معرفی کتاب

«نمی‌توانم نگاهت کنم» کتابی درباره «حمزه سیدالشهدا»

به گزارش مشرق، پانزدهم شوال سالروز جنگ احد و شهادت حضرت حمزه عموی باوفا و والا مقام پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) است. به همین مناسبت انتشارات کتاب جمکران با هدف آشنایی بدیع و موثر نوجوانان با فرهنگ انتظار و معرفی الگوها و راهکارهای یاری امام زمان عجل‌الله‌ تعالی ‌فرجه مجموعه ۱۴ جلدی معرفی یاران پیامبر صل‌الله ‌علیه‌ و آله را در دست تولید دارد.

حمزه یکی از ۱۲ عموی پیامبر و جز اولین حامیان اسلام و شهید بی‌نظیر میان صحابه در غزوات است. وی تا قبل از اسلام به دین حضرت ابراهیم (س) بود، در اولین سال‌های بعثت به اسلام روی آورد و تا پایان عمر مدافع رسمی و جدی فرزند برادرش در مقابل قریش شد.
اولین سیدالشهدای اسلام، به جهت عظمت روحی و بزرگی اقداماتش به «شیرخدا و پیامبر» ملقب شده بود. ایشان متولد ۵۵ قبل بعثت بود و سرانجام در جنگ احد به شهادت رسید.

پیامبر در سوگ عموی بصیر خویش بسیار گریستند و اهل مدینه را توصیه به برپایی عزای ایشان کردند. حضرت زهرا (س) مستمر بر سر مدفن مبارک ایشان حاضر می‌شدند و تا پایان عمر خود، سوگوار عموی دلاور پیامبر خدا و حضرت علی علیه‌السلام بودند.

کتاب «نمی‌توانم نگاهت کنم» کتابی است در شرح زندگی و شخصیت جناب حمزه که برای مخاطب نوجوان نوشته و تصویرگری شده است. «مجید ملامحمدی» نویسنده کتاب و «اسماعیل چشرخ» تصویرگر آن است. «حمیده سلیمانی» نیز طراحی و گرافیک کتاب را به عهده دارد.

کتاب آشنایی با حضرت حمزه در ۴۷ صفحه از سوی انتشارات کتاب جمکران در آینده نزدیک به بازار کتاب ارائه خواهد شد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

.. زن جلو دوید و گفت: «ای حمزه کجایی؟ کاش بودی و می‌دیدی که ابوجهل چه سخنان زشتی به برادرزاده‌ات محمد (ص) گفت!»
حضرت حمزه (ع) سراپا خشم شد. صورتش سرخ بود و شقیقه‌هایش تندتند می‌زد. نگاه او به ابوجهل افتاد. با عجله به‌سمت او راه افتاد. چند نفر سرِ راهش ایستادند که از رفتنش جلوگیری کنند. آن‌ها را با عصبانیت کنار زد. ابوجهل ترسان و مضطرب به دنبال راه فرار می‌گشت. حضرت حمزه (ع) وقتی به او رسید، کمان از روی شانه خود برداشت. هرچه زور داشت به بازوان خود داد و آن را با شدت تمام بر سر ابوجهل کوبید. ابوجهل نقش بر زمین شد. سر او شکافته شده بود و خون زیادی از میان زخم آن بیرون می‌زد.

حضرت حمزه (ع) فریاد زد: «چگونه به خود اجازه داده‌ای به محمد (ص) ناسزا بگویی؟ با اینکه من در دین او هستم و همان حرف‌هایی را می‌گویم که او بر زبان می‌آورد. اگر عُرضه داری، آن ناسزاها را به من بگو!»

چند مرد که از طایفه ابوجهل بودند جلو آمدند تا به حضرت حمزه (ع) حمله کنند. ابوجهل با صـــدایی لرزان و گرفته به آن‌ها گفت: «او را رهـــا کنید. به خدا قسم مـــن به برادرزاده‌اش حـــرف‌های زشتی زدم.»

حضرت حمزه آن روز مسلمان شد. مشرکان به ترس و وحشت افتادند و پیامبر خدا دارای حامی و و مدافعی قوی گردید.

