مجاهدت

تصاویر/فرمانده پاسدارانِ «قبله‌گاهِ تهران»

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «سید احمد» در دومین روز فروردین ماه 1329 هجری شمسی در خانه «سید رحیم چاشمی» در روستای «چاشم» از توابع مهدیشهر در استان سمنان متولد شد . پدرش کشاورزی مومن، از مقلدین امام خمینی بود . شهید نبوی دوران ابتدایی را در روستا به پایان رساند و سپس به حوزه علمیه صادقیه (ع) سمنان رفت. ایشان پس از مدتی هم برای ادامه تحصیل به قم عظیمت نمود و تا سطح حوزوی خارج یک و دو ادامه تحصیل داد. به سال 1355 ، به دلیل مبارزات سیاسی‌اش در تهران دستگیر و مدت 4 ماه در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری بسر برد و پس از آن به زندان اوین منتقل شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دفتر نمایندگی ولی فقیه در سمنان شروع به کار کرد . در سال 1360 مسئولیت روابط عمومی سپاه سمنان را پذیرفت و پنج ماه بعد به عنوان مسئول سپاه «شهرکرد» راهی آن شهر شد . به سال 1361 فرماندهی سپاه پاسداران قم را بر عهده گرفت. وی در سال 1362 شمسی به عنوان فرمانده سپاه «شهر ری» منصوب شد و با همین مسئولیت، روز پنجشنبه بیست و چهارم بهمن 1364، طی «عملیات والفجر8» مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود.

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی و آیت الله مظاهری
شهید سید احمد نبوی و آیت الله مظاهری
شهید سید احمد نبوی و آیت الله مظاهری
شهید سید احمد نبوی و آیت الله مظاهری
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی در خرمشهر
شهید سید احمد نبوی در خرمشهر
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی و شهید مهدی زین الدین
شهید سید احمد نبوی و شهید مهدی زین الدین
شهید سید احمد نبوی چاشمی
شهید سید احمد نبوی چاشمی
گواهی شهادت حجت الاسلام سید احمد نبوی چاشمی
گواهی شهادت حجت الاسلام سید احمد نبوی چاشمی

منبع خبر

تصاویر/فرمانده پاسدارانِ «قبله‌گاهِ تهران» بیشتر بخوانید »

حاج یونس مرد بزرگی که چهره‌اش به اندازه صدایش آشنا نیست

به گزارش مشرق، یونس حبیبی ملقب به میثم، مداحی با اخلاص، کسی که سبک جدیدی از ذکر مصیبت اهل بیت (ع) را با نوحه معروف «غمنامه حضرت رقیه (س)» با آن روایت محزون و خاص ارائه کرد، بعد از سال‌ها تحمل رنج شیمیایی شدن در دفاع مقدس، بامداد روز یک شنبه از میان ما رفت.

مرد بزرگی که چهره‌اش به‌اندازه صدایش آشنا نیست. او از نسلی بود که اخلاص برای‌شان حرف اول را می‌زد. ترجیح می‌داد در چشم اربابش دلبری کند تا برای دوربین‌ها و… مردی که فقط و فقط برای رضای اهل بیت (ع) خواند. به‌بهانه جذب جوانان، حاضر نبود اصالت روضه را فدا کند.

به دنبال هیجان و حاشیه و… نبود. کیفیت مراسم برای این نسل مهم بود نه کمیت اش. زرق و برق چند دوربین، دکور و خیلی چیزهای غیرضروری که در برخی هیئت‌های بزرگ متداول شده است، او را نگرفت و تا پایان حیاتش همان خلق و خوی قدیم را داشت. نهایت این‌که می‌توانستیم چهره یک مداح از نسل او را ببینیم، کاور نوار کاست بود. کاورهایی که طراحی بسیار ضعیفی داشتند و حتی خیلی وقت‌ها خود نوارکاست هم کیفیت نداشت، چون با ضبط دوکاسته اقدام به کپی می‌کردیم.

برای آن‌که روضه قدیمی را بشنویم نیازی به کیفیت بالای ضبط صدا یا قدرت پخش دستگاه نبود. این سوز ذاکر بود که ما را همراه می‌کرد. روزگاری بود که نزدیک حرم مطهر علی بن موسی‌الرضا (ع) صدای ذاکران را می‌شنیدیم. یونس حبیبی یکی از آن‌ها بود.

کسی که بدون حضور در تلویزیون، بدون آن‌که اسم و رسمی داشته باشد صدایش در همه کشور پخش شد. غیر از اطراف حرم، گاهی یک نوارفروش با موتور به کوچه ما می‌آمد. بیشتر وقت‌ها هم صدای آهنگران از باند روی موتورش پخش می‌شد که می‌خواند: «جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم، کربلا منتظر ماست بیا تا برویم، ایستاده است به تفسیر قیامت خورشید، آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم…»، گاهی هم صدای شعرخوانی‌های پرسوز مرحوم آقاسی را می‌شنیدیم که می‌خواند: «سحرگاه اعزام یادش به‌خیر، و گردان گمنام یادش به‌خیر…»، گاهی هم نوای محزون حسین فخری: «بنشین تا به تو گویم زینب غم دل با تو بگویم زینب، بعد من قافله سالار تویی خواهر من، دختر حیدر کرار تویی خواهر من…»، اما پدیده سال‌های پایانی دهه ۷۰ در مداحی یونس حبیبی بود. مداح گمنامی که غمنامه‌ای سوزناک از سه ساله اباعبدا… را روایت کرد و حین خواندن صدای گریه خودش هم می‌آمد، «می خوام بگم دختر تو، درد و بلا کم ندیده، تو بچه‌ها هیچ کسی رو، مثل رقیه ندیده، میگن یه جا خرابه بود، خرابه‌ای تو شهر شام، گریه می‌کرد و هی می‌گفت، عمه بریم پیش بابام… بابا همین‌که رفتی و، اسب بی‌تو باز اومد، یهو دیدیم ز هر طرف، یه عالمه سرباز اومد…» این مداحی حدود ۵۰ دقیقه بود، بدون آن‌که وارد شور شود، بدون‌آن‌که تُند شود، اما به‌شکل عجیبی همه آن‌را دوست داشتند.

کودکان و نوجوانان زیادی آن را حفظ کردند و هرچند به‌ظاهر نام یونس حبیبی هم با این نوحه ماندگار شد، اما در حقیقت ارادت او به سیدالشهدا بود که نامش را ماندگار کرد. اصل ماجرا این بود که حاج یونس با روضه خواندن خودش برای بی‌بی رقیه جگرش آتش می‌گرفت و همین عشق و اخلاق به لطف سیدالشهدا نام او را برای چند نسل ماندگار کرد، آن هم با باقیات صالحاتی که هربار کسی با آن گریه کند، اجر یونس بیشتر می‌شود.

از جانبازی تا مداحی و شهادت

مروری بر زندگی حاج یونس ۵۲ ساله که مدت‌ها با درد و رنج‌های شیمیایی بودن زندگی کرد

بود، اصالتا مازندرانی و زاده روستای «سیمت» از توابع سوادکوه. عاشق مداحی بود و خیلی‌ها، او را با نوحه معروف‌اش یعنی «حسین فاطمه سلام» یا همان غمنامه حضرت رقیه (س) به یاد دارند. مداحی که حدود یک سال پیش به کما رفته بود، چندی پیش هوشیاری نسبی پیدا کرد، اما مجدد چند روز پیش به دلیل مشکلات تنفسی در پی مجروحیت شیمیایی به کما رفت و در نهایت بامداد روز ۷ اردیبهشت، دعوت حق را لبیک گفت و به فیض شهادت دست یافت. در ادامه بیشتر با او آشنا خواهید شد.

