مجاهدت

نوشتن از فاجعه منا با چنگ‌ و دندان

به گزارش مشرق، تقریبا چهار سال از حادثه منا می‌گذرد؛ اتفاقی که در آن نزدیک به ۵۰۰ حاجی ایرانی و حدود هفت هزار نفر از حجاج سایر کشورها به شهادت رسیدند. بعد از آن ماجرا رهبری تاکید ‌کردند این حادثه نباید فراموش شود. بعد از آن تاکید، یک سریال صداوسیما به آن ماجرا به صورت محدود پرداخت و چند هفته قبل اولین مستندنگاری از افراد درگیر در حادثه توسط زهرا کاردانی منتشر شده است. این کتاب علاوه بر روایت حاجیان نجات‌یافته بخشی مهم دارد و آن چگونگی یافتن پیکر شهدا در کشور عربستان است. این بخش ناگفته‌هایی را بیان می‌کند که به نظر برای شفاف شدن ماجراهای بعد از فاجعه منا خیلی موثر است. در آستان عید قربان و سالگرد این فاجعه با زهرا کاردانی، نویسنده کتاب گفت‌وگویی داشتیم.

فکر می‌کنم کتاب «خیابان ۲۰۴» برای شما کتاب سختی بوده است.
بله، کتاب سختی بود.

خب چرا برای دومین کار به سراغ موضوع فاجعه منا رفتید؟
جرقه مستندنگاری همیشه سوالی است که برای مستندنگار به وجود می‌آید و وقتی می‌رود سراغش، اگر به نتیجه برسد و ببیند که می‌تواند جواب سوال را پیدا کند، آن را برای مخاطبش به اشتراک می‌گذارد. سوال من درباره فاجعه منا متاسفانه یا خوشبختانه هیچ‌وقت خاموش نشد و چیزی بود که همیشه با من بود تا دو سال قبل.

حادثه منا پیچیدگی خاصی داشت. از یک طرف سازمان حج بود با همه مسائل و از طرف دیگر هم خانواده‌های داغدار و از طرف دیگر هم تاکیدی بود که رهبری داشتند. این حادثه نباید خاموش شود. شما چطور این سه ضلع را دور هم جمع کردید؟
تنها چیزی که برای من قوت قلب بود،‌همین جمله رهبری بود که فرمودند نباید اجازه داد این حادثه فراموش شود. این خیلی قوت قبل می‌داد؛ خصوصا اوایل کار نه سازمان حج و زیارت و نه خانواده شهدا هیچ همکاری‌ای با من نمی‌کردند. خیلی‌ها حتی بعدا هم همکاری نکردند.

چرا برای روایت این اتفاق اعتماد نکردند؟
چون روایت ‌کردن هنوز به صورت شایسته در کشور ما رواج پیدا نکرده است و خیلی‌ها می‌ترسند روایت کنند. من حدس می‌زنم که ما می‌ترسیم قصور ما در اتفاقی مثل منا بر همگان روشن شود و بابت آن قصور، مجبور به پاسخگویی باشیم. چیزی که باعث می‌شود همیشه تلاش کنیم تا اتفاقات در سطح ملی فراموش شود، این مساله است و خانواده‌های شهدای منا همه معتقد بودند مسوولان دل‌شان می‌خواهد این حادثه فراموش شود. به خاطر همین نه پاسخگویی دارند و نه از خانواده‌های شهدا یاد می‌کنند و نه تکلیف این کار را روشن می‌کنند. درحالی‌که رهبر انقلاب خواستار تشکیل گروه حقیقت‌یاب برای این مساله شدند، کماکان هنوز هیچ گزارش مستدلی از یک گروه حقیقت‌یاب ایرانی برای این حادثه نمی‌بینیم.

