مجاهدت

زندگی مشترک «شهید محمدی» کوتاه و جذاب بود

به گزارش مشرق، شیرین زارع پور نویسنده کتاب «تمنای بی خزان» پیرامون مضمون کتاب «با تو باران میشوم» گفت: کتاب «با تو باران میشوم» روایتی از زندگی نامه «شهید ابوالفضل محمدی» فرمانده گروهان شهید بهشتی از گردان مالک اشتر است که زندگی مشترکش تنها دو هفته به طول انجامید.
وی به چگونگی شهادت شهید ابوالفضل محمدی که در کتاب «با تو باران میشوم» به آن پرداخته شده اشاره و بیان کرد: شهید ابوالفضل محمدی پس از دوهفته زندگی مشترک به عملیات خیبر اعزام می‌شود پس از مفقود شدن فرمانده شهید محمدرضا کارور، شهید ابوالفضل محمدی از گردان می‌خواهد تا برای جستجو اقدام کنند، اما سر انجام تصمیم می‌گیرد به همراه تنها چند تن به دنبال فرمانده بروند و در نهایت در جزیره مجنون به شهادت می‌رسند. پیکر وی پس از ۱۳ سال در حالی به آغوش خانواده بازگشت که گزارش‌ها حاکی از آن بود که پیکر هر ۶ نفر که به شناسایی رفته بودند تحت شکنجه قرار گرفته است و ظواهر نشان می‌داد دشمن آنان را به دام انداخته چراکه آثار ضرب و شتم بر پیکرها باقی مانده بود.

زارع‌پور اظهار کرد: روایت زندگی این شهید بیشتر از زبان همسرش زهرا یوسفیان بیان شده و بخش‌های زیادی از آن به زندگی کوتاه، اما شیرین این زوج خوشبخت و زندگی مشترکی که تنها دو هفته بوده بر می‌گردد، پس از آن ابوالفضل محمدی به عملیات خبیر اعزام شده و به شهادت می‌رسد.

وی اظهار کرد: هنگامی که به انتشارات ۲۷ بعثت مراجعه کردم تا کتاب «تمنای بی خزان» را برای انتشار به آنان بسپارم آنان نوشتن کتاب در مورد شهید ابوالفضل محمدی را به من پیشنهاد دادند و من آن را پذیرفتم چراکه زندگی این شهید بزرگوار و همسرش نیز برای من جذاب بود، زیرا زندگی کوتاه و سراسر احساسی را باهم گذرانده بودند هر چند عمر این زندگی به کوتاهی یک گل بود.
این نویسنده به بخشی از کتاب «با تو باران میشوم» پرداخت و ابراز کرد: زهرا یوسفیان همسر «شهید ابوالفضل محمدی» در ابتدا در خانواده‌ای معمولی بزرگ شده بود، در این خانواده اعتقادات به دین خیلی با اهمیت نبود، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس نگاه این نوجوان به زندگی دچار تغییرات فراوانی شد، او تبدیل به دختری چادری و با اعتقادات خاص گردید و شرط ازدواجش این بود که همسرش همواره در جبهه حضور داشته باشد، او پافشاری خاصی بر این موضوع داشت لذا سر انجام با کسی ازدواج کرد که همواره در جبهه‌ها بود و در عملیات خیبر مفقود الاثر و پس از سیزده سال پیکر پاکش شناسای شد و به انتظار همسر چشم به راهش پایان داد.
وی به ویژگی خاص شهید ابوالفضل محمدی اشاره و ابراز کرد: شهید ابوالفضل محمدی استعداد بسیار خوبی در خطاطی داشت او نامش را با خطی زیبا روی پوتین هایش نوشته بود همین امر بعد از ۱۳ سال کمک فراوانی به شناساییش کرد.
وی پیرامون انتخاب نام کتاب «با تو باران میشوم» اشاره و تاکید کرد: نام کتاب «با تو باران میشوم» بر گرفته از عادت زهرا همسر شهید است. زهرا به شدت از باران و زیر باران خیس شدن اجتناب می‌کند، ازدواج آنان در پاییز شکل می‌گیرد و همان چند روزی که با ابوالفضل زیر باران راه می‌روند، بر خلاف همیشه از باران لذت می‌برد.
زارع پور در مورد پیام کتاب «با تو باران میشوم» اشاره و خاطرنشان کرد: پیام کتاب «با تو باران میشوم» در حقیقت بیانگر سبک زندگی سالم و اسلامی دو جوان است و در گام دوم تاثیر انکار ناپذیر پیروز انقلاب اسلامی ایران و اثر آن بر افکار و اندیشه‌های جوانان آن زمان که برداشت ارزشمندی را در بر دارد.