پای منبر مرحوم کافی و شاگرد محسن طاهری
حبیبی که در خردسالی با پدرش پای منبر مرحوم شیخ احمد کافی و مداحی حاج محسن طاهری حاضر می‌شده، آن روزها آرزو داشته تا خودش به عنوان مداح مهدیه پشت میکروفن قرار بگیرد. جالب است که این اتفاق، اوایل دهه ۶۰ می‌افتد و یونس نوجوان که برای دفاع از مرزهای میهن راهی جنوب کشور شده بود، در خلال آمد و رفت‌هایش به تهران در مهدیه دعا می‌خواند و مداحی می‌کند.

رشادت‌های نظامی در کنار مداحی‌های حماسی
حاج یونس در نوجوانی به جبهه‌های جنگ اعزام شد و تا یک سال پس از پایان دفاع‌مقدس در مناطق عملیاتی حضور داشت. حاج یونس که هفت بار در جبهه‌های جنوب دچار عوارض بمباران‌های شیمیایی دشمن شده بود، هیچ وقت سنگرش را رها نکرد و حتی بعد از پایان جنگ تحمیلی، باز هم برای خدمت به کشورش دغدغه داشت. حضورش در جبهه در کنار رشادت‌های نظامی با نوحه‌خوانی‌هایی همراه شد که جنبه‌های حماسی و رزمندگی داشت و انگیزه رزمندگان را برای ادای تکلیف و رزمندگی دو چندان می‌کرد.

حاج یونس از سال ۶۲ به عضویت سپاه درآمد و دوره‌ای آموزشی را در تیپ آموزش لشکر ۲۷ محمد رسول ا… گذراند و آن‌قدر با استعداد بود که بعد از مدت کوتاهی، مدرس دوره‌های آموزش نظامی و مربی تاکتیک شد. در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای یک، کربلای ۲، کربلای ۷ و کربلای ۸، توفیق حضور داشت و سال ۶۸ از قرارگاه رمضان انتقالی گرفت و به ستاد مشترک سپاه پاسداران نقل مکان کرد. او سپس چندین مسئولیت در سپاه داشت تا این‌که سال ۸۰ به صورت پیش از موعد بازنشسته شد.

گرفتن مراسم ختم برای او بعد از کربلای ۸!
همان طور که گفته شد، او در سال ۶۴ و در سن ۱۷ سالگی به جبهه رفت و تا انتهای جنگ و بعد از آن در قرارگاه رمضان حضور داشت. بارها تیر و ترکش خورد و در جنوب، طی هفت مرحله شیمیایی شد. یک بار هم بعد از عملیات کربلای ۸ برایش مراسم ختم گرفته بودند! در خط عراق مجروح شده و ۴۵ روز در منطقه جا مانده بود و هیچ فردی از او خبر نداشت. آقای سینکی یکی از همرزمانش، پلاک یونس را دیده و گفته بود که به شهادت رسیده است.

شهادت بعد از ۳ بار سکته مغزی
حاج یونس حبیبی که به میثم معروف بود پس از سه بار سکته مغزی، حدود ۷۲ ساعت را در حالت کما به سر برد و حتی در بهمن سال ۹۵ خبر درگذشت او در فضای‌مجازی منتشر شد، اما پس از سه روز از اغما خارج شد و به زندگی بازگشت؛ هرچند دیگر نه توانست بخواند و نه امور جاری زندگی‌اش را سامان دهد. این مداح اهل بیت (ع) در ۲۱ خرداد ۹۸ مجدد به کما رفت و بعد از چندماه، بخشی از هوشیاری خود را به دست آورد، اما در نهایت بامداد امروز ۷ اردیبهشت ۹۹ مصادف با دومین روز از ماه رمضان به همرزمان شهیدش پیوست.

روضه‌ای برای حضرت رقیه (س) که بی‌مثال است
حاج یونس مداحی را از ۵ سالگی شروع کرد، در جبهه ادامه داد و تا آخر عمر عاشق اش ماند

نوحه زیبای «غمنامه حضرت رقیه» که در ذهن بسیاری از هیئتی‌ها ماندگار شده، اثری دلنشین و خاطره انگیز از این مداح شهید است. او خودش در پاسخ به این سوال که مداحی را چطور آغاز کرده، گفته: «۵ سالم بود که با پدرم پای منبر شیخ احمد کافی می‌رفتم. حاج محسن طاهری، ولادت حضرت زهرا (س) در مهدیه می‌خواند. پای منبرش نگاه می‌کردم و لذت می‌بردم. در عالم خردسالی آرزو کردم که روزی بشود من همان‌جا بایستم و بخوانم. آرزویم سال ۶۴ برآورده شد و من در مهدیه برای اولین بار خواندم.»

ارادت حاج یونس به حضرت رقیه (س)
قسمت‌هایی از نوحه معروف حاج یونس که برای شنیدن فایل صوتی کامل آن می‌توانید کیوآرکد کنار این مطلب را دانلود کنید، این عبارت‌هاست: «.. اون که می‌گفت تو کربلا، خیمه‌هاتو آتیش زدن، نگفت کجا به بچه‌ها، زخم زبون و نیش زدند، اون که می‌گفت یه دختره، آتیش به دامن رودیده، نگفت تو اون صحرا چرا، راه نجف رو پرسیده…». حاج یونس درباره این نوحه غمگین که مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفته، گفته: «سند نوکری همه ما را حضرت رقیه (س) امضا کرده است. من به سه ساله اباعبدا… (ع) خیلی ارادت دارم و بارها شده که مشکلات مرا همین دردانه سیدالشهدا (ع) حل کرده است.»

مداحی قدیمی‌ها خیلی خالص‌تر بود
حاج یونس درباره مداحی‌های قدیمی و این‌که چرا تاثیر بیشتری روی دل مردم می‌گذاشته، گفته: «مداحی آن موقع خالص‌تر بود. یعنی یک جمع سه یا چهار نفره را درنظر بگیرید؛ مثل دریا اشک می‌ریختند، ولی الان این احوالات و تعمیق معنوی کاهش پیدا کرده است. سوز و اخلاصی را که آن موقع بود، امروز شاهد نیستیم. مثلاً سیدجعفر میرمحمدی نوه آیت‌ا… خوانساری بود؛ ایشان در عملیات کربلای ۲ به شهادت رسید. با بچه‌ها در محاصره بودیم. همه در محاصره تشنه و گرسنه بودند. جیره‌های غذایی خودش را به بچه‌ها داد و زمزمه را شروع کرد. یکی از خاطراتی که رزمندگان از ایشان فراموش نمی‌کنند این ایثارگری بود که شهید میرمحمدی انجام داد. رفت با قمقمه برای بچه‌ها آب آورد، ولی خودش یک قطره از آن آب نخورد. آب را رساند به بچه‌ها خوردند و محاصره شکسته شد.»

