اخبار

سبزه هفت سین را به نیت شهادت گره زد و شهید شد + عکس

گروه جهاد و مقاومت مشرق – بر روی دیوار نویس ها، بنرها، وصیت شهدا و حتی یادواره ها و مراسم هایی که برای شهدا گرفته می شود همیشه شنیده ایم و خوانده ایم که می گویند: شهادت لباس تک‌ سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز می‌کنی، مطمئن باش.

وقتی سبک زندگی شهدا را ریز به ریز بررسی می کنیم با جزئیاتی رو به رو می شویم که بیشتر به این جمله پی می بریم که شهید خودش را اندازه ی این لباس تک سایز کرده است.

امروز پای صحبت های خانم مرضیه امیدوار همسر شهید رضا شجاع نشسته ایم و ایشان از روزهای ابتدای زندگی شان تا آخرین روزهای زندگی با همسرش برای ما صحبت کرده است. همسر شهید ادامه دهنده ی راه شهید بوده و در لباس نیروی انتظامی در حال خدمت است. و تک فرزندشان هم می خواهد راه پدر را پیش ببرد و یک افر جوان در نیروی انتظامی شود.

مشرق: خانم امیدوار لطفا شهید را معرفی بفرمایید؟

همسر شهید: آقا رضا متولد ۱/۱/ ۱۳۶۲ بود. لیسانس حقوق، هجده سال سابقه‌ی کار در نیروی انتظامی داشت؛ و در ساعت ده صبح دوشنبه ۶/۲۷/ ۱۳۹۶ در استان سیستان و بلوچستان، نیک شهر، بخش بنت به یک ماشین حمل مواد مخدر مشکوک می‌شوند و تیراندازی بین آن‌ها و ماشینی که مشکوک بودند اتفاق می‌افتد و آقا رضا تیر می‌خورد. تا ساعت یک ظهر خون‌ریزی شدید داشتند و بر اثر همان خون‌ریزی به شهادت رسیدند.

مشرق: لطفاً از نحوه‌ی آشنایی و ابتدای زندگی مشترکتان برایمان بگویید.

همسر شهید: من و آقا رضا با هم دختردایی و پسرعمه بودیم. آقا رضا من را به خانواده‌اش پیشنهاد می‌دهند و آن‌ها هم به خواستگاری من آمدند. پدرم آقا رضا را خیلی قبول داشت. با اینکه آن زمان که به خواستگاری من آمد کم سن و سال بود اما بسیار منطقی و درک درستی نسبت به مسائل اطرافش داشت. پدرم اصلاً برای ازدواج ما سخت‌گیری نکرد. همه چیز به خوبی و خوشی بدون ذره‌ای تجملات یا ریخت‌وپاش‌هایی که در زمان ما بود برگزار شد. شهریور سال هشتادویک عقد کردیم و سال هشتادودو وقتی من چهارده ساله و آقا رضا نوزده ساله بود سر خانه و زندگی مان رفتیم. در ابتدای زندگی مشترکمان همراه با خانواده‌ی عمه‌ام در خراسان شمالی شهرستان شیروان زندگی‌مان را شروع کردیم. ناگفته نماند من آن زمان که زندگی‌ام را با آقا رضا شروع کردم دانش‌آموز بودم و در کنار ایشان کم‌کم بزرگ شدم.

مشرق: چند فرزند دارید؟

همسر شهید: بیست و دوم شهریور سال هشتادوسه خداوند به ما هدیه‌ای بهشتی عنایت کرد. به پیشنهاد پدرشوهرم که گفتند: من از خدا خواسته‌ام اگر بچه‌ی شما سالم باشد و پسر اسمش را ابوالفضل بگذاریم.

مشرق: با توجه به اینکه همسر شما در نیروی انتظامی بودند مأموریت‌های زیادی هم می‌رفتند. از مأموریت‌های همسرتان کمی برایمان توضیح می‌دهید؟

همسر شهید: وقتی ازدواج کردیم تا چهار سال آقا رضا در سیستان و بلوچستان خدمت می‌کردند. بعد از چهار سال تصمیم گرفت به خراسان بیاید. به یکی از روستاهای شیروان به نام رباط در مرز ترکمنستان منتقل شد. آن زمان ابوالفضل نه ماه داشت؛ که ما هم همراه آقا رضا به مرز برای زندگی رفتیم. شرایط زندگی در آنجا برای ما بسیار سخت بود. آب و برق که نداشتیم. خانه‌ای کاه‌گلی با یک سقف چوبی که موقع زمستان و برف و باران مکافات خاص خودش را داشت. برای استفاده از آب خوردن و پخت‌وپز مجبور بودیم از چاه بکشیم؛ که آن هم مشکلات خودش را داشت. ما سه چهار ساعت با شهر فاصله داشتیم. فامیل در این مدت نمی‌توانستند برای دید و بازدید پیش ما بیایند چون شرایط مناسبی برای زندگی نداشتیم. حتی وسایل زندگی هم به‌اندازه‌ی کافی با خودمان نبرده بودیم.

