مدافعان حرم

گم‌کرده‌هایی که کرونا به ما برگرداند

به گزارش مشرق، رحیم قمیشی رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به حال و هوای این روزهای جامعه در مقابله با بیماری کرونا و تشابه آن با روزهای اسارت نوشت: «می‌پرسد وقتی اسیر بودی چه‌کار می‌کردی که آنجا حوصله‌ات سر نرود؟ می‌گوید واقعا ناامید نمی‌شدی؟ اصلا می‌خندیدید؟! می‌گویم معلوم است عزیزم، ما آن‌جا هم زندگی شیرینی برای خودمان تعریف کرده بودیم، و از هر لحظه‌اش لذت می‌بردیم. نمی‌تواند قبول کند. می‌گوید می‌دانم نمی‌خواهی بگویی که خیلی هم سخت بوده. قسم می‌خورم اینطور نیست. ول کن نیست!

حوصله‌اش سر رفته، از همین سه هفته خانه‌نشینی کرونا خیلی خسته شده. دلش گرفته، لحظه شماری می‌کند بشود کمی پرسه بزند توی خیابان‌ها، دوستانش را ببیند. کافه‌ای برود، مسافرتی برود. قول می‌دهم برایش از آن روزها بگویم و قول می‌گیرم باورش کند.

می‌دانی عزیزم، ما زنده ماندن برای‌مان یک هدف بود آنجا، خجالت نمی‌کشیدیم بگوییم «می‌خواهیم زنده بمانیم»، همین‌که یک روز می‌گذشت و زنده بودیم، همان اردوگاه، در همان غربت و تنهایی، جشنی داشتیم، آواز می‌خواندیم، می‌دانستیم بعد از هر سختی حتما یک گشایشی هست، هر چقدر سختی بیشتر، راحتی‌اش هم بیشتر. می‌دانستیم انتهای هر دالان دراز تاریک، منظره‌ای دلنواز منتظر ماست. برکه آبی با پرنده‌هایی عاشق. آسمانی آبی و قشنگ و درختانی جوانه‌زده و پر از غنچه‌های گل.

می‌دانی، آن‌جا تنهایی که می‌نشستیم، می‌شمردیم کارهای نکرده‌مان را، می‌شمردیم جاهای نرفته‌مان را، و قول می‌دادیم به خودمان، بابت کارهایی که با رهایی‌مان باید می‌کردیم. باید می‌رفتیم کلاس آموزش موسیقی، باید می‌رفتیم جهانگردی، می‌رفتیم یادگیری آشپزی، کیک‌پزی، می‌رفتیم کوهنوردی. می‌رفتیم کویر و شب آن‌جا آتش روشن می‌کردیم دور هم، می‌دانستیم چقدر به ما حتما خوش می‌گذرد. ما همه آن جاهای زیبا را، قبل‌تر یادمان رفته بود.

می‌دانی، زیارت بعد از آن وقت‌هایی که نمی‌شود رفت، چه مزه‌ای می‌دهد، می‌دانی دیدن دوباره دوستان قدیمی، چه لذتی دارد؟ می‌دانی پیدا کردن گمشده‌هایت، اصلا «پیدا کردن خودت»، چقدر هیجان انگیز است!

اگر اسارت و زندان نبود، من هیچ‌کدام را نداشتم. اصلا حقیقت‌اش را بگویم؟ خدا وقتی می‌خواهد عمر دوباره‌ای به آدم‌ها بدهد، همینجوری می‌کند. یک وقت از او دلگیر نشوی. تقصیر خودمان است که خیلی فراموشکاریم.

مجبور می‌شود وسط طوفان، ببردمان لبه قایق، خوب تکان‌مان بدهد، دل‌مان را حسابی بریزد؛ و برمان گرداند. می‌خواهد بیدارمان کند، چشم‌هایمان را باز کند، ما هم آن روزها محکم می‌چسبیدیم به آغوش‌اش، غرق بوسه‌اش می‌کردیم، با خدا می‌خندیدیم که این همه فکرمان هست.

می‌گویم حالا تو هم قبول کن این یک دوره است. برای پیدا کردن خود گمشده‌ات، تا از تکرار بیایی بیرون، خدا می‌خواهد یادت بیاورد «تو آزاد بودی» و ندانستی، تو انسانی بزرگ بودی و ندانستی، تو محبوب بودی و ندانستی، تو زندگی داشتی، دوستت داشتند، دلتنگت می‌شدند، منتظرت می‌نشستند، خیلی‌ها آرزوی دیدنت را داشتند، و تو ندانستی.

