مجاهدت

نامه‌های عاشقانه عباس برای همسرش +عکس

به گزارش مشرق؛ نامه‌های زیر از کتاب «لبخندی به رنگ شهادت»، خاطرات شهید مدافع حرم، است. پدر شهید عباس دانشگر در مورد این کتاب می‌گوید: «این حقیر پس از بازنشستگی در سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم با ستاد کنگره ۳۰۰۰ شهید استان سمنان همکاری کنم. زمانی که پرونده شهدا را زیرورو می‌کردم تا خاطراتی از مجاهدت و حماسه‌آفرینی شهدا بنویسم، هرگز تصور نمی‌کردم که روزی شاهد نگارش خاطرات فرزندم باشم… م.

بعد از شهادت عباس هرگز تصور نمی‌کردم که در شبکه‌های اجتماعی، خیل مشتاقان جوان نسبت به عباس تا این اندازه پرشمار باشد. امروز هزاران جوان از شهرهای دور و نزدیک با خانواده شهید در ارتباط هستند.

این نوشتار در قالب ۴۶۶ خاطره از تولد تا شهادت به انضمام وصیت‌نامه و دست نوشته‌ها و دل‌نوشته‌ها تدوین‌شده است.» این کتاب را سوره مهر سال ۱۳۹۸ در ۳۰۰ صفحه منتشر کرده است.

نامه اول

بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم

همسر عزیزم! این نامه را می‌نویسم بیشتر برای تنگی دل خودم. شنیدی می‌گویند سخن که از دل برآید بر دل نشیند، صداقتم را به حرمت صدای لرزانم بپذیر. زندگی روح دارد و جسم، مثل انسان. جسمش دیدنی‌های آن است، روحش که به جسمش جان می‌دهد عشق است.

من همیشه دوست داشتم یک عاشق ببینم، همیشه دوست داشتم ببینم عاشق چگونه زندگی می‌کند؟ چه می‌گوید؟ چگونه فکر می‌کند؟ آخر خیلی می‌شنیدم از سوزوگداز و درد و درمان و عشق. عشق بسیار مقدس است.

عشق هرچه غیر خداست مجازی و عشق حقیقی، خداست؛ اما مگر خداوند زیباست که عشق مجازی را پلی ساخته و تنها با عبور از آن به عشق حقیقی می‌رسیم. من دوست دارم عاشق بشم! از تو شروع کنم تا بتوانم ذره‌ای عشق حقیقی را درک کنم.

دوست داشتن مقدمه عشق است، اما عشق نیست. اگر بخواهیم عاشق هم باشیم باید تلاش کنیم… تلاش در محبت کردن، تلاش در رفتار خوب و پسندیده. عشق مربوط به‌صورت نیست، صورت، ظاهر عشق است، مقدمه عشق است، اما ادامه‌اش با روح است، اخلاق مربوط به روح است.

دوستت دارم فاطمه جان. امیدوارم من و تو بتوانیم عاشق شویم! خیلی دوستت دارم! دلم برایت تنگ می‌شود عشقم!

ع-د

نامه دوم

فاطمه جان! عزیزم! دوستت دارم! دعا می‌کنم امتحاناتت را به‌خوبی پشت سر بگذاری و حالت هر روز از دیروز بهتر باشد! من هم به یادت خواهم بود، امیدوارم تو هم مرا یاد کنی! امیدوارم فاصلۀ جسم‌هایمان، قلب‌هایمان را به هم نزدیک‌تر سازد تا بتوانیم عاشق شدن را پیدا کنیم.

شنیدی می‌گویند زنده‌بودن فاصله گهواره تا گور است و زندگی کردن فاصله زمین تا آسمان؟ امیدوارم هر روز آسمانی‌تر شوی! تو هم مرا دعا کن. خداوند قلب‌هایمان را به رنگ خود درآورد و پاکمان کند!

عباس دانشگر

نامه سوم

سلام این پیام رو در تاریخ ۲۱/۲/۱۳۹۵ می‌نویسم.

می‌گن آدما دو دسته‌اند: یا زنده‌ان یا مرده! زنده‌هاشون دو دسته‌اند: یا خوابن یا بیدار! بیداراشون دو دسته‌اند: یا معمولی‌ان یا عاشق! عاشقاشون دو دسته‌اند: کسانی که فقط لاف عشقو می‌زنن و اداشو درمی‌آرن که همیشه تا آخر باهات نمی‌آن و کسایی که واقعاً عاشقن! کسایی که واقعاً عاشقن فقط یه دسته‌اند: کسایی که زندگی‌شون طعم مهربونی، رابطه‌شون بوی صداقت می‌ده.

