مجاهدت

راز «احمد» برای نپوشیدن لباس سپاه در روستا

به گزارش مشرق، احمد احمدی سال ۱۳۴۵ در روستای «کرسف» از توابع شهرستان «خدابنده» استان زنجان به دنیا آمد. پدرش به شغل کشاورزی و دامداری اشتغال داشت. مادر او درباره تولد فرزندش می‌گوید: «قبل از بدنیا آمدن احمد در خواب دیدم که وسط ابرها هستم و بالا می‌روم. با خود گفتم یا حضرت ابوالفضل (ع) مرا از اینجا نجات بده؛ این را که گفتم دیدم قنداقی روی دامنم افتاده است. گفتم خدا را شکر به خاطر این بچه از اینجا نجات می‌یابم. از آنجا که نجات پیدا کردم به خانه رسیدم که از جلوی آن جوی آبی زلال و صاف جریان داشت. ناگهان قنداق از دستم به داخل آب افتاد سریع دویدم و آن را از آب گرفتم و گفتم خدایا من این بچه را از آب گرفتم ولی نمی‌دانم عاقبتش چگونه خواهد شد.»

احمد دوران کودکی را در دامان پدر و مادری مهربان و با ایمان سپری کرد. پس از آن برای تحصیل، در دبستان زادگاهش نام‏‌نویسی کرد و دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند. طی این دوران علاوه بر کتاب‌های دوره ابتدایی به خواندن قرآن و گلستان سعدی نیز علاقمند بود و با شور و حال خاصی مطالعه می‌کرد.

در ایام تعطیلات و اوقات فراغت در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می‌کرد. در آن زمان روستای «کرسف» با مشکل بی‌آبی مواجه بود و احمد خیلی از اوقات برای همسایه‏‌ها و نزدیکان با سطل آب می‌آورد و در کارهایشان کمک می‌کرد. احمد از طفولیت با قرآن مأنوس شد. مادرش می‌گوید: «از هفت سالگی خواندن نماز را آغاز کرد. با وجود سن کم به مسجد می‌رفت و در هیات‏‌های زنجیرزنی و عزاداری شرکت می‌کرد و علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشت.»


شهید احمد احمدی (نفر سمت چپ)

در زمان اوج‏‌گیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، احمد ۱۲ ساله بود، با وجود این در اغلب تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. برادرش می‌گوید: «برای کار به تهران رفته بودیم. اولین راهپیمایی در تپه قیطریه شروع شد؛ ما در تهران در سازمان آب و در چهارراه ملت کار می‌کردیم. در روز راهپیمایی احمد موقع ناهار آمد وسایل کار را زمین گذاشت و لباس پوشید؛ گفتم: کجا؟ گفت می‌خواهم در راهپیمایی شرکت کنم، گفتم خطرناک است، گفت نباید به اینگونه مسائل توجه کنی عوامل رژیم تیربار و تانک و… در خیابان‌ها مستقر کرده بودند، ولی در راهپیمایی شرکت کردیم و تا خیابان آزادی رفتیم سپس متفرق شدیم. من گفتم: تهران شلوغ شده، بهتر است به روستا برگردیم، کار را نیمه‌تمام رها کرده به روستا برگشتیم. در روستا نیز تظاهرات شروع شده بود و احمد باز در این راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد.»

پدر احمد در سال ۱۳۵۸ از دنیا رفت و خانواده او با مشکلات اقتصادی مواجه شد، لذا احمد به ناچار کار و فعالیتش را دو چندان کرد تا کمک مؤثری برای مادر در تأمین قسمتی از نیاز خانواده باشد. با وجود این مشکلات، احمد تحصیل خود را ادامه می‌داد.

با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج محل درآمد و پس از چندی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد این نهاد شد. هنوز سه یا چهار ماه از جنگ نگذشته بود که حال و هوای رفتن به جبهه وی را بی‌تاب کرد و سرانجام از طرف سپاه به جبهه اعزام شد. برادرش می‌گوید: «با هم در تهران بودیم و حدود سه یا چهار ماه بود که جنگ شروع شده بود، من در تهران ماندم و احمد به روستا برگشت. بعد از چند روز من هم برگشتم ولی احمد را ندیدم وقتی از مادرم سؤال کردم، جواب داد احمد به جبهه اعزام شده است، گفتم چطور رفت او که آموزش نظامی ندیده بود؟ با اعزام بعدی من هم به جبهه اعزام شدم؛ دو ماه آموزش دیدم و در این مدت اصلاً احمد را ندیدم. آن ایام جنگ در اهواز و اطراف آن جریان داشت، در طول پنج ماه احمد را ندیدم وقتی به مرخصی برگشتم او هم به مرخصی آمده بود.»

