مجاهدت

حاج محسن در عید قربان، قربانی شد + عکس

گروه جهاد و مقاومت مشرق – حاج محسن دین‌شعاری وقتی در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ به شهادت رسید، جانشین گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود. به مناسبت سی و سومین سالگرد عروج شهید دین‌شعاری، روایتی از نحوه شهادتش را برایتان برگزیده ایم.

آنچه در ادامه می خوانید؛ روایت محمدعلی همتی،‌ از همرزمان شهید است که در کتاب «لبخندی به معبر آسمان» به کوشش گروه تحقیقاتی فتح الفتوح و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

حاج محسن علاقه خاصی به شهید حاج همت داشت و چون فامیلی‌ام همتی بود همیشه با حالت خودمانی و دوستانه مرا حاج همت صدا می‌کرد.

عملیات نصر۷ که تمام شد ما مشغول پاک‌سازی برای جاده استراتژی شدیم. موقعیت منطقه باوجود مین‌های قدیمی و خمپاره دشمن بسیار حساس و خسته کننده بود؛ مین‌ها زیر بوته‌های گون بود و سیم‌تله‌ها از بین علف‌ها رد شده بود و دیده نمی‌شد.

با دیدن این صحنه تازه متوجه شدم شب عملیات کجا آمده بودیم! رفت و آمد ارتفاع یک‌طرف، شهید و مجروح شدن نیروها طرف دیگر. کار بسیار سخت شده بود و زمان کم داشتیم.

روز عید قربان رفتم تا در رودخانه پایین ارتفاع، تنی به آب بزنم، غسل کنم شاید نفسی تازه شود. همین که مشغول شدم صدا کردند که حاجی گفته به حاج همت بگویید آب دستش هست زمین بگذارد و بیاید. همان موقع یک لحظه توی دلم گفتم: بابا حاجی امان نمی‌دهد.

سریع لباس‌هایم را پوشیدم و راه افتادیم. به سـتاد که رسـیدیم، حـاجی بـا همـان چهـره بـشاش و خنـدان همیشگی­‌اش ایستاده بود. تا ما را دید، بعد از حال و احوال و خسته نباشید با شادی خاصی گفت: "امروز خودم هم می‌­خوام با شـما بـه میـدان بیـام کار رو تمام کنم."

گفتم: وظیفه ماست. تا به خودم بیایم کنار دست راننده نشسته بودم و حاج محسن هم سمت راستم. گفت حتما گرسنه هستید. ماشین، جلوی آشپزخانه ایستاد و حاجی یه غذای قاطی‌پلو که توی پلاستیک بسته بندی شده بود برایم گرفت و گفت: "اینم ناهارت. امروز روز عید قربون قراره من قربونی بشم."

این حرف را گذاشتم به حساب شوخی‌های حاجی و رسمش توی گردان که روز عید قربان، گوسفند قربانی می‌کرد و به همه کباب می‌داد و توجهی به صحبتش نکردم. بـه میدان مین رسیدیم، یکی از بچه‌ها گفت: حاجی، فکر کنم این میـدان از آن میدان مین‌های بهشتی بهشتی هست!

وارد معبر شدیم و به محلی رفتم کـه از قبل نشان کرده بودیم. وقتی برگشتم عقب را نگاه کـردم، دیـدم حـاجی پشت سرم می‌آید! گفتم: حاجی، شما چرا می‌­آیی؟ من که هستم. گفت: "منم کمک می­‌کنم. فکر کـنم امـروز اینجـا حوری­‌هایی که خدا وعده داده، نصیبم می‌شه، امروز با بقیـه روزا فـرق داره."

حاج محسن اول رفت و گفت: "من جلوتر می‌رم و سیم‌تله رو قطع می‌کنم، کلاهک رو باز می‌کنم بعد تو کل بدنه مین رو خارج کن و خالی کن." با توجه به اصول ایمنی، من باید صبر می‌کردم تا حاجی از من فاصله بگیرد. مطمـئن شـدم که او ردیف مین را پیدا کرده و می‌خواهد کار را شروع کند. سرم را پـایین انداختم و مشغول شدم.