باید با هم تلاش کنیم تا عاشق بشیم!

عشقم…

**محمد مهدی عبدالله زاده

منبع خبر

نامه‌های عاشقانه عباس برای همسرش +عکس بیشتر بخوانید »

روایتی طنازانه از خاطرات یک امدادگر

به گزارش مشرق، «.. زمان چندانی از شروع کار نگذشته بود که سرپرست کارگاه وارد شد، به طرف من آمد و سینه به سینه‌ام ایستاد، سپس با لبخند ملایمی که برلب داشت، دهانش را بیخ گوشم آورد و با صدای بلندی گفت: «جبهه میری اسمتو رد کنم؟»

پاراگراف اول کتاب مجموعه خاطرات «پزشکی اجباری» نوشته زنده‌یاد عباس کیانی‌انبوهی به این شکل شروع می‌شود. این کتاب خاطرات واقعی و به هم پیوسته یکی از رزمندگان زمان جنگ است که اولین بار توسط انتشارات شاهد در سال ۱۳۸۸ منتشر شده است. نویسنده این کتاب که در دهه ۱۳۶۰ تکنسین یک شرکت هواپیمایی در تهران است، خیلی دوست دارد به عنوان امدادگر در جبهه حضور داشته باشد و به رزمندگان خدمت کند. بالاخره به آرزویش می‌رسد و داوطلبانه عازم جبهه جنوب کشور می‌شود.

رفتن او در شرایطی صورت گرفته که هر دو پسر او، زودتر از خودش به جبهه رفته‌اند. در طول سفر و خدمت در خط مقدم جبهه، ماجراهای مختلفی برای او اتفاق می‌افتد که با زبانی شیرین و آمیخته به طنز برای مخاطب روایت می‌شود. راوی خاطرات جبهه که در علم پزشکی سررشته چندانی ندارد و همیشه نگران این مسئله است، رفته رفته به یکی از بهترین امدادگران جنگ در بیمارستان‌های صحرایی تبدیل می‌شود. روایت طنزآمیزی که نویسنده در تعریف کردن خاطراتش در جبهه به کار گرفته به شیرینی ماجراهایی که برای او و دوستان همرزمش اتفاق افتاده است می‌افزاید و مخاطب را تا پایان کتاب با خود همدل و همراه می‌سازد:

«اسمت چیه؟ با نرمی گفتم: «عباس کیانی از صنایع هواپیمایی ایران» خنده تلخی کرد و گفت: «بفرما، هواپیماساز حالا می‌خواد بره دکتر بشه!… بفرمایید بیرون تا صداتون کنم…» (صفحه ۱۰۲).

یک غافلگیری اندوهناک

نویسنده کتاب، خاطرات دوران جنگش را به صورتی منسجم و یکدست نگاشته است، اما یکی از اشکالات کتاب در حروفچینی آن است. با اینکه از اول تا آخر کتاب دیالوگ‌های زیادی بین شخصیت‌های این مجموعه ردوبدل می‌شود ما علائم نگارشی «دونقطه دیالوگ» (:) را در هیچ کدام از صفحات کتاب نمی‌بینیم و این بی‌دقتی که در حروفچینی صورت گرفته کمی توی ذوق می‌زند. در انتهای کتاب ما با یک نوع غافلگیری اندوهناک روبه‌رو می‌شویم و آن هم خبر شهادت پسر کوچک راوی است. پسر نوجوان او یعنی کیان در عملیات کربلای ۵ در شلمچه، شهید شده است و راوی که تمام اوقاتش در کنار مجروحان و جانبازان جبهه می‌گذرد از ماجرا خبر ندارد.

مجموعه خاطرات «پزشکی اجباری» با قطع رقعی و در ۱۳۶ صفحه منتشر و در سال ۸۹ به عنوان یکی از برگزیدگان کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شده است.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

روایتی طنازانه از خاطرات یک امدادگر بیشتر بخوانید »

چهل روز از رفتن «میرزامحمد» گذشت

به گزارش مشرق، در سالروز ولادت با سعادت قمر بنی‌هاشم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) و روز جانباز در تاریخ ۱۰ فررودین ۱۳۹۹، رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی ‌از مقام شامخ جانبازان انقلاب اسلامی تجلیل نمودند. در این پیام آمده است:

«روز ولادت قمر بنی‌هاشم حضرت ابی‌الفضل‌العباس سلام‌الله‌علیه را که تا ابد مفتخر به پرچمداری کربلاست به جانبازان عزیز کشور که نامشان مفتخر به تقارن با این روز است، تبریک عرض می‌کنم. شما جانبازان، مجاهدان فداکار و شهیدان زنده‌اید. چشم و دل شما با پاداش الهی روشن خواهد شد ان‌شاءالله.»