مشرق: پس زندگی سختی را پشت سر گذاشته‌اید؟ بعد از مرز ترکمنستان به کجا منتقل شدید؟

همسر شهید: من تا در کنار آقا رضا بودم اصلاً سختی‌های زندگی را نمی‌فهمیدم. ابوالفضل چهار سالش بود که آقا رضا از مرز ترکمنستان به جاجرم خراسان شمالی منتقل شد. هفت سال در جاجرم زندگی کردیم. زندگی خوبی داشتیم. چون زندگی در شهر بود آن حجم از مشکلاتی که در چهار سال قبل داشتیم، هیچ‌کدام وجود نداشت.

مشرق: در جاجرم شما چه‌کار می‌کردید؟

همسر شهید: ابوالفضل کمی بزرگ‌تر شده بود؛ و از آن میزان وابستگی‌اش به من کمتر شده بود که تصمیم گرفتم با آقا رضا درس بخوانیم. دیپلممان را گرفتیم و در دانشگاه آزاد جاجرم رشته‌ی حقوق ثبت‌نام کردیم. گاهی کلاس‌هایمان یکی بود. گاهی هم یکی نبود؛ اما اینکه هر دو یک دانشگاه یک رشته درس می‌خواندیم کمک بزرگی برایمان بود. هر کدام یک کلاس رفع اشکال برای دیگری بود.

مشرق: کارشناسی‌تان را هم همان دانشگاه خواندید؟

همسر شهید: خیر، ما از اینکه از خانواده‌هایمان دور بودیم خسته شده بودیم. تصمیم گرفتیم که به شهر خودمان برویم. به خاطر همین آقا رضا انتقالی گرفتند و به شیروان برگشتیم. وقتی جاگیر شدیم و کارهایمان را سروسامان دادیم، برای کارشناسی اقدام کردیم و هر دو در همان رشته‌ی حقوق در دانشگاه شیروان ثبت‌نام کردیم. کلاس‌هایمان با هم یکی بود. نرفتن‌های یکدیگر را جبران می‌کردیم. گاهی که آقا رضا نمی‌توانست سر کلاس بیاید من می‌رفتم جزوه‌ها را می‌نوشتم و در خانه برایش درس را توضیح می‌دادم. هر وقت هم من کاری برایم پیش می‌آمد و نمی‌توانستم بروم آقا رضا نرفتن من به دانشگاه را جبران می‌کرد.

مشرق: در دهه‌ی نود که بحث دفاع از حریم اهل‌بیت (ع) در کشور جزء مهم‌ترین بحث‌های کشور بود. شما و همسرتان چه می‌کردید؟

همسر شهید: اتفاقاً زندگی و سرنوشت زندگی ما با یک شهید مدافع حرم گره خورد. همسرم آن روزها مثل همیشه سر کار و شیفت بود و بعد هم به خانه می آمد. سال نودوپنج بود. من همراه با دوستان کلاسم تمام شده بود و برای استراحت به شهر آمده بودیم. کنار یکی از مساجد شلوغ بود. برایم جای سؤال بود که آن موقع روز، بی‌وقت، چرا باید دم مسجد شلوغ باشد. رفتم کنار مسجد تا ببینم اوضاع از چه قرار است. تقویم بیست و دوم فروردین را نشان می‌داد. نزدیک پنج عصر بود. از سؤال و جواب‌هایی که کردم و شنیدم فهمیدم که قرار است یک شهید مدافع حرم که در سوریه شهید شده است را تشیع کنند و به منزل ابدی‌اش بسپارند. از دوستانم جدا شدم. دلم می‌خواست کنار شهید باشم. با خانواده‌اش آشنا شوم. به آن‌ها دلداری بدهم. من تابه‌حال شهید از نزدیک ندیده بودم. وداع خانواده شهدا ندیده بودم. به شدت تحت تأثیر آن لحظات نورانی قرار گرفتم. خانواده شهید را از دور دیدم. چشم از آن‌ها برنمی‌داشتم تا ببینم چه می‌کنند. مراسم از ساعت هفت عصر شروع شد و تا ده شب هم طول کشید. آن شب ابوالفضل در خانه تنها بود و من همه‌ی حواسم رفته بود سمت تشیع شهید. مراسم که تمام شد به آقا رضا زنگ زدم و کل ماجرا را برایش گفتم. هق‌هق گریه امانم را بریده بود. حالم دگرگون شده بود به شدت تحت تأثیر شهید قرار گرفته بودم.