گاهی به حاج محسن نگاه می‌کردم. او به آسمان نگاه می‌کرد دوباره مشغول می‌شد. یک­دفعه از جایی که حاجی بـود، صـدای انفجـار آمد، دود و خاک بلند شد. داد زدم یا فاطمه‌زهرا و سمت حاجی دویدم. اصلا حواسم به میدان مین نبود. به محل انفجار رسیدم. حاجی براثر موج انفجار چندمتر آن‌طرف‌تر پرت شده بود.

خودم را بالای سرش رساندم. حاج محسن، روی زمین افتاده و بدنش پاره پاره شده بود. اولین چیزی کـه نظـرم را جلـب کـرد، نوشـته السلام علیک یا فاطمه الزهرا(سلام‌الله‌علیها) روی لباسش بود. بـالای سـرش نشـستم، دستم را روی سرم گذاشتم و فقط گفتم یازهراااا یازهرااا … و گریه کردم.

برانکارد که رسید پیکر حاجی را به معراج فرستادیم. آنقدر حالم بد بود که مثل دیوانه‌ها همانجا می‌چرخیدم. سیدحسن موسوی پناه با چشمهای قرمز و عصبانی آمد دنبالم و مرا بازخواست کرد. گفتم که حاجی خودش اصرار داشت. انگار تازه حرف‌های حاج محسن یرایم معنی پیدا کرده بود و توی ذهنم نقش می‌بست.

به سید گفتم: حاجی می‌دانست اینجا شهید می‌شود. تا این را گفتم، سید ساکت شد. باهم به ستاد لشکر رفتیم. خبر شهادت، پیچیده بود و همه مسئولین به ستاد لشکر می‌آمدند.

سختی این حادثه برایم زمانی بیشتر شد که از یک‌طرف باید جواب مسئولین را می‌دادم و از طرفی نباید به بچه‌های گردان تا زمانی که ستاد اعلام کند چیزی می‌گفتم. همان شب حاجی را در خواب دیدم؛ صحنه‌ای بود که قابل وصف نیست.

حاج محسن لباسی سراسر نور به تن داشت ولی من بدنش را نمی‌دیدم و فقط سرش مشخص بود و حاجی هم می‌خندید.

فردا مامور شدم به محل شهادت بروم. بعد از کلی گشتن توانستم دست قطع شده که انگشتر عقیق داشت و باقیمانده نقشه منطقه را پیدا کنم و تحویل بدهم.

پیش بچه‌های گردان رفتم. زمان اعلام همگانی همه نیروها را جمع کردند و اسامی شهدا و مجروحین را خواندند. یکدفعه اسم حاجی را گفتند. حال عجیب آن شب سنگرمان قابل وصف نیـست؛ صدای بغض‌های منفجر شده بچه‌ها انگار انفجار یک میدان مین بود. حاج محسن با لبخند، معبری به آسمان زد و ما ماندیم.

منبع خبر

حاج محسن در عید قربان، قربانی شد + عکس بیشتر بخوانید »

۳۳قاب از «حاج محسن» در ۳۳مین سالگرد شهادتش

گروه جهاد و مقاومت مشرق – امروز ۱۵ مردادماه، سی و سومین سالگرد شهادت سردار حاج محسن دین­‌شعاری، جانشین گردان تخریب تیپ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. به این بهانه، ۳۰ قاب از تصاویر این شهید بزرگوار را برایتان برگزیده‌ایم.

شهید دین‌شعاری در ۱۵ مردادماه ۱۳۶۶ مصادف با عید قربان در سردشت، ارتفاعات دوپازا و بُلفت به شهادت رسید و در تهران، بهشت زهرا(سلام‌الله‌علیها) ، قطعه ۲۹، ردیف ۳، شماره ۹ به خاک سپرده شد.

او متولد تبریز بود. از تبریز به تهران آمدند، شناسنامه‌­اش صادره از تهران است و در محله درخونگاه منیریه ساکن شدند.

