مجاهدت

ماجرای نبرد جوشن با نیروهای امریکایی

مشرق- شنیده بودم که: «استعداد راه خودش را بازخواهد کرد.» آیا در مورد کتاب‌هایی که در حیطۀ دفاع مقدس نوشته‌شده و می‌شود، نیز این موضوع صادق است؟ درست است که کتاب‌های ضعیف نیز بودشان بهتر از نبودشان است، ولی به نظر می‌رسد، زمان زیادی لازم داریم تا کتاب‌ها دقیق‌تر ارزیابی و معرفی شوند.

کتاب «خواهرم جوشن»، خاطرات دریادوم عرشه علی‌اکبر اخگر با نثری روان و قلمی رسا و صفحاتی اندک از نقاط عطف عملیات نیروی دریایی جمهوری اسلامی در دفاع مقدس روایت می‌کند. شاید بتوان گفتن رعایت «اقتصاد کلمات» بارزترین ویژگی این کتاب است. نویسنده با بهره‌گیری از کم‌ترین کلمات، مؤثرترین مفاهیم را در برابر خواننده قرار می‌دهد. وی دقیق و مستند بیان کرده ولی با قلمی داستانی.

از راوی هم بگویم که خیلی راحت از عقیده به وطنش و اعتقاد به وظیفه از جانبازی درراه انجام خدمت بیان کرده است.

در قسمتی از متن با یک تجاوز آمریکا به جهت حمایت از صدام در جنگ آشنا می‌شویم. امریکای جنایتکار در این عملیات «بزن‌دررو» دو ناوچۀ ما را غرق کرد و یکی را هم از کار انداخت. (و حالا که دوران بزن و در رو تمام‌شده است، باید سپاسگزار رهبری نظام باشیم.)

این‌چنین است که به‌جای نمونه متن چند فراز از متن نقل می‌شود تا خوانندگان محترم قسمت‌های اعظم این روایت را خود تکمیل کنند و پیشنهادم این است که این کتاب را باید خواند. این اثر را نشر سورۀ مهر در سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است.

**

مهدی زارع در مقدمه کتاب می‌گوید: «…. نه کتابی درباره جنگ روی دریا خوانده بودم و نه اطلاعاتی درباره اصطلاحات دریانوردی داشتم و نه حتی یک‌بار روی ناو جنگی رفته بودم. و درهمان نشست اول وقتی دریادار اخگر صراحتاً گفت که کارهایش هیچ اهمیتی برای خودش ندارد و آمده تا تلاش و اهمیت نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران مشخص شود فهمیدم کار دشواری پیش‌رو دارم. وقتی در پایان جلسه دوم چند جلد کتاب به من داد تا بخوانم و بعد از خواندن زمان مصاحبه بعدی را مشخص کنم، برایم مسجل شد که تنها راه رسیدن به اطلاعات مدنظرم شاگردی کردن است… ت. حالا که بعد از چند ماه نوشتن این روایت به انجام رسیده، ‌ دریادار دوم بازنشسته علی‌اکبر اخگر یکی از نزدیکانم شده؛ مردی که دیگر کامل است، مردی که به هم‌نشینی با او افتخار می‌کنم. ص۹

**

… شاه که از ایران رفت، آمدند و گفتند اقامت بگیریم و همان‌جا، توی امریکا کارکنیم. هیچ‌کداممان قبول نکرد. امام که به ایران آمد، دوباره پیشنهادشان را تکرار کردند. کسی زیر بار نرفت. ده روز بعدش هم آمدند و پیشنهادشان را تکرار کردند. هیچ‌کس درخواستی ننوشت. ص۱۶

**
… اولین شلیک جنگی جوشن است و دل توی دل هیچ‌کدام از نفرات جوشن نیست. تغییر مسیر دادم؛ جوری که موشک به سمت ناو عراقی باشد. دستور آتش می‌دهم. نور همه‌جا را روشن می‌کند. انگار کمر کشتی آتش‌گرفته باشد. دود و آتش از دنبالۀ موشک پخش می‌شود و موشک مثل گلوله آتش از ما دور می‌شود. هدایت ناوبری را رها می‌کنم. بیست ثانیه باید طول بکشد که موشک به هدفش بخورد. تمام تردیدها ترس می‌شود توی دلم. نفس نمی‌کشم. هیچ صدایی نمی‌آید. کر شده‌ام. نور ته موشک کوچک و کوچک‌تر می‌شود و خودش را به افق نزدیک‌تر می‌کند. نفسم بند می‌آید. انفجار کوچکی در افق دیده می‌شود. نفس می‌کشم … موشک به ناو عراقی خورده. ناگهان تمام افق پر از نور می‌شود. انفجار پشت انفجار. ص۲۸

