اندازه یک ارتش به تاریخ ما خدمت کرد.

شهید حسین لشکری ۶۴۱۰ روز را در اسارت دشمن سپری کرد، اما مقاومت بی‌نظیری از خود نشان داد. چه چیزی در وجودش او را به این جا رساند؟

دقیقاً همین طور است. عالی‌ترین تشویق‌ها، شدیدترین تنبیه‌ها هم خللی در اراده او ایجاد نکرد. هر روز ایشان را محاکمه صحرایی می‌کردند. چشم‌هایش را می‌بستند و صبح‌ها به میدان تیر می‌آوردند و به جوخه آتش می‌بستند و دستور شلیک می‌دادند، اما به سمت دیگر شلیک می‌کردند. هر کسی سمت جوخه اعدام برود، مانند یک مرده متحرک می‌شود، اما حسین مقاومت می‌کند. حتی سلول‌های تاریک که تنها مونس تنهایی حسین یکی دو مارمولکی بودند که او را از تنهایی درمی‌آوردند هم نتوانست کاری از پیش ببرد. او با مارمولک‌ها هم‌صحبت شده بود. حسین از آن لحظات این‌گونه روایت می‌کرد: شما نمی‌دانید چقدر تنهایی سخت بود. تنها انیس و مونس من در آن سلول دو مارمولکی بودند که هر روز به من سر می‌زدند. در تمام این لحظات سخت و تلخ اسارت شهید حسین لشکری از خدا می‌خواهد که زنده بماند تا عراقی‌ها از جنازه او هم نتوانند سوءاستفاده کنند و روی عهد و وفای خودش می‌ماند.

از لحظات آزادی او بعد از ۱۸ سال بگویید. با توجه به شرایطی که ایشان داشت، آزادی‌شان چطور اتفاق افتاد؟

حسین می‌گفت: «زمان جنگ عراق و کویت، شرایط من تغییر کرد و کمی مورد عزت قرار گرفتم. از آنجایی که پادگان‌ها را بمباران می‌کردند، من را به خانه‌های مسکونی آورده بودند تا در پناه باشم و زنده بمانم. آنجا یک استوار که در میان بعثی‌ها به قهرمان جنگ ایران و عراق هم شهره شده بود، به نام «ابولازم» مسئول حفاظت از من بود. همه افتخار ابولازم این بود که در آبان ۵۹ در جاده ماهشهر شهید تندگویان را که وزیر نفت بود اسیر کرده و یک سیلی به ایشان زده بود. در این ایام من روزها در خانه آزاد بودم و شب‌ها در انباری نگهداری می‌شدم. سن و سالم بالا رفته بود و ناراحتی کلیه پیدا کرده بودم.

در یکی از این شب‌ها باید به دستشویی می‌رفتم، اما هر چه درخواست کردم تا در را باز کنند، قبول نمی‌کردند. ساعت نزدیک ۴ صبح بود. آن‌قدر سرو صدا کردم تا از سر و صدای من ابولازم بیدار شد و دستور داد در را باز کنند. من به سرویس بهداشتی رفتم و وقتی برگشتم، چهره غضبناک و خشمگین ابولازم را دیدم. او جلو آمد و گفت چرا شلوغ کردی؟ آن لحظه یاد شهید تندگویان افتاده بودم و به تلافی سیلی‌ای که ابولازم به شهید زده بود، با زانو به قفسه سینه ابولازم زدم و او پخش زمین شد. تا نیروهایش برسند یک سیلی در گوش او خواباندم. غوغا شد. بازرس‌ها آمدند تا من را محاکمه و مجازات کنند.

از من پرسیدند چرا این کار را کردی؟ گفتم من اسیرم! حیوان که نیستم. من را مانند حیوان می‌اندازید داخل قفس و وقتی نیاز به سرویس بهداشتی دارم با وجود مشکل کلیه می‌گویند همین جا که می‌خوابی کارت را انجام بده، مگر می‌شود که اینجا کارم را انجام بدهم؟» حسین گفت بازرس‌ها حق را به من دادند و توانستم نجات پیدا کنم. شهید لشکری بعد از ۱۶ سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی و نامش در میان اسرای جنگی ثبت می‌شود.

بعد از ثبت نامش در صلیب سرخ، خلبان لشکری توانست اولین نامه‌اش را برای همسرش بنویسد و دو سال بعد یعنی در فروردین ۱۳۷۷ به ایران بازگردد. وقتی حسین برگشت، پسرش علی‌اکبر که قبل از اعزام به مأموریت در سال ۵۹ دندان‌هایش درنیامده بود، دانشجوی سال اول دندانپزشکی شده بود. همه او را «سیدالاسرای ایران» می‌نامیدند که با موافقت فرمانده کل قوا امام خامنه‌ای به سرلشکری ارتقا درجه یافت.

همسر شهید لشکری لحظات سختی را در این مدت گذراند. متأسفانه ایشان همین سال گذشته مرحوم شدند.

بله، خدا رحمت کند خانم لشکری را که در زمستان سال گذشته به رحمت خدا رفت. ایشان در کتابی به نام «انتظار بدون آینه» که بسیار زیبا هم هست می‌گوید: من قبل از انقلاب همسر یک ستوان‌یکم خلبان بودم، بعد همسر یک ستوان‌یکم مفقودالاثر شدم.

کمی بعد از اینکه اولین نامه ایشان به دستم رسید شدم همسر یک ستوان‌یکم اسیر. بعد از اینکه حسین بازگشت شدم همسر سرلشکر خلبان آزاده و جانباز؛ و در نهایت بعد از ۱۰ سال که ایشان بدرود حیات گفت شدم همسر یک خلبان، مفقودالاثر، آزاده، جانباز و شهید.

ایشان آغاز زندگی‌اش را این‌گونه روایت می‌کند: «وقتی حسین به خواستگاری من آمد، دختر کوچک‌تر خانواده بودم و خواهر بزرگ‌تری از خودم داشتم. از آنجا که با هم فامیل بودیم با اصرار بزرگ‌ترها من همسری ایشان را پذیرفتم. زندگی خوبی را در کنار ایشان گذراندم تا اینکه مأموریت ۲۷ شهریور پیش آمد و حسین به اسارت بعثی‌ها درآمد.» از اینجا داستان زندگی منیژه لشکری آغاز می‌شود که چگونه در تربیت علی‌اکبر می‌کوشد.

ایشان تا ۱۶ سال هیچ ارتباطی با همسرش نداشت. آزاده‌هایی که به کشور می‌آمدند خبر از اسارت همسرش می‌دادند، اما این خبرها رسمی نبود. همسرش می‌گوید بعد از آمدن حسین من می‌خواستم زندگی کنم، اما ایشان گویی در این دنیا نبود. ایشان ۱۰ بهار هم این‌گونه در کنار همسرش زندگی کرد تا اینکه در ۱۹ مرداد ۸۸ به دلیل عارضه سکته قلبی، قلب مهربانش برای همیشه از حرکت ایستاد و شهید شد.

*جوان آنلاین

منبع خبر

تاریخ به اندازه یک ارتش روی دوش «لشکری» مسئولیت گذاشت بیشتر بخوانید »