مجاهدت

برگزاری مسابقه کتابخوانی «به وقت اردیبهشت»

به گزارش مشرق، نوزدهم اردیبهشت ماه، سالروز شهادت نخستین شهید مشهدی مدافع حرم، شهید حسن قاسمی دانا بود، این شهید بزرگوار متولد شهریور ماه ۱۳۶۳ مشهد مقدس؛ همزمان با حمله گروه های تکفیری به حرم حضرت زینب(س) در فروردین ماه ۹۳ داوطلبانه به سوریه رفت و در عملیات امام رضا(ع) که شامل پاکسازی خانه به خانه بود با اصابت چند گلوله به شهادت رسید و آسمانی شد.

«به وقت اردیبهشت» نام کتابی است که مریم عرفانیان از نویسندگان جوان مشهدی که آثار متعددی را در حوزه دفاع مقدس به رشته تحریر درآورده است، روایت شفاهی از زندگی شهید مدافع حرم؛ حسن قاسمی دانا را بر اساس خاطرات مادر این شهید بزرگوار بیان می‌کند.

چاپ سوم «به وقت اردیبهشت» با شمارگان ۵۰ هزار نسخه
این اثر خواندنی که توسط انتشارات به‌نشر با استقبال خوب مخاطبان به چاپ دوم رسیده است، امسال همزمان با ششمین سالگرد شهادت این شهید آسمانی و همزمان با آغاز آیین مسابقه کتابخوانی با محوریت کتاب «به وقت اردیبهشت» به چاپ سوم و شمارگان ۵۰ هزار نسخه توسط انتشارات به‌نشر منتشر شده است.

در همین زمینه مدیرعامل به‌نشر(انتشارات آستان قدس رضوی) با اشاره به چاپ سوم کتاب «به وقت اردیبهشت» ویژه این مسابقه کتابخوانی اظهار کرد: مسابقه کتابخوانی «به وقت اردیبهشت» با مشارکت آستان قدس رضوی، شهرداری مشهد، ستاد دائمی یادواره شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا و انتشارات به‌نشر برگزار می‌شود.

حسین سعیدی با بیان اینکه اثر جذاب و خواندنی «به وقت اردیبهشت» در ۱۴۶ صفحه در قطع رقعی و با شمارگان مجموعا ۵۲ هزار نسخه توسط انتشارات به‌نشر منتشر شده است، تصریح کرد: این اثر در قالب ۱۹ داستان، تکرار خاطرات مادری است از جوان رشیدش که برایش آرزوها داشت و روایت جوانی است که لحظه ای تاب ماندن نداشت و دلش برای یاری حضرت زینب(س) و مظلومیت شیعه تپید.

به گفته مدیرعامل به‌نشر چاپ سوم کتاب «به وقت اردیبهشت» ویژه شرکت در مسابقه در نظر گرفته شده است و غیرقابل فروش می باشد و این اثر از طریق بسته های غذایی و فرهنگی مواسات که توسط مجموعه های فرهنگی در حال توزیع می باشند، به دست مخاطبان خواهد رسید.

وی با بیان اینکه برگه سوال و راهنمای شرکت در مسابقه به همراه اثر در بسته فرهنگی رزمایش مواسات و همدلی قرار داده شده است، خاطرنشان کرد: علاقه‌مندان برای شرکت در مسابقه کتابخوانی «به وقت اردیبهشت» تا ۱۵ خرداد ماه می‌توانند پس از مطالعه کتاب؛ با مراجعه به نشانی اینترنتی www.movasat.com پاسخ سوالات را ثبت کنید و یا پاسخ نامه را به فروشگاه‌های کتاب و محصولات فرهنگی انتشارات به‌نشر در مشهد تحویل نمایند.

سعیدی با اشاره به اینکه جوایز معنوی ارزشمندی برای برگزیدگان این مسابقه کتابخوانی درنظر گرفته شده است، یادآور شد: توفیق شرکت در مراسم غباروبی حرم مطهر حضرت رضا(ع) برای هشت نفر از برگزیدگان، حضور هشت نفر به همراه خانواده مهمان سفره مهمانسرای حضرت رضا(ع) به همراه هشت جایزه ۱۰ میلیون ریالی و ۸۰ جایزه یک میلیون ریالی از دیگر جوایز این مسابقه کتابخوانی است.

ششمین یادواره شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا در فضای مجازی
مدیرعامل به‌نشر در پایان اظهار کرد: ششمین یادواره شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا همزمان با شب ولادت کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) جمعه نوزدهم اردیبهشت ماه ساعت ۲۱ با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین پناهیان، مدیحه‌سرایی حاج مهدی رسولی و شعرخوانی استاد صابر خراسانی به همراه اجرای گروه سرود رضوان به صورت مجازی در صفحه اینستاگرام به آدرس @shahid_hasanghasemiبرگزار و آیین مسابقه کتابخوانی «به وقت اردیبهشت» آغاز می‌شود.

منبع خبر

برگزاری مسابقه کتابخوانی «به وقت اردیبهشت» بیشتر بخوانید »

قرعه‌کشی سه فرمانده لشکرِ اصفهانی در ملأعام!

