مجاهدت

وقتی ایران کشتی و هلیکوپتر آمریکایی را زد + عکس و نقشه

به گزارش مشرق، نادر مهدوی یکی از شهدای جنگ ایران با آمریکاست که چندسال پیش به‌عنوان شهید شاخص سال معرفی شد و شباهت‌هایی با حاج‌قاسم سلیمانی، دیگر شهید مبارزه با آمریکا دارد. مهدوی، فرمانده نیروهای مقابله به مثل ایران در خلیج فارس بوده که وظیفه اصلی‌شان، ناامن‌کردن خلیج‌فارس برای عراق، حامیانش و آمریکا بوده است. چون پیش از آن، طرف مقابل، خلیج‌فارس را برای ایران ناامن کرده بودند.

نیروهای مقابله به مثل در سال‌های دهه ۶۰ شباهت‌های جالبی با نیروهای مدافع حرم در سال‌های دهه ۹۰ دارند. ازجمله این‌که از سال ۶۵ تا ۶۶ تقریباً با پنهان‌کاری، عملیات می‌کردند اما فعالیت‌ها و ایثارگری‌شان از جایی به بعد علنی شد. منصور زارعی یکی از رزمندگان مقابله به مثل در خلیج‌فارس در خاطرات خود گفته است: «حتی خانواده‌هایمان از ماهیت اصلی کارمان مطلع نبودند. حال (سال ۶۶) کار چنان آشکار شده بود که حتی مردم کوچه و بازار هم می‌دانستند که قرار است یک عملیات دریایی بزرگ صورت بگیرد.» درباره مدافعان حرم هم، تبلیغات آمریکا و متحدانش، باعث شد فعالیت‌های رزمندگان این جبهه برای چندی پنهان بماند و از برهه‌ای به بعد، علنی شود.

علاوه بر این‌که نادر مهدوی و حاج قاسم سلیمانی از یک‌نسل هستند، تشابه دیگرشان، شهادت به دست آمریکایی‌ها و تشییع پرشور پیکرشان است. دیگر تشابه این دو شهید، دعا و درخواست زیادشان از خدا برای شهادت است که طبق روایات و خاطرات به‌جا مانده، تبدیل به یک‌عادت و رفتار فردی شده بوده است. به‌هرحال با توجه به اتفاقات اخیر، اعزام نفت‌کش‌های ایران به ونزوئلا و جنگ رسانه‌ای پیرامون آن، و پیشینه جنگ‌های دریایی ایران و آمریکا، بد نیست کمی تاریخ را ورق بزنیم و از شهدایی یاد کنیم که بدون تعارف و به علت مواجهه مستقیم با ارتش آمریکا، جان خود را اصطلاحاً کف دست گرفته و راهی دریا شدند. چون به گفته راویان، جنگ در دریا هم بسیار سخت‌تر و خطرناک‌تر از خشکی بوده و هست.

یکی از منابع مکتوبی که درباره شهید نادر مهدوی و گروه تحت فرمانش در خلیج فارس منتشر شده، کتاب «بار دیگر، نادر» نوشته سید قاسم یاحسینی است که تاریخ شفاهی زندگی این شهید را شامل می‌شود و چندسال پیش توسط انتشارات فاتحان چاپ شد. به گفته یاحسینی که گردآورنده و نویسنده خاطرات این کتاب است، درباره گروه مقابله به مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در خلیج فارس، حتی بیش از ۲۰ درصد ماجرا هم روایت نشده و بنا به برخی ملاحظات امنیتی، حقوقی و بین‌المللی، احتمالاً تا ۱۰ ها سال بعد نیز همه ابعاد ماجرا روایت نخواهد شد. حسن فقیه، برادر نادر مهدوی هم در خاطرات خود درباره گروه مقابله به مثل سپاه در خلیج‌فارس گفته است: «من متاسفم که بنا به دلایلی نمی‌توانم درباره همه ابعاد مختلف عملیات مقابله به مثل در خلیج‌فارس و نقش نادر چیز زیادی همراه با جزئیات تعریف و روایت کنم.» به گفته این راوی، اگر روزی مجالی پیش بیاید، معلوم خواهد شد نادر و گروهش چه تلاش‌های حیرت‌انگیز و پرخطری برای ضربه‌زدن به دشمنان و آمریکایی‌ها انجام داده‌اند.

به‌هرحال درباره گروه مقابله به مثل، اطلاعات مستند چندان زیادی در دسترس نیست و به گفته یاحسینی، مدارک و اسنادی که خوراک و منبع کار تاریخ‌نگاران آکادمیک باشد، هنوز در اختیار مورخان قرار نگرفته‌اند. نه‌تنها سپاه پاسداران هنوز، اسناد کامل ماجراهای گروه مقابله به مثل را منتشر نکرده بلکه نیروی دریایی آمریکا هم، اسناد، متن بازجویی‌ها و اطلاعات محرمانه‌اش را در این‌باره در اختیار تاریخ‌پژوهان قرار نداده است. بنابراین درباره نادر مهدوی و گروهش، هنوز ناگفته‌های زیادی وجود دارد که برای فرونشاندن عطش علاقه‌مندان، فعلاً می‌توان به منابعی چون کتاب «بار دیگر، نادر» بسنده کرد. به گفته راویان حاضر در کتاب پیش‌رو، اوضاع داخلی و جهانی برای انتشار همه اطلاعات مربوط به آن دوران، مساعد نیست اما نقطه پایان را می‌توان روز ۱۶ شهریور سال ۶۶ دانست که با آخرین عملیات نادر و گروهش، هسته نیروهای مقابله به مثل در بوشهر از هم پاشید و در مناطق دیگر هم کار متوقف شد.

نکته تاریخی مهمی که جوانان امروز باید از آن آگاه شوند، این است که مقابله مستقیم ایران و آمریکا در امور نظامی، تنها به شهادت سردار سلیمانی و پاسخ موشکی ایران در کوبیدن پایگاه عین‌الاسد خلاصه نمی‌شود و این دو کشور سال‌هاست در حال جنگ هستند که نمودهای آن گاهی خود را در ساحت اقتصادی نشان می‌دهند، گاهی نظامی و گاهی هم در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی. اما این جنگ از زمانی که پای آمریکا به ایران باز شده _ یعنی جنگ جهانی دوم_ تا امروز همیشه ادامه داشته و کشمکش بین دو کشور، فراز و فرودهای مختلفی داشته است. در زمینه مقابله به مثل ایران با آمریکا در خلیج‌فارس هم خاطرات زیادی وجود دارد که در آن‌ها، رزمندگان ایرانی هرآن منتظر بوده‌اند توسط ناو یا هلی‌کوپترهای انگلیسی و آمریکایی مورد هدف قرار بگیرند و یا مورد هدف قرار گرفته‌اند یا مثلاً پس از زدن اهدافِ از پیش‌تعیین‌شده، توسط هلی‌کوپترهای آمریکایی تعقیب شده و در معرض خطر انهدام قرار گرفته‌اند. در نتیجه یکی از عملیات‌های مقابله به مثل ایران در خلیج فارس بوده که هلی‌کوپترهای عراقی یا آمریکایی به جزیره و پایگاه این نیروها حمله کرده و آن‌جا را بمباران می‌کنند که موشک‌هایشان به آشپزخانه پایگاه اصابت کرده و به قول راویان، آن محدوده را با خاک یکسان می‌کند.

درباره برخی‌عملیات‌های گروه مقابله به مثل، توسط گروه روایت فتح گزارش تهیه شده و به گفته راویان حاضر در کتاب «بار دیگر، نادر» نوار مصاحبه‌های مربوط به آن‌ها، باید در آرشیو صدا و سیمای تهران یا مرکز روایت فتح موجود باشد. درضمن، همیشه و در هر عملیات، همراه گروه مقابله به مثل، یک‌نفر از نیروهای اطلاعات حضور داشته تا از کل عملیات فیلم‌برداری کند.

در ادامه این نوشتار، ابتدا به کارنامه و شخصیت نادر مهدوی به‌عنوان فرمانده نیروهای مقابله به مثل می‌پردازیم و سپس برخی از مهم‌ترین عملیات‌های این گروه را مرور می‌کنیم. عملیات پایانی که منجر به شهادت مهدوی و انحلال هسته مقابله به مثل در خلیج فارس شد، پایان‌بخش این مطلب است.

شهیدان مقابله به مثل سپاه پاسداران در خلیج‌فارس _ بیژن گُرد و نادر مهدوی که توسط آمریکایی‌ها به اسارت گرفته شده و در ناو آمریکایی به شهادت رسیدند

* ۱- کارنامه نادر مهدوی تا پیش از شکل‌گیری نیروی مقابله به مثل

نادر مهدی متولد سال ۱۳۴۲ در نوکار، مرکز روستای زایرعباسی است. این روستا در شش‌کیلومتری شهر خورموج مرکز شهرستان دشتی از توابع استان بوشهر قرار دارد. او در برهه آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران، یعنی سال ۵۹، هفده‌ساله بوده است. در شناسنامه نادر، و بین خانواده، دوستان و آشنایان به‌نام حسین مشهور بوده است. نام این شهید به‌احترام امام حسین (ع) انتخاب شده است. به‌هرحال دوران کودکی و نوجوانی وی در محرومیت گذشته و پدر و برادرش ناچار بوده‌اند برای کارگری به شهرهای اطراف و کشورهایی مثل کویت و قطر بروند.

مهدوی در سال ۶۰، یعنی در سن ۱۸ سالگی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و همان‌سال در جنگ‌های سپاه و سازمان مجاهدین خلق در تهران، شرکت کرد و حضور پررنگی هم در این درگیری‌ها داشت. یکی از گواهان حضور پررنگ مهدوی در جنگ شهری با منافقین، برادرش است. او در سال ۶۱ راهی جبهه‌های جنوب می‌شود و به گفته راویان خاطرات، از همان‌دوران، خودش را برای شهادت آماده کرده بود؛ اتفاقی که ۵ سال بعد در مقابله با نیروی دریایی آمریکا در خلیج‌فارس رخ داد. نادر مهدوی نیمه دوم سال ۶۱، فرمانده سپاه پاسداران منطقه جم و ریز در شهرستان کنگان شد. جم، آن سال‌ها منطقه‌ای ناآرام و پر از درگیری بوده است. یعنی سپاه پاسداران در آن برهه با یاغیان مختلف منطقه مذکور درگیر بوده است. مهدوی سال ۶۱ ازدواج کرد و اواخ سال ۶۲ یا به قولی اوایل سال ۶۳ از منطقه جم به جزیره خارک منتقل شد.

