پاسخ جالب شهید شیرودی به خبرنگار ژاپنی +عکس
به گزارش مشرق، یک فعال رسانه ای در صفحه شخصی خود در توییتر به مناسبت سالروز شهادت شهید شیرودی نوشت:
پاسخ جالب شهید شیرودی به خبرنگار ژاپنی +عکس بیشتر بخوانید »
به گزارش مشرق، یک فعال رسانه ای در صفحه شخصی خود در توییتر به مناسبت سالروز شهادت شهید شیرودی نوشت:
پاسخ جالب شهید شیرودی به خبرنگار ژاپنی +عکس بیشتر بخوانید »
به گزارش مشرق، یونس حبیبی، مداح اهل بیت و جانباز دفاع مقدس به همرزمان شهیدش پیوست. پیکر پاک او صبح امروز در زادگاهش به خاک سپرده میشود
حالا دوستانش میگویند از رنجی ۳۰ساله رها شد. از جمله همین حاجمحسن طاهری مداح اهل بیت که این در صفحه با او به گفتوگو نشستهایم این را میگوید اما این را هم اضافه میکند که حتی سایهای کمرمق از او تکیهگاه بود برای خانوادهاش و برای خانواده بزرگترش یعنی مداحان اهل بیت و اهالی مخلص جبهه و جنگ. بامداد دیروز سرانجام یونس حبیبی، جانباز و مداح اهلبیت(ع) پس از سالها تحمل عوارض ناشی از جراحات دوران دفاع مقدس، و وقتی که هنوز ۵۳ سالگی را تمام نکرده بود به همرزمان شهیدش پیوست.
سالها بود که کسی صدای گرمش را از نزدیک نشنیده بود چرا که با تنی رنجور از این بیمارستان به آن بیمارستان میرفت و سرود زندگی را در مقابل مرگ سر میداد. یک سال واپسین زندگی پربرکت این شهید بزرگوار در کما گذشت؛ چندی پیش هوشیاری نسبی پیدا کرد، اما مجددا چند روز پیش به دلیل مشکلات تنفسی در پی مجروحیت شیمیایی به کما رفت و در نهایت بامداد امروز به شهادت رسید. اما میراث او، به عنوان یکی از گرمترین نواهای مذهبی ما چه بود؟ حالا خیلیها میگویند حتی همان یک ذکر معروف اباعبدا… او برای اینکه تا همیشه در خاطرها بماند کافی است، اما مداحی اهل بیت، تنها یکی از شوون زندگی او بود.
از مهران تا تهران
حالا تخت خالیاش در بیمارستان، جانماز و مهرش کنار تخت و قرآنی که بالای سرش داشت میتواند همه دوستان و خانوادهاش را یاد آن خاطرهای که تعریف میکرد بیندازد و جانشان را به آتش بکشد. همان که میگفت در عملیات کربلای یک در مرز مهران و وقتی رزمندگان گردان علیاکبر لشکر سیدالشهدا که به قلاجه رفتهو شهید شدهبودند او رسیدهبود به چادرشان و ساکهایشان را در چادر دیده و به هم ریختهبود. میگفت وسایلشان را جمع کرده و اشک ریخته. لابد حالا پسرش مجتبی هم چنین حالی دارد وقتی آن جانماز و مهر و قرآن را از بیمارستان به خانه میبرد.
یکی دیگر از خاطراتی که شهید حبیبی بارها تعریف کرده بود، مربوط بود به اولین باری که در مهدیه تهران نشسته بود پای مراسم مداحی. میگفت مداح آن روز مهدیه حاجمحسن طاهری بود و او که پنج سال بیشتر نداشت آرزو کردهبود روزی برود آن بالا جای حاجمحسن بنشیند و مداحی کند. آرزویی که چند سال بعد برآورده شد. حالا با حاجمحسن تماس میگیریم و گفتوگو را اتفاقا با همین خاطره پنجسالگی حاجیونس شروع میکنیم.