چهار روز پس از صدور این پیام عظیم و نورانی، یکی از بارزترین مصادیق پیام، سردار حاج‌ میرزامحمد سلگی، جانباز سرافراز و رییس ستاد لشکر انصارالحسین(ع) همدان و فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع) در دوران دفاع مقدس در ۱۴ فروردین ۱۳۹۹ آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.

سردار سلگی به دلیل عوارض ناشی از استنشاق گازهای شیمیایی دوران دفاع مقدس و جراحات جانبازی در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود که به ملکوت اعلی پیوست و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

میرزا محمدسلگی ۲۲ ساله بودکه در جبهه فرمانده شد. ایشان پس از جنگ هفت سال فرماندهی سپاه نهاوند، ۱۲ سال مسئولیت بنیاد شهید نهاوند، دو سال رئیس اداره اوقاف را بر عهده داشت و به ‌عنوان مشاور سابق استاندار همدان و مسئول هماهنگی امور ایثارگران استان همدان به جانبازان و ایثارگران خدمت می‌نمود.

بزرگ‌ترین افتخارات شهید سلگی
حاج میرزا محمدسلگی جانباز ۷۰ درصد بزرگ‌ترین افتخاراتش را چنین می‌داند: پاسدار بودن و لیاقت جانبازی در مکتب امام خمینی(ره) به پیروی از امام حسین(ع) بزرگ‌ترین افتخاری بود که در این دنیا نصیب من شد.

پس از شهادت این جانباز سرافرازِ عاشورایی، پیام‌ها و اظهارنظرهای متعددی در تجلیل از شخصیت سردار سلگی منتشر گردید.

برخی توصیفات و تعابیری که در پیام‌های تسلیت، نوشته‌ها و اظهارنظرهای مختلف در مورد عظمت شخصیت شهید سلگی در رسانه‌ها و فضای مجازی منتشر گردید عبارتند از:
– پهلوان ابوالفضل‌مرام روزهای رزم شلمچه و مجنون و فاو و مرصاد
– جانباز دلاور و قهرمان و سرافراز
– شهید زنده
– مجاهد نستوه و بصیر
– شهید والا مقام و مجاهد فی سبیل‌الله
– مجاهد عالیقدر و مخلص
– شخصیت والای اسلامی و انقلابی
– حفظ روحیه ایثار و شهادت
– عبد صالح خدا
– به تمام معنا انقلابی
– انسان الهی و مجاهد والامقام
– شهید وارسته
– ثابت قدم ماندن بر آرمان‌ها و ارزش‌ها
– رزمنده مخلص، شجاع، ولایی، بصیر و فعال
– از پرچمداران بابصیرت و شجاع ولایت در استان همدان
– تو در مکتب عباس و در زیر علم او درس عشق خوانده بودی
– سرداری که رهبر انقلاب مشتاق دیدارش بود
– به معنای واقعی کلمه معتقد به نظام و مبانی حضرت امام(ره) و رهبری بود
– امثال میرزا محمد سلگی‌ها هرگز نمی‌میرند و برای همیشه زنده‌اند، ایشان «احیا عند ربهم یرزقون» هستند
– انسانی مخلص، غیور، شجاع، مسئولیت‌پذیر، خدوم، بصیر، شب‌زنده‌دار و اهل تهجد

قهرمان گمنام عملیات مرصاد
میرزا محمد سلگی در عملیات مرصاد فرماندهی عملیات مرصاد را تا رسیدن نیروهای کمکی در روز اول هجوم منافقین برعهده گرفت.