می‌دانی عزیزم، اصلا خدا که دوستت داشته باشد سربه‌سرت می‌گذارد. ناگهان نقشه زندگی‌ات را عوض می‌کند، چشم‌هایت را به زور باز می‌کند، ناگهان عاشقت می‌کند. این دلتنگی‌ها، این خستگی‌ها، این بی‌حوصلگی‌ها، همه‌اش نشانه‌های همان عشق است.»

منبع: دفاع پرس منبع خبر

گم‌کرده‌هایی که کرونا به ما برگرداند بیشتر بخوانید »

«بیمارستان صحرایی امام رضا (ع)»؛ پشتوانه امدادی عملیات «بدر»

به گزارش مشرق، جامعه پزشکی یکی از جوامع ایثارگر کشور است که اعضای آن اعم از امدادگران، پزشکان و پرستاران، همواره در مواقع بحران، از سیل و زلزله گرفته تا بحران ویروس «کرونا» که این روزها کشور را درگیر خود کرده است، حضور داشته و در راه نجات جان هموطنان خود، ایثارگری می‌کنند؛ ایثارگری که ممکن است حتی به قیمت جان‌شان نیز تمام شود.

دوران دفاع مقدس، نقطه عطف ایثارگری و حماسه‌گری جامعه پزشکی کشور است که در این راستا نیز امدادگران، پزشکان و پرستاران با حضور در خطوط مقدم جبهه‌های نبرد، برای نجات جان رزمندگان مدافع ناموس، اعتقادات و خاک این سرزمین، از جان خود مایه گذاشتند.

ببمارستان‌های صحرایی مستقر در جبهه‌ها، یکی از محل‌هایی است که ایثارگری‌های جامعه پزشکی کشور در هشت سال دفاع مقدس را روایت‌گری می‌کند و از طرفی دیگر، توان بالای رزمندگان «مهندسی رزمی» را به‌نمایش می‌گذارند که چگونه در دل جبهه‌های نبرد، در کوتاه‌ترین زمان ممکن و در دل تاریکی شب، زیر گلوله‌های دشمن، این بیمارستان‌ها را ایجاد کردند؛ درحالی که رژیم جنایت‌کار بعثی در اعمالی به‌دور از انسانیت، بیمارستان‌های صحرایی ما را نیز بمباران می‌کرد.

جامعه پزشکی کشور در دوران دفاع مقدس شهدای زیادی را تقدیم کرده است؛ که شهید دکتر «محمدعلی رهنمون»، از شهدای شاخص این جامعه است. وی در دوران دفاع مقدس همواره با قبول مسئولیت در بیمارستان‌های صحرایی، با جمع کردن پزشکان متخصص به ساماندهی اوضاع و امکانات بیمارستان‌های صحرایی، در راه کمک‌رسانی هرچه بهتر به مجروحین می‌پرداخت و همیشه رهرو خط امام و انقلاب بود تا اینکه در ششم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات «خیبر» در بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء (ص)، در حالی نماز صبح را اقامه می‌کرد، براثر حملات توپخانه‌ای ارتش بعث عراق و اصابت گلوله توپ به سنگر مدیریت بیمارستان، شربت شهادت را نوشید.

اهم اقدامات بهداری رزمی در دوران دفاع مقدس

١- احداث بیش از ۵٣ بیمارستان صحرایی در نزدیک‌ترین مکان به خط مقدم جنگ

٢- داشتن ٧٠٠ تخت در این بیمارستان‌ها و ٢۴٠ اتاق عمل و ٣٢٠ تخت مراقبت ویژه و ICU

٣- انجام بیش از ١٠٠ هزار عمل جراحی حیات‌بخش

۴- تجهیز و راه‌اندازی ١۶ هزار و ۶۵٠ تخت نقاهت‌گاه به‌علاوه آماده‌سازی و به‌کارگیری ۶ هزار تخت بیمارستانی در شهرهای مرزی

۵- حضور بیش از ١٠٠ هزار پزشک، پزشک‌یار، امدادگر و پیراپزشک در جبهه

۶- مداوای بیش از ١٠٠ هزار مجروح شیمیایی

٧- به‌کارگیری بیش از سه هزار آمبولانس در دوران دفاع مقدس

٨- واکسیناسیون حدود دو میلیون نفر در برابر مننژیت و کزاز

٩- ایجاد بزرگ‌ترین سامانه خونرسانی

١٠- ایجاد بزرگ‌ترین سامانه امداد و انتقال مجروحین با به‌کارگیری ناوگان‌های هوایی، ریلی و زمینی و تشکیل تیپ امداد و انتقال

