مجاهدت

اعتراف ژنرال به لایه‌های پنهان تصمیم صدام برای حمله به کویت

به گزارش مشرق، سرلشکر وفیق السامرایی، مسئول اطلاعات ارتش عراق، در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» که توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس ترجمه و منتشرشده است، در خصوص چرایی تصمیم صدام به حمله به کویت نوشته است:

صدام در شرایطی جنگ با ایران را پایان داد که بدهی‌های سنگینی بر عراق تحمیل‌شده بود. طرح‌های توسعه اقتصادی به‌صورت دردناکی متوقف یا فلج گردید. او نتوانست به هیچ‌یک از اهداف اولیه جنگ جامه عمل بپوشاند. صدام با عملیات «انفال» و تمام خشونت‌ها و مصیبت‌ها و استبدادی که به همراه داشت و با به‌کارگیری گسترده سلاح‌های شیمیایی، احساسات کردها را جریحه‌دار نمود که هیچ‌کس غیر از تسلیم‌شدگان نمی‌تواند آن را فراموش کند.

نیروهای ما در طولانی‌ترین جنگ مدرن با ایران جنگیدند و سرزمین «رافدین» را حفظ کردند، اما مسئول عدم تحقّق اهداف غیرواقعی جنگ نیستند؛ شکست بزرگی که حاصل شد، شکست صدام و رؤیاها و غرور او بود.

صدام کاملاً با حقایق اطراف خود آشنا بود و به دروغین بودن زرق‌وبرق‌ها پی می‌برد؛ پس آغاز یک مرحله جدید اجتناب‌ناپذیر بود: «کویت، کلید خلیج[فارس] و دروازه عراق به‌سوی دریاچه‌های بزرگ نفتی.»

روز دهم مارس ۱۹۹۰، به‌اتفاق سپهبد ستاد صابر الدوری در یک مأموریت کاری به بحرین سفر نمودیم. در آنجا با وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش و مدیر سرویس اطلاعات دولت بحرین ملاقات کردیم. مدتی پیش‌ازاین نیز به دولت امارات متحده عربی سفر کرده و طی آن با شیخ محمد بن زائد فرمانده نیروی هوایی وقت این کشور و رئیس ستاد کل نیروهای مسلّح فعلی، ملاقات کردیم.

پس‌ازآنکه از بحرین بازگشتیم، نتایج سفر را به اطلاع ریاست جمهوری رساندیم. منشی رئیس‌جمهور مرا به قصر ریاست جمهوری فراخواند. به‌محض رسیدنم، در زمان مقرر، به دفتر رئیس‌جمهور هدایت شدم. صدام پس‌ازآنکه پرسش‌هایی راجع به وضعیت سازمان اطلاعات نظامی به عمل آورد، گفت: «گزارش‌ شما را راجع به دیدار از بحرین خواندم. منشی ریاست جمهوری سابقه دیدارهای قبلی‌تان از کشورهای خلیج [فارس] و ازجمله دیدار اخیرتان از امارات متحده عربی را نیز در گزارش آورده است ولی شما نتوانستید با کویتی‌ها هماهنگی کنید.»

من اهمیت کشورهای خلیج [فارس] را در زمینه فعالیت‌های اطلاعاتی در برابر ایران و همچنین پاکستان، برای او توضیح دادم و از موضع‌گیری مقامات امارات و بحرین، ستایش به عمل آوردم. صدام با دقت و تمرکز، سرنخ صحبت‌ها را به دست گرفت و در شرایطی که به نظر می‌رسید از چیزی عصبانی شده است، گفت: «کشورهای خلیج [فارس] به تعهدات مالی‌شان در قبال ما عمل نکردند… ما وارد جنگی طولانی شدیم، خون دادیم و اموال زیادی صرف کردیم. نقش ایران را در منطقه محدود کردیم… ولی کشورهای خلیج [فارس] نه‌تنها نسبت به جبران خسارت‌های مالی ما اقدام نکردند، بلکه به‌اتفاق آمریکایی‌ها علیه انقلاب عراق توطئه می‌کنند.

امریکا با عربستان سعودی و امارات و کویت در زمینه توطئه علیه ما تلاش می‌کنند. برای تحت تأثیر قرار دادن برنامه‌های صنایع و پژوهش‌های علمی ما و همچنین وادار نمودنمان به کاهش حجم نیروهای مسلحمان، می‌خواهند از قیمت نفت بکاهند. در چنین شرایطی پیروزی نظامی ما بر ایران رو به ضعف می‌رود. شما باید نسبت به وجود یک ضربه هوایی یا بیشتر، از سوی اسرائیل هوشیار باشید. آن‌ها قصد دارند در چارچوب همان طرح توطئه‌ای که گفتم، برخی از اهداف مهم ما را نابود سازند. ما باید سرویس امنیتی و اطلاعاتی خود را به‌گونه‌ای بازسازی و تقویت کنیم، که به‌عنوان بازوی نیرومند ما در خارج عمل کند تا اگر مجبور شدیم، پاسخ نظامی بدهیم و آن‌ها را متزلزل نماییم. این کار را از طریق سازمان‌های اطلاعاتی انجام می‌دهیم و این مستلزم داشتن شایستگی‌های بالایی است…

اختلاف پنهانی در حال حاضر در خلیج [فارس] بین عمان و امارات، امارات و عربستان و بحرین و قطر وجود دارد. خلیج [فارس]ی‌ها، کویتی‌ها را دوست ندارند و ما باید به این مسئله دامن بزنیم. کشورها با گوشه‌گیری به وجود نمی‌آیند. اگر ما مجبور شویم به کشورهای خلیج [فارس]پاسخ گسترده‌ای بدهیم، هیچ‌کس نمی‌تواند از رسیدن ما به تنگه هرمز جلوگیری کند.»

سخنان صدام به پایان رسید و من به دفتر منشی رئیس‌جمهور رفتم. او از من خواست که در آنجا بنشینم تا او به نزد رئیس‌جمهور برود و مجدداً بازگردد. اندکی بعد، نزد من بازگشت و گفت: «آنچه از صدام شنیدی، نزد خودت باقی بماند.» سپس از گاوصندوقی که در کنارش قرار داشت، یک ساعت مردانه مچی خارج کرد و به‌عنوان هدیه به من داد، من از دفتر صدام خارج شدم و فکر نمی‌کردم به آنچه گفته است، در آینده عمل می‌کند.

ما با ایران جنگیدیم و اعراب کشورهای خلیج [فارس] با اموال و روابط و بنادرشان در کنار ما ایستادند؛ غرب نیز در کنار ما ایستاد. برخی از اعراب و کشورهای غربی در زمینه دستیابی ما به صنایع گسترده شیمیایی کمک کردند. نتیجه چنین جنگی، همان بود که دیدیم. حالا اگر بخواهیم با برادران عرب و هم‌پیمانان دیروزمان بجنگیم، چه سرنوشتی پیدا خواهیم کرد؟ به‌طورقطع هیچ‌کس به کمک ما نخواهد آمد. این اندیشه‌ها در آن لحظات از ذهن من گذشت.

به دنبال سخنرانی صدام در ۲/۴/۱۹۹۰ بر تشنّج اوضاع افزوده شد. وی در این سخنرانی اعلام کرد: «ما سلاح شیمیایی دوگانه در اختیار داریم.»

روز ۱۰/۵/۱۹۹۰ برای بازجویی از وابسته نظامی عراق در ترکیه، یعنی سرتیپ ستاد فاضل احمد السّبتی السامرایی به ترکیه سفر کردم. سازمان اطلاعات شدیداً اعتراض کرده بود که او یکی از کارمندان این سازمان را که به‌عنوان نگهبان سفارت فعالیت می‌کرد، مورد ناسزاگویی قرار داده است. این نگهبان ادّعا کرده بود که السامرایی در فحاشی نسبت به او زیاده‌روی کرده و مدیر سازمان اطلاعات یعنی سبعاوی ابراهیم الحسن (نابرادری صدام) را نیز مورد ناسزاگویی خود قرار داده است. من هم به خاطر سبعاوی سفر کردم، نه آن نگهبان.