منبع: فارس منبع خبر

«نمی‌توانم نگاهت کنم» کتابی درباره «حمزه سیدالشهدا» بیشتر بخوانید »

معشوقه «آقا بهمن» در دام بسیجی‌ها + عکس

گروه جهاد و مقاومت مشرق – حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس که تا کنون حدود ۴۵ کتاب با موضوع تاریخ و دفاع مقدس نوشته است، این بار با تغییر نسبی جهت کاری اش به سراغ زندگی چند جاسوس رفته تا خودفروختگی شان را در یک کتاب مستقل، نمایش دهد.

داودآبادی در این کتاب، ۱۷ جاسوس را با نام های خودشان و در برخی موارد با نام مستعار معرفی کرده و پرونده شان را رو کرده است. جاسوس هایی که برخی شان را به اسم می شناسیم اما حتما اطلاعاتمان درباره آن ها کم است.

داودآبادی در کتاب ۲۸۴ صفحه ای اش تلاش کرده تصاویری از این جاسوسان را نیز به متن هایش الصاق کند تا هم کتابش خواندنی تر شود و هم شناخت مخاطب به بیشترین حد برسد.

چند معرفی کتاب دیگرهم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «طبس تا سنندج»؛ / ۸۰

درخواست اعزام فوری نیرو به سنندج!

چند دقیقه با کتاب «سه نیمه سیب»؛ / ۷۹

تکلیف شادی‌های خانم «شاد» چه شد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلم پرواز می خواهد»؛ / ۷۸

باران گلوله به آمبولانس پرستار اصفهانی

چند دقیقه با کتاب «ناآرام»؛ / ۷۷

شیطنت‌های طلبه مدرسه حاج آقا مجتهدی + عکس

چند دقیقه با کتاب «برای زین‌أب»؛ / ۷۶

سفارش تانک و تفنگ به «محمد بلباسی» + عکس

چند دقیقه با کتاب «از برف تا برف»؛ / ۷۵

شهید زین‌الدین اهل کدام کشور بود؟ +‌ عکس

چند دقیقه با کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛ / ۷۴

شهیدی که برای کار سراغ «آقای قرائتی» رفت + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده تخریب»؛ / ۷۳

کشیده‌ فرمانده به گوش جانباز اعصاب و روان + عکس

چند دقیقه با کتاب «ساده‌رنگ»؛ / ۷۲

چه کسی وصیت‌نامه شهید مهدی باکری را بالا پایین کرد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «فرمانده در سایه»؛ / ۷۱

کدام مترجم مذاکرات مقامات ایرانی را تغییر می‌داد؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «تا ابد با تو می مانم»؛ / ۷۰

خبر «اصغرآقا» را چگونه به «زیبا خانم» دادند؟!

چند دقیقه با کتاب «بلدچی»؛ / ۶۹

شایعه اعزام الاغ‌ها به میدان مین + عکس

چند دقیقه با کتاب «کابوس در بیداری»؛ / ۶۸

اهالی چه کشوری به حجاج ایرانی کمک کردند؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «راهی برای رفتن»؛ / ۶۷

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶

کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس

چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵

جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس

انتشارات شهید کاظمی این کتاب را به تازگی در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۳۵۰۰۰ تومان منتشر کرده است.

در بخشی از این کتاب با نام «مترجم آقای رئیس» می خوانیم:

سال ۱۳۶۸ که آتش جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی یک سالی خاموش شده بود، کشورهای غربی به خصوص آمریکا که برای شکست نخوردن عراق در برابر ایران، از هیچ کمکی فروگذار نکردند، دست به فعالیت های مخرب زدند.

استخدام جاسوس در مراکز حساس مملکتی و در سطوح مختلف، یکی از شیوه های نفوذ آمریکا در ایران بود که زمان جنگ شدت بیشتری یافته بود. افرادی که در دفتر شخصیت های سیاسی و نظامی کشور شاغل بودند، از اهداف مهم سازمان جاسوسی آمریکا سی.آی.ای بودند.

بهمن آقایی دیبا

با شکست منافقین در عملیات مرصاد، بدیهی بود که همچون گذشته به ترور کور و بی هدف و بمب گذاری در میان مردم بی گناه روی بیاورند. این شیوه ای بود که در طی هشت سال دفاع مقدس، هرگاه ارتش عراق شکست سختی از رزمندگان اسلام می خورد، منافقین مأموریت محوله از طرف صدام مبنی بر انتقام خونین از ملت ایران را انجام می دادند.