**
… غمگینم؛ برای تمام پدرها و مادرهایی که جنازۀ فرزندشان در خلیج‌فارس غرق می‌شود، برای تمام برادرهایی که کمرشان می‌شکند، برای تمام خواهرهایی که خون گریه می‌کنند و زن‌هایی که باید مرگ شوهرانشان را تحمل کنند. خوشحالم از اینکه پیروزم و نفراتم سالم‌اند، اما غم خواهر تمام جنگاوران دریاست. ص ۲۹

**

برای لحظه‌ای به البکر(سکوی نفتی عراقی) نگاه می‌کنم. پایین‌تر از ماست. در دلم دعا می‌کنم هر کسی که توانسته ازآنجا فرار کرده باشد. نمی‌توانم بیشتر از این معطل کنم. دستور می‌دهم: «آتش.»
… آتش و دود و خون. جنگ است. جنگی که هیچ‌وقت نمی‌خواستیم واردش بشویم و حالا برای دفاع از سرزمینی است که سال‌های سال، آدم‌های زیادی برای دفاع از آن جانشان را به خطر انداخته بودند. سرزمینی که خرمشهرش را گرفته بودند و آبادانش زیر گلوله‌های توپ و تانک کشته می‌داد و مقاومت می‌کرد. ص ۷۸

**

۲۸فروردین ۱۳۶۷ از اول صبح نشسته بودم پشت میز و آخرین اطلاعات منطقۀ دوم دریایی را مرور می‌کردم. وضعیت آب‌وهوا را چک می‌کردم، محل استقرار ناوها را، مسیر حرکت کشتی‌ها را، آخرین زمان‌بندی حرکت‌ها را.

حضور شناورهای ناوگان دریایی آمریکا در تنگۀ هرمز و بخش میانی خلیج‌فارس را همواره ناوهای منطقۀ یکی دریایی در بندرعباس پایش می‌کرد، ولی اطلاعات اینکه ناوگان آمریکا با یک طرح از پیش تهیه‌شده اقدام به یک حملۀ همه‌جانبه با پوشش هوایی زیاد علیه حوزه‌های نفتی ایران بکند، در دسترس نبود.

دو ناوشکن و یک کشتی تدارکاتی آبی – خاکی با حمایت نیروی هوایی که از ناو هواپیمابر بلند می‌شدند، به یکی از سکوهای نفتی سلمان حمله کردند و سکویی دیگر در همان حوزه را یک ناو موشک‌انداز زیر آتش گرفت.

تفنگداران دریایی امریکا وارد سکوی نفتی ساسان شدند و تمام سکو را بمب‌گذاری کردند و پدافندهای نصب‌شده روی سکو را از کار انداختند.

هواپیماهای نظامی امریکا، قایق‌های تندروی ما را، که برای بازدید وضعیت و دفاع از سکوها رفته بودند، زیر بمب‌های خوشه‌ای گرفتند ویکی‌شان را غرق کردند و بقیه هم آسیب‌دیده و ناتوان به جزیره ابوموسی پناه برده بودند.

جوشن در خاتمۀ مأموریت اسکورت خود در حال عزیمت به بندرعباس بود که دستور گرفت وضعیت را بررسی کند. به ناوهای آمریکایی برای ترک منطقه اخطارِ حمله داد. آمریکایی‌ها به نیروهای جوشن گفتند تسلیم شوند تا به امریکا منتقلشان کنند و بعد خانواده‌هایشان را ببرند. نمی‌دانستم چه اتفاقی دارد می‌افتد و آمریکایی‌ها هم نمی‌دانستند فرقی بین نیروهای جوشن با افسران ایرانی که توی آمریکا د. ره دیده بودند، و قبول نکردند در آنجا بمانند، نیست. نمی‌دانستند نفرات جوشن جانشان را می‌دهند، اما وطنشان را، ناوچۀ محبوبشان را ترک نمی‌کنند. نمی‌دانستند وعده‌ووعیدشان، جلوی شلیک موشک‌های جوشن را نمی‌گیرد.

