مجاهدت

انتشار کتابی درباره خاطرات طلاب جهادی در مبارزه با کرونا

به گزارش مشرق، هنگامه سید تقیا، مدیر محتوایی نشر هاجر، با اشاره به تالیف دو کتاب با موضوع کرونا توسط مرکز نشر هاجر افزود: کتاب های در حال تالیف با عنوان بیست منهای یک و ویروس تاجدار هستند.
وی کتاب ویروس تاجدار را یک رمان با موضوع خاطرات جهادی طلاب عنوان کرد و افزود: طی فراخوانی در اردیبهشت ماه از طلاب دعوت شد که خاطرات خود از فعالیت های جهادیشان در ایام کرونا را ارسال کنند.
مدیر محتوایی نشر هاجر ادامه داد: پس از اعلام فراخوان، ۱۶۴ خاطره از فعالیت های جهادی طلاب ارسال شد که علاوه بر برگزاری مسابقه، خاطرات برگزیده به حسن شیردل نویسنده کشوری و از نویسندگان برتر دفاع مقدس سپرده شد تا بر اساس این خاطرات رمانی بنویسند که این رمان تحت عنوان ویروس تاجدار به زودی به چاپ می رسد.
وی بیان کرد: در کتاب بیست منهای یک، حدود یک سوم خاطرات که قابلیت چاپ و نثر مناسبی داشتند، جمع آوری شده و به چاپ خواهد رسید.
سید تقیا با بیان اینکه این دو کتاب در کمتر از یک ماه آینده به چاپ می رسد، افزود: تالیف کتاب به پایان رسیده است و پس از دریافت مجوزات به چاپ می رسد.

منبع خبر

انتشار کتابی درباره خاطرات طلاب جهادی در مبارزه با کرونا بیشتر بخوانید »

شهیدی که زندگی بانوی نویسنده را متحول کرد

به گزارش مشرق، کتاب دلداده با خاطراتی از زندگی سردار شهید علیرضا ماهینی، «مالک اشتر» جنگ های نامنظم شهید دکتر چمران، به قلم زهرا سبزه علی (شاه بابایی) تدوین و تالیف شده است. این کتاب در ۳۶۳ صفحه، توسط نشر سوره مهر (وابسته به حوزه هنری)، به همت حوزه هنری انقلاب اسلامی استان بوشهر در سال ۹۶ به چاپ رسید و تا کنون سه نوبت تجدید چاپ شده است.

دیدن یک عکس کوچک از شهید علیرضا ماهینی در مترو تهران برای زهرا سبزه‌علی (شاه‌بابایی) جرقه‌ای می‌شود تا خاطرات شهید را که یکی از فرماندهان عضو گروه جنگ‌های نامنظم بوده است، جمع‌آوری کند.

در آستانه فرا رسیدن هفته دفاع مقدس هستیم، با خانم زهرا سبزه علی به گفتگو نشستیم و او در رابطه با روند چاپ این کتاب می گوید.

**: ایده اولیه نگارش این کتاب چگونه پدید آمد؟

پاییز سال ۱۳۸۵ در یکی از واگن‌های مترو نشسته بودم که دیدم یک کاغذ زیر پا افتاده و عده‌ای زیر پاهای خود آن را جابه‌جا می‌کنند. من با این نیت که کاغذ را بردارم و توی سطل بیندازم، آن را برداشتم، دیدم عکس شهیدی به نام علیرضا ماهینی است که از فرماندهان گروه جنگ‌های نامنظم بوده است. چهره‌ای آرام و چشمانی نافذ داشت. عکس شهید بی‌اختیار مرا مجذوب کرد. کاغذ را تا کردم و توی کیفم گذاشتم. بعد دخترم که آن زمان حدود ۹ سال سن داشت، این عکس را روی در کمد دیواری نصب کرد. از آن زمان هر وقت در فراز و نشیب زندگی کم می‌آوردم، بدون اختیار سراغ عکس این شهید می‌رفتم و به او توسل می‌کردم و او هم جوابم را می‌داد. این شهید پنج سال روی افکار و عقایدم تأثیر زیادی گذاشت. البته مطالعه در مورد مسائل اعتقادی و اخلاقی در این امر بی‌تأثیر نبود که این هم خود عنایتی از جانب حق بود و شهید ماهینی هم واسطه‌ شده بود. این وضعیت ادامه داشت تا سال ۱۳۹۱ که متوجه شدم مزارش کجاست و از روی ارادت خود و نیت درونی به بوشهر سفر کردم و پس از آشنایی با خانواده این شهید، اتفاقاتی افتاد که تصمیم به مصاحبه با آشنایان و دوستان شهید علیرضا ماهینی گرفتم.

