مجاهدت

ملاقلی‌پور درجه یک و تکرارنشدنی است

به گزارش مشرق، فرهاد اصلانی به مناسبت برگزاری بخش «نشان رسول» در شانزدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت یادداشتی درباره رسول ملاقلی‌پور و همکاری مشترک در فیلم «سفر به چزابه» نوشت.

در این یادداشت آمده است: «اولین تصویری که از رسول ملاقلی‌پور به یاد دارم، به 25 سال قبل برمی‌گردد. سال 74 برای بازی در فیلم «سفر به چزابه» انتخاب شدم. آن روزها جوان بودم و در آغاز مسیر بازیگری و در «روسری آبی» بازی کرده بودم. اولین ملاقاتمان در یک بعد از ظهر اتفاق افتاد، در دفتر آقای ملاقلی‌پور با هم صحبت کردیم. تمام مدت جلسه با همان نگاه نافذی که از او سراغ داریم به من خیره شده بود. آن روزها نمی‌دانستم کارگردان‌ها معمولا در این مرحله با دقت روی حرکات و رفتار بازیگر تمرکز می‌کنند تا ببینند واقعا انتخاب درستی داشته‌اند. کمی مضطرب بودم. آقای ملاقلی‌پور نگاهی عمیق و شخصیتی باجذبه داشت، که مرا تحت تاثیر قرار می‌داد. بلاخره بعد از یکی دو جلسه حضورم برای بازی در این فیلم قطعی شد.

قبل از این همکاری «افق» و «پرواز در شب» را دیده بودم و سینمای ملاقلی‌پور را می‌شناختم. می‌دانستم «سفر به چزابه» فیلم سختی است. یکی از هدایا و برکات بازی در آن فیلم برای من دوستی با مسعود کرامتی عزیز بود. او بازیگری باسابقه و دوست آقای ملاقلی‌پور بود و چند فیلم با او همکاری کرده بود. اما رفتارش با من که بازیگری جوان بودم، فوق‌العاده حرفه‌ای و همدلانه بود. همنشینی با او از تجربه‌های خوب من در این فیلم است.

یکی از ویژگی‌های رسول ملاقلی‌پور که او را در میان سینماگران همنسل و هم دوره‌اش شاخص می‌کرد این بود که شهود بالایی داشت و گویا فیلم را قبل از ساخته شدن در ذهنش می‌دید. به کارش اشراف داشت، تکلیفش در فیلم‌های جنگی با خودش خیلی روشن بود. یک روز قبل از شروع فیلمبرداری و در مرحله پیش‌تولید سر صحنه رفتم. تریلی‌ها در حال آوردن ادوات جنگی، تانک‌ها و … به میدان بودند. خیلی آرام، خونسرد و مسلط بود. یکی دو ساعت بعد واقعا آن لوکیشن، تبدیل به میدان جنگ شد.

در کنار جریانی که آن روزها در حوزه سینمای دفاع مقدس فعال بود و جنگ را شیک و شعاری نشان می‌داد. فیلم‌های رسول ملاقلی پور سیمای خشن و واقعی جنگ را ترسیم می‌کرد. آثار او بیانگر واقعیت‌های تلخی بود که گاهی راهی به سینمای دفاع مقدس نداشت. به نظرم مخاطب عادی با فیلم‌های او واقعیت جنگ را درک می‌کرد. در نمایش احوالات انسانی، رسول ملاقلی‌پور بی‌ادعا و سینمایش واقعی، صادقانه و یگانه بود.

از نظر تکنیکی سینمای او یک سر و گردن بالاتر از بقیه فیلمسازان دفاع مقدس بود. می‌شود گفت فیلم‌هایش شبیه سینمای هالیوود بود، آن هم با کمبود امکاناتی که همواره با آن مواجه بود. معمولا با مواد و ادوات واقعی کار می‌کرد، ما که تجربه همکاری با او را داریم می‌دانیم سر صحنه فیلم‌هایش چه می‌گذشت. شاید بخشی از هیجان و اضطرابی که موقع کار داشت به همین دلیل بود، واقعا جان همه عوامل زمان فیلمبرداری در خطر بود.