از او میپرسیم آیا این خاطره را شنیدهاست و از این آرزو با خبر بوده است که میگوید: «بله، اخیرا طی ویدئویی از یک گفتوگو این را شنیدم. باعث افتخار من است. او همیشه لطف داشت و با این که خودش یکی از بهترین مداحان بود من را استاد خودش خطاب میکرد». میگوید در این روزهای کرونازده، یاد بزرگمردهایی چون یونس حبیبی حال آدم را خوب میکند: «سالها از ناراحتی شیمیایی رنج برد. چند بار رفتم بیمارستان و دیدمش از نزدیک. بهظاهر حالا باید بگوییم راحت شد از این همه رنج، اما خب برای خانوادهاش، همان کسی که روی تخت بیمارستان خوابیدهبود و چیزی نمیگفت پدر و همسر بود. تکیهگاهی و سایهای بسیار گرم.»
این مداح اهل بیت، برای ذکر اهمیت شهید حبیبی در مداحی، یاد خاطرهای میافتد: «اوایل دهه ۸۰ بود که برای مداحی به هامبورگ آلمان رفتهبودم. قرار بود در جمعی فرهیخته از استادان علم و دانشگاهیان آنجا مداحی کنم. وارد که شدم نوار مداحی معروف حاجیونس را گذاشتند… اباعبدا… . او مداحی بود با آثار بسیار متنوع. هم در اجرا و هم در جاهایی که میرفت و میخواند.»
تنهایش گذاشتند
یکی از دردناکترین اظهارنظرهای شهید یونس حبیبی در همه این سالهایی که با جراحات جبهه سپری کرد این بود که یک بار به سایت عقیق گفته بود میگویند یونس منزوی شده. او گفته بود به جای اینکه چنین صفتی را به او ببندند میتوانند بروند و سراغش را بگیرند. حالا که شهید شده احتمالا بسیاری از کسانی که او را در این سالها فراموش کردند، حسرت چنین غیاب بزرگی را میخورند هر چند شهادت، مطلقا منجر به غیاب نمیشود و بلکه حضوری شریف را قاطعتر میکند. او برای تامین هزینههای درمانش همواره در مضیقه بود.
نه اینکه دستش به دهنش نرسد اما کیست که بتواند با هزینههای درمانی چنین مدتدار و پیچیده بهراحتی کنار بیاید. حتی خانهای را که در تهران داشت فروخته و هزینه درمانش کرده بود و این سالهای اخیر را در تهران زندگی نمیکرد. وقتی از حاجمحسن طاهری میپرسیم که چرا حاجیونس را اینطور تنها گذاشتند، داغ دلش تازه میشود و میگوید: «متاسفانه فرسایشی و طولانیشدن روند درمان ایشان باعث شد بسیاری او را فراموش کنند. هزینههای درمانش بسیار سنگین بود.
گاهی همیاری صورت میگرفت اما خب کافی نبود. حق حاجیونس این نبود. کاش بیشتر حواسمان به او بود. یک بار یکی از مسوولان را دیدم و شماره یونس را به او دادم و ماجرایش را تعریف کردم. هر چند همان شب کسی را به عیادتش فرستادهبودند اما خب این دوستان همواره درگیر بروکراسیهای پیچیده خود هستند. اگر بنیاد جانبازان به داد جانباز نرسد، اتفاقی که میافتد و تاثیری که میگذارد بسیار بیشتر از نتایج کمکنکردن است. آنجا وظیفه سازمانیاش همین است. اگر قرار نیست رسالت اصلیاش را پی بگیرد پس قرار است چه کار کند؟ باید گیر و گرفتِ کار را پیدا کرد و درستش کرد. فردا حساب و کتابی در کار است. کاری نکنیم که پشیمانی برایمان بماند.»
طاهری میگوید: «باید خشتخشت خانههای این عزیزان را از طلا بسازیم نه اینکه چنان تنهایشان بگذاریم تا همان خانهشان را هم بفروشند و بزنند به زخمهایی که برای ما به تنشان نشستهاست. اینها کسانی بودند که از همه چیز و حتی جانشان برای کشور میگذشتند. الگویشان حاجقاسم سلیمانی بود در خستگیناپذیری. این جبهه را تمام میکردند و سریع در جبههای دیگر سنگر میگرفتند. همه بچههای جبهه و جنگ اینطوری بودند.»