به گزارش مشرق، سردار مرتضی قربانی در جلد اول تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس خود با عنوان «در مسیر پیروزی» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، ضمن اشاره به طراحی مرحله چهارم عملیات بیت‌المقدس در مورد نحوه تعیین ماموریت یگان تحت امر خود می گوید:

برای اجرای مرحله چهارم دوباره همه فرماندهان قرارگاه‌های فتح و نصر در مقر کنار جاده آسفالت جلسه تشکیل دادند و با هم صحبت کردند. آنجا مطرح شد که دو تیپِ تحت امر قرارگاه فتح وارد خرمشهر شوند و یک تیپ آن هم به شلمچه مأمور شود؛ یعنی تیپ ۱۴ امام حسین و تیپ ۸ نجف وارد شهر شوند و ما هم تحت امر قرارگاه نصر در گوشه شلمچه عمل کنیم. من، حسین خرازی و احمد کاظمی چون فرمانده سه یگان اصفهان بودیم و کادرها و نیروهایمان بیشتر اصفهانی بودند، همان‌جا با هم مشورت کردیم، چون داشتند یگان‌های ما را که در مراحل قبلی با قدرت عمل کرده بودیم و در تأمین اهدافمان موفق بودیم، از هم جدا می‌کردند. دلیلش هم این بود که گوشه شلمچه خیلی برایشان مهم بود. از طرف دیگر آزادی خود شهر هم مهم بود. به‌هرحال ما سه نفر نشستیم و با هم مشورت کردیم و گفتیم باید یک یگان به قرارگاه نصر بدهیم تا بتوانیم گوشه شلمچه را مرد و مردانه بگیریم. بینمان خیلی بحث شد و یک قرعه‌کشی هم کردیم. حاج احمد کاظمی، فرمانده تیپ ۸ نجف، بیشتر دوست داشت کنار تیپ ۱۴ امام حسین عمل کند. در عملیات‌های دیگر هم همین‌طور بود. اعتمادش به تیپ ۱۴ امام حسین بیشتر بود تا تیپ ۲۵ کربلا.

شما چی؟

من هم دوست داشتم همه باهم در یک جا بجنگیم و جناح دار باشیم و حواسمان جمع باشد که نیروهای دشمن ما را دور نزنند. یک حس ناسیونالیستی هم بر نیروهای یگان‌هایمان حاکم بود. به همین دلیل اول، مأموریت جدید را نپذیرفتیم. راستش اول نه من پذیرفتم، نه حسین خرازی و نه احمد کاظمی. بعد هم که مأموریت را پذیرفتیم، رفتیم با هم صحبت کردیم. حتی به فرمانده قرارگاه گفتیم ما می‌خواهیم برویم با هم مشورت بکنیم و بعد نتیجه را اعلام کنیم. توی همین وضعیت، حسن باقری چند بار ما را صدا زد و گفت «اصفهانی‌های ناسیونالیست، بیایید می‌خواهیم جلسه را ادامه بدهیم. بعد اینکه چند بار صدایمان زد، بالاخره رفتیم توی جلسه نشستیم برای اینکه تصمیم مهمی بگیریم.» جلسه در سطح قرارگاه بود و صیاد شیرازی و محسن رضایی هم در آن حضور داشتند. فرماندهان قرارگاه‌های فتح و نصر قبلاً تصمیم‌های لازم را گرفته و هماهنگی‌های ضروری را کرده و جابه‌جایی یگانی را هم تصویب کرده بودند. فقط می‌خواستند دستور را به ما ابلاغ کنند. ما دستوری عمل نمی‌کردیم و با توجه به توان دشمن و توان خودمان مأموریت را می‌پذیرفتیم و محکم پای آن می‌ایستادیم و از کار کم نمی‌گذاشتیم.

شما فرماندهان اصفهانی چطور بین خودتان قرعه کشی کردید؟

آن زمان، شیوه‌های مرسومی برای قرعه‌کشی وجود داشت. دست‌های خودمان را می‌گذاشتیم و بعد، یک، دو، سه می‌گفتیم و هرکس دستش را زودتر روی سینه‌اش می‌گذاشت، نفر اول می‌شد. دو یگان باید به خرمشهر می‌رفتند و یکی هم به قرارگاه نصر می‌رفت. با همین دست بر سینه گذاشتن قرعه‌کشی را انجام دادیم. دست‌هایمان هم خاکی بود. کمی آن‌طرف تر در کنار جاده هم بی‌سیمچی‌ها ایستاده بودند و ما را نگاه می‌کردند. صحنه خیلی قشنگی بود. چون چیزی نبود که با آن قرعه‌کشی کنیم، مثلاً کاغذ سفیدی که روی آن اسم بنویسیم و آن را توی گردونه بیندازیم، این کار را کردیم. اول هم دست مردانه با هم دادیم که یک نفرمان با تیپ خودش روی جاده بصره – خرمشهر در مرز عملیات کند و گلوگاه را ببندد. این جاده راه اصلی تردد دشمن بود.