یکی از خواسته‌های مردم بوشهری در سال ۶۲، داشتن یک‌یگان رزمی مستقل بوده است. به‌این‌ترتیب این خواسته، اواخر سال ۶۲ منجر به تشکیل تیپ ۱۳ امیرالمومنین (ع) می‌شود که اولین‌فرمانده آن، فتح‌الله محمدی از اهالی گناوه بوده است. این فرمانده، پیش از پیروزی انقلاب، از کارمندان آموزش و پرورش بوده است. تیپ ۱۳ امیرالمومنین (ع)، در بدو تاسیس، متشکل از ۵ گردان رزمی بوده که نادر مهدوی در آن برهه، فرمانده یکی از گردان‌های آن می‌شود. تیپ مورد اشاره، همزمان با عملیات خیبر که اسفند سال ۶۲ در منطقه هورالعظیم بین ایران و عراق انجام شد (و فرمانده‌ای چون محمدابراهیم همت، فرمانده لشگر ۲۷ محمدرسول‌الله را از ایران گرفت)، مامور به اجرای یک‌عملیات ایذایی برای فریب دشمن می‌شود و این کار را در منطقه علی‌شرقی انجام می‌دهد.

نادر مهدوی در عملیات‌های خیبر و بدر که ازجمله عملیات‌های آبی‌خاکی ایران در جنگ بودند (خیبر اولین عملیات آبی‌خاکی بود)، کارگذاشتن کاتیوشا روی قایق‌های فایبرگلاس نسبتاً کوچک را آموزش می‌بیند و تجربه حضور در این دو عملیات، در سال‌های بعد بسیار به کارش می‌آید. یکی از مهم‌ترینِ این تجربیات، جنگ و استفاده از قایق‌های کوچک و سریع، برای عملیات‌های دریایی بود.

یکی از مسئولیت‌های مهم نادر مهدوی، پیش از حضور در راس نیروهای مقابله به مثل، مربوط به بهمن سال ۶۴ و عملیات والفجر ۸ است که در خط اول این عملیات یعنی منطقه فاو، نیاز به رساندن پل‌های شناور (پل‌های خیبری) وجود داشته و این کار به مهدوی و نیروهایش سپرده می‌شود. کار او در واقع، انتقال تجهیزات دریایی و پل‌های متحرک و شناور از بندر امام خمینی (ره) به فاو و نصب‌شان روی اروندرود بوده است. اما پیش از اجرای عملیات والفجر ۸ هم، تصرف سکوهای نفتی البکر و العمیه، یکی از مهم‌ترین اهدافی بود که توسط نیروهای ایرانی انجام شد. این سکوها، رادارهای پیشرفته‌ای داشتند و نادر مهدوی در گروه ضربتی بود که قرار شد به این دو سکو حمله کنند. در نتیجه غافلگیری نیروهای عراقی در شب، سکوهای البکر و العمیه به تصرف نیروهای ایرانی درآمده و همه تجهیزات راداری‌شان منهدم یا به غنیمت گرفته شدند.

نادر مهدی تابستان سال ۶۵ را در خط فاو می‌مانَد و پس از آن بوده که مامور به حضور در بین نیروهای مقابله به مثل در خلیج فارس می‌شود. اما در زمینه ایثارگری و تلاش‌های بی‌وقفه‌اش در فاو، روایتی از برادرش وجود دارد که می‌گوید به‌قدری در گرمای فاو و آفتاب آن منطقه کار کرده بوده که پوست شانه‌اش از بین رفته و نمی‌توانسته روی کمر بخوابد.

* ۲- وجوه مختلف شخصیت نادر

مهدوی از جمله شهدای جوان جنگ و دارای شخصیتی جالب و جذاب است. به گفته همراهان و راویان خاطراتی که از او به جا مانده، فردی قاطع و مصمم بوده که هنگام کار با کسی شوخی نداشته است. به‌گفته شهرام ذوالقدر یکی از همرزمان مهدوی، «نادر مهدوی نسبتاً قدکوتاه بود و چهره‌ای بشاش و مهربان داشت. صدای بمی داشت و خیلی با اعتماد به نفس حرف می‌زد. اغلب خنده‌ای بر لب داشت. همیشه به گویش دشتی، که اهل آن‌جا بود، حرف می‌زد و هنگام حرف زدن، به نشانه مهربانی دست بر شانه افراد می‌گذاشت. همیشه در صحبت‌هایش از چاشنی طنز استفاده می‌کرد. آدم خشکی نبود. بین بچه‌ها وجهه خوبی داشت. خودش را نمی‌گرفت. در هر کاری، خودش نفر اول بود. کم می‌شد کاری باشد و نادر خودش در آن شرکت نکند. همیشه با بچه‌ها بود.»

مهدوی خاطراتش را در دفتر یا تقویمی یادداشت می‌کرده و از روایت خاطراتش برای دوستان و آشنایانش، به‌شدت پرهیز داشته است. به‌قول یکی از دوستانش، دلش نمی‌خواسته کسی بداند او چه می‌کند و مشغول چه کاری است. نادر، به‌گفته همه راویان خاطرات، هنگام کار و ماموریت، بسیار جدی و حتی گاهی خشن می‌شده و علاقه‌ای به کارهای اداری و ستادی نداشته است. علی احمدی‌پور که در برهه‌ای فرمانده تیپ بوده و مهدوی به‌عنوان فرمانده گردان در خدمتش بوده، درباره شخصیت این شهید گفته است: «پسری با وقار، ساکت و اهل کار و تلاش بود. خیلی اهل عبادت بود. با وجودی که با زیردستانش با قاطعیت رفتار می‌کرد، اما نیروهای تحت امرش از او راضی بودند.»

شجاعت، قاطعیت و جدی‌بودنِ هنگام کار و عشق زیاد به دعاومناجات، ازجمله ویژگی‌های بارز نادر مهدوی هستند که به‌کرات توسط راویان نقل شده‌اند. قاطع‌بودن مهدوی در کار، به‌قدری زیاد بوده که به گفته برخی دوستانش، بعضی‌افراد، این جدیت را حمل بر غرور می‌کردند. با این وجود، راویان این نکته را هم گفته‌اند که مهدوی، هنگام شوخی، مرد شوخی بوده اما به‌محض پیش‌آمدن کار یا ماموریت، کاملاً جدی می‌شده است.

مهدوی را شخصیتی باشرم‌وحیا معرفی کرده‌اند. به‌گفته اعضای خانواده‌اش، از سن ۴ سالگی حاضر نبوده جلوی کسی لباس عوض کند. او در دوران نوزادی، به‌دلیل محرومیت‌های خانواده و ضعف و سرما، در آغوش مادر می‌میرد اما به‌واسطه اتفاقی شگرف و در واقع معجزه‌ای که رخ می‌دهد، زندگی دوباره پیدا می‌کند. درباره سال‌های نوجوانی نادر مهدوی هم روایاتی از برادرش به جا مانده که نشان‌دهنده روحیه انقلابی او هستند. مثلاً وقتی ابوالحسن بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور معرفی می‌شود، نادر مهدوی در خورموج به مخالفت و ضدیت با او می‌پردازد و بیشتر اوقات با هوادارانش در بحث و مناظره بوده است. این مناظرات گاهی به زد و خورد و کتک‌کاری هم کشیده می‌شده است. مثلاً مهدوی یک‌مرتبه با یکی از مغازه‌داران طرفدار بنی‌صدر درگیر شده و چند ضربه رد و بدل می‌کند. برادر مهدوی که چندسالی از او بزرگ‌تر بوده، در خاطره‌اش در این‌باره، بنی‌صدر را فردی مغرور و از خودراضی معرفی کرده که هیچ‌کس را جز خودش قبول نداشته است.

به‌گفته دوستان و آشنایان، نادر مهدوی پس از ازدواج و تشکیل زندگی و همچنین حضور در جبهه و سپس نیروهای مقابله به مثل، خیلی کم به فکر خانواده و زندگی بوده چون همه فکر و ذکرش، جنگ و دریا بوده است. طبق یکی از روایات به‌جا مانده از این شهید، اواخر سال ۶۵ که همسرش پس از چندسال انتظار برای بچه‌دار شدن، باردار می‌شود، مدتی بوده که حالات عرفانی خاصی پیدا کرده و مدام در نمازهای خود از خدا طلب شهادت می‌کرده است. منصور زارعی هم از همرزمان مهدوی درباره او گفته همت بلندی داشته و کارها را با ایمان پیش می‌برده است. مهدوی به گفته این همرزم خود، از دشواری نمی‌ترسیده و راز موفقیتش در کار، همین بوده است. به‌قول دیگر راویان، نادر مهدوی مانند بسیاری دیگر از شهدای سال‌های جنگ و البته شهیدی مثل حاج‌قاسم سلیمانی، عرفان را با مبارزه درهم‌آمیخته بوده است.

جزایر خلیج فارس و موقعیت جزیره مهم خارک

* ۳- چرایی و چگونگی شکل‌گیری نیروهای مقابله به مثل در خلیج فارس

در سال‌های جنگ ایران و عراق، جزیره خارک، تنها محل صدور نفت ایران بوده و دشمن یا بهتر بگوییم دشمنان، چندشبکه جاسوسی خود را متوجه این منطقه کرده بودند. به قول راویانی که درباره نادر مهدوی خاطره گفته‌اند، نیروهای منافقین (سازمان مجاهدین خلق) هم در خارک جاسوس داشته‌اند. شرایط در سال‌های جنگ تا جایی پیش می‌رود که در نتیجه جاسوسی‌ها و حمایت‌های مختلف از عراق، نیروهای این کشور، طی یک‌روز، جزیره خارک را ۷ تا ۸ بار بمباران می‌کرده و در آب هم نفتکش‌های ایران را می‌زدند. نادر مهدوی هم پیش از تشکیل نیروهای مقابله به مثل در سال ۶۵، در سال ۶۲ یا ۶۳ به‌عنوان جانشین فرمانده خارک، عازم این منطقه شده بود.

در سال‌های جنگ، سختی‌ها و کمبودها همیشه باعث می‌شده، کارگران و کارمندان شرکت نفت برای خاموش‌کردن آتش تانکرهای بمباران‌شده توسط عراق، از نیروهای سپاه کمک بگیرند. یکی از خاطرات مربوط به خاموش‌کردن تانکرهای نفت ایران، مربوط به منصور زارعی از همرزمان مهدوی است که می‌گوید در یکی از بمباران‌های عراق که آسیب زیادی به تانکرهای نفت ایران وارد می‌شود، مهدوی و همرزم‌هایش در سپاه و همچنین نیروهای شرکت نفت مشغول خاموش‌کردن آتش می‌شوند و گرمای هوا به‌قدری بوده که نمی‌شده بیش از فاصله ۱۰۰ یا ۱۵۰ متری تانکرهای آتش‌گرفته نزدیک شد و چون نیروها با زبان روزه مشغول مهار آتش بوده‌اند، امام‌جمعه خارک که خودش را به محل حادثه رسانده بوده، به نیروهای شرکت‌نفت و سپاه می‌گوید روزه خود را افطار کنند.