مشرق: پس شهید مرتضی زرهرند در زندگی شما تأثیر زیادی داشته است؟

همسر شهید: شهید سبک زندگی ما را به کل تغییر داد. حال دل من را که حسابی دگرگون کرد. فردای مراسم تشیع، مراسم دیگری برای شهید گرفته بودند. صبح زود با آقا رضا و خواهرم به مراسم شهید رفتیم. من قبل از مراسم چادرم را که صرفاً برای رفتن به زیارت یا حرم رفتن به سر می‌کردم پوشیدم. مراسم که تمام شد با آقا رضا به خانه برگشتیم. کارهایم را کردم و می‌خواستم به دانشگاه بروم که چادرم را سرم کردم و به دانشگاه رفتم. آقا رضا از این رفتار من خیلی خوشش آمد چون من تا قبل از آن مراسم و آشنا شدن با شهید زرهرند برای رفتن به دانشگاه چادر سرم نمی‌کردم؛ و این چادر برای همیشه بر روی سر ماند.

مشرق: با خانواده‌ی شهید زرهرند هم آشنا شدید؟

همسر شهید: بله، بعد از مراسم به مدت کوتاهی با خانواده‌ی شهید آشنا و به شدت به شهید وابسته شدیم. یک روز در میان با آقا رضا سر مزار شهید بودیم. جمعه‌ها هم پاتوق اصلی‌مان شده بود مزار شهید. همه‌ی دل‌تنگی‌ها، شادی‌ها و حتی روزمرگی‌هایمان را در کنار شهید زرهرند می‌گذراندیم. از همان موقع بود که من و آقا رضا شهادت را برای خودمان و هر کدام برای دیگری آرزو می‌کرد.

مشرق: آرزوی شهادت برای همسرتان داشتید؟

همسر شهید: اصلی‌ترین و مهم‌ترین آرزو و دعای ما شده بود آرزوی شهادت! حتی به یاد دارم سبزه‌ی سال نودوشش را به نیت برآورده شدن اصلی‌ترین آرزویمان یعنی شهادت گره زدیم.

مشرق: چند وقت بعد از شهادت شهید زرهرند همسر شما به شهادت رسید؟

همسر شهید: یک سال و نیم از آشنایی ما با شهید زرهرند می‌گذشت که همسر من به آرزویش رسید. آقا رضا مثل همیشه وسایلش را جمع کرد و راهی سیستان شد. مرداد ماه بود. قرار شد خودش برود، کارهایش را روبه‌راه کند و بعد ما هم پیشش برویم. من حتی وسایلم را هم جمع کرده بودم و پیش خانواده‌ام گذاشته بودم تا به محض اینکه آقا رضا اطلاع می‌دهد، ما هم راهی سیستان شویم؛ اما این میان آقا رضا به پدرم گفته بود این محلی که می‌خواهم بروم جای امنی نیست و دوست ندارم بچه‌ها را با خودم ببرم. من اردوی راهیان نور قرار بود بروم و رفتم. وقتی از اردو برگشتم به من گفتند باید به شهرستان برویم. در بین مسیر که داشتیم می‌رفتیم یواش‌یواش به من گفتند که آقا رضا تیر خوردند. من به خودم دلداری می‌دادم که اتفاقی نیفتاده است و یک مجروحیت جزئی است؛ اما وقتی به منزل پدرم رسیدیم دیدم بنر آقا رضا را زده‌اند و همه لباس مشکی پوشیده اند، که همان‌جا فهمیدم همسرم به شهادت رسیده است. خواهرم در جواب بی‌قراری من گفت: تو به آرزویت رسیدی مگر بزرگ‌ترین آرزویت در ماه‌های گذشته شهادت برای خودت و آقا رضا نبود. حالا روز تحقق آرزویت شده است. ناراحتی من در آن لحظات بیشتر به خاطر این بود که چرا آقا رضا تنها رفته است و کاش من هم هم‌سفر شهادتش بودم؛ و حالا هم همین آرزو را برای خودم و ابوالفضل دارم.

