حاج اسکندر برزگر پدر سردارن شهید شاپور و علیرضا برزگر دار فانی را وداع گفت و به دیدار فرزندان شهیدش رفت.
به گزارش مشرق، حاج اسکندر برزگر پدر سردارن شهید شاپور و علیرضا برزگر دعوت حق را لبیک، گفت و به دیدار فرزندان شهیدش رفت.
گفتنی است مراسم تشییع و تدوفین پیکر مرحوم حاج اسکندر برزگر صبح روز سه شنبه مورخ ۹۸/۱۱/۰۸ ساعت ۱۱ از مقابل مسجد معجز اردبیل به سمت آرمستان غریبان برگزار و و در کنار فرزندان شهیدش آرام خواهد گرفت.
مراسم لیله الدفن مرحوم برزگر در روز سه شنبه ۹۸/۱۱/۰۸ بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار و مراسم سومین روز درگذشت آنمرحوم همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) در روز چهارنشبه ۹۸/۱۱/۰۹ در مسجد معجز اردبیل از ساعت ۱۴ الی ۱۶ منعقد میگردد. سردار شهید شاپور برزگر به تاریخ ۲۹ آبان سال ۶۲ در منطقه پنجوین در عملیات والفجر ۴ شرکت کرد. در این عملیات، هماهنگ کننده محورهای عملیاتی بود.
منطقه عملیات کوهستانی بود و تعدادی از واحدهای لشکر در محاصره دشمن قرار گرفته بودند واز عقبه درخواست نیروی کمکی کردند. دو گروهان به آنها ملحق شد. یک گروهان توسط برزگر و یک گروهان توسط مصطفی اکبری، هدایت و رهبری میشد و مقدر بود که او زنده بماند تادر عملیات بعدی نیز حضور یابد تا این که در مرحله سوم عملیات والفجر ۴ و در ارتفاعات شیخ گزنیشین در سمت مسئول محور لشکر ۳۱ عاشورا در خاک عراق (پنجوین) به تاریخ ۱۳/۸/۱۳۶۲ در اثر تیر دوشکا و اصابت ترکش به پشت به شهادت رسید.
کتاب «جوانان اهواز زندهاند» جلد اول از کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار احمد غلامپور است. این کتاب از ۱۵ گفتگو تشکیلشده که شامل سه دوره از زندگی سردار غلامپور میشود.
به گزارش مشرق، کتاب «جوانان اهواز زندهاند» جلد اول از کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار احمد غلامپور است. این کتاب از ۱۵ گفتگو تشکیلشده که شامل سه دوره از زندگی سردار غلامپور میشود: دوره کودکی تا انقلاب اسلامی، دوره پس از انقلاب اسلامی تا وقوع جنگ تحمیلی و دوره هجوم ارتش عراق تا آزادسازی خرمشهر. اولین جلسه گفتگو با سردار غلامپور در ۲۷ مرداد سال ۱۳۸۸ در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزارشده است.
قابلذکر است؛ سردار احمد غلامپور در سال ۱۳۳۵ در خانوادهای پرجمعیت در جنوب اهواز به دنیا آمد و در دوران کودکی و نوجوانی علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشت. او در دوران دبیرستان با مسائل اعتقادی و سیاسی آشنا شد و دوستی و معاشرت با افرادی که در مسجد فعالیت میکردند، وی را به عرصۀ مبارزه سوق داد. غلامپور پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و با شروع جنگ تحمیلی، به محور سوسنگرد رفت و مسئولیت عملیات را برعهده گرفت. او در دورۀ مقاومت در برابر تجاوز ارتش عراق و عملیاتهای سال اول جنگ، حضوری فعال و مؤثر در جبههها داشت. وی بعد از مدتی به اهواز فراخوانده شد و در پایگاه منتظران شهادت (گلف) در کنار فرماندهان اصلی جنگ ازجمله رحیم صفوی، غلامعلی رشید و حسن باقری قرار گرفت و تجربهها و توانمندیهایش افزایش یافت.