احمد مواقعی که به مرخصی می‌آمد با لباس شخصی وارد روستا می‌شد، دوست نداشت کسی او را در لباس بسیجی یا سپاهی ببیند. مادرش می‌گوید: «وقتی به مرخصی می‌آمد به خانه دایی‌اش می‌رفت، لباسهایش را عوض می‌کرد و وارد ده می‌شد. یک بار از او پرسیدم احمد تو چرا با لباس سپاه وارد ده نمی‌شوی، چند لحظه مکثی کرد و گفت: من اگر با لباس سپاه به ده بیایم آن وقت مردم می‌گویند پسر چوپان عباس به کجا رسیده که لباس سپاهی می‌‏پوشد؟!»

خانواده احمد با مشکل اقتصادی حادی مواجه بود ولی او حضور در جبهه را واجب‏‌تر از این مسائل می‌دانست. با وجود این برای اینکه کمکی هر چند اندک برای مادر و خواهرانش باشد ایامی را که به مرخصی می‌آمد بعد از دیدار خانواده بلافاصله به تهران می‌رفت به کار بنایی می ‏پرداخت و دستمزدش را پس‌‏انداز کرده به مادرش می‌داد و دوباره به جبهه بر می‌گشت.

در سال ۱۳۶۴ به پیشنهاد مادرش با دختر خاله‏ اش «فاطمه اسکندری» عقد کرد. مادرش می‌گوید: «عروس دختر خواهرم بود، یک نفر را پیش احمد فرستادم و گفتم اگر مایل باشد او را نامزد کنیم. او هم در جواب گفته بود اختیار با مادرم است.» با توافق احمد و فاطمه، مراسم عقد برگزار شد و پس از یکسال با هم ازدواج کردند. رابطه احمد با همسرش خیلی خوب بود. حدود یکسال زندگی مشترکی که با هم داشتند، احمد اغلب اوقات را در جبهه حضور داشت و کمتر به مرخصی می‌آمد، برادرش می‌گوید: «اکثراً در جبهه بود، خواهرانش به او می‌گفتند تو که این همه به جبهه می‌روی مواظب خودت باش، در جواب می‌گفت: مگر با مواظبت من چیزی عوض می‌شود؛ خدا هرچه برایم مقدر کرده پیش خواهد آمد.»

احمد در مقاطع مختلف مسئولیت‌های گوناگونی داشت و ۳۷ پایگاه زیر نظر او بود، ولی دوست نداشت کسی بفهمد چه کاره است و چه کار می‌کند. برادرش که بسیاری از اوقات همرزم او بود، می‌گوید: «روزی در یک ده به نام «گلی» بچه های اطلاعات خبر دادند که امشب دشمن می‌آید. همان لحظه به راه افتادیم و در مکانی به ما دستور دادند همانجا کمین بزنیم. احمد به من گفت من در داخل ده خواهم ماند تو یک آر.پی.جی.زن و یک تیربارچی را به بالای تپه نزدیک ده ببر و آن‌ها را آنجا مستقر کن و خودت به طرف شیاری که در سمت غرب ده وجود دارد برو تا اگر دشمن خواست از آن قسمت فرار کند جلویشان را بگیری. اوایل شب درگیری شروع شد با شجاعت و مقاومت بچه‏‌ها دشمن عقب‏‌نشینی کرد، بعد از لحظاتی متوجه شدم کسی بسوی من می‌آید، کمی صبر کردم تا نزدیک شد آرام اسلحه را به سینه ‏اش تکیه دادم برگشت و گفت داداش نزن، منم احمد؛ اسیری را که با خود آورده بود تحویل من داد و برگشت، تا صبح درگیری ادامه داشت.

شهید احمد احمدی در وصیتنامه‌ای که در تاریخ ۱۳۶۶/۰۳/۱۰ ـ شش روز قبل از شهادتش نوشت ـ آورده است: «مادرم مبادا بعد از شهادت من گریه کنی، یا ناراحت باشی. مادرم و خواهران و همسرم، استقامت کنید و گریه نکنید… پیام من این است برای مردم ایران، عزیزان و سروران، ما انقلاب را برای احیای اسلام شروع کردیم این خیلی مهم است ولی مهمتر از آن ادامه و ابقای آن است. نباید صحنه ‏ها را خالی بگذاریم، به هیچ‌وجه شانه خالی کردن از مسئولیت‌ها قابل قبول نیست، مادرم و همسرم اگرچه از من یادگاری نمانده است، برای من این بس که شهید راه خدا شدم. همسرم صبور باش، خواهرانم صبور باشید.»