مشرق: کمی از خصوصیات همسرتان بفرمایید؟

همسر شهید: آقا رضا بسیار صبور و مهربان بود. سربازهایی که زیر نظر ایشان خدمتشان را تمام می‌کردند همگی روی مهربانی آقا رضا تأکید داشتند. هوای سربازها و نیروهای زیردستش را حسابی داشت. ارادت زیادی به خانواده داشت. هر وقت در زندگی دچار مشکلی می‌شدیم می‌گفت: این روزهای سخت می‌گذرد غصه‌ی هیچ‌چیزی را نخور. لبخند همیشگی روی لبش هم یک قاب زیبا شده است بر روی خاطرات هر کسی که ایشان را می‌شناخت.

مشرق: و سخن پایانی؟

همسر شهید: همه مدیون شهدای هشت سال دفاع مقدس، مدافعین حرم، شهدای مظلوم نیروی انتظامی و شهدای ترور خواهیم بود. به امید خدا ادامه ‌دهنده‌ی راه شهدا هستیم و پیرو ولایت تا اینکه زندگی‌مان ختم به شهادت شود.

*کبری خدابخش دهقی

منبع خبر

سبزه هفت سین را به نیت شهادت گره زد و شهید شد + عکس بیشتر بخوانید »

سفیر چین خطاب به جهانپور: اخبار وزارت بهداشت چین را با دقت بخوانید

سیاست خارجی ۰۰:۳۷ – ۱۳۹۹/۱/۱۸ http://fna.ir/ewjeya ۰ سفیر چین خطاب به جهانپور: اخبار وزارت بهداشت چین را با دقت بخوانید

سفیر چین در تهران در پاسخ به اظهارات سخنگوی وزارت بهداشت ایران به وی پیشنهاد کرد که اخبار نشست های خبری وزرات بهداشت چین را با دقت بخواند.

به گزارش گروه سیاست خارجی خبرگزاری فارس، «چانگ هوا» سفیر چین در تهران در پاسخ به توئیت «کیانوش جهانپور» سخنگوی وزارت بهداشت ایران در توئیتی نوشت: «وزارت بهداشت چین هر روز نشست خبری دارد. پیشنهاد می‌کنم برای حصول نتیجه،‌ اخبار آن را با دقت بخوانید.»

جهانپور در توئیتی نوشته است: «مباحث علمی را هیچگاه نه می توان و نه باید با سیاست آمیخت،
همه محافل آکادمیک دنیا بر پایه اطلاعات اپیدمیولوژیک و گزارش محققان چین، حداقل آنفلوآنزای تیپ A را از ویروس نوپدید کرونا وخیم تر قلمداد کردند، امروز یافته ها خلاف این را نشان می دهد، به یافته های خودی اطمینان بیشتری داریم.»

لازم به ذکر است کیانوش جهانپور سخنگوی وزارت بهداشت همچنین در گفتگو با خبرگزاری آناتولی گفته بود که چین با ارائه آمار و مدارکش نسبت به بیماری کووید-۱۹ شوخی تلخی با دنیا کرد و افزود: همه کشورهای درگیر این بیماری به استناد مدارک چین تصور کردند بیماری شبیه و آسان‌تر از بیماری آنفلوآنزا است.

پس از این اظهارات، سید عباس موسوی سخنگوی وزارت خارجه ایران در توئیتی چین را پیشگام مبارزه با کرونا خواند و از کمک های چین به ایران قدردانی کرد. سفیر چین نیز در توئیت دیگری در پاسخ به توئیت موسوی عنوان کرد که شایعات نمی توانند دوستی ایران و چین را از بین ببرند. (اینجا بخوانید)
انتهای پیام/

چانگ هوا سفیر چین در ایران کیانوش جهانپور کرونا ایران چین اخبار مرتبط

منبع خبر

سفیر چین خطاب به جهانپور: اخبار وزارت بهداشت چین را با دقت بخوانید بیشتر بخوانید »

منابع عراقی: جریان‌های شیعی بر سر جایگزین الزرفی به توافق رسیدند

بین الملل / غرب آسیا ۰۰:۲۳ – ۱۳۹۹/۱/۱۸ http://fna.ir/ewjexy ۰ منابع عراقی: جریان‌های شیعی بر سر جایگزین الزرفی به توافق رسیدند

رسانه‌های منطقه به نقل از منابع عراقی از توافق میان جریان‌های شیعی عراق بر سر جایگزین عدنان الزرفی نامزد تشکیل کابینه عراق خبر دادند.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، «حمید المعله» یکی از رهبران جریان حکمت عراق از نتایج دیدار عصر روز یکشنبه رهبران جریان‌های سیاسی شیعه در منزل «هادی العامری» رئیس ائتلاف الفتح خبر داد.

