مجاهدت

چرا این جوان‌ها ایستاده شهید شدند؟

به گزارش مشرق، شهید حاج حسین همدانی برای آنهایی که اطلاعاتی هرچند محدود از دوران دفاع‌مقدس دارند، نامی آشنا بوده و هست.

فرمانده رشیدی که بین فرماندهان نظامی ایران به واسطه سن و سال به «حبیب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» شناخته می‌شد. او از فرماندهان دفاع‌مقدس بود و فرماندهی لشکر ۳۲ انصارالحسین، لشکر ۱۶ قدس، قرارگاه نجف اشرف، لشکر ۴ بعثت، لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله و سپاه محمد رسول‌الله را برعهده داشت.

ایشان در دهه ۹۰ در خط اول مقاومت اسلامی، فرماندهی مدافعان حرم اهل‌بیت(ع) را در مقابل مزدوران داعش برعهده گرفت و در نهایت نیز در راه همین وظیفه به شهادت رسید.

«مهتاب خین» یکی از ۳ یادگاری باقیمانده از شهید حسین همدانی در حوزه کتاب است که با تلاش حسین بهزاد از میان انبوهی از خاطرات حاج حسین همدانی و به شیوه نگارش کتب تاریخ شفاهی منتشر شده است.

متن زیر بخشی از این کتاب است:

از شدت انفجارها و تیراندازی در سمت چپ خودمان فهمیدیم محور محرم توانسته به جاده برسد. آنجا بچه‌های وزوایی در روشنایی روز و بدون داشتن جان‌پناه می‌جنگیدند و در نتیجه خیلی آسیب دیدند. به طوری که وقتی ساعاتی بعد به اتفاق حاج احمد متوسلیان به پشت خاکریز شرق جاده، در محور محرم رفته بودیم، صحنه‌های دردآوری را مشاهده کردیم.

آنجا نیروهای محرم وارد زمین آب‌گرفته و باتلاقی شده و توی باتلاق گیر کرده بودند. در همین اثنا یک‌سری نیروی کماندویی عراقی که خیز به خیز از سنگرهای جنوب غربی جاده خودشان را به آنجا رسانده بودند و در فاصله دویست متری جاده قرار داشتند، این بچه‌های گرفتار شده در باتلاق شرق جاده را به رگبار بسته بودند و تعدادی از این برادرها به نحو مظلومانه‌ای آنجا قتل‌عام شدند.

تلخ‌ترین صحنه آن واقعه برای من، مشاهده تعدادی از آن بچه‌ها بود که چون تا نزدیکی زانو در زمین باتلاقی فرو رفته بودند و دفعتا آنها را به رگبار بسته بودند، ایستاده به شهادت رسیدند و اجسادشان به همان نحو سر پا مانده بود.

سال‌هاست از سالروز سوم خرداد از نخل‌های سوخته خرمشهر به عنوان نماد ایستادگی مظلومانه یاد می‌کنند؛ حق هم همین است که می‌گویند. اما ندیدیم و نشنیدیم کسی از نیروهای جوان محور عملیاتی محرم که صبح روز دهم اردیبهشت ۶۱ در حاشیه شرقی جاده اهواز- خرمشهر ایستاده به شهادت رسیدند، یادی کرده باشد.

منبع خبر

چرا این جوان‌ها ایستاده شهید شدند؟ بیشتر بخوانید »

شرط «مریم مقدس» برای ازدواج چه بود؟

به گزارش مشرق، مریم عرفانیان نویسنده کتاب «راهی برای رفتن» پیرامون چگونگی انتخاب سوژه کتاب «تا ابد با تو می‌مانم» گفت: من سوژهای نگارشیم را از سری مصاحباتی که در سال‌های ۸۵ تا ۸۹ زمانی که در سازمان بنیاد شهید فعالیت می‌کردم انتخاب می‌کنم، زیرا در این سال‌ها به ثبت خاطرات شهدا و جانبازان مشغول بودم، در این بین همواره به زنانی می‌اندیشیدم که هم‌پا و هم دوش مردان به جبهه می‌رفتند و تا پایان جنگ هم ایستادند.

درباره این کتاب بیشتر بخوانیم:

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

وی جذابیت سوژه کتاب «تا ابد با تو می‌مانم» را مورد بررسی قرار داد و افزود: این کتاب برگرفته از داستانی حقیقی است که خداوند آن را ایجاد کرده و من تنها آن را از زبان راوی نوشته‌ام.

عرفانیان نقش زنان در دوران دفاع مقدس را مورد تاکید قرار داد و بیان کرد: به تعداد تک تک مردانی که در جنگ حضور داشتند زنانی هستند که خاطراتی شگفت انگیز در دل دارند که می‌توان این خاطرات را نوشت، این زنان عموما همسران شهدا، جانبازان ۷۰ درصد و یا همسران اسرا و مفقودین هستند. این‌ عزیزان را باید شناسای کرد، زیرا کوله باری از اتفاقات را به همراه دارند. جنگ تحمیلی فقط برای مردان نبوده و زنان نیز نقش بسزاری در هشت سال دفاع مقدس داشته‌اند.

وی به مضمومن کتاب «تا ابد با تو می‌مانم» اشاره و ابراز کرد: کتاب «تا ابد با تو می‌مانم» سر گذشت یکی از هزاران زنی است که همسرش را در جنگ حمایت می‌کند و حتی در برهه‌ای او را برای حضور در خط مقدم ترغیب می‌کند. این زن «مریم مقدس» نام دارد، وی شرط اولش برای ازدواج در سن ۱۶ سالگی حضور همسرش در خط مقدم جبهه بوده است، این مسئله اعتراض خانواده این دختر را به دنبال داشته اما وی بر شرطش پافشاری می‌کند تا سر انجام همسر مورد نظر را که در خط مقدم بود را پیدا می‌کند.

عرفانیان به دلایل عدم موافقت خانواده «مریم مقدس» با ازدواج وی با یک رزمنده اشاره و بیان می‌کند: خانواده «مریم مقدس» معتقد بودند که اگر تو با این جوان که در خط مقدم حضور دارد ازدواج کنی و صاحب فرزند شوی بدون شک همسرت در جبهه به شهادت خواهد رسید و با بازگشت تو به خانه پدری ما نگران تو و فرزندانت خواهیم بود.

وی به نگاه جامعه امروز به مقوله ازدواج و شروط دختران برای همسر آینده‌شان اشاره و تاکید کرد: خواندن کتاب‌های دفاع مقدس به دختران امروزی برای نوع نگاهشان به مقوله ازدواج و شروط آنان، همچنین نوع نگرش‌ها و تفکراتشان کمکی بزرگ کرده و الگوی بسیار خوبی برای آنها خواهد بود.

عرفانیان داستان کتاب «با تو تا ابد می‌مانم» را مورد بررسی قرار داد و ابراز کرد: سوژه کتاب «با تو تا ابد می‌مانم» همچون رمانی است که به دست خالق هستی نوشته شده، من هیچگونه خیال‌پردازی و داستان نویسی نکرده‌ام و هرچه هست گفته‌های راوی کتاب «مریم مقدس» است. داستان این کتاب از دل قصه یک زندگی واقعی بیرون آمده.

این نویسنده کتاب به تصویرسازی‌های کتاب «تا ابد با تو می‌مانم» اشاره و خاطرنشان کرد: من کتاب‌هایم را به گونه‌ای می‌نگارم که عموما داستان‌هایی زنده از سوی مخاطب قلمداد شوند، از نظر من تصویرسازی یکی از عناصر مهم در نگارش داستان و کتاب محسوب می‌شود، همین امر سبب شده تا در کتاب‌هایی که می‌نویسم عنصر تصویرسازی را در نظر داشته باشم.

منبع: میزانمنبع خبر

شرط «مریم مقدس» برای ازدواج چه بود؟ بیشتر بخوانید »

«تنهای تنها»؛ مثل یک دختر بهایی مسلمان‌شده و یک چریک فدایی بسیجی‌شده!

به گزارش مشرق؛ قصۀ اصلی «تنهای تنها» قصۀ انقلاب است، تحول یک مادر و سپس یک پسر است. این مادر و پسر جریانهایی را طی کردند تاتوانستند از خاک بر افلاک شوند و چه زیبا نویسندۀ محترم با استفاده از متن و تصویر این تحول شگرف را در برابر خواننده قرار داده است.

وقتی یک دختر خانم بهایی مسلمان می‌شود و از یک ازدواج ناموفق عبور می‌کند و زمینه‌ای فراهم می‌کند تا از پسری که جذب سازمان چریک‌های فدایی خلق شده است، دانشجوی دانشگاه شریف بسازد و سپس یک شهید؛ واقعه‌ای تحسین برانگیز می‌شود.