در عملیات فتح المبین، او جانشین مجید بقایی در قرارگاه فجر بود و همزمان با این عملیات، مسئولیت آمادهسازی منطقه عملیاتی بیتالمقدس (عملیات آزادسازی خرمشهر) را نیز بر عهده گرفت. وی سپس با دستور محسن رضایی، فرماندهی قرارگاه قدس را در عملیاتهای بیتالمقدس و رمضان بر عهده داشت.
مجید مختاری برگزارکننده جلسات گفتوگو است که خود از راویان دوران دفاع مقدس است. وی در هر گفتگو با اشاره به اسناد و مدارک و گزارشهای موجود در دفاتر راوی، سؤالاتی را از سردار غلامپور پرسیده است و سعی کرده تا مسائل و اتفاقات را با طرح سؤالات و پاسخ توسط راوی برای مخاطب روشن و تبیین کند.
متن کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت احمد غلامپور بهطور سلیس و روان است و با مطالعه کتاب، وقایع مطرحشده در ذهن مخاطب به تصویر کشیده میشود. قرار گرفتن چکیده مطالب در ابتدای هر فصل از ویژگیهای کتاب تاریخ شفاهی سردار غلامپور است بهطوریکه خواننده با آنچه قرار است بخواند آگاه میشود. همچنین در پایان هر فصل ضمیمههای مربوط به آن نیز آورده شده است.
برای دسترسی آسان مخاطبان در پایان کتاب نمایه تعبیهشده است. در جایجای کتاب بهمنظور مستند محور بودن آن، تصاویر و اسنادی که به آنها در متن اشارهشده به نمایش گذاشتهشده است.
کتاب تاریخ شفاهی سردار غلامپور مشتمل بر ۳۸۶ صفحه است و توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال ۱۳۹۸ منتشر و با قیمت ۳۵ هزار تومان روانه بازار شده است.
وجهتسمیه عنوان کتاب یعنی «جوانان اهواز زندهاند» را میتوان در قسمتی از کتاب دید که میخوانیم: «لشکر ۹ عراق روز نهم جنگ به حمیدیه در ۱۵ کیلومتری اهواز رسید. این لشکر اگر موفق میشد از حمیدیه بگذرد، بعد از الحاق با لشکر ۵ وارد اهواز میشد و شهر سقوط میکرد. آیتالله بهشتی با گزارشی که از شمخانی و دیگران گرفته بود، متوجه شده بود که اهواز بهزودی سقوط خواهد کرد. ایشان پیش امام رفته و گفته بود بچهها نگران سقوط اهوازند. امام پاسخ داده بودند که «مگر جوانان اهواز مردهاند؟» این پیام که از طریق شمخانی به بچهها رسید، خون همه را به جوش آورد و عدهای از جوانان اهواز به فرماندهی غیور اصلی رفتند و به عراقیها شبیخون زدند و آنها را دهها کیلومتر عقب راندند.»
ما دو نفر از بهترین و باتجربهترین نیروهای اطلاعاتی لشکر را مأمور کردیم تا به همراه دو نفر از نیروهای اطلاعاتی لشکر نصر به آن طرف اروند بروند و خطوط دشمن را شناسایی کنند.
به گزارش مشرق، برای انجام عملیات والفجر ۸ در بهمن ماه ۱۳۶۴، تدارک گستردهای صورت گرفته بود. ماهها عملیات شناسایی، مهندسی و رعایت دقیق اصول حفاظتی، بخشی از مقدماتی بود که نهایتاً منجر به عبور شگفتانگیز نیروهای ایرانی از رودخانه عریض و وحشی اروند شد. در این بین لشکر ۱۴ امام حسین (ع) تا چند روز منتهی به شروع عملیات، جزو لشکرهای خطشکن بود. آنطور که محسن رضایی بعدها تعریف کرده است، به جهت قانع نشدن فرماندهان دو لشکر ۸ نجف و ۱۴ امام حسین (ع) از طرح عملیات والفجر ۸، ابتدا قرار شد این دو لشکر جزو نیروهای خطشکن نباشند و در ادامه عملیات وارد عمل شوند، اما یک هفته مانده به شروع عملیات، فرماندهان هر دو لشکر با اصرار میخواهند خطی به آنها واگذار شود تا به عنوان یگانهای خطشکن وارد عمل شوند. گفتوگوی ما با سردار سیداحمد موسوی مسئول اطلاعات-عملیات لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بر آن است تا مروری به نحوه عملکرد لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در عملیات والفجر ۸ داشته باشد.