منبع: میزان منبع خبر

زندگی مشترک «شهید محمدی» کوتاه و جذاب بود بیشتر بخوانید »

محسن و جعفر با موتورسیکلت شهید شدند

به گزارش مشرق، «جعفر بنی مصطفی» در ۲۸ مهر سال ۱۳۴۲ در شهر پاکدشت دیده به جهان گشود وی همواره در تحصیل موفقیت‌های بسیاری کسب می‌کرد و بعد از اخذ دیپلم، شغل شریف معلمی را انتخاب کرد و سرانجام در ۵ مهر سال ۱۳۵۹ دو راهی یبر – پاکدشت به شهادت رسید و در حسینیه حصار امیر به خاک سپرده شد.

در کتاب السابقون به بخشی از زندگی شهید بنی مصطفی اشاره شده که در ادامه می‌خوانید:

جعفر بنی مصطفی در مهر ۱۳۴۲ در روستای حصار امیر شهر پاکدشت متولد شد. پس از اخذ دیپلم در دانش‌سرای تربیت معلم ورامین مشغول به تحصیل شد و در همان جا با حاج علی مظفر، نصرالله پازوکی، امینیان، کلانتری و جعفری آشنا شده و در فعالیت‌های مختلف سیاسی و انقلابی شرکت کرد. او معتقد بود یک انقلابی تا خودش را در زمینه های مختلف نسازد انقلابی نیست. لذا از همان ابتدا خود را مزیّن به اخلاق حسنه کرد ایشان همانقدر که خود را مقید به خواندن نماز اول وقت با توجه کامل و حضور قلب می کرد؛ نماز شب و نوافل را نیز هرگز از قلم نمی انداخت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی وظیفه او نیز چندین برابر شد. تدریس خود را در روستاهای توچال و محمد آباد شروع کرد. در سال سوم و کمی قبل از شهادت مدیریت مدرسه ی فیلستان را بر عهده گرفت. همچنین کمیته امدادی شخصی به کمک خیرین دایر کرد تا بتواند به محرومین، مستمندان و بیماران به طرز سازمان دهی شده ای یاری برساند. البته به صورت محرمانه و کاملاً مخفیانه. حتی گاهی چادر به سر می کرد و شبانه آذوقه ها و اقلام تهیه شده را به خانه محرومین می برد.

در اوج گرمای تابستان با زبان روزه به کشاورزان در جمع آوری محصول و درو کردن گندم کمک می‌کرد و حتی یک بار هم حقوق معلمی خود را به تنهایی استفاده نکرد.

کلاس‌های عقیدتی سیاسی برای خواهران و برادران برقرار می کرد و عضو شورای سرپرستی کمیته بود.

شهید بزرگوار خلیل شیرازی در تکمیل ظرفیت جعفر نقش به سزایی داشت تا اینکه در خودسازی به حد اعلای خود رسید و به عنوان یک منبع قوی اطلاعات و دایرة‌المعارف سیاسی – مذهبی نزد جوانان محل و همکاران در مدرسه و دانش آموزان شناخته شد. او معتقد بود یک انقلابی باید همه کتاب‌ها را بخواند و مطالعه و کشف حقیقت خود را محدود نکند. کمتر کتاب نایابی پیدا می‌شد که به دست انقلابیون می رسید و جعفر آن را مطالعه نکرده بود. لذا منبع توزیع کتاب در میان جوانان شد و کتابهای دکتر شریعتی، آیت‌الله مکارم و شهید مطهری را خوانده و در اختیار دیگران نیز قرار می داد.

