مجاهدت

چند روایت از شهیدی که اردوی جهادی را سفر خودسازی می‌دید

به گزارش مشرق، یک روز بعد از عاشورا به دنیا آمد و به قول مادرش اسمش را هم با خود آورد. شهید حسین مومنی طعم شیرین بخشش به دیگران را از کودکی درک کرد و تا آخرین لحظه عمر کوتاهش از این سفارش الهی دریغ نداشت. سال دوم راهنمایی بود که از طرف مدرسه به اردوی جهادی بشاگرد دعوت شد. بعد از بازگشت سر به تو تر از همیشه شده بود. ساده‌تر می پوشید و یک ویژگی به همه خصلت‌های خوب دیگرش سنجاق شد، هر وقت هدیه گرانبهایی می‌گرفت یا خوراکی خوشمزه و حتی لوازم نوشت افزار زیبایی به دستش می‌رسید آن را نگه می‌داشت و در اردوی جهادی بعدی در مقابل چشم‌های به شوق افتاده بچه‌های بی سر و سامان بشاگردی می‌گرفت و به آن ها تقدیمش می‌کرد.

***با خودسازی به آرزویش رسید

پدر شهید حسین مومنی می‌گوید از کودکی شاهد مهربانی‌های پسرش بوده است: «به هر کاری دست می‌زد در آن موفق می‌شد. درسخوان بود. با خواهرانش طوری رفتار می‌کرد که حتی دوستان خواهرانش به حسادت می‌افتادند. انس و الفت عجیبی میان او و خواهرانش بود. امر به معروف را با مهربانی بیش از حدی که به آن ها داشت بی آن که حرفی به زبان بیاورد به جا می‌آورد. یعنی این طور بود که اگر خواهرانش به بازار می‌رفتند و از لباسی که چندان مناسب نبود برای لحظه‌ای خوش شان می‌آمد به دلیل این که می‌دانستند ممکن است حسین این لباس را نپسندد با کمال میل و به سرعت و به دلیل علاقه‌ای که به برادرشان داشتند از خرید آن صرف نظر می‌کردند.

***هیچ کاری مانع نماز اول وقتش نمی‌شد

شهید حسین مومنی احادیث زیادی درباره نماز حفظ کرده بود و هر از گاه آن را در جمع با صدای بلند یادآوری می‌کرد: «حتی وقت‌هایی که مهمان داشتیم موقع اذان که می‌شد بی سر و صدا غیبش می‌زد. به مسجد می‌رفت و نمازش را می‌خواند و بر می‌گشت. زمان مسافرت‌های مان را هم با زمان اوقات شرعی تنظیم می‌کردیم. وقتی به شهری می‌رسیدیم سراغ مسجد جامع را از اهالی می‌گرفت و در آنجا نمازمان را به جماعت می‌خواندیم.گاهی پیش می‌آمد که کاری داشتیم و می‌خواستیم با بهانه از نماز اول وقت بگذریم. این طور مواقع اصرار می‌کرد و حدیث می‌خواند. از ائمه نقل می‌کرد که هر کاری که به خاطر آن نماز اول وقت را ترک کنید ابتر می‌ماند و یا مدام این را گوشزد می‌کرد که فضیلت نماز اول وقت مثل فضیلت آخرت به دنیاست. با همین احادیث یک جمع به شوق می‌آمدند و برای نماز مهیا می‌شدند.

*** از سهمیه کنکور گذشت

برای کنکور خیلی وقت می‌گذاشت. وقتی فرم‌ها آمد متوجه شدم سه روز گذشته و هنوز آن‌ها را پر نکرده است. وقتی دلیلش را پرسیدم گفت تصمیمی گرفته‌ام ولی نگرانم که شما موافق نباشید و ناراحت شوید.گفت می‌خواهم به هر جایی که می‌رسم به دلیل کار خودم باشد و تصمیم گرفتم با اجازه شما از سهمیه جانبازی و ایثارگری شما استفاده نکنم. به داشتن پسری مثل او افتخار کردم. او با آرامش در جلسه کنکور شرکت کرد و با رتبه هزار و 700 در دانشگاه خواجه نصیر طوسی و در رشته مهندسی مکانیک پذیرفته شد.