نام لشکر امام حسین (ع) در ابتدا به عنوان یگان خطشکن عملیات والفجر ۸ مطرح نبود؛ چه اتفاقی افتاد که قرار شد شما هم در خطشکنی ورود کنید؟ لشکر ۱۴ از ابتدای تشکیلش تقریباً در تمامی عملیاتها جزو لشکرهای خطشکن بود. وقتی هم که قرار شد خودمان را برای والفجر ۸ آماده کنیم، مثل دیگر لشکرها یک گردان غواصی آموزش دادیم و آماده عملیات شدیم. اما چند روز مانده به شروع والفجر ۸، با ابلاغ نوع مأموریت متوجه شدیم قرار نیست این بار خطشکن باشیم. ما باید در ادامه لشکر نصر وارد عمل میشدیم و در مراحل بعدی عملیات ورود میکردیم. با طرح این موضوع، بین بچهها ناراحتی پیش آمد. شهید خرازی جلسهای را در شورای فرماندهی لشکر ۱۴ برگزار کرد که آنجا همه بچهها ناراحتیشان را اعلام کردند. چون ما همیشه خطشکن بودیم، حرفمان این بود که حالا چرا نباید خطشکنی کنیم. ما هم گردان غواص داشتیم و از قبل خودمان را آماده عملیات کرده بودیم. شهید خرازی هم با ما همنظر بود. همان ایام جلسهای در آبادان با حضور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه و چند فرمانده لشکر برگزار شد. آنجا اعلام کردیم میخواهیم خطشکن باشیم و به این ترتیب یک محور در اختیار لشکر ۱۴ قرار گرفت.
جلسه آبادان چند وقت قبل از عملیات بود؟ در آنجا چه اتفاقی افتاد؟ شاید یک هفته مانده به شروع عملیات بود. از لشکر ما غیر از خود حاج حسین، تعدادی از اعضای شورای فرماندهی لشکر مثل مسئول اطلاعات-عملیات، مهندسی لشکر و چند فرمانده گردان دعوت شده بودند. به مقر آبادان رفتیم و آنجا دیدیم خود آقای رضایی و چند فرمانده لشکر مثل حاج باقر قالیباف فرمانده لشکر نصر و مسئولان لشکر ۳۱ عاشورا و نفرات دیگری هستند. این دو لشکر قرار بود در جناح چپ و راست لشکر ما وارد عمل شوند. در حین جلسه ابراز ناراحتی کردیم که چرا نباید خطشکن باشیم. سپس دو لشکر دیگر هم نظراتشان را گفتند و عملکرد و مانور پیش از عملیات را اعلام کردند. اینطور احساس شد که لشکر نصر در یک محور آمادگی کامل ندارد. قرار شد همین محور را به ما بدهند و لشکر ما در همان شب اول عملیات به عنوان یگان خطشکن وارد عمل شود.