به گواه اسناد و روایت راویان، آمریکا و فرانسه در سال‌های دفاع مقدس، همراه با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، علیه کشتی‌های نفت‌کشی که به‌سمت ایران می‌آمدند، جنگی دریایی راه انداخته بودند. عراق هم به‌طور مرتب جزیره خارک را با امکانات مختلف ازجمله موشک‌های اگزوست مورد هدف قرار می‌داده است. حتی عربستان و کویت به نیابت از عراق، نفت صادر می‌کردند و عراق هم به‌جز جزیره خارک، کشتی‌های نفت‌کش ایران و اسکله‌های مطاف، جزیره لاوان، جزیره سیری و جزیره فارسی را بمباران می‌کرد. به‌علاوه کشتی‌های اطلاعاتی نیروی دریایی آمریکا در پوشش نفت‌کش در منطقه حضور داشتند و شرکت‌های بیمه نیز با توجه به ناامنی خلیج‌فارس برای ایران، نرخ بیمه خود را در این منطقه، به‌طور نامتعادلی افزایش داده بودند. این میان نفت‌کش‌های ایران به‌طور مرتب از ناحیه سکوهای البکر و العمیه عراق مورد هدف قرار می‌گرفتند. در نتیجه صادرات نفت ایران که محل مهمی برای درآمد و بودجه کشور بود، در آن برهه به‌طور جدی در خطر افتاد. جمیع این عوامل باعث می‌شود به دستور امام خمینی (ره) سپاه پاسداران دارای نیروی دریایی شود. تا پیش از این دستور، سپاه ساختاری یکپارچه داشت. البته کمی پیش از آن، قرارگاه نوح نبی سپاه فعال شده بود که نطفه اولیه نیروی دریایی سپاه محسوب می‌شود. مقر این قرارگاه در بوشهر بوده و شاخه‌ای هم در بندرعباس داشته است.

کار نیروی دریایی سپاه در قدم اول، حفاظت از کشتی‌های نفت‌کشی بوده که از تنگه هرمز عبور می‌کرده‌اند. این کشتی‌ها تا بندر امام خمینی (ره) اسکورت می‌شدند. به‌روایت علی احمدی‌پور، وقتی بحث مقابله به مثل در خلیج‌فارس پیش می‌آید، عراق با همکاری آشکار و پنهان عربستان و کویت و دیگر کشورهای عربی، به‌طور مرتب کشتی‌های نفتی و حامل کالای ایران به مقاصد مختلف را هدف قرار می‌داده و کویت، بندر بوبیان خود را به‌طور کامل در اختیار نیروی دریایی عراق قرار داده بود. در ادامه اتفاقات، موضع مهمی که در نتیجه تصمیم امام خمینی (ره) و مقامات ایرانی اتخاذ می‌شود، این است که «اگر بناست خلیج‌فارس برای ایران ناامن باشد، باید برای همه ناامن باشد.»

در نتیجه، بنای نیروهای مقابله به مثل در خلیج فارس گذاشته شده و اواسط سال ۶۵، چند فروند کشتی طارق نو به بوشهر منتقل می‌شوند. به گفته شهرام ذوالقدر، در آن برهه، فتح‌الله محمدی فرمانده وقت سپاه بوشهر در جمع نیروهای سپاه منطقه، اعلام می‌کند «به تعدادی نیرو نیاز داریم که بتوانند قید زندگی و زن و بچه را بزنند. در این کار، احتمال مرگ و شهادت خیلی زیاد است.» به‌این‌ترتیب هسته اولیه گروه مقابله به‌مثل با ۳۰ نفر پرسنل رسمی و ۱۰ نفر سرباز وظیفه تشکیل می‌شود. اولین‌فرمانده گروه مقابله به‌مثل، پرویز قوسی بوده که هم به‌عنوان فرمانده عملیات و هم فرمانده ناوگروه ۲۱ رعد فعالیت می‌کرده است. اما پس از چندماه، قوسی در سمت فرماندهی عملیات مانده و نادر مهدوی، فرمانده ناوگروه ۲۱ رعد می‌شود. تذکر این نکته هم بی‌لطف نیست که سرعت کشتی‌های طارق نو، ۳۵ گره دریایی در ساعت بوده است.

پس از مدتی که از تشکیل گروه مقابله به مثل می‌گذرد، گروه عملیاتی دیگری تشکیل می‌شود که بیژن گُرد به‌عنوان مسئول واحد تخریب آن منصوب می‌شود که یکی از مغزهای متفکر عملیات‌های دریایی نیروهای مقابله به مثل بوده است. به‌جز گروه نادر مهدوی در بوشهر، چند گروه دیگر هم در عسلویه و بندرعباس شکل می‌گیرند که آموزش فشرده مین‌ریزی، خنثی‌کردن مین‌های دریایی و دیگر روش‌های جنگ دریایی را می‌بینند. در ادامه تشکیل نیروهای مقابله به مثل، ناوچه‌هایی تحویل نادر مهدوی داده می‌شود تا در عملیات‌های هجومی مورد استفاده قرار بگیرند. گروهی که نادر مهدوی به‌طور مستقیم فرماندهی‌اش را به‌عهده داشته، عبارت بوده از ۲ قایق شماره ۱۲۸ و ۱۲۹ به فرماندهی حسن شریفی و بیژن گرد که تحت فرماندهی مهدوی عمل می‌کرده‌اند. کار این گروه، به‌طور رسمی از اواخر سال ۶۵ آغاز شد. این نیروها با رادارهای ارتش؛ هدف‌، سمت و فاصله را شناسایی کرده و ملیت کشتی‌ها را مشخص می‌کردند. سپس با ثبت اطلاعات، آماده عملیات می‌شدند. بیشتر عملیات‌های گروه هم در شب انجام می‌شدند؛ به‌این‌ترتیب که نیروهای درون قایق‌ها، درحالی که دو تا سه مایل از یکدیگر فاصله داشتند، در موقعیت کمین به انتظار می‌نشستند. سپس در موقعیت مناسب اقدام می‌کردند. تا رسیدن به نقطه کمین هم، ابتدا از بوشهر به جزیره فارسی رسیده و سپس عملیات را آغاز می‌کردند.

منطقه عملیاتی گروه مقابله به مثل در خلیج فارس، از جزیره فارسی تا شمال خلیج‌فارس و نزدیکی بندر احمدیِ کویت بوده و همه عملیات‌های این گروه توسط بیژن گرد فیلمبرداری شده‌اند. هلی‌کوپترهای آمریکایی هم که در جنگ‌های دریایی، در تقابل با این نیروها اقدام می‌کرده‌اند، قایق‌ها را شناسایی و از آن‌ها فیلمبرداری می‌کرده‌اند.

سوپر تانکر بریجتون که در عملیات صاعقه ضربه خورد. این کشتی آمریکایی توسط کویت خریداری شده و به‌عنوان یک‌نفت‌کش غول‌پیکر مورد استفاده قرار می‌گرفت.

* ۴- عملیات صاعقه و ضربه‌زدن به نفت‌کش بریجتون

یکی از عملیات‌های مهم نیروهای مقابله به مثل در خلیج‌فارس، عملیات صاعقه است که مرداد سال ۶۶ انجام شد و یکی از نتایجش، انفجار در نفت‌کش غول‌پیکر بریجتون با اسکورت ناوگان جنگی آمریکا بود. این سوپر تانکرِ کویتی که با پرچم آمریکا حرکت می‌کرد، در نتیجه اقدام نیروهای نادر مهدوی، تا ۲۴ ساعت شعله‌ور بود و آسیب بسیار جدی دید و برای تعمیر به سنگاپور منتقل شد. پس از انفجار در این نفت‌کش، بالافاصله به بوشهر و تهران پیام موفقیت عملیات مخابره شد. سپس رادیوها و رسانه‌های بیگانه خبر انفجار نفت‌کش بریجتون را منتشر کردند که تاثیر زیادی در رفتار حامیان رژیم عراق با ایران داشت. به‌قول فرماندهان و رزمندگان ایرانی آن سال‌ها، دشمنان غربی فهمیدند که ما مشت را با مشت جواب می‌دهیم. نکته مهم و تاریخی درباره عملیات صاعقه، این است که در پاسخ به عملیات اراده جدی آمریکایی‌ها (حفاظت از نفت‌کش‌های کویتی و عربی) در خلیج‌فارس انجام شد و ضربه‌ای مهم به نفت‌کش بیش از ۴۰۰ هزار تنی بریجتون که تحت چتر حمایتی اراده جدی بود، محسوب می‌شد.

در نتیجه عملیات صاعقه که در واقع مین‌ریزی نیروهای نادر مهدوی در خلیج‌فارس بود، چند کشتی خارجی با مین‌های ایرانی برخورد کرده و جنجالی جهان شکل گرفت که متعاقب آن، غربی‌ها اعلام کردند خلیج‌فارس دیگر محل امنی نیست. نکته مهم درباره مین‌های مورد استفاده ایران در این عملیات، این است که به‌دلیل تحریم ایران، مین‌ها همگی ساخت داخل بودند و ایران، از چندی پیش، اقدام به تولید آزمایشی مین‌های دریایی کرده بود. این مساله، همان‌طور که خواهیم دید یکی از سوالات مهم بازجویان آمریکایی‌ها از اعضای گروه نادر مهدوی بوده است. به‌هرحال مین‌های دریایی ایران، هرکدام ۵۰۰ کیلوگرم TNT داشتند. نیروهای مقابله به مثل، پس از این عملیات، چندبار دیگر نیز اقدام به مین‌ریزی در مناطق مختلف خلیج‌فارس ازجمله سواحل کویت کردند که آن زمان، با حمایت آمریکا، اصطلاحاً برای ایران، شاخ‌وشانه می‌کشید. یکی از موارد این شاخ‌وشانه‌کشیدن، همان استفاده کشتی‌های کویت از پرچم آمریکا بود؛ همچنین دیگر کشتی‌هایی که به مقصد کویت می‌رفتند. مین‌ریزی‌های ایران در خلیج‌فارس باعث شد یک ناو متعلق به شوروی هم دچار حادثه شود.

زمانی‌که عملیات صاعقه انجام شد، نیروی دریایی آمریکا، به‌طور مستقیم و آشکار، از نفت‌کش‌های کویت و عربستان حمایت و آن‌ها را اسکورت می‌کردند و طبق روایت راویان، امام خمینی (ره) از این وضعیت ناراضی بوده است. پس از پیروزی در عملیات هم نیروهای عمل‌کننده را برای بازدید با امام (ره) به جماران و سپس مشهد بردند. کمی پیش‌تر، وقتی کشتی بریجتون وارد خلیج فارس شد، مقامات سپاه موضوع را به امام خمینی (ره) گزارش و کسب تکلیف کردند که به‌گفته شاهدان امام (ره) گفته بود: «اگر من بودم کشتی را می‌زدم!» در عملیات صاعقه، در مجموع ۱۲ مین دریایی توسط دو شناور والفجر، بارگیری و در دریا رها شدند. با توجه به صحبتی که از کویت شد، بد نیست اشاره‌ای به گردن‌کشی‌های عربستان هم در آن برهه داشته باشیم که کشتی‌هایش با پشتیبانی ناوهای آمریکا، به‌طور عمد در محدوده جزیره فارسی و جزیره عربی خلیج‌فارس حرکت می‌کردند تا مقابل نیروهای ایرانی قدرت‌نمایی کنند.