یکی از شب های سال ۱۳۶۸، در یکی از خیابان های شمال شهر تهران، تعدادی از نیروهای بسیجی پست بازرسی برپا کردند تا امنیت شهر را تأمین کنند. یک ماشین مدل بالا که راننده آن زنی تنها بود با سر و وضعی بسیار زننده، به پست بازرسی نزدیک شد. بسیجی ها جلوی او را گرفتند و درخواست مدارک شناسایی خودرو و شخص خودش را کردند. زن که ظاهرا حالت چندان عادی نداشت با عصبانیت به تهدید بسیجی ها پرداخت. این مسئله باعث شد تا اتومبیل او را در کناری متوقف کنند.

زن که وضعیت را این گونه دید، شروع کرد به تهدید و فحاشی و مدام می گفت: شما غلط می کنید جلوی من رو بگیرید. من میدم پدرتون رو دربیارن.

اعتماد به نفس زن از اینکه قدرت این را دارد تا با بسیجی ها برخورد کند، شک فرماندهان را برانگیخت. وقتی او را بازداشت کرده و به مقر بسیج بردند، زن با توپ پر گفت: «من آشنای مترجم خصوصی آقای … هستم. میدم پدر همه تون رو دربیاره.» مدعی شد که از آشنایان بهمن آقایی، مترجم خصوصی یکی از مسئولین رده اول مملکتی است. شماره تماس او را که داد، به وی اطلاع داده شد تا با مدارک و شناسایی به پایگاه بسیج بیاید و…

سرانجام مشخص شد خانم که کارمند سفارت سوئیس (حافظ منافع آمریکا) در ایران است، معشوقه بهمن آقایی است. خانم و آقایی دستگیر شده و به زندان اوین منتقل شدند. زن در اظهارات خود گفت: «من در سفارت سوئیس با بهمن آشنا شدم. او به استخدام سازمان جاسوسی سی.آی.ای درآمده بود و برای دادن اطلاعات به عوامل سیای آمریکا که در سفارت سوئیس مستقر بودند، زیاد به آنجا تردد می کرد. در همین رفت و آمدها رفیق شدیم.»

بهمن آقایی دیبا کارمند وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران بود که به عنوان کارشناس حقوقی انجام وظیفه می کرد. وی مترجم ویژه آقای … بود و در دیدارهای محرمانه او با سران و شخصیت های کشورهای خارجی حضور داشت. ظاهرا پس از حضور در جلسات فوق محرمانه، برای ارسال اطلاعات به نماینده سی.آی.ای در ایران در سفارت سوئیس مراجعه می کرد و از همین طریق به استخدام آنها درآمده و حقوق بالایی هم دریافت می کرد.

منبع خبر

معشوقه «آقا بهمن» در دام بسیجی‌ها + عکس بیشتر بخوانید »

«کاش برگردی»؛ اثر جدید نویسنده کتاب «یادت باشد»

به گزارش مشرق، زندگی نامه شهید مدافع حرم زکریا شیری با عنوان «کاش برگردی» مادرانه ترین کتاب مدافعان حرم، جدید ترین اثر نویسنده کتاب پرفروش یادت باشد می باشد که به زودی توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار می شود.

کتاب زندگی نامه شهید مدافع حرم زکریا شیری با عنوان «کاش برگردی» روایتی ناب و تازه از شهدای مظلوم دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبراست.

نویسنده این کتاب که قبلا با کتاب «یادت باشد» نگاهی عاشقانه به زندگی مدافعان حرم داشته است این بار در کتاب «کاش برگردی» در نگاهی تازه، داستان زندگی یکی از شهدای مدافع حرم را از زبان مادر شهید به روایت می نشیند و در صفحات مختلف نکات تربیتی یک زندگی ساده را با روایتی داستانی و جذاب تقدیم خوانندگان می کند.

«کاش برگردی» می تواند پاسخی هنرمندانه به بسیاری از سوالات در زمینه نحوه تربیت نسل غیور مدافعان حرم باشد.