کدام محور به شما واگذار شد؟ در آن یک هفته چطور خودتان را آماده کردید؟ ما باید از سمت راست اسکله چهارچراغ عراق وارد عمل میشدیم و خودمان را به جاده آسفالته البحار- فاو میرساندیم. محور ما همجوار با لشکر عاشورا بود. همانطور که شما هم گفتید، زمان کمی به عملیات باقی مانده بود و باید سریع خودمان را آماده میکردیم. ابتدا قرار بود برای رسیدن به اروند از جاده بچههای لشکر نصر استفاده کنیم، اما بعد لشکر تصمیم گرفت خودش یک جاده احداث کند. برای این کار باید شبانهروز کار میکردیم. یک جاده باریک و خاکی بین نخلها بود که بچههای مهندسی ما طی چهار شبانهروز این جاده را پهن کردند، شنریزی کردند و در کمترین زمان آن را تبدیل به یک جاده عریض دو طرفه کردند. همزمان باید اسکله و قایقها و انتقال ادوات و کارهایی از این دست انجام میگرفت که واقعاً در آن یک هفته منتهی به عملیات بچهها شبانهروز و بدون وقفه کار کردند تا توانستند مقدمات ورود لشکر در شب اول عملیات را آماده کنند.
از بابت شناسایی خطوط دشمن مشکلی نداشتید؟ شما که مسئول اطلاعات-عملیات لشکر بودید در این خصوص چه کاری انجام دادید؟ ما دو نفر از بهترین و باتجربهترین نیروهای اطلاعاتی لشکر را مأمور کردیم تا به همراه دو نفر از نیروهای اطلاعاتی لشکر نصر به آن طرف اروند بروند و خطوط دشمن را شناسایی کنند. این دو نفر دو شب قبل از عملیات رفتند و خطی را که باید وارد عمل میشدیم شناسایی کردند و سپس در شب عملیات غواصهای لشکر را راهنمایی کردند.
یعنی فقط با یکبار شناسایی توانستند غواصهای لشکر را در شب عملیات راهنمایی کنند؟ بله؛ این دو نفر از نیروهای باتجربه اطلاعات-عملیات لشکر بودند و یکبار شناسایی برایشان کافی بود.
این دو نفر چه کسانی بودند؟ یکیشان شهید جمال اصفهانیان بود و آن یکی آقای علی حجازی. اصفهانیان روز دوم عملیات در فاو به شهادت رسید. ایشان از رزمندههای باسابقه و نیروهای کاربلد لشکر ۱۴ بود. از مقطع سوسنگرد در اوایل جنگ وارد جبههها شده بود. از سال ۶۲ هم نیروی اطلاعات-عملیات شد و کارش را خوب بلد بود. جمال رزمندهای متدین، خوشاخلاق و باصفا بود. به خاطر تبحری که داشت، در اغلب عملیاتهای شناسایی از ایشان استفاده میکردیم. با تجربیاتی که داشت در حد مسئول محور بود. در بحث غواصی هم جزو اولین نفرات به شمال کشور رفت تا آموزش ببیند. از عملیات بدر غواص بود و در والفجر ۸ هم فرماندهی یکی از گروهانهای غواصی را برعهده داشت.
لشکر ۱۴ در شب عملیات چه تعداد نیرو وارد عمل کرد؟ در مرحله اول باید یک گروهان غواص وارد عمل میشد و سپس گروهان دوم غواص پشتبند آنها وارد ساحل دشمن میشدند. بعد هم باید یک گردان آبی- خاکی به عنوان موج دوم به عملیات ورود میکرد. درواقع ما برای شب عملیات دو گردان را وارد عمل کردیم. اینها باید خط دشمن را میشکستند و به جاده البحار میرسیدند.
خود شما چه زمانی به ساحل دشمن رفتید؟ اوضاع آنجا چطور بود؟ با وجود زمان کمی که داشتید، نیروهای لشکر ۱۴ چه عملکردی در خطشکنی داشتند؟ من به همراه گردان آبی- خاکی که بعد از غواصها وارد عمل میشدند، به آن سوی اروند رفتم. بچههای غواص و نیروهای خطشکن ما بدون اطلاع سربازهای عراقی خودشان را به سنگرهای آنها رسانده بودند و درگیری اولیه رخ داده بود. بعد که باقیمانده نیروهای دشمن یا فرار کرده بودند یا مخفی شده بودند، بچهها در همان ساعات اولیه خودشان را به جاده البحار رسانده بودند. میتوانم بگویم ما زودتر از دو لشکر ۳۱ عاشورا و لشکر نصر خودمان را به هدف مورد نظر رسانده بودیم. واقعاً بچهها خوب عمل کرده بودند. البته هوا که روشن شد، سر و کله هواپیماهای دشمن پیدا شد و همزمان توپخانهشان هم کار کرد. در اولین حمله هوایی جنگندههای بعثی، حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر از بچههای غواص به شهادت رسیدند، اما درکل درگیریها به نفع ما بود و توانستیم روی جاده تثبیت شویم.