باید دفاع می‌کردیم. درست که نیروی دریایی آمریکا بی‌هیچ پیش‌زمینه سیاسی وارد نبرد شده بود، درست که هیچ اخطاری نداده بود، درست که قواعد نبرد دریایی را ندیده گرفته بود، اما فرقی نمی‌کرد. نمی‌شد ایستاد و از دور نگاه کرد. جوشن تنها ناوچۀ نزدیک منطقه حمله بود و باید برای دفاع کاری می‌کرد.

… گریه کردم. بهت‌زده بودم و اشک بی‌اختیارتر از هر وقت دیگر روی صورتم سُر می‌خورد. شوکه بودم و مغزم کار نمی‌کرد. نمی‌توانستم فکر کنم. انتظار نداشتم جوشن غرق شود.

فاجعه تمامی نداشت. سهند هم برای دفاع به منطقه رفت. سهند هم غرق شد. خواهرخوانده‌اش، سبلان، ناو بعدی بود. موتورهایش از کار افتاد و بی‌حرکت ماند. ص ۱۱۳

**
نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران، به یاد و احترام ناو موشک‌انداز جوشن، ناو موشک‌اندازی با طراحی و ساخت نیروهای بومی را جوشن نام‌گذاری کرد. ص ۱۱۵

**محمد مهدی عبدالله‌زاده

منبع خبر

ماجرای نبرد جوشن با نیروهای امریکایی بیشتر بخوانید »

انتقاد فرزند شهید شیرودی از عملکرد مشاورین وزرا در امور ایثارگران

به گزارش مشرق، آناهیتا شیرودی، فرزند سرلشکر شهید خلبان علی اکبر شیرودی، با انتقاد از کارکرد مشاورین وزرا در امور ایثاگران در زوارتخانه‌های مختلف سخن گفت و از کارکرد این مشاورین طی چند سال اخیر در وزارتخانه ورزش و جوانان نیز گلایه کرد و گفت: موضوع امور ایثارگران وزارت ورزش و جوانان به مسئله بغرنجی برای ما ایثارگران این وزارتخانه تبدیل شده است. ما سالیان سال است که با این مسئله دچار مشکلیم. نفراتی که به عنوان مشاور وزیر در امور ایثارگران در این وزارتخانه مشغول فعالیت می‌شوند، عموماً افرادی خارج از وزارتخانه‌اند که با مشکلات ایثارگران این وزارتخانه آشنایی ندارند. این افراد به دلیل آشنا نبودن به مشکلات ایثارگران، فعالیت خود را محدود به مراسم‌های روز شهید و هفته دفاع مقدس و عکس گرفتن با ایثارگران می‌کنند و هدیه‌ای داده و دوباره ایثاگران را تا سال آینده با مشکلاتشان رها می‌کنند.

وی افزود: یکی از مشاورین قبلی ایثارگران وزارت ورزش و جوانان که حتی از افراد ایثارگر هم نبود. کسی که در مسئولیت حوزه ایثارگران قرار می‌گیرد باید از خود این افراد انتخاب شود تا بتواند شرایط آنان را بهتر درک و مشکلاتشان را حل کند. یا مشاور دیگری به جای آنکه مدافع امور ایثارگران باشد، مدافع وزیر و به دنبال حفظ منافع سازمانی خود است.

شیرودی با اشاره به راهکار کارمندان ایثارگر برای حل مشکلاتشان گفت: ما در وزارتخانه شورای مرکزی ایثارگران با حدود 10 عضو از پیشکسوتان ایثارگر وزارتخانه تشکیل دادیم تا پیگیر حل مشکلات ایثارگران باشد و بتوانند خلأ فعالیت‌های مشاور امور ایثارگران را پر کنند. در نظر داشتیم تا این شورا طی جلسه‌ای با وزیر ورزش و جوانان مشکلات خود را مطرح کرده و وزیر را در جریان کاستی‌های موجود قرار دهیم. اما متأسفانه وقتی خبر تشکیل این شورا در اداره پیچید، در مقابل شورا موضع گرفته شد و ما هم با وجود آنکه مدتی است درخواست دیدار با وزیر را داده‌ایم اما این دیدار محقق نشده است.