در جبهه، قبل و حین عملیات مداحی می‌کرد
حاج یونس از سبک‌های محزون در جلسات خصوصی، قبل و حین عملیات در زمانی که جبهه بود، استفاده می‌کرد. بعد از جنگ هم، محرم‌ها در هیئت‌های رزمندگان در خانی‌آباد و نازی‌آباد مداحی می‌کرد.

سال‌ها بعد کار به شهرستان‌ها کشید و در جلسات متعدد بسیجیان استان مازندران می‌خواند. شهر به شهر دعوت می‌شد تا این‌که مشکلات شیمیایی‌اش کار را به جایی رساند که از سال ۹۳، حضورش در هیئت‌ها کم رنگ شد. عوارض داروها، ریه‌هایش را فلج کرد و صدایش خش‌دار شد و بزرگ‌ترین حسرت زندگی‌اش این شد که باید دست از مداحی بردارد.

«حاج یونس» از زبان تنها پرستارش
همسر «حاج یونس» درباره ویژگی‌های شخصیتی و سبک‌زندگی شوهرش نکات قابل توجهی را مطرح کرده است
«به جز همسرم، هیچ فردی در این روزهای سخت پرستار من نیست. وزن من به خاطر یک‌جا نشینی، بالا رفته و به خاطر سختی‌های جابه‌جایی من، دست همسرم دچار عارضه شده و نیاز به عمل جراحی دارد.» این‌ها را حاج یونس در یکی از آخرین گفتگوها درباره همسرش بیان کرده است، بانوی که در ادامه از صحبت‌هایش درباره همسر شهیدش خواهید خواند.

امیدتان به امام رضا (ع) باشد
همسر حاج یونس درباره روحیه بالا و صبر شوهرش گفته: «هیچ‌وقت همسرم در این شرایط از این‌که در مسیر ولایت و اهل‌بیت، ایثارگری و سلحشوری کرده پشیمان نشد و همواره به بنده می‌گفت که شما امیدتان به امام رضا (ع) باشد؛ این ذوات مقدسه راه‌گشا هستند. با این همه درد جسمی که از ناحیه سر، شکم و پا در عملیات‌های مختلف ترکش خورده و مجروح شده بود، هیچ وقت از دردهایش گله نمی‌کرد.»

عاشق مداحی بود
همسر این مداح اهل‌بیت (ع) درباره علاقه حاج یونس به مداحی هم گفته: «هیئتی در قائمشهر هست که دوستان می‌آیند و حاج‌آقا را می‌برند تا کمی برایشان بخواند. این سال‌ها مداحی برای حاج یونس خیلی سخت شده بود، اما بسیار استقبال می‌کرد، چون عاشق مداحی بود. حتی در شرایطی که تازه سکته مغزی را رد کرده بود، در مراسم ایتام حضور یافت و به مشقت، ستایشگری کرد.»

برخی از کاست‌های محبوب دهه ۷۰
دهه ۷۰ قبل از این که گوشی همراه با قابلیت پخش MP۳ وجود داشته باشد، جوان‌ترها برای پر کردن لحظه‌های دلتنگی‌شان به سراغ واکمن‌هایی می‌رفتند که با دو تا باتری کار می‌کرد و هدفون به گوش غرق در خلوت خودشان می‌شدند. آن روزها نوار کاست در بورس بود و گوش دادن مداحی با واکمن حال وهوای خاص خودش را داشت. در این بین چند نوار کاست مداحی به شدت هوادار داشت که در ادامه به تعدادی از آن‌ها اشاره کرده ایم.

زینب زینب، موذن‌زاده| هر کسی که اهل گوش دادن نوار کاست مداحی بوده حتما نوحه‌های مرحوم حاج سلیم موذن‌زاده اردبیلی را شنیده است. چون از مرحوم موذن‌زاده بیش از دو هزار عنوان نوار کاست مداحی به جا مانده، اما شنیدن نوحه «زینب، زینب، زینب» که برای شهادت حضرت زینب (س) خوانده شده حال و هوای دیگری داشت.

سلام من به مدینه، حاج منصور ارضی| اواسط دهه ۷۰ بود که نوار کاست «سلام من به مدینه» یا همان «مدینه شهر پیغمبر» در نوار فروشی‌ها انقلاب بزرگی را به‌وجود آورد. یکی از دلایلی که این نوحه خیلی زود مورد توجه قرار گرفت این بود که در کنار قبرستان بقیع خوانده شده و پخش چندباره آن از تلویزیون هم باعث شد این مداحی حاج منصور ارضی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.

عمه بابایم کجاست، کویتی‌پور| یکی از مداحی‌هایی که به‌طور گسترده مورد توجه قرار گرفت و مردم در ماشین یا ایستگاه‌های صلواتی آن را پخش می‌کردند، نوحه‌ای با حال و هوای سینه‌زنی جنوبی از کویتی‌پور بود که به «عمه بابایم کجاست» معروف شد. با پخش این نوحه از تلویزیون، حلقه و دور زدن حین سینه‌زنی به نسبت الگوی کوچه باز کردن قدیمی، متداول‌تر شد.

عشق یعنی…، محمود کریمی| محمود کریمی هم در فاطمیه نوحه‌ای خواند که در زمان خودش پدیده فراگیری شد. حاج محمود می‌خواند، عشق یعنی عشق ناب فاطمه. کریمی یک کاست محبوب هم با محمدرضا طاهری داشت که به‌نام «استخاره کردم امشب» معروف شد.

اگر آن ماه نمونه، محمدرضا طاهری| یکی از کاست‌های محبوب اواخر دهه ۷۰، جشن میلاد امام زمان (ع) در مهدیه تهران با مداحی محمدرضا طاهری بود که می‌خواند «اگر آن ماه نمونه، رخ خود را بنمونه، همه بت‌های جهان را، سر جاشون می‌نشونه…».

منبع: خراسان

منبع خبر

حاج یونس مرد بزرگی که چهره‌اش به اندازه صدایش آشنا نیست بیشتر بخوانید »

خاطرات برادرم را پیش از شهادتش نوشتم

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، چهارمین گفتگوی مجازی درباره کتاب های پرمخاطب انتشارات «راه یار» با محوریت کتاب «تو شهید نمی شوی» با حضور احمدرضا بیضایی؛ نویسنده کتاب و میثم رشیدی مهرآبادی؛ نویسنده و خبرنگار سایت خبری مشرق برگزار شد.

رشیدی در ابتدای این گفتگو در سخنانی خطاب به احمدرضا بیضایی، نویسنده کتاب و برادر شهید محمودرضا بیضایی، گفت: در این چند سال که در زمینه شهدای مدافع حرم، پیگیر اخبار، کتاب‌ها و آثار تولیدی بوده‌ام، ندیده‌ام برادری برای برادر شهیدش این‌گونه فعالیت کند. از اینجا شروع کنیم که این موضوع برای کتاب «تو شهید نمی شوی» یک ویژگی است.

برادر از زبان برادر

وی افزود: البته از حق نگذریم که برادر شهید رضا کارگر برزی هم تلاش رسانه‌ای زیادی داشتند و در زمینه رسانه‌ای شدن خاطرات شهید و یا رساندن پیام شهید به طرق مختلف تلاش زیادی کردند. از جمله یادم هست که یک بار شهید حاج قاسم سلیمانی هم سر مزار این شهید رفته بودند و برادر شهید، عکس‌های این اتفاق را به ما دادند که همان زمان منتشر کردیم و بعد به مناسبت شهادت حاج قاسم، دوباره یادی از این دیدار شد.