انجام مراحل اولیه عملیات مرصاد تا آنجا برای جمهوری اسلامی مهم بود که امیرسپهبد شهیدصیاد شیرازی در سال ۷۷ درخصوص نقش نیروهای همدان در تنگه مرصاد گفت: وقتی با هلی‌کوپتر داخل تنگه رسیدیم؛ دیدیم خاکریز زده شده و یک عده پشت سنگر می‌جنگند، من اسم این‌ها را می‌گذارم ملائک، این‌ها از کجا آمدند، از چه کسی دستور گرفتند، گردانی بوده از تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان، توی مسیر با منافقین مقابل می‌شوند و سریع خاکریز می‌زنند و می‌روند پشت خاکریز، ۵۰ درصد این گردان شهید می‌شوند، ولی کسی راه به این‌ها نداد. همچنین محسن رضایی فرمانده وقت سپاه نیز در این خصوص گفت: مهم‌ترین یگانی که توانست تأخیر لازم را به‌وجود آورد تا نیروهای لشگرهای دیگر برسند و کار منافقان را تمام کنند، لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان بود. محسن رضایی درباره ۱۲۰ نفر شهید همدانی عملیات مرصاد نیز گفت: این ۱۲۰ شهید استان همدان در عملیات مرصاد باید در حقیقیت شهدای پیروزی نامگذاری شوند، ۱۲۰ شهید پیروزی، ایران در این هفته آخر جنگ پیروز شد.

جمشید طالبی نقل می‌کند: «سردار حسین همدانی در مورد آغاز عملیات مرصاد و نقش میرزا محمد می‌گفت:. .. با دو پای مصنوعی به قدری از کوه بالا و پایین رفته بود که وقتی پای مصنوعی‌اش را برای استراحت درآورد داخل آن خونی بود… تصمیم گرفتم او را برای استراحت و مداوای زخم پا به کرمانشاه برگردانم اما به خودش نگفتم. راهی تنگه چارزبر شدم، همان روز با کمال تعجب او را داخل تنگه چارزبر و منطقه درگیری دیدم او با آن وضع بدنی و پای زخمی‌حاضر نشده بود به عقب برگردد. حسین همدانی اظهار داشت که دوران شکوه‌مند دفاع مقدس با عملیات مرصاد به پایان رسید و به ‌نظرم حاج میرزا محمد قهرمان گمنام عملیات مرصاد بود.» (خبرگزاری تسنیم، ۳۰ خرداد ۱۳۹۴)

سردار سلگی می‌گوید: در این عملیات همدان ۱۲۰ شهید و فرماندهان بزرگی را چون شهیدان مبارکی،‌ ملکی و… را از دست داد. سه روز جنگ تن به تن و طاقت‌فرسا داشتیم که بعد از سه روز دشمن با تلفات بسیار عقب‌نشینی کرد و از کوه و بی‌راهه فرار کرد.(خبرگزاری فارس، ۵ مرداد ۱۳۹۶)

آب هرگز نمی‌میرد
زندگینامه و خاطرات شهید سلگی در کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» منتشر شد که بسیار مورد توجه و تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت.
در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی‌خامنه‌ای در ۲۰ بهمن ۹۵ آمده است:

«دیدن جلد کتابی که رویش نوشته خاطرات فرمانده‌ گردان «حضرت ابالفضل علیه‌السلام»، آن هم با عنوان «آب هرگز نمی‌میرد»، به‌خودی خود آن‌قدر جذاب هست که آدم راترغیب کند به خریدن و خواندن آن. شاید برای همین است که سراسر کتاب، بوی آن حضرت را به خود گرفته و راوی داستان هم، در دست‌نوشته‌ای که در ابتدای کتاب، خودنمایی می‌کند، چنین نوشته است:

«از روزی که در شش سالگی روضه‌ مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه‌های گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس علیه‌السلام رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همه‌چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی‌استان همدان – انصارالحسن علیه‌السلام – به نوکری گردان حضرت ابالفضل علیه‌السلام منصوب شدم و تشنه‌ آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل علیه‌السلام می‌ریخت و به تاریخ آبرو می‌داد.»

و بعد هم با این جمله تمام کند که:
ما تشنه‌ یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنوز آب دارد عباس.»
حکایت مردان مردِ گردان اباالفضل(ع)

در ادامه این گزارش آمده است:
«آب هرگز نمی‌میرد» آنچنان‌که‌ اشاره شد، روایت خاطرات فرمانده‌ گردان حضرت ابالفضل علیه‌السلام لشگرانصارالحسین علیه‌السلام استان همدان، یعنی سردار جانباز میرزامحمد سُلگی است. سرداری که نویسنده‌ کتاب، «حمید حسام»، در بیان خصوصیات فردی او نوشته است: «سردار میرزامحمد سلگی فرمانده‌ شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین علیه‌السلام کرده‌اند. او از تبار انصارالحسین علیه‌السلام است.».. .. کتاب آب هرگز نمی‌میرد اگرچه در زمره‌ کتاب‌های خاطره‌نگاری می‌گنجد اما از اسلوبی تازه و نو بهره برده است. بدین‌ترتیب که گرچه محوریت کتاب، بازگویی خاطرات میرزامحمد سلگی است، اما برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات وی، از روایت و خاطرات تعدادی از رزمندگان و فرماندهان لشگر همدان نیز بهره برده است.»