***

لامعه لشکرلو وقتی فهمید باردار است به شدت ناراحت شد. زیرا از شوهرش، حسین که در خواستگاری خودش را کارمند ارشد معرفی کرده بود و به وی کلک زده بود، ناراضی بود. بعد هم که عدم صداقتش در محیط کاری و بالا آوردن بدهکاری قوز بالا قوز شده بود. این مسایل تصور بچۀ دوم از این مرد را غیر قابل تحمل کرده بود، ولی هرچه کارهای سنگین کرد، طناب زد و از بلندی پرید، فایده نداشت و «مهران» متولد شد.

لامعه پس از مدتی تصمیمش را گرفت و از شوهرش، حسین جدا شد. حسین با یک خانم ارمنی ازدواج کرد و مهتاب و مهران را به لامعه داد. طولی نکشید که حسین در اثر مصرف قرص والیوم از دنیا رفت. لامعه حسین را همراه خودش به مراسم کفن و دفن برد تا بداند که چه اتفاقی برای پدرش افتاده.

لامعه خانم مجبور به کار شد تا بتواند چرخ زندگی‌اش را بچرخاند. و این زمانی بود که مردم علیه حکومت شاه به پاخاسته بودند. او دوست نداشت که بچه‌ها غیر از درس و مشق وارد جریان دیگری شوند، ولی مهتاب و مهران هر روز به تظاهرات می‌رفتند تا اینکه یک روز وقتی مهران می خواست از خانه خارج شود مادر گفت کمی صبر کن من هم امروز با شما می آیم. انگار دنیا را به مهران داده اند، از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید و آن روز اولین باری بود که مادر شعار «مرگ بر شاه» را بر زبان آورد.

لامعه می‌گوید: «محرم بود. اعلامیه‌های امام را که می‌خواندم، حرف‌های دلنشین و درستی بودند. زبان امام، زبان خودمان بود. احساس می‌کردم قلب و دلم با امام است. دیگر با بچه‌هایم همراه شده بودم. تظاهراتی نبود که از دستمان برود. با آنها جلسات کانون توحید هم می‌رفتیم. برنامه سخنرانی‌ها را توی تظاهرات اعلام می‌کردند. مدتی بعد از انقلاب هم این جلسات ادامه داشت.

سخنرانیهای کانون توحید من را با شریعتی و مطهری آشنا کرد. کتاب‌هایشان را می‌گرفتم و با مهتاب (دخترم) می‌خواندم. کتاب‌ها برای مهران سنگین بود. مهران کمتر می‌خواند. حجاب هم گذاشته بودم. من قبل از این که با حسین ازدواج کنم، بهایی بودم. وقتی با حسین ازدواج کرده بودم، اقوامش فکر می‌کردند برای آن که بتوانم با حسین ازدواج کنم، مسلمان شده ام. بعدها وقتی رفتار و طرز فکر مهتاب و مهران را می‌دیدند، تعجب می‌کردند که شباهتی به پدرشان ندارند ص۲۲»

مهران سال سوم راهنمایی بود که تحت تأثیر شخصیت و سخنان یکی از بستگانش که عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بود قرار گرفت و با نماز خدا حافظی کرد. مهران دیگر به مقر سازمان چریک‌های فدایی خلق در خیابان وصال آمد و شد می‌کرد. کتابهای آنها را خوانده و مبلغ آنها شده بود.

مادر مهران وی را با برنامه‌ای حساب شده همراه یکی از آشنایانش که در جهاد سازندگی تلاش می‌کرد، برای کمک به روستائیان گیلان فرستاد تا مهران با کار و کارگر آشنا شود و در عمل متوجه شود که نیروهای چپ فقط شعار می‌دهند.

برای دبیرستان هم مادرش اسم وی را در دبیرستان مفید نوشت زیرا با تحقیق متوجه شده بود در آن شرایط که گروهک‌ها همه جا فعال بودند، آن دبیرستان محیط خوبی دارد. محیط مساعد دبیرستان سبب شد که مهران نمازهایش را به جماعت بخواند.

دبیرستان مفید برنامه‌های فوق‌برنامۀ متعددی مثل کوهپیمایی، سفر زیارتی، ورزش صبحگاهی، روزۀ مستحبی روزهای دوشنبه و پنجشنبه، سفرۀ افطاری در برخی خانه‌ها و جلسات هفتگی داشت. مهران تابستان سال ۱۳۶۱ که سال سوم دبیرستان بود پایش به جبهه باز شد.

وقتی مهران از جبهه بازگشت، نام علی را برای خودش انتخاب کرده بود. دیگر دوستانش وی را علی صدا می‌زدند. در دبیرستان هم به صورت خصوصی و علنی دانش‌آموزان را برای رفتن به جبهه تشویق می‌کرد، کاری که برخی دوست نداشتند و مانع وی می‌شدند. هر چند که خیلی از معلم‌های دبیرستان اهل جبهه و جنگ بودند. برای همین دبیرستان مفید ۶۰ شهید دارد.

علی سال ۱۳۶۲ دیپلم گرفت و همان سال در دانشگاه امام صادق(ع) قبول شد، ولی مادرش از وی خواست که در رشتۀ دیگری ادامه تحصیل دهد.

مادر مهران می‌گوید: «سال تحویل ۶۳ تنها بودم. مهران هم رفته بود جبهه. روز تحویل سال، نامه مهران با یک کارت پستال تبریک عید دستم رسید. مدتها بود که کمتر توی خانه پیدایش می‌شد، اما وقتی دلتنگ می‌شدم، یا نامه‌اش می‌رسید یا خودش.

از نامه مهران پیدا بود دچار سردرگمی شده است. مدتی دودل شده بود. هم دوست داشت تهران بماند و به درسش برسد، هم نمی‌خواست از جبهه دل بکند. دو دلی‌اش برایم عجیب نبود. آن روزها خبری از عملیات نبود و کار خاصی در جبهه نداشت. بعد از سال تحویل، کاغذ و قلم را برداشتم و برایش نامه نوشتم: " چرا بی حوصله شده‌ای؟ تو در مکان مقدسی هستی که تمام دنیا از دوست و دشمن چشم به آنجا دارند و مخصوصاً مستضعفان چشم امیدشان آنجاست و دست به دعا برای پیروزی حق برداشته‌اند. " می‌دانستم این طور حرف‌ها به‌ش روحیه می‌دهد. نامه بعدی‌اش پر از سرزندگی و اطمینان بود.

وقتی جبهه می‌رفت، اصرار داشت به کسی نگویم کجاست، می‌گفت بگویم مسافرت است. می‌گفت: "جبهه رفتن لیاقت می‌خواهد که من ندارم. برای من مسافرت حساب می‌شه. " ص۷۲ »

سال ۱۳۶۳ علی به شدت دنبال درس را گرفت تا بتواند خودش را برای کنکور آماده کند. برای همین آن سال توانست رتبه ۵ سهمیه رزمندگان را کسب کند و در رشتۀ برق دانشگاه شریف قبول شود. وقتی در تهران بود، شب روز درس می‌خواند تا از عهدۀ امتحانات دانشگاه برآید. از همین سال هم به مجلس «آیت‌الله حق‌شناس» راه پیدا کرد و از شاگردهای خصوصی وی شد. به مسجد امین‌الدوله در نماز حاج آقا حق‌شناس حاضر می‌شد. مثل بسیاری از رزمندگان دیگر و از سخنان حاج‌آقا یادداشت برمی‌داشت.

علی دفترچۀ محاسبۀ نفس داشت و هر روز کارهایی را که کرده بود، محاسبه می‌کرد و توی دفترچه می‌نوشت.

در اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر آرپی‌جی‌زن گردان کمیل بود. آنقدر آرپی‌جی زده بود که از هر دو گوشش خون می‌ریخت. بعد هم مجروح شد. سال ۱۳۶۴ هم در پدافندی عملیات والفجر۸ شرکت کرد زیرا هنگام عملیات پایش پیچ خورده بود. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۶۵ بعد از دو سه ساعت نگهبانی با پنج شش نفر از دوستان دبیرستان مفید در یک سنگر جمعی که ارتفاع آن کمتر از یک متر و بیست سانت بود، در حال استراحت بودند. نزدیک ظهر علی پیشنهاد خواندن حدیث کسا را داد. در حین خواندن حدیث با انفجاری که در اثر موشک دشمن درست شده بود، کف سنگر یک متر بالا آمده و نزدیک سقف شده بود. مسئول تدارکات خط وقتی برای آنها غذاآورد، متوجه موضوع شد و به کمک چند نفر دیگر آنها را از آنجا نجات دادند.

علی در تیرماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۱ شرکت کرد. در این عملیات نیز جراحت مختصری برداشت.