المعله که به نزدیکی به عمار الحکیم شناخته شده است، گفت: «در این نشست که عمار الحکیم، نوری المالکی (رئیس ائتلاف دولة القانون) و هادی العامری حضور داشتند درباره حمایت از نامزدی مصطفی الکاظمی رئیس دستگاه اطلاعات عراق برای تشکیل کابینه عراق به جای عدنان الزرفی توافق حاصل شد».

پایگاه خبری موازین نیوز نیز به نقل از منابع سیاسی عراق گفت که پیشنهاد نامزدی الکاظمی از سوی مقتدی الصدر رهبر جریان صدر مطرح شده است.

این منابع گفتند که طی ساعات آتی الزرفی کنار خواهد رفت و نامزد جدید نخست وزیری معرفی خواهد شد.

رسانه‌های الجزیره و المیادین نیز به نقل از منابع خود توافق میان جریان‌های اصلی شیعه در عراق بر سر جایگزین الزرفی را تایید کردند.

برهم صالح رئیس جمهور عراق،‌ اواخر اسفند ماه بدون رعایت قانون اساس عراق، «عدنان الزُرفی»، نامزد فراکسیون النصر به رهبری «حیدر العبادی»، نخست وزیر سابق عراق را به نامزدی سمت نخست‌وزیری معرفی کرد. قرار بود الزرفی دیروز شنبه اسامی وزرای کابینه پیشنهادی خود را تقدیم پارلمان کند.

احزاب سیاسی شیعه عراق از زمان معرفی الزرفی برای تصدی پست نخست‌وزیری این کشور به این مسئله حساسیت نشان داده‌ و او را فردی نزدیک به آمریکا و مخالف گروه‌های مقاومت و الحشد الشعبی می‌دانند که داشتن تابعیت آمریکایی و اتخاذ برخی مواضع در دوران استانداری نجف اشرف در این بین، مزید بر علت شده و مخالفت‌ها با نخست‌وزیری عدنان الزرفی را بیشتر کرده است.

براساس قانون اساسی عراق، رئیس جمهور (برهم صالح) موظف است برای تعیین نخست‌وزیر، نامزد فراکسیون اکثریت را به پارلمان معرفی کند. فراکسیون اکثریت در پارلمان عراق هم اکنون ائتلاف البناء به رهبری هادی العامری است و ائتلاف الفتح به همراه چند حزب دیگر، جزو این فراکسیون می‌باشد.

انتهای پیام/م

عراق شیعیان نامزد اخبار مرتبط

منبع خبر

منابع عراقی: جریان‌های شیعی بر سر جایگزین الزرفی به توافق رسیدند بیشتر بخوانید »

خاطرات نجات غریقی که غسال قربانیان کرونا شد+ فیلم

اجتماعی / سلامت ۰۰:۰۱ – ۱۳۹۹/۱/۱۸ http://fna.ir/ewj۷ya ۰ خاطرات نجات غریقی که غسال قربانیان کرونا شد+ فیلم

«آماده شدم. لباس مخصوص،دستکش. مسئول گروه فهمیده بود اضطراب دارم. گفت آقا مصطفی هیچ اجباری نیست ها!ماسک را روی صورتم گذاشتم و از لای در چشمم به دو پیکری افتاد که باید غسلشان می دادیم.ترس دوباره غلبه کرد،کم مانده بودبگم ما را به خیر و شما را به سلامت. اما همان لحظه زیباترین معجزه زندگی مثل نواری از جلوی چشمم گذشت و شد آب روی آتش دلم .حالا یک ماه است داوطلبانه هر روز با یک ذکر و توسل، اموات کرونایی را غسل و کفن می کنم.»

گروه اجتماعی خبرگزاری فارس؛ عطیه اکبری: این روزها فقط طلبه ها نیستند که غسال اموات کرونایی شدند تا جسم های بی جان قربانیان این ویروس را با عزت بدرقه آن دنیا کنند. جوانانی پای کار آمده اند که نه طلبه و بچه حزب اللهی اند، نه آباء و اجدادشان غسال بوده و نه در تمام عمر، پایشان به غسالخانه باز شده است.اما نشسته اند زیرپای همه ترس هایشان، چراغ خاموش آمده اند به میدان و برای رضای خدا شده اند غسال اموات کرونایی.