سر هم کلاه نگذاشتید؟

نه، اصلاً کلکی در میان نبود. هر سه دستمان را روی‌هم گذاشتیم و قرعه‌کشی کردیم. آن‌ها دست‌هایشان را زودتر روی سینه‌هایشان گذاشتند و من دیرتر. قرار شد آن دو نفر دور شهر بروند و من هم به شلمچه بروم. چون من در قرعه‌کشی تک آوردم، تحت امر قرارگاه نصر قرار گرفتم. حسین خرازی و احمد کاظمی هم قرار شد با قرارگاه فتح عمل کنند. همه پذیرفتیم و قرار شد با قدرت وارد عملیات بشویم و جلو برویم تا خدای‌نکرده خدشه‌ای به عملیات وارد نشود. فرماندهان رده‌بالاتر هم از روز اول که موضوع را به ما گفتند، نظرشان این بود که قرارگاه فتح با این یگان‌ها دور شهر عمل کند و قرارگاه نصر هم با استعداد جدیدش یعنی تیپ‌های ۲۷ حضرت رسول (ص)، ۷ ولی‌عصر، ۲۲ بدر، ۴۶ فجر و ۲۵ کربلا از سپاه به‌علاوه تیپ ۵۵ هوابرد و ۲۳ نوهد از ارتش و همچنین تیپ ۳ زرهی لشکر ۱۶ به فرماندهی لهراسبی که ده تا تانک بیشتر نداشت، وارد عمل شود. از نقطه صفر مرزی تا خرمشهر حدود ۱۵ کیلومتر بود که باید جاده اصلی را می‌گرفتیم و جلو می‌رفتیم. در ادامه هم باید به شرق رودخانه اروند می‌رفتیم که در آن محدوده، مرز داخل رودخانه بود.

منبع خبر

قرعه‌کشی سه فرمانده لشکرِ اصفهانی در ملأعام! بیشتر بخوانید »

«خیرالنسا»؛‌ فرمانده نانوایان «صَدخَرو»

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در ادامه گفتگوهای اینستاگرامی با موضوع منشورات انتشارات «راه‌یار»، درباره کتاب تازه‌ منتشر شده «نان سال‌های جنگ» به نویسندگی محمود شم‌آبادی گفتگویی صورت گرفت که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

در ابتدای این گفتگو، محمود شم‌آبادی درباره فعالیت‌ها و سوابق خود گفت: شش سال است که افتخار همکاری با دوستان جبهه فرهنگی انقلاب سبزوار را دارم و قبلاً نیز به روزنامه‌نگاری در نشریات محلی سبزوار مشغول بودم.

«نان سال‌های جنگ» نیز دومین کتاب بنده است و کتاب قبلی‌ام «همیشه فرمانده» کتابی مینی‌مال درباره شهید محمد فرومندی، قائم مقام لشکر پنج نصر، است.

غفلت از «تاریخ مردمی»

وی ادامه داد: رشته تحصیلی‌ام تاریخ است و همواره به مطالعه و نوشتن و تاریخ علاقه داشته‌ام اما وقتی وارد این رشته شدم، دیدم آن‌طور که فکر می‌کردم نیست و هرچه بیشتر مطالعه می‌کردم می‌دیدم نقش مردم در تاریخ و حوادث تاریخی خیلی کمرنگ بوده و همان‌طور که «آناتول فرانس»(نویسنده فرانسوی) می‌گوید تاریخ این است که مردم به دنیا آمدند، رنج کشیدند و از دنیا رفتند؛ این ویژگی تاریخ، مرا رنج می‌داد تا اینکه با حوزه «تاریخ مردمی» آشنا شدم. مردم، نقش اصلی را در تاریخ و شکل‌گیری وقایع داشتند ولی متأسفانه از این نقش غفلت شده است.

در ادامه این گفتگوی مجازی، میثم رشیدی مهرآبادی با اشاره به فعال بودن دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب در سبزوار خطاب به نویسنده کتاب «نان سال‌های جنگ» گفت: این سؤال همیشه در ذهن من بوده که مراکز استان‌های زیادی هستند که هنوز دفتر مطالعات در آنجا فعال نیست. این ظرفیتی که در شهرستان سبزوار وجود دارد و تولیدات فرهنگی خوبی که توسط دفتر مطالعات این شهرستان ارائه می‌شود، از کجا ناشی می‌شود؟ چرا سبزوار به عنوان یک شهرستان در این زمینه موفق‌تر از خیلی از مراکز استان‌ها ظاهر شده است؟

شم‌آبادی در این باره اظهار داشت: سبزوار قطره‌ای از دریای تاریخ ایران است و فکر می‌کنم به واسطه سابقه تاریخی سبزوار، به خصوص از زمان قیام سربداران به بعد، نقش مردم سبزوار در تحولات تاریخی پررنگ بوده و افراد مشهور تاریخ سبزوار مانند حاج ملاهادی سبزواری، دکتر شریعتی و حمید سبزواری که قهرمانان مردمی تاریخ سبزوار هستند در این حضور پررنگ مردم مؤثر بوده‌اند و اینکه چطور شده که دوستان جبهه فرهنگی انقلاب در سبزوار توانسته‌اند این گنجینه‌ها را استخراج کنند، به تلاش دوستان و پیگیری آنها در شناسایی و معرفی این افراد و اتفاقات تاریخی برمی‌گردد.