بارها شاهد شهادت دوستانش بود. دیگر خسته شده بود که او مجروح می‌شود و دوستانش شهید. به حالتی رسیده بود که وقتی چشم دیگران را دور می‌دید گاه و بیگاه شعر و نوحه می‌خواند و اشک می‌ریخت. در این مورد دوستش، آقای سیدابوالفضل موسوی می‌گوید:

«آخرین سفر علی بود. زنگ زد به خانه‌مان و گفت: «سید! می‌خوام برم جبهه» گفتم: «علی جون! دست بردار. مگه قبلا چکار می‌کردی؟» گفت: «نه، خدایی، این دفعه دیگه فقط و فقط برای خدا می‌خوام برم جبهه، دیگه هیچی توی ذهنم نیست، فقط و فقط برای خدا می‌خوام برم.» گفتم: «یا حضرت عباس! اینم رفت.» این قدر از این حرف‌ها شینده بودم و دیده بودم که می‌فهمیدم وقتی کسی از این جرف‌ها می‌زند بوی الرحمانش بلنده شده، ولی پیش خودم نگه داشتم و به کسی حرفی نزدم. ص ۱۵۶»

شب دوازده اسفند ۱۳۶۵ همراه گروهی از همکلاسی های قدیمی در عملیات تکمیلی کربلای۵ به شهادت رسید. مرتضی جابری می‌گوید:

عراقی‌ها گستاخ شده بودند. از جایی که تیربار داشت شلیک می‌کرد آمده بودند جلوتر و نشسته بودند لبه خاکریز. ما سایه‌شان را می‌دیدیم؛ داشتند با کلاش یکی‌یکی بچه‌های ستون را می‌زدند. گروهان کپ کرده بود. چیزی که خاطرم هست، حمید صالحی تنها کسی بود که ایستاده بود. برگشت سمت ستون و گفت: «مرداش بلند شن، نامرداش برگردن.» علی بلورچی یک لحظه ایستاد، آر. پی. جی را گرفت و رفت جلو. می‌خواست برود آن‌طرف خاکریز و شلیک کند. سرش که از خاکریز رفت بالا، دیدم افتاد. من دوزانو نشسته بودم پایین خاکریز؛ علی قل خورد و قل خورد، افتاد روی دو تا پای من؛ شاید به چند ثانیه هم نکشید.

بدن علی را برگرداندم. نور اجازه می‌داد. نگاه کردم، هیچ خونی روی بدنش ندیدم. چشم‌هایش باز بود و یک قطره اشک گوشه چشمش بود؛ یکی، دو بار صدا زدم: «علی! علی!» دیدم جواب نمی‌دهد. دقتم را که بیشتر کردم دیدم زیر جیب پیراهنش، سمت چپ سینه‌اش، درست روی قلبش، یک سوراخ کوچک هست؛ از آنجا خون داشت آرام‌آرام می‌زد بیرون. علی با همان ترکش ریز شهید شده بود. (ص ۱۹۸)

کتاب تنهای تنها، خاطراتی از شهید مهران بلورچی به کوشش مرتضی قاضی در قطع رقعی، ۲۲۴ صفحه، شمارگان ۵۰۰۰ نسخه از سوی نشر یا زهرا سلام الله علیها در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

**محمد مهدی عبدالله زاده

منبع خبر

«تنهای تنها»؛ مثل یک دختر بهایی مسلمان‌شده و یک چریک فدایی بسیجی‌شده! بیشتر بخوانید »

بنی‌صدر جاسوس‌ها را نماینده صلیب سرخ جا زد

به گزارش مشرق، ویروس کرونا اواخر سال گذشته حسین شیخ الاسلام را هم از ما گرفت و عنوان زنده یاد را کنار نامش قرار داد.

زنده یاد شیخ الاسلام مبارز دیرپای انقلاب و کارگزار پرتلاش نظام اسلامی بود که در وقایع مهم انقلاب از جمله تسخیر لانه جاسوسی، تاسیس و تداوم فعالیت های حزب‌ا… لبنان و اتفاقات مهم دیگر نقش پررنگی داشت. در گفت و گویی منتشر نشده با او درباره حضورش در این رویدادها و همچنین نقش‌آفرینی اش در انجمن های اسلامی دانشگاه های آمریکا حرف زده ایم.

پاسخ های دقیق و شفاف شیخ الاسلام گفت و گویی خواندنی به جا گذاشته اما دریغا که خودش در قید حیات نیست تا انتشارش را به او اطلاع دهیم. روحش شاد.

با توجه به این‌که شما فعالیت های مبارزاتی خودرا از انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا آغاز کردید، از نحوه آشنایی با این انجمن و مسؤولیتی که در آن داشتید، بگویید؟

در سال ۱۳۵۰ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و در آنجا با انجمن اسلامی دانشجویان آشنا شدم. این انجمن تلاش می‌کرد با همکاری دانشجویان غیرایرانی، مخصوصاً دانشجویان عرب -که تحت‌تأثیر پیام‌های ضداسرائیلی حضرت امام به مبارزه علیه رژیم شاه علاقه پیدا کرده بودند- تظاهراتی را در اعتراض به سیاست‌های شاه و آمریکا برگزار و با انتشار جزواتی درباره پیام‌ها و سخنرانی‌های حضرت امام، اطلاع‌رسانی کند.

من دبیر انتشارات انجمن بودم. ما غیر از انتشار آرای حضرت امام، آثار اندیشمندان اسلامی از جمله دکتر شریعتی را هم ترجمه و منتشر می‌کردیم. برای دانشجویان غیر ایرانی بسیار جالب بود که یک مرجع تقلید از آرمان فلسطین دفاع می‌کرد، چون تا آن زمان منحصراً گروه‌های چپ‌گرا بودند که این کار را انجام می‌دادند. ورود حضرت امام به این عرصه، آثار گسترده و شگفت‌انگیزی داشت. امام صراحتاً می‌فرمودند که: اسرائیل یک غده سرطانی است که باید از منطقه بیرون انداخته بشود و تا وقتی که در منطقه حضور داشته باشد، کشورهای اسلامی روی آسایش نخواهند دید. ایشان با این تعبیر جالب که اگر هریک از اعراب یک سلطل آب بریزند، اسرائیل را سیل خواهد برد، اعراب و مسلمانان را به اتحاد علیه این رژیم غاصب دعوت می‌کردند که بسیار برای مسلمانان و حتی غیرمسلمانان آزادیخواه جذاب بود.

دانشجویان عرب وقتی فهمیدند که امام بخشی از وجوهات شرعی و سهم امام را به مبارزات ملت فلسطینی اختصاص دادند، علاقه‌شان به آرای ایشان بیشتر هم شد.

شما کی به ایران برگشتید؟

در فروردین ماه ۵۸.

چه شد که به دانشجویان پیرو خط امام پیوستید؟
من در ساعات اولیه تسخیر سفارت حضور نداشتم، اما چون دانشجویان به فردی نیاز داشتند که هم سابقه فعالیت‌های مبارزاتی داشته و هم به زبان انگلیسی مسلط باشد، دنبالم فرستادند. به سفارت رفتم و تا روز آخری که گروگان‌ها در آنجا بودند، حضور داشتم.

احساس از این‌که در این رویداد شرکت داشتید چیست؟
خدا را شکر می‌کنم که در یک حادثه تاریخ‌ساز کشورم حضور داشتم. بعضی‌ها از این حرکت ابراز پشیمانی کردند. به نظر من اینها از همان ابتدا هم به اصل این حرکت که استکبارستیزی بود، اعتقاد عمیق نداشتند و شاید برای اهداف دیگری به این حرکت پیوسته بودند.اگر کسی اندکی با تاریخ ایران آشنایی داشته باشد، در این‌که آمریکا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انواع جنایت‌ها را در کشور ما انجام داد و به وسیله شاه، اقتصاد و به خصوص فرهنگ این کشور را نابود کرد، تردید نخواهد داشت.

من ۹ سال در آمریکا زندگی کردم و می‌فهمیدم که سیستم ظالمانه آمریکا علیه کشور ما چه اقداماتی را انجام داده و از شاه چه حمایت‌هایی کرده بود. شاه نفت ایران را صرف خرید اسلحه از آمریکا و اروپا می‌کرد و تبدیل به مهم‌ترین خریدار اسلحه آمریکا شده بود، تا به خیال خود نقش ژاندارمری منطقه را بازی کند. درآمد نفتی ایران به جای این‌که صرف زیرساخت‌های اقتصادی و عمرانی بشود، به جیب تولیدکنندگان اسلحه می‌رفت.