شخصیت عاشورایی و عاشق حضرت ابوالفضل
نکته قابل توجه این کتاب این است که راوی کتاب حاج میرزا محمد سلگی، نگارنده کتاب سردار حمید حسام و مصاحبه‌گر کتاب جمشید طالبی هر سه از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس هستند.

جمشید طالبی مصاحبه‌گر کتاب پس از شرح ماجراهای جانباز شدنهای مکرر شهید سلگی ابراز می‌دارد: «از دیدگاه من رزمنده‌ای که ۶ بار جراحت را تحمل و برای هفتمین مرتبه دو پای خود را از دست داد دارای شخصیت عاشورایی است که این شخصیت برگرفته از عشق راوی نهاوندی به حضرت ابوالفضل(ع) است که در خط مقدم برای تجهیز نیروها رجزخوانی حضرت ابوالفضل(ع) را سر می‌داد.»

آقای طالبی همچنین می‌گوید: «این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبه‌های این کتاب حدود ۵۰ نفر شرکت داشتند.
در طول ایام دفاع مقدس رزمنده‌ای را به ندرت سراغ داریم که از ناحیه دو پا قطع عضو و فرمانده باشد و فرماندهی عملیات را به عهده داشته باشد ولی ایشان با دو پای قطع شده از اول تا آخر عملیات مرصاد حضور داشت.»

آقای طالبی از احوال حاج میرزا در سفری که به کربلا داشتند، چنین خاطره‌گویی می‌نماید:
«در جریان مصاحبه در ماه رجب سال ۹۲ من و آقای سلگی و همسر ایشان به کربلا دعوت شدیم و ۵ روز در آنجا بودیم و در هر ۵ روز صبحانه، ناهار و شام،‌ تردد و هتل را میهمان عتبه عباسیه بودیم، آخرین صفحه کتاب نیز به‌عنوان حسن ختام کتاب نیز خاطره این سفر است که با سخن حاج میرزا که ندای یا ابوالفضل سر داد پایان یافت.

داخل حرم حضرت سیدالشهدا(ع) حاج میرزا در سمت بالای سر حضرت روی صندلی نشست و نماز خواند. من پشت‌سر او در فاصله دو متری به نماز ایستادم نماز که تمام شد، پیرمردی عرب آمد و از حاج میرزا خواست تا صندلی‌اش را به او بدهد. حاج میرزا بدون اینکه اظهار کند پا ندارد بلند شد و پیرمرد روی صندلی نشست و حاج میرزا کمی ‌عقب‌تر با ضربت روی کف سنگ‌ها افتاد، پیرمرد عرب با تعجب به پاهای آویزان حاج میرزا خیره شده بود و حاج میرزا زیر لب ذکر می‌گفت: «یا ابوالفضل‌العباس».
(خبرگزاری تسنیم، ۳۰ خرداد ۱۳۹۴)

تقریظ رهبر انقلاب
کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» و راوی آن سردار سلگی بسیار مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفتند.

در ۲۰ بهمن ۹۵ تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» منتشر گردید که در بخشی از آن آمده است:
«… سلام بر یاران حسین (علیه‌السّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه‌هایی چون سُلگی و خوش‌لفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبیتر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون می‌توانم یافتن سوی درون من هم…»

رهبر انقلاب مشتاق دیدارش بود
رهبر انقلاب در ۱۴/۱۱/۹۵ فرمودند: «کتابی که اسمش آب هرگز نمی‌میرد است، شرح حال یک جانبازی است که الان در همدان است؛ واقعاًً اگر ممکن بود برای من – که ممکن نیست- پا می‌شدم می‌رفتم همدان، دیدن این مرد.»

آقای حمید حسام نگارنده کتاب «آب هرگز نمی‌میرد»، حال و هوای شهید سلگی پس از شنیدن این سخن رهبری را چنین تعریف می‌نماید:
«آقا هنوز تو را ندیده بود و فقط حدیث میانداری ابوالفضل ‌گونه‌ات را در (آب هرگز نمی‌میرد) خوانده بود فرمود: اگر برای من ممکن بود پا میشدم میرفتم به همدان برای دیدن این مرد.
این جمله را محسن مومنی برایم تلفنی گفت و من برای تو نقل قول کردم گفتی: با علی خوش لفظ بیا با هم برویم زیارت حاج حسین همدانی و از روح او استمداد بطلبیم.