**: چه شد که شروع به مصاحبه گرفتن و جمع آوری خاطرات کردید؟

زمانی که در بوشهر به دیدن مادر شهید رفتم، برادر شهید موقع خداحافظی شماره مرا گرفت و فردای آن روز ما را برای شام دعوت کرد. بعد از شام گفت: «سه نفر از دوستان شهید را دعوت کرده‌ام بیایند اینجا که اگر خواستند خاطره‌ای را از شهید تعریف کنند.» یعنی بدون این که من تقاضایی کرده باشم این اتفاق افتاده بود. خیلی خوشحال شدم. دو نفر از آنها خاطرات‌شان را تعریف کردند و من ضبط کردم و با موبایلم از آنها عکس و فیلم گرفتم. خاطرات یکی از آنها که اسمش آقای ترک‌زاده بود باقی ماند. گفت: «تا زمانی که شما بوشهر هستی خاطراتم را می‌گویم.» فردای آن روز زنگ زد و گفت: «من با تعدادی از دوستان شهید صحبت کرده‌ام و در دفتر فرهنگی بهشت صادق قرار گذاشته‌ایم. می‌توانید به آنجا بیایید و خاطرات ما را ضبط کنید.»

پس از یافتن مزار شهید و آشنایی با خانواده وی، به تهران بازگشتم و در آنجا با افرادی چون دکتر جدی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی مصاحبه کردم که اولین جرقه برای نوشتن را ایشان در من پدید آورد. وی به من گفت: «شهیدی که به گفته خودت روی زندگی شما تأثیر گذاشته و هادی و راهنمای شما بوده و سعی در شناخت او داری چه فایده ای برایت دارد؟» و من گفتم: قطعا برای هم سنخ شدن با شهیدی که ۵ سال بر روی من تاثیر گذاشته، هر چه اطلاعات بیشتری داشته باشم بهتر می‌توانم در مسیر خود حرکت کنم. وی پاسخ داد: «این یک بعد شخصی و کوچک است و بیا آن را گسترش بده و اجتماعی کن، یعنی بنویس» به همین خاطر با اینکه در ابتدا برایم دشوار بود ولی به شهرهای قم، مشهد، بوشهر و اهواز و… سفر کردم و از کسانی که شهید علیرضا ماهینی را می شناختند مصاحبه گرفتم و فیلم برداری کردم. میتوانم بگویم از سال ۹۱ تا ۹۴ به مصاحبه و ضبط خاطره ها پرداختم. یعنی از زمانی که شهید ماهینی مدرسه می رفتند، معلم شدند و پس از آن به جبهه رفتند.