«مصطفی دامچی»؛ جوان دهه هفتادی مازندرانی یکی از همان جوان های اهل دل است که حالا پا به پای گروهی از طلبه ها التیام دل داغدیدگان شمال کشور شده است. در روزهای اول شیوع کرونا فیلمی از نحوه دفن اموات کرونایی در فضای مجازی دست به دست شد. جوان با غیرت شمالی بعد از دیدن این فیلم، قرنطینه خانگی را بر خود حرام کرد و داوطلبانه «جهادگرسلامت» شد. گپ و گفت و خاطره نگاری ما با این جوان مازندرانی وقتی شنیدنی تر شد که گفت من غریق نجات هستم. ماجراهای او و راز توسلش و جدال با آب شنیدنی است.

بعد از دیدن تدفین غریبانه اموات کرونایی گفتم من هم هستم

از نفس های به شماره افتاده اش نگفته پیداست که تازه از سنگینی ماسک مخصوص و چند لایه لباس خلاص شده و از غسالخانه بیرون آمده است. می پرسیم تا الان هر چه خوانده بودیم از حضور داوطلبانه طلبه ها برای غسل و کفن اموات کرونایی بود، شما جوان دهه هفتادی در غسالخانه چه می کنید؟

می گوید:«من از اوایل اسفند و بعد از شیوع کرونا با بر و بچه های بسیجی همراه شدم و خیابان های بابلسر را ضدعفونی می کردیم. یک شب خیلی اتفاقی با یکی از طلبه ها که یک روزی می شد کار شست و شوی اموات کرونایی را شروع کرده بود حرفی شدم. قبل از آن هم فیلمی دیدم از تدفین غریبانه اموات کرونایی و دلم لرزید و حالم زیر و رو شد. با حاج آقا تماس گرفتم و گفتم من هم هستم. حاج آقا گفت مطمئنی؟ ما طلبه ها پای کار شستن اموات هستیم. شما سراغ کارهای دیگر بروید. گفتم من هم هستم.»

صحنه ای که پای جوان دهه هفتادی را به غسالخانه باز کرد

صحنه ای که دل جوان دهه هفتادی را زیر و رو و پایش را به غسالخانه باز کرد چه بود؟ این سوال را می پرسیم.می گوید:«همیشه شنیده بودم که جسم مومن بعد از مرگ حرمت دارد و روح به جسم تعلق دارد. روزهای اول، بیماران کرونایی با لباس بیمارستان دفن می شدند. زمین را با بولدرز می کندند و پیکر را در عمق سه متری دفن می کردند. نه کفنی، نه نمازی، نه تلقین و سنگ لحدی. نزدیکان درجه یک میت از ترسشان حتی حاضر نبودند تا بالای سر قبر پدر و مادرشان بیایند. فتوای رهبری را هم که شنیدم وقتی از رعایت حداقل واجب در مورد غسل و کفن و نماز میت و دفن اموات کرونایی گفته بودند، تصمیمم را گرفتم.با همسرم صحبت کردم. نگران بود و اضطراب داشت اما بالاخره راضی شد.»

جدال با مرگ در آب

از اولین روزی بگویید که وارد غسالخانه شدید؟ حس تان چه بود؟ نترسیدید؟ پشیمان نشدید از داوطلب شدن؟

روایت مصطفی دامچی از روز اول و تغسیل اولین جسم بی جان شنیدنی ست؛« روز اول روز عجیبی بود. رد ترس نشسته بود روی صورت رنگ پریده ام. اولین بار نبود که میت می دیدم. من غریق نجاتم. گاهی که در جدال با آب بازنده می شدم و در میان موج های بی رحم دریا به جسم بی جان غریق می رسیدم، از دل آب تا ساحل من می ماندم و میتی که باید چشم های بی رمق و مات از وحشت مرگش را می بستم و تا رسیدن به ساحل او را روی دوشم می کشیدم. عادت داشتم به دیدن اموات، اما غسالخانه و غسل دادن اموات کرونایی قائله دیگری بود.

آماده شدم. لباس مخصوص، دستکش، مسئول گروه به مراحل آماده شدن بچه ها نظارت می کرد. آقای گل کریمی فهمیده بود اضطراب دارم. جلو آمد و گفت آقا مصطفی هیچ اجباری نیست ها!