***نمی دانم از حسین چه دیدند

پدر شهید مومنی خاطره دلنشینی از سفر حج دارد: «توفیق شد و خانوادگی به زیارت خانه خدا و حرم آقا رسول الله (ص) و ائمه بقیع (ع) رفتیم. در سفر حسین از ما جدا می‌شد و خلوت می‌کرد. حاج آقا قرائتی همسفر ما بود. یک بار در مسجدی به شانه‌ام زدند و با همان شوخ طبعی خاص خودشان گفتند ولی خودمانیم حاج آقا شما هر چقدر هم بدوی به پسرت نمی‌رسی. پرسیدم چطور، لبخند معناداری زدند و گفتند خب دیگر! نمی‌دانم از حسین چه دیده بودند که این حرف را زدند آخر پسرم در آن زمان یک دانش آموز دبیرستانی بود.

***مادر شهید مومنی: نمی‌خواست کسی را به زحمت بیندازد

مادر شهید مومنی از علاقه و توجه پسرش یه روزه‌داری می‌گوید: «خیلی وقت‌ها بدون این که بدانیم روزه می‌گرفت. برای این که من را به زحمت نیندازد حرفی از روزه گرفتنش نمی‌زد. می‌دانست که اگر بدانم قصد روزه گرفتن دارد برایش سحری آماده می‌کنم. معمولا سر سفره صبحانه متوجه می‌شدیم. می‌گفت اگر بفرمایید من روزه مستحب را نمی‌گیرم اما اگر اجازه بدهید روزه می‌مانم. هر بار می‌گفت برای نوبت بعد خبر می‌دهد تا برایش سحری آماده کنم. اما هیچ وقت راضی به زحمت دیگران نبود و این قصه ادامه پیدا می‌کرد.»

*** اردوی جهادی را مدرسه خودسازی می‌دید

حسین خیلی کم حرف بود اما حرف‌های حسابش هیچ وقت جواب نداشت. یکی از رفقای جهادگر حسین می‌گوید: «با حسین شوخی داشتم. یک بار بعد از خستگی یک کار طولانی به او گفتم با ساختن این ساختمان‌های نیمه‌کاره محرومیت از مملکت زدوده نمیشه. حسین لبخند زد و گفت "ساختمان رو که همه می‌توانند بسازند. ما این کار رو می‌کنیم و این سختی‌ها را می‌کشیم که آدم بسازیم." از دیگران می‌خواست برایش دعا کنند که مرگش شهادت باشد. می‌گفت اگر این طور نباشد همه ما بیچاره‌ایم.هیچ وقت از کار سخت گله نمی‌کرد.

خودش را خاص جلوه نمی‌داد و بی سر و صدا با همه زحماتی که می‌کشید در دانشگاه خواجه نصیر هم واحدهای دشوار مهندسی مکانیک را پاس می‌کرد. واضح‌ترین ویژگی حسین بی‌ادعا بودنش بود.کارهای سخت را بی سر و صدا انجام می‌داد. بعد از این که در یک سانحه رانندگی در مسیر روستای صعب‌العبوری به شهادت رسید قصد داشتیم برای مراسم‌ها کلیپی از تصاویر او تهیه کنیم و به زحمت دو یا سه عکس پیدا شد و آن‌ها هم زمانی بود که او متوجه عکاس نبود و یا این که در یک عکس دسته‌جمعی دیده می‌شد همیشه یک بیت شعر را زمزمه می‌کرد که در مورد خودش مصداق پیدا کرد:

ما سینه زدیم و بی صدا باریدند، از هر چه که دم زدیم آن‌ها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند

منبع: فارس منبع خبر

چند روایت از شهیدی که اردوی جهادی را سفر خودسازی می‌دید بیشتر بخوانید »

آتش «عباس دوران» در دژ نفوذناپذیر «صدام»

به گزارش مشرق، قبل از آزادسازی خرمشهر، عراق در چنین جایگاهی قرار داشت و یک سر و گردن از ما بالاتر بود و می‌توانست با فشارهای سیاسی، خود را به ما تحمیل کند ولی با آزادسازی خرمشهر قضیه برعکس شد و نظام بین‏‌الملل شاهد شکست نظامی – سیاسی عراق در این منطقه استراتژیک شد و این در حالی بود که عراق برگ برنده خود را برای اعمال نظرات نامشروع در منطقه از دست داد.