شم‌آبادی در بخش دیگری از این گفتگو درباره شخصیت خانم «خیرالنساء صَدخَروی» کتابش توضیح داد: نقش اصلی و محوری در پشتیبانی جبهه‌های دفاع مقدس و نیز در ثبت خاطرات و مصاحبه‌ها را خانم خیرالنساء صدخروی برعهده داشتند. ویژگی بسیار بارز ایشان، روایت‌گری و خاطره‌گویی دقیق و جذاب است، حافظه تاریخی بسیار قوی دارند و با وجود سن بالا، همه خاطرات را به یاد دارند و این ویژگی‌ها در تدوین خاطرات به نویسنده کمک می‌کند.

وی افزود: این نکته را هم بگویم که خانواده خانم صدخروی، خانواده‌ای انقلابی و پشتیبان دفاع مقدس بودند به طوری که دختر ایشان هم در دوران دفاع مقدس در فعالیت‌های پشتیبانی جنگ، نقش اساسی داشتند و مسئولیت یکی از مراکز پشتیبانی فعال در روستا با ایشان بوده که متأسفانه فوت کردند و خاطرات کمی از ایشان داریم. همسر خانم صدخروی، حاج عباس عمادی پور هم نقش فعالی در این زمینه‌ داشتند و اگر همراهی و پشتیبانی ایشان نبود، این روستا تبدیل به پایگاه پشتیبانی جنگ نمی‌شد.

شم‌آبادی در پاسخ به سؤال خبرنگار مشرق درباره روستای «صدخرو» گفت: این روستا در۵۰ کیلومتری سبزوار و در شهرستان داورزن قرار دارد. این روستا حدود ۱۰ هزار نفر جمعیت دارد و تا مرز شهرستان شدن هم پیش رفته است، بافت سنتی در بعضی نقاط روستا حفظ شده و آداب و رسوم جالبی مانند آداب سنگ‌زنی در ماه محرم دارند که در مستند «خیرالنساء» تصاویری از آن آمده است. در زمان دفاع مقدس هم جمعیت روستا، همین میزان بوده ‌است. روستا چند کلاته دارد که زمین‌های کشاورزی خارج روستا است و محل زندگی افراد هم بوده است.

سردار شهید شمس‌آبادی حلقه وصل جهاد سازندگی و روستا

این نویسنده تصریح کرد: یکی از شخصیت‌های مهم روستای صدخرو، «فاضل صدخروی» است که رهبر معظم انقلاب هم در سخنانشان از ایشان به عنوان استاد برجسته پدرشان یاد کرده‌اند. این روستا، بافت مذهبی قوی دارد و در خاطرت خانم صدخروی آمده که وقتی آیت‌الله بروجردی رحلت می‌کنند، در روستای صدخرو مراسم یادبود می‌گیرند و این سبقه مذهبی در زمان دفاع مقدس و فعالیت‌های مردم روستا هم مشخص است.

وی در پاسخ به اینکه خدمات اهالی روستای صدخرو تأثیری هم در ترغیب اهالی روستاهای دیگر به اینگونه فعالیت‌ها داشته است، عنوان کرد: بله تأثیر داشته است و جهاد سازندگی و افرادی مانند «سردار شهید محمدرضا شمس‌آبادی»، حلقه وصل جهاد و روستا بوده‌اند. از فعالیت‌هایی که این زنان در زمان دفاع مقدس داشتند، این بوده که در زمان تشییع پیکر شهدای روستاهای دیگر، به آنجا می‌رفتند و برای مراسم شهدا، نان می‌پختند و این کار، عاملی برای ترغیب زنان روستاهای دیگر به این‌گونه فعالیت‌ها بوده است و فعالیت‌هایی که در روستا برای پشتیبانی از جبهه‌ها صورت می‌گرفت، در روستاهایی مانند «مزینان» و «گوداسیا» و روستاهای دیگر رواج یافته بود که هنوز فرصت نکرده‌ایم به آنها بپردازیم و یکی از کارهای اصلی دوستان جبهه فرهنگی انقلاب سبزوار این است که با خانم‌هایی که در پشتیبانی جبهه‌ها فعال بوده‌اند، مصاحبه می‌کنند و به سوژه‌های خیلی جذابی هم رسیده‌اند و ان‌شاءالله کارهای بعدی ما در مورد همین خانم‌ها است.

شم‌آبادی درباره اینکه خدمات زنان و اهالی روستای صدخرو برای همه رزمنده‌ها بوده و نه لشکر و یگانی خاص، بیان کرد: این‌طور نبوده که این فعالیت‌ها در پشتیبانی از یک لشکر باشد، بلکه آنها بیشتر با جهاد سازندگی سبزوار ارتباط داشتند و از این طریق کمک‌ها را به جبهه‌ها می‌رساندند و در زمان عملیات‌ها، حجم کارها بیشتر می‌شده است و در خاطرات بعضی خانم‌ها آمده است که مثلاً فرزندش در جبهه بوده و به طور اتفاقی با کلوچه‌های دستپخت زنان صدخرو روبرو می‌شده است.