حاج یونس حبیبی، قرار است امروز بی هیچ مراسمی در زادگاهش، روستای «سیمت» از توابع سوادکوه، به خاک سپرده شود؛ غریبانه، مثل زندگی پرباری که داشت.
*جام جم
حاجمحسن طاهری: حق «حاجیونس» این نبود بیشتر بخوانید »
یه گزارش مشرق، «هیجانزده پرسیدم: «آقامهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت…» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم کوتاهی کرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد با خنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینکه هنوز باور نکردی شهدا زنده هستن.» عجله داشت. میخواست برود. یک بار دیگر چهره درخشانش را کاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا که میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم». رویم را زمین نزد.
ـ قاسم، من خیلی کار دارم، باید برم. هر چی میگم زود بنویس.
هولهولکی گشتم دنبال کاغذ. یک برگه کوچک پیدا کردم. فوری خودکارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم».
ـ بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنی التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا کن». برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت: «سیدمهدی زینالدین». نگاهی بهتزده به امضا و نوشته زیرش کردم. با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو که سید نبودی!»
ـ اینجا بهم مقام سیادت دادن.
از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم».
برشی از کتاب «تنها؛ زیرباران»؛ روایتی از حاجقاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زینالدین
روایت «حاجقاسم» درباره شهید زینالدین بیشتر بخوانید »
به گزارش مشرق، سحرگاه دومین روز ماه مبارک رمضان، نقطه پایان دردهای یونس حبیبی، جانباز و مداح اهلبیت(ع) بود که با جسم خسته و زخمیاش سالها روی تخت بیمارستان آرمیده بود. حاج یونس حبیبی که بسیاری از هیاتیها وی را با مداحی مشهور «یا اباعبدالله الحسین» میشناسند، پس از تحمل دوران طولانی عوارض مجروحیت دوران دفاعمقدس در بیمارستان نورافشان تهران در ۵۳ سالگی به یاران شهیدش پیوست.
به همین بهانه بخشی از آخرین مصاحبه زنده یاد یونس حبیبی را درباره ورودش به حوزه مداحی اهلبیت(ع) با یکی از رسانههای تخصصی هیات (عقیق) در ادامه آوردهایم.
***
– سالهای ۵۳-۵۲ بود که برای شاگردی خدمت حاج مرتضی و حاج محسن طاهری رسیدم. سعید حدادیان و محمود کریمی هم بودند. یک هیأتی به نام عترت و قرآن در میدان خراسان داشتند، آنجا میرفتیم. واقعاً این دو استاد بزرگوار تلاشهای زیادی برای بنده و بسیاری از دوستان داشتند که تا قیامت هرجا بخوانم، با افتخار میگویم شاگرد این بزرگان هستم. این اساتید به بنده یاد دادند مداحی با اصالت را همواره در دستور کار خودم داشته باشم و به بقیه هم در عمل این راه را توصیه کنم.
– من از سال ۶۲ به عضویت سپاه درآمدم. همان اول به تیپ آموزش لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) رفتم. آموزش نظامی لشکر را به بنده واگذار کردند. یادم میآید در گردان میثم لشکر، محمدرضا طاهری هم جزئی از رزمندگان بود و من با او مراوده هیئتی داشتم. آن سالها محمدرضا مرثیهها و نوحههای زیبایی را ارائه میداد.
– نوحههای قدیمی را برای رزمندگان میخواندم. در عین حال آموزش نظامی میدادم. مربی تاکتیک بودم و این افتخار را داشتم با لباس سبز پاسداری در جنگ حضور داشتم و برای بنده این دوران یک حال و هوای دیگری داشت. شاید بیشتر از برخی یک احساس تکلیف جدی داشتم. به همین خاطر نوحههایم هم یک جنبه حماسی و رزمندگی داشت و انگیزه رزمندگان را برای ادای تکلیف و رزمندگی دوچندان میکرد. از این بابت بسیار خوشحال بودم و خداوند متعال را همیشه شکر میکنم که توانستم در راه اعتلای نام انقلاب اسلامی سهم کوچکی داشته باشم. در عملیاتهای والفجر ۸، کربلای یک، کربلای ۲، کربلای ۷ و کربلای ۸ این توفیق را به بنده عنایت کردند که حضور داشته باشم.