زمانی که فیلم جنگی می‌ساخت بیشتر به او حمله می‌شد، برای همین پر از عصبیت بود و مجبور می‌شد سمت ساخت فیلم‌هایی برود که در آنها هم، عصبیت و پرخاشگری وجود داشت. بعد از فوتش نگاه‌ها به او و سینمایش مهربانانه‌تر شد. دست کم در تجربه مشترکی که با او داشتم دیدم که «سفر به چزابه» آن گونه که بعدها دیده و ستایش شد، قدر ندید.

برای ساخت «نجات یافتگان» به او مجوز ساخت نمی‌دادند با پروانه ساخت «سفر به چزابه» اول «نجات یافتگان» را ساخت و بعد وقتی برای آن فیلم به او پروانه دادند، فیلمبرداری «سفر به چزابه» را شروع کرد. همواره از بوروکراسی اداری و تبعیضی که زمان فیلم ساختن با آن درگیر بود، رنج کشید و به همین دلیل معمولا به شرایط معترض بود.
«سفر به چزابه» نگینی درخشان در سینمای جنگ است، فیلمی که باید روی پرده دید تا متوجه عظمت و جلوه آن شد. بعد از پایان فیلمبرداری آقای ملاقلی‌پور از من خواست موقع مونتاژ فیلم را ببینم. به عنوان بازیگر جوان، خامی‌ و گیجی در بازی‌ام داشتم که البته به باورپذیر شدن شخصیت علی کمک کرده. ملاقلی‌پور موقع تدوین، آدم دیگری می‌شد. سکانس‌های سختی که زمان فیلمبرداری ساعت‌ها وقت می‌گرفت به راحتی و به نفع فیلم کنار می‌گذاشت. فکر می‌کنم اگر سال‌های بعد با تجربه‌ای که به دست آوردم این نقش را بازی می‌کردم این شکل و شمایل را نمی‌داشت.

تجربه بازی در این فیلم غریب بود، وقتی فیلمبرداری شروع می‌شد در صحنه غرق می‌شدم و فراموش می‌کردم بخشی از یک فیلم هستم. حس می‌کنم طبیعی است تماشاگر هم پس از گذشت سال‌ها نسبت به «سفر به چزابه» چنین نگاهی داشته باشد و با دیدن آن متاثر شود. موقع فیلمبرداری «سفر به چزابه» در بعضی سکانس‌ها عوامل گریه می‌کردند، اما تعدادی از همان سکانس‌ها که مخاطب را احساساتی می‌کرد حذف شدند.

«سفر به چزابه» پروژه دشواری بود. راه دور و لوکیشنی سخت در هوایی سرد. موقع فیلمبرداری برف زیادی بارید و همه را به دردسر انداخت، اما کار را ادامه دادیم. با همه این دشواری‌ها به ما خوش گذشت. آقای ملاقلی‌پور گاهی عصبانی هم می‌شد اما من از او خاطرات خوش به یاد دادم. حرف‌های خوبی که درباره فیلم می‌زد در ذهنم مانده، شوخی‌هایش و طنز ذاتی‌اش فراموش نشدنی است.

شیطنت و شوخ طبعی داشت که اگر با شما دوست می‌شد و می‌توانستید آن بخش جذاب شخصیتش را ببینید فراموشش نمی‌کردید. خوش‌اقبال بودم که بر تردیدهایش درباره من غلبه کرد و در میانه راه با من دوست شد و این فرصت را یافتم تا آن احوالات ویژه را با او تجربه کنم.