این اثر به زودی توسط انتشارات شهیدکاظمی همزمان با نیمه ماه مبارک رمضان و جشن فرخنده میلاد با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) چاپ و روانه بازار نشر می شود.

همچنین پیش فروش این کتاب در قالب “پویش مطالعاتی دلتکانی” با جوایز میلیونی، از امروز آغاز و علاقه مندان جهت ثبت نام این کتاب با امضا و دست خط نویسنده و مادر شهید از طریق سایت رسمی انتشارات(nashreshahidkazemi.ir)، سایت پوسش مطالعاتی(deltekani.ir) و یا ارسال نام کتاب به سامانه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ می توانند کتاب را با تخفیف و شرایط ویژه تهیه نمایند.

منبع خبر

«کاش برگردی»؛ اثر جدید نویسنده کتاب «یادت باشد» بیشتر بخوانید »

«رنج مقدس» به جلد دومش رسید

به گزارش مشرق، انتشارات عهدمانا، جلد دوم کتاب پرفروش «رنج مقدس» نوشتۀ نرجس شکوریان‌فرد را منتشر کرد.

نرجس شکوریان‌فرد در ادامه کتاب پرفروشش «رنج مقدس»، این‌بار سراغ سوژه‌ فرعی داستان کتاب قبلی خود رفته است و داستان را از نگاه و کلام او شکل می‌دهد. کتاب «رنج مقدس» که در فهرست پرفروش‌ترین آثار داستانی دهه‌ ۹۰ قرار دارد، رمانی بر پایه سبک زندگی ایرانی‌اسلامی است که شخصیت‌هایش از همین جامعه امروزی ما بیرون آمده‌اند و می‌خواهند مخاطب را با نوعی از زندگی اجتماعی و فردی آشنا کنند که در آن رنج‌ها و آلام با آرمان‌ها و آرزوها شیرین می‌شوند. آرمان‌هایی که به زندگی انسان رنگ می‌دهند و رنج‌ها را آسان می‌کنند. اگر با «رنج مقدس»، ارتباط برقرار کرده‌اید و از نکات شیرین سبک زندگی ایرانی اسلامی آن بهره بردید، پیشنهاد می‌کنیم،«رنج مقدس۲» را از دست ندهید.

«مصطفی فاصله بین دو کلاس را تماس گرفت تا صدای لیلا را بشنود. از دیشب نخوابیده بود، جز دو تا نیم ساعت. نگران لیلا بود تا همین حالا که خاموشی موبایل لیلا نگران‌ترش کرد.

شماره خانه را گرفت و صدای گرفته مادر لیلا دل‌نگرانیش را بیشتر کرد.

مادر نمی‌دانست چه شده. چند باری بی‌ اختیار تا اتاق لیلا رفت و گوشی خرد شده را دید و برگشت. مانده بود چه کند. دلش نمی‌ خواست در این‌ همه گرفتاری تماس بگیرد با همسرش. او مأموریت بود و از تلفن پریشب شیرین نگران شده بود و برای اولین بار هم بیش از پنج بار تماس گرفته بود و جویای احوال لیلا شده بود.

مادر چشمانش را بست و برای چند لحظه توسل کرد. یک عقل کامل‌تری باید او را از میان این گرداب بیرون می‌کشید. قایق زندگی لیلا میان گرداب افتاده بود و کار یک بزرگ‌تر بود.»

انتشارات عهدمانا «رنج مقدس۲» را در ۲۱۰ صفحه رقعی و با قیمت ۲۶هزار تومان راهی بازار نشر کرده است.

منبع خبر

«رنج مقدس» به جلد دومش رسید بیشتر بخوانید »

خاطرات سرباز نگهبان دکترشریعتی در ساواک + عکس

به گزارش مشرق، کتاب «رنج پنهان عشق» خاطرات خودنوشت علی اوسط تنهایی سرباز نگهبان کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک که شامل خاطراتی از درون بازداشتگاه‌های ساواک و زندان و شکنجه چهره‌های مشهور سیاسی همچون دکتر علی شریعتی، عزت شاهی و…است، منتشر شد.

علی اوسط تنهایی سرباز نگهبان کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک، کتاب خود را با یک ‌تقدیم عجیب شروع کرده است: تقدیم به تو که هرگز این کتاب را نخواهی خواند!