سرانجام احمد احمدی پس از شش سال حضور مداوم در جبهه در تاریخ ۱۳۶۶/۰۳/۱۶ هنگام گشت‌زنی در محورهای سردشت، بر اثر اصابت تیر مستقیم از طرف دشمن به ناحیه سر به شهادت رسید. برادرش می‌گوید: «شبی که احمد به شهادت رسید به ما بی‌سیم زدند که دشمن امشب به زندزیران خواهد آمد، اگر امکان دارد به این منطقه بیائید. با وجود مسافت زیاد به راه افتادیم وقتی به روستا رسیدیم درگیری شروع شده بود. حدود ساعت چهار صبح بود که رحیم به من گفت احمدی، مثل اینکه احمد نیست. در جواب دوستم گفتم: احمد مشغول است. گفت اگر مشغول بود به ما سر می‌زد. تا نیم ساعت دیگر نیز از او خبری نشد و منطقه زیر آتش دشمن بود، به آر.پی.جی‏‌زن‌ها گفتم مرا پوشش دهند تا به جلو بروم و خبری از احمد بیاورم، وقتی او را پیدا کردم تیر خورده بود. او را بلند کردم و روی زانو تا گردنه مهاباد زندزیران بردم. گلوله به پشت گردن او خورده بود، تا گردنه با من حرف می‏‌زد و وقتی به گردنه رسیدیم، شهید شد. تا صبح کنارش ماندم، صبح که بچه‌ها آمدند با بی‌سیم از سردشت آمبولانس آوردند و از آنجا پیکرش را با هلی‌کوپتر به ارومیه بردند.»

شهید احمد احمدی حدود یکسال فرمانده گروهان بود و بعد از آن فرمانده گردان شد. چند روزی به شهادتش مانده بود که فرمانده لشکر گفت: «گردان را تحویل «حسن عبدلی» بده و فتوکپی شناسنامه خودت و همسرت را بیاور و عملیات را تحویل بگیر. ایشان می‌خواست بیاید و مدارک را ببرد که دو روز بعد از آن شهید شد. تواضع و فروتنی احمد به حدی بود که دوست نداشت کسی بفهمد او در جبهه چه‏ کار می‌کند و چه کاره است، به طوری که موقع دفن شهید، همشهری‌هایش اذعان داشتند که احمد شهید شد ولی ما نفهمیدیم او کی بود و در جبهه چه‏ کار می‌کرد.»

منبع: دفاع پرس منبع خبر

راز «احمد» برای نپوشیدن لباس سپاه در روستا بیشتر بخوانید »

رویای صادق مادر شهید مدافع حرم +فیلم وعکس

به گزارش مشرق، پس از چهار سال و دو ماه پیکر شهید مدافع حرم علی جمشیدی به اتفاق پیکر هم‌رزم شهیدش سعید کمالی به وطن بازگشت، خبر خیلی سریع پخش شد، و از آن لحظه دیدارها، تبریک‌ها و عرض ادب‌ها شروع شد.

بیشتر بخوانید:

تشییع دو شهید مدافع حرم خان‌طومان در مازندران

فعالان رسانه‌ای شهرستان نور نیز از غافله عقب نماندند و با دسته گلی به دیدار خانواده بسیجی شهید مدافع حرم علی جمشیدی رفتند تا ضمن تبریک، آمادگی خود را جهت هر چه با شکوه‌تر برگزار شدن مراسم استقبال، وداع، تشییع و تدفین اعلام و با تجدید بیعت بر ادامه راه شهدا تاکید کردند.

در این دیدار از مادر شهید جمشیدی خواسته شد تا احساس خود از بازگشت پیکر فرزند، خاطره‌ ای این لحظات را بیان کند.

محترم کاویانپور(مادر شهید جمشیدی) ابتدا از فعالیت‌های فرهنگی، اردوهای جهادی و حضور هر ساله شهید در منطقه محروم سیستان و بلوچستان، گروه‌های امر به معروف، ایستگاه‌های صلواتی، هیأت‌ها و دفاع از حریم و حرم گفت و افزود: شب قبل از خبر آمدن پیکر شهید، او را در خواب دیدم، لباس طلبگی بر تن داشت و بر روی ایوان خانه مشغول اذان و دعا برای همه بود و من به او گفتم تو که طلبه نبودی….