«سفر به چزابه» از دوست داشتنی‌ترین فیلم‌های من است. جنگ تاثیر زیادی روی زندگی مردم ما گذاشته. چه آنها که مستقیم در مواجهه با جنگ بودند، چه آنها که با واسطه تحت تاثیر آن قرار گرفتند. به عنوان یک ایرانی خوشحالم که اقبال این را داشتم که در یکی از بهترین فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور کنارش باشم. خوشحالم این فرصت به دست آمد تا در یادگاری حضور داشته باشم که صادقانه برای نسل بعد، از واقعیت جنگ می‌گوید.

رسول ملاقلی‌پور فیلمسازی درجه یک و تکرار ناشدنی است، در مقایسه با سینماگران همدوره‌اش بهترین آنها بود و بهترین ماند. بعد از پایان هر فیلم از آن رها می‌شد و به فکر فیلم بعدی بود. با اوضاع و احوال این روزها، انتشار مداوم اخبار فساد و اختلاس و رشد منفعت طلبی و مادی‌گرایی، حال و هوایی که بر زندگی ما حاکم است، دلم برای آدم‌هایی از جنس ملاقلی‌پور که صادق بودند، تنگ می‌شود.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

ملاقلی‌پور درجه یک و تکرارنشدنی است بیشتر بخوانید »

فرمانده مهندسی رزمی جنگ،‌ شهید شد

به گزارش مشرق، جانباز حاج علیرضا زواره از فرماندهان مهندسی رزمی جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس به همرزمان شهیدش پیوست.

وی بعد از یک دوره بیماری ناشی از صدمات سال‌های دفاع مقدس ظهر دیروز یکشنبه ۱۹ مرداد در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) دار فانی را وداع گفت.

این جانباز در سال‌های دفاع مقدس به عنوان فرمانده مهندسی رزمی جهاد استان تهران در عملیات‌های دفاع مقدس خدمت کرد.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

فرمانده مهندسی رزمی جنگ،‌ شهید شد بیشتر بخوانید »

ماجرای شهید بروجردی و توبه یکی از عناصر کومه‌له

به گزارش مشرق، شهید محمد بروجردی و بسیاری از نیروهایی که در غرب کشور بودند، همیشه سعی می‌کردند علاوه بر اینکه با متجاوزان مقابله کنند به وظیفۀ اسلامی خود عمل کنند. سردار حسن رستگار پناه در تاریخ شفاهی خود با عنوان «کردستان در بحران امنیت و محرومیت» به یکی از برخوردها و رفتارهای اسلامی این شهید بزرگوار اشاره می‌کند به‌طوری‌که حتی یک فرد اعدامی به حقش برسد و آن فرد وقتی عمل اسلامی واقعی را می‌بیند توبه کرده و تسلیم می‌شود. در ادامه این ماجرا را می‌خوانیم:

در سال ۶۱، سه نفر از عناصر کومه‌له داخل شهر بانه با اسلحه و تجهیزات دستگیر شدند. چند شب قبل از دستگیری این افراد، چند ترور داخل شهر شده بود. شواهد نشان می‌داد که همین افراد ترورها را انجام داده‌اند. پس از تشکیل پرونده، یک قاضی برای صدور حکم از سنندج به بانه آورده شد. قاضی رأی اعدام را برای آن سه نفر صادر کرد.

سعید بانه‌ای، فرمانده سپاه بانه، آن‌ها را به محل اجرای حکم برد. یکی از آن‌ها حرکت نمی‌کرد، آقا سعید به پشت او لگدی زد. من خودم آنجا بودم. آقای بروجردی که صحنه را دید، گفت او را برگردانند و دو نفر دیگر را اعدام کنند. آقای بروجردی گفت آن عضو کومه‌له را به اتاقی ببرند. به سعید هم گفت بیاید. خودش آمد چشمان آن اعدامی را باز کرد و به او گفت: «حکم شما اعدام است. بچه‌های ما توجه نکردند و لگدی به شما زدند. شما می‌توانید قصاص کنید یا اگر خواستید، از حقتان بگذرید.» آن فرد از تعجب خشکش زد. پرسید: «می‌توانم قصاص کنم؟» آقای بروجردی گفت: «بله.» سعید ایستاد و او با لگد به پشتش زد.