**: در رابطه با چگونگی انجام مصاحبه ها و پیاده سازی آن ها چه برنامه ای داشتید؟

در مورد مصاحبه ها هیچ برنامه‌ای نداشتم. تنها به مصاحبه‌شونده‌ها می‌گفتم: «هر چه در مورد شهید ماهینی می‌دانید بگویید.» چون من تخصص حرفه‌ای نداشتم و تا زمانی که به حوزه هنری معرفی شوم هیچ اطلاعات ادبی هم نداشتم، همه مصاحبه‌ها را کامل می‌نوشتم. بعد موارد مشترک را خارج، اضافه‌ها را حذف و نکته‌هایی که ناقص بودند را با تماس مجدد با راوی‌ها کامل می‌کردم. چندین بار فیلم‌ها را می‌دیدم و مصاحبه‌ها را گوش می‌کردم. به اندازه یک کمد دو طبقه دست‌نوشته داشتم. گاهی ده ساعت می‌نوشتم و اصلاح می‌کردم. در سال چهارم برحسب تجربه شخصی دستم آمده بود یک‌سری سؤالات را بپرسم و می‌پرسیدم. بعد از جمع‌آوری خاطرات دوستان شهید، این ذهنیت برایم ایجاد شد که راجع به دوران دانشجویی او هم تحقیق کنم. چون از آن دوران هیچ خاطره‌ای وجود نداشت، کنجکاوی‌های ذهنی خودم را دنبال می‌کردم. برای این بخش برنامه‌ریزی کردم که درباره عقاید و حتی تیپ او بپرسم؛ چه کتاب‌ها و مجلاتی می‌خوانده؟ چه تیپی می‌زده؟ سؤال‌هایی هم که درباره شخصیت قبل از جنگ او داشتم با دوستانش مطرح می‌کردم و با نظم فکری بهتری سراغ مصاحبه‌شونده‌ها می‌رفتم.

پس از پیاده سازی دقیق مصاحبه ها، به این فکر بودم که چه کاری انجام دهم که این کار جامعیت داشته باشد، چون تجربه نویسندگی نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم بخش هایی را در فضای مجازی و در گروه جنگ های نامنظم بوشهر به صورت داستان منتشر کنم، انتظار نداشتم استقبال شود ولی با استقبال رو به رو شد و حتی سایت تبیان نیز داستان های مرا منتشر کرد. از این رو تصمیم گرفتم با چند نویسنده و ناشر صحبت کنم.

**: برای چاپ خاطرات چه اقداماتی انجام دادید؟

سال ۱۳۹۴ سراغ چند ناشر رفتم تا از آنها برای چاپ کتاب «دلداده» کمک بگیرم. علی‌رغم ‌این که نوشته‌ها و تلاشم را تحسین می‌کردند، اما چون معتقد بودند من نویسنده ناشناخته‌ای هستم راضی به همکاری در چاپ نمی‌شدند. همچنین با چند نویسنده که صحبت کردم گفتند چون این یک کار خاص هست و شهید به سراغت آمده، سعی کن خودت آن را بنویسی. ولی برای من سخت بود.

اواخر سال ۹۴ وقتی با یک نویسنده در مترو قرار گذاشته بودم و به من گفت که خودت بنویس، احساس می کردم نشدنی باشد. به همین دلیل شروع کردم به نوشتن و مصاحبه ها را به صورت سفرنامه نوشتم. تا اینکه معاون فرهنگی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان بوشهر مطالب من را در وبلاگ شهدای استان بوشهر دیده بود. از بوشهر با من تماس گرفت و پرسید: «این خاطرات چاپ شده؟» گفتم: «نه.» گفت: «اگر کتاب شود، حوزه هنری آن را منتشر می‌کند.» بعد نوشته‌ها و خاطرات را گرفت و به تهران فرستاد. مدیر دفتر مطالعات و فرهنگ پایداری امور استان‌های حوزه هنری بعد از مطالعه کتاب گفت: «کار جدید است، ولی نیاز به اصلاح دارد. و این کتاب زمانی جذاب می شود که از حالت سفرنامه خارج شود و به صورت روایی در آید، و این مستلزم آن است که اول از خودت بگویی بعد به شهید بپردازی تا پیوستگی دو نسل را نشان دهد.»، ایشان چند کتاب روایی معرفی کردند و من با توسل به خود شهید شروع به نوشتن کردم و احساس می کردم من قلم به دست می گیرم و خود شهید می نویسد. در نهایت پس از دو سال و اصلاحیه هایی که انجام شد، کتاب به مرحله چاپ رسید.

**: نام کتاب را خودتان انتخاب کردید، علت این نامگذاری چه بوده است؟

بله، در کتاب «دلداده» اتفاق مهمی که برای من افتاد این بود که می توانم بگویم ۹۹ درصد کتاب به دست خودم نوشته شد و با وجود اینکه هر زمان که گفته می شد خودم باید بنویسم برایم نوعی شوک بود ولی با عنایت شهید، توانستم.