ماسک را روی صورتم گذاشتم و از لای در چشمم به دو پیکری افتاد که باید غسلشان می دادیم، ترس دوباره غلبه کرد، کم مانده بود لباس ها را در بیاورم و بگم ما را به خیر و شما را به سلامت. اما کار خدا بود. همان لحظه زیباترین معجزه زندگی مثل نواری با سرعت از جلوی چشمم گذشت و شد آب روی آتش دلم و حالا بیشتر از یک ماه است هر روز با یک ذکر و یک توسل، اموات کرونایی را غسل و کفن می کنم.

راز آرامش غریق نجات دهه هفتادی و ماجرای یک توسل

سراغ «مصطفی دام چی»؛ غریق نجات دهه هفتادی آمده ام تا خاطرات روزهای کرونایی اش را زیر و رو کنم اما باید می فهمیدم آرام دل ناآرامش در آن لحظه ها چه بود، حتی اگر مجبور می شدیم در خاطرات سال های قبلش سرک بکشیم. پرسیدم، روایت کرد؛

«من غریق نجات هستم. یک سال قبل همین وقت ها بود. دریا ناآرام بود. موج ها حریف پسر ۱۳ ساله شدند و پسرک داشت غرق می شد. برای نجات او به دل آب زدم. بی خبر از آنکه خواهر برای نجات برادر، پدر و مادر برای نجات جگرگوشه ها به دریا آمده بودند. یک غریق نجات دیگر هم با دیدن این صحنه خودش را به موج ها سپرد. چشم باز کردیم دیدیم وسط هیاهوی موج و دریا به جای یک غریق باید جان ۴ غریق را نجات دهیم.

دریا طوفانی شده بود و ارتفاع موج ها من که بچه دریا بودم را ناامید کرد حتی از زنده ماندن خودم. پدر دست و پا می زد و چشم هایش با وحشت و التماس، پسر و دختر و مادر را که هر لحظه از هم فاصله می گرفتند می پایید. مادر داشت جان می داد از جان دادن و خفه شدن بچه هایش.

دست من فقط به یک جا بند بود، همان فریادهای همیشگی ام؛"یا ابوالفضل… یا ابوالفضل…" این آقا معجزه ها کرده در زندگی من. چند شاخه چوب جلوی چشمم سبز شد. توصیف این صحنه ها راحت نیست. هر قدر هم با جزییات اما نمی توانی بی رحمی آب و گردابی که زیر پایت درست می کند تا بازنده اش شوی را تصور کنی. فقط این را بگویم که سقای کربلا من را شرمنده آن پدر و مادر نکرد و با لطف خدا و مدد او همه مان زنده ماندیم و زیباترین معجزه زندگی ام رقم خورد. بعد از آن اتفاق سفر کربلا روزی آن خانواده شد و ارادت من به حضرت عباس بیشتر و بیشتر.»

وقتی با دیدن کاور اموات کرونایی ترس سراغم آمد،به حضرت عباس متوسل شدم؛ مثل همیشه، مثل همه لحظه های معلق در آب میان مرگ و زندگی. شروع کردم و عجب مددی دارد این آقا و ماجرای جالبی پیش آمد. اولین میت کرونایی که شروع کردم به شستنش، یک پدر شهید بود. سیدی خوش سیما که چهره اش آرامش عجیبی داشت.

اصلا آن روز روز عجیبی بود. سطل آب اول را که روی بدنش ریختم و پاهای بی جانش را لمس کردم،حاج آقا گل کریمی در همان حال که کفن پیرمرد سید را آماده می کرد بی خبر از آنچه در دل من گذشته بود و بی خبر از توسلم به سقای کربلا، شروع کرد به خواندن روضه حضرت ابوالفضل. عجب قصه ای شده بود. هنوز روضه جان نگرفته بود اشک های من قطره قطره از چشم هایم جاری و این اشک روضه با آب غسل پیرمرد همراه شد. ۴ نفری که در غسالحانه بودیم یک دل سیر گریه کردیم و زیارت عاشورا را هم بعد از شستن پیرمرد خواندیم. شروع خوبی بود و من از همان روز همراه اموات کرونایی شدم. »

بازاری ها برای خرید تجهیزات دست به کار شدند

تفاوت ما و غربی ها درست همین جاست. تلاقی همدلی، معنویت و کرونا. اینطور می شود که همه دست به دست می دهند حتی برای حفظ عزت و احترام مردگان.

دامچی خودش مصداق این همدلی ست و از همدلی ها می گوید:«خیلی ها کمک کردند برای آنکه اموات کرونایی با احترام و عزت به خاک سپرده شوند. تجهیزات خاص گران بود اما خیران،کاسب ها و بازاری ها حمایت کردند.هر دست لباس بیشتر از سیصد هزار تومان هزینه داشت. اما به تعداد کافی تهیه شد و برای امنیت بیشتر، ماسک های شیمیایی که زمان جنگ از آن استفاده می شد را به ما دادند.»