حاج محسن دین شعاری در نوجوانی
حاج محسن دین شعاری در نوجوانی
حاج محسن دین شعاری در جوانی
حاج محسن دین شعاری در جوانی
حاج محسن دین شعاری در جوانی
حاج محسن دین شعاری در جوانی
حاج محسن دین شعاری در جوانی
حاج محسن دین شعاری در جوانی
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
هر جا بود، خنده بود، شادی بود...
هر جا بود، خنده بود، شادی بود…
عاشق حاج همت بود
عاشق حاج همت بود
با تعدادی از جانبازان در دیدار با آیت الله خامنه‌ای
با تعدادی از جانبازان در دیدار با آیت الله خامنه‌ای
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری در حال ساخت حسینیه گردان تخریب - دوکوهه
حاج محسن دین شعاری در حال ساخت حسینیه گردان تخریب – دوکوهه
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
همیشه در خط مقدم
همیشه در خط مقدم
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
اولین و آخرین سفر حج
اولین و آخرین سفر حج
اولین و آخرین سفر حج
اولین و آخرین سفر حج
اولین و آخرین سفر حج
اولین و آخرین سفر حج
در سوریه - دی‌ماه 1362
در سوریه – دی‌ماه 1362
در سوریه - دی‌ماه 1362
در سوریه – دی‌ماه 1362
در سوریه - دی‌ماه 1362
در سوریه – دی‌ماه 1362
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
شهید حاج محسن دین شعاری
شهید حاج محسن دین شعاری
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
یک جای خالی در بین شهدا برای عکس خودش گذاشته بود...
یک جای خالی در بین شهدا برای عکس خودش گذاشته بود…
تشییع پیکر حاج محسن دین شعاری، جانشین گردان تخریب لشکر 27
تشییع پیکر حاج محسن دین شعاری، جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری - جانشین گردان تخریب لشکر 27
حاج محسن دین شعاری – جانشین گردان تخریب لشکر 27
شهید حاج محسن دین شعاری
شهید حاج محسن دین شعاری
شهید حاج محسن دین شعاری
شهید حاج محسن دین شعاری

منبع خبر

۳۳قاب از «حاج محسن» در ۳۳مین سالگرد شهادتش بیشتر بخوانید »

از ولادت «تک» تا شهادت «میغ»

به گزارش مشرق، ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۱۵ ذی الحجه ۱۴۴۱ هجری قمری و ۵ آگوست ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

اهم مناسبت‌های مرداد ماه:

۱-سالروز ازدواج حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س)/ ۵-سالروز عملیات مرصاد/ ۶- شهادت مظلومانه زائران خانه خدا به دست مأموران آل‌سعود/ ۷-شهادت امام محمدباقر (ع)/ ۹-روز عرفه/ ۱۰-عید سعید قربان/ ۱۴-صدور فرمان مشروطیت-روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی/ ۱۵-ولادت امام علی‌النقی‌الهادی (ع)/ ۱۶-تشکیل جهاد دانشگاهی/ ۱۷-روز خبرنگار/ ۱۸-عید سعید غدیرخم/ ۲۰-ولادت امام موسی‌کاظم (ع)/ ۲۳-روز مقاومت اسلامی/ ۲۴-روز مباهله/ ۲۶-سالروز ورود آزادگانِ سرافراز به میهن اسلامی/ ۲۸-کودتای آمریکا برای بازگرداندن شاه/ ۳۰-روز بزرگداشت علامه مجلسی/ ۳۱-آغاز سال ۱۴۴۲ هجری قمری- روز جهانی مسجد

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۱۵ مرداد)

• ولادت شهید حسن زاهدی تبریزی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۵ ه.ش)

• ولادت شهید محمدهادی شیرازی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۷ ه.ش)

• ولادت شهید مجید صادقی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۹ ه.ش)

• ولادت شهید غلامحسین دیمی (استان خوزستان) (۱۳۴۰ ه.ش)

• ولادت شهید علی اصغر حسینی محراب (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۴۰ ه.ش)

• ولادت شهید محمدعلی تک (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای رضی آباد) (۱۳۴۴ ه.ش)

• ولادت شهید مهدی کبیرزاده (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۴۸ ه.ش)

• ولادت شهید ابن یامین رمضان‌نژاد (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۴۹ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم سیدمجتبی ابوالقاسمی (استان خوزستان، شهرستان دزفول) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید مجید بنی تمیمی اصل (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید حسین صفائی مجردونان (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش)