حسن شریفی دوست و همرزم نادر مهدوی در روایت خود از عملیات صاعقه گفته تا پیش از انفجار بریجتون، معمولاً مسیر عبور کشتی‌های خارجی، حد فاصل جزیره فارسی و جزیره عربی بود که پس از عملیات، مسیرشان تغییر کرد و کشتی‌هایی که برای دولت‌های عربی بار داشتند و در خط ساحلی آن‌ها حرکت می‌کردند، فاصله خود از ساحل ایران را زیاد کردند. از دیگر تبعات عملیات صاعقه، این بود که آمریکا اعلام کرد برای ایجاد امنیت در منطقه و حفاظت از نفت‌کش‌های کویت و دیگر کشورهای عربی، در خلیج‌فارس دخالت نظامی می‌کند. روی عرشه ناوهای آمریکایی اعزام‌شده به خلیج‌فارس هم تعداد زیادی خبرنگار حضور داشتند که بنا بود پیروزی‌های آمریکا را منعکس کنند. پس از برخورد بریجتون با مین ایرانی، آمریکا اعلام کرد حمله به کشتی بریجتون به مثابه اعلان جنگ ایران به آمریکا در خلیج فارس است.

در عملیات صاعقه، امداد غیبی هم به کمک ایرانی‌ها آمده و طبق روایتی که حسن شریفی در صفحه ۱۳۸ کتاب «بار دیگر نادر» دارد، این‌چنین تعریف شده است: «با آن‌که خلیج‌فارس پر از ناوهای آمریکایی و انگلیسی بود و رادارهای قوی آن‌ها همه‌چیز را زیر نظر داشتند، ما را ندیدند. واقعاً احساس کردم خداوند پرده‌ای مقابل چشم آنان قرار داده است.» به‌این‌ترتیب مین‌ریزی ایرانی‌ها در خلیج‌فارس در حالی انجام می‌شود که هوا و دریا آرام و آسمان صاف بوده است. با این وجود رادارهای دشمن، اثری از قایق‌های ایرانی نشان نداده‌اند.

از دیگر واقعیت‌های تاریخی عملیات صاعقه هم عکس العمل امام خمینی (ره) پس از شنیدن انفجار در کشتی بریجتون است که به گفته شاهدان، این عکس‌العمل، تنها یک تبسم بوده است.

* ۵- مانور شهادت؛ عملیاتی که به سرانجام نرسید

یکی از طرح‌های عملیاتی گروه مقابله‌به‌مثل در خلیج فارس، عملیاتی به‌نام مانور شهادت بود که اوایل شهریور ۶۶ طراحی شد و بنا بود بیش از ۳۰۰ قایق ایرانی در آن شرکت داشته باشند. همه نیروهای حاضر در این عملیات به‌دلیل امکان بالای شهادت، (که علت اصلی نامگذاری عملیات هم بوده) شهادتین گفته و با وضو، آماده مرگ شده بودند. به گفته راویان و حاضرانی که در آن اتفاق حضور داشته‌اند، بعید بوده کسی از حمله طراحی‌شده جان سالم به در ببرد.

اما سر راه اجرای این عملیات مانعی به‌وجود می‌آید که ناشی از حرکات آمریکایی‌ها در خلیج‌فارس بوده است. بنای اصلی در این عملیات بر این بوده که نیروهای مقابله به مثل، خود را به منابع و چاه‌های نفتی دشمن رسانده و به‌سرعت مواد منفجره را کار گذاشته و سپس با قایق‌های خود، مواضع دشمن را زیر آتش بگیرند. اما با افشاشدن طرح حمله ایرانی‌ها توسط آمریکایی‌ها، عملیات اصطلاحاً لو می‌رود و با توجه به پایین آمدن شانس پیروزی در عملیات، فرماندهان، تصمیم به لغو آن می‌گیرند.

عبدالکریم مظفری یکی از هم‌رزمان و نیروهای تحت فرمان نادر مهدوی در عملیات آخر، درباره چگونگی لو رفتن مانور شهادت گفته: «دیدیم کل منطقه به محاصره ناوهای آمریکایی در آمده است.» یا «رادار را که روشن می‌کردیم، از آنچه می‌دیدیم، وحشت می‌کردیم. صفحه رادار پر بود از ناوها و کشتی‌های آمریکایی که در حالت آماده‌باش کامل بودند.»

مانور شهادت، بزرگ‌ترین عملیاتی دریایی بود که نیروهای ایرانی تا آن مقطع بنا بود در دریا انجام دهند اما لغو شد و به گفته راویان، اگر این اتفاق یعنی لغو عملیات رخ نمی‌داد، فاجعه بزرگی به وقوع می‌پیوست. به‌هرحال یکی از نیروهای مقابله به مثل که در عملیات حاضر بوده، پس از لغو حمله، به رادیوهای بیگانه از جمله بی‌بی‌سی گوش داده بوده و به شوخی به همرزمان خود می‌گوید: «قبل از اینکه ما عملیات انجام دهیم، رادیو بی‌بی‌سی اعلام کرده است!»

مدلی از هلی‌کوپتر رزمی کبرا در نیروی دریایی آمریکا که در درگیری با قایق‌های گروه نادر مهدوی منهدم شد

* ۶- عملیات آخر؛ زدن هلی‌کوپترها؛ رو در رو با شیطان

حادثه شهادت نادر مهدوی، چندروز پس از عملیات نافرجام مانور شهادت در ۱۶ شهریور ۶۶ رخ داد. این عملیات با دو قایق بعثت و یک ناوچه طارق، با مجموع ۱۲ نفر نیروی عمل‌کننده انجام شد. از ۱۲ نفر حاضر در عملیات، ۲ نفر از سپاه تهران به بوشهر آمده بودند که با خود، موشک‌های استینگر را برای هدف قراردادن هلی‌کوپترهای آمریکایی آورده بودند. محل عملیات نیر در ۱۲ مایلی پشت جزیره فارسی بوده که یکی از آبراه‌های بین‌المللی محسوب می‌شده است. به‌روایت عبدالکریم مظفری _ یکی از بازماندگان این عملیات _ نادر مهدوی پیش از شروع عملیات به دوستان و همرزمانش می‌گوید: «هلی‌کوپترهای آمریکایی در این‌جا مرتب در حال پرواز هستند. غالباً جزیره‌ها یا کشتی‌های ما را مورد حمله و هدف قرار می‌دهند. ما در این ماموریت باید این هلی‌کوپترها را هدف قرار بدهیم و سرنگون کنیم.»

عبدالکریمی در خاطرات خود از آن عملیات، تعبیر جالبی دارد که بد نیست در این نوشتار هم مرورش کنیم: «این، اولین‌باری بود که در چنین ماموریتی شرکت می‌کردم؛ ماموریتی رو در رو با هلی‌کوپترهای آمریکایی؛ رو در روی شیطان.» به‌گفته راویان، به‌جز نیروهای عمل‌کننده، تنها کسی که از اجرای این ماموریت خبر داشته، فتح‌الله محمدی بوده است. آمریکایی‌ها، در این عملیات مکالمات نیروهای مقابله به مثل را شنود و ضبط می‌کرده‌اند و چون از قصد و نیت ایرانی‌ها آگاه بودند، هلی‌کوپترهای حاضر در منطقه به محض نزدیک‌شدن قایق‌های ایرانی، دور شده و بهانه شلیک را از آن‌ها می‌گرفته‌اند. در نتیجه مهدوی به همراهانش می‌گوید: «ظاهرا می‌دانند ما چه کار می‌خواهیم بکنیم. شما باید بروید در مسیری قرار بگیرید که تا هلیکوپتر از ناو بلند شد، شما آن را مورد اصابت قرار بدهید.»

طبق روایت راویان، هلی‌کوپترهای آمریکایی صدای کمی تولید می‌کرده‌اند و تا بالای سر نیروهای عمل‌کننده نمی‌رسیدند، کسی از حضورشان آگاه نمی‌شده است. طبق خاطرات رزمندگان ارتش و سپاه در سال‌های جنگ هم، باید به این مساله اذعان کرد که ملخ هلی‌کوپترهایی مثل ۲۱۴ بسیار پرسروصدا و ملخ هلی‌کوپترهای جنگنده‌ای چون کبرا آلودگی صوتی کمتری داشته است. بنابراین منظور روایان و همرزمان نادر مهدوی، باید هلی‌کوپترهای تهاجمی آمریکایی به‌ویژه کبرا باشد که حضورشان در بالای سر قایق‌های سپاه، ناگهانی و غافلگیرکننده بوده است. به‌هرحال در لحظه‌ای از عملیات آخرِ نادر مهدوی، موقعیتی پیش می‌آید که مواجهه مستقیم و چهره به چهره هلی‌کوپترهای آمریکایی و قایق‌های ایرانی رخ می‌دهد و همزمان با شلیک راکت از طرف هلی‌کوپترها، موشک استینگر ایرانی‌ها هم به‌سمت هدف شلیک می‌شود که در نتیجه یکی از کبراهای آمریکایی ساقط می‌شود. اما پیش از شلیک استینگر دوم، آمریکایی‌ها یکی از قایق‌ها و سپس با فاصله‌ای کم از اولی، قایق دوم را مورد اصابت راکت قرار می‌دهند و تنها قایق نادر مهدوی سالم باقی می‌ماند. مهدوی به گفته همرزمانی که از آن عملیات زنده برگشته‌اند، می‌توانسته از صحنه فرار کرده و جان به در ببرد، اما برای نجات نیروهای در آب‌افتاده، سعی کرده با شلیک تیربار دوشکا، هلی‌کوپترها را مشغول کند تا همرزمانش از محوطه آتش دور شده و جان‌پناهی پیدا کنند.

در نهایت، ناوچه مهدوی هم مورد اصابت موشک هلی‌کوپتر آمریکایی قرار می‌گیرد. با وجود آسیب‌دیدن ناوچه طارق که مهدوی در آن بوده، هنوز تیربار ناوچه فعال بوده است؛ تا این‌که ناوچه با شلیک ۳ موشک دیگر، منفجر می‌شود.

از ۱۲ نفری که در این عملیات شرکت داشته‌اند، تنها ۴ نفر یعنی عبدالکریم مظفری و افرادی با نام‌های خانوادگی باقری، رسولی و کریمی زنده می‌مانند که ابتدا به اسارت آمریکایی‌ها در آمده و سپس آزاد می‌شوند. نادر مهدوی و بیژن گرد هم که بین کشته‌شدگان بوده‌اند، ابتدا به اسارت نیروهای آمریکایی درمی‌آیند اما پس از شکنجه در ناو آمریکایی، به شهادت می‌رسند. طبق صحبت‌ها و وعده‌هایی که مهدوی و گرد پیش‌تر به یکدیگر داده بودند، گرد موفق می‌شود پیش از عملیات، دختر تازه‌متولد شده خود را چندساعت ببیند اما مهدوی همان‌طور که خود گفته بود، موفق نمی‌شود پس از ۵ سال انتظار برای فرزنددار شدن، نوزادش را ببیند و فرزندش پس از شهادتش به دنیا می‌آید.