او در مقدمه کوتاهی که بر این‌اثر نگاشته، عنوان کرده که این ‌خاطرات طی ۴۰ سال گذشته همواره در ذهن او مرور و تکرار شده است. اوسط تنهایی در این‌مقدمه نوشته است: «نوشته‌هایی که پیش روی شماست یک داستان نیست واقعیتی است انکار ناپذیر از آن سال‌های خاک و خون و اختناق دهه ۱۳۵۰ که چگونه جوانان پاک و مبارز این مرز و بوم به جرم عدالت‌خواهی در تپه‌های اوین و مدیان تیر چیتگر به جوخه‌های اعدام سپرده شدند و یا در سلول‌ها زیر شکنجه کشته شدند.»
راوی خاطرات در مقدمه خود از این‌ماجرا نیز خبر می‌دهد که داستانی عاشقانه در نهایت او را به این‌ سمت کشانده که این ‌خاطرات را از کتابخانه خود خارج کند و این‌ میان اظهارنظر دلگرم ‌کننده هدایت‌الله بهبودی درباره این‌یادداشت‌ها نیز خالی از اثر نبوده است.
این‌کتاب با مرور خاطرات اوسط تنهایی، بخش مهمی از حوادث سیاسی دهه ۱۳۵۰ را مرور می‌کند؛ خاطراتی که بخش اعظم آن از زاویه دید زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری بازگو می‌شود.
از مهمترین این‌رویدادها می‌توان به ماجرای ترور سرتیپ سعید طاهری، اعدام مهدی رضایی، حضور علی شریعتی در زندان کمیته، جاسوسی از سلول وی، مقاومت‌های عزت‌شاهی در زندان و دستگیری وحید افراخته اشاره کرد.
همچنین این‌کتاب گزارشی از زندگی و زیست زندانیان سیاسی آن‌سال‌ها و نیز نحوه مواجهه، بازجویی و نگاهداری از آنان را ارائه می‌کند.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«گشتی‌های ساواک در تابستان ۱۳۵۴ فردی را دستگیر کردند که نام مستعارش «وحید افراخته» بود. دستگیری او برای ساواک بسیار خوش یُمن و پربار بود. وقتی او را با چشمان بسته وارد کمیته مشترک ضدخرابکاری کردند همه بازجوها متهمین خود را به داخل بندها فرستادند و شتابان به دور او جمع شدند. دقایقی بعد رؤسای سازمان اطلاعات و امنیت کشور نیز یکی پس از دیگری سر رسیدند. به قول معروف از خوشحالی با دُمشان گردو می‌شکستند! ساعتی نگذشته بود که سر متهم کلاه کاسکتی گذاشتند و از نرد ه‌های تراس آویزان کردند؛ چند ضربه کابل بیشتر به او نزده بودند که دست و پایش را باز کرده، پایین آورده، به اتاق یکی از بازجوها بردند و در را از پشت بستند.
نمی‌دانم در آن اتاق چه گذشت؛ و چه عهدوپیمان اخوتی بین وحید افراخته و ساواک بسته شد که وقتی بار دیگر او را از نرده‌ها آویختند، به‌جای اینکه کابل را به پاهای او بزنند، به نرده‌های آهنی می‌کوفتند و او هم با تمام توانش فریاد می‌کشید و آه و ناله سر می‌داد، به طوری که صدایش به داخل بندها می‌رسید. زندانیان خیال می‌کردند وحید افراخته زیر شکنجه در حال مقاومت است! حسینی شکنجه‌گر با هر ضربه کابلی که به نرده میزد، با صدای بلند خطاب به او می‌گفت: «پدرسوخته حرف بزن وگرنه می‌کُشمت!» ساعتی از این سیاه‌بازی نگذشته بود که دست و پای او را باز کردند و کلاه کاسکت را از سرش برداشتند و او را در اتاق منوچهری بازجو پشت میزی نشاندند.»

برای تهیه این کتاب با تخفیف ویژه ٢٠ درصد و ارسال رایگان، به سایت سورهٔ مهر (www.sooremehr.ir) مراجعه فرمایید.

منبع خبر

خاطرات سرباز نگهبان دکترشریعتی در ساواک + عکس بیشتر بخوانید »