روز ۴/۷/۱۹۹۰ برای انجام مأموریت‌های محوله به پاکستان سفر کردم و در جریان این سفر، با خبرچین‌های عراقی در کراچی و اسلام‌آباد دیدار کردم. در مدتی که در این کشور بودم، ردوبدل تهدیدها بین صدام و اسرائیل به حد خطرناکی رسید. به‌روشنی دریافتم که نگرانی‌های صدام از ضربه احتمالی و غافلگیرانه اسرائیل علیه تأسیسات اتمی و آزمایشگاهی سلاح‌های میکروبی عراق به‌شدت رو به افزایش نهاده است. این نگرانی‌ها به‌عنوان یک اهرم فشار شدید می‌توانست صحنه جنگ را به کویت منتقل نماید و صدام را وادارد که برای رهایی از بحران اقتصادی، به‌طرف جهنم فرار کند.

جنگ تبلیغاتی صدام، بعد از اسرائیل متوجه دولت امارات متحده عربی و کویت گردید. وی این دو کشور را متهم به توطئه اقتصادی علیه عراق کرد و روز ۱۷/۷/۱۹۹۰ در سخنرانی خود این جمله معروف خود را گفت که: «زدن گردن‌ها، نه قطع روزی‌ها!»

حکومت‌های قبلی عراق، کویت را جزئی از عراق اعلام کرده بودند، ولی با واکنش‌های بین‌المللی و عربی مواجه شدند؛ به‌ویژه با واکنش مصر در دوران رهبری عبدالناصر. در آن هنگام کشورهای عربی به نفع کویت وارد عمل شدند و حکومت‌های قبلی عراق درصدد عملی کردن خواسته خود برنیامدند و عراق را زیر سنگ آسیاب جنگی مدرن قرار ندادند.

نیاز عراق به دو جزیره «وربه» و «بوبیان» در حدّی نبود که ارزش ماجراجویی داشته باشد. عراق می‌توانست از بندرهای «بصره»، «سیبه»، «فاو» و «ام‌القصر» استفاده کند و برای بهبود وضعیت سواحل خود، بندر بزرگی را در رأس خلیج [فارس] احداث کند. اما اینکه پا را فراتر نهاد و در اندیشه ایجاد یک قدرت دریایی بود، فاقد هرگونه مبنای منطقی یا عملی بود. ضرورتی نداشت که عراق به‌عنوان یک قدرت دریایی نیرومند مطرح باشد. ناآگاهی صدام نسبت به فلسفه تحرکات نظامی و موازنه درگیری‌ها که آمیخته با استبداد و خودکامگی و پیامدهای آن، کاهش حجم و ابعاد کمک‌های مشورتی بود، او را به‌سوی اشتباهات کشنده‌ای سوق می‌دهد؛ مثل جاه‌طلبی‌های او در زمینه کسب مقام زعامت جهان عرب و رؤیاهای خیال‌پردازانه که سرانجام او را به تجاوز به کویت وادار نمود.

در لحظاتی که رهبران کشورهای عربی در کنفرانس فراگیر سران کشورهای عربی (به‌جز سوریه و لبنان) در بغداد گرد هم آمده بودند، نیروهای گارد ریاست جمهوری، خود را برای تجاوز به کویت آماده می‌کردند.

بعدازظهر یکی از روزهای بسیار گرم ماه ژوئیه و درحالی‌که من در باغچه‌های اداره کل اطلاعات قدم می‌زدم، دو تن از افسران عالی‌رتبه ستاد نزد من آمدند. یکی از آن‌ها گفت که شاهد تحرکات گسترده نیروهای گارد ریاست جمهوری در جنوب بوده است. دیگری گفت که این تحرکات احتمالاً در قالب مانورهای آمادگی سالانه صورت می‌گیرد. من به تمایل صدام به تجاوز به کویت یقین پیدا کردم. درحالی‌که او انگیزه‌های خود را از فرماندهان نظامی، به‌استثنای تعداد اندکی از آنان پوشیده نگه‌داشته بود.

بر دامنه تشنّج سیاسی و تبلیغاتی افزوده گردید و روزنامه رسمی «الثوره» چاپ عراق، سرمقاله‌های خود را به حمله علیه حکام کویت اختصاص داد. این روزنامه از مردم کویت، ازآن‌جهت که رهبران عراق تاکنون نتوانسته‌اند به خواسته‌های آن‌ها برای نجاتشان از دست خانواده حاکم بر کویت عمل کنند، پوزش طلبید. این حرف‌ها در مقالاتی ساده‌لوحانه و مسخره که به‌روشنی بیانگر اهداف و انگیزه‌های ناپاکی بود، آمده بود.

نیمه‌شب ۲/۱ اوت ۱۹۹۰، نیروهای گارد ریاست جمهوری پیشروی خود را آغاز کردند و از مرزها گذشتند. ده‌ها فروند هلی‌کوپتر نیروهای ویژه گارد ریاست جمهوری را حمل می‌کردند. مأموریت آن‌ها اشغال اهداف مهم و ازجمله کاخ امیر کویت بود. هواپیماهای جنگنده کویت با ما درگیر شدند و ۲۶ فروند هلی‌کوپتر عراقی به همراه سرنشینانشان نابود شدند.

پس از اشغال رادیوی کویت، بیانیه شماره یک انقلاب، توسط یک گوینده عراقی که تلاش می‌نمود لهجه کویتی را تقلید نماید، خوانده شد. پوشش انقلاب، برای توجیه یک تجاوز نظامی، یک پوشش بسیار ضعیف و حاکی از عقب‌ماندگی ذهنی طاغوت عراق بود. چه کسی می‌توانست باور کند که کشوری ثروتمند با مردمی که از ثروت‌های خود بهره‌مندند و در پناه قانون زندگی می‌کنند، تحت هر عنوانی در اندیشه پیوستن به کشوری باشند که به‌وسیله تعدادی ستمگر و یک انسان وحشی رهبری می‌شود؟!
*تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

منبع خبر

اعتراف ژنرال به لایه‌های پنهان تصمیم صدام برای حمله به کویت بیشتر بخوانید »

«شهدای کمیته» قهرمانان گمنام

به گزارش مشرق، کمیته انقلاب اسلامی نخستین سازمانی بود که با فرمان امام خمینی(ره) تشکیل شد، نهادی که همه نیروهای آن از جان و دل مایه گذاشتند تا بتوانند وضعیت آن دوران کشور را به آرامش و امنیت تبدیل کنند، آنها شبانه‌روزی تلاش کردند و همه مخاطرات مبارزه با گروه‌های معاند و شرور را به جان خریدند تا انقلابی که با خون دل امام(ره) و مردم به ثمر نشسته بود تثبیت شود، این دلیرمردان نه تنها موجب استحکام انقلاب و خنثی‌سازی فتنه دشمنان شدند بلکه از آغاز جنگ تحمیلی تا پیروزی حق بر باطل شانه به شانه سایر رزمندگان از جان گذشتگی کرده واژه ایثار را به درستی معنا کردند و نقش کلیدی در پیروزی عملیات‌ها و در نهایت شکست اهریمن داشتند و بازوی قدرتمندی در دوران دفاع مقدس بودند و گوهرهای بسیاری در این راه به شهادت رسیدند.

دوم مرداد سالگرد تصویب ‌قانون نیروی انتظامی ‌جمهوری اسلامی ایران بودکه در ‌ماده یک آن آمده است:

از تاریخ تصویب این قانون وزارت کشور مکلف است نیروهای انتظامی ‌موجود (‌شهربانی، کمیته و ژاندارمری) را حداکثر ظرف مدت یک‌سال ادغام نماید و سازمانی تحت عنوان نیروی انتظامی ‌جمهوری اسلامی ایران تشکیل دهد.