• اجرای عملیات ثارالله در قصر شیرین توسط سپاه (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید سیدعباس حسینی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید قربان علی خلیلی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید فتح‌الله نظری (استان همدان، شهرستان ملایر، روستا زیرآبیه) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید مصطفی ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی رعنایی (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید ابوالقاسم ورمزیار (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسن مقیمیان خرانق (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید احمدرضا اسود مروستی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید احمدعلی یاوری (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید اسدالله برزگرخانقاه (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین میغ (استان یزد، شهرستان بهاباد، روستای دهنودشت) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حمزه‌علی بابائی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عباسعلی مدعی حجه‌آبادی (استان یزد، شهرستان اشکذر، روستای شمسی‌رستاق) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی کاردی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید غلامرضا فتاحی بافقی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد جهان‌دوست (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدتقی بقائیان گرمسیر (استان یزد، شهرستان تفت) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدحسن درخشان (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدحسین جوکار (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا حسن‌نیا (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید ناصر میرجلیلی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا سفیدابی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا عسکری باجگانی (استان یزد، شهرستان بافق، روستای باجگان) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدطاهر قیصرحافظی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدمهدی قصاب خراسانی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمود پادپر (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمود شایق (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمود شمس‌الدینی زارچ (استان یزد، شهرستان یزد، شهر زارچ) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمود نقی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدحسین زارع شحنه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید باباجان دستاربندان (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین رشیدی‌فر (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• آغاز عملیات قدس ۵ (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید علی مهرابی بهرمان (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید حاج روح‌الله اصل‌دهقان (استان البرز، شهرستان نظرآباد، روستای شیخ حسن) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید علیرضا گل‌محمد (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید احمد عادلی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید محسن دین‌شعاری فرمانده واحد تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید عباس بابایی معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش (استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی آسایش جاوید (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۶ ه.ش)

• پذیرش آتش‌بس پس از ۱۵ روز کارشکنی توسط عراق (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید سیدعبدالرضا سادات شریف (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید وجیه الله رشیدی پنبه چوله (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۸ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم علیرضا خاوری (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش)

رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (۱۵ ذی‌الحجه)

• ولادت حضرت امام علی النقی الهادی (ع) (۲۱۲ ه.ق)

منبع: دفاع پرس منبع خبر

از ولادت «تک» تا شهادت «میغ» بیشتر بخوانید »

چشیدن طعم عشق در یک کتاب

به گزارش مشرق، «چشم روشنی»؛ روایت داستانی خانم طالبی از زندگی جانباز شهید سید جواد کمال می‌باشد. عاشقانه‌هایی که در این کتاب با زبان داستان، حال و روز همسران جانباز را روایت می‌کند و تصویری متفاوت را از این قهرمانان ملی نشان می‌دهد.

کتابی که در آن می‌توان طعم عشق را چشید. روایتی از زندگی سراسر صبر و استقامت یک همسر شهید که الگوی خود را عقیله بنی هاشم قرار داده است.

برشی از کتاب:

*تازه داشتیم طعم شیرین زندگی را مزه مزه می‌کردیم، که سردردهای شبانه سید جواد شروع شد. شب‌ها شبیه آدم‌های مسموم، سرش را بین دستانش می‌گرفت و با صورت مچاله، از درد به خودش می‌پیچید و ناله می‌کرد. دل درد و حالت تهوع هم داشت. یک شب آنقدر دردش شدید شد، که فرصت نداد بروم پدرم را خبر کنم. با اینکه با هم یک کوچه بیشتر فاصله نداشتیم. مدام تکرار می‌کرد: «همین همسایه روبرویی! همین همسایه روبرویی!» ما تازه رفته بودیم توی آن کوچه، آن هم نصف شب، اصلاً دلم نمی‌خواست زنگ همسایه روبرویی را بزنم. داشتم دست دست می‌کردم که توی آن اوضاع چه کنم. لیوان آب را دادم دستش؛ «حالا یه دونه قرص بخور شاید خوبشی.» خیلی عصبانی سرم داد زد: «میگم بروووو.». چند بار دکمه زنگ را فشار دادم تا بالاخره در را باز کردند. «همسایه روبرویی هستم. آقای ما خیلی حالش بد هست، می‌رسونیدش بیمارستان؟!» آن شب با آمپول مُسکن آرام گرفت. ولی توی همان هفته سه بار این درد سراغش آمد.
* همان اول زندگی فهمیدم به اندازه فامیل‌هایم او دوست و آشنا دارد. با اینکه آن زمان بیست و چهار پنج سال بیش‌تر نداشت، هر شب مهمان داشتیم. برایمان کادوی عروسی می‌آوردند. یک شب که مادرم آنجا بود، گفت که زشته مهمان‌ها شام نخورده بروند، نگهشان دارید. مادر رفت سراغ مرغ پختن، من هم با اعتماد به نفس رفتم سراغ برنج و قابلمه. پلویی پختم که توی تاریخ ثبت شد. دانه‌های برنج طوری به هم چسبیده بود که مثل کیک قالبی از قابلمه بیرون آمد. وقتی دیس پلو را سر سفره گذاشتیم. سید جواد مثل قطعه‌های کیک پلوی شفته شده را می‌گذاشت توی بشقاب مهمان‌ها و با خنده می‌گفت: «به هر نیتی دوست دارید این پلو را بخورید، به نیت آش، کیک یا …» همه خندیدند. خودم خنده‌ام گرفته بود. به خاطر این قضیه هیچ وقت سرزنش نشدم از بس که با همه خرابکاری‌هایم تشویقم می‌کرد.
حرف یکی دو روز نبود، ماجرای یک عمر بود. فکرش را هم نکن که سید جواد یک جا بشیند و دست روی دست بگذارد. انگار ساخته بودنش برای اینکه چشم همه را روشن کند، از بس که دلش روشن بود.