در شرایطی که خرمشهر آزاد شده بود کشورهای عرب منطقه که روی صدام و ارتش آن تکیه داشتند دچار وحشت شدند. آمریکا و برخی کشورهای عرب توصیه کردند که در این فضا و شرایط حاکم، هرچه سریع‏تر باید آتش‏‌بس برقرار شود.

در تشریح علل تصمیم برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها در بغداد می‌توان گفت که رژیم صدام که در آن شرایط از لحاظ سیاسی بسیار ضعیف شده بود، بهترین راه خروج از این بحران را برگزاری اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد در بغداد دانست زیرا از این طریق موفق می‌شد با صدور بیانیه و حربه‏‌های دیگر همه چیز را به نفع خود و به ضرر نظام جمهوری اسلامی ایران به پایان برساند.

از سوی دیگر، عراق بارها اعلام کرده بود که بغداد کاملاً امن است و حتی پرنده‌ای جرأت ندارد در آسمان بغداد پرواز کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنی در استان بغداد در دستور کار نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهی «الدوره» در جنوب شرقی شهر بغداد از برگزاری نشست سران غیرمتعهدها جلوگیری شود.

خلبان عباس دوران که بود؟

عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده متولد شد. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل و طی دوره تکمیلی به آمریکا اعزام شد و پس از اخذ نشان و گواهینامه خلبانی به ایران بازگشت.

وقتی جنگ تحمیلی در روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ آغاز شد در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیاتی فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) انجام وظیفه می‌کرد. او در طول جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز جنگی داشت.

بارها می‌گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.

عباس دوران هفتم آذرماه سال ۱۳۵۹ در یک عملیات متحورانه دو ناوچه نیروی دریایی عراق را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» غرق کرد، چنانچه می‌گفتند و به اثبات هم رسید نیروی دریایی عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبری به نابودی کشاندند. زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد وی اولین خلبانی بود که آمادگی خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد.

در سال ۱۳۶۱ جنگ تحمیلی هر روز شعله‏‌ورتر می‌شد و صدام رئیس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهدها سخن می‌گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به زعم خود به دژ نفوذناپذیری تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنزهای سفارشی‏‌اش را بر روی اتوبان‏‌های نوساز بغداد راه انداخت، خیلی خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ می‌کردند که ایران نمی‌تواند بغداد را ناامن کند. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، بیستم تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.

روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام دو سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آن‏ها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.

هواپیمای شماره یک: عباس دوران – منصور کاظمیان هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری هواپیمای شماره سه: توانگریان – خسروشاهی

ماجرای این مأموریت که خلبان عباس دوران در آن به شهادت رسید از زبان همکار و همراهش منصور کاظمیان خواندنی است:

وی می‌گوید: قبل از اینکه انجام این عملیات را به ما اعلام کنند عباس دوران به «امیدیه» رفته بود و قرار بود در صورتی که در «عملیات رمضان» نیاز شد، پرواز کند زیرا نیروی زمینی ارتش در این عملیات نیاز به حمایت‏‌های هوانیروز داشت. در نتیجه دو روز قبل از شروع عملیات عباس دوران به ما ملحق شد و به ما توضیح دادند که به علت حساسیت ویژه، این عملیات با سه هواپیما انجام خواهد شد. «هواپیمای شماره ۱ » من بودم و عباس دوران. «هواپیمای شماره ۲ » محمود اسکندری بود و ناصر باقری و «هواپیمای شماره ۳ »، توانگریان و خسروشاهی که البته قرار شده بود هواپیماهای شماره ۱ و ۲ به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه «الدوره» دیوار صوتی این شهر را نیز بشکنند و هواپیمای شماره ۳ نزدیک مرز به عنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما، عملیات را ادامه دهد.