بیمارستان صحرایی امام رضا (ع)

فاصله خطوط مقدم جبهه تا اهواز، به‌خصوص بعد از عملیات «خیبر» بسیار زیاد بود و بیش از چند ساعت طول می‌کشید تا وسایل نقلیه حامل مجروحان، فاصله مناطق عملیاتی تا اهواز را طی کند؛ بنابراین اگر مجروحان را مستقیماً به اهواز می‌بردند، چه‌بسا بسیاری از آن‌ها در بین راه شهید می‌شدند، خصوصاً این‌که برای انتقال مجروحان از خط مقدم جزایر مجنون و هورالهویزه که آن همه وسعت عظیم و پهناور داشتند، می‌بایست مجروحان را طی چند نقل و انتقال آبی ـ خاکی، از منطقه به عقب انتقال می‌دادند.

بعد از عملیات «خیبر» که رزمندگان اسلام خود را برای عملیات «بدر» آماده می‌کردند، به‌علت وسعت منطقه عملیاتی، حساسیت وجود بیمارستان صحرایی بیش از پیش ضروری شد و از طرف دیگر نیز بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء (ص) که سوله‌ای بود، به‌علت قدیمی بودن و امن نبودن در برابر آتش دشمنان و حوادث و مشکلات دیگر نظیر آب‌گرفتگی، باعث شد که رزمندگان اسلام به‌فکر احداث بیمارستان امام رضا (ع) بیافتند.

از سویی دیگر، بیمارستان امام رضا (ع) در کنار جاده شهید همّت که جاده مرکزی جزیره شمالی بود، قرار دارد و به‌علت این‌که جاده سیدالشهداء (ع) زیر آتش شدید دشمن بوده و رفت و آمد در آن کم شده بود، نیاز به احداث بیمارستان در چنین مسیری (جاده شهید همّت) الزامی شد؛ چراکه کلیه ترددهای جزیره شمالی از طریق این جاده صورت می‌گرفت و این از یک جهت نقطه قوتی بود که آمبولانس‌ها به‌راحتی و بدون عبور از جاده سیدالشهداء (ع) که زیر آتش دشمن قرار داشت، مجروحان را به بیمارستان برسانند.

همچنین، پس از اینکه جبهه بزرگ مناطق عملیاتی «خیبر» (جزایر مجنون) باز شد که می‌توانست منطقه استراتژیک و فعّالی در ادامه نبرد رزمندگان ما جهت رسیدن به اهدافی بزرگ‌تر باشد، از جمله این‌که این مناطق می‌توانست به‌عنوان اهرم فشاری برای سقوط بصره به‌کار گرفته شود، احداث بیمارستان، پشتوانه درمانی مهمی در این جهت بود؛ بنابراین سال ۶۳ فعالیت‌های احداث این بیمارستان آغاز و بعد از عملیات «بدر» به مرحله بهره‌برداری رسید و از تاریخ ۶۴/۸/۲۱ نیز تا پایان جنگ فعالیت داشت.

بیمارستان امام رضا (ع) از لحاظ موقعیت مکانی و منطقه‌ای، در یک کیلومتری چهارراه صاحب‌الزمان (عج) و ۸ کیلومتری شرق هورالعظیم و دو کیلومتری پاسگاه مرزی واقع شده است که تا قبل از عملیات «بیت‌المقدس» در اشتغال نیروهای عراقی و حتی مقر لشکر شش عراق در هفت کیلومتری سایت این بیمارستان (در شهرک نصرت) واقع شده بود.

از برادر «ذلقی» یکی از پزشکان بیمارستان صحرایی امام رضا (ع) نقل شده است: «ساعت سه بامداد که همگی در خواب بودیم و اتفاقاً ساعتی بیشتر از خوابیدن ما نمی‌گذشت، از دژبانی بیمارستان با تلفن اطلاع داده شد که مناطق جزایر مجنون زیر آتش سنگین دشمن قرار گرفته است که ما سریعاً به بالای سوله‌ها رفتیم و با چشم خود این آتش وسیع را مشاهده کردیم و آماده شدیم که در صورت لزوم به مجروحین این حمله یاری برسانیم.