اهمیت حفظ این جاده چه بود؟ در منطقه عملیاتی دو جاده مهم بود که به موازات هم قرار داشتند. یکی همین جاده البحار و دیگری جادهای که از بصره به فاو میرفت. این دو جاده هرچه به فاو نزدیکتر میشدند فاصلهشان کم میشد. تا جایی که در بندر فاو به همدیگر میرسیدند. جایی که ما مستقر شده بودیم، تا جاده بصره حدود دو کیلومتر فاصله داشت. همان روز اول دیدیم اتوبوسهای حامل سربازان دشمن که به طرف فاو میرفتند روی جاده بصره- فاو ظاهر شدند. به طرف اتوبوس شلیک کردیم و نیروهایش از آن پیاده شدند و پا به فرار گذاشتند. بعد سر و کله تانکهایشان روی جاده پیدا شد که آنها را هم زدیم. اگر اینها میتوانستند به راهشان ادامه بدهند و به سمت فاو بروند، کار برای نیروهایی خودی که آنجا درگیر شده بودند سختتر میشد. به همین خاطر وقتی ما آنها را میزدیم، تانکهای عراقی به طرف ما میآمدند و سعی میکردند ما را از بین ببرند. درواقع حضور ما در حرکت نیروهای دشمن روی جاده بصره به فاو اخلال ایجاد میکرد.
شدت درگیریهای والفجر ۸ بین رزمندههای حاضر در آن زبانزد است. شما هم با چنین صحنههایی روبهرو شدید؟ واقعاً شدت درگیریها در این عملیات مثالزدنی است. ما در همان جاده البحار چندین شبانهروز با پاتکهای پیدرپی تانکهای دشمن روبهرو شدیم. بعد چهار مرحله عملیات کردیم تا به سمت کارخانه نمک برویم. بعد هم رفتیم خط امالقصر و چندین روز آنجا درگیر بودیم. بعد دوباره در کارخانه نمک تا نزدیکیهای عید درگیر بودیم. اینطور بگویم که هر روز در فاو یک عملیات داشتیم.
پس در تعاقب عملیات دیگر گردانهای لشکر ۱۴ هم وارد عمل شدند؟ بله؛ آن دو گردان که عرض کردم، شب اول عملیات وارد عمل شدند. بعد که خط دشمن شکسته شد و به جاده البحار رسیدیم، تازه کار شروع شده بود. والفجر ۸ یکی از طولانیترین عملیاتهای دفاع مقدس از حیث روزهای انجام بود. حدود ۷۰ روز طول کشید. دیگر گردانها و یگانهای لشکر در مراحل بعدی وارد عمل شدند و شهدا و جانبازان زیادی هم در این عملیات تقدیم کردیم. از فرمانده گروهان گرفته تا فرمانده گردان و مسئول محور و…
کدام مرحله از عملیات برای شما خاطرهانگیز است؟ همه مراحلش خاطرات خاص خودش را دارد؛ کلا والفجر ۸ یک عملیات خاص و منحصربهفرد بود؛ اما در یک مقطع که قرار شد به سمت کارخانه نمک برویم و آنجا را در اختیار بگیریم، صحنههای واقعاً خاصی رقم خورد. برای این منظور گردان حضرت ابوالفضل (ع) از لشکر ۱۴ مأموریت داشت و از طرف دیگر هم قرار بود یک گردان از لشکر علی بن ابیطالب (ع) از امالقصر بیاید و یک گردان هم از لشکر نجف از خود جاده فاو- بصره وارد عمل شود. گردان ما رفت به کارخانه نمک رسید و با تیپ ساحلی- مرزی دشمن درگیر شد. تلفات