صحنه‌ای از لحظه شلیک موشک دوش‌پرتاب استینگر که نیروهای مقابله به‌مثل، هلی‌کوپتر آمریکایی را با آن ساقط کردند

* ۷ – پس از نادر؛ بازجویی‌ها و بازگشت نجات‌یافتگان به ایران

بازماندگان ایرانی عملیات پایانی نیروهای مقابله به مثل، توسط آمریکایی‌ها از آب گرفته شده و به یک ناو آمریکایی در خلیج فارس منتقل می‌شوند. این افراد مورد بازجویی و شکنجه‌های روحی و جسمی قرار می‌گیرند. جالب است که فردی ایرانی بین نیروهای آمریکایی بوده که ابتدا خود را دلسوز پاسداران نشان می‌دهد و در نهایت، با زبان سیلی و تهدید، قصد به‌حرف‌آوردنشان را می‌کند.

یکی از مسائل و سوالات مهم بازجویان آمریکایی، درباره اتحاد ارتش و سپاه بوده که بارها درباره‌اش سوال پرسیده‌اند. آن‌ها اطلاعات زیادی درباره بسیاری از امکان نظامی و دیگر توانایی‌های ایران داشته‌اند اما عمده مسائل بازجویی‌هایشان در ناو، در این محورها خلاصه شده است: رابطه ارتش و سپاه، محل مانورها، محل پادگان‌های نظامی، تعداد قایق‌ها و کشتی‌های ارتش و سپاه، محدوده عملیات سپاه، اسامی فرماندهان سپاه، محل انبارهای مهمات سپاه، محل انبار مین‌های دریایی، محل مونتاژ مین‌ها، محل موشک‌های استینگر و …. بازجویان همچنین تاکید زیادی روی نادر مهدوی داشته‌اند و از نیروهای زنده‌مانده خواسته‌اند هرچه درباره مهدوی می‌دانند، بگویند. آمریکایی‌ها پس از ناکامی از اعتراف‌گیری از عبدالکریم مظفری، آمپولی به گردنش تزریق می‌کنند و سوالات پیشین را تکرار می‌کنند که ظاهراً باید حاوی سرنگ حقیقت بوده باشد.

روند بازجویی‌های آمریکایی‌ها از پاسداران زنده ایرانی، از روز ششم و هفتم، شدیدتر می‌شود و برای آزار روحی آن‌ها، هر ۴ نفر را روبروی دستگاه پخش فیلمی مستهجن قرار می‌دهند. درصورت روگردانی ایرانی‌ها از تماشای فیلم، کتک و ضربات سیلی و مشت بوده که بر سرشان فرود می‌آمده است. بنابراین وقتی ایرانی‌ها مجبور به مستقیم نگه داشتن صورت خود بوده‌اند، از آن‌ها فیلمبرداری می‌شده است. مظفری به‌عنوان یکی از راویان آن لحظات، گفته است: «وقتی دیدند صورتم را برگردانده‌ام و فیلم را نگاه نمی‌کنم، آمدند و با فشار و زور سرم را به طرف تلویزیون برگرداندند. دو سه بار این صحنه اجباری تکرار شد. چنان فشاری به من وارد کردند که زیر چشمانم شروع کرد به خونریزی.» آمریکایی‌ها در این برهه در نهایت، ناچار می‌شوند دستگاه ویدئو و پخش فیلم را متوقف کنند.

دیگر آزار روحی آمریکایی‌ها برای اسرای ایرانی، آوردن خبرنگاران و فیلمبرداران به ناو برای تهیه گزارش از آن‌هاست. بخشی از روایت مظفری درباره این مساله هم، این‌چنین است: «کلی عکاس و خبرنگار هم حاضر بودند که از هر رفتار و اقدام ما عکس یا فیلم می‌گرفتند. دو نفر خانم در حالی که آب‌میوه در دست داشتند، به طرف ما آمدند. با مهربانی صورت یا گردن ما را می‌گرفتند و آب‌میوه به ما تعارف می‌کردند. عکاس‌ها و فیلم بردارها هم پشت سر هم از این صحنه عکس و فیلم می‌گرفتند. دیدم صحنه تبلیغاتی مناسبی پیدا کرده‌اند… این بود که آن دو زن را با خشونت از خود دور کردم.» که در نهایت، ایرانی‌ها به‌علت تهدید مسلحانه آمریکایی‌ها، ناچار می‌شوند عکس‌العملی مقابل زنان مذکور نداشته باشند تا خبرنگارها راحت‌تر به فیلم‌برداری و تهیه گزارش خود بپردازند.

در مدت اسارت ایرانی‌ها در ناو آمریکایی، ماموران صلیب سرخ هم به دیدارشان می‌آیند و سوالاتی درباره رعایت حق و حقوق انسانی و رسیدگی آمریکایی‌ها می‌کنند که راویان ایرانی می‌گویند، نمی‌توانسته‌اند جلوی آمریکایی‌ها دروغ نگویند و به ظاهر وضعیت خود را مناسب توصیف می‌کنند.

پس از چند روز از اسارت ایرانی‌ها در ناو آمریکایی، بحث تحویل اسرا پیش می‌آید که آمریکایی‌ها به مقامات کشور عمان می‌گویند قصد دارند اسرا را به‌طور مستقیم به ایران تحویل بدهند. اما مقامات ایرانی با این تصمیم مخالفت می‌کنند و در نهایت آمریکایی‌ها ناچار می‌شوند اسرا را به عمان تحویل داده تا از طریق این کشور راهی ایران شوند. عبدالکریم مظفری در ادامه خاطرات خود از عملیات آخر گروه مقابله به مثل و اسارت به دست آمریکایی‌ها، از محبت فوق‌العاده عمانی‌ها به خود و همرزمان اسیرش یاد کرده و گفته عمانی‌ها با ایرانی‌ها مانند قهرمانان رفتار می‌کردند و مانند مادران دلسوز به آن‌ها رسیدگی کرده‌اند. تحلیل نگارنده از این رفتار عمانی‌ها این است که ظاهراً ایرانی‌ها را تجلی اراده ضد آمریکایی‌ای دیده‌اند که دولت خودشان از بروزش ناتوان بوده و هست. به‌هرحال آمریکایی‌ها با تحویل ۴ اسیر و ۲ پیکر شهید به عمانی‌ها، تنها پیکر نادر مهدوی و بیژن گرد را تحویل می‌دهند و مدعی می‌شوند باقی پیکرهای شهدا در دریا مفقود شده است.

درباره اسارت و شکنجه نادر مهدوی و بیژن گرد به‌دست آمریکایی‌ها، روایتی از منصور زارعی همرزمشان وجود دارد که می‌گوید: «هر دوی آن‌ها در درگیری کالیبر خورده و به اسارت آمریکایی‌ها درآمده بودند. آن‌قدر آن‌ها را زده بودند؛ اما نتوانسته بودند حرفی از آن‌ها در بیاورند. چون از آن‌ها ناامید می‌شوند، آن دو بزرگوار را به شهادت می‌رسانند.» حسن شریفی دیگر دوست و همرزم نادر مهدوی هم درباره تحویل پیکرها و وضعیت‌شان گفته است: «رفتم و جسدها را دیدم. آمریکایی‌ها دست‌های نادر را از جلو سینه‌اش چنان محکم بسته بودند که معلوم بود زنده به دست آن‌ها افتاده و در ناو شهید شده است. بیژن هم همین‌طور. روی بدن آن دو شهید، لکه‌های سیاهی مشاهده می‌شد. دست چپ بیژن تقریباً قطع شده و به پوستی بند بود…» برادر نادر مهدوی هم در روایتش گفته بیژن گرد هم مثل نادر بسته شده بوده و «بدن و صورت بیژن بدجور سوخته بود. اما جسد نادر سالم بود. فقط روی پوست بدنش لکه‌های سیاه و قهوه‌ای به چشم می‌خورد.»

منبع: مهر منبع خبر

وقتی ایران کشتی و هلیکوپتر آمریکایی را زد + عکس و نقشه بیشتر بخوانید »

استجابت دعای رهبری در حق جوانِ بروجردی +‌ عکس

به گزارش مشرق، شهید «مهدی فطرس» بیست و دومین روز از اسفند سال ۱۳۵۸ در خانواده‌ای مذهبی در «بروجرد» متولد شد. پدر وی که از روحانیون سرشناس زادگاه‌شان است، مهدی را از همان ابتدا با معارف اسلامی آشنا کرد و به گفته همسر وی، او را مرد خدا بار آورد. او دوران جوانی خود را در راه شناخت سیره شهدا گذراند و یکی از راویان فرهنگ ایثار و شهادت شد.

پس از کنکور، مهدی باید میان رشته‌های دندانپزشکی و دام‌پزشکی و ادامه تحصیل در دانشگاه امام حسین (ع) یکی را انتخاب می‌کرد و روحیه و اعتقادات وی سبب شد، سربازی نظام را برگزیند و یکی از سبزپوشان حافظ امنیت سرزمینش شود. او در ۲۵ سالگی ازدواج کرد و ثمره این زندگی شیرین و عاشقانه فرزندی به نام «محمدحسین» است. او شیفته حضرت امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) بود و پس از ماه‌ها تلاش در نهایت عید مبعث سال ۱۳۸۳ حضرت آقا خطبه عقدشان را جاری کردند. در این دیدار، سید خراسانی برای مهدی دعا کرد که، «ان‌شاءالله موید باشد» و چه زیبا عاقبت به خیر شد… او پس از سال‌ها خدمت در اولین روز از آخرین ماه سال ۱۳۹۱ به همراه تعدادی از همکاران خود در «قروه» کردستان به شهادت رسید و برای همیشه در گلزار شهدای بروجرد آرام گرفت. محمدحسین هنگام شهادت پدر پنج سال بیشتر نداشت.

در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار ما با «ریحانه روزبهانی» همسر شهید امنیت و اقتدار «مهدی فطرس» را می‌خوانید:

**: در ابتدا اگر بخواهید همسر خود را توصیف کنید، چه ویژگی‌هایی را بیان می‌کنید؟

بهترین جمله‌ای که بشود با آن مهدی را وصف کرد، بدون شک همین یک جمله است: مهدی مرد خدا بود. اخلاق ناب و آرامش وجود او همه قلب‌ها را فتح می‌کرد. مهربانی و دل‌سوزی بسیارش سبب می‌شد چشم بر روی استراحت خود ببندد و بدون ذره ای چشمداشت به یاری دیگران بشتابد. مهدی از ریا فراری بود و همواره با خلوص نیت خدمت می‌کرد. او کافی بود کاری را بپذیرد، به بهترین نحو آن را انجام می‌داد.

**: چطور با هم آشنا شدید؟

از طریق یکی از اقوام به خانواده فطرس معرفی شدم. اگر چه در شهر بروجرد زندگی نمی‌کردیم اما اصالت‌مان بروجردی بود و دورادور خانواده سرشناس فطرس را می‌شناختیم.

در ابتدا خانواده و بستری که مهدی در آن رشد یافته بود و همچنین شغل ارزشمندش، نظرم را جلب کرد و در ادامه خصوصیات اخلاقی، رفتاری و دینداری‌اش، من را آسوده‌خاطر کرد.