در حالی که مردم در فقر دست و پا می‌زدند، شاه نمایش‌های مسخره‌ای چون جشن‌های ۲۵۰۰ساله را به راه می‌انداخت. اینها ظلم‌هایی نبودند که از یاد مردم ایران برود. به همین دلیل هم وقتی که آمریکا شاه را پذیرفت، ملت ایران احساس کرد توطئه‌ای در حال شکل‌گیری است و شاید انقلاب در معرض توطئه‌ای چون کودتای سال ۱۳۳۲ قرار بگیرد. البته همه می‌دانستیم که نه امام خمینی، مصدق هستند، نه ملت ایران در سال ۵۷ و ۵۸ ملت سال ۱۳۳۲ است، اما احتمال همه چیز را می‌دادیم. به این دلایل و دلایل بی‌شمار دیگر، زمانی که خبر اشغال سفارت را شنیدم، بسیار خوشحال شدم و فکر کردم بهترین حرکتی بود که دانشجویان می‌توانستند علیه آمریکا انجام بدهند و هنوز هم این حرکت را، یک حرکت تاریخ‌ساز و مهم می‌دانم.

وقتی وارد سفارت شدید چه حال و هوایی داشت و چه مسؤولیتی را به شما واگذار کردند؟
حال و هوای عجیبی حکمفرما بود و دانشجویان، یک جور حالت انتظار همراه با نگرانی داشتند. از یک طرف احساس می‌کردند چون دولت ماهیتاً با این حرکت موافق نخواهد بود، به آنها فشار خواهد آورد و حتی ممکن است به آنها حمله هم بکند!چهره هایی مانند بنی‌صدر هم که نسبت به این واقعه، موضع مخالف داشتند. خلاصه شرایط عادی نبود. یک جور بلاتکلیفی دیده می‌شد، اما یک چیز در کسانی که واقعاً دلبسته انقلاب بودند، مشترک بود و آن هم این‌که کار مهمی انجام شده، تا این‌که حضرت امام آن پیغام حیات‌بخش را دادند و تکلیف معلوم شد، وگرنه تا آن موقع همگی سخت تحت فشار بودیم!

وقتی وارد سفارت شدم، فضا کاملاً امنیتی بود و به من گفتند: به طبقه دوم بروم و با آقای آهرن-که رئیس سیا در ایران بود- حرف بزنم. وقتی رسیدم، یکی از دانشجویان که چندان هم به زبان انگلیسی مسلط نبود، داشت سعی ‌کرد به آهرن بفهماند که اوضاع عوض شده و او هم می‌خواست به آن دانشجو تفهیم کند که این‌طور نیست و به زودی اوضاع به حالت سابق برمی‌گردد! یادم هست که آهرن در اتاق شیشه‌ای مخصوص دوجداره‌ای که بین دو شیشه خلاء ایجاد شده بود، نشسته بود. احتمالاً این اتاق را برای موقعی که می‌خواستند کسی نتواند حرف‌هایشان را شنود کند، ساخته بودند.

آهرن سیاستمدار کهنه‌کاری بود که ۱۸ سال در جنگ ویتنام خدمت کرده بود. شصت و چند سال سن داشت و استاد فلسفه و بسیار متین و منظم و اهل برنامه و حساب و کتاب بود. او در عین حال که حاضر نبود با ما حرف بزند، سعی می‌کرد ما را عصبانی هم نکند.از آدم‌های جالبی که با آنها صحبت کردم یکی آقای مترینکو بود که همسر ایرانی داشت و فارسی را خیلی خوب صحبت می‌کرد.دیگر آقای لیمبرت بود که در دولت اوباما مسؤول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا شد و خانم سوئیفت که رئیس بخش سیاسی سفارت و زن فهمیده‌ای بود. خیلی صریح به من گفت: با این کار دانشجوها، کارتر در انتخابات بعدی شکست می‌خورد و جمهوری‌خواهان سر کار می‌آیند که ابداً رحم ندارند! می‌خواست ما را قانع کند که گروگان‌ها را آزاد کنیم و خودمان را به دردسر نیندازیم. در حالی که مساله ما این نبود که چه کسی رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود، ما می‌خواستیم آمریکا شاه را برگرداند و دیگر در امور کشور ما دخالت نکند.

شما در گفت وگوهایی، به نقش توطئه‌آمیز بنی‌صدر در قضیه مأموران صلیب سرخ و متعاقب آن حادثه طبس اشاره کرده‌اید. ماجرا از چه قرار بود؟
بنی‌صدر در مقاطع مختلف خیانت‌های زیادی به انقلاب کرد، اما به نظر من در آن مقطع، بدترین کاری که کرد این بود که به اصطلاح نمایندگان صلیب سرخ را برای بازدید از گروگان‌ها، به ما تحمیل کرد! من کوچک‌ترین تردیدی ندارم که این نمایندگان، جاسوس سیا بودند! ما گروگان‌ها را به شکل پراکنده نگهداری می‌کردیم و عده‌ای را هم به شهرستان‌ها فرستاده بودیم. با فشار بنی‌صدر، قرار شد همه را به سفارت بیاوریم که نمایندگان صلیب سرخ از آنها بازدید کنند.

ما گروگان‌ها را جمع کردیم و آنها آمدند و یکی‌یکی معاینه‌شان کردند و فهمیدند که چه کسی در کجاست و قبل از این‌که بتوانیم دوباره آنها را پخش کنیم، درست شب بعد حادثه طبس اتفاق افتاد! آنها ماهواره داشتند و مدام تهران و لانه جاسوسی را کنترل می‌کردند. قضیه کاملاً برای آمریکا جنبه حیثیتی پیدا کرده بود. بعد از این‌که کاملاً مشخص شد که چه کسی در کدام قسمت از سفارت نگهداری می‌شود، حادثه طبس اتفاق افتاد و کاملاً مشخص شد که فشار بنی‌صدر برای حضور مأموران صلیب سرخ، برای چه بوده است! شک من به بنی‌صدر موقعی بیشتر شد که او به نیروی هوایی دستور داد هلیکوپترهای آمریکایی را که در صحرای طبس به جا مانده بودند، بمباران کنند!

البته شهید محمد منتظر قائم یک‌سری از اسناد را از هلیکوپترها سالم بیرون آورده بود که بعدها با مطالعه آنها فهمیدیم نقشه‌شان چه بوده و می‌خواستند چه کار کنند. شب حمله آمریکایی‌ها، تمام رادارهای کشور و تهران از کار افتادند که کاملاً نشان می‌دهد آمریکایی‌ها تا کجا در دولت و ارتش نفوذ کرده بودند!خدا خواست آبروی امام و انقلاب را حفظ کند که آمریکایی‌ها در صحرای طبس گرفتار طوفان شن شدند، وگرنه با آن برنامه‌ریزی دقیقی که کرده بودند، خدا می‌داند اگر پایشان به تهران می‌رسید، چه فجایعی را به بار می‌آوردند!

یکی دیگر از فرازهای بسیار مهم زندگی سیاسی شما، نقشی است که در تأسیس و تقویت حزب‌ا… لبنان داشتید. در این باره چه خاطراتی دارید؟
قبل از هر چیزی روی این نکته تأکید می‌کنم که به وجود آمدن حزب‌ا… تماماً به لیاقت و کفایت خود مردم لبنان، به خصوص شیعیان برمی‌گردد و ایجاد آن ربطی به جمهوری اسلامی ایران ندارد! آنها عاشق اهل‌بیت(ع) و ولایت هستند و برای امام و انقلاب اسلامی، شأن بالائی قائلند و لذا دست به تأسیس چنین نهادی زدند و سازماندهی و فکر و ایده و همه چیزش، از خودشان بود و ایران فقط کمکشان کرد.

موقعی که شیعیان لبنان به ایران آمدند، من معاون سیاسی وزارت خارجه بودم و طبیعتاً اینها با من تماس گرفتند. جاسوسی و دروغ‌گویی و فساد اخلاقی در بین دیپلمات‌های دنیا غوغا می‌کند و من هر وقت سر و کارم با آنها می‌افتاد عذاب می‌کشیدم، ولی وقتی با بچه‌های حزب‌ا… یا مبارزین عراقی ضدصدام یا مبارزین افغانی که حرف می‌زدم،‌ دلم باز می‌شد. آدم‌های خالصی مثل سیدعباس موسوی روی انسان تأثیر خاصی دارند و لطف خدا بود که سر و کار من به این آدم‌ها افتاد.

در همین مقطع بود که عده‌ای از نیروهای ما به لبنان رفتند؟
بله. اینها بدون این‌که با امام مشورت کنند، به لبنان آمدند تا با اسرائیلی‌ها بجنگند، اما امام با جمله معروف: «راه قدس از کربلا می‌گذرد» تکلیف را معلوم کردند که اولویت ما جنگ با عراق است و شیعیان لبنان، خودشان باید علیه اسرائیل بجنگند و کار ما کمک، مشاوره و آموزش به آنهاست.به هر حال اسرائیل اشتباه بزرگی کرد که لبنان را اشغال کرد، چون اگر این کار را نمی‌کرد، حزب‌ا… هم با آن سرعت رشد نمی‌کرد.

