اینستا مجاهدت

پست های مجاهدت اینستاگرام

پور علی اسلامی ایران…


پور

علی

اسلامی ایران

 



منبع

golyas858@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

پور علی اسلامی ایران… بیشتر بخوانید »

شهادتت مبارک سردار عشق .یقین دارم که ظهور نزدیک است سخت…


شهادتت مبارک سردار عشق .یقین دارم که ظهور نزدیک است سخت



منبع

seifollah_damirchi@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

شهادتت مبارک سردار عشق .یقین دارم که ظهور نزدیک است سخت… بیشتر بخوانید »

در پیامی درگذشتِ علی شمقدری را تسلیت گفتند رهبرنقلاب: با تأثر فراوان اطلاع یافتم که دوس…


در پیامی درگذشتِ علی شمقدری را تسلیت گفتند

?رهبرنقلاب: با تأثر فراوان اطلاع یافتم که دوست و همراه قدیمی، مرد مؤمن و انقلابی و متشرع، و برادر شهید، مرحوم آقای حاج علی آقای رحمة الله علیه دارفانی را وداع کرده است.
?اینجانب در بیش از نیم قرن آشنائی با این بردار با ایمان و پرتلاش، همواره او را در حق، به پایداری و غیرت و و وفا شناخته‌ و از او جز نیکی و ندیده‌ام، رحمت و خدا بر او باد



منبع

sedayejoya.ir@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

در پیامی درگذشتِ علی شمقدری را تسلیت گفتند رهبرنقلاب: با تأثر فراوان اطلاع یافتم که دوس… بیشتر بخوانید »

‏با تأثر فراوان اطلاع یافتم که دوست و همراه قدیمی، مرد مؤمن و انقلابی و متشرع، پدر و برادر…


‏با تأثر فراوان اطلاع یافتم که دوست و همراه قدیمی، مرد مؤمن و انقلابی و متشرع، پدر و برادر شهید، مرحوم آقای حاج علی آقای دارفانی را وداع کرده است. در بیش از نیم قرن آشنائی، همواره او را در جبهه‌ی حق، به پایداری و غیرت و صدق و وفا شناخته‌ و از او جز نیکی و ندیده‌ام.



منبع

roshanbashim@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

‏با تأثر فراوان اطلاع یافتم که دوست و همراه قدیمی، مرد مؤمن و انقلابی و متشرع، پدر و برادر… بیشتر بخوانید »

روایت بسیار جالب از پشتیبانی و ها، در 《یک بار تعدادی کنسرو توی خورجین گذاشتم و با…


?️روایت بسیار جالب از پشتیبانی و ها، در

《یک بار تعدادی کنسرو توی خورجین گذاشتم و باید برای نیروهای خط درگیری می بردم. حیوان درشت بود و جثه من کوچک. طنابی بزرگی داشت که دو لایه دستم می گرفتم. سر جوی آب که رسیدیم قاطر رم کرد و خورجین و کنسروها افتاد توی آب?! می خواستم افسارش را بگیرم که طناب به پایم گیر کرد و حیوان سریع راه افتاد. مثل فیلم های سرخ پوستی! روی زمین افتاده بودم و باطناب کشیده می شدم. هرکاری کردم که پایم را از لای طناب در آورم نمی شد?.
یک لحظه پای دیگرم به قلوه سنگی گیر کرد و بین دو تا پایم باز شد. دیگه روز بد نبینی! ولی نمی دانم چی شد که قاطر ایستاد، و گرنه… . آخرش هم تا یک هفته داد وفریادم به آسمون بود! خیلی دردم اومد?. پا را از طناب در آوردم و شروع کردم هرچی بلد بودم نثار قاطر کردم! گریه ام گرفت.
بعد دیدم حیوان هم شروع کرد به گریه کردن. حالا من گریه کن و اون گریه کن?!
من از درد گریه میکردم؛ ولی قاطر عرفانی شده بود! از آن به بعد رام شد.
گفتم:اگه می دونستم با گریه رام می شی، همون اول یه گالون برات گریه کرده بودم که مرا به این روز نندازی?!》

گردآوری:سید مجتبی خیام الحسینی
باز آفرینی:مهدی صدیقی

@setareganederakhshaan



منبع

sayed.hamed.abtahii@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

روایت بسیار جالب از پشتیبانی و ها، در 《یک بار تعدادی کنسرو توی خورجین گذاشتم و با… بیشتر بخوانید »