در ادامه این گفتگوی مجازی، میثم رشیدی مهرآبادی از شهدایی که نام و عکس آنها در کتاب آمده است، نام برد و شم‌آبادی در پاسخ به سؤال وی که چرا از میان شهدای روستا تنها به نام و عکس همین تعداد شهدا پرداختید، اظهار داشت: بهتر این بود که نام همه شهدای روستا که ۲۷ شهید هستند، در کتاب آورده می‌شد اما هدف ما این بود که اسامی شهدایی که زنان روستا در خاطرات خود از آنها نام برده‌اند، در کتاب آورده شود. نکته جالب درباره شهدای روستای صدخرو این است که تنها دو ماه از جنگ گذشته بود که شهید حسین صدخروی از این روستا به شهادت می‌رسند و آخرین شهید روستا هم شهید احمد الهامی‌نژاد هستند که در سانحه هوایی به همراه شهید احمدکاظمی به شهادت می‌رسند.

روایت‌های زنانه از جنگ ۸ساله

رشیدی در ادامه این گفتگوی مجازی خطاب به نویسنده کتاب «نان سال‌های جنگ» گفت: شما در حقیقت بر پایه خاطرات خوبی که خانم خیرالنسا صدخروی بیان می‌کردند، شاخه زدید و بقیه بانوان فعال این روستا را هم پیدا کردید و صحبت کردید. در روند این مصاحبه‌ها با مشکلی مواجه نشدید، این بزرگواران در بیان خاطرات و جزئیات همکاری‌ می‌کردند؟

شم‌آبادی در این باره توضیح داد: مصاحبه‌ها را آقای محمد اصغرزاده انجام دادند اما سختی‌هایی وجود داشته است، چون سنی از خانم‌ها گذشته است و کمتر کسانی مانند خانم خیرالنساء صدخروی هستند که خاطرات با جزئیات زیاد در ذهنشان مانده باشد و البته هرچند در این کتاب، تعدد راوی داریم اما گذشت زمان باعث شده بود که خیلی به جزئیات، دسترسی نداشته باشیم.

وی همچنین درباره عدم استفاده از راوی مرد در کتاب عنوان کرد: قصد ما این بود که روایت‌ها کاملا زنانه باشند، به همین خاطر هم تنها از خانم‌ها در بیان خاطرات استفاده شده است.

شم‌آبادی در پاسخ به سؤال خبرنگار سایت خبری-تحلیلی مشرق پیرامون سوژه‌ها و روستاهای فعال دیگر در دهه ۶۰ بیان کرد: در دفتر تاریخ شفاهی سبزوار، به خاطرات خانم صدخروی به صورت مستقل پرداخته شده و تدوین آن شروع شده است، چون ایشان به تنهایی، خاطرات زیادی دارند که از زمان کودکی تا دوران کنونی را دربرمی‌گیرد و خاطرات جذاب و شیرینی هم هستند. درباره روستاهای دیگر هم در مرحله مصاحبه هستیم. همچنین کار جالبی هم در روستای «ایزی» سبزوار متوجه شدیم این بود که یک نوجوان ۱۷ساله به صورت خودجوش، خاطرات شهدای روستای خود را جمع‌آوری کرده و در حال تدوین کتاب این خاطرات است و ما هم به عنوان مشاور در کنار او هستیم.

رشیدی در ادامه این گفتگوی مجازی با اشاره به کتاب «همیشه فرمانده» به عنوان اثر قبلی محمود شم‌آبادی گفت: شهید محمد فرومندی از سرداران پرآوازه دفاع مقدس هستند که در لشکر پنج نصر مشهد حضور داشتند و نام ایشان در خاطرات مختلف دفاع مقدس آمده و کتاب «ایوب» هم در مورد ایشان به چاپ رسیده است. علی‌رغم این موضوع، چطور شد که دوباره سراغ زندگی این فرمانده شهید رفتید و مزیت این کتاب نسبت به کتاب‌های قبلی درباره این شهید یا فرماندهان دیگر چه چیزی است؟

شم‌آبادی در پاسخ به این پرسش اظهار داشت: منزل شهید فرومندی را به خانه موزه تبدیل کرده‌اند و چندسال پیش، محل کار ما در آنجا بود و بازدیدهای دانش‌آموزی زیادی از این خانه‌موزه می‌شد و هر بار یکی از دوستان باید درباره شهید فرومندی و زندگی ایشان توضیح می‌داد و سؤالات زیادی برای دانش‌آموزان پیش می‌آمد که می‌خواستند بیشتر در مورد ایشان بدانند و تحقیق کنند. همین موضوع باعث شد که با در نظر گرفتن دانش‌آموزان و دانشجویان به عنوان مخاطب، خاطرات کوتاه‌تری درباره شهید را در کتاب مختصری جمع‌آوری کنیم که هم در تحقیقات مدرسه‌ای استفاده شود و هم در اردوهای راهیان نور مطالعه شود. برای کتاب «همیشه فرمانده» مسابقه‌ای هم در سبزوار برگزار کردیم که استقبال خوبی از آن شد.