وقتی شما شروع به فعالیت کردید، خب طبیعی است خانواده‌ها به خاطر تلخی حادثه برای روایت‌کردن مقاومت داشته باشند؛ چطور آنها را راضی کردید تا روایت‌شان را بگویند؟
دقیقا همین است. ما هم فکر می‌کنیم روایت ما شخصی است و به خودمان تعلق دارد، درحالی‌که روایت هر کدام مثل یک پازل روایت کلی را کامل می‌کند. اگر من تجربه خودم را از حادثه منا یا همین روزهای کرونایی روایت نکنم، در واقع این پازل را کامل نکرده‌ام. آنها هم فکر می‌کردند این تجربه شخصی است و بازگو ‌کردن آن فایده‌ای ندارد. تلخی آن به قدری زیاد بود که دوست نداشتند مرور شود؛ البته قدری که گذشت و من با آنها ارتباط گرفتم، این موانع برطرف شد و حتی بعدا با کمک این خانواده‌ها باقی خانواده‌ها را پیدا کردیم.

سازمان حج اوایل اصلا با من در این کار همکاری نمی‌کرد و هیچ شماره‌ای از خانواده شهدا یا افرادی که در این حادثه بودند به من نمی‌داد و حتی تا آخرین لحظه هم کمکی نکرد. من این خانواده‌ها را از طریق خودشان پیدا کردم. آنها یک گروهی داشتند که از آن طریق من را به یکدیگر معرفی می‌کردند و من با آنها صحبت می‌کردم.

فکر می‌کنم شما سعی کردید امانتدار باشید و این روایت‌ها بعضا کوتاه و بعضا بلند است. برخی خاطره است و برخی هم در حد ابراز احساسات است و می‌شود آن را مستندنگاری به حساب آورد؛ حتی روایت‌های افراد حاضر در فاجعه هم خیلی مستند نبود. شما سعی کردید همینطور که می‌گفتند بگویید؛ چطور این روایت‌ها را به سطح استاندارد رساندید؟
من فقط روایت‌هایی را انتخاب کردم که فکر می‌کردم این پازل را کامل می‌کند. درست است روایت خانواده‌های همراه یا خانواده‌های در ایران آغشته به احساسات است اما اینها بخشی از روایت منا را کامل می‌کند؛ مثلا وقتی یک حاجی تنها به کشور بازمی‌گردد، خب چه بر سرش آمده یا خانواده‌هایی که برای شناسایی به مکه رفتند، چه ‌کردند، درحالی‌که ما اصلا در رسانه‌ها چیزی درباره حضور این خانواده‌ها که سه، چهار ماه بعد از حادثه به عربستان رفتند، نشنیده بودیم.

اتفاقا یکی از بخش‌های مهم و خوب کتاب بود که به نظرم خیلی کم به آن پرداخته بودید؛ چرا اینقدر کم؟
بیشتر از این پیدا نکردم. واقعا همین راوی‌ها را با چنگ و دندان پای کار آوردم. الان که کتاب چاپ شده است، برخی به من پیام می‌دهند که چرا با ما مصاحبه نکردید و سراغ ما نیامدید، درحالی‌که من با یکی از همین خانواده‌ها که به من این پیغام گلایه‌آمیز را دادند، تماس گرفتم و پیام دادم و پیام را دیدند ولی پاسخ ندادند.
چاپ شدن این کتاب باعث می‌شود خیلی از این خانواده‌ها که سکوت ‌کردند ناگفته‌هایشان را بدون ترس بگویند.

آنچه برای من در این کتاب جالب توجه بود، بخش سوم آن بود که روایت از فعالان در صحنه و بحث جمع‌آوری شهدا بود. چطور این افراد را پیدا کردید و در حالی که می‌گویید سازمان حج همکاری نکرد ولی خب روایت رییس سازمان حج خراسان و بخش پزشکی سازمان حج و کارمند بعثه رهبری خیلی مهم است. این افراد چطور پای کار روایت آمدند؟
با گذشت یک‌سال از شروع پروژه کم‌کم اعتمادها جلب شد. من دو، سه بار آقای قاضی عسکر را دیدم و حسن نیتم را ثابت کردم. بعد از این اعتمادسازی افرادی از بعثه رهبری معرفی شدند که این افراد از آن طرف معرفی شده بودند؛ البته بعدا من راه را در سازمان حج پیدا کردم و خب درواقع افرادی مثل آقای شیخ را پیدا کردم که بعدا اعتماد ‌کردند و کار جلو رفت؛ البته هر مسوولی در نهایت یک صندوقچه شخصی دارد که وقتی اعتمادش جلب شود آن را باز می‌کند.