– بعضی از بچهها را که میدیدی، از دور معلوم بود به شهادت میرسند. عملیات کربلای ۲ در راه منطقه حاج عمران بودیم با شهید محمود طاعتی که با هم صیغه اخوت خوانده بودیم. کاملاً معلوم بود ایشان شهید میشوند. کاملاً از رفتارش میتوانستیم متوجه شویم او به شهادت میرسد. اصطلاحا میگفتند نور بالا میزند. الان هم دوستانی داریم که برای دفاع از حرم میروند که این حالات و احوالات را دارند. اما احساس میکنم رزمندگان و جوانان آن روزها یک حالات و احوالات غیرقابل تصوری داشتند. یادم نمیرود در بحبوحه کربلای ۵ که عملیات گره خورد، با توسل به حضرت زهرا(س) و قرائت زیارت عاشورا که حاج رضا پوراحمد به میان رزمندگان آمدند، یک انگیزه دوباره و یک صلابتی در میان لشکر برای شکست دشمن ایجاد شد. آن نوحه معروف «کجایید ای شهیدان خدایی…» را خواند. خیلی از بچههایی که شهید شدند از همان شب معلوم بود به فیض شهادت نائل میآیند.
– مداحی قدیمیها خیلی خالصتر بود. یعنی یک جمع ۳ یا ۴ نفره را درنظر بگیرید مثل دریا اشک میریختند ولی الان این احوالات و تعمیق معنوی کاهش پیدا کرده است. سوز و اخلاصی را که آن موقع بود، امروز شاهد نیستیم. مثلاً سیدجعفر میرمحمدی نوه آیتالله خوانساری بود؛ ایشان در عملیات کربلای ۲ به شهادت رسید. با بچهها در محاصره بودیم. همه در محاصره تشنه و گرسنه بودند. جیرههای غذایی خودش را به بچهها داد و زمزمه را شروع کرد. یکی از خاطراتی که رزمندگان از ایشان فراموش نمیکنند این ایثارگری بود که شهید میرمحمدی انجام داد. رفت با قمقمه برای بچهها آب آورد ولی خودش یک قطره از آن آب نخورد. آب را رساند به بچهها خوردند و محاصره شکسته شد.
– بعضی دوستان مداح، ما را رها کردهاند و هر جا هم اتفاقی میافتد میگویند یونس منزوی شده است و خبری از او نیست. نمیگویند احوالت چطور است و فقط با اینگونه صحبتها از زیربار مسؤولیت رفاقت شانه خالی میکنند. ولی دوستانی هم هستند که رفاقت را به اوج خودش رساندهاند و در همین مشکلات بسیار از بنده دستگیری کردهاند، چرا که واقعاً هزینههای درمان و داروهایی که پزشکان تأکید دارند استفاده کنم هنگفت است.
– واقعاً امروز ناراحتم که این قشر مداحان جوان خیلی بیمعرفت شدهاند. احترام و حرمت برای مداحان بزرگتر از خودشان قائل نیستند. امثال آقایانی که به مشکل برمیخوردند و به من زنگ میزدند به سرعت آنها را کمک میکردم. اما امروز به بنده پیشنهاد میدهند از ما دور نباشید و در جلسات ما شرکت کنید. پرونده درمانیتان را بیاورید تا یک مقداری ما هم در این رفع مشکل بیماری شما سهمی داشته باشیم! اما بعد از مدتی پیگیری دیگر تلفنشان را برنمیدارند. بعد هم میگویند هر موقع شما تماس گرفتید ما پاسخ دادیم و چرا در رسانه گفتهاید مداحان معروف پاسخگو نبودهاند؛ بله! برخی از این مداحان معروف واقعاً در راستای کمک به جانبازان و ایثارگران پیشرو هستند.