آن روز در گلزار شهدا علی خوش‌زخم از شدت درد حتی نمی‌توانست روی مزار خم شود و همانجا ایستاد همان نقطه‌ای که یک‌سال بعد مزار خودش شد و تو با آن دو پای مصنوعیات خم شدی و صورت چسباندی به سنگ مزار، ما دو نفر باگریه توگریه می‌کردیم که میخواندی ما تشنه یک جرعه سخاوت هستیم مشک تو هنوز آب دارد عباس»

دیدار با رهبر فرزانه انقلاب
شهید سلگی به همراه خانواده به دیدار رهبری شتافتند و در ۲۱ بهمن ۹۵ مهمان امام خامنه‌ای بودند.
پس از این دیدار سردار سلگی و خانواده‌شان در مصاحبه‌ای از حال و هوای ملکوتیِ این دیدار شیرین و خاطره‌انگیز می‌گویند.

این جانباز دفاع مقدس بابیان اینکه لایق این لطف نیست و جامانده‌ای از قافله شهدا هست اظهار کرد: در واقع منم خودم در حیرتم از اینکه چه باعث شده این کتاب مورد لطف مقام معظم رهبری قرار بگیرد و از نظر شخصی شاید خودم را در واقع لایق این بزرگواری آقا نمی‌دانم.

وی بابیان اینکه وجود الفاظ قدسیه شهدا، مزین شدن نام گردانشان به حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) و همچنین سخنان شهید همدانی در این کتاب سبب لطف رهبر به آن کتاب شده گفت: بنده تا حدی که از وجود خودم اطلاع دارم با نیت خیر و انجام‌ وظیفه سعی کردم کار انجام دهم و همچنین اخلاص نویسنده این کتاب سردار حسام که خودش رزمنده دفاع مقدس است و سرجمع همراهی و همکاری عیال که فرزند شهید و خواهر شهید باعث شده ویژگی‌هایی در کتاب باشد که مورد لطف حضرت آقا قرار بگیرد و با آن متن زیبا برایش بنویسد و در تفریظ‌های دیگر این‌طوری شعر نگفته است.

حاجی سلگی با اشاره به امدادهای غیبی در دوران دفاع مقدس اظهار کرد: در دوران دفاع مقدس در جنگ تن‌به‌تن خصوصاًً در عملیات والفجر ۸ رجز حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) ما را یاری می‌کرد و گردان ما به نام سقاها معروف و تشنگی عباس(ع) مدنظر بود و در خیلی از عملیات‌ها تأسی و اقتدا می‌کردیم به حضرت عباس(ع) و ما را یاری می‌داد و یکی از عوامل لطف رهبر به این کتاب همین تأسی از حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) بود.

… وی به بیان همراهی همسر خود در تمام دوران زندگی با وی پرداخت و گفت: هماهنگی در زندگی و در واقع انس، الفت و علاقه قلبی و به‌قول‌معروف زندگی اساساًً عاشقانه و توأم بامحبت، همکاری و همراهی باعث به‌وجود آمدن چنین اثراتی می‌شود و این‌طور موردتوجه مقام معظم رهبری قرار می‌گیرد.

این جانباز دفاع مقدس بابیان اینکه برطرف کردن نیاز جبهه را واجب‌تر از بزرگ کردن پنج فرزند خود دانسته گفت: به تبعیت از فرمان امام و اینکه برطرف کردن نیاز جبهه را از پنج فرزند خود واجب‌تر می‌دانستم و آن را بر اولویت‌های دیگرترجیح می‌دادم و لذا همراهی عیال سبب شده بود که برای ما مشکل ایجاد نشود و می‌دانستم با تمام وجودش از فرزندان نگهداری می‌کند.
بهره‌مندی از معنویت و نورانیت آقا وی از روز دیدار خود با رهبر گفت و افزود: واقعاًً غیرقابل توصیف هست. دیدار بود و احوال‌پرسی و انگشتر گرفتن و به هر حال از برکت وجود معنوی آقا که مملو از نورانیت بود بهره‌مند شدیم.