وی در ادامه تصریح کرد: متأسفانه برخی از مسئولین برای خانواده شهدا ارج و قربی قائل نیستند. من 20 سال است که سابقه کار در وزارتخانه را دارم و هم اکنون دانشجوی دکترای مدیریتم اما رفتار مناسبی در مقابل درخواست‌های منطقی‌ام صورت نگرفته است. با من که پدرم از شهدای شناخته شده است رفتار مناسبی نمی‌شود چه برسد به خانواده شهدایی که کمتر نامی از شهیدشان به میان آمده است.

فرزند شهید علی اکبر شیرودی با اشاره به عدم نظارت بر فعالیت‌های مشاورین وزرا در امور ایثاگران در ادارات مختلف گفت: ناراحت کننده است که گاهی افرادی که از جنگ هشت ساله ما و مشکلات خانواده شهدا چیزی نمی‌دانند پشت میز ریاست قرار می‌گیرند و ایثارگران را با اقداماتشان آزار می‌دهند. سؤال من این است که واحد نظارتی بر فعالیت امور ایثاگران وزارتخانه‌ها کدام ارگان است؟ ما باید شکایاتمام را از برخوردهای نامناسب به کجا ببریم؟

منبع: تسنیم منبع خبر

انتقاد فرزند شهید شیرودی از عملکرد مشاورین وزرا در امور ایثارگران بیشتر بخوانید »

«نمی‌توانم نگاهت کنم» کتابی درباره «حمزه سیدالشهدا»

به گزارش مشرق، پانزدهم شوال سالروز جنگ احد و شهادت حضرت حمزه عموی باوفا و والا مقام پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) است. به همین مناسبت انتشارات کتاب جمکران با هدف آشنایی بدیع و موثر نوجوانان با فرهنگ انتظار و معرفی الگوها و راهکارهای یاری امام زمان عجل‌الله‌ تعالی ‌فرجه مجموعه ۱۴ جلدی معرفی یاران پیامبر صل‌الله ‌علیه‌ و آله را در دست تولید دارد.

حمزه یکی از ۱۲ عموی پیامبر و جز اولین حامیان اسلام و شهید بی‌نظیر میان صحابه در غزوات است. وی تا قبل از اسلام به دین حضرت ابراهیم (س) بود، در اولین سال‌های بعثت به اسلام روی آورد و تا پایان عمر مدافع رسمی و جدی فرزند برادرش در مقابل قریش شد.
اولین سیدالشهدای اسلام، به جهت عظمت روحی و بزرگی اقداماتش به «شیرخدا و پیامبر» ملقب شده بود. ایشان متولد ۵۵ قبل بعثت بود و سرانجام در جنگ احد به شهادت رسید.

پیامبر در سوگ عموی بصیر خویش بسیار گریستند و اهل مدینه را توصیه به برپایی عزای ایشان کردند. حضرت زهرا (س) مستمر بر سر مدفن مبارک ایشان حاضر می‌شدند و تا پایان عمر خود، سوگوار عموی دلاور پیامبر خدا و حضرت علی علیه‌السلام بودند.

کتاب «نمی‌توانم نگاهت کنم» کتابی است در شرح زندگی و شخصیت جناب حمزه که برای مخاطب نوجوان نوشته و تصویرگری شده است. «مجید ملامحمدی» نویسنده کتاب و «اسماعیل چشرخ» تصویرگر آن است. «حمیده سلیمانی» نیز طراحی و گرافیک کتاب را به عهده دارد.

کتاب آشنایی با حضرت حمزه در ۴۷ صفحه از سوی انتشارات کتاب جمکران در آینده نزدیک به بازار کتاب ارائه خواهد شد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

.. زن جلو دوید و گفت: «ای حمزه کجایی؟ کاش بودی و می‌دیدی که ابوجهل چه سخنان زشتی به برادرزاده‌ات محمد (ص) گفت!»
حضرت حمزه (ع) سراپا خشم شد. صورتش سرخ بود و شقیقه‌هایش تندتند می‌زد. نگاه او به ابوجهل افتاد. با عجله به‌سمت او راه افتاد. چند نفر سرِ راهش ایستادند که از رفتنش جلوگیری کنند. آن‌ها را با عصبانیت کنار زد. ابوجهل ترسان و مضطرب به دنبال راه فرار می‌گشت. حضرت حمزه (ع) وقتی به او رسید، کمان از روی شانه خود برداشت. هرچه زور داشت به بازوان خود داد و آن را با شدت تمام بر سر ابوجهل کوبید. ابوجهل نقش بر زمین شد. سر او شکافته شده بود و خون زیادی از میان زخم آن بیرون می‌زد.