ما به سمت بغداد پرواز کردیم. تقریباً ۱۵ کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏‌رو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما اصابت کرد. وقتی این گلوله‏‌ها به هواپیمای ما اصابت کرد عباس به من گفت که چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهراً موتور از کار افتاده است. به عباس گفتم چاره‏‌ای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم. زیرا در آن شرایط اگر باز می‌گشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار می‌گرفتیم بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با این که پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمب‏ها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم.

بعد از تخلیه بمب‏‌ها مسیری را ادامه دادیم که دقیقاً به سمت همان هتلی ختم می‌شد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهدها در آن برگزار شود.

زمانی که ما بمب‏‌ها را روی پالایشگاه الدوره می‌ریختیم آتش بی‌امان و شدید دشمن قطع نمی‌شد. در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت.

وقتی به پشت سرم نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش می‌سوزد. در آن لحظه بود که دیدم قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش می‌سوزد. دیگر حتی فرصت نشد که به عباس این قضیه را بگویم و نمی‌دانم چطور شد که صندلی من به بیرون پرت شد.

درست نمی‌دانم اما قبل از اینکه بخواهم به عباس بگویم که قسمت عقب هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود. نمی‌دانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم). یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت که هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود، یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها برخورد کرد. تازه فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است.

کاظمیان درباره عملیات‏‌های مهمی که با عباس دوران انجام داده است، می‌گوید: من از سال ۱۳۶۰ که عباس دوران به همدان منتقل شده بود با او آشنا شدم و در عملیات‏های زیادی با او شرکت کردم که مهم‏ترین آنها عملیات فتح‏‌المبین، عملیات بوشهر برای بمب‏‌باران اسکله‏‌های «البکر و الامیه» نزدیک بندر بصره و همچنین آخرین عملیات با هدف ناامن کردن شهر بغداد و به هم زدن کنفرانس غیرمتعهدها بود.

عباس دوران بین همه معروف بود. ترس را هیچ‏گاه در وجود او ندیدم. سخت‏‌ترین مأموریت‏‌ها را قبول می‌کرد و به تنها چیزی که فکر می‏‌کرد هدف بود. حتی یادم هست در عملیات بمب‏‌باران اسکله‌های «البکر» و «الامیه» در نزدیکی بندر بصره، بنا به دلایلی قرار شد که عملیات به صورت نیمه کاره متوقف شود ولی عباس دوران قبول نکرد و عملیات را به آخر رساند. او هیچ‏گاه در کابین صحبت نمی‌کرد و همیشه می‌گفت اگر از مسیر منحرف شدم و یا حالت نامتعادلی را مشاهده کردید آن وقت علاوه بر اینکه به من اعلام می‌کنید مواظب اطراف باشید.

منصور کاظمیان همزمان با شهادت عباس دوران به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه اسارت، بیست و چهارم شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت.

ناامن نشان دادن بغداد تنها راه جلوگیری از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها

سرهنگ ناصر باقری دیگر همرزم عباس دوران می‌گوید: این عملیات از لحاظ سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم بود، (هر چند که تا کنون مهجور مانده است) اگر کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در بغداد برگزار می‌شد صدام به مدت هشت سال ریاست آن را به عهده می‌گرفت. جمهوری اسلامی ایران اعتراض شدید خود را با تحریم کنفرانس نشان داده بود اما این امر کافی نبود و این کنفرانس نباید در بغداد برگزار می‌شد و ریاست آن به مدت هشت سال در دست صدام قرار می‌گرفت.