این فعال رسانه‌ای ادامه داد: اما در زمینه کتاب، من ندیدم که برادری در زمینه برادر شهید خود کار کند و حتی روی جلد آن‌طور که شما اشاره می‌کنید شهید محمودرضا بیضایی به روایت برادر، این موضوعی بسیار خاص است.

رشیدی خاطرنشان کرد: واقعیت این است که برادرها وقتی ازدواج می‌کنند معمولا خیلی از هم فاصله می‌گیرند. در بخش‌های آخر کتاب، بحث دیدار شما در معراج شهدا و تشییع جنازه شهید در شهریار و خاک‌سپاری شهید در تبریز، یک تعابیری خیلی ناب و دلی برای شهید استفاده کرده‌اید.

وی اضافه کرد: با توجه به شناختی که من از شما دارم، مشخص است که اینها از عمق جان و دل شما برخواسته است. می‌خواهم بگویم که شما چطور با این حجاب معاصرت مقابله کردید؟ فردی که می‌خواهد در مورد پدر و یا برادر شهید خود بنویسد یک جایی احساس می‌کند که چرا من باید بنویسم؟ من باید مطالب خودم را به نویسنده دیگری بدهم و او باید بنویسد. برخی‌ها این محدودیت‌ها را برای خود قائل هستند، با این موضوع چگونه برخورد کردید؟

خاطرات محمودرضا پیش از شهادتش نوشته شد

احمدرضا بیضائی نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» در پاسخ به این سؤالات گفت: من اگر بگویم که نوشتن خاطرات این کتاب را قبل از شهادت محمودرضا شروع کردم، حرف گزافی نگفتم. من قبل از شهادت محمودرضا به فکر همچین چیزی بودم. شاید یک مقدار عجیب به نظر بیاید و در نسبت دو برادر با هم، چنین موردی زیاد قابل تعریف نباشد.

منتظر خبر شهادت بودم

وی افزود: اینکه برادری منتظر شهادت برادر خود باشد شاید به لحاظ منطقی قابل باور و توجیه نباشد. ولی از آنجایی که جنس مأموریت‌های برادرم در اوایل جنگ سوریه و سال های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ را می دانستم و با توجه به صحبت‌های بین خودمان، می‌دانستم که چه نوع ماموریت هایی می‌رود. گاهی مأموریت‌هایی او به صورتی بود که احتمال بازگشت او صفر بود. برای هر مأموریتی که محمودرضا به سوریه سفر می‌کرد احتمال شهادت او کاملا وجود داشت.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» ادامه داد: بنابراین هر زمانی که او به مأموریت می‌رفت احتمال می‌دادم که او برنگردد و منتظر بودم تا خبر شهادتی بیاید. با توجه به اینکه ما از دوره کودکی و نوجوانی با فرهنگ دفاع مقدس و میراث مکتوب آن به لحاظ ادبی و تصویری آشنایی و انس داشتیم و عشق می‌کردیم که برای شهدا کار کنیم، وبلاگی که برای شهید باکری داشتم و اساسا به فعالیت در این حوزه علاقه داشتم.

بیضائی خاطرنشان کرد: به خاطر اینکه شهادت محمودرضا را خیلی محتمل می‌دانستم، مترصد آن بودم که اگر این اتفاق روی بدهد مسئولیتی متوجه ما است. اولا، من به این موضوع اشاره کنم که این فضایی که در سال های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ و تقریبا بعد از سال ۱۳۹۲ بود که فضا برای مدافعان حرم مقداری باز شد، به سطح رسانه ها آمد و وارد رسانه ملی شد، البته شروع آن از طریق شبکه های اجتماعی کلید خورد. قبل از آن و در فصای موجود بین سال های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴ بخصوص در دو سال اول جنگ سوریه، دوستانی که ماجرای مدافعان حرم را پیگیری کردند بد نیست بدانند که این ماجرا در این دو سال ماجرای کاملا مکتوم است. حتی تا جایی که وقتی شهید محمودرضا بیضائی در سوریه حضور دارد کسی در خانواده او به جز برادرش از این مسئله اطلاعی ندارد. البته آن هم به دلیل اینکه خودش این موضوع را با من درمیان گذاشته بود وگرنه خانواده از حضور وی در سوریه زمانی با خبر شدند که محمودرضا به شهادت رسید. وقتی این ماجرا اتفاق افتاد، همانند بمبی بود که منفجر شد و یک شوک بزرگی بود که به خانواده وارد شد.

این نویسنده تصریح کرد: خانواده اصلا اطلاعی از حضور او در سوریه نداشتند. تنها افرادی که در خانواده از حضور او در سوریه اطلاع داشتند من و همسر او بودیم. موضوع به صورتی بود که کسی نباید مطلع می‌شد.

شهدای اوایل جنگ سوریه در غربت تشییع شدند

وی افزود: حضور مستشاران نظامی ما در سوریه در اوایل جنگ کاملا مکتوم بود. حتی وقتی به صورت رسمی رسانه‌ای می‌دیدیم که دستگاه سیاست خارجی ما این قضیه را کتمان می‌کرد. البته درباره این موضوع، بحثی نیست چون در آن زمان این مسئله کتمان می‌شد. چه غربت‌ها و چه تشییع جنازه‌های غریبی شاهد بودم. ما هنوز هم شهدایی داریم که در آن فاصله شهید شدند و حتی شهدایی در اوایل سال ۱۳۹۲ داشتیم که الان هم بروید و روی سنگ مزار آنها را بخوانید چیزی‌هایی نوشته‌اند که الان در این فضا تعجب‌آور است. به طور مثال اولین شهید مدافع حرم استان آذربایجان شرقی، شهید علی کنعانی بود. اگر الان هم بر سر مزار این شهید بزرگوار بروید که اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ به شهادت رسید، بر روی سنگ مزارش، شهادت در جبهه‌های حق علیه باطل نوشته شده است.

بیضائی خاطرنشان کرد: این فضا، موجب می‌شد که من همیشه دغدغه این را داشته باشم که اگر روزی محمودرضا در این رفت‌وآمدها شهید شد، چه کار باید کرد؟ آیا باید بنشینیم و همانند سیاست رسمی کشور کتمان کنیم و بگوییم که مثلا برادری نداشتیم؟ البته تمام این عزیزان برادر ما بودند و نه اینکه چون محمودرضا با من نسبت خونی دارند موجب نمی‌شود که از بقیه صرف نظر کنم. در واقع این دغدغه را داشتم که اگر در این فضای بسیار بسته محمودرضا به شهادت رسید به لحاظ کارهای فرهنگی با توجه به مسئولیتی که متوجه ما است، چه کار باید کرد؟

نویسنده کتاب «تو شهید نمی شوی» یادآور شد: تنها چیزی که در آن لحظه به فکرم رسید این بود، فعالیت در فضای مجازی بود. از سال ۱۳۹۱ اکانتی در فیس‌بوک داشتم و می نوشتم، آن زمان هنوز پیام‌رسان‌های اجتماعی فراگیر نشده بودند. تنها ابزاری که بعد از شهادت محمودرضا داشتم، نوشتن در «فیس‌بوک» بود. آخرین مأموریتی که محمودرضا رفت و خودش هم گفت که مأموریتش بدون بازگشت است، در آن مأموریت، داشتیم با هم هماهنگی می‌کردیم که خبر شهادت او چگونه به دیگران برسد.