به همین بهانه مروری داریم به نخستین نهاد و تشکیلات انقلاب اسلامی که به فرمان امام خمینی رحمت‌الله علیه پس از پیروزی نهضت در ۲۳ بهمن ۵۷ تشکیل شد؛…و اما پیشکسوتان و آنها که یادگار این دوران حساس ایران اسلامی هستند را باید گرامی‌داشت، سینه‌های این عزیزان هم چون صندوقچه‌ای گران‌بها حامل اسراری است که باید شنید و دید…

صفحه فرهنگ و مقاومت این هفته پای صحبت این یادگاران روزهای سخت انقلاب نشست تا بگویند و بشنویم که چه بر آنها و این انقلاب گذشته تا ما امروز بتوانیم شکوه و عظمت جمهوری اسلامی ‌را نظاره‌گر باشیم.

پاسدار نخستین دادستان انقلاب اسلامی بودم

سید رضی حسینی شبستری که همچون سایر مردم انقلابی به پیام و فرمان امام خمینی رحمت‌الله، لبیک گفته بود از نیروهای مردمی است که در دوران پیروزی انقلاب اسلامی با پاسداری دادن در خیابان‌ها و همکاری با کمیته انقلاب اسلامی به انقلاب و مردم کشور خود خدمت کرده است.

او از همکاری با مسجد محله به کمیته عشرت‌آباد معرفی و به دادستانی برای پاسداری اعزام شد. که خودش این‌طور می‌گوید: زمان قبل از پیروزی انقلاب شغل بنده نجاری بود و یک کارگاه راه‌اندازی کرده و شبانه‌روزی مشغول ساخت و ساز وسایل چوبی بودم که انقلاب شد و بعد هم به جبهه رفتم پیش از آنکه با کمیته انقلاب اسلامی همکاری کنم همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب بود، هنوز دادستانی تشکیلات خود را مهیا نکرده بود و نخستین دادستان انقلاب اسلامی در ساختمان مستقر بود.

در روزهای بعد همانجا گروه ضربت تشکیل شد و من هم در همان گروه فعال بودم تا اینکه به تیم شهید چمران ملحق و به حوزه فرودگاه اعزام شدم. بارها شهید چمران را ملاقات کردم تا اینکه رژیم بعث عراق به خاک ما متعرض شد و از طریق مسجد الهادی به جبهه اعزام شدم و بعد از مدتی از طریق ستاد مشترک، پشتیبانی کنجانچم در ۱۸ کیلومتری مهران را بر عهده بنده گذاشتند و سرهنگ آریافر که بعدها سرلشگر شد حکم سرپرستی تدارکات ارتفاعات ملکشاهی را برایم صادر و پشتیبانی آن منطقه را به بنده سپرد و حدود ۳ سال درآن منطقه بودم.

مردمی ‌بودن، عامل جاودانگی کمیته

مهدی شایسته از پیشکسوتان کمیته انقلاب اسلامی می‌گوید: قبل از انقلاب در محله، کارهای راهپیمایی و تدارکات را انجام می‌دادیم، بعد هم جبهه رفتیم. در بسیج و سپاه بودیم و چون همه دوستان و آشنایان‌مان در کمیته بودند ما را به کمیته آوردند؛ البته لزومی ‌نداشت بمانیم و تکلیف شرعی خودمان را انجام داده بودیم، چون جنگ تمام شده بود و یک ثبات نسبی در تهران حاکم شد، ‌ترورها هم کم شده بود.

نخستین ویژگی که باعث شد کمیته جاودانه شود مردمی ‌بودنش بود، از ویژگی‌های دیگر بچه‌های کمیته علاقه بسیار کم آنها به مادیات و امور دنیا بود که باعث شد تا حقوق کم آنها در مقایسه با سایر ارگان‌ها هیچ تأثیری بر تعهد و انقلابی‌گری آنها نگذاشت و شاید به قول آقای مهدوی کنی این حقوق از خمس مردم بود، یعنی آن‌قدر برکت داشت که قابل محاسبه نبود. بچه‌های کمیته هم با جان و دل کار می‌کردند و همه جوره خود را سپر بلای این انقلاب کردند، ما ۶ صبح می‌رفتیم سر کار معمولا ۱۲ شب به منزل برمی‌گشتیم؛ البته سپاه و دادستانی هم بودند؛ اما حضورشان خیلی کمتر از پاسداران کمیته بود، بعد هم در جاهای مختلف به طور مشترک عمل کردند.

خیلی از کمیته‌ای‌ها به نام مرخصی به جبهه می‌رفتند

در دوران دفاع مقدس چون مسئولیت اداری و مالی را داشتم می‌دانستم خیلی از پاسدارهای کمیته بدون اینکه کسی متوجه شود، با مرخصی عادی می‌رفتند و خودشان را به جبهه می‌رساندند، این وظیفه شرعی هر کسی در آن زمان بود، حال بعضی‌ها می‌توانستند بروند و به برخی هم اجازه نمی‌دادند. یعنی امثال ما که می‌خواستیم جبهه برویم، مسئولان خیلی محکم جلویمان را می‌گرفتند و اجازه نمی‌دادند، حتی کار به آقای مهدوی‌کنی، سراج و فلاحیان می‌رسید؛ البته بعد از آن تیپ تشکیل و کار منسجم شد.

تلخ‌ترین خاطرات

تلخ‌ترین خاطرات مربوط به ‌ترورهای عزیزانمان است، یکی از دوستانم ۲۲ بهمن با من بود و ۲۳ بهمن او را ‌ترور کردند و دیگر دوستانمان که در جبهه به شهادت می‌رسیدند.

دفاع از حرم استمرار همان حرکت دفاع مقدس است و هیچ فرقی ندارد، زمانی ما در داخل با منافقین جنگیدیم، زمانی در دفاع مقدس مبارزه کردیم و اکنون هم به این صورت، اگر ما در سوریه نجنگیم باید در مرزهای خودمان بجنگیم.مدافعین حرم انسان‌های مخلصی هستند که در این دوران از مال و جان و فرزندانشان می‌گذرند و می‌روند و این نشان از روحیه انقلابی این افراد دارد.

کلام آخر بنده این است که قدر بازنشستگان نیروی انتظامی ‌و کمیته را بدانید چون آدم‌های خیلی مخلصی هستند و امروز زندگیشان سخت می‌گذرد و مسئولان به اینها توجه کنند.

هر کمیته‌ای به اندازه چند نفر کار می‌کرد

سردار منوچهر علی بابایی پیشکسوت کمیته می‌گوید: بنده ابتدا در کمیته منطقه ۱۲ بودم، بعد هم رفتم کمیته مرکز، بعد از ادغام وارد یگان ویژه شدم و از پست‌های پایین فرمانده گروهان و گردان تا فرمانده تیپ را بر عهده داشتم، زمان جنگ در تیپ موسی بن جعفر، لشکر روح‌الله بودم، آخرین پستم هم فرمانده تیپ امام‌خمینی(ره) بود و سه سال پیش بازنشسته شدم.

در تهران که در کمیته بودم، کار جمع‌آوری خانه‌های تیمی‌و مبارزه با منافقین با ما بود، در یگان ویژه هم در خیابان‌ها، آرام‌سازی درگیری‌های دانشجویی، کارگری و اجتماعات را برعهده داشتیم.