از حکم اعدام تا شهادت

قاضی با شنیدن سروصدای ما آمد پرسید: «چه شده؟» بروجردی قضیه را تعریف کرد و گفت: «این برادرمان اشتباه کرده است و در قیامت نمی‌تواند جواب این فرد را بدهد. بهتر است در همین دنیا قصاص شود.» آن عضو کومه له که داشت این حرف‌ها را می‌شنید، گفت: «خواهش می‌کنم اگر می‌شود، من را چند لحظه نگه‌دارید و اعدام نکنید.» بروجردی گفت: «اشکال ندارد. بنشین.»

تا نشست، شروع کرد به گریه کردن. آقای بروجردی پرسید: «چه شد؟» گفت: «اگر اسلامی که شما می‌خواهید پیاده بکنید این است، من توبه کردم و مسلمان شدم.» بروجردی از قاضی خواست که در حکم او تجدیدنظر کند. قاضی گفت باید با او صحبت کنم. رفت با او حرف زد و بعد گفت اعدامش نکنید. او به قاضی گفته بود: «من اطلاعاتی دارم و حاضرم آن‌ها را در اختیارتان قرار دهم تا مطمئن شوید من واقعاً توبه کرده‌ام.» بر اساس اطلاعات او، ما به دو سه انبار مهمات و اسلحه در شهر بانه دست پیدا کردیم.

آن فرد گفت: «حالا قبول کردید که توبه کرده‌ام؟» بعد هم گفت: «حاضرم اسلحه به دست بگیرم و با کومه له بجنگم.» من دراین‌باره تردید داشتم، ولی آقای بروجردی با اطمینان کامل گفت به او سلاح بدهید. او رفت در سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد فعال شد و بعداً در یکی از عملیات‌های پاکسازی جاده بانه – سردشت، در درگیری با ضدانقلاب به شهادت رسید.

*مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

منبع خبر

ماجرای شهید بروجردی و توبه یکی از عناصر کومه‌له بیشتر بخوانید »

وقتی نفس نگهبان غرق خون، ‌قطع شد

به گزارش مشرق، کتاب «روزی که در اتاق عمل گریستم» شامل خاطرات دکتر ایرج محجوب توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

کتاب روزی که در اتاق عمل گریستم روایت‌گر حضور مصمم، متعهدانه و خالصانه یک پزشک در عرصه زندگی، خدمات اجتماعی و بالاخره دفاع مقدس است که با بیانی واقع گرا، صادقانه و کاملاً مستند به بازگویی خاطرات دوران کودکی، نوجوانی، تحصیل و حضور در مراکز درمانی مختلف شرکت ملی نفت ایران در خوزستان و بالاخص بیمارستان‌های منطقه آبادان و سایر مناطق جنگی برای حفاظت از جان رزمندگان مجروح و ساکنین مناطق درگیر با جنگ تحمیلی پرداخته است.
در برشی از کتاب می خوانیم:
سراسیمه به طرف حیاط دویدیم. خانم‌های پرستار که به حیاط رفته بودند، با شتاب خود را به سالن بیمارستان رساندند. جراحات سطحی برداشته بودند.
نگهبان وسط حیاط روی زمین افتاده بود. بلافاصله برانکاری را که در کنار سالن بود برداشتم و با دوستم و چند تن از امدادگران به حیاط رفتیم. نگهبان غرق خون بود. در اتاق عمل قبل از اینکه بتوانیم اقدامی کنیم، نفسش قطع شد…

منبع خبر

وقتی نفس نگهبان غرق خون، ‌قطع شد بیشتر بخوانید »