همه ما از منظر تئوریک می‌دانستیم که حزب‌ا… باید با اسرائیل بجنگد، ولی از نظر عملی باید این ظرفیت در میدان مبارزه ایجاد می‌شد که شد و همه نهادهائی که دست‌اندرکار بودند، با تمام قوا سعی کردند این ظرفیت را ایجاد کنند و خود بچه‌های حزب‌ا… از همه مقاوم‌تر و جدی‌تر بودند. حزب‌ا… واقعاً در سازماندهی، مثل فولاد محکم و منظم و با حساب و کتاب عمل می‌کرد. شورای حزب‌ا… واقعاً مسائل را می‌فهمید و عمیقاً تحلیل می‌کرد. ما می‌دانستیم که رشد حزب‌ا… کار درستی است و با تمام قدرت پشت آن بودیم. خود بچه‌های حزب‌ا… هم عاشق حضرت امام و اسلام و تشیع و کاملاً آماده شهادت بودند. همین شایستگی‌ها باعث حسادت و دشمنی عده‌ای، از جمله نیروهای امل بود!

سخت‌ترین دوره زندگی سیاسی شماچه زمانی بود؟
میانجی‌گری بین امل و حزب‌ا… . دو طرف شیعه بودند و کشته شدن هر نفرشان، تضعیف شیعه بود. من در جنگ خودمان با عراق دیده بودم که ما یک‌طرف بودیم با امکانات اندک و آن طرف صدام بود با اسلحه‌های آمریکایی و اروپایی و دلارهای سعودی و کویت و امارات. اما امل یک گروه مسلمان و شیعه و مرتبط با ایران بود و امام موسی‌صدر و شهید چمران برای ایجاد و تقویت آن، زحمات زیادی را متحمل شده بودند.طرف دیگر هم حزب‌ا… ، یار و دوست ما بود و حالا اینها به جان هم افتاده بودند! وقتی فکرش را می‌کنم که آقای سیدحسن نصرالله باید با برادر خودش که در امل بود می‌جنگید، می‌بینم وضعیت ایشان صد درجه از من هم دشوارتر بوده است!

بسیار شرایط دشواری بود. تنها دلخوشی من، این بود که حزب‌ا… دقیقاً می‌دانست هدفش چیست و دارد چه کار می‌کند و در همان فرآیند هم پیش می‌رفت و رشد می‌کرد. حضرت امام گفته بودند که اولویت حزب‌ا… ، باید جنگ با اسرائیل باشد و من هر درگیری دیگری را انحراف از این هدف می‌دیدم. هنوز هم وقتی به درگیری امل و حزب‌ا… فکر می‌کنم، سخت آزرده خاطر می‌شوم. امل و حزب‌ا… هر دو شیعه بودند و من ناچار شدم تصمیم بگیرم که حزب‌ا… با امل بجنگد، چون اگر حزب‌ا… در بیروت شکست می‌خورد، یکسره از بین می‌رفت و خیال اسرائیل راحت می‌شد! مشکل اساسی، یکی نابرابر بودن امکانات بود و دیگر این‌که حزب‌ا… دوره جنگ شهری ندیده و برای جنگ در کوه و کمر و علیه اسرائیل آموزش دیده بود. انصافاً آقای سیدحسن نصرا… و شهید عماد مغنیه شاهکار زدند که با حداقل تلفات، امل را در پایگاه قدرت خودش یعنی بیروت شکست دادند.

شیخ‌الاسلام از شهید مغنیه می‌گوید

زنده‌یاد شیخ‌الاسلام عماد مغنیه را این‌طور روایت می‌کند: عماد بسیار شخصیت لطیف و عارف‌مسلکی داشت. فارسی را سلیس و بدون لهجه صحبت می‌کرد و با گذرنامه ایرانی‌ای که داشت، راحت می‌آمد و می‌رفت و کسی هم متوجه نمی‌شد که ایرانی نیست! او حتی لهجه‌های اصفهانی و شیرازی و تهرانی را هم بلد بود! خیلی ساکت بود و کمتر حرف می‌زد. او یک عنصر اطلاعاتی و واقعاً نابغه بود.

موقعی که من در سوریه سفیر بودم، گاهی پیش من می‌آمد، منتهی طوری که کسی تشخیص نمی‌داد که او کیست! به قدری لطیف و متواضع بود که همه دوستش داشتند. مثل یک مهمان می‌آمد، ولی قطعا کاری داشت. ذهن فوق‌العاده فعالی داشت و دائما در حال طراحی و تغییر تاکتیک بود. در زمینه اطلاعات، موجود خارق‌العاده و عجیبی بود وجوری رفتار می‌کرد که کسی متوجهش نشود. یادم می‌آید هر وقت قرار بود عده‌ای عکس بگیرند، دوربین را می‌گرفت و عکس می‌انداخت که خودش در عکس نباشد. بسیار فعال و خیلی خوب بلد بود اوضاع و شرایط را مدیریت کند. خیلی آدم فهمیده‌ای بود.

چند برش از حرف‌های زنده‌یاد شیخ‌الاسلام

پس از پیروزی انقلاب، هنوز زمان زیادی نگذشته بود که در نقاط مختلف ایران، از جمله گنبد، کردستان، بلوچستان، خوزستان و… نغمه‌های جدایی‌طلبی سر داده شد و گروه‌های مختلف مخصوصا چپ‌ها، علیه حکومت نوپای اسلامی شروع به ایجاد بلوا و آشوب کردند. هنوز دولت هم کاملا مستقر نشده بود، مضافا بر این‌که به دلیل نداشتن روحیه انقلابی، توان مقابله با این حرکت‌ها را هم نداشت.

در مجموع وضعیت آشفته‌ای بود و کاملا هم مشخص بود که بیگانگان مخصوصا آمریکا، در ایجاد این اغتشاش‌ها دخالت مستقیم دارند. زمانی که آمریکا تحت عنوان بیماری شاه را به آنجا برد، ضدیت خود را با انقلاب ایران کاملا آشکار کرد. دانشجویان انجمن اسلامی چند دانشگاه تصمیم گرفتند یک حرکت اعتراضی قوی را علیه آمریکا انجام دهند تا هم توطئه‌های آمریکا علیه ایران بیش از پیش افشا شود و هم با بازگرداندن شاه و محاکمه او در ایران، انقلاب به پیروزی مهم‌تری دست پیدا کند. خواسته دانشجویان پیرو خط امام، تحویل شاه در ازای آزاد کردن دیپلمات‌های آمریکایی بود که البته جیمی‌کارتر قبول نکرد و به جای این کار، شاه را از آمریکا بیرون کرد!
سفارتخانه جای انجام کارهای کنسولی است نه مرکز جاسوسی، در حالی که سفارت آمریکا قبل و بعد از پیروزی انقلاب، در تمام توطئه‌هایی که در این کشور شکل گرفتند، نقش مستقیم داشت. دانشجویان هم قطعا برای این اقدام‌شان تحلیل حقوقی داشتند، چون دیگر قضیه بود و نبود انقلاب مطرح و آمریکا عملا چاره‌ای برای ما باقی نگذاشته بود. دانشجویان با ذات انقلابی‌شان و صرفا برای این‌که شاه را از آمریکا پس بگیرند، سفارت این کشور را اشغال کردند.

بعدها هم که با به دست آوردن اسناد مشخص شد که این به اصطلاح سفارتخانه، کانون اقدامات ضدایرانی بوده است، از جمله ارتباط بنی‌صدر با این سفارتخانه که از پاریس و توسط یک مأمور سیا ــ که به عنوان تاجر با او ارتباط داشت ــ شروع شده بود. بعدها طبق اسنادی که به‌دست آوردیم، دیدیم بنی‌صدر را با کد «اس‌دی.لور» ثبت کرده‌اند تا مشخص نشود!
یکی از پیامدهای مهم تسخیر لانه جاسوسی، این بود که جیمی کارتر برخلاف اغلب رؤسای‌جمهور آمریکا، نتوانست برای دور دوم انتخاب شود و شکست خورد. پیامد دیگر که از همه مهم‌تر بود، این بود که هیمنه آمریکا و تصور شکست‌ناپذیر بودن آن، شکست و دوران افول حاکمیت آمریکا در دنیا آغاز شد و مستضعفان دنیا متوجه شدند که این غول پوشالی چندان هم رعب‌آور نیست. امام صراحتا فرمودند که: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و حقیقتا هم همین‌طور شد. امروز با بیداری ملت‌های منطقه و قدرت گرفتن جبهه مقاومت، می‌بینیم که آمریکا لاجرم باید منطقه را ترک کند که بزرگ‌ترین شکست برای آمریکاست.
درباره تاثیر فعالیت‌های انجمن اسلامی در آمریکا و توجه‌ها به پیام‌های امام خمینی باید بگویم که این پیام‌ها روی طبقات تحت ستم خود آمریکا، از جمله سیاه‌پوستان و رنگین‌پوستان تاثیر پررنگی داشت. امام برخلاف حرکت گروه‌های مبارز و ارتش‌های آزادی‌بخش، روی حرکت میلیونی توده‌ها تأکید داشتند و از آن مهم‌تر، حرکت ایشان یک حرکت دینی و حاوی پیام‌های الهی و معنوی بود، در حالی که تا آن موقع مبارزان و روشنفکران دنیا از دین، به عنوان مانعی بر سر مبارزات ضداستبدادی و استعماری یاد می‌کردند، امام با تدبیر و سلوک خود، به دخالت دین در سیاست اصالت دادند.