وی در پاسخ به چرایی انتخاب عنوان «همیشه فرمانده» نیز بیان کرد: شهید فرومندی بعد از اتفاقاتی از سپاه سبزوار بیرون می‌آیند اما همچنان با لباس بسیجی به جبهه می‌روند و این تعهد ایشان، مثال‌زدنی است و شهید شاخص سبزوار هم هستند و در آستان شهدای سبزوار هم همه شهدا مانند نگینی مزار ایشان را دربرگرفته‌اند و فرمانده بودن ایشان در آنجا هم مشخص است. البته در این کتاب، به دلیل فرصت کمی که داشتیم، به بعضی از وجوه زندگی ایشان در کتاب پرداخته نشده و ان‌شاءالله در چاپ‌های بعدی یا آثار دیگر، بتوانیم این نقیصه را جبران کنیم.

شم‌آبادی در پاسخ پرسش خبرنگار مشرق درباره مستند خیرالنساء و ارتباط آن با کتاب «نان سال‌های جنگ» نیز گفت: این مستند را آقای علیرضا باغشنی، کارگردان مشهدی ساختند که در جشنواره عمار سال ۹۶ اکران شد و جایزه هم گرفت. این مستند، در راستای همین کتاب بوده است و قبل از ساخت مستند، دوستان با خانم خیرالنساء و از طریق ایشان با دیگر خانم‌های صدخرو آشنا شده بودند و مصاحبه‌ها را گرفته بودند و وقفه‌ای بین مصاحبه‌ها و تدوین کتاب ایجاد شد که در این زمان، این مستند ساخته شد.

زنان روستایی و پذیرایی یک جشنواره فیلم

این نویسنده پایان اظهار داشت: یکی از جاهایی که همواره بدون گلایه و چشم‌داشت پای کار انقلاب بوده‌اند، روستاها بوده‌اند و خیلی خوب است که در تاریخ مردمی به روستاها و نقش مهم آنها بیشتر پرداخته شود. متأسفانه در صداسیما و امثال آن، نقش روستاها مغفول مانده است در حالی که این روستاها همچنان پشتیبان انقلاب هستند. در یکی از ادوار جشنواره فیلم عمار، زنان روستای صدخرو با پختن کلوچه برای میهمانان و عوامل جشنواره به مسئولان آن کمک کردند. اینها آرزو دارند اگر فرصتی پیش آید باز هم برای رزمنده‌ها و مدافعان حرم، نان و کلوچه بپزند و دستکش ببافند و این نشان می‌دهد علاقه به انقلاب هنوز بین آنها وجود دارد و انقلاب نیز ادامه دارد.

گفتنی است علاقمندان برای تهیه کتاب «نان سال‌های جنگ» علاوه بر کتابفروشی‌ها، می‌توانند با مراجعه به سایت Ammaryar.ir این کتاب را با تخفیف و هدیه انتشارات «راه یار» تهیه کنند. همچنین برای اطلاع از سایر گفتگوهای مجازی این انتشارات، می‌توانید به صفحات اطلاع‌رسانی این ناشر به نشانی raheyarpub در پیام‌رسان‌ها و اینستاگرام مراجعه کنید.

منبع خبر

«خیرالنسا»؛‌ فرمانده نانوایان «صَدخَرو» بیشتر بخوانید »

فرمانده گردان عمار گمنامی‌اش را از خدا خواسته بود

به گزارش مشرق، شاید نام شهید «علی‌اصغر بشکیده» برای بسیاری از مردم نامی آشنا نباشد. او فرماندهی جوان بود که در سال‌های ابتدایی جنگ به شهادت رسید و مجال برای پرداختن به نام و یادش کمتر پیش آمد. برخی از بچه‌های لشکر ۲۷ شهید بشکیده را گمنام‌ترین فرمانده گردان عمار می‌دانند. فرمانده‌ای که در منش و روش مثال‌زدنی بود و آن‌ها که با او همرزم و رفیق بودند بر وارستگی و نیک‌سیرتی این شهید تأکید می‌کنند.

ترکیب جهاد و اندیشه

دفاع مقدس که در سال ۱۳۵۹ شروع شد، علی‌اصغر ۲۱ ساله بود. شهید بشکیده با کوله‌باری از درس‌های شهید مطهری و دکتر شریعتی به جبهه آمده بود. استاد مطهری که به شهادت رسید، وضع روحی علی‌اصغر مساعد نبود. به خانه که آمد مستقیم به اتاقش رفت و با حالی ناراحت و گرفته به خانواده و دوستانش می‌گفت استاد شهید را کشتند. او ترکیبی از علم و عمل بود و جهاد را با اندیشه درمی‌آمیخت و عمل می‌کرد.

عملیات الی بیت‌المقدس اوج هنرنمایی شهید در جبهه‌ها بود. علی‌اصغر در عملیات «الی بیت‌المقدس»، پس از مجروحیت حاجی‌پور، فرماندهی گردان «عمار یاسر» را برعهده گرفت. این فرمانده دلاور بی‌هیچ هراسی به دنبال موفقیت در این عملیات مهم و سرنوشت‌ساز بود. او و همرزمانش هم‌قسم شده بودند تا خرمشهر را آزاد و دل امام را شاد کنند. آن‌ها برای آزادی خرمشهر حتی حاضر بودند از جان‌شان بگذرند و در واقع این حرف‌شان را به درستی اثبات کردند. در گرمای جنوب زیر آتش سنگین دشمن قدم به قدم پیش می‌رفتند و سرزمین‌مان را از اشغال دشمن خارج می‌کردند.