شما تلاش نکردید با آقای قاضی عسکر و آقای اوحدی، رییس وقت حج و زیارت صحبت کنید؟
با آقای قاضی عسکر که نمی‌خواستم مصاحبه کنم چون این کتاب تاریخ شفاهی است و قرار نبود تاریخ مکتوب بنویسم. با آقای اوحدی تلاش کردم مصاحبه کنم. شنیدم که ایشان کتابی هم نوشته و رونمایی شده اما خب هیچ‌گاه چاپ نشده است. در هر حال موفق نشدم با ایشان هم مصاحبه کنم.

وقتی شما با این مسوولان سازمان حج صحبت کردید، فشار نیاوردند که این صحبت‌ها منتشر نشود؟
نه، اتفاقا من این مصاحبه‌ها را بعد از اتمام برایشان فرستادم و متن نهایی را نشان دادم و همگی هم راضی بودند.

نکته جالب‌توجه در ماجرای منا، جو شدید علیه عربستان و بحث سازماندهی بودن فاجعه است؛ البته افرادی که در میدان بودند و در کتاب روایت ‌کردند، این ذهنیت را نداشتند و حتی از کمک‌های تیم و گروه‌های عربستانی صحبت می‌کردند؛ شما هم فکر می‌کنم با این ذهنیت وارد کار شده بودید؟
اینقدر در این ماجرا ذهینت توسط رسانه برای ما ساخته شده است که من هم با همین ذهنیت رفتم اما هر هفت نفر گروه تفحص شهدا می‌گفتند که همکاری بود و کمک می‌کردند. اینطور نبود که پلیس کاملا بی‌تفاوت باشد.

خب برخی روایت‌ها که از بین می‌رفت، ذهینت‌ها درست می‌شد. در این پروژه من با هر کسی مصاحبه کردم، سند حرف‌هایش را راستی‌آزمایی کردم. اگر آقای بهبودی‌فرد می‌گفت من این ساعت در منا بودم، سه صوت در بازه‌های مختلف از ایشان شنیدم تا صحت مطلب ثابت شود. متاسفانه برخی راویان این حادثه که روایت‌های خاصی هم داشتند وقتی من مصاحبه کردم، سندی برای حرف‌هایشان نداشتند و من این روایت‌ها را حذف کردم. هر چند تا لحظه آخر چاپ کتاب منتظر سندها بودم ولی خب ندادند و من هم برای اینکه روایت‌ها غیرواقعی نباشد، مجبور شدم آن را حذف کنم چون سندی نبود و برای من بحث سازماندهی‌شده‌بودن این حادثه محرز نشد؛ البته اگر روزی سندی برسد، طبیعتا آن‌وقت می‌توانم بعد از تایید آن را قبول کنم اما الان نمی‌توانم.

دوست داشتید در این کتاب با چه کسی مصاحبه کنید و نشد؟
این حادثه یک شهید به نام عمار میرانصاری دارد. خیلی دلم می‌خواست از نگاه پدر و مادر یک شهید این حادثه را روایت کنم. پدر این شهید رییس بنیاد شهید بود و من می‌خواستم با این شخص مصاحبه کنم اما متاسفانه پدر و مادر این شهید حاضر به مصاحبه نشدند.