نام «دلداده» را حتی قبل از نوشتن کتاب، زمانی که سفرنامه ها را می نوشتم انتخاب کردم، علت آن نیز یک حالت درونی است. مراحلی را که در نوشتن این خاطرات طی می کردم، نوعی دلدادگی بود. چون من نه تخصصی در نویسندگی داشتم و با توجه به اینکه رشته تحصیلی من ریاضی بود در حوزه تاریخ و دفاع مقدس نیز اطلاعات چندانی نداشتم. فقط اینکه ۵ سال عکس شهید در کنارم بود و یک دلدادگی در قلب من ایجاد شد و هدفم این بود که شهید ماهینی را بشناسم و تشنه شناختن این شهید بودم که در زندگی من وارد شده است. حتی بعد از ۵ سال گفتم شاید این احساس فقط یک خیال باشد ولی زمانی که مزار ایشان را یافتم دلدادگی من بیشتر شد.

خیلی از اطرافیان و کسانی که در سفرها با آنها آشنا می شدم برایشان سؤال بود که چگونه بدون هیچ حمایتی، این کار دلی را شروع کرده بودم و واقعا در آن زمان خودم نیز استدلال عقلی نداشتم، ولی حسی از درون مرا هدایت می کرد. و بر این معتقدم که انسان تا زمانی که عشق را در دنیا تجربه نکند نمی تواند به عشق الهی برسد، حتی عشق به یک واژه، درخت یا یک گل، شهید چمران قبل از شهادتش یک گل را می بیند و آن را بو می کند و با آن درد و دل می کند. پس هر چیزی که تلنگری را در انسان ایجاد کند و او را به سمت سیر سلوک هدایت کند. شهید ماهینی نیز در زندگی من همان واسطه ای بوده که بتوانم به معبود خودم نزدیک تر شوم.

**: خانواده شما چگونه با شما همراهی کردند و آیا مشوق شما بودند؟

راستش در ابتدا برای آن ها به خصوص همسرم نیز سوال بود که چرا اینکار را انجام می دهم و مرا به انجام آن تشویق نمی کردند ولی بعد از سال ۹۴ که مرا همچنان مصمم دیدند با تصمیم من کنار آمدند. پسرم در تمام سفرها با من همراه بود و دخترم نیز مخالفتی نکرد و همسرم نیز با سفرهای من کنار آمد. سفرهای من به شهرهای مختلف واقعا سخت بوده است. رنج های آن سفرها برای خود من شیرین بود ولی برای مخاطب ناراحت کننده است و از آوردن آنها در کتاب خودداری کردم.

به یاد دارم در یکی از مصاحباتی که به سختی آن را هماهنگ کرده بودم و وقت زیادی گذاشته بودم، حاضر شدم و مصاحبه کننده از مصاحبه سرباز زد و به من گفت: «دنبال چه هستی؟ شما که نویسنده معروفی هم نیستی؟» و به یاد دارم پس از آن روز به مدت ۴۰ روز دست به قلم نبردم، تا اینکه توفیق شد و در پایان ماه صفر به حرم امام رضا (ع) رفتم، و در آنجا یک نیروی جدیدی در من ایجاد شد و زمانی که به تهران بازگشتم دوباره شروع به نوشتن کردم. بسیاری از قلم هایی که در این کتاب خورده با حال خاص و چشمان اشکبار نوشته شده است و فقط واژه نبودند.

**: آیا در این سبک و محتوا کتابی هم برای کار در آینده دارید؟

در این رابطه نمی توانم نظری بدهم چون این کتاب، از پیش تعیین شده و با برنامه ریزی نبوده و یک کتاب دلی بود و سپس سیستم کارشناسی پیدا کرد. راستش دوست دارم که در رابطه با فرماندهان جنگ های نامنظم بوشهر کتابی بنویسم ولی موضوعی که وجود دارد یک ترس است که آیا با وجود اینکه تجربه بیشتری کسب کردم آیا مانند دلداده درمی آید؟ در کتاب دلداده یک نیروی خاصی در من وجود داشت و نوشتن آن، تصمیمی نبود که از ابتدا از روی برنامه ریزی گرفته باشم.