ما بعد از ادغام مرتب همان مأموریت‌های کمیته سابق را انجام می‌دادیم، زمان ادغام بازپرس کمیته مرکزی و سر وصال شیرازی بودیم و ۶۷ تا نیرو داشتیم، بعد از ادغام از کلانتری روبه‌رو آمدند پیش ما و گفتند شما چند تا نیرو بودید؟ گفتم ۶۵ تا، گفتند اینجا یکسره موتور و ماشین رفت و آمد می‌کرد، گفتم بچه‌های ما انگیزه و علاقه دارند و مرتب دنبال کار هستند. در واقع اینها تصور کرده بودند نیروهای ما خیلی بیشتر از اینها باشد.

تشویق به‌خاطر جاگذاشتن نیروها!

بعد از اینکه درگیری‌های کوی دانشگاه شروع شد، همه ساله در ۱۸ تیر می‌رفتیم آنجا و نیروهای موتورسوار ما هم اکثرا شهرستانی بودند. یک‌بار حدود ساعت ۲ نیمه شب بود که گفتند دیگر مأموریت خاتمه یافته و برگردید، ما هم یک آمار سطحی گرفتیم و برگشتیم. سردار رجب‌زاده هم فرمانده یگان‌های ویژه بودند، صبح که من رفتم، به من گفتند فرمانده وقت نیروی انتظامی‌، سردار محمدباقر قالیباف شما را خواسته، وقتی رفتم سردار گفت: بابایی تو دیروز دو تا از این موتورسوارها را گذاشته‌ای در محله کوی دانشگاه تا صبح گشت زده‌اند، ما هم بیش از ۱۰۰۰ تماس از طرف مردم داشته‌ایم که تشکر کرده‌اند که چه کار خوبی انجام داده‌اید. آقای قالیباف گفتند من می‌خواهم این موتورسوارها را تشویق کنم. چند تا سکه هم به من داد که به آنها بدهم و این در حالی بود که ما اینها را جا گذاشته بودیم.

بنده که جریان را از سر تیم پرسیدم گفت این دو نفر مسیر را نمی‌شناحتند؛ لذا در محل مانده‌اند و تا صبح هم چند بار بنزین زده‌اند و برای اینکه خوابشان نبرد در محل گشت زده‌اند، مردم هم اینها را دیده‌اند و تشکر کرده‌اند.

کمیته نهادی خودجوش بود

حسن عرب‌سرخی پیشکسوت کمیته نیز از آن روزها برایم گفت: قبل از انقلاب سرباز بودم، بعد از انقلاب سربازی من تمام شده بود، روزی یکی از بچه‌های محل گفت امروز یک ژ۳ به ما داده‌اند، آن را در خانه بگذار و هفته‌ای دو سه شب بیا و پست بده و به همین‌ترتیب وارد کمیته شدم، در ادامه به طور رسمی ‌وارد ‌سازمان شدم و در مأموریت‌هایی که کمیته به ما محول می‌کرد دوشادوش برادران بودم.

آخرین مسئولیتم در نیروی انتظامی ‌فرمانده یگان امداد تهران بزرگ و فرمانده یگان ویژه است، در گذشته هم مسئول دایره استان‌های دژبانی کل بودم، همچنین چندین سال محافظ بودم.

در ابتدای جنگ در سال ۵۹ به اتفاق شهید سردار حاج خداکرم که فرمانده ما بود، به اهواز و خرمشهر رفتیم، مدتی آنجا بودیم و برگشتیم و تیپ موسی‌بن‌جعفر(ع) که تشکیل شد به طور داوطلبانه وارد تیپ شدم و ۴ ماه در تیپ بودم؛ اما چون در کار حفاظت شخصیت‌ها بودم بیشتر موافقت نمی‌کردند که به جبهه برویم.

مدتی ما محافظ شخصیت‌هایی که تحویل کمیته می‌شدند، مانند دادستان تهران، جلال‌الدین فارسی بودیم، آخرین کار محافظتی بنده سر تیمی ‌شهید عبدالعزیز حکیم بود، بعد از آن رفتم دژبانی و مسئول دایره استان‌ها بودم، بعد هم ادغام انجام شد و سپس فرمانده قرارگاه استان تهران شدم، همچنین یک سال فرمانده شهر ری، ۴ سال سیستان و بلوچستان، ۲ سال معاون انتظامی ‌استان سیستان و بلوچستان و ۲ سال رئیس بازرسی استان سیستان و بلوچستان بودم و سپس به تهران برگشتم. در کل من ۴۱ سال خدمت کردم، ۱۲ سال در کمیته بودم و ۲۷ سال در نیروی انتظامی ‌و بعد بازنشسته شدم.

همه ما در کمیته با هم رفاقت داشتیم

تشکیلات کمیته مجموعه‌ای یک‌دست بود و با اینکه انضباط برقرار بود، همه با هم رفاقت داشتیم، در عین حال که وضعیت عادی داشتیم و سادگی؛ ولی در کار کم نمی‌گذاشتیم، بچه‌ها روحیه ایثارگری داشتند، اگر مأموریتی به ما محول می‌شد خودمان می‌رفتیم. ما ۲۴ ساعت خدمت می‌کردیم و ۲۴ ساعت استراحت داشتیم؛ اما در ساعات استراحت هم در کمیته می‌ماندیم. ما در مأموریت‌های خطیری مانند درگیری‌های خیابانی، مقابله با ‌ترورها و فعالیت منافقین شرکت می‌کردیم.

لزوم معرفی شهدا و پیشکسوتان کمیته به نسل جدید

آن زمان سردار خداکرم اجازه نداد کسی پوتینش را واکس بزند، ۱۵ سال بعد مقام معظم رهبری بخشنامه دادند که کارهای شخصی خود را به سربازان ندهید. سردار خداکرم روحیه ایثارگری داشتند و نیروها نیز ایشان را دوست داشتند، مانند نوشته پشت برخی از ماشین‌ها باید در مورد ایشان گفت، گشتم نبود، نگرد نیست… آن اخلاص را در کمتر کسی می‌توان دید؛ اما باید بتوانیم آن روحیه را در این نسل به‌وجود بیاوریم و گذشته را به آنها انتقال دهیم، ما ۱۲ هزار شهید نیروی انتظامی ‌داریم اما از آنها یاد نمی‌شود، حتی یک کوچه بن‌بست به نام شهید خداکرم نیست، حال اگر بخواهیم این شهید را به نسل جدید معرفی کنیم، نمی‌شود، ما حتی نمی‌توانیم وضع موجود را حفظ کنیم.

کمیته از بطن انقلاب ایجاد شد

سردار حسن جزینی پیشکسوت کمیته انقلاب اسلامی می‌گوید: پاسدار سابق کمیته انقلاب اسلامی ‌و در حال حاضر هم بازنشسته هستم، زمانی که در قسمت مبارزه با مواد مخدر در پل رومی‌مشغول به کار بودم، از آنجا هم رفتیم کلوپ آمریکایی‌ها، سپس پشت حسینیه ارشاد و خیابان شهید مطهری آخرین جایی بود که کار می‌کردم و سمتم در آنجا مسئول اطلاعات ستاد مبارزه با مواد مخدر بود، زمان انقلاب هم که حدود ۱۷ سال داشتم، در راهپیمایی‌ها و گردهمایی‌های جبهه انقلاب شرکت می‌کردم.

وقتی وارد کمیته شدم جوانی ۱۹، ۲۰ ساله بودم و عملیات‌های کشف و ضبط مواد مخدر و دستگیری‌های قاچاقچیان را داشتیم. سال ۶۱ از لحاظ امنیت شرایط فعلی را نداشتیم و قاچاقچیان بزرگی را دستگیر می‌کردیم و با اینکه سن کمی ‌داشتم مسئولیت بزرگی به من محول شده بود. دوره‌ای هم مربی تخریب بودم و چون وظیفه آموزشی داشتم اجازه نمی‌دادند که به جبهه بروم؛ اما با اصرار و خواهش توانستم حدود ۴ ماه را در جبهه حضور پیدا کرده و در پدافندی مهران انجام وظیفه کنم که مجروح شدم و ده درصد جانبازی جنگ را دارم.