در خاطره مادر شهید حاجی‌کارگر اگر بخش حضور شحات انور، قاری مشهور بسط داده می‌شد خیلی درخشان می‌شد. خیلی آسان از این بخش رد شدید؛ آیا جزئیات این روایت را داشتید؟
متاسفانه من وقت خوبی به دیدن مادر این شهید نرفتم و ایشان درگیر یک ماجرای خصوصی بودند و آخر کار را جمع ‌کردند و همین روایت را هم از کتابی که درباره این شهید نوشته شده بود توانستم به جزئیاتش برسم. درواقع از خانواده‌هایی بودند که خیلی مراجعه دارند و سرشان شلوغ است، بنابراین نتوانستم مفصل با این مادر شهید صحبت کنم.

یک روایت از آقای پارچه‌باف، رییس کاروان غیرایرانی هم هست. از این کاروان فقط همین روایت مختصر وجود داشت که مربوط به زوج شیرازی بود؟
متاسفانه هیچ راه ارتباطی با این زوج نداشتم و باز هم نشد با آنها مصاحبه کنم.

آخرین روایت کتاب متعلق به خانواده شهید فخرالدین از کشور پاکستان است. چطور این خانواده را پیدا کردید؟
از همان اول هم برنامه این بود که با حجاج غیرایرانی هم صحبت کنم و نگاه ملت اسلام در کتاب جاری باشد اما آنطور که تحقیق کردم کشورهای دیگر هیچ تلاشی برای ‌گرفتن اجساد شهدایشان نکردند و هیچ سازوکار و نهادی هم برای قربانیان این ماجرا نداشتند. من چون قم زندگی می‌کنم تلاش کردم با طلاب خارجی جامعه‌المصطفی ارتباط بگیرم و از حجاج آن کشورها کسی را پیدا کردم. خانواده فخرالدین هم در ایران زندگی می‌کردند و آقای قاضی عسکر این خانواده را به من معرفی ‌کردند و برای همین توانستم با آنها مصاحبه کنم. تنها خانواده غیرایرانی که توانستم با آنها مصاحبه کنم این خانواده بود.

اگر شرایط مهیا شود این کار را ادامه می‌دهید؟
البته من چون به جواب سوالم رسیدم، تمایلی به ادامه آن ندارم ولی دوست دارم روایت‌های دیگران از این ماجرا را بخوانم.
*صبح نو

منبع خبر

نوشتن از فاجعه منا با چنگ‌ و دندان بیشتر بخوانید »

اثبات عشق به ولایت و رهبری در اسارت

به گزارش مشرق، سرهنگ پاسدار حاج محمد کمایی از جاماندگان قافله شهدا و هم تبار عاشورائیان ، یادگاری از دوران دفاع مقدس، پاسدار و آزاده قهرمان براثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت و به همرزمان شهیدش پیوست.

در بخشی از کتاب امیر دلها داستان هایی از صداقت و شجاعت این جانباز آزاده سرافراز نقل شده که یکی از خاطرات وی در ذیل قید شده است:

هنگامیکه در جمع افسران و سربازان بی رحم بعثی عده ای را هنگام ورود به اردوگاه جدید بیرون آورده و به ابراهیم حاتمی، (گروهبان ارتش بچه مسجد سلیمان) گفتند یا فحش بده به خمینی یا سرت را چنان به دیوار می کوبیم که جانت دربیاید.

ابراهیم خطاب به فرمانده با شجاعت گفت.تو چرا سرم را به دیوار بکوبی. خودم می کوبم و…..سپس چنان با سر به دیواربتونی کوبید که سرش شکافت و خون فواره زد و ۱۶ بخیه خورد. و هنگام انتقال به بهداری گفت اگر سرم را بارها بکوبید تا جانم دربیاید به امام نه توهین میکنیم نه اجازه میدهیم کسی توهین کند.

نوبت به محمد کمائی رسید.

به او گفتند یا به خمینی فحش بده یا تو را توی آب لجن می اندازیم ، محمد گفت شما حاضرید به رهبرتان فحش بدهید؟!

چرا شما من را بیندازید ؟خودم میروم توی لجن.