**: به عنوان یک نویسنده دفاع مقدس، کتاب های این حوزه را چگونه ارزیابی می کنید؟

کتاب ها به استثنای کتاب هایی که متن صقیلی دارند و ارتباط گیری نسل امروز با آن مشکل است، خوب اند. گاهی در بعضی کتاب ها به دلیل متن صقیل آن، فقط یک قشر خاص به آنها گرایش پیدا می کنند.

واقعیت گویی در کتاب های دفاع مقدس خیلی اهمیت دارد. اینکه زمانی که نویسنده در رابطه با شهید می نویسد فراموش نکند که او نیز یک انسانی در عالم ماده است و ممکن است خطا کند. و در زندگی اش بین ظلمت و نور، یک جایی نور پیروز شده که به دفاع از ناموس و کشورش قدم برداشته است. نباید از شهید یک قدیس ساخت که برای مخاطب عام غیر قابل دسترسی باشد. بلکه باید این امید وجود داشته باشد که همه می توانند به سمت نور حرکت کنند. در کربلا «حر» همراه با امام حسین (ع) شهید شد و کسی که سال ها با وی نماز خوانده بود در مقابل وی قرار گرفت.

**: با توجه به کاهش سرانه مطالعه کتاب و جایگزینی فضای مجازی، پیشنهاد شما برای بهبود این وضعیت چیست؟

اگر بتوانیم بخش هایی از کتاب را در فضای مجازی منتشر کنیم و یا کتاب های صوتی ایجاد کنیم. فطرت هر انسانی حقیقت جو است و به هر چیزی که او را به آن سمت هدایت کند نزدیک می شود. پس با کار فرهنگی می توان این وضعیت را بهبود بخشید.

**: در رابطه با نتیجه چاپ کتاب خود چه انتظاری داشتید؟

خدا را شکر کتاب «دلداده» بعد از چاپ مورد استقبال همه اقشار از مذهبی و غیر مذهبی، نوجوان، جوان و بزرگسال با افکار مختلف قرار گرفت و این به دلیل حقانیت شهید ماهینی بوده است.

زمانی که کتاب به چاپ رسید، چیزی که برای من تداعی شد این بود خب این کتاب تمام شد و من با خود گفتم این کتاب مانند فرزند تازه متولد شده است. همانطور که مادر موسی، او را به رود نیل سپرد، تا سرنوشت خود را پیدا کند من نیز کتاب را با عنایت به خداوند و سپس شهید ماهینی به دست حوادث سپردم، ولی می دانم که این آغاز کار است و دلیل بر رشد آن نیست. اکنون که کتاب، در چاپ سوم خود قرار دارد مانند درختی است که تازه جوانه زده و هنوز رشد خود را نکرده و جای رشد دارد و امید است که همگان شهید ماهینی را بشناسند و از مقاومت مردم بوشهر مطلع شوند. امید دارم که این کتاب به بلوغ و بالندگی خود برسد.

من ادعایی ندارم این کار ماندگار است یا اوج خواهد گرفت، ولی شاید نسل‌های آینده قدر نوشته‌ای که با رنج نوشته شده را بهتر بدانند. چون این حرکت، یک حرکت مادی نبود، معنوی بود و حرکت معنوی همراه با رنج هرگز مدفون نمی‌شود.

*حوزه

منبع خبر

شهیدی که زندگی بانوی نویسنده را متحول کرد بیشتر بخوانید »

پزشک‌ها باید چکمه‌پوش شوند

به گزارش مشرق، روز جمعه بود که، یازدهمین شهید مدافع سلامت مازندران و دومین شهید مدافع سلامت آمل، دکتر بهرام طهماسبی با استقبال بی‌نظیر مردم آمل، با رعایت پروتکل‌های بهداشتی به خاک سپرده شد.

بهرام طهماسبی شهید مدافع سلامت ۱۴ روز با بیماری کرونا دست و پنجه نرم کرد و پنجشنبه گذشته به شهادت رسید.