مداحان جوان خیلی بیمعرفت شدهاند بیشتر بخوانید »
به گزارش مشرق، یونس حبیبی، جانباز و مداح اهل بیت(ع) پس از سالها تحمل عوارض ناشی از جراحات دوران دفاع مقدس، بامداد روز گذشته در ۵۳سالگی به همرزمان شهیدش پیوست.
سالها قبل در میانه حکومت بالامنازع مداحانی چون حاج منصورارضی، حسین سازور، محمد طاهری صدایی جدید درعرصه مداحی رخنمایی کرد که کاملاً متفاوت میخواند. در حالی که مداحی آن روزها کاملاً شکل کلاسیک و تعریف شدهای داشت، صدایی که محزونتر بود و به جای استفاده مستقیم از روضهخوانی کلاسیک، روضهخوانی را در قالب نوحه به مخاطب هیاتی خود عرضه کرده بود. در حالی که آن روزها ابتدا روضه خوانده میشد و سپس زمینه سینهزنی و بعد هم نوحهخوانی انجام میشد، این مداح جوان که یونس حبیبی نام داشت روضه را میانه نوحه قرار داده بود و باعث شده بود که اشک و سینهزنی کاملاً مخلوط شود . این شیوه خیلی از مخاطبان را به خود جلب کرد و مداحی یونس حبیبی نقل محافل شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
اسم آن مداحی هم جذبه عجیبی داشت. یونس حبیبی آن مداحی را برای حضرت رقیه(س) خوانده بود به اسم غمنامه حضرت رقیه (س) . در آن مداحی دختر سه ساله امام حسین شرح مصائب خود از کربلا تا شام را برای پدرش بیان میکرد و سینهزن در حالی که بر سینه خود میزند اشکش هم روان بود. یونس حبیبی در ادامه این سبک برای حضرت زهرا(س) و سایر ائمه اطهار؟عهم؟ هم مداحی کرد و با شیوه جدید و البته صدای خوشش در دل مردم نفوذ کرد. با این حال یونس حبیبی بعد از چند سال همانطور که ناگهانی آمده بود ناگهانی هم رفت و خبری از وی نشد و فقط صدای محزونش در مداحیها به خاطر سپرده شد. هر چند سابقه مداحی یونس حبیبی در دوران دفاع مقدس زیاد است اما برای عموم مردم چندان شناخته شده نبود.
ماه رمضان دو سال قبل بود که فارس خبر داد که یونس حبیبی صاحب همان صدای محزون بهدلیل عارضه شیمیایی در بستر بیماری است. او پیش ازاین دچار سکته مغزی شده بود و این دو بیماری با یکدیگر این مداح قدیمی را خانهنشین کرده بودند.
او در همان سال درباره روضه مشهور حضرت رقیه(س) که خوانده است، اینطور گفت: «سند نوکری همه ما را حضرت رقیه (س) امضاء کرده است. من به سهساله اباعبدالله ؟ع؟ خیلی ارادت دارم و بارها شده که مشکلات مرا همین دردانه سیدالشهدا(ع) حل کردهاند. به او توسل پیدا کردهام و رفقا با بزرگواری هزینههای درمانی مرا تأمین کردهاند. .. وقتی در کما بودم، دیدم همه همرزمان من در یک سوله بزرگ، کنار من در تابوت نشستهاند و سروصورت همهشان زخمی است.
من هم در تابوت نشسته بودم. آنها به من گله میکردند و میگفتند: «بیمعرفت! چرا نیامدی؟» گفتم: «من که نمیتوانم خودم را بکشم!» بعد اسم تکتکشان را خواندند و از دریچه گوشه سوله بیرون بردند. ملت هم جنازهها را روی دوش میگرفتند و تشییع میکردند. نوبت من که شد، اشاره کردند که این یکی را برگردانید. باید بماند. همانجا بههوش آمدم و با گریه گفتم: چرا مرا جا گذاشتید؟»
یونس حبیبی سه سال قبل در یک گفتوگو با پایگاه عقیق از بیمهری رفقایش اینطور گله میکند: «بعضی دوستان که ما را رها کردهاند و هرجا هم اتفاقی میافتد میگویند یونس منزوی شده است و خبری از او نیست، نمیگویند احوالت چطور است و فقط با اینگونه صحبتها از زیربار مسوولیت رفاقت شانه خالی میکنند. ولی دوستانی هم هستند که رفاقت را به اوج خودش رساندهاند و در همین مشکلات بسیار از بنده دستگیری کردهاند.