محمد پیراهنش را درآورد،در قسمتی از اردوگاه که آب جمع شده و لجن و گل و لای بود افتاد و با کف دست لجن و گل به بدن و صورت خود مالید اما توهین به امام نکرد. که فرمانده عراقی گفت:والله اینها دیوانه هستند.

خمینی مغز اینها را شستشو داده که حاضرند به خاطرش چنین کنند.

مابقی را به زندان اردوگاه بفرستید…..

منبع خبر

اثبات عشق به ولایت و رهبری در اسارت بیشتر بخوانید »

روایت نخستین جانباز شیمیایی جنگ

به گزارش مشرق، کتاب «زود پرستو شوبیا!» روایت محمد صادق روشنی و چگونگی شیمیایی شدن او و برادر شهید اش است که غلامعلی نسائی به نگار در آورده و از سوی انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

محمد صادق نخستین فردی است که در جریان جنگ ایران و عراق شیمیایی می شود و به دلیل این که در آن زمان هنوز نمی دانستند که عراق از بمب های شیمیایی استفاده می کند دچار ضایعات شدیدی می شود و برای درمان به سوییس اعزام می شود و در آنجا شروع به افشاگری در مورد جنایات آمریکا و کشورهای پشتیبان عراق می کند. چهارده خاطره از رزمندگان جنگ را نویسنده به رشته تحریر درآورده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

«شهید نشدم تا بنویسم…

آن روز که دست نوشته های چمران را می خواندم، آن جا که میگوید:«خدیا! آن قدر سجاده ام را طولانی میکنم تا مهره های کمرم بشکنند، آن قدر می ایستم تا پاهایم فرسوده شوند.»، همان روز عاشقش شدم. اکنون پاهایم فرسوده، همه پیکره ام، از درد جنگ، رنجور، اما بیش تر از درد جنگ، درد شهادت مرا خواهد کشت.

آنچه که شما در این کتاب خواهید دید، درد و رنج جنگ نیست، افق زیبایی از داستان مجنون ترین انسان های دلباخته ای است که برای رسیدن به مقصد و مقصود نهایی، برای پرستو شدن، پریدن به آسمان لایتناهی، از تمام هستی خویش گذشتند. هر کسی که از این همه بگذرد، در محیط عنایت محض قدم میگذارد.»

منبع: ایسنا منبع خبر

روایت نخستین جانباز شیمیایی جنگ بیشتر بخوانید »

تصاویر/ کجایید ای نوای بی‌نوایی

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «محمدحسین(مهرداد) قلی نیا نوایی» به تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۴۰ شمسی در تهران متولد شد و 25 سال بعد، به تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ شمسی در «عملیات کربلای ۵» پای بر بساط «عند ربهم یرزقون» نهاد.

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی(با پیراهن سفید)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی(با پیراهن سفید)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار مرحوم فخرالدین حجازی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار مرحوم فخرالدین حجازی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهید محمد منتظری
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهید محمد منتظری
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی(مجروح در حال انتقال به پشت جبهه)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی(مجروح در حال انتقال به پشت جبهه)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی پس از زخمی شدن در جبهه
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی پس از زخمی شدن در جبهه
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید محمدعلی رجایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید محمدعلی رجایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی ر کنار شهیدان عباس کریمی قهرودی، علی اصغر رنجبران، حسین اسکندرلو و حسین راحت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی ر کنار شهیدان عباس کریمی قهرودی، علی اصغر رنجبران، حسین اسکندرلو و حسین راحت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان حسین راحت و عباس کریمی قهرودی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان حسین راحت و عباس کریمی قهرودی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهیدان علی اصغر رنجبران و حسین راحت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهیدان علی اصغر رنجبران و حسین راحت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان عباس کریمی قهرودی، علی اصغر رنجبران، حسین اسکندرلو و حسین راحت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان عباس کریمی قهرودی، علی اصغر رنجبران، حسین اسکندرلو و حسین راحت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید عباس کریمی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید عباس کریمی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی(ردیف نشسته، نفر اول از چپ)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی(ردیف نشسته، نفر اول از چپ)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی (ردیف ایستاده، نفر سوم از راست)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی (ردیف ایستاده، نفر سوم از راست)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی (نفر اول از چپ) و شهید علی جزمانی(نفر اول از راست)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی (نفر اول از چپ) و شهید علی جزمانی(نفر اول از راست)
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی، در کنار شهیدان عباس کریمی و علی اصغر رنجبران
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی، در کنار شهیدان عباس کریمی و علی اصغر رنجبران
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید علی جزمانی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید علی جزمانی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید علی اصغر رنجبران
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی و شهید علی اصغر رنجبران
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان حاج محمد ابراهیم همت و حاج یدالله کلهر و حمیدرضا زرچینی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان حاج محمد ابراهیم همت و حاج یدالله کلهر و حمیدرضا زرچینی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان حمیدرضا زرچینی، حسین راحت و یدالله کلهر
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی در کنار شهیدان حمیدرضا زرچینی، حسین راحت و یدالله کلهر
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی، دی ماه 1365  در بستر شهادت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی، دی ماه 1365 در بستر شهادت
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی
شهید مهرداد قلی‌نیا نوایی