*جام جم

منبع خبر

بنی‌صدر جاسوس‌ها را نماینده صلیب سرخ جا زد بیشتر بخوانید »

«در مکتب مصطفی» اعتراضیه است/ در توجه به وجه عینی «انسان شهید» غفلت کردیم

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سومین گفتگوی مجازی انتشارات «راه یار» با محوریت کتاب «در مکتب مصطفی» و با حضور جمال یزدانی؛ نویسنده کتاب و میثم رشیدی مهرآبادی؛ نویسنده و خبرنگار سایت خبری مشرق برگزار شد.

رشیدی در ابتدای این گفتگوی مجازی خطاب به نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» گفت: ما با یک کتاب معمولی و متداول در زمینه شهدای مدافع حرم مواجه نیستیم و من در جلد کتاب دقت کردم و متوجه شدم شما آنجا هم اسم شهید صدرزاده را نیاورده‌اید و این اولین گام تفاوت این کتاب با سایر کتاب‌هایی است که درباره شهدای مدافع حرم کار شده است.

وی افزود: نکته دیگر اینکه شاید اگر در طرح جلد این کتاب هم از اسم و عکس شهید استفاده نشده بود، شاید می‌توان گفت از این جهت نیز باب جدیدی در رابطه با کتاب‌های مرتبط با موضوع مدافعان حرم باز شده است. در عین حال نوع نگاه شما در این کتاب به شهدای مدافع حرم و عنوان «انسان شهید» که در مقدمه کتاب از آن اسم می‌برید تعبیر بسیار مناسب و دقیقی در این زمینه است.

این فعال رسانه‌ای ادامه داد: «در مکتب مصطفی» خیلی خوب توانسته از این منظر شهید صدرزاده را مورد بررسی قرار بدهد. چه اینکه می‌توان این مطالب و منظری را که شما انتخاب کردید نسبت به سایر شهدا بسط داد و این شخصیت‌ها و این بزرگان را از این منظر مورد بررسی قرار داد.

رشیدی خاطرنشان کرد: در حوزه ادبیات هم در این کتاب جز چند مورد با متن روان و خوش‌خوانی مواجه هستیم و فکر می‌کنم که متن کتاب را می‌توان در حدود ۱ساعت و ۴۵ تا ۲ساعت و ۱۰ دقیقه خواند و این موضوع یکی از مزیت‌های این کتاب در روزگاری است که حوصله‌ها کم است و مخاطبان متن‌های طولانی را خیلی نمی‌پسندند.

وی در ادامه صحبت‌های خود اضافه کرد: شما اولین کتاب را در سلسله کتاب‌های مطالعات تربیتی در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نگارش کردید. این اقدام شما باز کردن یک باب و گام جدید در تاریخ شفاهی و کارهای مطالعاتی در این مجموعه است.

خبرنگار سایت خبری-تحلیلی مشرق عنوان کرد: این موضوع قاعدتاً کار شما را سخت‌تر کرده است. در حقیقت با این کتاب، یک ریل‌گذاری برای مجموعه کارهایی که ان‌شاءالله بعداً خودتان و دوستان دیگر انجام می‌دهید، شده است. چه شد که تصمیم گرفتید از این منظر شخصیت یک مدافع حرم را بررسی کنید؟ و چرا شهید صدرزاده را برای آغاز این مسیر انتخاب کردید؟

فقر پرداخت تئوریک درباره انسان انقلاب اسلامی

جمال یزدانی نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» در پاسخ به این سؤالات و نکات با بیان اینکه این کتاب، خیلی مختصر است، گفت: ابعاد شخصیتی و فکری و رفتاری شهید صدرزاده خیلی مفصل‌تر است. دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هم در حال انتشار یک کتاب دیگر درباره شهید صدرزاده است که فکر می‌کنم اواخر این ماه و یا اوایل ماه آینده آماده انتشار شود. این کتاب، اثری بسیار تفصیلی درباره ابعاد مختلف زندگی شهید صدرزاده است. این کتاب با تمام کتاب‌هایی که درباره شهید صدرزاده منتشر شده متفاوت است. بر همین اساس، من وعده آن کتاب را از همین الان به همه دوستان می‌دهم. زیرا یک کار متفاوت و خیلی عالی است. البته با اینکه حجم آن کمی زیاد و در حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ صفحه است، به نظر من اثر بسیار متفاوتی خواهد بود و ان شاءالله دوستان آن کتاب را به عنوان یک منبع کامل و جامع درباره شهید صدرزاده مدنظر قرار بدهند.

نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» ادامه داد: اما نکته اساسی من درباره کتاب فعلی، از وقتی که آن را در دست نگارش گرفتم این است که من عمری در جامعه علمی و دانشگاه و در حوزه علوم انسانی مشغول فعالیت هستم و مداوم می‌بینم که نظریه‌های مختلفی از حوزه‌های انسان‌شناسی، جامعه‌شناختی و روانشناختی از نظریه‌های رایج غربی در سطوح مختلف دانشگاهی در حال طرح بحث است و این یک محور است.

یزدانی خاطرنشان کرد: محور دوم، به عنوان یک پیش‌فرض عرض می‌کنم و این موضوع قابل بحث است اینکه انقلاب اسلامی در این ۴۱ سال عمر خودش یک پدیده اجتماعی و انسانی در عالم جدید محسوب می‌شود که به لحاظ نظری، تئوریک و عملی با همه مکاتب رایج در جهان تفاوت‌های جدی دارد و انقلاب اسلامی اثرات معرفتی جدی را بر ابعاد مختلف معرفتی و حرکت بشر گذاشته است.

وی اضافه کرد: اما متناسب با این اتفاق جدی که حضرت امام(ره) ۴۰سال پیش با همکاری و تعامل با امت انجام داده است ما کار نظری و تئوریک بر روی انقلاب اسلامی و ابعاد مختلف آن بخصوص در وجوه انسانی آن صورت ندادیم. اگر هم اتفاق افتاده، کم بوده است. ما حتی در مورد همین بحث‌های دانشگاه اسلامی و علوم انسانی اسلامی که از سال گذشته بحث آن بیشتر روی بورس آمده و جدی‌تر مطرح می‌شود، اگر بیشتر دقت کنیم متوجه می‌شویم که بسیاری از اینها بر روی مبانی دینی سوار هستند.

این نویسنده عنوان کرد: به عبارت بهتر، آیات و روایات و میراث فلسفی، عرفانی و اخلاقی مورد بحث قرار می‌گیرند. در بین این محورها می‌بینیم آن چیزی که دست علوم انسانی جدید و غرب را در حوزه‌های دانشگاهی و علمی ما جلوتر می‌برد مطالعات تجربی آنها بخصوص بر روی حوزه انسان شناسی بوده است.

«در مکتب مصطفی» بررسی تجربه‌نگارانه «انسان شهید» است

یزدانی یادآور شد: در واقع ما نظریات مختلفی را می‌دیدیم که عمدتا مبتنی بر نگاه پوزیتیویستی در غرب بوده و می‌خواهد همه چیز را به صورت عینی و تجربی انجام بدهد. مبتنی بر این نگاه در حوزه‌های علوم انسانی بخصوص حوزه‌های جامعه‌شناسی و روان‌شناسی است که دست برتر آنها را در جوامع دانشگاهی جلو برده است.

وی اظهار داشت: متأسفانه مطالعات تجربی ما در حوزه انسان انقلابی بعد از انقلاب اسلامی و انسانی که دارای شاخصه‌های مطلوب متناسب با انسان انقلابی باشد، دچار ضعف بوده است. به نظرم کتاب «در مکتب مصطفی» را باید از این جهت در این طبقه‌بندی حساب کرد. به عبارتی بهتر ما رفتیم و یک مطالعه تجربی از یک انسانی کردیم که در این کتاب نام آن را «انسان شهید» یا «انسان انقلابی» گذاشته‌ام.

نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» افزود: در این کتاب سعی کردیم به جای اینکه بخواهیم از مبانی شروع کنیم و به جلو بیاییم، آمدیم و یک انسان را به صورت تجربی بررسی کردیم. ما ادعا داریم که انقلاب اسلامی، انسان جدید را در دوره جدید خلق و تربیت کرده است. بالاخره آن چیزی را که ما از امام(ره) به عنوان شاهکار او نام می‌بریم، تربیت انسان‌های انقلاب بوده است. به تعبیر رهبر انقلاب، فتح‌الفتوح انقلاب اسلامی تربیت این‌گونه آدم‌هاست.

یزدانی ادامه داد: حالا ما با کتاب «در مکتب مصطفی» در صحنه عینیت اجتماعی آمدیم به صورت تجربی نشان بدهیم که چنین فردی دارای چه شاکله‌ای است؟ چطور تربیت شده؟ چگونه فکر می‌کند؟ چگونه عمل می‌کند؟ در واقع آمدیم و مختصات یک آدم انقلابی را به صورت تجربی بررسی کردیم. به نظر من وجه ممیزه کتاب «در مکتب مصطفی» با کتب هم ردیف خودش این بحث است. با این کار می‌خواستیم یک تلنگری به حوزه علوم انسانی اسلامی بزنیم که نگاه کردن از سمت مبانی برای رسیدن به چارچوب‌ها در حوزه نظام‌سازی و جامعه‌سازی درست است و حتما باید انجام شود اما ما به مطالعات تجربی هم نیاز داریم که بتوانیم به صورت عینی به مخاطب نشان بدهیم که انسان انقلاب اسلامی در حوزه تجربی هم موفق بوده، می‌تواند عمل کند و اثرگذار هم باشد و این تجربه مهم انقلاب هم جدی گرفته شود.

وی خاطرنشان کرد: ما رزمندگان دفاع مقدس را داشتیم و آدم‌های جهادی را داریم که الان هم در بحث کرونا همین انسان جهادی، میدان‌دار است و کار را جلو می‌برد. خب! این تجربه جدی را که در حوزه عینیت رقم می‌خورد چه کسی باید بررسی کند؟ چه کسی باید آن را تئوریزه کند و نظریه انسان انقلاب اسلامی را چگونه باید از دل این تجربه‌ای که واقع می‌شود، بیرون بکشد؟

تلنگری به جامعه علمی کشور

نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» اضافه کرد: در واقع «در مکتب مصطفی» یک اعتراضیه است. شاید خیلی نتوانم در حوزه وجوه علمی آن اظهارنظر کنم و بگویم که این کار بی‌عیب‌ونقص است اما این‌گونه تعبیر کردم که کتاب «در مکتب مصطفی» یک تلنگری به جامعه علمی کشور و جامعه حزب‌الهی و انقلابی است که انسان انقلاب اسلامی صرفاً نظری نیست بلکه به صورت عینی در صحنه عمل کار می‌کند و جلو می‌رود و این تلنگری است که این انسان انقلابی را ببینید، او را تئوریزه کرده و درمورد او تک‌نگاری کنید و این موضوع به نظر من، مهم‌ترین ویژگی کتاب «در مکتب مصطفی» است.

رشیدی در سؤال دیگری از نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» پرسید که چگونه به شهید صدرزاده رسیدید، شهدای زیادی داریم که هم منابع زیادی در مورد آنها است و هم اینکه از این منظری که مدنظر شما بوده، قابل برسی بودند. یعنی آنها هم در بستر مسجد و هیئت رشد کردند. در واقع می‌خواهم بگویم که شما چطور به سوژه شهید صدرزاده رسیدید؟

یزدانی در پاسخ به این سؤال بیان کرد: به نظر من شهید مصطفی صدرزاده، چند ویژگی خاص دارد و برای اینکه او را در اولویت بررسی بگذاریم در مقایسه با سایر شهدا امتیاز می‌آورد. در زمینه انسان‌های حاضر در دوران دفاع مقدس می‌دانیم که افراد متعدد و با ابعاد مختلفی وجود داشتند. نمونه آن همین سرداران بزرگی است که در دوران جنگ داشتیم. روی اینها نه به صورت پرتره بلکه در مورد سبک مدیریتی آنها در مقالات متعددی کار شده است. درباره شهیدان همت، باقری و باکری مقالات علمی را داریم که عمدتا در مورد آنها از زاویه مدیریتی بحث کردند.

غفلت از رویکرد تربیتی در کتاب‌های مدافعان حرم

وی افزود: اما اینکه چرا برای نگارش این کتاب به سراغ افراد حاضر در دوران دفاع مقدس نرفتم به این دلیل است که ما یک فاصله‌ای از آن نسل گرفتیم و این امکان وجود نداشت که در انتقال آن بار الگویی به جامعه موفق باشد. بنابراین به این نتیجه رسیدم که با توجه به مقطع زمانی فعلی که به ما نزدیک‌تر است و نیز با توجه به شرایط دنیای جدید و وضعیتی که در آن هستیم، عمل کنیم بنابرین مقطع مدافعان حرم خیلی به ما نزدیک‌تر است.

رشیدی در این باره خاطرنشان کرد: یکی از ویژگی‌های کار شما این است که مقطع تولد تا سال ۱۳۹۲ را بررسی می‌کنید و می‌گویید فارغ از تأثیراتی است که ایشان بعد از رفتن به سوریه گرفته است. اینکه سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴ را جدا می‌کنید، یکی از ویژگی‌های کار است. از بین شهدای مدافع حرم و از بین جوانان شهید، چرا و چطور به گزینه شهید صدرزاده رسیدید؟

یزدانی پاسخ داد: ما در یک قیاس بین دفاع مقدس و دفاع از حرم بودیم و من دفاع از حرم را به خاطر ویژگی‌هایی که گفتم، انتخاب کردم. در دفاع از حرم، شهدای والا مقامی که ما در دفاع از حرم داریم، آدم‌های متعددی هستند. منتها تفاوتی که شهید صدرزاده با بقیه شهدای مدافع حرم داشت این بود که تنوع دقیقه تعاملات انسانی شهید صدرزاده بسیار متفاوت از سایر شهدا بود. یعنی فردی که رویکرد تربیتی داشت. در این میان تا آنجایی که من اطلاع دارم سایر شهدایی که رویکرد تربیتی داشتند یا خاطراتی از آنها کار نشده یا آنهایی که از خاطراتی در موردشان کار شده است، فاقد رویکرد تربیتی بودند.

لزوم نگاه مجزا به مقطع حضور شهید صدرزاده در سوریه

وی افزود: ولی صدرزاده فردی متأثر از مکتب تربیتی انقلاب اسلامی بود. او در این فرآیند رشد و تربیت پیدا کرده بود. او خودش هم مربی شده بود و عده دیگری را تربیت کرده بود و بعد سوریه هم که رفته آنجا هم مجدداً کار تربیتی خود را ادامه داده است. در واقع ویژگی مهم شهید صدرزاده تداوم امر تربیتی او در سوریه است. البته من به دوستان گفتم که شهید صدرزاده در سوریه خودش به تنهایی، بررسی انسان‌شناسی جداگانه‌ای نیاز دارد.

نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» ادامه داد: اگر قرار است کار علمی دیگری در مورد شهید صدرزاده صورت بگیرد این است که در گام دوم، باید حضور شهید صدرزاده در سوریه بررسی شود. البته به نظر من آن پروژه مختصات جداگانه و متفاوتی دارد که خودش یک دنیای دیگری است.

یزدانی خاطرنشان کرد: بنابراین اصالت رویکرد تربیتی داشتن این انسان و تنوع ارتباطات انسانی او مورد نظر من بوده است. ببینید بسیار جالب است که شهید صدرزاده تنوع ارتباطات انسانی دارد. یعنی از مسجد گرفته تا محله کهنز شهریار تا ارتباط با دانشگاه که رشته ادیان و عرفان خوانده و حتی دو سال سابقه تحصیل در حوزه علمیه قم را داشته و با طیف‌های مختلف روحانیت در ارتباط بوده است. در حوزه اقتصاد و بازار هم شهید صدرزاده با کسبه، ارتباطات و تعاملات انسانی داشته است. همچنین ارتباطاتش با نظامی‌ها و طیف نظامی که به عنوان بسیجی هم به سوریه اعزام می‌شود.