ساعت ۵:۳۰ دقیقه صبح بود که آمبولانس‌ها به‌طور مداوم و بدون فاصله، مصدومین شیمیایی زیادی را به بیمارستان منتقل کردند و ما، چون آمادگی قبلی داشتیم، توانستیم تا حد زیادی به کمک آن‌ها بشتابیم و تمام نیروها بدون استثناء در فعالیت شدید برای یاری‌رساندن به مصدومین بودند.

شدت حمله شیمیایی به حدی وسیع بود که در اثر کثرت مصدومین، آن‌ها را با هر وسیله نقلیه ممکن از جمله کامیون، وانت، آمبولانس و… به بیمارستان منتقل می‌کردند که در این بین تلاش رانندگان بیش از هر چیز دیگر قابل ذکر است، به‌طوری که ایثارگرانه و تا سرحد شهادت به این امر کمک کردند و رانندگانی بودند که به هر صورت ممکن، مجروحین را به بیمارستان می‌رساندند و حتی در این راه شهید هم می‌شدند.»

منبع: دفاع پرس منبع خبر

«بیمارستان صحرایی امام رضا (ع)»؛ پشتوانه امدادی عملیات «بدر» بیشتر بخوانید »

دشواری‌های امدادرسانی به مجروحان در روزهای آغازین جنگ

به گزارش مشرق، این‌روزها همه‌جا حرف از «مدافعان سلامت» است؛ پزشکان، پرستاران و امدادگرانی که حتی مدت‌هاست برای نجات جان هموطنان خود، داوطلبانه در بیمارستان‌ها مانده‌ و از دیدار خانواده خود محروم شده‌اند؛ آن‌هایی که از جان‌شان نیز برای نجات جان هموطنان خود می‌گذرند و «شهید مدافع سلامت» لقب می‌گیرند؛ همان رزمندگان جبهه مبارزه با «کرونا» را می‌گویم.

«مدافعان سلامت» همیشه برای نجات جان هموطنان خود ایثارگری کرده‌اند؛ از بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله گرفته تا حوادث جاده‌ای و…؛ اما نقطه عطف این ایثارگری‌ها، حضور مدافعان سلامت در هشت‌سال دفاع مقدس است؛ در این راستا پزشکان، پرستاران و امدادگران، نقش به‌سزایی در جنگ تحمیلی داشتند و با حضور در بیمارستان‌های صحرایی و حتی خط مقدم و عملیات‌ها، جان رزمندگان را نجات می‌دادند.

امیر سرتیپ‌دوم «غلام‌حسین دربندی» است که امروز همه وی را به‌عنوان یکی از راویان فعال در یادمان‌های هشت سال دفاع مقدس می‌شناسند، یکی از رزمندگان بهداری دوران دفاع مقدس است که در طول این سال‌ها در مناطق مختلف جبهه‌ها حضور داشت. وی هم‌اکنون مسئولیت‌هایی نظیر ریاست پژوهشگاه دفاع مقدس و عضو هیئت معارف جنگ شهید سپهبد «علی صیاد شیرازی» را نیز برعهده دارد.

امیر «دربندی» با آغاز جنگ تحمیلی، با تیپ سه در منطقه چزابه حضور پیدا کرد و تا پایان جنگ، در مناطق عملیاتی خوزستان به انجام وظیفه پرداخت و در تمام عملیات‌ها از جمله فتح ارتفاعات «الله‌اکبر»، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، خیبر و… به‌عنوان افسر بهداری، حضور چشم‌گیری داشت و در انتقال مجروحان از خط مقدم جبهه‌ها به مراکز درمانی، نقش مهمی ایفا کرد. وی سرانجام پس از ۳۴ سال خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۸۵ بازنشسته شد. در ادامه خاطره‌ای از امیر سرتیپ دوم «غلامحسین دربندی» که در صفحه مجازی وی منتشر شده است را می‌خوانید:

آغاز جنگ و دشواری‌های امدادرسانی

سی‌ویکم شهریور سال ۱۳۵۹، یکی از آخرین روزهای مأمور آموزشی گردان ما در منطقه دشت آزادگان بود که اعلام کردند عراق به ایران حمله کرده است. رژیم بعثی عراق تجاوز وحشیانه خود به میهن اسلامی را از سرتاسر مرزهای غربی و جنوبی آغاز کرده بود و مردم مضطرب و نگران شده بودند.