وی ادامه داد: فردای آن شب خبر بازگشت پیکر و لباس رزم او را آوردن و من خوشحال شدم، ان‌شاء الله همه شهدای جاویدالاثر به وطن بازگردند و چشم انتظاری خانواده‌ها تمام شود.

کاویانپور خاطر نشان کرد: ما امانتی داشتیم و این امانت را برای خدا دادیم و حضرت زینب لطف کرد و پیکرش را به ما برگرداند.

وی از لحظه حضور در حرم ثامن‌الحجج علی‌ابن موسی‌الرضا(ع) همراه پیکر فرزند شهیدش هم چنین گفت: بسیار حال خوبی داشتم که با شهیدم خدمت آقا رسیدم و با هم زیارت کردیم.

دانلود

بسیجی شهید علی جمشیدی یکی از ۱۳ شهید مدافع حرم خان‌طومان بود که به قافله شهدای کربلا پیوست و پیکر مطهرش بعد از چهار سال به اتفاق شهید کمالی به آغوش میهن بازگشت و قرار است دوشنبه در مرکز استان و سه‌شنبه در شهرستان نور تشییع و تدفین شود.

منبع: فارس منبع خبر

رویای صادق مادر شهید مدافع حرم +فیلم وعکس بیشتر بخوانید »

تحویل ۴۰ واحد مسکونی دیگر به سیل‌زدگان توسط سپاه

به گزارش مشرق، روز یکشنبه در مراسمی با حضور سردار حسن حسن زاده فرمانده سپاه حضرت سیدالشهداء(ع) تهران سردار مرتضی کشکولی فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل(ع)استان لرستان، سردار مصطفی ربیعی مشاور فرماندهی کل سپاه در امور محرومیت‌زدایی و سردار سید ضیاءالدین حزنی دبیر قرارگاه محرومیت زدایی سپاه و فرماندار پلدختر ۴۰ واحد مسکونی احداثی سپاه افتتاح شد.

بیشتر بخوانید:

جزئیات پرداخت وام و کمک بلاعوض به سیل‌زدگان

شهر پلدختر ۹ ماه پس از سیل +عکس

این واحدهای در روستاهای مورانی، خرسدر و چم گز احداث و تحویل داده شد.

منبع: فارس منبع خبر

تحویل ۴۰ واحد مسکونی دیگر به سیل‌زدگان توسط سپاه بیشتر بخوانید »

روایتی متفاوت از سرنوشت حاج احمد در کتاب «راز احمد»

به گزارش مشرق، یک نویسنده کتاب گفت: جذابترین بخش کتاب «راز احمد» متعلق به بخش آخر کتاب است زمانی که با سپهبد شهید قاسم سلیمانی دیدار داشتم و حقایق مهمی را از زبان او شنیدم.

حمید داودآبادی پیرامون مضمون کتاب «راز احمد» گفت: کتاب «راز احمد» سرنوشت حاج احمد متوسلیان است روایتی متفاوت و کامل از سفر بی بازگشت سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت که برای اولین بار منتشر می‌شود.

وی در همین راستا ادامه داد: حدود ۳۸ سال پیش هنگامی که رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد عده‌ای از نیروهای ایرانی به لبنان اعزام شدند و در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ حاج احمد متوسلیان به همراه سید محسن موسوی، علی رستگار و کاظم اخوان در شمال بیروت هنگامی که در پشت یک ایست بازرسی قرار گرفته بودند ربوده شدند از آن به بعد تنها اطلاعات ضد و نقیضی از این افراد کم و بیش منتشر می‌شد، اما اطلاعات دقیق و کامل از سر نوشت آن‌ها به دست نیامد.

داود آبادی به تلاش‌های خود پیرامون شفاف سازی و رفع ابهام از سرنوشت حاج احمد متوسلیان و همراهانش در آثار خود اشاره و بیان کرد: من ۳۵ سال است که روی پرونده حاج احمد متوسلیان و همراهانش کار می‌کنم، همه این سال‌ها هزینه‌های تحقیقات و سفرهای این تحقیقات را خودم پرداختم، برای پیگیری‌ها بیشتر به لبنان و سوریه رفتم و پس از مصاحبه و بررسی‌های میدانی لازم همچنین کسب اطلاعات به ایران بازگشتم.این نویسنده کتاب در همین راستا بیان کرد: از سوی دیگر برای دست یابی به اطلاعات بیشتر با مسئولانی که در این زمینه منابع موثق و اطلاعات کامل داشتند گفت‌وگو کردم لذا اولین کتاب خودم را سال ۸۴ منتشر کردم که به نوعی روزشمار گروگان گیری حاج احمد متوسلیان بود و با عنوان «کمین جولای ۸۲» منتشر شد که بعدها به زبان انگلیسی‌ نیز ترجمه شد.