حضرت حمزه (ع) فریاد زد: «چگونه به خود اجازه داده‌ای به محمد (ص) ناسزا بگویی؟ با اینکه من در دین او هستم و همان حرف‌هایی را می‌گویم که او بر زبان می‌آورد. اگر عُرضه داری، آن ناسزاها را به من بگو!»

چند مرد که از طایفه ابوجهل بودند جلو آمدند تا به حضرت حمزه (ع) حمله کنند. ابوجهل با صـــدایی لرزان و گرفته به آن‌ها گفت: «او را رهـــا کنید. به خدا قسم مـــن به برادرزاده‌اش حـــرف‌های زشتی زدم.»

حضرت حمزه آن روز مسلمان شد. مشرکان به ترس و وحشت افتادند و پیامبر خدا دارای حامی و و مدافعی قوی گردید.

منبع: فارس منبع خبر

«نمی‌توانم نگاهت کنم» کتابی درباره «حمزه سیدالشهدا» بیشتر بخوانید »

۱۸ خرداد ۱۳۶۴ در ایوان چه گذشت؟

به گزارش مشرق، با آغاز جنگ تحمیلی و سقوط سومار و قصرشیرین در استان کرمانشاه، شهرستان ایوان پذیرای آوارگان سوماری بود و عشایر دلیر این شهرستان ضمن حضور در جبهه‌های جنگ، نقش مهمی را در پشتیبانی رزمندگان جبهه سومار ایفا کردند.

شهرستان ایوان در پایان جنگ شاهد هجوم نیروهای زرهی دشمن از طریق جاده سومار به ایوان و تنگه کوشک بود که با اقدام به موقع رزمندگان و عشایر ایوان دشمن مجبور به عقب نشینی از مناطق غربی این شهرستان شد. از آنجا که ایوان در پشتیبانی از جبهه میانی جنگ و به خصوص جبهه سومار نقش مهمی داشت، بارها مورد حمله هوایی دشمن قرار گرفت و در طول جنگ ۳۶۶ شهید و یک‌هزار و ۵۷ نفر جانباز تقدیم انقلاب اسلامی کرد.

در ابتدای جنگ و در جریان اشغال سومار، گروهی از جوانان و فرهنگیان شهر ایوان به فرماندهی شهید «جوهر مرادی» مسئول جهاد سازندگی ایوان با حمایت توپخانه ارتش در ۲۸ آبان ماه سال ۱۳۵۹ و در شب عاشورای حسینی شجاعانه به مواضع دشمن در ارتفاعات سارات سومار حمله کردند که در جریان این عملیات ۷ نفر از آن‌ها به شهادت رسیدند.

شهر ایوان در طول جنگ تحمیلی هشت مرتبه مورد تعرض هوایی قرار گرفت که ۲۹ شهید و ۹۶ مجروح در پی داشت.

در خونبارترین این حملات در ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۶۴ شهر ایوان مورد حمله وحشیانه سه فروند هواپیمای دشمن قرار گرفت که بر اثر آن ۱۵۰ نفر شهید و ۷۰۰ نفر دیگر مجروح شدند و شنبه خونین ایوان رقم خورد.

با تداوم بمباران شهر ایوان زندگی عادی در این شهر تا پایان جنگ متوقف شد.

در دوران دفاع مقدس، عشایر و کردهای غرب کشور در کنار رزمندگان دفاع مقدس با وجود تمام کاستی‌ها در مقابل وحشی‌گری‌های دشمن بعثی ایستادگی کردند و با اینکه در همین منطقه سومار تحت فشار بودند اما ایستادند و در این راه خون دادند تا این منطقه و تمام مناطق غربی کشور که در آن دوران تحت فشار بعثی‌ها بود، به دست دشمن نیفتد.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

۱۸ خرداد ۱۳۶۴ در ایوان چه گذشت؟ بیشتر بخوانید »

سؤال امپراتور ژاپن درباره «جهاد سازندگی»!

به گزارش مشرق، فرهنگ جهادی و زندگی جهادی هر چند امروز تبدیل به واژه‌ای پرکاربرد شده اما هنوز هم که هنوز است مواجهه با یک رفتار یا حرکت جهادی، بخشی از جامعه ایرانی را با تحیر روبه‌رو می‌کند. آن هم در شرایطی که روحیه فعالیت‌های جهادی در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی و دهه طلایی 60، جزء جدایی‌ناپذیر زندگی مردم ایران بود ولی حالا برای مردم به عنوان پدیده‌ای جدید شناخته می‌شود!