کمیته انقلاب اسلامی ‌در ۲۳ بهمن ۵۷ با فرمان امام خمینی(ره) تشکیل شد، شاید در آن روزها کسی این فکر را نکرده بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باید یک نظمی ‌پیدا کنیم و نیروهای ضدانقلاب در آن شرایط که انقلاب ثبات خود را پیدا نکرده بود می‌خواستند از موقعیت سوءاستفاده کنند.

با شروع به کار کمیته یک نظمی‌پیدا شد و بعد از آن هم نهادهای دیگر ایجاد شد، آن زمان کمیته در کنار شهربانی سابق و ژاندارمری نقش خوبی ایفا کرد؛ چون یک نهاد انقلابی بود و از بطن انقلاب تشکیل شده بود، همه بچه‌ها انقلابی بودند و به فرمان رهبرشان پای کار آمده بودند و اصلا بحث پول مطرح نبود.

وحشت دشمنان از اقتدار کمیته

کمیته در بحث مبارزه با نفاق خیلی فعال بود، همچنین در مبارزه با مواد مخدر، قاچاق کالا و گروهک‌ها نقش مثبتی داشت و در این راه شهدای زیادی را دادیم تا اینکه ناجا تشکیل شد.

کمیته مانند هر تشکیلاتی که فی البداهه تشکیل می‌شود، به‌ویژه با شرایط آن روز انقلاب اسلامی ‌نقاط قوت و ضعفی داشت؛ ولی نقاط قوت آن خیلی بیشتر از نقاط ضعف آن بود و توانست توطئه‌های زیادی را خنثی کند؛ لذا هم دشمن خارجی از این نیروها می‌ترسید، هم ضدانقلاب داخلی و هم افراد فاسد، وقتی نیروهای کمیته از جایی رد می‌شدند همه خلافکاران خودشان را جمع می‌کردند. آنها برای امام(ره) و مسئولان و مردم دلگرمی‌به‌وجود آورده بودند و در کنار سایر نیروها خیلی تلاش و فعالیت می‌کردند.

کلام آخرم به جوانان و کسانی که دوست دارند وارد این راه شوند، همچنین کسانی که در نیروی انتظامی ‌ هستند، این است که سعی کنند درست و صادقانه کار کنند، چون باید این انقلاب را به دست صاحب اصلیش برسانیم.

کمیته‌ کمترین خطا را در پرسنل داشت

لطف‌الله امیری پیشکسوت کمیته انقلاب اسلامی می‌گوید: سرهنگ بازنشسته سپاه هستم و اوایل انقلاب به کمیته پیوستم، در واقع آن زمان به دلیل شور انقلابی که در جوانان بود خیلی کمتر سراغ مشاغل دیگر می‌رفتند، از طرفی نظام و انقلاب هم نیاز به نیرو داشت که ما لبیک گفتیم.

یکی از دوستانم در وزارت اطلاعات در رابطه با کمیته‌ها می‌گفت طبق تحقیق و تفحصی که در مجلس انجام شده کمیته‌های انقلاب اسلامی ‌کمترین خطا را در بحث پرسنلی داشته‌اند و این نشان از گذشت و فداکاری آنها و اهداف بزرگی دارد که به‌خاطر آن به انقلاب پیوستند و تا سال ۷۰ که ادغام انجام شد وظایف خود را به خوبی انجام دادند.

بچه‌هایی که چندین روز خانه نمی‌رفتند

آن زمان بچه‌های کمیته حدود ۲۰ هزار نفر بودند؛ ولی چنان خود را در سطح جامعه نشان داده بودند که مردم فکر می‌کردند کمیته ده برابر این نیرو داشته باشد و کسی باور نمی‌کرد تعداد آنها اینقدر کم باشد.

گاهی می‌شد که بچه‌های کمیته، همان‌ها که منازلشان در تهران بود ۴- ۵ روز خانه نمی‌رفتند و یا یک یا دوساعت یا نصف روز در خانه می‌ماندند و برمی‌گشتند سر کار و این مسئله بارها اتفاق افتاد، گاهی هم بچه‌ها یک هفته تا ۱۰ روز منزل نمی‌رفتند، این روحیه ایثار و از خودگذشتگی را در کمتر نهادی می‌دیدید.

هر کاری که به بچه‌های کمیته می‌سپردند بدون اغراق به بهترین نحو انجام می‌دادند، در کودتای نوژه یکی از بهترین نهادهایی که کار کرد و توانست کل عوامل کودتا را جمع‌آوری کند، کمیته انقلاب اسلامی ‌بود. در تهران هم در شهرها با منافقین برخورد می‌شد و تعداد زیادی از خانه‌های تیمی‌ در یک روز جمع شد که کار مشترک نیروهای کمیته و سپاه بود.

دو بار با التماس رفتم جبهه

دو بار با التماس رفتم جبهه چون نیروی شهری کم بود و دوستانی بودند که رفتند و شهید شدند مانند شهید خسرو گودرزی که اولین شهید تیپ موسی بن جعفر یا لشکر قوامین بود و خیلی روحیه ایثارگری داشت.

سردار سید مجتبی یکی از بهترین فرماندهان جنگ بود، او در آبادان مستقیم جلوی رئیس‌جمهور وقت، بنی‌صدر خائن ایستاد که امکانات بگیرد و بتواند آبادان را از سقوط نجات دهد؛ ولی بنی‌صدر قبول نکرد و با هم درگیر شدند، تا جایی که نزدیک بود درگیری فیزیکی پیدا کنند.

در غرب هم بچه‌های کمیته خیلی خوب عمل کردند و هر مأموریتی در بحث نفاق و مواد مخدر یا امنیت سطح شهر به آنها می‌سپردند به خوبی انجام می‌دادند، در واقع بهترین نیروها نیروهای کمیته انقلاب اسلامی بودند که با توان و نیروی کمی‌که داشتند بهترین کار را انجام می‌دادند؛ البته آمار همه اینها موجود است و من اغراق نمی‌کنم.

دشمن می‌خواهد جای شهید و جلاد را عوض کند

حالا دشمن به دنبال این است که جای شهید و جلاد را عوض کند و منافقینی که در آن زمان جنایت‌های بسیاری را مرتکب شدند، قرار است بشوند شهید و افرادی که با آنها جنگیدند بشوند جلاد؛ و ما نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد.

بنده هر بار که در جمع دوستان حاضر می‌شوم با نیروی مضاعف خارج می‌شوم، دوستانی هستند که جانباز و شیمیایی شدند و ما باید حواسمان به این افراد باشد، دولت، بنیاد شهید و دیگر مسئولان باید به این افراد رسیدگی کنند، آنها ولی نعمتان ما هستند و اگر نبودند حالا نظامی ‌وجود نداشت، سرمشق ما باید این بزرگان باشند، نه کشورهای خارجی باشد.

کمیته در ابتدا هم قوه مجریه بود، هم مقننه و هم قضائیه

داوود حنفی پیشکسوت کمیته می‌گوید: قبل از انقلاب جزء پرسنل نیروی هوایی بودم که با فرمان امام(ره) از آنجا فرار کردم و بعد از انقلاب که کمیته تشکیل شد به آن پیوستم. کمیته در آن زمان هم قوه مجریه بود، هم مقننه و هم قضائیه و ما با صلاحدید روحانیونی که در کمیته بودند فعالیت می‌کردیم.