**: خاطره روزی را بگویید که برای رسیدن به آن ماه‌ها صبوری کردید؟

مهدی علاقه وافری به حضرت امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) داشت و تمام تلاشش این بود که با نفس پاک ایشان پیوند الهی‌مان بسته شود. در این مسیر فراز و نشیب‌های زیادی رخ داد، گاهی در اوج امیدواری ناامید و گاهی در اوج ناامیدی، امیدوار می‌شدیم، چرا که مشتاقان این امر بسیار بودند و به مقصود رسیدگان محدود. مهدی فقط می‌گفت، «ریحانه جان دعا کن!».

تصمیم گرفتم ۴۰ روز زیارت عاشورا بخوانم تا هر چه خیر است همان در مسیرمان قرار بگیرد. هنوز ادای این نذر به نیمه نرسیده بود که روز مبعث سال ۱۳۸۳ یک سال دوندگی و بردباری مهدی به ثمر نشست و به مراد دل‌مان رسیدیم.

در این دیدار خصوصی با حضرت آقا، چند زوج دیگر مثل ما حضور داشتند و منتظر بودند که زندگی‌شان با دعای این سید خراسانی آغاز شود. آن روز به فاصله کمی از حضرت آقا نشسته بودیم. حالی که داشتم غیر قابل وصف است… گمان می‌کردم خواب می‌بینم که من و همسفر زندگی‌ام، در به یادماندنی‌ترین لحظه عمرمان نزد نایب امام زمان (عج) نشسته‌ایم و ایشان با سیمای پر نور و لبخندی آسمانی پیوندمان را برقرار می‌کنند. اما بیدار بودم و این ثانیه‌ها حقیقت داشت. حضرت آقا پس از قرائت خطبه، برای زندگی‌مان آرزوی خوشبختی کردند و به درخواست پدر شهید، رو به آقا داماد گفتند، «موید باشید ان‌شاءالله» پس از شهادت مهدی با خود گفتم، واقعا از دعای حضرت آقاست که مهدی موید و عاقبت به خیر شد…

**: خاطره مراسم ازدواج متفاوت‌تان را بگویید؟

هر دو پیشنهاد قرائت خطبه عقد توسط حضرت آقا و سفر مکه‌ جایگزین جشن عروسی را مهدی ارائه داد و من استقبال کردم. به همین ترتیب بهار سال ۱۳۸۴ عازم مکه مکرمه شدیم.

نخستین بار بود که این سفر را تجربه می‌کردم و مهدی پیش از آن یک مرتبه دیگر بصورت دانشجویی رفته بود. از همان ابتدای سفر متوجه حالات معنوی همسرم شدم. مراقبت‌ها و عبادت‌های بی‌نظیرش علاقه من را نسبت به وی دوچندان کرد.

زمانی دریای مهربانی مهدی به من اثبات شد که یکی از همسفرها از پله برقی افتاد و پایش شکست. دیگر هر وعده، غذای او را مهدی به اتاقش می‌برد و به وی رسیدگی می‌کرد. حتی زمانی‌که یک نفر می‌بایست اعمال حج آن شخص را به جا می‌آورد، مهدی داوطلب شد و تمام اعمالش را انجام داد. او حتی یک روز با پاهای زخمی به هتل بازگشت، وقتی دلیلش را پرسیدم، گفت، «ازدحام جمعیت سبب شده ویلچر بارها به پاهایم اصابت کند و مجروح شوم.» مهدی با وجود چنین وضعیتی باز هم با عشق بسیار به کمک‌رسانی ادامه داد و وقتی آرام گرفت که آن همسفر پس از انجام تمام اعمالش به کشور بازگشت.

از دیگر خاطرات زیبای این سفر، زیارت پیامبر مهربانی‌ها در روز ولادت ایشان و ایضا هدیه نفیسی بود که در جشن میلاد حضرت احمد مصطفی (ص) به ما اهدا کردند؛ چراکه زوج جوان کاروان بودیم. قرآن گران‌بهایی که هنوز هم در کتابخانه منزل چون خورشیدی می‌درخشد.

در طول طواف، مهدی دستانش را بدون برخورد، حول من حائل می‌کرد تا احساس امنیت بیشتری داشته باشم. او با خنده می‌گفت، «حواسم هست که نامحرم شده‌ایم!» و به راستی شیرینی این احساس را زمانی درک کردم که بار دیگر رهسپار بیت‌الله الحرام شدم؛ اما این بار با خیال مهدی…

هر چه اولین مرتبه شیرین بود، مرتبه دوم تلخ بود… خیلی تلخ… دفعه قبل در گوشه‌ی خلوتی از خانه خدا می‌نشستیم و مهدی با صوت سوزناک خود مناجات حضرت امیر (ع) را قرائت می‌کرد و این بار جای خالی شنیدن آن صوت زیبا و حضورش در همان گوشه ثابت، چقدر احساس می‌شد… این بار چشمانم را می‌بستم و با او تکرار می‌کردم، «مولای یا مولای… انت المعطی و انا السائل و هل یرحم السائل الا المعطی…»

**: طی هشت سال زندگی مشترک نیز همان مردی بودند که در جلسات خواستگاری نشان دادند؟

نه تنها همان؛ بلکه بسیار بهتر از آن‌چه که نشان داد، در واقعیت ابراز داشت. مهربانی و محبت او نسبت به خانواده غیرقابل توصیف است و من هرچه بگویم حق مطلب ادا نمی‌شود. کافی بود مهدی احساس کند ما در زندگی خواسته‌ای داریم، تمام تلاش خود را می‌کرد تا آن را تحقق ببخشد. او علی‌رغم شغل حساس و پرکار خود؛ باانرژی و سرحال به منزل بازمی‌گشت و ساعاتی که بود، تمام نبودن‌هایش را جبران می‌کرد.

**: شهید فطرس در کارهای منزل کمک می‌کردند؟

بله، هر کمکی که می‌توانست انجام می‌داد، به ویژه برای نظافت منزل. ناگفته نماند که یک ماه پیش از شهادت مهدی، من به سختی بیمار شدم و انجام همه امور منزل به گردن مهدی افتاد. او زندگی را صبورانه، به بهترین وجه اداره کرد.

مهدی نه تنها در خانواده یاری رسان بود؛ بلکه دغدغه دوستان و آشنایان را نیز داشت. او مهارت بسیاری در امور فنی و برقی داشت و تسلط بالای وی نسبت به رایانه سبب می‌شد مشکلات کامپیوتری دیگران را از پشت تلفن نیز برطرف کند. بسیاری از دست‌گیری‌های او پس از شهادت برای ما فاش شد.

**: شیرین‌ترین خاطره زندگی مشترک‌تان چیست؟

لحظات شیرین و قشنگ بسیاری داشتیم؛ اما تولد محمدحسین شیرین‌ترین خاطره زندگی من و مهدی است. اولین روز زمستان سال ۱۳۸۶ محمدحسین به دنیا آمد. نام حسین را پدرش پیشنهاد داد. پس از ولادت نیز پدر مهدی گفت، «محمد را هم اضافه کنید تا نام او متبرک‌تر شود.»

مهدی شیفته فرزندش بود. به غیر از محیط کاری و ماموریت‌ها، در مابقی موارد محمدحسین همیشه همراه او بود. به نحوی‌که بارها در تجمعات و محافل، دیگران دعا می‌کردند که خداوند فرزندی به ما عطا کند، درحالی‌که نمی‌دانستند من یک فرزند دارم و او همواره همراه پدرش هست.

**: اوقات فراغت‌تان را چگونه سپری می‌کردید؟

معمولا خانواده‌ها ایام فراغت خود را در پارک و سینما سپری می‌کنند؛ اما میعادگاه من و مهدی گلزار شهدا بود. هرگاه از منزل خارج می‌شدیم، در هر شرایطی یکی از مقصدهایمان حتما مقبره شهدای گمنام دانشگاه امام حسین (ع) بود. او ارادت بسیاری به شهدای گمنام داشت.

**: شهید فطرس بیشتر به کدام یک از اهل بیت (ع) متوسل می‌شدند؟

مهدی ارادت بسیاری به حضرت زهرا (س) و امام رضا (ع) داشت. هرگاه اسم حضرت مادر (س) را می‌شنید، چشمانش بارانی می‌شد و در خلوت خود با ایشان مناجات می‌کرد. او آن روزها با وجود امکانات بسیار اندک، وبلاگی تهیه کرده بود به نام «فضه نوبیه» و در آن به بیان فضائل فضه، کنیز حضرت زهرا (س) می‌پرداخت. مهدی همواره دغدغه کار فرهنگی داشت و دست به قلم بود. حتی اگر فرصت نمی‌کرد به من می‌گفت که مطالب وبلاگش را جمع آوری و منتشر کنم.

مشهد هم که وعده‌گاه هر فصل‌مان بود و در سال چندین مرتبه باید به زیارت امام رئوف (ع) می‌رفتیم. مهدی همیشه در گوشه‌ای مشخص از رواق ضریح ماوا می‌گرفت و هرگاه به آن نقطه خیره می‌شدم او را می‌دیدم. هنوز هم گاهی چشمانم ناخودآگاه در همان پناه‌گاه همیشگی به دنبال مهدی است…

مهدی می‌گفت «ریحانه جان! من هرچه را از امام رضا (ع) خواسته‌ام، دقیقا همان را با مهربانی بی نهایت‌شان به من عطا کرده‌اند… من بزرگ‌ترین داشته‌های خود را از ایشان گرفته‌ام. حتی شما را، همسفر زندگی! شما هدیه امام رضا (ع) به من هستی.»

تصمیم داشتیم عید نوروز سال ۱۳۹۲ به پابوس امام رئوف (ع) برویم؛ اما مهدی یک ماه زودتر و تنها به دیدار ایشان رفت… گمان می‌کنم او مُهر تایید شهادت را هم از مِهر ضامن آهو دریافت کرده است.

**: همسرتان از شهادت صحبت می‌کردند؟

طی هشت سال زندگی مشترک به ندرت پیش آمد که اشاره مستقیم به شهادت داشته باشد. اولین مرتبه پیش از خطبه عقد بود که گفت، «عروس خانم، شما دعای‌تان مستجاب می‌شود، قول می‌دهید که من دعایی کنم و شما آمین بگویید؟!» پاسخ دادم، «بله، هرچه باشد!» با خوشحالی ادامه داد، «دعا می‌کنید که عاقبتم ختم به شهادت بشود؟!» چشمانم را بستم و آرزو کردم که همسفر زندگی‌ام به هر چه که می‌خواهد، دست پیدا کند…

**: شما با شنیدن این سخنان ناراحت نمی‌شدید؟

در جلسات آشنایی مهدی گفته بود، «راهی که پیش گرفته‌ام، شاید به شهادت ختم شود!» و من از همان ابتدا آمادگی این آرزو را داشتم… من گمان می‌کنم کسی که می‌پذیرد همسر پاسدار شود، این حقیقت را هم می‌داند و من اعتقاد دارم که علاقه سبب می‌شود، آرزویمان، آرزوی همان کسی باشد که دوستش داریم. در نتیجه باید با همراهی، او را برای رسیدن به آرمان‌هایش یاری کنیم.