همسر سردار سلگی از روز رفتن به بیت حضرت آقا گفت و بیان کرد: وقتی داشتیم از همدان حرکت می‌کردیم همه بچه‌ها و نوه‌ها جلوی در ایستاده بودند وگریه می‌کردند که حاج آقا زنگ زد دفتر حضرت آقا و گفت اگر می‌شود نوهها هم ببریم و همه رفتیم. بین نماز رسیدیم خدمت رهبر و برکات این دیدار در زندگی ما آمده و از آن روز تا حالا حال و هوای دیگری پیدا کرده‌ایم و دامادم به ما می‌گوید عاشق حضرت آقا شدید و ما را فراموش کردید. حتی سرنماز با ‌گریه نماز را شروع کردم و نگاه حضرت آقا می‌کردم‌گریه می‌کردم یک حال و هوای خاصی داشتم. بین دو نماز بچه‌ها و نوه‌ها همه بودند رفتند پیش آقا و بوسیدنشان و بعد آمدند دراتاق و صحبت کردند.

اشک در چشمان این همسر فداکار جاری شد و گفت: وقتی آقا با من صحبت کرد نتوانستم خودمو کنترل کنم و رفتم عبای آقا را گرفتم و خیلی بوسیدم و حضرت آقا دستشو کشید روی سرم و مدام با حاج آقا صحبت می‌کردند واقعاًً دیدار غیرمنتظره‌ای بود. چقدر انتظار این روزها را می‌کشیدیم. بنا به درخواستم حضرت آقا اذان و اقامه را در گوش نوه‌ام که تازه به دنیا آمده بود خواندند و یکی از پسرهایم به ایشان گفت که ‌تورو به جدت انگشترتان را به من بدهید که حضرت آقا گفت چرا به جدم قسم می‌دهی من به شما آن را می‌دهم.. .. خیلی دیدار قشنگ و ناگهانی بود. حضرت آقا کوچک و بزرگ همه را می‌بوسید اصلاً نمی‌دانم چه بگویم.

زینب سلگی دختر بزرگ حاج آقا می‌گوید: از وقتی از پیش حضرت آقا آمدیم یک حال غریبی و یک حس معنوی خیلی غریبی بهمون دست داده بود حتی تو چهره‌هایمان هم مشخص است و هرکی می‌بیند چهره‌تان قشنگ نشان می‌دهد یک حالت معنوی به شما دست داده است.

دخترحاجی سلگی که یک دختر کوچک دارد به بیان خاطره‌ای از دخترش در آن روز پرداخت و گفت: دخترم آن روز مدام به ما می‌گفت نگویید آقا بگویید امام خامنه‌ای و روز بعد که ۲۲ بهمن رفته بودیم راهپیمایی هرجا عکس حضرت آقا را می‌دید با یک ذوقی می‌گفت ما پیش امام خامنه‌ای رفتیم.

پیرو راستین رهبری باشیم
شهید سلگی عاشق و مطیع ولایت بود و پیامش برای جوانان و مردم چنین است: حرفم به قشر جوان و آحاد مردم عزیز که در دفاع مقدس شرکت داشتند این است که باید حال فعلی ما متناسب با خواسته‌های نظام باشد یک پیرو حقیقی و راستین ولایت و رهبری باشیم، دشمن را بشناسیم و به ‌مقتضای وظیفه عمل کنیم از دودستگی دست‌برداریم و پشت‌سر مقام معظم رهبری یک امت واحده حرکت کنیم.

وداع حضرت زهرایی
سردار حاج‌ میرزامحمد سلگی در ۱۴ فروردین ۱۳۹۹ ملک به ملکوت پرواز کرد و به شهادت رسید و به‌خاطر شرایط کرونایی کشور تشییع و خاکسپاری غریبانه انجام شد.
سردار حمید حسام نگارنده کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» وداع حضرت زهراییِ شهید سلگی را چنین توصیف مینماید:

به نام خدای شهیدان و برای نفس مطمئنه حاج میرزا
در روزهای خلوت خیابان‌ها و سکوت دور از هیاهوی شهرها، عبور از نشئه دنیا و رسیدن به سر چشمه بقا، طعمی‌دارد از جنس طعم غریبی حضرت زهرا(س) که تو حاج میرزا، ‌ای رفیق خوب خدا، دیشب آن را چشیدی.

انگار که ۳۵ سال با دو پای بریده و زخم پهلو و سرفه‌های شیمیایی مانده بودی که این نوع شهادت در سکوت را به ما نشان دهی. شهادت غریبانه و دفن شبانه و اصرار و تأکید برای نیامدن مردم یک شهر- که همواره متحدثان حسنت بودند- جگرم را در گلزار شهدای نهاوند سوزاند و ثانیه‌های خلوتم را پر از روضه کرد.
دیشب، هر کس پیامی‌فرستاد، برایش نوشتم: نمی‌دانی چقدر سخت است دفن شبانه و غریبانه مردی که آقا تمنای دیدنش را داشت.»