واقعیت این است که اگر فعالیت‌های گسترده جهادی دهه 60 که در قالب تشکیلاتی ارزشمند، موثر و مهم یعنی «جهاد سازندگی» انجام می‌شد، بدرستی به نسل‌های بعدی بازگو می‌شد و اگر انبوه فعالیت‌های این نهاد و سایر نهادهایی که در زمینه خدمت‌رسانی جهادی کار می‌کردند، به جامعه امروز معرفی می‌شد، شاید شنیدن عناوینی چون «مدیر جهادی» چندان به گوش برخی مخاطبان ناآشنا نبود. احتمالا به واسطه همین فراموشی و نادیده گرفتن فرهنگ دهه 60 و الگوهای مدیریتی آن دوره است که مقام معظم رهبری مدتی قبل از لزوم توجه به ارزش‌های دهه 60 و بازگشت مسؤولان به روحیه انقلابی آن دوره سخن گفتند.

در این فضا انتشار کتاب‌هایی همچون «رسم جهاد» که دربرگیرنده تجربه‌هایی از کار جمعی در جهاد سازندگی است، بخوبی می‌تواند روایتگر بخشی از سیل فعالیت‌های جهادی در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی باشد؛ روایت‌هایی که از دل خاطرات حسینعلی عظیمی گردآوری شده است. مهندس حاج‌حسینعلی عظیمی از فرماندهان ارشد یگان مهندسی رزمی جهاد سازندگی در دوران دفاع ‌مقدس و از مسؤولان قرارگاه کربلای جهاد بود که نقش موثری در شکل‌گیری فعالیت‌های جهادی در کشور داشت و او را می‌توان دایره‌المعارف عرصه جهاد سازندگی در ایران دانست؛ چهره‌ای که چند ماه پیش و در اواخر سال 98 پس از سال‌ها فراق به جمع یاران شهیدش پیوست و آسمانی شد.

* سؤال امپراتور ژاپن درباره «جهاد سازندگی»

«رسم جهاد» روایت بسیار روان و خوشخوان از چگونگی شکل‌گیری تشکیلاتی به نام «جهاد سازندگی» در کشور است؛ اثری که با یک پیشگفتار جالب توجه آغاز می‌شود: «روزی که با یکی از مسؤولان سابق جهاد استان لرستان مصاحبه می‌کردیم، ایشان خاطره جالبی به نقل از مرحوم آقای رفسنجانی تعریف کردند: «زمانی که به ژاپن رفته بودم، جلسه‌ای نیز با امپراتور وقت ژاپن داشتم. امپراتور به من گفت به‌رغم اینکه ما تحولات انقلاب شما را دنبال می‌کنیم ولی برای برخی از سوالات خود پاسخ روشنی نداریم؛ اول اینکه ما مدتی است روی سازمانی در کشور شما به نام جهاد سازندگی مطالعه می‌کنیم. چطور این نهاد توانسته در مدت کوتاهی، مردم مناطق محروم را با خود همراه کند و بسیاری از آن مناطق را توسعه دهد؟…»

* انسان‌سازی در کنار جهاد سازندگی

اما یکی از جالب‌ترین نکات در ارتباط با جهاد سازندگی توجه همزمان به «انسان‌سازی» در کنار ارائه خدمات به مردم مناطق محروم بود. در بخشی از کتاب «رسم جهاد»، مهندس حاج‌حسینعلی عظیمی در ارتباط با توجه به این ویژگی مهم می‌گوید: «از نظر جهادی‌ها مهم‌ترین عنصر در سازندگی، انسان است. محور تمام توسعه‌ها و تمام ساخت‌ها انسان است. کشور عقب‌افتاده، آدم‌هایش عقب‌افتاده‌اند و کشور پیشرفته، آدم‌هایش پیشرفته‌اند. بقیه عناصر سازندگی و پیشرفت، فرع بر قضایا است. وقتی انسان را در روستا بالا می‌کشی، روستا توسعه پیدا می‌کند. ارزش انسان با چه زیاد می‌شود؟ با 4 چیز؛ یک: ایمان، نه با موعظه بلکه با رفتار، 2: دانش؛ 3: بصیرت که فکر نکند دنیا به همین کوچکی است که می‌بیند؛ 4: همت که از همه مهم‌تر است. حرف جهادی‌ها با یک روستایی این بود: «تو انسان و خلیفه خدا هستی. چرا فقط یک روستا را آباد کنی؟ بیا انقلاب اسلامی را پیش ببر، کشور را نجات بده. مستضعفان را نجات بده». این کار فقط در روستا انجام نمی‌شد، در جبهه اتفاق می‌افتاد. جوان روستایی‌ای که به جبهه می‌آمد، طوری از لحاظ معنوی متعالی می‌شد که در یکی 2 ماه می‌توانستید بوی شهادت را از او استشمام کنید».