چاپ هفتم کتاب چشم روشنی؛ روایت داستانی زندگی جانباز شهید؛ سید جواد کمال از زبان همسر به قلم کوثر لک در قطع رقعی و ۱۷۰ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

منبع: میزان منبع خبر

چشیدن طعم عشق در یک کتاب بیشتر بخوانید »

ماجرای شهیدی که به خاطر مادرش طلبه شد

به گزارش مشرق، شهید بزرگوار حمزه کریم بخش نویری در ۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۴۴ در خانواده‌ای ضعیف اما متدین در نویر بندرانزلی به دنیا آمد، او ۱۰ برادر داشت و خود فرزند نهم خانواده بود، پدر حمزه به شغل صیادی در شهر بندری انزلی اشتغال داشت و مادرش زن باسوادی بود که در منزل مکتب‌خانه‌ای دایر کرده بود و به دختران محل خواندن و نوشتن یاد می‌داد و برای خانم‌های همسایه نیز قرآن و احکام تدریس می‌کرد.

شهید حمزه کریم بخش دوران دبستان و راهنمایی را در انزلی با موفقیت پشت سر گذاشت، بعدازآن چون به رشته کشاورزی علاقه بسیار داشت جهت گذراندن مقطع دبیرستان آمد و در مدرسه فردوسی در لاکان مشغول به تحصیل شد، او دانش‌آموز بسیار کوشا و خوبی بود و مراحل تحصیلی را باعلاقه و موفقیت به اتمام رساند.

اما نباید فراموش کرد که در ایام تحصیل مادر بزرگوار شهید کمک‌حال او و برادرش بود، ازآنجاکه مادرش بسیار دوست داشت فرزندش طلبه شود فرزند نیز به خواست مادر پاسخ گفت و برای تحصیل در علوم حوزوی به تبریز رفت و در حوزه علمیه آن شهر مشغول به تحصیل شد.

هنوز مدتی از شروع درسش نگذشته بود که جنگ شروع شد و او از همان شهر راهی جبهه جنوب شد، در ابتدا به مادرش می‌گفت بعد از اتمام جنگ تحصیلات حوزوی‌ام را ادامه می‌دهم اما پس از مدتی حضور در میدان نبرد دیگر از آینده حرفی به زبان نمی‌آورد.

دوران زندگی این شهید بزرگوار اگرچه به دلیل مشکلات مالی و معیشتی و نداشتن حداقل امکانات زندگی به‌سختی سپری شد اما چون روابط حاکم بر خانواده و برادرها بسیار حسنه و صمیمی بود، برادر و هم مادر از آن روزها به‌خوبی یاد می‌کنند.

خانواده شهید حمزه با داشتن زمینه اعتقادی با شروع انقلاب اسلامی تحول اساسی برایشان حاصل شد و در آن ایام و بعد در دوران جنگ و پس‌ازآن تا به امروز نیز فعالانه در عرصه حضور دارند و همه اعضا خانواده بر این گفته استوارند که حضرت امام (ره) عامل اصلی این تحول و دگرگونی بودند.