بعد از سال ۶۰ که منافقین اعلام قیام مسلحانه کردند، کمیته‌ها متحد شدند، بعد ‌ترورها مطرح شد، از جمله ‌ترور شهید قدوسی، شهید مطهری و شهید مفتح انجام شد؛ لذا بچه‌های کمیته ستاد مشترک را تشکیل دادند و شروع کردند به مبارزه و انصافا هم خوب عمل کردند، کمیته آنها را شناسایی و دستگیر می‌کرد و خیلی‌ها را هم به هلاکت می‌رساند؛ البته چون ما نیروهای جوان و انقلابی بودیم تحت نظر مسئول کمیته که فردی روحانی و مطلع بود خدمت می‌کردیم.

در دفاع مقدس لشکری به همت سید مجتبی و عباس کاوه، به نام موسی بن جعفر(ع) تشکیل شد و به جبهه نیرو اعزام می‌کردند.

به مدیران توصیه می‌کنم بیایید مانند اوایل انقلاب کار کنیم

از این انقلاب که جنگ‌های اقتصادی به آن اضافه شده حفاظت کنیم! توصیه من به مدیران‌تراز بالا این است که بیایید مانند اوایل انقلاب کار کنیم، آن زمان اصلا ساعت برای ما معنا نداشت، ساعت کاری نمی‌زدیم، چون پایان کار ما مشخص نبود، گاهی سه روز به دنبال سوژه‌ای بودیم، امروز هم باید با ایثارگری کار کنیم. امروز ما باید دست به دست هم دهیم و وحدت کلمه را حفظ کنیم، آن زمان هم امام(ره) روی وحدت کلمه تأکید داشتند. امروز جوانان با دهه ۵۰ و نسل ما بیگانه هستند؛ لذا ما باید ارتباط بیشتری با آنها داشته باشیم و تجربیاتمان را به آنها انتقال دهیم و به آنها بگوییم که این انقلاب ثمره خون شهدا و تلاش جانبازان است، همچنین باید تحت امر رهبری باشیم چون ایشان پرچم‌دار این انقلاب هستند.

نظام جمهوری اسلامی، ‌مرهون فعالیت‌های اولیه کمیته انقلاب اسلامی ‌

رضا فتحیان پیشکسوت کمیته انقلاب اسلامی می‌گوید: قبل از جنگ دانشجو بودم و فعالیت‌های سیاسی داشتم، ما بر اساس امر رهبری در جلسات شرکت می‌کردیم و گردهمایی‌هایی با دوستان داشتیم، بعد از انقلاب هم به طور خودجوش وارد کمیته شدیم و بعد از اینکه آرامش در جامعه حاکم شد به جمع گروه‌های مبارزه با مواد مخدر پیوستیم. در مبارزه با مواد مخدر به‌عنوان فرمانده عملیات‌ها چه در داخل کشور و چه در مرزهای بیرونی فعالیت داشتیم، در آن مقطع از زمان وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور خیلی بحرانی بود؛ لذا می‌طلبید که بچه‌ها با اتحاد و از خودگذشتگی بیشتر در این امور دخالت کنند. به قول امام(ره) اگر کمیته‌ها نبودند شاید انقلاب باقی نمی‌ماند، نظام جمهوری اسلامی مرهون فعالیت‌های اولیه کمیته انقلاب اسلامی ‌است، چون به‌صورت خودجوش از دل مردم جوشید و توسط مردم احیا شد. این کمیته‌ها بودند که انقلاب را به ثمر رساندند و حفظ کردند. در ادامه راه هم سپاه تشکیل شد و فعالیت‌های کمیته را چه در مرزهای کشور و چه در داخل ادامه داد و پا به پای کمیته و چه بسا بهتر از آن کار می‌کرد.

امروز کسی از شهدای کمیته یاد نمی‌کند

در همان زمان که ماجرای منافقین و ‌ترورها اتفاق افتاد، بچه‌ها برای رفتن به جبهه ‌التماس و گریه می‌کردند، یادم می‌آید که یکی از همکاران از کمیته وارد لشکر سید مجتبی شد و به اتفاق ایشان رفتند جبهه و ما دیگر ایشان را ندیدیم تا اینکه جنگ تمام شد، یعنی تمام مدت را در جبهه مانده بود، برای اینکه مبادا برگردد و ایشان را نگه دارند. در کل ‌اشتیاق زیادی برای حضور دائم در جبهه داشتند؛ ولی متأسفانه اکنون کسی از آنها یادی نمی‌کند.

تلخ‌تر از شهادت همسنگرانمان بی‌توجهی به خانواده‌های شهداست

تلخ‌ترین خاطرات، شهادت همسنگرانمان بود و تلخ‌تر از آن این است که ما به خانواده‌های شهدا توجه نداریم و رشادت و ایثار آنها از خاطر ما رفته است و برکت دفاع مقدس بهترین خاطره است، جنگ برای انقلاب ما خیلی ارزشمند بود، ما ایثار و از خودگذشتگی یاد گرفتیم و رزمنده‌های ما آبدیده شدند و کشور ما به سمت خودکفایی و قوی شدن پیش رفت.

سخن آخر اینکه مسئولان و مقامات ما این بچه‌ها را فراموش نکنند، این رزمندگان بازماندگان دفاع مقدس هستند، به یاد دارم در همین گردهمایی‌های خودمان وقتی علما را دعوت کردیم ذوق زده شدند و خاطرات زمان انقلاب و دفاع مقدس برایشان تداعی شد؛ ولی بچه‌های ما به فراموشی سپرده شده‌اند و هیچ‌کس یادی از اینها نمی‌کند.

جنس بچه‌های کمیته از جنس انقلاب است

علی بشکوفه پیشکسوت کمیته انقلاب اسلامی می‌گوید: در زمان مبارزات انقلابی فعالیت داشتیم که شهربانی یکی دو بار ما را دستگیر کرد و در یکی از تظاهرات با باتوم به دهانم کوبیدند و دهانم پاره شد و دندان‌هایم شکست.بعد از انقلاب هم وظیفه خودمان دیدیم که از کشورمان دفاع کنیم؛ لذا وارد کمیته شدم که مسئولیت‌های متفاوتی داشتم، بعد به سپاه رفتم، از آنجا هم مأمور شدیم به کمیته و در کمیته هم ماندگار شدیم و بعد از ادغام هم در نیروی انتظامی ‌ماندگار شدم.

کمیته توانست با تعداد نیروی خیلی کم امنیت را در همه کشور برقرار کند، کلانتری‌ها را احیا کرد، بچه‌های شهربانی برگشتند و از خود کمیته هم در کلانتری‌ها مستقر شدند، طوری که امام خمینی(ره) فرمود: «مادر همه نهادها، کمیته انقلاب اسلامی ‌است.»

بنده از طریق سپاه به منطقه رفتم، جزء اطلاعات سپاه و در کردستان بودم، حاج اصغر وصالی فرمانده ما بود، ما حدود دو سه ماه دوره چریکی ‌دیدیم و زمانی که وارد کار شدیم چون حاج اصغر دوره‌های چریکی را در لبنان و دیگر جاها دیده بود به ما کمک می‌کرد.

بچه‌های کمیته همواره مظلوم بوده‌اند

بچه‌های کمیته مظلوم بوده‌اند و هنوز هم مظلوم هستند. از مسئولان می‌خواهم که قدر اینها را بدانند؛ چرا که انقلاب به این نیروها نیاز دارد، حتی اگر ۷۰ سالشان باشد؛ چرا که این نیروها کسانی نیستند که این انقلاب را رها کنند، جنسشان از جنس انقلاب است و باید مسئولان هر جوری که شده آنها را حمایت کنند.

منبع: کیهان منبع خبر

«شهدای کمیته» قهرمانان گمنام بیشتر بخوانید »

مادر شهید ۲ میلیارد ریال به بیمارستان اهدا کرد

به گزارش مشرق، مسوول روابط عمومی بیمارستان فاطمه‌الزهرا (س) شهرستان مهریز گفت: مادر شهید علی اکبر کورشفر ۴۳۵ مترمربع زمین به ارزش تقریبی ۲ میلیارد ریال به این مرکز بهداشتی و درمانی اهدا کرد.