من به شهید محمودرضا بیضایی گفتم شماره تلفن من را به یکی از دوستانش در تهران بدهید که اگر خبر شهادت آمد، آنها اولین خبر را به من بدهند تا بتوانم آن خبر و اطلاع دادن به خانواده را مدیریت کنم.

رشیدی در میان این صحبت‌های خاطرنشان کرد: گویا خبر شهادت محمودرضا را برادر همسر ایشان هم به نوعی متوجه می‌شوند. این موضوع درست است؟

بیضائی در پاسخ به این به پرسش عنوان کرد: بله. می خواهم آن فضای بسته و غربت این جبهه و بچه‌های این جبهه را ترسیم کنم. تنها چیزی که در ابتدا در ذهن من شکل گرفت این بود که در فیس‌بوک شروع به نوشتن کنم. البته اولین یادداشت را هم قبل از شهادت او نوشتم. روزی که محمودرضا چون خبر از شهادت خود در آن سفر داد، خیلی دل من گرفت و من از سر غربت آمدم و تصویری از محمودرضا با لباس پاسداری در فیس‌بوک منتشر کردم. این اولین باری بود که من تصویری از محمودرضا را قبل از شهادت در فضای مجازی منتشر کرده بودم. این در حالی بود که شما هیچ تصویری از هیچکدام از مستشاران نظامی ما در سوریه و عراق و کلا در جبهه مقاومت ندارید.

رشیدی درباره این موضوع پرسید: یعنی شما در متن خود اشاره کردید که او در سوریه حاضر است؟

احمدرضا بیضائی تصریح کرد: بله. به دلیل اینکه احمدرضا در سوریه کار عکاسی می کرد و هر وقت که عکس‌ها را با خود به ایران می‌آورد با هم آنها را مرور می‌کردیم و گاهی عکسی را از او می خواستم. او از بعضی از شهدا در لحظات شهادت آنها عکاسی کرده بود و من این عکس ها را از او می خواستم ولی نه به قصد اینکه آنها را منتشر کنم بلکه فقط برای اینکه از آنها خوشم می‌آمد و می خواستم آنها را داشته باشم. اما او مقاومت می‌کرد و اصلا و ابدا عکسی به من نمی داد و می‌گفت اجازه بدهم که عکسی از جبهه سوریه منتشر نشود. حتی به من گفت تا به حال چند عکس از بچه‌های سپاه در سوریه منتشر شده است و شما دیدی؟ که من به او پاسخ دادم هیچی. گفت پس اجازه بدهم که هیچ عکسی منتشر نشود.

شهیدی که از عکس فرار نمی‌کرد

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» ادامه داد: ولی وقتی برای آخرین بار رفت من یک تصویر با لباس سبز سپاه و پیشانی بند یازهرا(س) از او گرفتم. البته این تصویر برای جبهه سوریه نبود و برای یکی از مناطقی بود که برای آموزش آنجا حضور داشتند. این عکس را منتشر کردم و زیر آن در یادداشتی به این مضمون نوشتم که: «رفت و خدا کمک کنه که اینها بتوانند بروند و پرچم تکفیر و وهابیت را در آنجا پایین بیاورند. خدایا کمکشون کن». این متن و پست را پنج روز قبل از شهادت او نوشتم.

بیضائی در پاسخ به سؤال خبرنگار سایت خبری-تحلیلی مشرق درباره عکاسی شهید محمودرضا بیضائیی و عکس‎های او گفت: الان آرشیو این عکس ها وجود دارد. عکس‌ها با یک دوربین عکاسی آماتور گرفته شده است.

رشیدی نیز تصریح کرد: اتفاقا شهید بیضائی این روحیه را داشتند که خودشان هم در عکس‌ها حضور داشته باشند.

کتاب عکس شهید بیضائی منتشر می‌شود

بیضائی در این باره گفت: بله. محمودرضا جزو شهدایی است که هم علاقه فراوانی به عکاسی داشت و هم خیلی عکس دوست و خوش عکس است. از جلوی دوربین هیچ عکاسی فرار نکرده بود. حتی یکی از عکاس‌های حرفه ای و بسیجی جنگ استاد محمد تاجیک، در تابستان سال ۱۳۹۲ در سفری که با شهید همراه بوده، از محمودرضا در دمشق، حلب و بندر لاذقیه چند هزار فریم به صورت حرفه‌ای عکاسی کرده است. کتابی هم از عکس های سوریه منتشر کرده است.

این نویسنده درباره عکس‌های مربوط به شهید بیضائی توضیح داد: آقای تاجیک، حدود ۲۰۰ فریم را برای انتشار انتخاب کرده است و کتابی به اسم محمودرضا بنا دارد در آینده منتشر کند. خودم این ۲۰۰ فریم عکس را دیدم، عکس‌هایی هستند که ارزش تاریخی و گاهی سیاسی دارند. به صورت حرفه‌ای و فوق العاده خاصی هم گویاسازی شده‌اند. عکس‌ها به زبان محاوره گویاسازی شده است.

بیضائی در پاسخ به سؤالی درباره ملاحظات امنیتی انتشار عکس‌ها بیان کرد: الان اگر منتشر شوند مشکلی ایجاد نمی شود. البته عکس‌ها هم گزینش شدند و به لحاظ امنیتی مشکلی برای انتشار ندارند و در آینده‌ای نزدیک منتشر می‌شود. حتی بسیاری از مطالب در خصوص جبهه مقاومت را در همین کتاب عکس می‌توانید بخوانید. این کتاب تصویری از واقعیت‌های جبهه مقاومت است. آن چیزهایی که گفته نشده و در تاریخ ثبت خواهد شد با این عکس‌ها گفته شده است.

شهید بیضائی و آرمان جبهه جهانی مستضعفین

وی افزود: در این عکس‌ها، من عکسی در این کتاب دیدم که محمودرضا را در حال حرکت پشت تابوت یکی از شهدای ارتش سوریه نشان می‌دهد. تابوتی یکی از شهدای ارتش سوریه برای انتقال در حال نزدیک شدن به هلی‌کوپتر است و عکاس از داخل کابین هلی‌کوپتر عکس گرفته و تنها کسی که این تابوت را تشییع می‌کند محمودرضا است. پشت تابوت سرباز ارتش سوریه بودن عکسی است که ارزش تاریخی و سیاسی دارد. اینکه رزمنده و پاسدار جبهه مقاومت پشت تابوت یک ارتشی سوریه حرکت می‌کند، یعنی اینکه ما اینجا جبهه‌ای به نام جبهه جهانی مستضعفین داریم.

بیضائی خاطرنشان کرد: آنچه که فرمان امام(ره) و آرمان انقلاب اسلامی برای تشکیل یافتن بود تا موازنه قوا را در این منطقه به هم بریزد و مستکبرین را در منطقه زمین‌گیر کند، یک جبهه جهانی مستضعفین فارغ از ملیت، زبان، نژاد و حتی فارغ از دین بود.