**: تصور می‌کنید بذر این آرزو از کجا در دل همسرتان ریشه یافت؟

مهدی دل‌باخته شهدا بود. او از همان ابتدای جوانی جذب گروه «روایت فتح» شد و به عنوان راوی در مناطق عملیاتی جنوب کشور حضور یافت. این روحیه پس از ازدواج نیز ادامه داشت. هرگاه به گلزار شهدای بروجرد می‌رفتیم، مهدی از هر شهید یک خاطره برای من نقل می‌کرد.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

استجابت دعای رهبری در حق جوانِ بروجردی +‌ عکس بیشتر بخوانید »

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس

گروه جهاد و مقاومت مشرق – خرداد ۱۳۹۴ بود که خبر دادند پیکر ۱۷۵ غواص شهید در جریان عملیات کربلای چهار، پس از ۲۹ سال تفحص شده و قرار است در خیابان های تهران تشییع شوند.

آن روزها این ۱۷۵ غواص دست بسته غوغایی به پا کردند. یکی از آن ها اما مانده بود که مظلومیت همرزمانش را روایت کند. نامش محمدرضا و فامیلش یزدیان بود. از غواصان لشکر ۵ نصر مشهد. خاطراتش را در کتاب «بازماندگان نیمه جان» نوشته بود اما بسیار کلی و گذرا.

انتشارات ستاره ها از او خواست که خاطراتش را به نحوی کاملتر بنویسد تا به دست چاپ بسپارد. محمدرضا یزدیان در همان عملیات به اسارت بعثی ها در آمد و تا ۲۰ شهریور ۱۳۶۹ در اردوگاه های عراق در بند بود.

خاطرات خودنوشت آزاده ایرانی، محمدرضا یزدیان را نشر ستاره ها در کتابی با نام «صد و هفتاد و ششمین غواص» در ۳۳۴ صفحه و با قیمت ۲۹۵۰۰ تومان روانه بازار کرده است.

ویرایش این کتاب بر عهده احد گودرزیانی از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس بوده که سال گذشته به دیار باقی رفت.

این کتاب چهار فصل دارد و از قبل از عملیات کربلای چهار تا روز آزادی آزاده یزدیان را در برگرفته است.

چند معرفی کتاب دیگرهم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «جاسوس بازی»؛ / ۸۱

معشوقه «آقا بهمن» در دام بسیجی‌ها + عکس

چند دقیقه با کتاب «طبس تا سنندج»؛ / ۸۰

درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج!

چند دقیقه با کتاب «سه نیمه سیب»؛ / ۷۹

تکلیف شادی‌های خانم «شاد» چه شد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلم پرواز می خواهد»؛ / ۷۸

باران گلوله به آمبولانس پرستار اصفهانی

چند دقیقه با کتاب «ناآرام»؛ / ۷۷

شیطنت‌های طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی + عکس

چند دقیقه با کتاب «برای زین‌أب»؛ / ۷۶

سفارش تانک و تفنگ به «محمد بلباسی» + عکس

چند دقیقه با کتاب «از برف تا برف»؛ / ۷۵

شهید زین‌الدین اهل کدام کشور بود؟ +‌ عکس

چند دقیقه با کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛ / ۷۴

شهیدی که برای کار سراغ «آقای قرائتی» رفت + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده تخریب»؛ / ۷۳

کشیده‌ فرمانده به گوش جانباز اعصاب و روان + عکس

چند دقیقه با کتاب «ساده‌رنگ»؛ / ۷۲

چه کسی وصیت‌نامه شهید مهدی باکری را بالا پایین کرد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده در سایه»؛ / ۷۱

کدام مترجم مذاکرات مقامات ایرانی را تغییر می‌داد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹

شایعه اعزام الاغ‌ها به میدان مین + عکس

چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸

اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵

جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس

آنچه در ادامه می خوانید، برشی از این کتاب است…

روزی از درون حمام ها صداهای خیلی وحشتناکی به گوش رسیدند. یکی از اسیران را به سختی شکنجه میکردند. فریاد یا حسین و یا زهرا و یا ابا الفضل او هم به گوش می رسید. مو بر تن مان سیخ شد و هیچ کاری از دست ما برنیامد. چند روز بعد باخبر شدیم جاسوسی او را شناسایی کرده و لوداده است. از رزمندگان اطلاعات عملیات و هم دوره خودمان و نامش محمد رضایی بود. دو نفری که برای بردن پیکرش رفتند تعریف کردند که به دستور نگهبان ها و با پتویی برای برداشتن جنازه شهید رضایی به حمام ها رفتند. هرجای بدن او را که می گرفتند تا داخل پتو بگذارند، وا می‌رفته است، چون بعثی ها پس از شکنجه های وحشتناک، او را داخل آب جوش انداخته بودند. دو نفر هم که برای شستن حمام ها رفته بودند، نیم ساعت مشغول پاک کردن خون و نرمه استخوان های او بودند که به در و دیوار چسبیده بود.

روز قبل از این که محمد رضایی را دستگیر کنند توی محوطه بند مشغول قدم زدن بودم. از کنار من رد شد و بدون این که نگاه کند گفت: یزدیان، نگاه نکن! راه برو و فقط جلورو نگاه کن؛ ما تحت نظریم. خیلی مواظب خودت باش و به هیچ کس اعتماد نکن. دنبال ما هستند. به گمانم لورفتیم.

رضایی اینها را گفت و با سرعت از کنارم رد شد. آن زمان شرایط این طور بود که هیچ کس حق نداشت با دیگری گفت وگو کند. حتی قدم زدن دو نفر در کنار و پشت سرهم و با فاصله نزدیک ممنوع بود. اگر متوجه می شدند کسی با بغل دستی اش حرف می زند هردو را به شدت کتک می زدند.

رضایی را چندین روز به زندان جنب اردوگاه بردند. او را به پنکه سقفی آویزان کردند و بدنش را با میله های داغ سوزاندند. او را روی شیشه های شکسته غلتاندند و سروته از میله بارفیکس اتاق افسران در قسمت فرماندهی اردوگاه آویزان کردند. ساعت های متوالی و آن قدر او را با کابل زدند که تمام بدنش ورم کرد و خون آلود شد.

عراقی ها مدعی شدند که محمد رضایی در عملیات کربلای چهار تعداد زیادی از نیروهای عراقی را کشته است. در شکنجه سخت و طاقت فرسای او خیلی از نگهبان های اردوگاه دست داشتند؛ مثل عدنان ، علی ابلیس و… اما شنیدیم علی آمریکایی، شکنجه گر اصلی بوده است. می گفتند روی بدن رضایی آب جوش ریخته و به او برق وصل کرده است. آن قدر آب جوش ریخته بود که تمام بدنش تاول زده و پوست آن کنده شده بود. بعد هم قالبی صابون در دهانش گذاشته بودند تا نتواند فریاد بزند. آن قدر آن را فشار داده بودند که خفه شده بود.

مجتبی، از بچه های همدان که آن زمان امربر نگهبان های بند بود گفت که گوشت و پوست محمد رضایی به همه جای دیوارهای سیمانی حمام ها چسبیده بود. بعثی ها پیکرش را روی سیم های خاردار انداختند و عکس و فیلم گرفتند تا وانمود کنند در حال فرار کشته شده است. نگهبان ها از دو نفر از اسیران خواستند پیکر را به ماشین آیفایی منتقل کنند. آنها می خواستند آهسته و با احترام این کار را انجام دهند، اما عراقی ها دو اسیر را با کابل زده و گفته بودند که جنازه را به داخل آیفا پرت کنند!

اگر امروز زنده هستم جانم را مدیون شهید محمد رضایی هستم. عراقی ها فهمیدند که از رزمندگان واحد اطلاعات عملیات لشکرپنج نصر بوده است. از او خواستند تا بقیه رزمندگان آن واحد را معرفی کند، اما مقاومت کرد. زجرها و شکنجه ها را تحمل کرد و حاضر نشد حتی یک نفر را معرفی کند.

کسی که محمد رضایی را لوداد، م.ر بود؛ همان کسی که کار جاسوسی و خیانت را از زندان الرشید بغداد شروع کرد و اولین جاسوس و عنصر خود فروخته بود که پس از اسارت با او آشنا شدیم.

در تنگنا و سختی زندان الرشید، بهترین جای زندان یعنی جلو در ورودی را به او دادند؛ جایی که برای اسیران مجروح در نظر گرفته بودیم و مجاور با در ورودی بود. بالای آن در باز بود و پنجره ای داشت که با میلگرد محصور شده بود، اما هوای مطبوعی از آن پنجره به داخل وارد می شد. اسیران بدحال را در آنجا می خواباندیم که آن هم با ورود م.ر به زندان، توسط او و یکی دو نفر که با او بودند غصب شد.

پنجاه شصت نفر اسیر هر سلول، در یکی از وعده های غذایی، هرکدام قلپی آب مرغ بانان صمون که به اندازه نان ساندویچی کوچکی بود می خوردند، اما آن دو سه نفر به اندازه غذای دو سلول می خوردند و سهمیه بیشتری را می بلعیدند. درباره آب هم چنین بود. یعنی در زمانی که همه اسیران به خصوص مجروحان و مریض ها برای یک قلپ آب له له می زدند آنها چندین لیوان آب می نوشیدند و حتی روی سر خود آب می ریختند.

بعد از ورود به اردوگاه هم م.ر با همراهی نوچه هایش هر روز به بهانه ای اسیران را به باد کتک می گرفتند. آنها حتی در ضرب و شتمها و شکنجه ها با نگهبان های عراقی همکاری می کردند و برخی مواقع کابل به دست می گرفتند.

منبع خبر

چرا «محمد رضایی» را داخل آب‌جوش انداختند؟ + عکس بیشتر بخوانید »

پیام تسلیت سردار قاآنی درپی درگذشت رمضان عبدالله

به گزارش مشرق به نقل از سپاه نیوز ؛ در پی درگذشت رمضان عبدالله شلح دبیرکل سابق جنبش جهاد اسلامی فلسطین ، سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه پیام تسلیتی خطاب به زیاد نخاله دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین صادر کرد.

متن پیام به این شرح است :

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

برادر ارجمند جناب آقای زیاد نخاله دبیرکل محترم جنبش جهاد اسلامی فلسطین

سلام‌علیکم

ضایعه فقدان “دکتر رمضان عبدالله شلح” دبیرکل سابق جنبش جهاد اسلامی فلسطین که عمر مبارک خود را شجاعانه و فداکارانه در مسیر مجاهدت و پایمردی در عرصه مقاومت و آزادی فلسطین عزیز و قدس شریف صرف کرد را به جنابعالی، مجاهدین جنبش جهاد اسلامی فلسطین و ملت شریف و مقاوم فلسطین عزیز تسلیت عرض نموده و برای همسر فداکار و مکرمه، فرزندان و بستگان ایشان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت دارم.

آن فقید عزیز، با شجاعت و بصیرت در مقابل همه انحراف های ایجاد شده توسط دشمن ایستاد و در مسیر مبارزه، مانند چراغی روشنگر، راهنمای مجاهدین راستین بود.