چراکه واقعاً هزینههای درمان و داروهایی که پزشکان تأکید دارند استفاده شود هنگفت است. واقعاً امروز ناراحت هستم که این قشر مداحان جوان خیلی بیمعرفت شدهاند. احترام و حرمت برای مداحان بزرگتر از خودشان قائل نیستند. امثال آقایانی که به مشکل برمیخوردند و به من زنگ میزدند به سرعت آنها را کمک میکردم، اما امروز به بنده پیشنهاد میدهند از ما دور نباشید و در جلسات ما شرکت کنید. پرونده درمانیتان را بیاورید تا یک مقداری ما هم در این رفع مشکل بیماری شما سهمی داشته باشیم؟! اما بعد از یک مدتی پیگیری دیگر تلفنهایشان را برنمیدارند.بعد هم میگویند هر موقع شما تماس گرفتید ما پاسخ دادیم و چرا در رسانه گفتهاید مداحان معروف پاسخگو نبودهاند؛ بله! برخی از این مداحان معروف واقعاً در راستای کمک به جانبازان و ایثارگران پیشرو هستند.»
مجتبی حبیبی، فرزند حاج یونس مداح اهلبیت(ع)در گفتوگو با خبرگزاری فارس درباره زمان تدفین و تشییع این مداح اهل بیت اظهار داشت: باتوجه به شیوع ویروس کرونا هیچ مراسمی برای این مداح اهل بیت(ع)برگزار نخواهد شد و پیکر وی امروز دوشنبه ۸اردیبهشتماه در روستای «سیمت» از توابع سوادکوه محل زادگاهش تدفین خواهد شد.
یونس حبیبی اصالتاً مازندرانی و زاده روستای «سیمت» از توابع سوادکوه است، در نوجوانی به جبهههای جنگ اعزام شده و تا یک سال پس از پایان دفاع مقدس در منطقه حضور داشته است.
حبیبی که در خردسالی با پدرش پای منبر مرحوم شیخ احمد کافی و مداحی حاج محسن طاهری حاضر میشده، آرزو داشته تا خودش بهعنوان مداح مهدیه پشت میکروفون قرار بگیرد. این اتفاق، اوایل دهه۶۰ میافتد و یونس نوجوان که برای دفاع از مرزهای میهن راهی جنوب کشور شده، در خلال آمد و رفتهایش به تهران، در مهدیه دعا میخواند و مداحی میکند.حاج یونس در سال۱۳۶۸ از قرارگاه رمضان انتقالی گرفته و به ستاد مشترک سپاه پاسداران نقل مکان میکند.
او سپس مسوول ارزشیابی سپاه و مدتی مسوول دژبان کل سپاه میشود؛ تا اینکه سال۸۰ به صورت پیش از موعد بازنشست شده است. حاج یونس که هفت بار در جبهههای جنوب دچار عوارض بمبارانهای شیمیایی دشمن شده، پس از سه بار سکته مغزی، حدود ۷۲ساعت را در حالت کما به سر برد و حتی در بهمنماه سال۹۵ خبر درگذشت او در فضای مجازی منتشر شد؛ اما پس از سه روز از اغما خارج شد و به زندگی بازگشت؛ هرچند دیگر نه توانست بخواند و نه امور جاری زندگیاش را سامان دهد.
این مداح اهل بیت(ع)در ۲۱خردادماه۹۸ مجدداً به کما رفت و بعد از چندماه، بخشی از هوشیاری خود را به دست آورد اما در نهایت بامداد ۷اردیبهشتماه۹۹ مصادف با دومین روز از ماه رمضان به همرزمان شهیدش پیوست.
*صبح نو
خداحافظی با خالق غمنامه حضرت رقیه(س) بیشتر بخوانید »