ایران از لحاظ سیاسی نتوانست مانع این امر شود و در نهایت متوسل به حربه نظامی شد. تنها راهی که می‌شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد ناامن نشان دادن شهر بغداد بود که صدام به امنیت آن خیلی افتخار می‌کرد. از سوی دیگر در آن زمان (سال ۱۳۶۱ ) ایران موشک دوربرد نداشت که بغداد را مورد هدف قرار دهد برای همین قرار شد این حرکت توسط هواپیماها انجام شود. این عملیات در ردیف عملیات «حمله به h-۳ » قرار دارد.(۱)

پیش از انجام عملیات به ما اعلام کرده بودند که درصد خطر این عملیات بالای ۸۵ درصد است. ۶ خلبان این سه هواپیمای (F-۴) نیز توسط ستاد کل انتخاب شده بودند. من با مرحوم اسکندری، شهید دوران با منصور کاظمیان و توانگریان و خسروشاهی خلبانان سه هواپیمای مذکور بودیم. در این بین من و اسکندری هر کدام ۶ بار بر فراز بغداد پرواز داشتیم ولی شهید دوران اولین پرواز بود که بر فراز بغداد انجام می‌داد. علیرغم اینکه تا آن زمان دوران دارای بیشترین پرواز عملیاتی بود.

در این عملیات، نیت، زدن شهر بغداد و مناطق مسکونی نبود بلکه قرار بود با حمله به پالایشگاه «الدوره» بغداد و کوبیدن نقاط حساس آن و شکستن دیوار صوتی، فقط یک جو روانی و ترس ایجاد کنیم. از سوی دیگر پدافند دشمن هم خیلی قوی بود. از بدو ورود ما به خاک عراق با یک دیواره آتش روبرو شدیم که پدافند سبک آنها ایجاد کرده بود. نزدیکی صبح بود که پدافند هوایی بغداد نیز ما را ردگیری کرد و ما در بین دو پدافند زمینی و هوایی قرار گرفتیم، به هر حال عملیات را ادامه دادیم و پالایشگاه را زدیم. در موقع رفتن، دوران که «لیدر»(سردسته) ما بود جلوی ما حرکت می‌کرد اما پس از عملیات و موقع برگشت از سمت دیگر شهر بغداد هواپیمای من و اسکندری جلو بود و دوران و کاظمیان پشت سر ما بودند.

پدافند سبک عراق هواپیمای ما را که شماره دو بودیم زد و تنها یک گلوله در کابین خلبان منفجر شد ولی در عین حال هواپیما به حرکت خود ادامه داد و فقط سرنشینان آن که من و اسکندری بودیم زخمی شدیم. در همین حین از هواپیمای شماره یک که دوران و کاظمیان در آن بودند اطلاع دادند که هواپیما را زدند.

اسکندری به آنها گفت عیب ندارد ما را هم زده‏‌اند پشت سر ما بیایید. دوران در جواب گفت: موتور شماره دو آتش گرفته و ما نمی‌توانیم بیاییم.

اسکندری مجدداً گفت: اگر می‌توانید بیایید، وگرنه بپرید بیرون. که بعد از این گفت‏‌وگو دیگر جوابی از آن طرف نیامد و ما بالاخره با وجود آتش سنگین پدافند دشمن برگشتیم و در همدان به زمین نشستیم. بعدها متوجه شدیم که در آن لحظه کاظمیان توسط دوران «Eject»(به بیرون پرتاب شده) و شهید دوران هم هواپیمای نیمه سوخته را به ساختمان هتل محل برگزاری کنفرانس کوبیده است.

صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. پیکر پاک شهید عباس دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت.

*****************

۱- در عملیات حمله به « H_۳ » جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با یک حمله غافلگیرکننده تعداد زیادی از هواپیماهای جنگی رژیم بعث عراق را از بین بردند. عراق این هواپیماها را برای در امان ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش به منطقه‌ای در نزدیکی مرز اردن منتقل کرده بود و هیچگاه تصور نمی‌کرد ایران بتواند در یک منطقه دورافتاده عراق عملیاتی انجام بدهد.