این شهید مدافع سلامت، در روزهایی که در آمل و پیش از عزیمت به تهران برای ادامه درمان و بستری شدن، حضور داشت، طی یک دلنوشته‌ای، توصیه‌های برای اساتید و همکاران داشت که توجه به آنها خالی از لطف نیست.

در این دلنوشته که پیش از عزیمت به تهران و شهادت وی، تحریر شده، آمده است:

سلام و ارادت خدمت اساتید گروه

اینجانب دکتر طهماسبی هستم که مسئولیت بیمارستان ریفرال کرونا آمل با ۱۶۰ بیمار را به عهده دارم، الان ۱۵ روز در icu بیمارستان خودم بستری هستم و همه درمان‌های موجود روی بنده انجام شده است، الحمدلله روند بهبودی آغاز شده ولی خیلی کند پیش میره. کاملا وابسته به اکسیژن مداوم هستم.

از همه اساتید گروه عاجزانه خواهش میکنم بحث های حاشیه‌ای مانند انجمن های علمی را فعلا کنار بگذارید.

هیچ چیزی واجب‌تر از این نیست که سناریو های مختلف را در بازه های زمانی ۱۰ روز به ۱۰ روز ترسیم کنید، واقعا اوضاع خیلی خیلی بدتر از این حرف هاست.

کادر درمان و پزشکان متخصص دارند از کار می‌افتند، من به علت ریزش شدید نیرو مجبور به عدم پذیرش بیماران هستم و تعداد بیماران همچنان افزایشی است.

اساتید محترم اپیدمیولوژی واقعا از شما عاجزانه خواهش می‌کنم مدلینگ و سناریوهای ورودی بیماران و ظرفیت سیستم را سریعتر ترسیم کنید و به مسئولان مربوط بدهید تا فاجعه‌ای به بار نیامده است.

امروز نظام سلامت به اساتید چکمه پوش و پراکتیس کار نیاز دارد، اپیدمیولوژیست امروز باید چکمه پوش و وسط میدان باشد.

وقتی که دیروز آقای حریرچی گفتن ۳۰ درصد بستری های مشهد مسافر هستند، یعنی اپیدمیولوژی میدانی. خودم در بیمارستان خودم آمار گرفتم. ۷۳ درصد موارد بستری در ۲ هفته اخیر سابقه حضور در تجمعات داشتند.

جسارت بنده را ببخشید. برای تایپ هر کلمه ای باید کلی اکسیژن به بنده برسد، خدایا به این مردم رحم کن.

دکتر طهماسبی عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی مازندران و از جانبازان هشت سال دفاع مقدس که بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در بیمارستان مسیح دانشوری تهران بستری بود بر اثر ضایعات ریوی ناشی از این بیماری جان به جان آفرین تسلیم کرد.

منبع خبر

پزشک‌ها باید چکمه‌پوش شوند بیشتر بخوانید »

شوخی شهید «محمود نریمانی» با چهل سالگی خود

به گزارش مشرق، شهید محمود نریمانی از شهدای مدافع حرم استان البرز متولد سال ۱۳۶۶ از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در چندین نوبت به جهت دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه اعزام شد و در مرداد سال ۱۳۹۵ به شهادت رسید.

مادر این شهید در خصوص فرزندش اظهار داشت: زمانی که به مدرسه رفت چند روزی با او تا مدرسه رفتم، غرورش اجازه نمی‌داد همراهش باشم، برای همین اصرار کرد دیگر نروم. با پسرعمویش مصطفی وارد بسیج شد، خیلی آنجا را دوست داشت تا اینکه دیپلم گرفت و قرار شد برود دانشگاه امام حسین (ع). بعد از آن به دانشگاه افسری رفت. وقتی برای اولین روز کاری لباس‌‎های نظامی‌اش را پوشید، به مادرم گفتم از زیر قرآن ردش کند. به مادربزرگش گفت «لباس در تنم خوب است؟ انشالله ۴۰ سالگی سرهنگ می‌شوم.» دیگر ما لباس نظامی را در تن محمود ندیدیم. همان یکبار بود.