شهید در جنگی نابرابر، در مقابل تانک‌های تی-۷۲ دشمن قرار گرفت و با این حال نیروهایش را به سمت دژ مرزی هدایت کرد تا ضمن انهدام بخش وسیعی از ادوات زرهی دشمن، زمینه محاصره کامل خرمشهر فراهم آید. متن مکالمات بیسیم فرمانده گردان عمار با سایر فرماندهان در جریان عملیات آزادسازی خرمشهر به خوبی نشان از کار سخت آنان در جبهه‌های نبرد علیه دشمن بعثی دارد. شهید در بخشی از صحبت‌هایش با شهید محمود شهبازی، جانشین لشکر ۲۷ چنین می‌گوید: «من روی خاکریز هستم. اگر بخواهم روی جاده بروم بچه‌های خودی به اشتباه مرا می‌زنند. الان هم توی محاصره هستم. نارنجک‌هایم تمام شده، فشنگ‌هایم تمام شده، بچه‌ها گلوله آر. پی. جی‌شان تمام شده. بچه‌ها دارند قتل عام می‌شوند. به چراغی [فرمانده گردان حمزه]بگو بچه‌هایش را توجیه کند به سمت ما شلیک نکنند. ما از همه طرف داریم می‌خوریم. من الان روی خاکریز هستم…»

طلب گمنامی از خدا

فرمانده گردان عمار همچون دیگر فرماندهان تا آخرین لحظه در صحنه نبرد حضور داشت و کنار نیروهایش می‌جنگید. در حالی که چند روز بیشتر تا آزادی خرمشهر و شنیدن این خبر مهم و بزرگ به مردم نمانده بود، چندین ترکش به شهید بشکیده اصابت کرد و او را غرق به خون روی زمین انداخت.

پیکر غرق در خون فرمانده ۱۴ روز در حومه خرمشهر ماند. دسترسی به پیکر برای نیروها میسر نبود و آن‌ها باید راه فرمانده شهیدشان را ادامه می‌دادند تا خرمشهر آزاد شود. پس از دو هفته و طی جنگی سخت، دشمن بعثی مجبور به عقب‌نشینی شد.

شهید بشکیده پیش از شهادتش نوشته بود: «صحبت زیاد داشتم ولی همین راز و نیاز شهید چمران را که مطالعه کردم خیلی چیزها درونش نهفته بود و ما هم از سوز دلمان و آن چیزی که بر دلمان نشست، گفتیم.» او همچنین در گمنامی ماندن را از خداوند خواسته بود و در وصیتنامه‌اش در متنی جانسوز چنین نوشته بود: «خدایا دوست دارم که تنها و گمنام باشم تا در غوغای کشمکش‌های پوچ مدفون نشوم. خدایا دردمندم، روحم از زیادی درد می‌سوزد، قلبم می‌تپد، احساسم شعله می‌کشد، تمام اعضایم از شدت درد فریاد می‌کشد. تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش. خسته شده‌ام، دلشکسته‌ام، ناامید شدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس می‌کنم که دنیا جای من نیست، می‌خواهم تنها با خدا باشم، با همه وداع کنم، خدایا تو خودت می‌دانی که همه مرا از خود راندند، ولی امیدم به توست که همه را می‌خواهی.»

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

فرمانده گردان عمار گمنامی‌اش را از خدا خواسته بود بیشتر بخوانید »

ارتشی که ۸ سال با ما جنگید ضعیف نبود

به گزارش مشرق، شاید دیدن برخی فیلم‌های سینمایی در خصوص دفاع مقدس، این تصور را بین قشرهایی از مردم ایجاد کند که ارتش بعث عراق چندان قوی نبود و صرفاً با اتکا به سلاح‌ها و کمک‌هایی که از غرب و شرق دریافت می‌کرد، می‌توانست در برابر رزمندگان کشورمان بجنگد. هرچند داشتن تسلیحات مدرن از مهم‌ترین برگ‌های برنده دشمن به شمار می‌رفت، اما این واقعیت را هرگز نباید فراموش کنیم که خود ارتش عراق نیز در میان ارتش کشورهای عربی به انسجام، نظم و داشتن نیروی زرهی قوی معروف بود. درگفت‌وگویی که با چند رزمنده دفاع مقدس انجام دادیم سعی کردیم نگاهی به دو مورد از مؤلفه‌های قدرت ارتش بعث عراق (زرهی و استراتژی نظامی) بیندازیم.