ماهی یک بار در شبی خاص حدود ساعت یک بامداد با یکی از دوستانش به نام محمد نجفی عرب به خانه فقرا می‌رفتند و در حالی که چادر به سر داشتند گونی پر از آذوقه را جلوی منزل آنها می گذاشتند، اما روزی فردی متوجه این عمل می شود و در کشیدن چادر شهید محمد اصرار می ورزد تا اینکه چهره هر دو آنها را می‌بیند. سپس شهید جعفر او را سوگند می‌دهد که به دیگران چیزی نگوید. بعد از شهادت جعفر و محمد، آن مرد از خانواده ی آنها اجازه می گیرد که نام آنها را فاش کند که چگونه چادر به سر می‌کردند و برای فقرا به خصوص پیرزن تنهایی که همیشه از سفره کرامت آنها آذوقه می‌خورد؛ خدمات می‌رساندند.

شب شهادت

آن شب هوا تاریک تاریک بود.انگار ماه در آسمان گم شده بود. از ستارگان زیبا و پر نور هم خبری نبود. تلالؤ ماه در خشونت ابرهای پاییزی به اسارت در آمده و زمین گهگاه از مروارید اشک آسمانیان نمور می شد. با اینکه فقط پنج روز از آغاز مهر می‌گذشت سرمای عجیبی لرزه بر اندام همگان انداخته بود، اما شاید این سرما، سرمای پاییز نبود و این تکاپو، خبر از بازگشایی مدارس نمی داد. بلکه دلهره جنگ بود و آتش و خون؛ سرمای ستم بود و تجاوز به حریم میهن؛ و تاریکی جهل بود و خود پرستی و کشور گشایی. حتی به قیمت ریختن خون هزاران بی گناه غیر نظامی.

و دوباره آژیر خطر و وضعیت قرمز. جعفر از جا بلند شد. کمی وحشت زده و بی قرار به نظر می رسید. هر چند، ساعت شیفت او در ستاد واقع در دو راهی پارچین هنوز شروع نشده بود اما صدای بلند آژیر آرامش و قرار را از او ربوده بود. دیگر نمی توانست منتظر برادرش بماند تا ماشین را بیاورد. بسم الله گفت و اسلحه را بر دوش نهاد و از خانواده خداحافظی کرد.

آری او باید می رفت تا مثل همیشه معلمی از سر گیرد و به نوجوانان و جوانان محل آموزش دهد. صحبت‌هایی پیرامون شرایط خاموشی، حملات هوایی و موقعیت حساس پارچین داشت تا اینکه برق منطقه حصار امیر قطع شد و تاریکی همه جا را فرا گرفت. جعفر تأکید زیادی بر کنترل خودروها و آموزش حرکت با سرعت پایین وچراغ خاموش داشت اما باز هم خبری از تقی برادر کوچکش نبود. تا اینکه محسن شهبازی یکی از پاسدار های افتخاری شیفت شب در جمع آنان حاضر شد. چون محسن موتور سیکلت هوندایی داشت جعفر از او درخواست کرد تا او را به ستاد بعثت پارچین برساند و او نیز قبول کرد. بعد از از طی فاصله ای کوتاه با چراغ خاموش ناگهان صدای مهیب یک برخورد، سکوت آن شب تیره را شکست و صدای بلند الله اکبر تا آسمان هفتم بالا رفت‌.

آری موتورسیکلت محسن با خودروی جعفر که برادرش تقی با چراغ خاموش راننده آن بود به شدت برخورد کرد و نام محسن و جعفر را در بالاترین و نورانی‌ترین قسمت لیست شهیدان پاکدشت قرار داد و اینگونه شد که معلم فرهیخته و اسوه‌ی کامل جهاد اکبردر آغازین روزهای جنگ به لقای معشوق شتافت و الگویی شد برای تمامی انسانهای وارسته‌ای که در خصلت‌های حسنه مثال زدنی بودند.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

محسن و جعفر با موتورسیکلت شهید شدند بیشتر بخوانید »

روایتی از محمدرضا بایرامی در هفت روز پایانی جنگ

به گزارش مشرق، کتاب صوتی «هفت روز آخر» روایتی ناب از محمدرضا بایرامی است که با بیانی شیوا و قابل لمس حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را شرح می‌دهد.