همسر شهید نیز بیان کرد: روز به روز که از زندگی مشترکمان می‌گذشت بیشتر از انتخابم مطمئن می‌شدم. هرچه تقوا، اخلاق و رفتارهایش را بیشتر می‎دیدم بیشتر به شباهتش با شهدا پی می‌بردم. اولین بار سال ۱۳۹۲ بود که قرار شد به سوریه برود و من از نحوه جمع کردن کیفش متوجه شدم این سفر با دیگر سفرهایش فرق دارد. وقتی برگشت چمدانش را باز کرد تا سوغاتی‌ها را نشان بدهد، گفتم بویی که از چمدانت بلند شده بوی حرم حضرت زینب (س) است، یکبار که سوریه رفتم دقیقا در حرم چنین بویی استشمام کردم. پرسیدم سوریه بودی؟ گفت بله سوریه بودم.

همسر شهید نریمانی خاطره به دنیا آمدن فرزندش را اینطور روایت کرد: چند ماه بعد از اولین اعزامش خداوند به ما محمدهادی را داد. وقتی بچه به دنیا آمد، محمود خیلی خیلی خوشحال بود. از همان ابتدای بچه‌دار شدنمان به بچه وابسته شده بود. دوست داشت شب‌ها بچه پیش او بخوابد. حتی در روز هم سعی می‌کرد خوابش را با محمدهادی تنظیم کند. خیلی از عکس‌هایی که الان یادگاری داریم در کنار محمدهادی خواب است، می‌گفت وقتی کنار بچه می‌خوابم لذت می‌برم. این علاقه شدید بین پدر و پسر باعث شد محمدهادی وقتی نوزاد بود وقتی بی‌قراری می‌کرد و فقط با آغوش پدر ساکت می‌شد.

وی از خاطره آخرین وداع با همسرش گفت: ابتدای سال ۱۳۹۵ تازه از ماموریت آمده بود که یک هفته بعد باز زمزمه‌های رفتنش شد، یک ماه طول کشید تا برود. خیلی برای این سفر انتظار کشید و این نرفتن باعث شده بود ناراحت و کلافه باشد. یک روز گفت من فهمیدم شما و مادر به من دلبسته هستید و باعث شده نگذارید من بروم. شوکه شدم گفتم چرا این حرف را می‌زنی. شروع کردم به گریه کردن، گفتم چرا فکر می‌کنی من دلبستگی‌ای دارم که نمی‌گذارم بروی، اصلا اینطور نیست. وقتی شوق و تقوای شما را می‌بینم می‌دانم اهل زمین نیستی و دوست دارم به جایی که می‌خواهی برسی، نمی‌توانم پر و بالت را ببندم.

همسر شهید از لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش چنین روایت کرد: دهم مرداد بود که برای آخرین بار سر ظهر تماس گرفت. تعجب کردم، چون همیشه شب‌ها تماس می‌گرفت. دلیلش را پرسیدم، گفت کاری نداشتم خواستم با هم صحبت کنیم. فردا صبحش برادرم تماس گرفت و گفت می‌خواهم بروم بیرون برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بخرم، از محمود پرسید، گفتم دیروز تماس گرفت و حالش خوب بود.

در لباس فروشی دیدم باز می‌خواهد چیزی بگوید، اما حرفی نزد، وقتی لباس نظامی را برای اندازه گرفتن جلوی محمدهادی گرفت انگار صحنه حضور فرزندان شهدا بر سر پیکر پدران شهیدشان جلوی چشمم آمد، حالم منقلب شد، به برادرم نگاه کردم او هم نگران و آشفته بود، به برادرم گفتم تو چیزی می‌دانی؟ اتفاقی برای محمود افتاده؟ سکوت کرد و گفت: فکر کنم خودت همه چیز را فهمیدی.