منبع: کیهانمنبع خبر

چهل روز از رفتن «میرزامحمد» گذشت بیشتر بخوانید »

روایت فتح آوینی هم روایت مردم بود

به گزارش مشرق، تعداد زیادی از مستندسازان از روزهای آغازین شیوع کرونا در کشور، دوربین‌های خود را روشن کرده‌اند و برخی از آنان هنوز مشغول فیلمبرداری و در بیمارستان‌ها هستند. به گزارش «وطن امروز»، مستندسازان و فعالان جهادی در روزهایی که ترس از کرونا بر فضای اجتماعی سایه افکنده بود و نگرانی‌ها بسیار بیشتر از امروز بود، در بیمارستان‌ها و در کنار کادر درمانی حضور پیدا کردند و بدون واهمه به ثبت تصاویر ماندگاری از جهاد و مبارزه با کرونا پرداختند. یادگاری‌هایی که می‌شود مستندهای ارزشمندی با آنها تولید کرد. اشاره دیروز رهبر حکیم انقلاب بر روایتی آوینی‌گونه از ماجرای همکاری و مجاهدت مردم در ایام کرونایی، می‌تواند مشوق مستندسازانی باشد که در این راستا فعالیت می‌کنند.

رهبر انقلاب روز گذشته در سخنانی پیرامون حضور و مجاهدت مردم گفتند: این کار در بسیاری از موارد رایحه خوش خدمات و پشتیبانی دوران دفاع‌مقدس را دوباره در کشور جاری کرد. ایشان در بخش دیگری از سخنان‌شان اهمیت ثبت این رویداد را مهم دانستند: «من حالا این را می‌خواهم عرض بکنم- که این هم یک مطالبه‌ جدی و یک آرزو است، ان‌شاءالله این آرزو برآورده بشود- کاش کسانی بتوانند مثل شهید آوینی این جهاد عظیم و عمومی را روایت کنند؛ همچنان ‌که شهید آوینی با آن بیان شیرین و زیبا و اثرگذارِ خودش توانست جزئیات جبهه را برای ما روایت بکند و آن را ماندگار بکند. کاش کسانی بتوانند این کار را بکنند؛ هم در گفتار و هم در نوشتار و هم در کارهای هنری و نمایش‌ها و پدیده‌های هنری».

اشاره رهبر انقلاب به ثبت این رویداد با تاکید ایشان بر مسأله «مردم» دقیقا همان چیزی است که در کارهای شهید آوینی بیشترین ظهور و بروز را دارد، چرا که یکی از تخصص‌های شهید آوینی در دوره جنگ و دفاع‌مقدس نیز پیدا کردن مردم و روایت قصه‌های ایشان بود.

اصغر بختیاری، از همکاران پروژه روایت فتح پیش‌تر به این ویژگی شهید آوینی اشاره کرده و با مثالی از متن روایت آوینی در این باره می‌گوید: آوینی مردم را در جنگ پیدا کرده بود.

مردم که می‌گویم منظورم آدم‌های معمولی‌ای است که داوطلب و بسیجی آمدند جنگیدند و بعد هم بی‌هیچ توقعی برگشتند و الان هم در گوشه و کنار همین شهر دودآلود هستند و در حجابند و خیلی‌ها ممکن است بی‌تفاوت از کنارشان رد شوند. آوینی در جبهه سراغ مردم می‌رفت؛ از کارگر بنا تا شاگرد نانوا که برای جهاد به جبهه رفتند.

در متن‌هایی که برای مستندهایش نوشته مدام می‌بینید تاکیدش بر رزمندگان است. نه اینکه نسبت به فرماندهان بی‌تفاوت باشد اما درباره آنها هم روی وجوه عرفانی و انسانی‌شان بیشتر تاکید می‌کرد. ببینید! در متن مستند «تجدید پیمان» چه می‌گوید: «تفاوتی نمی‌کند اینکه تو کشباف هستی یا کارمند، عینک‌ساز هستی یا دانشجو، طلبه هستی یا کارگر… آنچه از همه اینها فراتر می‌رود انسانیت تو است.

انسان امانتدار است و برای ادای امانت به دنیا آمده است… و انسان، ار انسان باشد و به وجدان خویش رجوع کند، ندای هل من ناصر سیدالشهدا را از باطن خویش خواهد شنید که میثاق فطرتش را به او گوشزد می‌کند».

*وطن امروز

منبع خبر

روایت فتح آوینی هم روایت مردم بود بیشتر بخوانید »