وی اضافه کرد: حضرت امام(ره) در پیام خود در جایی، صحبت از حزب جهانی مستضعفین کردند که این حزب فارغ از ملیت، رنگ، زبان و حتی دین است. امام(ره) اشاره می‌کنند که تمام مستضعفین عالم باید در برابر مستکبرین در این حزب عضو شوند. در این مجموعه، عکس‌های این چنینی داریم که ارزش تاریخی دارند.

ضرورت زنده نگه داشتن یاد شهدا

رشیدی در ادامه این گفتگوی اینستاگرامی خطاب به نویسنده کتاب «تو شهید نمی شوی» عنوان کرد: گفتید که نگارش کتاب را قبل از شهادت محمودرضا شروع کردید. از کی به این نتیجه رسیدید که این مطالب را در قالب کتاب متمرکز کنید؟

بیضائی پاسخ داد: اصلا به فکر اینکه در این زمینه کتابی را منتشر کنم، نبودم. دغدغه من این بود که درباره نام و یاد شهدای جبهه مقاومت صحبت و درباره آنها تبلیغ شود که البته یک ضرورت است.

وی افزود: بیشترین دغدغه‌ام این بود که حالا که این فضای مجازی را داریم و مخاطبان هم در آن حضور دارند، شرایط را برای این مناسب می‌دانستم که فقط بنویسم. هدفم این بود که فقط بنویسم تا این گمنامی و غربت بچه‌ها را قربانی نکند تا این جبهه گم نشود. کم کم از فیس‌بوک به تلگرام آمدم و سپس در اینستاگرام حضور پیدا کردم که در نهایت نوشتن این خاطرات در اینستاگرام گل کرد.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی شوی» ادامه داد: با هر خاطره، عکسی را برای اولین بار منتشر می‌کردم، به همین خاطر هم یک تعداد زیادی از عکس‌های محمودرضا هم با این خاطرات منتشر شد.

بیضایی خاطرنشان کرد: یک روز در حاشیه مراسمی یکی از دوستان فعال فرهنگی در تبریز به من گفت حواست است که بیشتر از ۱۰۰ خاطره نوشته‌ای؟ گفتم نه. گفت من همه را شمرده‌ام و آنها را هم ذخیره کرده‌ام و حدود ۱۲۰ خاطره تا الان شده و بیا و اینها را به یک کتاب تبدیل کنید. گفتم پیشنهاد خوبی است ولی من به فکر انتشار کتاب نیستم ولی روی آن فکر می‌کنم.

قرار نبود کتابی چاپ شود

وی اضافه کرد: آقای روح الله رشیدی که مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی تبریز هم است و انتشار این کتاب هم در واقع مدیون ایشان است، به من گفتند که این مطالب، ضرورت دارد تا کتاب شود. از من خواستند که بنشینم و روی آنها کار کنم و هرجور که می‌توانم کتاب را به آنها برسانم تا آن را منتشر کنند.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» یادآور شد: اولین جرقه حرکت در مسیر تبدیل این خاطرات به کتاب پیشنهاد آقای روح الله رشیدی بود. البته من اصرار داشتم که این خاطرات کتاب نشود و یک دلیل عمده هم برای آن داشتم.

بیضائی عنوان کرد: بسیاری از دوستان اطلاع ندارند که این کتاب چگونه کتاب شده است و اساسا خاطرات این کتاب به قصد کتاب شدن شروع به نگارش نشده است. آقای رشیدی وقتی گفتند این مطالب کتاب شود من گفتم این خاطرات را برای مخاطبان شبکه‌های اجتماعی نوشتم و در واقع با ملاحظه حال‌وهوای مخاطب شبکه‌های اجتماعی و مخاطبی که به قصد خواندن این مطالب به اینستاگرام می‌آید و چند ثانیه هم بیشتر وقت ندارد و قصد خواندن مطلبی هم درمورد شهیدان را دارد، نوشتم.

وی اظهار داشت: اگر می‌خواستم کتاب بنویسم چیز دیگری می‌نوشتم و اصلا جهت دیگری به مطلب می‌دادم و جور دیگری می‌نوشتم. نگرانی من از این بود که خاطرات که صرفا به روایت برادر هست و فقط از یک زاویه دید روایت شده و به طور مثال شما خاطرات همسر شهید را در این کتاب ندارید. روایت های پدر و مادر شهید را در این کتاب ندارید. روایت‌های اعضای خانواده این شهید را ندارید. حتی روایت های بسیاری از همسنگران شهید را هم در این کتاب ندارید.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» تصریح کرد: در واقع هرچیزی هم که به نقل از همسنگران شهید روایت شده به نقل از من است. یعنی این خاطرات، خاطراتی هستند که من به عنوان برادر محمودرضا خودم راوی آنها هستم زیرا خود من در آن صحنه و قضیه درگیر هستم و حضور دارم و یا نقلی را از کسی شنیدم و آن را روایت می‌کنم.

بیضائی افزود: در واقع روایت و نگاه کردن از زاویه برادر آن هم در یک جبهه‌ای چون جبهه مقاومت، زاویه کوچکی است و شهید را کوچک می‌کند. در واقع این کتاب، پنجره بسیار کوچکی به سوی شناخت شخصیت شهید باز می‌کند.

رشیدی در این قسمت از گفتگو اظهار داشت: شما نقل قول‌های خوبی دارید همانند آن خاطره ای که شهید رفت و آن دو پیکر را از وسط معرکه آورد. آن دوستانی که به وادی رحمت تبریز آمده بودند این موضوع را بیان کردند شما با قلم شیوایی متن را آوردید.

وی افزود: وقتی قرار شد شما مطالب را در قالب کتاب ارائه بدهید ادبیات نوشته‌های خودتان را زیر و رو کردید یا نه ما با همان ادبیات اولیه مواجه هستیم؟

احمدرضا بیضائی پاسخ داد: نه. دقیقا با همان ادبیاتی که در شبکه‌های اجتماعی با مخاطبان حرف زدیم با همان ادبیات هم کتاب نوشته شده است. البته دوستان ویراستاری که زحمت ویراست کتاب را کشیدند گاهی در حد یک کلمه و نه بیشتر در برخی از روایت‌ها برای روان‌تر شدن آن ویرایش کردند. البته من این رضایت را داشتم و به دوستان ویراستار هم گفتم در جرح و تعدیل مطلب به شرطی که محتوا آسیب نبیند و روان‌تر شود، دستشان آزاد است. انصافا هم دوستان زیاد در متن خیلی دست نبردند و گاهی در بعضی از خاطرات اصلا هیچ تغییری در لحن متن نیست و گاهی در حد یک یا دو کلمه است.

رشیدی در ادامه این گفتگو اینستاگرامی گفت: نکته بعد اینکه چرا همان عکس‌هایی را که همزمان با این خاطرات منتشر کرده بودید و حتما متناسب با آن حس و حال مطلب داشت، ما در کتاب نمی‌بینیم؟ به این معنی که عکس هر بخش از مطلب را همراهی کند.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» در پاسخ به این پرسش عنوان کرد: در اتنتخاب عکس‌ها من دخیل نبودم و کار انتخاب آن برعهده دوستان در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی صورت گرفت. من یک مجموعه‌ای از عکس‌ها را در اختیار دوستان قرار دادم و دوستان عکس‌ها را انتخاب کردند.

رشیدی در ادامه صحبت‌های احمدرضا بیضائی گفت: یکی از جالب‌ترین عکس‌هایی که در انتهای کتاب به صورت رنگی خوب درج شده است، تصویر شهید صادق عدالت اکبری است که بالای سر تابوت شهید بیضائی بودند.