این شهید بزرگوار ،۱۹سالگی سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به خیل شهدا پیوست.

سید حسین حسینی‌روش افزود: با توجه به این اقدام خیرخواهانه بعد از فروش زمین، وجه آن برای طرح توسعه و ساختمان‌سازی هزینه می‌شود.

وی ادامه داد: تاکنون هفت خانواده شهید با کمک‌های نقدی و اهدای زمین در گسترش فعالیت‌های بیمارستان شهرستان مهریز مشارکت داشته‌اند .

این مسوول اظهار کرد: همکاری خیران در کنار بودجه‌های دولتی برای تکمیل و تجهیز بخش‌های مختلف بیمارستان و طرح توسعه آن ضروری است.

حسینی‌روش گفت: بیمارستان منطقه آمادگی جلب همکاری علاقه‌مندان و خیران برای شروع برخی از بخش‌ها و تکمیل توسعه آن را دارد .

طرح توسعه بیمارستان مهریز با هشت هزار مترمربع زیربنا در چهار طبقه در دست ساخت است که با بهره‌برداری از آن زمینه اشتغال مستقیم ۶۰۰ نفر فراهم می‌شود.

فعالیت درمانی و بهداشتی این بیمارستان از سال ۱۳۷۲ آغاز شده که شامل درمانگاه عمومی و تخصصی ، بخش های زنان و زایمان ، جراحی، اورژانس، اطفال، آزمایشگاه، رادیولوژی، دیالیز و چشم پزشکی است.

این شهرستان ۵۵ هزار نفری از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون ۳۱۳ شهید تقدیم نظام کرده است و مرکز آن در ۳۰ کیلومتری جنوب شهر یزد قرار دارد.

منبع: ایرنا منبع خبر

مادر شهید ۲ میلیارد ریال به بیمارستان اهدا کرد بیشتر بخوانید »

یک روحانی که روزها کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند

به گزارش مشرق، در مبارزات با رژیم طاغوت و پس از آن، در سال‌های دفاع مقدس، شهدا با ایثار و بذل جان خود، به وظیفه خود عمل کردند و این نظام و انقلاب را حفظ کردند و لذا امنیت امروز ایران اسلامی در کنار ناامنی منطقه خاورمیانه را باید از برکات خون و ایثار این شهیدان دانست.

در میان اقشار مختلف جامعه، روحانیت به عنوان سربازان امام زمان(عج)، بیشترین آمار شهدا را دارا هستند؛ به نحوی که طبق اعلام بنیاد شهید، روحانیت ۱۲ برابر میانگین آحاد جامعه شهید داده است، به کلام دیگر به صورت میانگین در جامعه از هر هزار نفر ۴ نفر شهید شدند، در حالی که در قشر روحانیت از هر هزار نفر ۴۸ نفر شهید شده‌اند.

در این بین استان همدان نیز با تقدیم ۱۰۴ شهید روحانی نقش به سزایی را در این مسیر برعهده داشته است که باید به شهدایی همچون، شهید آیت الله مدنی، آیت الله مفتح، آیت الله قدوسی و آیت الله حیدری که جز شهدای شاخص هستند اشاره کرد و از این رو رهبر معظم انقلاب در مورد این شهدا در پیامی که به اجلاسیه کنگره بزرگداشت سرداران، امیران، فرماندهان و ۸ هزار شهید استان همدان در تاریخ ۱۵ آبان سال ۸۹ صادر کردند، این طور فرمودند که:

«شهدای گرانقدر همدان جزء برجسته ترین ها هستند، از شهدای روحانی معروف مثل شهید مدنی – ایشان در واقع به یک معنا همدانی هستند – تا شهید مفتح، شهید قدوسی، که حقا و انصافا راهنما و پیشوا بودند و بعد خیل عظیم شهدا و سرداران برجسته مثل شهید محمود شهبازی، و بقیه شهدای عزیزی را که باید جزء این مجموعه به حساب آورد، از مردم همدان هم باید حتما سپاسگزاری کنیم. مردم بسیار خونگرم، خوب و نسبت به جهاد و شهادت جدی»

یکی از این شهدای گرانقدر، طلبه شهید ابوالقاسم (حسن) ترابی است که در تاریخ ۱۳۲۴/۱۰/۵ در همدان به دنیا آمد و پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۲ به شهادت رسید.

شهید ترابی، زمستان ۱۳۲۴ در شهر همدان در خانواده‌ای محروم از دنیا ومأنوس با معنا، زاده شد و عبدالحسین پدر او، این مرد با ایمان و بی‌آلایش، نامش را «حسن» نهاد. نهال وجود حسن، در باران محبت و عواطف ایمانی خانواده، نشو و نما یافت تا زمانی که به دروازه‌های علم رسید. دوران ابتدایی را با موفقیت طی کرد؛ اما شرایط سخت زندگی، دست‌های پاک و لطیف این کودک را با خشونت کار و تلاش آشنا نمود. او چون عصایی در کار پدر کمکی بود تا نان‌آور خانواده، کمتر در زیر بار مشکلات آزرده گردد.

ابوالقاسم، روزها کار کرد و شب‌ها درس خواند. از آن‌جا که سنت الهی هر گونه مقدر شود، تبدیل و تحویلی نیابد، شهید نیز سر ناسازگاری با سنت الهی نداشت و با رحلت پدر، بار مسئولیت خانواده را بر دوش مردانه‌اش کشید و خم به ابرو نیاورد.

وی نه‌تنها با باران عاطفه، تلاش و ایمانش دل‌های مادر و خواهر را شاد ساخت، بی‌دغدغه، اجتماع را نیز با خود به همراه داشت و با حضور در عرصه فعالیت فرهنگی به اصلاح دشت بی‌فرهنگی و فساد پرداخت. شهید ترابی در سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد و در کنار خود، همسری اصیل و دین‌دار یافت که او را در هدفش یاری دهد. شهید در سال ۱۳۵۴ به علت احساس خطر از سوی ساواک، کار و قوم خویش را رها کرد و عازم تهران شد.

در تهران به طور خستگی‌ناپذیر، به مبارزات خوداز قبیل: نشر اعلامیه، شرکت در بحث‌ها، مناظره‌ها، تنویر افکار، پخش نوار، شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌ها ادامه داد تا به فضل پروردگار، دیو استثمار و ناعدالتی، تبعیض و ظلم را بیرون کرد و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) پیروز گردید. با اینکه او در تهران زمینه‌ای مساعد برای تصدی مقام داشت؛ تهران را ترک کرد و به همدان برگشت. او در همدان مأموریتی عظیم‌تر احساس می‌کرد که راه توجیه را بر او می‌بست. مردان خدا در دوراهی ایثار، خداخواهی و عمل و بی‌راهه توجیه، پست و مقام‌پرستی و حرف، به دامن خدا و عمل پناه می‌برند نه توجیه و شعار.

وی پس از انجام مأموریتش درحفظ دستاورد خون پاک کشتگان راه شکرفروش عشق، در همدان ماند و به تدریس در دبیرستان‌ها پرداخت؛ معلم اخلاق بود و مدافع عقاید. اما تنگ‌ نظری‌ها و تنگی محیط، امان او را برید و محیط را غیر قابل تحمل ساخت.

شهید ترابی که به شدت به تعلیم و تربیت و تدریس و ارشاد اشتیاق داشت، تصمیمی دیگر در گلستان ضمیرش شکفتن گرفت. هجرت برای تفقه در دین؛ هجرت به سوی قم؛ شهر خون و قیام؛ شهرخمینی پرور و حرم اهل بیت. از مهرماه سال ۶۱ در شهر قم تحصیل را آغاز کرد. او در این مرحله به صورت طلبه‌ای با شور و شوق شناخته می‌شد که یک شبه ره صدساله را درمی‌نوردد.