زیادی هم از دشمن گرفت و مردانه جنگید. اما تا صبح راه فاو- بصره باز نشد. یک جاده در وسط این سهراهی بود که باز نشد. یک تیپ دیگر از نیروهای ساحلی- مرزی دشمن در آن طرف بود که مقاومت میکرد و باعث میشد الحاق بین گردان ما و دیگر نیروها ایجاد نشود. خلاصه سهراهی باز نشد و ما در محاصره قرارگرفتیم. در آن شرایط بچهها ایستادگی کردند و رشادتها نشان دادند. الان فیلم بخشی از آن درگیریها وجود دارد و نشان میدهد که رزمندگان لشکر چطور آرپیجی به دست به مصاف تانکهای دشمن میروند و آنها را شکار میکنند. در سهراه کارخانه نمک تا آنجا که میشد مقاومت کردیم و تا یکی دو ساعت قبل از ظهر هم آنجا بودیم، ولی، چون راه تدارکات وجود نداشت و در محاصره قرار داشتیم، مجبور شدیم به عقب برگردیم. فرمانده محور شهید علی قوچانی در همان سهراهی کارخانه نمک شهید شد. در این ماجرا خود شهید خرازی هم آمده بود و یک لحظات و صحنههای عجیبی رقم خورد که نظیرش را کمتر دیده بودیم. بچهها در درگیری با گارد مرزی عراق تلفات زیادی به آنها وارد کردند. هرچند درنهایت مجبور شدیم عقبنشینی کنیم، ولی آن روز یک روز حساس و ماندگار بود. شب بعد دوباره حمله کردیم و این بار جاده فاو- بصره باز شد و نهایتاً خط ما به کارخانه نمک رسید و تثبیت شد. ما هر شب در فاو یک عملیات داشتیم.
از جنگ، اسناد و مدارک مهمی به یادگار نگه داشته ام، که اگر مجالی بود به مرور آنها را منتشر خواهم کرد.
به گزارش مشرق، حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در صفحه شخصی خود در اینستاگرامش نوشت: از جنگ، اسناد و مدارک مهمی به یادگار نگه داشته ام، که اگر مجالی بود به مرور آنها را منتشر خواهم کرد.
اولین نمونه آن، برای خودم بسیار جالب و جذاب بود و هست: برگه نگهبانی برگه اول: متعلق به خود من است کهدر سه راه مرگ شلمچه، برگه ای از دفتر مشقی که یکی از بچه های تبلیغات با خود داشت، کندم و آن را نوشتم.
یک طرف برگه، اسامی دیده بان های روز چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۶۵ (۲۸ ژانویه ۱۹۸۷) را نوشتم.
طرف دیگر، اسامی نگهبانان و پاسبخش های ۴ سنگر خط، از ساعت ۶ و نیم غروب تا ۶ و نیم صبح ۹ بهمن ۱۳۶۵ است. از آن اسامی، طی روزهای بعد: سیدمحمد هاتف، محمد شبان، احمد بوجاریان، مهدی چگینی، سلیمان ولیان، محسن کردستانی به شهادت رسیدند.
برگه دوم: متعلق به سرباز عراقی "مهدی حسن علی" از گروهان ششم است که اسامی ۵ سنگر نگهبانی در خط مقدمشان برای روز جمعه ۲۱/۸/۱۹۸۷ (۳۰ مرداد ۱۳۶۶) را نوشته است. پشت برگه هم دیده بانهای روز را مشخص کرده نوشته است.
حمید داودآبادی ۳۳ سال پس از وداع خونین با دوستان شهید در سه راه مرگ شلمچه ۷ بهمن ۱۳۹۸