عکس/10 مردی که اسرائیل را به زانو درآوردند

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، تابستان امسال مصادف است با چهاردهمین سال‌گشتِ «جنگ 33 روزه» یا به قول صهیونیست‌ها «جنگ دوم لبنان» است. جنگی که به جرات می توان آن را دومین جنگ حقیقی و تمام عیار میان دو کشور مسلمان (بعد از جنگ رمضان در 1352 شمسی) دانست و نخستین جنگی تاریخِ «دولت عبری» که در آن متحمل شکستی سخت و غیرقابل انکار شد. ساختار امنیتی مقاومت اسلامی تا کنون اجازه نداده است که جزئیات دقیقی از رویدادهای اتاق عملیات و فرماندهی محورهای این جنگ منتشر شود. علی رغم این، امروز مشخص شده است که 10 نفر از مردان کهنه کار مقاومت اسلامی، در آفرینش این پیروزی تاریخ ساز نقش اصلی را داشته اند. مردانی که در اوایا دهه 1360 شمسی به صفوف مقاومت اسلامی پیوستند و دو دهه بعد، تحت رهبری سردارِ دشمن شکن «حاج عماد مغنیه»، اسطوره من درآوردی «ارتش شکست ناپذیر»(الجیش الذی لا یقهر) را در هم شکستند و سرنوشت امت اسلام را به مسیری جدید هدایت کردند.

روحمان با یادشان شاد

هدیه به ارواح بلندپروازشان صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

حسّان هولو اللقيس با نام جهادی «حاج علي»
شهادت: لبنان؛ ضاحیه جنوبی بیروت؛ سال 1392
حسّان هولو اللقيس با نام جهادی «حاج علي»
شهادت: لبنان؛ ضاحیه جنوبی بیروت؛ سال 1392
 محمد حسن قانصو با نام جهادی «ساجد الدوير»
شهادت: لبنان؛ بیت یاح.ن؛ سال 1385
محمد حسن قانصو با نام جهادی «ساجد الدوير»
شهادت: لبنان؛ بیت یاح.ن؛ سال 1385
خالد احمد بزّی با نام جهادی «حاج قاسم»
شهادت: لبنان؛ بنت جبیل؛ سال 1385
خالد احمد بزّی با نام جهادی «حاج قاسم»
شهادت: لبنان؛ بنت جبیل؛ سال 1385
حاتم اديب حماده با نام جهادی «حاج علاء»
شهادت: سوریه؛ حلب؛ سال 1395
حاتم اديب حماده با نام جهادی «حاج علاء»
شهادت: سوریه؛ حلب؛ سال 1395
 ناصر احمد العيتاوی «حاج ابو‌الفضل»
شهادت: لبنان؛ بیروت، سال 1387
ناصر احمد العيتاوی «حاج ابو‌الفضل»
شهادت: لبنان؛ بیروت، سال 1387
 علي هادی العاشق با نام جهادی «حاج عباس»
شهادت: سوریه؛ تدمر؛ سال 1396
علي هادی العاشق با نام جهادی «حاج عباس»
شهادت: سوریه؛ تدمر؛ سال 1396
علي احمد فيّاض با نام جهادی «علاء بوسنی»
شهادت: سوریه؛ حلب؛ سال 1395
علي احمد فيّاض با نام جهادی «علاء بوسنی»
شهادت: سوریه؛ حلب؛ سال 1395
ابراهيم محمود الحاج با نام جهادی «ابو محمد سلمان»
شهادت: عراق؛ ضابطیه؛ سال 1393
ابراهيم محمود الحاج با نام جهادی «ابو محمد سلمان»
شهادت: عراق؛ ضابطیه؛ سال 1393
 محمد وهبي سرور با نام جهادی «حاج جهاد»
شهادت: لبنان؛ باریش؛ سال 1385
محمد وهبي سرور با نام جهادی «حاج جهاد»
شهادت: لبنان؛ باریش؛ سال 1385
حسن محمد الحاج با نام جهادی «ابو محمد الاقليم»
شهادت: سوریه؛ حماه؛ سال 1394
حسن محمد الحاج با نام جهادی «ابو محمد الاقليم»
شهادت: سوریه؛ حماه؛ سال 1394

منبع خبر

عکس/10 مردی که اسرائیل را به زانو درآوردند بیشتر بخوانید »