منبع خبر

تصاویر/ کجایید ای نوای بی‌نوایی بیشتر بخوانید »

اساتید و طلاب حوزه علمیه نجف اهانت به آیت الله شهید محمد باقر صدر را محکوم کردند

به گزارش مشرق، اساتید و طلاب حوزه علمیه نجف اشرف با صدور بیانیه ای اهانت بقایای حزب صدامی بعث به آیت الله شهید محمد باقر صدر از مراجع فقید عراق را محکوم کردند.

متن بیانیه به شرح زیر است:

اکاذیب و دروغ پراکنی های بقایای حزب بعث که به دنبال اهانت به جایگاه بزرگ مرجعیت دینی و استقلال و پاکی آن است، ادامه دارد.

"صباح الحمدانی" افسر سازمان امنیتی رژیم بعثی صدام در گفتگوی تلویزیونی مجموعه ای از دروغ ها را گفت و تلاش کرد چهره خانواده های علمی و مراجعی که دارای جایگاه دینی هستند را مخدوش کند که از جمله آنها حضرت آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، فرزندان و نمایندگان ایشان و آیت الله شهید سید محمد باقر صدر هستند.

ما همزمانی که این تعرض و اهانت به جایگاه مرجعیت را محکوم می کنیم، از فعالان دینی و سیاسی می خواهیم جلوی اینگونه توهین ها و بی احترامی ها را بگیرند و دستگاه قضائی را به مجازات این فرد دعوت می کنیم.

شایان ذکر است که صبح الحمدانی افسر اداره امنیت عمومی رژیم بعثی صدام در نجف اشرف در گفتگویی تلویزیونی گفته است: به هنگام بازجویی از منزل آیت الله شهید محمد باقر صدر اموال و جواهرات طلا به مبلغ ۵۰ میلیون دلار در داخل صندوق بزرگی یافته است و این اموال حقوق شرعی است که مقلدان شیعه از سراسر جهان فرستاده بودند.

این مسئله جنجال بزرگی در محافل دینی، مردمی و سیاسی به وجود آورد و آنان بسیار ناراحت شدند.

برخی در واکنش به این مسئله گفتند: این طبیعی است که اموالی که مقلدین پرداخت می کنند در منزل مرجعیت دینی باشد؛ چراکه مرجعیت امانتدار و مورد اطمینان آن هاست و مطابق شریعت اسلامی آن اموال را به دست فقرا و افراد مستحق می رساند و این مسئله هیچ خدشه ای بر آیت الله شهید صدر وارد نمی کند.

منبع خبر

اساتید و طلاب حوزه علمیه نجف اهانت به آیت الله شهید محمد باقر صدر را محکوم کردند بیشتر بخوانید »