رشیدی در این باره یادآور شد: در تنوع دوستان او از مرتضی عطایی در مشهد گرفته تا دوستان لشکر فاطمیون در آن سوی مرزها و سپس دوستان خوزستانی که خاطرات آنها را در کتاب می‌خوانیم تا شهدای آذربایجان شرقی که در همه اینها ردپای شهید صدرزاده است. من یک شهید مدافع حرم در ذهن دارم که تنوع دوستان و تجربیات اینگونه را دارد و آن هم شهید محمدرضا بیضایی است.

وی افزود: فکر می‌کنم برای نوشتن کتاب‌هایی این‌چنینی شخصیت شهید بیضایی هم بسیار مناسب انجام چنین بررسی‌هایی باشد. شما برنامه‌ای برای این روند مطالعاتی و پرداختن به سایر شهدای مدافع حرم از این منظر دارید؟

یزدانی در پاسخ به این سوال گفت: از آنجایی که علاقه و تخصص من در حوزه تجربه‌نگاری تربیتی بوده و در مجموعه‌های تربیتی در مساجد فعالیت داشتم، من از همین زاویه دید به دنبال موضوعات مختلف تربیتی هستم. یکی از مهم‌ترین مسائلی که در مجموعه‌های تربیتی دچار مسئله هستیم، در ابعاد تربیتی سیاسی است.

جهادگران مقابله با کرونا؛ نمونه‌ای از انسان انقلاب

نویسنده کتاب «در مکتب مصطفی» افزود: مجموعه‌های تربیتی ما در ابعاد تربیتی و سیاسی دچار لنگیدن‌های جدی است. این مجموعه‌ها چه در پایگاه‌های بسیج یا مجموعه‌های تربیتی دیگری که در کشور داریم مربیان در حوزه تربیت سیاسی دچار مشکل هستند و به دنبال این هستم که بر روی انسان انقلابی در بعد تربیتی و سیاسی کار کنم.

وی ادامه داد: به طور مثال در مشهد بر روی شهید دیالمه در حال کار هستم. زیرا باز هم ایشان یک رویکرد تربیتی در حوزه تربیت سیاسی داشته است. یا در حوزه تربیت اقتصادی که در ابعاد مختلف تربیتی مسئله اساسی ما است در حال کار هستم. عمدتا زاویه دید من بر روی بحث مطالعات تجربی در حوزه انسان انقلاب اسلامی از زاویه دید تربیتی است.

یزدانی خاطرنشان کرد: البته ابعاد دیگر هم در حوزه مطالعات تجربی باز است. این مطالعات، شامل مطالعات تربیتی، علوم سیاسی، روابط بین الملل و روان‌شناسی است. تمام اینها در حوزه علوم انسانی است که قابلیت این را دارند که انسان انقلاب اسلامی را چه در نهضت انقلاب اسلامی و چه فعالیت‌های جهادی که الان در حوزه کرونا صورت می‌گیرد، مورد بحث و بررسی قرار بدهد.

خبرنگار سایت خبری-تحلیلی مشرق در این بخش از گفتگو پرسید: چه بخش‌هایی از کتاب جدید درباره شهید صدرزاده نهایی شده است؟

یزدانی پاسخ داد: تا جایی اطلاع دارم کار ویراستاری آن تا آخر ماه جاری به پایان خواهد رسید و انتشارات «راه یار» در یکی دو ماه آینده این کتاب را منتشر می‌کند. این کتاب از جهت نوع نگارش و جامعیت در بررسی ابعاد زندگی شهید صدرزاده، کتاب خوب و فوق العاده‌ای است.

کتاب جدیدی درباره شهید صدرزاده در راه است

این نویسنده تصریح کرد: غیر از کتاب شهید دیالمه که در دست دارم، در حوزه پژوهش هم مقطع حضور شهید صدرزاده در سوریه را مدنظرم است که یک مقایسه تطبیقی با رزمندگان دفاع مقدس انجام بدهم.

یزدانی افزود: ببینید طبق مطالعاتی که سر این سوژه داشتم می‌توانم ادعا کنم که انسان انقلاب اسلامی، آن انسان شهید و یا بسیجی طی این ۴۰ سال در عرصه مدیریت در حوزه نظامی فوق‌العاده جلوتر و وقوی‌تر از انسان انقلاب در دفاع مقدس عمل کرده است.

رشیدی در این بخش از گفتگو یادآور شد: آیا منظور از حوزه نظامی، تاکتیک‌های نظامی است؟

یزدانی گفت: بله. منظور من تاکتیک‌های نظامی، مدیریت میدان و نوع تعاملات با افرادی است که در پشت جبهه درگیر هستند.

رشیدی عنوان کرد: از این منظر می‌بینید که آنها از تجربیات آن مقطع به چه استفاده کردند؟

یزدانی در پاسخ به این سؤال گفت: بله. البته از این منظر دیدم که این افراد از تجربیات آن مقطع استفاده کردند و آن جنگ را به جلو بردند. این را از گزارش‌هایی که رزمندگانی که در سوریه و عراق مشغول مبارزه بودند، شنیدم در ابعاد مدیریتی تفاوت‌های خیلی جدی با دوران دفاع مقدس دارند. اینها به نظر من قابل بحث و بررسی است و این رشد برای مخاطب قابل نشان دادن است.

استقبال از «در مکتب مصطفی» تحقق حرف شهید است

رشیدی در ادامه این گفتگو پیرامون کتاب جدید جمال یزدانی عنوان کرد: فکر می‌کنم این کتاب هم بعد از چاپ، خواندنی و پرمخاطب شود و جا دارد تبریک بگویم که کتاب «در مکتب مصطفی» با اینکه مقداری فضای نظری دارد و در نگاه اول و شاید حتی به دلیل مقدمه طولانی آن، مخاطب خیلی حسی همانند سایر کتاب‌های مرتبط با شهید صدرزاده و یا شهدای مدافع حرم نداشته باشد، اما توانسته جای خود را باز کند و بین مخاطبان شناخته شده است.

وی افزود: این کتاب در بین کتاب‌های خوب و خواندنی انتشارات «راه یار» بوده و در سال ۱۳۹۸ هم جزو آثار پرفروش و پرمخاطب این ناشر بوده است. امیدواریم که کتاب‌های بعدی شما هم این ویژگی‌ها را داشته باشند.

یزدانی در انتهای این گفتگوی مجازی تصریح کرد: شهید صدرزاده جمله‌ای دارد مبنی بر اینکه «دست من در آن دنیا برای کارهای فرهنگی بازتر است»، این حرف بسیار عجیبی است و این میزان اثری که شهید صدرزاده و محصولاتی که برای او تولید شده و اثری که در جامعه مخاطب دارد، به نظرم تحقق همین حرفی است شهید قبل از شهادت خود گفته است.

وی افزود: خودم باور نمی‌کردم که این کتاب در بین مخاطب، مقبولیت پیدا کند. زیرا بالاخره ادبیات آن مقداری علمی بوده و از آن فضای رایج کتب شهدای مدافع حرم خارج است. خودم این اتفاق را ناظر بر این جمله شهید صدرزاده می‌دانم. این کاری است که خود شهید از آن طرف آن را انجام می‌دهد یا مثلاً فیلم سینمایی «منطقه پرواز ممنوع» که از روی زندگی شهید صدرزاده ساخته شده است. این میزان استقبال مخاطب از آن و هفت میلیاری شدن این فیلم سینمایی درست است که با تلاش و زحمت بچه‌های فیلم به دست آمده است ولی برکتی که این کار دارد، تحقق حرفی است که خود شهید صدرزاده گفته است. من خودم به سطح این فرد و نگاهی که به عالم و کار فرهنگی دارد، غبطه می‌خورم.

رشیدی در ادامه صحبت‌های جمال یزدانی گفت: تا جایی که من سراغ دارم سایر کتاب‌های مربوط به شخصیت شهید صدرزاده در بین ناشران دیگر هم فروش خوب و بالایی داشته است. دوستانی که علاقمند هستند به ایشان بپردازند و درباره او بنویسند، می‌توانند امیدوار باشند که با آن حمایت معنوی شهید حتما پرفروش می‌شود.

گفتنی است علاقمندان برای تهیه کتاب «در مکتب مصطفی» علاوه بر کتابفروشی‌ها، می‌توانند با مراجعه به سایت Ammaryar.ir این کتاب را با تخفیف ویژه انتشارات «راه یار» به دلیل شرایط پیش آمده به واسطه بیماری کرونا تهیه کنند.

همچنین برای اطلاع از سایر گفتگوهای مجازی این انتشارات، می‌توانید به صفحات اطلاع‌رسانی این ناشر به نشانی raheyarpub در پیام‌رسان‌ها و اینستاگرام مراجعه کنید.

منبع خبر

«در مکتب مصطفی» اعتراضیه است/ در توجه به وجه عینی «انسان شهید» غفلت کردیم بیشتر بخوانید »