* جهادگرانی که خودشان یک پا رئیس‌جمهور بودند

تصور اینکه زمانی در این کشور روستاهایی وجود داشت که حتی نام آنها روی نقشه نبود و بسیاری از مسؤولان اصلا از وجود آنها اطلاعی نداشتند، برای ما که در عصر فناوری‌های نوین زندگی می‌کنیم، عجیب به نظر می‌رسد اما مرور خاطرات مرحوم حاج‌حسینعلی عظیمی در کتاب «رسم جهاد» نشان‌دهنده وجود چنین وضعیت عجیبی بود که باید از آن به عنوان میراثی از دوران پر از تبعیض حکومت طاغوتی پهلوی یاد کرد. در بخشی از کتاب «رسم جهاد» آمده است: «بچه‌های جهاد تعداد بسیار زیادی روستا را کشف کردند که اوایل حتی اسم آنها هم روی نقشه‌ها نبود. برای رفتن به این روستاها باید از قاطر استفاده می‌کردند. اعضای جهاد در تهران هم خبر داشتند؛ چون از تهران دائم به شهرستان می‌رفتند و از آنها اطلاعات می‌گرفتند. مانند رئیس‌جمهور که به سفر استانی می‌رود و از پروژه‌های در حال اجرا خبردار می‌شود؛ هر کدام از بچه‌های جهاد هم برای خودشان یک پا رئیس‌جمهور بودند. از تمام روستاهای ایران خبر داشتند و دقیقا می‌دانستند که در آنها چه می‌گذرد».

* مرجعیت جهاد در کارهای انقلابی

جهادی‌ها هر جا که رفتند، منشا حرکت و تحول شدند؛ این واقعیت غیرقابل‌انکاری است که نباید در روزگار فعلی از آن غافل شد. جالب اینکه فعالیت مضاعف آنها طی دوران فعالیت مخلصانه جهاد سازندگی در کشور، باعث شد نیروهای جهاد سازندگی محور فعالیت‌های انقلابی در همه بخش‌های کشور باشند. مرحوم عظیمی درباره نقش موثر این چهره‌ها در خاطراتش در کتاب «رسم جهاد» می‌گوید: «جهاد خیلی زود مرجع توجه مردم شد. برنامه تلویزیونی هم داشت. به‌اصطلاح، مارش جهاد در کشور پر سروصدا بود. یک نفر از شورای مرکزی جهاد در هیأت دولت حضور داشت که مانند معاون اجرایی فعلی رئیس‌جمهور بود؛ هر کار انقلابی‌ای که داشتند به جهاد ارائه می‌دادند. به اداره‌های دیگر هم می‌گفتند به جهاد کمک کنید و هماهنگ باشید. کارها را جهاد پیش می‌برد و پیشنهادها را هم جهاد می‌آورد. در دولت جایگاهی پیدا کرده بود و در استان‌ها کمک‌دست‌ استانداران شده بود. سیل می‌آمد، زلزله می‌شد یا مطلب دیگری بود، جهاد پیشتاز بود. اگر راهپیمایی بود، اول بچه‌های جهاد پرچم‌شان بالا می‌رفت. اگر می‌خواستند انتخابات برگزار کنند، باید بچه‌های جهاد صندوق را معین می‌کردند و در روستاها می‌چرخاندند. اصلا کسی غیر از جهاد آنجاها بلد نبود. همه جا بچه‌های جهاد در کارهای انقلابی پیشتاز بودند و امور را بر عهده می‌گرفتند».

این کتاب با تحقیق و تدوین علی مشایخی و محمدرضا حسینی آماده و از سوی انتشارات «راه‌یار» روانه بازار نشر شده است.

*وطن امروز

منبع خبر

سؤال امپراتور ژاپن درباره «جهاد سازندگی»! بیشتر بخوانید »