همرزم شهید محمود نریمانی شهادت وی را چنین توصیف کرد: من فکر می‌کنم برات شهادتش را از حضرت ابالفضل عباس (ع) گرفت، چون از نظر جراحت بسیار شبیه حضرت عباس (ع) بود. چشم چپش را از دست داد، دوتا دستش از مشت قطع شده بود و تمام بدنش پر از ترکش بود.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

شوخی شهید «محمود نریمانی» با چهل سالگی خود بیشتر بخوانید »

ولادت «ساسان» تا شهادت «نادر»

به گزارش مشرق، ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۱۲ ذی الحجه ۱۴۴۱ هجری قمری و ۲ آگوست ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

اهم مناسبت‌های مردادماه:

۱-سالروز ازدواج حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س)/ ۵-سالروز عملیات مرصاد/ ۶- شهادت مظلومانه زائران خانه خدا به دست مأموران آل‌سعود/ ۷-شهادت امام محمدباقر (ع)/ ۹-روز عرفه/ ۱۰-عید سعید قربان/ ۱۴-صدور فرمان مشروطیت-روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی/ ۱۵-ولادت امام علی‌النقی‌الهادی (ع)/ ۱۶-تشکیل جهاد دانشگاهی/ ۱۷-روز خبرنگار/ ۱۸-عید سعید غدیرخم/ ۲۰-ولادت امام موسی‌کاظم (ع)/ ۲۳-روز مقاومت اسلامی/ ۲۴-روز مباهله/ ۲۶-سالروز ورود آزادگانِ سرافراز به میهن اسلامی/ ۲۸-کودتای آمریکا برای بازگرداندن شاه/ ۳۰-روز بزرگداشت علامه مجلسی/ ۳۱-آغاز سال ۱۴۴۲ هجری قمری- روز جهانی مسجد

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۱۲ مرداد)

• ولادت آیت‌الله شهید علی قدوسی (استان همدان، شهرستان نهاوند) (۱۳۰۶ ه.ش)

• ولادت شهید ساسان آهور (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۱ ه.ش)

• ولادت شهید سیدحسین حسینی‌نسب (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۴۵ ه.ش)

• ولادت شهید محمدرضا ترکمان (استان اردبیل، شهرستان اردبیل) (۱۳۴۶ ه.ش)

• ولادت شهید مسلم رسولی کناری (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۴۶ ه.ش)

• ولادت شهید علی‌اصغر احمدی (۱۳۵۱ ه.ش)

• برگزاری انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی (۱۳۵۸ ه.ش)

• تاسیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید حجت‌الله رستگاری (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید عسگری حیدری (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید نادر افخمی (استان کهگیلویه وبویراحمد، شهرستان گچساران) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید عباس علی فرخی (استان فارس، شهرستان آباده) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید رجب‌علی احمدخانی (استان زنجان، شهرستان ابهر) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید محمد فرهبد (استان اصفهان، شهرستان اردستان) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید لطف‌الله رستمی اریمی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید حسن رئیسیان پروری (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید ماشاالله کوسه ستوده آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی زارع (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی زیارتی یزدلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل، روستای یزدل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین کامیابی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی حافظیان‌فرد (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسنعلی چنارانی (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمد جعفری‌نیا (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حمیدرضا حسن زاده کهنه (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید ولی‌الله نبی‌زاده (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید علی دهقان طرزه (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید صالح اسماعیلی (استان گیلان، شهرستان لاهیجان، روستای آهندان) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمدخون بلیاد (استان کهگیلویه و بویراحمد، شهرستان یاسوج) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید سیروس اباذری اسکوئی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان اسکو) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید مهرعلی عباسی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالله بشگله (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید غلامرضا جنگی فرمانده تدارکات لشکر ۵ نصر (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید یوسف عباسی سنگریز (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید موسی پرتابیان (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید یوسف جعفر اوغلی (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید تقی ذبیحی گله کلایی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید محمدتقی خلیل پور فروئی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید غلامرضا ابراهیمی (استان مرکزی، شهرستان خمین) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید امین رضایی (استان کرمانشاه، شهرستان هرسین) (۱۳۹۶ ه.ش)

منبع: دفاع پرس منبع خبر

ولادت «ساسان» تا شهادت «نادر» بیشتر بخوانید »