زمانی داستان جنگ به اتمام می‌رسد که سربازان وطن و جنگ تحمیلی خاطراتشان را بنویسند، همانطور که جنگ قادر است تا رزمنده و فرمانده خود را شناسایی و در دل خود ببالاند، جنگ می‌تواند نویسنده خود را نیز بشناسد و سر مگویش را با او در میان بگذارد.

هشت سال دفاع مقدس در ایران یکی از رویدادهایی است که با وجود اینکه نزدیک به چهل سال از آن گذشته، اما هنوز نوشته شدن انبوهی از خاطرات و رویدادها درباره آن، کماکان آکنده از اسرار ناگفته و گره‌های باز نکرده است. یکی از مهم‌ترین این داستان‌ها را می‌توان در شروع و پایان این جنگ جستجو کرد؛ شروعی که آن را بدون شک بالاتر از شهریور سال ۵۹ باید جست و پایانی که تحلیل و تجزیه چرایی و چگونگی منتهی شدنش به روزهای گرم تیر ماه سال ۶۷ هنوز بخشی از پرونده ناتمام از دفاع مقدس است.

محمدرضا بایرامی خود یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است و جنگ را با چشم خود دیده و حس کرده است. او در طول فعالیت هنری مستمر و پر دوام خود در سه دهه گذشته، بخش زیادی از زمان و انرژی ذهنی خود را برای روایت از جنگ چه در ژانر داستان و چه خاطره اختصاص داده است.

این کتاب صحنه‌های نفس‌گیر و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد. بخش نخست این کتاب با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آن‌ها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ آغاز می‌شود و در ادامه نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله که در مقابل تشنگی است را شرح می‌دهد.

هم‌چنین روایت شرح چگونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس و پیاده‌روی‌های بایرامی و گروهی از رزمندگان در بیابان‌های جنوب غرب ایران، از این کتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ایجاد کرده که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده روایت آن برآمده است.

در قسمتی از کتاب صوتی «هفت روز آخر» می‌شنویم:

«آتش، هنوز به ما نرسیده است. مثل اژدهایی، دشت را می‌بلعد و دامن می‌گستراند و پیش می‌آید. آن سوی چاه آب، چند نوجوان عرب، گله‌های بزرگ گوسفندانشان را رها کرده‌اند و به سوی روستایشان می‌دوند. آن چنان که باد هم به گردشان نمی‌رسد. روستایشان، دو سه کیلومتری ماست. پشت سرمان و آن سوی جاده‌ی دهلران اندیمشک از رفتار نوجوان‌ها پیداست که به شدت، وحشت‌زده‌اند و هراسان. یکی‌شان، همین طور که می‌دود، زمین می‌خورد. سراپا سیاه‌پوش است. به چشم‌هایم فشار می‌آورم. حتم دارم که سعید است. پسرک جنگ زده‌ای که مدتی است با او آشنا شده‌ام.»

گفتنی است کتاب صوتی «هفت روز آخر» از محمدرضا بایرامی به روایت حامد فعال از سوی نشر نیستان راهی بازار کتاب شده است.

منبع: باشگاه خبرنگاران منبع خبر

روایتی از محمدرضا بایرامی در هفت روز پایانی جنگ بیشتر بخوانید »

روایتی طنز از وقایع هشت سال دفاع مقدس

به گزارش مشرق، کتاب «رفاقت به سبک تانک»؛ روایتی طنز از وقایع هشت سال دفاع مقدس که در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. داستان‌های این کتاب در اصل عین دیده‌ها و تجربیات امیریان در روزهای حضورش در جبهه‌های جنگ است. البته او وقتی تصمیم می‌گیرد این کتاب را بنویسد، در کنار خاطراتی که از جبهه و جنگ داشته به سراغ خاطرات رزمندگان و کتاب‌های دفاع مقدسی هم رفته است.