نیروی زرهی عراق

عراقی‌ها همواره از نیروی زرهی‌شان در طول جنگ به خوبی استفاده می‌کردند. ساختار ارتش آن‌ها از شوروی سابق اقتباس شده بود و نیروی زرهی و خصوصاً تانک‌های خانواده تی (تی ۵۴، تی ۵۵، تی ۶۲ و…) در این ارتش به خوبی استفاده می‌شدند. امیر مهرابی از نظامیان باسابقه ارتشی می‌گوید: «عراقی‌ها از همان ابتدای جنگ تحمیلی از نیروی زرهی‌شان در حد وسیعی استفاده می‌کردند. این نیروها به خوبی آموزش دیده بودند و تاکتیک‌ها و استراتژی‌های جنگی را می‌شناختند. اگرچه دشمن در اوایل جنگ از تانک‌های نسبتاً قدیمی استفاده می‌کرد، ولی خیلی زود تانک‌هایی مثل T۷۲ را از شوروی خریداری کرد که در زمان خود از پیشرفته‌ترین خودروهای زرهی جهان به شمار می‌رفت. خود من در عملیات فتح‌المبین با یکی از تانک‌های غنیمتی عراقی روبه‌رو شدم که از فرط نو بودن احساس می‌کردم انگار تازه از کارخانه خارج شده و همین الان به عراقی‌ها تحویل داده شده است.»

سرهنگ یعقوبعلی بلوکی نیز می‌گوید: «اینکه در فیلم‌ها نشان می‌دهند دشمن با چند تانک به خط خودی می‌زند و ما هم با آن‌ها مقابله می‌کنیم، اصلاً این‌طور نبود. در برخی عملیات‌ها می‌دیدیم دشمن با ۳۰۰ تانک پاتک می‌زد که به لحاظ نظامی رقم واقعاً بالایی است. نحوه مانور این تانک‌ها، اقدام هماهنگ‌شان، تاکتیک‌هایی که به کار می‌بردند و… همگی نشان می‌داد که نباید فقط نگران تعداد بالا و نوع پیشرفته‌شان باشیم، بلکه سرنشینان این تانک‌ها نیز آدم‌های آموزش‌دیده و ماهری بودند.» تاریخچه نه چندان طولانی ارتش عراق نشان می‌دهد که تعدادی از واحدهای زرهی این کشور در جریان جنگ‌های اعراب با اسرائیل به خط مقدم نبرد فرستاده شده بودند. جنگ ۱۹۷۳ یکی از این موارد بود که هرچند به شکست اعراب انجامید، اما تجربه حضور در بلندی‌های جولان را به نبرد ارتش بعث عراق با ایران اسلامی، انتقال داد.

در شروع جنگ تحمیلی، با وجود کاستی‌هایی که قوای نظامی‌کشورمان به خاطر آشفتگی‌های اوایل انقلاب داشت، عراق توانسته بود با ۲۷۵۰ دستگاه تانک، ۲۵۰۰ دستگاه وسیله نقلیه زرهی یک نیروی زرهی قوی و آماده را مهیا کند که در قالب ۱۲ لشکر و ۲۴ تیپ زرهی و پیاده آماده نبرد بودند.

استراتژی نظامی

سردار فتح‌الله جعفری در یک سخنرانی می‌گوید: «در عملیات رمضان ما با پدیده‌های جدیدی مثل سنگرهای مثلثی روبه‌رو شدیم. برخی از فرماندهان این طور عنوان می‌کردند که عراقی‌ها این نوع آرایش دفاعی را از صهیونیست‌ها اقتباس کرده‌اند، هرچند که بعید نیست آن‌ها از وجود مستشاران نظامی خارجی بهره می‌بردند، اما ما نباید چشم بر این واقعیت می‌بستیم که بعثی‌ها از دانشگاه جنگ برخوردار بودند و از عملیات مختلف ما و خودشان درس‌ها می‌گرفتند و با طرح این موارد در دانشگاه جنگ خودشان، سعی می‌کردند راهکاری برای آن اتخاذ کنند و به سرعت نیز راهکارهای خود را عملیاتی می‌کردند.»

استراتژی دفاع متحرک یکی از تاکتیک‌هایی بود که عراقی‌ها در اوایل سال ۱۳۶۵ از آن بهره بردند. آن‌ها پس از اینکه در عملیات بزرگ سالانه ایرانی‌ها نظیر خیبر، بدر و نهایتاً والفجر ۸، ضربات بسیاری خوردند، تصمیم گرفتند با تغییر استراتژی دفاع ثابت به دفاع متحرک، حملات برق‌آسایی را در طول مرزهای کشورمان طرح‌ریزی کنند و با وارد کردن ضرباتی به خطوط دفاعی کشورمان (و حتی نفوذ در برخی از این بخش‌ها) ایرانی‌ها را آن قدر سرگرم کنند که فرصت تجهیز و آماده‌سازی نیروهای‌شان برای عملیات بزرگ سالانه دیگر را نداشته باشند. هرچند استراتژی دفاع متحرک با عملیات کربلای یک بی‌اثر و با کربلای ۴ و ۵ به کلی به فراموشی سپرده شد، ولی نشان داد که بعثی‌ها حتی در ضعف نیز دست روی دست نمی‌گذاشتند و با طرح‌های نو، سعی می‌کردند شکست‌های خود در جبهه‌ها را جبران کنند.

منبع: روزنامه جوان

منبع خبر

ارتشی که ۸ سال با ما جنگید ضعیف نبود بیشتر بخوانید »