شهید حمزه نیز در ایام انقلاب سن چندانی نداشت اما با آگاهی و بصیرتی که از فضای خانواده در او شکل‌گرفته بود همراه برادرانش در راهپیمایی علیه رژیم شاه شرکت می‌کرد، او با حضور در مسجد و خصوصاً از طریق برادر بزرگ‌ترش با تفکر امام راحل آشنا شد.

کریم بخش خصوصیات بسیار بارزی را در وجود خود نهفته داشت، آرامش، صبوری، سادگی، ادب و تواضع، محبت و احسان از او چهره ممتازی ساخته بود، صوت دل‌نشینی داشت و زیبا قرآن تلاوت می‌کرد در مسجد و فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و کمک به اهالی مددرسانی به مردم محل در کارهای کشاورزی حضور چشمگیری داشت.

حمزه علاقه زیادی به تحصیل داشت درعین‌حالی که درس می‌خواند و در بیرون از خانه هم با پسرعمویش در کار آهن‌آلات کمک می‌کرد و دستمزدی را که می‌گرفت برای کمک‌خرج خانواده به مادرش می‌داد ازآنجاکه بسیار مؤدب و آرام بود به حرفش توجه می‌شد و اگر در موردی رأی و نظری می‌داد موردپذیرش پدر و مادر بود.

شهید کریم بخش به حضرت امام علاقه و ارادت به خصوصی داشت و با پیام تاریخی امام مبنی بر بسیج اقشار ندای مقتدایش را لبیک گفت و جزو اولین‌هایی بود که به جبهه رفت در ایامی که در جبهه سپری می‌شد زمان‌هایی را هم به منزل می‌آمد اما اساسی‌ترین کار او در این زمان دیدار از خانواده‌های شهدا و رسیدگی به کارها و امورشان بود.

هنگامی هم که دوباره قصد جبهه می‌کرد مادرش را به سرکشی و دلجویی از مادران شهدا سفارش می‌کرد، ازآنجاکه مسؤولیت گردان را بر عهده داشت قبل از عملیات در خصوص آماده‌سازی، تداوم آموزش و روحیه دهی به نیروها تدابیر خوبی به خرج می‌داد.

شهید حمزه به همراه دو برادر دیگرش علی و غلامرضا در عملیات والفجر ۱۰ حضور داشت، علی به همراه حمزه در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه خرمال عراق به شهادت می‌رسد و برادر دیگر نیز بر اصابت تیر مستقیم به کشاله ران مجروح می‌شود، غلامرضا در عملیات برادرانش را دید بود، اما نمی‌دانست بعدازاینکه از آنان جدا شد دو برادر به شهادت رسیدند.

دوستان و هم‌رزمان شهید حمزه کریم بخش وقتی او را دیدند که بدن پاکش بر روی مین رفته به سمت پیکر آن شهید رفتند تا او را به عقب بیاورند اما به دلیل حمله شیمیایی دشمن نتوانستند جلوتر بروند و برگشتند.

بدن مطهر این دو برادر شهید به همراه دیگر یاران شهیدشان در این عملیات در همان منطقه باقی ماند تا اینکه پس از دو سال و نیم چشم‌انتظاری مادر، برادر حمزه فلاح به همراه عده‌ای از دوستانش به آن منطقه رفت و پیکر آن شهید عزیز را به محل آوردند اما علی همچنان مفقود بود تا اینکه بعد از چندین سال استخوان‌های پیکر پاکش را می‌یابند و برای خاک‌سپاری به انزلی می‌آورند.

شهید حمزه کریم بخش که در نهم فروردین سال ۱۳۶۷ در خرمال عراق به شهادت رسیده بود در یک تشییع‌جنازه بسیار باشکوه با حضور عده زیادی از مردم بندر انزلی تشییع و بنا به وصیتش در گلزار سیدالشهدای نویر انزلی به خاک سپرده شد، بعدها برادرش علی را نیز در کنار مزار او به خاک می‌سپارند؛ شهید حمزه همیشه به این فرمایش امام راحل که فرموده بودند: هیچ‌وقت از هیچ‌چیز هراس نداشته باشید شما برای حفظ اسلام دارید جنگ می‌کنید بسیار تکیه داشت و دوستان و جوانان محل را به حضور در جبهه فرا می‌خواند.

منبع: فارس منبع خبر

ماجرای شهیدی که به خاطر مادرش طلبه شد بیشتر بخوانید »