در سال ۹۸ نیز کتابی از من با عنوان «۳۷ سال» منتشر شد که حاوی مجموعه مقالاتی از یافته‌هایم در مورد حاج احمد متوسلیان بودوی پیرامون مضمون کتاب «راز احمد» ابراز کرد: آخرین کتاب من پیرامون حاج احمد متوسلیان و همراهانش در پی‌تکمیل تمامی تحقیقات و بررسی‌هایم بود، کتاب «راز احمد» به عبارتی روایت خودم از حاج احمد متوسلیان است که حضور او از خرمشهر تا لبنان را در بر می‌گیرد. این کتاب خاتمه‌ای بر روایت‌های متعدد بود که در این سال‌ها پیرامون حاج احمد متوسلیان بیان شده است.

کتاب «راز احمد» ۴۵۰ صفحه تحقیقات من و ۲۵۰ صفحه نیز مستنداتی است که در این زمینه جمع‌آوری کردم.داود آبادی پیرامون حاج احمد متوسلیان ابراز کرد: حاج احمد از جمله شهدایی است که روایت‌های متعدد در مورد ناپدید شدنش وجود دارد، حتی برخی نقل می‌کردند که حاج احمد متوسلیان هنوز زنده است و در زندان‌های رژیم صهیونیستی قرار دارد. من تحقیقاتم را بر پایه روایت‌ها واقعی پایه‌گذاری کردم لذا کتاب «راز احمد» مستندی حقیقی از زندگی و سرنوشت حاج احمد متوسلیان است.

وی شیوه نگارش کتاب «راز احمد» را مورد بررسی قرار داد و بیان کرد: تمام مستندات و تحقیقاتی را که در پی چند سال کار مستمر انجام داده بودم و تمام مقالات و گزارش‌های مستندم را یکپارچه در قالب یک روایت منتشر کردم، برای اولین بار از این قلم استفاده کردم قلمی که معتقدم توانست بسیار جذاب و ارزشمند نقش آفرینی کند، تمام مستندات را به صورت قصه و داستان تعریف کردم همه عناصر حقیقی هستند و عنصر خیال در این کتاب راهی ندارد.داوود آبادی کتاب «راز احمد» را از زاویه‌ای متفاوت مورد بررسی قرار داد و بیان کرد: در کتاب «راز احمد» و در فصل‌های آخر کتاب به دو مقوله مهم اشاره کرده‌ام همچنین به سخن سپهبد شهید قاسم سلیمانی که بسیار مهم بود.

وقتی در سال ۹۷ و پس از تلاش‌های مستمر برای دیدار و گفت‌وگو با برخی مسئولان رده بالا در مورد آخرین خبرهای موثق از حاج احمد متوسلیان ملاقات داشتم به نکاتی مهم دست یافتم دیدار من با سردار محسن رضایی و سپهبد شهید قاسم سلیمانی نتایج قابل توجهی را در اختیار من گذاشت.وی جذاب‌ترین بخش کتاب «راز احمد» را متعلق به بخش آخر دانست و اظهار کرد: جذابترین بخش کتاب «راز احمد» متعلق به بخش آخر کتاب است زمانی که با سپهبد شهید قاسم سلیمانی دیدار داشتم و حقایق مهمی را از زبان او شنیدم.

وی پیرامون دیگر ویژگی های کتاب «راز احمد» تصریح کرد: کتاب «راز احمد» حاوی مستنداتی خواندنی و جذاب است که برای اولین بار مطرح شده و برای کسانی که به دنبال پرونده حاج احمد متوسلیان هستند بسیار ویژه خواهد بود، در این کتاب سیره و روش حاج احمد متوسلیان در زندگیش را نیز مطرح کردم، در طی این سال‌ها آنقدر به دنبال ربوده شدن حاج احمد متوسلیان بودیم که فراموش کردیم این فرد پیشنه و تفکرات خاص خود را نیز داشته است.