با توجه به تعدد روایت‌های مختلف، آدم‌های مختلفی هم در کتاب حاضر حضور دارند که همگی در روایت‌های جداگانه‌ای ایفای نقش می‌کنند. همگی این آدم‌ها به ظاهر استقلال شخصیت دارند، اما با پیشروی مخاطب در صفحات میانی کتاب، مخاطب به طور غیرمستقیم درمی‌یابد که این آدم‌ها هر کدام به نوعی مکمل شخصیت دیگری هستند و علیرغم پراکندگی‌شان، در کلیت اثر به سمت وجوه مشترکی حرکت می‌کنند. اشتراک آرمان، موقعیت زمانی و مکانی، اشتراکات عقیدتی و انگیزه مبارزه، باعث شده که همه آن‌ها در حالات روحی هماهنگ جلوه‌های متفاوتی پیدا کنند.

بذله‌گویی و شوخ‌طبعی در موقعیت‌های امن و مفرح امری عادی است، اما در میدان‌های جنگ که در آن اضطراب و دلهره از هر سو در حال باریدن است، این خنده‌ها و شوخ‌طبعی‌ها در واقع هنری است که فقط از عهده آدم‌های خاصی برمی‌آید که نشان از آرامش آنان دارد که نمونه‌هایی از آن‌ها در این کتاب به تصویر کشیده شده‌اند.

در نگاه اول به نظر می‌رسد که این کتاب مجموعه‌ای پراکنده از طنزهای جبهه است، ولی در نگاه بهتر به آن یک سیر کلی در این مجموعه به چشم می‌خورد. نویسنده سعی کرده برای کتاب خود شروع و پایانی مناسب داشته باشد.

جسورانه نیست اگر بگوییم فیلم سینمایی «اخراجی‌ها» در جاهایی نسخه نمایشی این کتاب است؛ چرا که جنگ فقط فولاد و باروت نیست؛ شاید رفاقت‌هایی هم به سبک تانک داشته باشد.

منبع: میزان منبع خبر

روایتی طنز از وقایع هشت سال دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

۳ کتاب جنگی در خراسان جنوبی رونمایی شد

به گزارش مشرق، سرهنگ «غلامرضا فلاحی» در جشن غدیر و آیین رونمایی از کتب حوزه دفاع مقدس که در بوستان شهدای گمنام بیرجند برگزار شد، اظهار کرد: آرامش و امنیت فعلی کشور مرهون رشادت ها و از خودگذشتگی شهدا و ایثارگران در دوران هشت سال دفاع مقدس است و اکنون همه ما وظیفه داریم تا ارزش های دفاع مقدس را به درستی به نسل های آینده منتقل کنیم.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در خراسان جنوبی با اشاره به چهلمین سالگرد دفاع مقدس، افزود: اگر امروز نظام مقدس جمهوری اسلامی در اقصی نقاط دنیا حرفی برای گفتن دارد، متاثر از رشادت‌ها و ایثارگری عزیزانی است که خالق دفاع مقدس بودند.

وی به رونمایی از سه عنوان کتاب حوزه دفاع مقدس در خراسان جنوبی اشاره کرد و افزود: کتاب «خداحافظ فرمانده» گزیده‌ای از خاطرات شهید حسن جهانیان است که به قلم راضیه کریمی و زهرا جعفری تالیف شده است که پس از چاپ انبوه جهت استفاده عموم توزیع خواهد شد.

فلاحی ادامه داد: همچنین ۲ عنوان کتاب صوتی تولید شده که به زودی برای استفاده عموم در فضای مجازی بارگذاری خواهد شد.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خراسان جنوبی تصریح کرد: کتاب صوتی «بانو» روایتی از زندگی شهید طوبی تاجریزی از شهدای حج به قلم زهره محمدی و گویندگی عفت کارگر است.

وی گفت: همچنین کتاب صوتی «فرشته‌های ساختمان چهار طبقه» از کتاب‌های مجازی رونمایی شده در حوزه کودک و نوجوان است که به قلم عبدالرضا صمدی و گویندگی عفت کارگر تهیه و تنظیم شده است.

منبع: شبستان منبع خبر

۳ کتاب جنگی در خراسان جنوبی رونمایی شد بیشتر بخوانید »