جبهه‌ها هنوز شکل اصلی خود را پیدا نکرده بودند و دشمن به‌شدت مشغول پیش‌روی بوده و دولت نیز برای جبران کمبود نیرو در جبهه‌ها، سربازان منقضی خدمت سال ۱۳۵۶ را به خدمت احضار کرده بود؛ مراکز آموزشی به سرعت، کارکنان وظیفه را آموزش داده و به جبهه‌ها اعزام کردند. همه مناطق به‌شدت به نیرو نیاز داشتند؛ اما ستادهای اعزام نیرو هنوز سازمان نیافته و کار خود را شروع نکرده بودند. در بعضی نقاط، اعزام‌ها به‌صورت داوطلب و بدون ثبت شدن در جایی انجام می‌شد.

دشمن با دو لشکر، یورش خود را به مرز «بستان» آغاز کرده بود؛ این منطقه یکی از نقاط اصلی درگیری شمرده می‌شد. تنها یگانی که در این منطقه آماده بود، یگان ما بود؛ به‌همین دلیل، شبانه دستور دادند که حرکت کرده و جلو برویم. نیمه‌شب خود را به حوالی بستان که تا مرز فاصله زیادی ندارد، رسانده و شب را در بیابان‌های اطراف با هول و هراس به‌سر بردیم؛ چون تا آن‌وقت هیچ‌کدام از ما جنگ ندیده بودیم و از زد و خورد و گلوله‌های توپ و تانک، سابقه‌ای غیر از میدان‌های تیراندازی و مانورها نداشتیم. ما هنوز با مفاهیم سنگر، خاکریز و خط مقدم آشنا نبودیم و نمی‌دانستیم در صورت اعلام خطر حمله هوایی، چه باید بکنیم!

جلو رفتیم و تقریباً در خط قرار گرفتیم. شب‌ها کنار ماشین می‌خوابیدیم که خیلی خطرناک بود و روبه‌روی ما هم عراقی‌ها روی زمین باز با فاصله تقریبا کمی قرار داشتند و لشکر انبوهی از خودرو، تانک و ادوات جنگی آن‌ها که برای تجاوز به خاک میهن ما آماده شده بودند، به چشم می‌خوردند.

از آن‌جایی که گردان ما، گردان پیاده زرهی بود، با حمله و گریز سعی می‌کردیم دشمن را خسته کنیم. مرتب ضربه‌های غافل‌گیرانه به آن‌ها می‌زدیم تا از پیش‌روی‌شان جلوگیری شود و فرصتی باشد تا نیروهای کمکی خودشان را برسانند. درگیری‌ها به‌صورت شبانه‌روزی و از فاصله نزدیک ادامه داشت. سلاح‌های ما به‌طور عمده، کالیبر سبک مانند توپ ۱۰۶ میلی‌متری، خمپاره ۶۰ و ۱۲۰ میلی‌متری بود.

گردان ما به خاطر سبکی و تحرک زیاد، همیشه در خط مقدم جبهه‌های منطقه «دشت آزادگان»؛ مانند «الله‌اکبر»، «دهلاویه»، «سوسنگرد»، «کرخه کور»، «چزابه» و «بستان» حضور داشت و مانع پیش‌روی بیش‌تر دشمن می‌شد؛ در واقع تیپ سه دشت آزادگان با انجام عملیات تأخیری، ضمن جلوگیری از پیشرفت دشمن، فرصت را برای رسیدن سایر نیروها فراهم می‌کرد. برای این نوع عملیات متهوّرانه، همیشه از افراد داوطلبی که روحیۀ تهوّر و شجاعت داشتند، استفاده می‌کردیم.

یادم هست اولین سِری از افسران لیسانس وظیفه که به جبهه‌های جنوب آمدند و به گردان رزمی ما اختصاص یافتند، جوان‌هایی بسیار شجاع و متدیّن و بیش‌تر اهل مازندران بودند؛ یکی از آن‌ها ستوان دوم «همت‌الله جوانفر» اهل آمل بود که افسر تدارکات و غذا شد و هر روز غذای ما را تا خط مقدم می‌آورد. دیگری ستوان دوم «هرمز شجاعی‌مهر» مجری فعلی صدا و سیما بود و دیگری نیز ستوان دوم وظیفه شهید «سیدمصطفی حجازی» اهل تنکابن، که بسیار شجاع بود و نقش مؤثری در پیروزی‌های رزمندگان داشت.