اینجانب ضمن ارج نهادن به زحمات مخلصانه مرحوم رمضان عبدالله در عرصه جهاد و مبارزه علیه رژیم صهیونیستی، برای شما سلامتی و مزید توفیق خدمت مسئلت دارم و از همه همرزمان ایشان و نیروهای عزیز مقاومت جهاد اسلامی فلسطین می‌خواهم راه ایشان را تا رسیدن به هدف نهایی که آزادی فلسطین و قدس شریف است، ادامه دهند.

ما نیز اطمینان می‌دهیم که همچون سردار بزرگوار شهید سلیمانی در کنار شما و همه نیروهای مجاهد، باقی مانده و همواره در مسیر تقویت محور مقاومت گام برداریم.

از خداوند متعال مغفرت و رضوان الهی برای آن مرحوم مسئلت نموده و از حضرت حق تعالی عاجزانه خواستاریم تا روح ایشان را با ارواح طیبه صالحین و شهدایی که با برخورداری از رهبری ایشان خواب را از چشم دشمن غاصب ربودند محشور فرماید.

والسلام علیکم

فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی

پانزدهم شوال ۱۴۴۱ هجری قمری

منبع خبر

پیام تسلیت سردار قاآنی درپی درگذشت رمضان عبدالله بیشتر بخوانید »

آقای حجاریان انصاف‌تان کجا رفته است؟

به گزارش مشرق، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با انتشار متنی نسبت به یادداشت جهت‌دار و بدون استناد سعید حجاریان واکنش نشان داد که در ادامه این متن را میخوانید:

انتشار یادداشت جهت‌دار و بدون استناد آقای سعید حجاریان، در آستانه رحلت جانسوز معمار و بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، (۱۲ خردادماه) در وبگاه مشق نو که به‌وسیله چند رسانه دیگر بازنشر شده و مورد اقبال رسانه‌های معاند نظام نیز قرار گرفت.

بیشتر بخوانید:

حجاریان: بنا بود عده‌ای از فرماندهان سپاه مجازات شوند

وی در یادداشتی با عنوان فرافکنی، به بیان مطالبی در خصوص «نحوه فرماندهی رزمندگان در جنگ» می‌پردازد و مدعی می‌شود: «بنا بود عده‌ای از فرماندهان سپاه محاکمه و مجازات شوند.» علامت سؤال بزرگ درباره این موضوع این است که جناب حجاریان با کدام سند و مدرک مدعی چنین موضوعی هستند؟ مسئولیت ایشان در زمینه جنگ چه بوده و در چه سطحی در ارتباط با جنگ حضورداشته‌اند که مدعی و در جریان چنین قراری درباره فرماندهان سپاه هستند؟

البته ایشان در این یادداشت، از بکار بردن جملاتی در خلاف منویات حضرت امام خمینی (ره) نیز ابایی نداشته و می‌نویسند:

«در دوران جنگ ایران و عراق نیز فرصت‌هایی برای تغییر معادلات جنگ پیش روی کشور بود اما جدال‌های بیهوده، اختلاف‌نظرها و پافشاری بر شعارهایی ازجمله «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» و… پایان جنگ را به تعویق انداخت و خسارت‌ها را تشدید کرد.» این در حالی است که امام امت با تاسی به قرآن کریم: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ‌.» را مطرح و مشخصاً بحث مبارزه تا رفع فتنه در عالم را وارد ادبیات انقلاب اسلامی کرده‌اند، اما جناب حجاریان با زیر سؤال بردن سیره امام معلوم نیست چه نگاهی به انقلاب امام خمینی (ره) دارند!

بااین‌حال اگرچه عملکرد فرماندهان، رزمندگان، شهدا و عموم ایثارگران در هشت سال دفاع مقدس نزد افکار عمومی واضح و روشن است و امام امت نیز به‌صراحت فرمودند «ما در جنگ برای یک‌لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم… من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل‌های غلط این روزها رسماً معذرت می‌خواهم» اما نظر به اینکه یک نگاه غربگرایانه در این یادداشت به‌وضوح روشن است، به‌منظور آگاهی بیشتر نسل امروز از حوادث سخت دوران دفاع مقدس و عملکرد رزمندگان اسلام در صیانت از امنیت و آسایش ملت ایران، تنها دو نکته را یادآور می‌گردد:

ایشان می‌نویسد: «بنا بود عده‌ای از فرماندهان سپاه محاکمه و مجازات شوند.» این بنا در کجا و در چه مرجعی مطرح و تصویب‌شده است؟

ایشان می‌نویسد «… شاهد هستیم در سالیان اخیر، شماری از این افراد عهده‌دار بازخوانی تاریخ‌ جنگ شده‌اند و به‌راحتی از خطاهای استراتژیک و تعداد شهدا سخن می‌گویند بی‌آنکه فرد یا نهادی از اهمال‌کاری آن‌ها پرسش کند.»

در پاسخ به دو نکته فوق باید اشاره کرد که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه با در اختیار داشتن گنجینه‌ای عظیم از اسناد جمع‌آوری‌شده و ضبط جلسات طرح‌ریزی و هدایت عملیات‌های زمان جنگ و همچنین سابقه ۴ دهه پژوهش و تاریخ‌نگاری در حوزه جنگ، نه‌تنها با فرماندهان ارشد که با تمام بازیگران و تصمیم‌گیرندگان صحنه‌های نبرد در حوزه‌ها و تخصص‌های مختلف، به‌طور مستند و کارشناسی دقیق در قالب «تاریخ شفاهی» به گفتگو پرداخته و ابعاد مختلف جنگ را در همه‌ی زوایای آن، واکاوی می‌کند که این گفتگوها فقط اختصاص به فرماندهان ندارد. اکنون نیز صدها گفتگوی سندمحور در دستور کار است که برخی از آن‌ها منتشر و برخی دیگر نیز در شرف انتشار است.

در همین ارتباط انجام، پیاده‌سازی، تدیق اطلاعات و تدوین ساعت‌ها گفتگو با رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح استان خوزستان در دوران دفاع مقدس ازجمله این گفتگوهاست که به دلیل حساسیت منطقه جنوب و همچنین حضور تعداد زیادی از یگان‌ها و قرارگاه‌های نیروهای مسلح در این منطقه، با توجه به مستندات موجود، به‌طور مشخص در نهمین جلسه در مورخه ۲۰ مردادماه ۱۳۹۶ از این مقام مسئول سازمان قضایی نیروهای مسلح، سؤال شده است: «موضوعی که در سال‌های اخیر پیرامون محاکمه و مجازات برخی فرماندهان مطرح می‌شود و ما در مرکز اسناد سند دقیقی درباره آن پیدا نکردیم، چقدر صحت دارد؟»

ایشان در پاسخ، ضمن ارائه اسنادی که هم‌اکنون در اختیار مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه قرار دارد، می‌گویند: «موضوع محاکمه، مجازات و حکم اعدام برخی فرماندهان و حواشی که حالا برخی با نیت‌های دیگری درست کرده‌اند اصلاً حرف مستند و درستی نیست. بالاخره چه کسی باید حکم بدهد؟ دادگاه ویژه باید حکم بدهد که رئیس آن در استان خوزستان من بودم و در کشور هم آقای رازینی رئیس این دادگاه بود! مثلاً ما باید حکم می‌دادیم که اصلاً چنین چیزی وجود نداشت و اصلاً چنین موضوع پیگیری نشد. این باید جا می‌افتاد که وقتی یک جایی شکستی در جبهه خودی هست باید کسی یا ساختاری جوابگو باشند. همان‌طور که وقتی پیروزی حاصل می‌شود افراد دخیل تشویق می‌شوند در حین شکست‌ها هم باید جوابگو باشند. یعنی بهره‌ی پیروزی و شکست با هم است.

من یادم است که آقای رازینی به منطقه آمده بودند و ما رفتیم در قرارگاه خاتم. آنجا هم بحث‌های زیادی شد. ولی اتفاقاتی که افتاده بود به کل جبهه و کل نظام مربوط می‌شد، نه به یک فرد یا یک یگان یا یک فرمانده خاص. بنابراین مواردی که الآن مطرح می‌شود، نگاه امروزی افراد است. بحث جنگ و اداره آن یک موضوع اساسی آن مقطع کشور بوده است که ابعاد مختلفی دارد و یک جانبه نگری به آن حتماً خطاست.»

البته توضیحات رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح استان خوزستان در این زمینه مفصل و زمان زیادی درباره آن گفتگو شده است که نمونه‌های از برخورد با برخی فرماندهان یگانی حداکثر در مسئولیت تیپ پیاده ارائه‌شده که تماماً با روح یادداشت غیر مستند و احتمالاً جناحی جناب حجاریان در تضاد و تطابق محتوایی و حقوقی ندارد. البته به دلیل در دست انتشار بودن اثر یادشده، از اشاره بیشتر خودداری می‌شود و با انتشار کامل آن به همراه مستندات واقعی، افکار عمومی در جریان بخشی از مسائل قضایی و حقوقی جنگ قرار خواهد گرفت و بی‌اساسی ادعای جناب آقای حجاریان مشخص‌تر خواهد شد.

همچنان که امام امت به‌صراحت فرموده‌اند: «نباید برای‌ رضایت‌ چند لیبرالِ خودفروخته‌، در اظهارنظرها و ابراز عقیده‌ها، به‌گونه‌ای‌ غلط‌ عمل‌ کنیم‌ که‌ حزب‌اللهِ عزیز احساس‌ کنند جمهوری‌ اسلامی‌ دارد از مواضع‌ اصولی‌اش‌ عدول‌ می‌کند[۱]» و مقام معظم رهبری نیز در خصوص پایان جنگ تصریح فرموده‌اند «یک بعد دیگر در این مقوله‌ی خود جنگ، مسئله‌ی پایان جنگ است؛ که با این بگومگوهای بیخودی، یک شبهه‌های بی‌معنی و بی‌محتوایی در بعضی از ذهن‌های آماده‌ی شبه و شبهه‌پذیر ایجاد کردند. چه کسی می‌تواند شک کند در اینکه جمهوری اسلامی در دفاع هشت ساله، پیروز مطلق شد؟! اصلاً این قابل‌تردید نیست… این پایان جنگ، یکی از مسائل و بخش‌های مهم جنگ است که مایه‌ی افتخار است.[۲]»

بدیهی است اظهارات و روایات غیر مستند و فاقد اصالت همراه با اغراض سیاسی خواسته یا ناخواسته در پی خدشه به دوره درخشان و پرخاطره دفاع مقدس که اوج اقتدار، هویت ملی و عزت ملت ایران و الهام‌بخش و درس‌آموز در همه عرصه‌هاست، می‌باشد که بدون رعایت انصاف از سوی برخی افراد فاقد اطلاع کافی مطرح می‌گردد.

[۱] پیام امام خمینی(ره) معروف به "منشور روحانیت" – ۳ اسفند ۱۳۶۷ / ۱۵ رجب ۱۴۰۹

[۲] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس‌ – ۱۳۸۵/۰۷/۲۹

منبع خبر

آقای حجاریان انصاف‌تان کجا رفته است؟ بیشتر بخوانید »