کتاب دیگری درباره شهید بیضائی در دست دارم

وی افزود: شما در صحبت‌های خودتان گفتید که این خاطرات ۱۲۰ خاطره بود ولی ۷۴ خاطره در کتاب آمده است. وقتی این خاطرات را شمردم انتظار داشتم که این خاطرات بر روی عدد ۷۲ خاطره تمام شود. «تو شهید نمی‌شوی» که چاپ نوزدهم هم در تیراژ ۲۰۰۰نسخه منتشر شده، در سال ۱۳۹۸ جزو پرفروش های انتشارات «راه یار» بوده است. شما خودتان برای ترویج و تبلیغ همین کتاب چه کارهایی کردید؟

بیضائی در پاسخ به این سؤال گفت: بنده شخصا هیچ کاری انجام ندادم. این کتاب، اولین کار من است. بعد از این کار، مصمم‌تر شدم که فعالیت بیشتری در این حوزه داشته باشم. گاهی در یادداشت‌های خودم اشاره کردم و اینجا و در این گفتگو عرض می‌کنم بعد از انتشار کتاب «تو شهید نمی شوی» و گرفتن بازخوردها به فکر کتاب دوم هم افتادم.

وی افزود: بهتر است بگویم به فکر کتاب اول افتادم زیرا من اساسا کتاب «تو شهید نمی شوی» را به عنوان مجموعه خاطراتی که گردآوری شده و آنها را از فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بیرون کشیدیم، تعریف می‌کنم.

این نویسنده ادامه داد: بعد از گرفتن بازخوردها از مخاطبان به فکر کتاب دومی افتادم که حتی المقدور جامعیت کافی داشته باشد. به این معنی که دربردارنده خاطرات همسر و اعضای خانواده و به خصوص همسنگران او چه در سوریه و چه در تهران باشد.

بیضائی خاطرنشان کرد: زمانی که او کار در سپاه را به عنوان یک پاسدار رسمی از سال ۱۳۸۲ شروع می‌کند، ۱۰ سال طول خدمت داشت تا در سال ۱۳۹۲ به شهادت رسید، این بخش از زندگی او هنوز روایت نشده است و کسی به سراغ همکاران او نرفته است. همان‌طور که می دانید محمودرضا مربی آموزش بود و سر و کارش با رزمندگان مقاومت بود. آموزشی که محمودرضا ارائه می‌کرد که به تعبیر خود او برای نهضت جهانی اسلام بود. بچه‌هایی که از حزب الله لبنان و سایر گروه‌های مقاومت منطقه از کشورهای عراق، سوریه، بحرین و یمن بودند.

وی اضافه کرد: به دلیل اینکه محمودرضا این بچه ها را در تهران آموزش می‌داد این برهه از زندگی محمودرضا خیلی مطلب دارد. دوره‌ای که با رزمندگان مقاومت درتهران کار می‌کند و خودش هنوز وارد این جبهه نشده و با این بچه‌ها به عنوان مربی کار می‌کند.

رشیدی در این باره گفت: شما توانستید این خاطرات را بگیرید، ممنوعیت امنیتی نداشت؟

بیضائی پاسخ داد: نه، گاهی که سراغ این بچه‌ها می‌روم، صحبت‌های زیادی با این بچه‌ها دارم ولی این بچه‌ها اولا اهل صحبت نیستند و به قصد خاطره‌گویی صحبت نمی‌کنند. ثانیا صحبت خصوصی هم که می‌شود بسیاری از صحبت‌ها را به شرط امانت‌داری بیان می‌کنند.

وی افزود: از این دست مطالب، زیاد داریم. این یک بخش مهمی از حیات شهید محمودرضا بیضایی است که قصد دارم در آینده، در کتابی منتشر کنم که هنوز در مرحله تحقیق است. البته بخشی از مصاحبه‌ها با بچه ها و همرزمان شهید بیضایی است و یک بخش دیگر خود بچه‌های مقاومت شامل رزمنده‌های لبنانی، عراقی و یمنی، پاکستانی و افغانستانی و آنهایی که همراه با شهید محمودرضا مبارزه و نبرد کرده‌اند، است.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» ادامه داد: خوشبختانه به تعدادی از این بچه‌ها که اهل فضای مجازی هستند برخورد کردیم و از آنها قول گرفتیم که در یک فرصت مناسبی، مصاحبه‌ای داشته باشیم و بعضی از مطالب را از آنها بگیریم.

بیضائی خاطرنشان کرد: من به عنوان برادر محمودرضا وقتی می‌خواهم کتابی را بنویسم تنها از مطالبی می‌توانم بنویسم و روایت کنم که خودم از آنها اطلاع دارم، یا در صحنه بودم و یا به نوعی از آنها اطلاع پیدا کردم. بسیاری از مطالب مربوط به حضور شهید محمودرضا بیضائی در جبهه مقاومت را شخصا بی‌اطلاع هستم. شاهد این مطلب هم اینکه من در تابستان سال ۱۳۹۸ در تهران چند هفته‌ای را حضور داشتم و سعی کردم به دنبال همسنگران شهید محمودرضا بروم که توفیق پیدا کردم خدمت یکی از فرماندهان او در سوریه بروم و یک گفتگوی حدود ۵ الی ۶ ساعته با ایشان داشتم که خیلی لطف داشتند و بدون ملاحظه صحبت کردند و حجم عظیمی از اطلاعات و خاطرات در مورد جبهه مقاومت و حضور بچه‌ها در سوریه را گفتند.

این نویسنده درباره اضافه شدن این صحبت‌ها به کتاب جدید شهید بیضائی پاسخ داد: بله حتما. البته دوباره قول مصاحبه با ایشان را به منظور درج در کتاب گرفتم تا این مطالب به قصد مصاحبه ارائه شود. همسر شهید هم باید برای انتشار این کتاب صحبت کنند. همچنین باید با بسیجی‌های محل زندگی او هم مصاحبه‌هایی انجام شود. محمودرضا به غیر از شخصیت کاری خودش یک شخصیت دیگری هم دارد که به طور مثال با بچه‌های محل خود به کوه می‌رفت و حتی فوتبال بازی می‌کردند. او همچنین در ایامی چون زمان ارتحال امام خمینی(ره) در محل خود کارهای فرهنگی انجام می‌داد و میهمانان مراسم حضرت امام را اسکان می‌دادند.

رشیدی در ادامه این گفتگوی اینستاگرامی با بیان اینکه در روند تحقیقات در حوزه دفاع مقدس، یکی از صحبت‌ها این است که ما مثلا سه ماه خاطره از رزمنده‌ای، جانباز و یا درباره شهیدی گرفتیم و در این سه ماه اصلا نمی‌دانیم که آنها چی خوردند. این یک بخش مهمی در تاریخ شفاهی است.