شهید ترابی، سیزدهم تیرماه ۱۳۶۲ کمر رزم بر بست، با خانواده وداع کرد و در دسته یکم گردان یکم به عنوان آرپی‌جی زن حاضر شد. او چشمان انتظار همسر و فرزندان را دید، اما خواست که دیدارها در محضر پروردگار تازه گردد. در والفجر دو، سه گلوله خورد؛ سر و سینه به خون عشق خضاب کرد تا در عمل فریاد زند که اگر در راه جانان از تمام هستی‌ات نگذری، نباید ادعای صداقت و حقیقت کنی.

شهید ترابی در وصیت خود راه رسیدن به رستگاری را در پرتو یقین به خداوند می داند و ولایت فقیه را تداوم بخش انقلاب و اسلام عنوان کرده است.

متن وصیت نامه این شهید روحانی بدین شرح است:

سلام علیکم

بدون شک، پر شکوه‌ترین لحظه زندگی یک انسان، لحظه‌ای است که جدای از همه قیود زندگی، بتواند فکر کند و عمل کند؛ چرا که در این مقام، انسان با معنویت پیوند خاصی پیدا می‌کند و به راستی می‌تواند شاهد عظمت روح متعالی این موجود خاکی باشد که متأسفانه این صحنه ملکوتی را قلم‌ها قادر به تشریحش نیستند.

این چندمین وصیت‌نامه‌ای است که می‌نویسم و دوباره پاره می‌کنم و فکر می‌کنم وصیت‌نامه شهید، می‌بایستی دارای پیامی باشد که با عظمت شهید مطابقت کند. این است که به جای هر گونه صحبتی سفارش می‌کنم که تنها فلاح و رستگاری، در پرتو یقین به الله است و این میسر نمی‌شود، مگر در اعتقاد و توجه به ذات اقدس احدیت و با مشاهده آثار عظمت صنع روزگار و مسلماً در این رابطه، آن که مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند.

برای رسیدن به ملکوت اعلی و پروردگار، باید جهان مادیت را با همه زیبایی‌ها و فریب‌هایش که سرابی بیش نیست، مواظب بود. این جهان گذرگاهی است که دارای پرتگاه‌های بس هولناک است و هر کس درست حرکت کند، بهترین توشه را می‌اندوزد، اضافه بر آن از لغزشها به دور خواهد ماند و جالب است که برای رسیدن به این مقام، همان گونه که وسایل سقوط در او وجود دارد، وسایل ترقی کمال نیز گذارده شده است و این وسیله نجات، همان اعتقاد به خاتمیت حضرت محمد بن عبدالله (ص) و کتابش، قرآن و اوصیای بر حقش، دوازده گهر تابناک ولایت هستند که اولینشان، مولی الموحدین حضرت علی (ع) و آخرینشان قطب عالم وجود، حضرت مهدی (عج) است. پس شما را وصیت می‌کنم که یاد خدا را در دلهای خود و فرزندانتان شعله‌ور نمایید. فراموش نکنید و پیوسته با یاد او و برای او و در راه او باشید که «الا بذکر الله تطمئن القلوب». همراه قرآن باشید و این کتاب را دستور کار خود قرار دهید و آن را زیاد بخوانید و در او تدبر و تعقل کنید و تفکر نمایید چرا که: «ان فی خلق السموات و الارض اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب» «الذین یذکرون الله…». (آل‌عمران/۱۹۰)

رهبران و پیشوایان راستین خود را، ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) قرار دهید و بدانید که آنان هادیان به حق هستند و امروز هدایت کاروان بشری در دست با کفایت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) قرار گرفته تا روزی که به اذن الله از پس پرده غیبت بیرون آید و به همه نابسامانی‌ها و نابرابری‌ها پایان بخشد و این هم امروز زمینه سازی‌اش به دست رهبری توانا و فقیهی جامع الشرایط (حضرت آیت الله العظمی امام خمینی مد ظله العالی) سپرده شده است؛ زیرا ولایت فقیه، یعنی همان تداوم بخش انقلاب و اسلام.

منبع خبر

یک روحانی که روزها کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند بیشتر بخوانید »

وقتی «رفیقدوست» نایب‌رئیس «ظریف» شد

به گزارش مشرق، محسن رفیق‌دوست در بخشی از کتاب برای تاریخ می‌گویم (جلد سوم) به ماجرای تشکیل «مجمع ادوار وزرا» اشاره کرده خوانش آن خالی از لطف نیست.

رفیق‌دوست در این رابطه می‌گوید:

حدود سه سال پیش، آقای غلامرضا شافعی که زمانی وزیر صنایع و معاون برنامه و بودجه بود، از همه وزرا و معاونین نخست وزیر در طول ۳۷ سال گذشته دعوت کرد. اکثرا آمده بودند. گفت: می‌خواهیم مجمع ادوار وزرا و معاونین رئیس جمهور تشکیل دهیم، نسبت به مسائل روز به دولت کمک کنیم.

استقبال کردیم. هفته پیش (نیمه اول مردادماه سال ۹۷) برای اولین بار دیدیم که آنجا تبدیل به هفت کمیسیون شده است. مثلا در کمیسیون سیاسی دفاعی امنیتی‌اش چهار وزیر دفاع، چهار وزیر امور خارجه، چهار وزیر کشور، چهار وزیر اطلاعات و سه چهار نفر معاون رئیس جمهور و معاون نخست وزیر، حتی معاون آقای احمدی نژاد هم بود. انتخابات هم کردند، آقای ظریف وزیر و بنده نایب رئیس شدم. در حالی که از من قَدَرتر آنجا بودند. قرار شد در این جلسات در مورد مسائل سیاسی امنیتی نظامی بحثهای…

گفتنی است جلد سوم کتاب «برای تاریخ می‌گویم» خاطرات محسن رفیق دوست اولین و آخرین وزیر سپاه جمهوری اسلامی می باشد. این بخش از خاطرات به دهه سوم انقلاب اختصاص دارد. رفیق ‌دوست در این بخش، به بیان خاطرات سال‌ های ۷۸ تا ۸۸ می‌ پردازد. بخشی از خاطرات این اثر به خاطرات راوی درباره اتفاقات سال ۸۸ اختصاص دارد.

این کتاب به روش پرسش و پاسخ تدوین شده و سوالات مطرح شده از سوی نگارنده در آن با مطالعه دقیق آرشیو مطبوعات و خاطرات برخی از چهره‌های انقلابی حاصل شده است که جامعیت کتاب را دوچندان کرده است.

محسن رفیق‌دوست بعد از انقلاب اولین و آخرین وزیر سپاه در سه دهه انقلاب بود که چندسالی مسئول تدارکات جنگ را برعهده داشت. وی در دهه ۷۰ رئیس بنیاد مستضعفین بود. خاطرات وی از دوران جنگ به دلیل اهمیت نقش او در تشکیل سپاه پاسداران و همچنین فعالیت‌هایش در زمینه تأمین ابزار جنگی در این ایام حائز اهمیت است.

گفتنی است جلد اول کتاب «برای تاریخ می‌گویم» دربرگیرنده خاطرات او از مقطع ورود حضرت امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و پس از آن تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا سال ۶۸ و انتخاب او از سوی مقام معظم رهبری به عنوان رئیس بنیاد جانبازان و مستضعفان است.

جلد دوم این کتاب که حاصل بیش از بیست و چهار جلسه مصاحبه با حاج محسن رفیق‌دوست است دربرگیرنده خاطرات او در دوران حضور او در ریاست بنیاد جانبازان و مستضعفان یعنی بین سال‌های ۶۸ تا ۷۸ است.

منبع: خبرآنلاین منبع خبر

وقتی «رفیقدوست» نایب‌رئیس «ظریف» شد بیشتر بخوانید »