منبع: ایسنا منبع خبر

آتش «عباس دوران» در دژ نفوذناپذیر «صدام» بیشتر بخوانید »

روزی که «عباس» پرکشید

به گزارش مشرق، ۳۰ تیر ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۲۸ ذی القعده ۱۴۴۱ هجری قمری و ۲۰ جولای ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۳۰ تیر)

• ولادت شهید محسن فیاض‌بخش (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۷ ه.ش)

• شهادت شهید کوروش آستین فشان (استان مازندران، شهرستان محمودآباد) (۱۳۵۹ ه.ش)

• آغاز مرحله سوم عملیات رمضان (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت خلبان شهید عباس دوران (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی اسدیان (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید مقداد افسری حسین آبادی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید سهراب یداللهی کمانگرکلایی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید سیدابراهیم حسینی علی آبادی (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل قهرمانی (استان گلستان، شهرستان گنبدکاووس) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید علی‌محمد یاوری (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی عفت فخرآبادی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی دهستانی بافقی (استان یزد، شهرستان بافق) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید حسین توکلی بنیزی (استان یزد، شهرستان بهاباد، روستای بنیز) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید عباس قاسمی گیلوائی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید ولی‌الله شاه بابازاده خراط (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید اسفندیار لطفی ابوخیلی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید سلطان علی گرایلی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی محمد برادران آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین شاگردیان بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم سجاد عفتی (استان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید جمال الدین غیاثی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید سیدبزرگ آقامیری شکتایی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید خلیل شاهی زرین قبائی (استان آذربایجان شرقی) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا اسدیان (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید محسن زهتاب فرمانده سپاه سقز (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید بهروز چراغی (استان لرستان، شهرستان بروجرد) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی فروهی (استان خوزستان، شهرستان دزفول) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید جاوید زاهدی (استان گیلان، شهرستان رودبار، روستای خرمکوه) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید حمید اسدی پور گیاشی (استان گیلان، شهرستان رودبار، روستای کوک) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید علی‌محمد صادقیان (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید آریا غایب دوست (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی عباسی (استان اردبیل، شهرستان سرعین) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید اکبر حقیقت ایردموسی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید حمید اعظمی قره تپه (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید مرتضی امین چورته (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۷ ه.ش)

• شهادت شهید محسن عطائی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۷۱ ه.ش)

• شهادت شهید رمضان علی اسلامی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۷۱ ه.ش)

• شهادت شهید حمید حمیدی منش (استان لرستان، شهرستان خرم‌آباد) (۱۳۹۰ ه.ش)

• شهادت شهید عباس عاصمی در برخورد با تله دشمن در ارتفاعات جاسوسان و زبروبنه (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۹۰ ه.ش)

• شهادت شهید علی اکبر جمراسی در برخورد با تله دشمن در ارتفاعات جاسوسان و زبروبنه (استان مرکزی، شهرستان فراهان، دهستان تلخاب) (۱۳۹۰ ه.ش)

• شهادت شهید محمود احمدی‌تبار در برخورد با تله دشمن در ارتفاعات جاسوسان و زبروبنه (استان مرکزی، شهرستان ساوه، شهر غرق‌آباد) (۱۳۹۰ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی خبیر در برخورد با تله دشمن در ارتفاعات جاسوسان و زبروبنه (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۹۰ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالحسین موسوی‌نژاد در برخورد با تله دشمن در ارتفاعات جاسوسان و زبروبنه (استان مرکزی، شهرستان خمین) (۱۳۹۰ ه.ش)

• شهادت شهید عباس بهروزی (استان فارس، شهر خشت) (۱۳۹۸ ه.ش)

منبع: دفاع پرس منبع خبر

روزی که «عباس» پرکشید بیشتر بخوانید »

توصیفات حاج قاسم از منافقین +فیلم

به گزارش مشرق، زینب سلیمانی، بخشی از سخنان پدرش، شهید حاج قاسم سلیمانی را در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.

فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید:
video/mp4

دانلود

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

منبع خبر

توصیفات حاج قاسم از منافقین +فیلم بیشتر بخوانید »

توصیه شهید:‌ بدهکار بیت‌المال نباشید

به گزارش مشرق، شهید محمدرضا ثقفی از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در سال ۶۳ و در سن ۱۶ سالگی به شهادت رسید. وصیتنامه این شهید بزرگوار به این شرح است:

وَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ( احزاب – ۲۳ )

و از مومنین مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند،
وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند،
و بعضی چشم به راه هستند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده ‏اند.

بسمه تعالی

اینک که احساس میکنم،
آخرین لحظات زندگی خودرا میگذرانم و میل به هجرت دارم،
وصیتی چند برای شما عزیزان دارم.

هرگز از این که من شهید شده ام،
ناراحت وغمگین نباشید،
زیرا دشمن از غم شما خوشحال میشود.

و فکر نکنید که چون من از این دنیا رفته ام،
مرا از دست داده اید،
و به عینه که من اکنون به زندگی جاودانی رسیده ام،
شهادت یعنی آغاز یک زندگیه ی جاودانی و پر شکوه،
خوشحال هستم،
من شهید شده ام و نمرده ام،
و تا جان در بدن داشتم، به اسلام خدمت کرده ام.

پدر ومادر گرامی !
این وصیت را از من پذیرا باشید،
زیرا ثمره عمر من است،
همیشه در زندگی کارهایتان برای رضای خدا باشد،
و سعی کنید برای خدا قدم بردارید،
تقوا را پیشینه خود کنید،
و از آن مانند نوری در تاریکی ها استفاده کنید،
زیرا که بهترین خلق نزد خدا متقین هستند.

هرگز به حرف یک عده یاوه گو که می آیند،
و می گویند، پسرشان را به کشتن دادند، توجه نکنید!
اینان شیطان هستند،
و سعی کنید از آنها دوری بجویید !

سخنی با دوستان و همکلاسی هایم !

دوستان و برادران عزیز من،
اکنون که فکر می کنم و احساس می کنم،
آخرین لحظات عمر من است،
سعی دارم که تجربه عمر خودرا که،
با سختی ها به دست آمده، به شما بسپارم،
به آن عمل کنید انشا اللّه که موفق خواهید شد !

همیشه در زندگی سعی کنید،
کارتان برای خدا باشد،
همیشه به یاد مرگ باشید،
زیرا یاد مرگ شما را از ادحام گناه وامیدارد…

سعی کنید وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهید،
تا به بیت المال بدهکار نباشید،
از مادیات دوری بجویید،
و با معنویات پیوند برقرار کنید،
قرآن زیاد بخوانید،
ذکر خدا را زیاد بگویید،
و به فکر اموات وشهدا باشید،

روزی در کنار شما بودند و با شما بودند،
امّا دیگر نیستند،
این تجربه ای است با ارزش،
سعی کنید یاد مرگ از شما بیرون نرود،
ضمنا جبهه ها این میعاد گاه عاشقان اللّه را فراموش نکنید،
سفره ای است پهن، هر که بیشتر از آن بهره ببرد،
در قیامت سپیده تر است.

به جبهه ها بروید و با دشمنان اسلام بجنگید،
ان شااللّه که به زودی به کربلا میرسید،
و زیارت می کنید به یاد ما باشید،
در پایان از تمام مربیّان و مسئولین دبیرستان،
کمال تشکّررا دارم.

ان شااللّه که همه ی آنها از ما راضی هستند.

والسّلام

#محمدرضا_ثقفی – ۱۳۶۳/۱۲/۲۰

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

ولادت ۴ فروردین ۱۳۴۷

مزار قطعه ۵۰ ردیف ۶۹ شماره ۱۰

شهادت ۱۹ اسفند ۱۳۶۳

شرق دجله عملیات بدر

منبع خبر

توصیه شهید:‌ بدهکار بیت‌المال نباشید بیشتر بخوانید »