یک ماه تن ماهی خوردند

بیضایی پاسخ داد: بله. اتفاقا در همین گفتگویی که با همین فرمانده بزرگوار داشتیم صحبت از محاصره شدن شهر حلب پیش آمد که در آن مقطع، بخشی از عملیات آزادسازی حلب هم برعهده مجموعه‌ای بود که محمودرضا در آن مجموعه بود و در مسیر آزادسازی حدود ۴۰روستا در مسیر حلب بود. محاصره حلب و انجام عملیات برای شکستن محاصره حلب، دوره بسیار سختی بوده است. یکی از سختی‌هایی که در این دوره تحمل کردند این بود که می‌گفتند وقتی به سمت حلب حرکت کردیم، می‌دانستیم وقتی به حلب برسیم در محاصره قرار خواهیم گرفت و امکان خرید و پخت و پز را نداشتیم به همین خاطر، ذخیره غذایی با خودمان بردیم.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» ادامه داد: این فرمانده می‌گفت آن برادری که وظیفه پشتیبانی و تغذیه را برعهده داشت به او گفته بودیم که انواع غذاهای کنسروی را بار کامیون کند و همراه ما به سمت حلب حرکت کند. ما هم چون اعتماد داشتیم نرفتیم که بازرسی کنیم که محتوای کنسروها چی هست. وقتی به حلب رسیدیم، متوجه شدیم که یک کامیون تن ماهی برای ما بار زده است.

بیش از یک ماه در محاصره فقط تن ماهی خوردیم و این موضوع باعث بیماری و ضعف جسمانی شد و بچه‌ها مریض شدند و از همه مهم‌تر ذائقه اجازه نمی‌داد که شما یک ماه شبانه‌روز فقط تن ماهی بخورید. بچه ها گفتند بعد از اینکه محاصره شکست و ما یک جلسه کاری با فرماندهان نظامی سوریه‌ای داشتیم یک ناهار حسابی به افتخار ما ترتیب داده بودند که ما وقتی وارد آن جلسه شدیم و جلسه هم سر میز ناهار بود و سوریه‌ای‌ها هم میز حسابی چیده بودند. بچه‌ها جوری به میزها نگاه می‌کردند که خوف داشتیم که الان به میزها حمله کنند و آبروی ما می‌رود. برای همین موضوع یکی از دوستان پیشنهاد کرد که میز غذای ما را در اتقاق دیگری بچینند و جلسه سر میز ناهار نباشد.

پاسدار عاشق

رشیدی در بخش دیگری از این گفتگوی زنده اینستاگرامی گفت: در مورد شهید محمودرضا این موضوع برای ما مهم است و در ذهن ما شکل می گیرد که سابقه شهید محمودرضا خیلی زیاد نیست. این عاملی که موجب رشد ایشان شد که او در چنین مأموریت‌هایی برود و سپس فرماندهی محور را در جبهه به او بدهند، چه بوده است.

بیضائی پاسخ داد: عامل اصلی عشق است. محمودرضا با عشق وارد سپاه شد و بی‌تعارف او یک پاسدار عاشق به تمام معنا بود و کاری را که به او محول شده بود، با جان و دل دوست داشت و انجام می‌داد. او در کار آموزش، تمام وجودش را هزینه می‌کرد.

وی افزود: من خاطراتی را از برخی از دوستان او داشتم که می‌گفتند در جریان آموزش به دلیل اختلاف در فرهنگ و روحیه‌ها کار با برخی از رزمندگان مقاومت سخت می‌شد و برخی‌ها که این رفتارها را می‌دیدند می‌بریدند و گلایه می‌کردند اما محمودرضا هیچ‌گاه گلایه نمی‌کرد.

نویسنده کتاب «تو شهید نمی‌شوی» ادامه داد: اگر فردی کنار می‌کشید تنها کسی که می‌آمد و کار را برای انجام برمی‌داشت محمودرضا بود. او می‌گفت این قسمت را به من بدهید تا کار کنم. ضمناً نباید از نقش فرماندهانی که با محمودرضا کار کردند و به خصوص مربیانی که او را به عنوان یک نظامی زبده و متخصص بارآوردند که در جبهه‌ای به سختی جبهه سوریه قرار بگیرد و انجام وظیفه کند و در آخرین ماموریت خودش هم مسئولیت هدایت محور را برعهده بگیرد، غافل شد. یک بخشی از این به عشق محمودرضا به کار برمی‌گردد، بخشی دیگر به توان نظامی و استعداد او برمی‌گردد و بخش دیگر هم به هوش و توان ذهنی و فیزیکی او. مجموعه‌ای از عوامل را که در کنار هم قرار بدهید محمودرضا را به یک مستشار نظامی تبدیل می‌کرد که وقتی در صحنه‌ای قرار می‌گرفت، موثر عمل می‌کرد.

گفتنی است علاقمندان برای تهیه کتاب «تو شهید نمی‌شوی» علاوه بر کتابفروشی‌ها، می‌توانند با مراجعه به سایت Ammaryar.ir این کتاب را با تخفیف ویژه انتشارات «راه یار» تهیه کنند. همچنین برای اطلاع از سایر گفتگوهای مجازی این انتشارات، می‌توانید به صفحات اطلاع‌رسانی این ناشر به نشانی raheyarpub در پیام‌رسان‌ها و اینستاگرام مراجعه کنید.

منبع خبر

خاطرات برادرم را پیش از شهادتش نوشتم بیشتر بخوانید »

کتاب بخرید، کتاب هدیه بگیرید

به گزارش مشرق، انتشارات «راه یار» به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان و با توجه به تداوم شیوع بیماری کرونا، کتاب‌های خود را با تخفیف ویژه عرضه اینترنتی کرده است.

براساس اعلام این انتشارات، علاقمندان برای تهیه اینترنتی کتاب‌ها می‌توانند به سایت Ammaryar.ir مراجعه و با کد raheyarpub از تخفیف ۲۵درصدی استفاده و علاوه بر سفارش خود، یک کتاب هم از طرف این ناشر هدیه بگیرند.

بنابرین گزارش، ارسال کتاب‌ها در طول این طرح که در حال حاضر تا پایان ماه مبارک رمضان ادامه دارد، به صورت پستی بوده و سفارش‌های بالای ۸۰هزار تومان نیز به طور رایگان ارسال می‌شود.

بنابرین گزارش، «رسم جهاد»، «ابوعلی کجاست»، «خانم مربی»، «در مکتب مصطفی»، «تو شهید نمی‌شوی»، «آرزوهای دست‌ساز»، «مربای گل محمدی»، «دختر تبریز»، «پرچمدار کوچک من» و «شهید فرهنگ» جزو کتاب‌های پرفروش این ناشر از زمان آغاز عرضه اینترنتی آثار این ناشر بوده‌اند.

«همیشه فرمانده»؛ خاطرات مینیمال از زندگی و زمانه سردار شهید محمد فرومندی و «نان سال‌های جنگ»؛ خاطرات زنان روستایی فعال در پشتیبانی جنگ هم دو کتاب جدید این ناشر هستند که به تازگی راهی بازار نشر شده و به صورت اینترنتی نیز قابل تهیه است.

گفتنی است انتشارات راه‌یار منتشر کننده آثار دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، از سال ۱۳۹۷ فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کرده و به عنوان «ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی» تاکنون آثاری در زمینه فرهنگ و رسانه، تاریخ شفاهی پیشرفت، تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی و هنری انقلاب، تاریخ شفاهی زنان، تاریخ شفاهی معلمان و مربیان و مدارس انقلاب، جهاد سازندگی، جبهه مقاومت، دفاع مقدس و… منتشر کرده است.

منبع خبر

کتاب بخرید، کتاب هدیه بگیرید بیشتر بخوانید »