چون روزهای اول جنگ بود، یگان‌ها به‌طور کامل تشکّل پیدا نکرده بودند و هنوز سازمان مشخصی نداشتیم. ایستگاه‌های جمع‌آوری و تخلیه مجروح که به اصطلاح به آن «زنجیر تخیله» می‌گفتند، فعال نشده بودند و به ناچار، مجروحان را پس از مداوای اولیّه به شهر «اهواز» می‌فرستادیم؛ این در حالی بود که شهر، شب‌ها در خاموشی قرار داشت و عبور از خیابان‌های تاریک اهواز بسیار مشکل بود.

بیمارستان‌ها در حالی به درمان مجروحان می‌پرداختند که زیر بمباران هواپیما و حتی توپخانه و خمپاره قرار داشتند و به خاطر مسافت زیاد و نبود مراکز بهداری در طول راه، اقدامات اولیّه را در داخل آمبولانس انجام می‌دادیم و تعدادی هم ناگزیر به شهادت می‌رسیدند.

پزشکان و پرستاران با ایثار تمام، در زیر آتش دشمن و در شرایط سخت و طاقت‌فرسا انجام وظیفه می‌کردند و رسالت خطیر خود را انجام می‌دادند. از آن‌جا که من در یگان رزمی بودم، برای تخلیه مجروحان، دو دستگاه نفربر زرهی M-۱۱۳ در اختیار داشتم که آرم هلال احمر روی آن نقش بسته بود. آسیب‌پذیری نفربرها در مقابل آتش و ترکش گلوله‌ها از خودروهای چرخ‌دار کم‌تر بود و در مناطقی که جاده نبود و زمین ناهموار بود نیز بهتر حرکت می‌کردند.

منبع: دفاع پرس منبع خبر

دشواری‌های امدادرسانی به مجروحان در روزهای آغازین جنگ بیشتر بخوانید »

طعم متفاوتی از خانه‌نشینی «حسرت یک آغوش»

به گزارش مشرق، با کتاب در حسرت یک آغوش می شود طعم متفاوتی از خانه‌نشینی و پرستاری را برای خود بسازید.

نویسنده این کتاب در یادداشتی نوشت:
این روزها بیشتر از همیشه یاد سید محمد موسوی و زهرا رحیمی می‌افتم…
یک ماه است که به حکم ویروس نخوانده‌ای خانه‌نشین شده‌ام…
اما…

سید محمد ۳۴سال و ۷ ماه و ۸ روز به حکم تیر نخوانده‌ای که در نخاع گردنش جاخوش کرده بود خانه‌نشین بود…
وقتی از این قرنطینه شکوه می‌کنم، به تن سالمم نظر می‌کنم و خجالت می‌کشم از سید محمد که در این ۳۴سال فقط سر و دست‌هایش، تکان می‌خورد…
و همسرش زهرا رحیمی که به اندازه همین سال‌ها در خانه ماند، از آزادی‌هایش صرف‌نظر کرد تا از همسرش پرستاری کند.
کتاب در حسرت یک آغوش عاشقانه‌ای از این زوج است که با مطالعه آن می‌توانید طعم متفاوتی از خانه‌نشینی و پرستاری را برای خود بسازید.

نام کتاب: در حسرت یک آغوش
نویسنده: سعیده زراعتکار
انتشارات: ستاره‌ها
تعداد صفحات: ١٨٣ صفحه

منبع خبر

طعم متفاوتی از خانه‌نشینی «حسرت یک آغوش» بیشتر بخوانید »

سادات لشکر فاطمیون در «فکه»

به گزارش مشرق، دویست و سومین شماره ماهنامه فکه منتشر شد.

در شماره ۲۰۳ ماهنامه فکه می خوانید:

– سادات لشکر فاطمیون، پرونده ویژه شهیدان مدافع حرم، سیدمجتبی و سیداسماعیل حسینی
– پروا ز جان نباشد، نیم‌نگاهی به زندگی شهید رحمت الله عالیشاهی
– قرار اول، گفت‌وگو با رزمنده جانباز احمد بولیوند
– ماهی ها گم نمی شوند، ویژه سالگرد عملیات بدر به روایت خادمین شهدا فدک

آثاری با عنوان:
سال جدید؛ نوید رهایی/ «فکه» ماندنی است/ حاج قاسم در ترازوی آمریکایی/ سخنی با نمایندگان راه‌یافته به مجلس

منبع خبر

سادات لشکر فاطمیون در «فکه» بیشتر بخوانید »