داودآبادی پیام کتاب «راز احمد» را مورد بررسی قرار داد و خاطرنشان کرد: نسل امروز ما زمانی پا به عرصه زندگی گذاشتند که دیگر حاج احمد وجود ندارد لذا معتقدم این حق جوانان و نوجوانان است که سرداران خود را بشناسند افرادی که صادقانه برای سرزمین خود، دفاع از انسانیت و اسلام تلاش کردند، آنان با آرمان‌های انقلاب پیمان بستند و بر روی اعتقادات خود تا پای جان ایستادند و این بسیار مهم است.

منبع: میزان منبع خبر

روایتی متفاوت از سرنوشت حاج احمد در کتاب «راز احمد» بیشتر بخوانید »

شبکه نمایش خانگی فرصتی برای ثبت وقایع جنگ است

به گزارش مشرق، نزدیک به یک دهه از عمر سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی می‌گذرد، از تولید و پخش سریال «قلب یخی» به کارگردانی «محمدحسین لطیفی» تا امروز چندین سریال ساخته و روانه بازار شده است. سریال‌هایی که با دارا بودن جذابیت‌های بصری، موضوعات تابوشکن، چالش‌برانگیز و حساسیت‌زا و البته ساختارشکن خود توانستند مخاطبان بسیاری را به خود جلب کنند. با این وجود آثار تولید شده حتی کمترین قرابت را با سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی را نداشتند.

این سریال‌ها جز در نام شخصیت‌ها و دیالوگ‌هایی که به زبان فارسی ادا می‌شود، عملاً ایرانی نبودند. به تعبیری سریال‌فارسی‌هایی بودند که سعی داشتند با همتاهای خود در تلویزیون موفق‌تر باشند؛ اما در بهترین حالت متفاوت بودند و نه موفق. جز در شکل آرایش چهره و نوع پوشش شخصیت‌های زن، حتی از نازل‌ترین آثار تلویزیونی نیز نازل‌تر بودند.

روابط آزاد زنان و مردان، عشق‌های مثلثی و مربعی، خیانت، هدف گرفتن شالوده خانواده، به حاشیه رفتن نقش پدر و مادر، متزلزل بودن کانون خانواده، اشرافیت‌زدگی، مصرف‌گرایی و… از مؤلفه‌هایی هستند که به‌کرات در سریال‌های شبکه خانگی استفاده شده است و نه‌تنها سازندگان آن‌ها مورد سؤال قرار نگرفتند، بلکه کوچک‌ترین تذکری هم به آنها داده نشد. حتی در زمان دادن مجوزها نیز نظارتی صورت نگرفت.

با وجود عمر ده‌ساله سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی و در میان انبوه سریال‌های متعددی که به دست مخاطب رسید، حتی یک سریال با موضوع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و جبهه مقاومت ساخته نشد. این نکته به‌تنهایی و به‌اندازه کافی برای همه‌کسانی که دغدغه حفظ ارزش‌های انقلاب اسلامی و موضوعات مرتبط با آن را دارند هشداردهنده هست تا نیازی به تحلیل و بررسی نداشته باشد.

وحدت نظر نهادهای به‌اصطلاح ارزشی که هرکدام سعی دارند به‌تنهایی به تولید محتوا اقدام کنند، می‌تواند قدم مثبتی در این حوزه محسوب شود. برخی از این نهادها که داعیه انقلابی بودن دارند متأسفانه با جزیره‌ای و عمل کردن و موازی کاری باعث هدر رفت سرمایه انسانی و منابع مالی می‌شوند. هر چه این نهادها در عرصه شبکه نمایش خانگی منفعلانه عمل کنند، مسلماً فضا برای سریال‌های هنجارشکن بازتر می‌شود تا جایی که بعد از چندین سال بخشی از فرهنگ جامعه متأثر از غرب‌گرایی و اشراف‎زدگی چنین سریال‌هایی خواهد شد.

علاقه عموم مخاطبان به سریال‌های تاریخی فی‌نفسه فضایی را برای پرداخت به وقایع تاریخ انقلاب و تاریخ جنگ تحمیلی فراهم می‌کند. تعلل و تغافل برخی مدیران فرهنگی برای تشویق فیلم‌سازان به این حوزه به‌هیچ‌عنوان قابل توجیه نیست. سوژه‌های پرشماری در حوزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس وجود دارد که بسیاری از مردم از آن آگاهی ندارند و پرداخت به آن‌ها در قالب سریال می‌تواند حقایق بسیاری را روشن و شبهات متعددی را مرتفع کند.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

شبکه نمایش خانگی فرصتی برای ثبت وقایع جنگ است بیشتر بخوانید »