درهایی که به روی ما بسته شد

از همدلی و همراهی مردم که بگذریم در این راه سختی ها هم کم نیست. غسال داوطلب دهه هفتادی می گوید:«ما مشکل هم کم نداشتیم. یک روز خبر دادند در یکی از روستاهای اطراف بابلسر جانباز شیمیایی کرونایی از دنیا رفته، سریع خودمان را به روستا رساندیم تا این شهید جانباز را با عزت و احترام غسل و کفن کنیم. اما مسئول غسالخانه روستا، در را به روی ما باز نکرد.دو ساعت پیکر آن شهید بزرگوار روی زمین مانده بود و آقایی که مسئول غسالخانه بود یک بار می گفت کلید ندارم، یک بار می گفت اجازه ندارم. گفتیم کل غسالخانه ضدعفونی می شود، قرار نیست شما این بنده خدا را غسل بدهی که. خلاصه تلاش های آقای گل کریمی؛ مسئول گروه و بقیه بی فایده بود و دست آخر جلوی در غسالخانه پیکر جانباز را بعد از تیمم بدل از غسل کفن کردیم. برایش نماز خواندیم و او را با دعا و روضه در قبرستان روستا به خاک سپردیم.»

روایت ترس ها و بیم ها؛ فقط خاکش کنید بی غسل و کفن

با شنیدن خاطرات غریق نجات مازندرانی وقتی از بی مهری ناشی از ترس نزدیک ترین اقوام کرونایی ها می گوید دلگیر می شویم؛

«من در این مدت صحنه های عجیب و غریب زیادی دیدم. صحنه هایی از ترس فرزندان از پیکر پدر و مادرشان که بر اثر کرونا فوت شده بودند و در عجب می ماندم از واکنش ها.

یک روز پیکر مادری را برای خاکسپاری به قبرستان آوردند. نماینده بهداشت پیکر را از ماشین پایین آورد.دخترش در فاصله ۴۰ متری پیکر مادرش ایستاده بود. ما رفتیم و به دخترشان گفتیم یک خانم غسالی هست که اموات خانم را غسل و کفن می کند، این کار را رایگان و برای رضای خدا انجام می دهد. طلبه ها و ما هم برایشان نماز می خوانیم، اگر می خواهید شما هم برای خواندن نماز بیایید. اجازه نداد من حرفم تمام شود، با حالت بدی گفت غسل و کفن و نماز نمی خواد. فقط زودتر خاکش کنید. گفتم شما همین جا بمانید. ما خودمان همه کارها را انجام می دهیم. دلیل این همه ترس را نمی فهمیدم. چه کسی گفته باید از پیکر میت کرونایی ۴۰ متر فاصله بگیری. این ترس را که می دیدم در تصمیمم برای شست و شوی اموات کرونایی مصمم تر شدم.

در عوض نزدیکان درجه یک بعضی از اموات، وقتی می فهمیدند یک گروه داوطلب شدند برای غسل و کفن عزیزانشان انگار خدا دنیا را به بهشان می داد و برای قدردانی حاضر بودند هر کاری بکنند. از تهیه کم و کسری های غسال های داوطلب گرفته تا آماده کردن نهار و شام و صبحانه مفصل برای اعضای گروه.»

حرف آخر

می پرسیم حرف آخر. می گوید:«قدردانی کنید از خانواده جهادگران سلامت. من از اسفند تا حالا کنار خانواده ام نبودم. دو بچه کوچک دارم و همسرم به تنهایی مسئولیت خانه و زندگی و بچه ها را بر عهده گرفته است. اگر همراهی خانواده هایمان نبود نمی توانستیم خدمت کنیم. این روزهای سخت بالاخره تمام می شود اما ای کاش ایثار خانواده های جهادگران سلامت را فراموش نکنیم.»

انتهای پیام/

غریق نجات غسال جهادگرسلامت حضرت ابوالفضل داوطلب کرونا عطیه اکبری اخبار مرتبط

منبع خبر

خاطرات نجات غریقی که غسال قربانیان کرونا شد+ فیلم بیشتر بخوانید »

سخنگوی وزارت خارجه: همواره قدردان چین در این شرایط دشوار بوده‌ایم

سیاست خارجی ۲۳:۰۷ – ۱۳۹۹/۱/۱۷ http://fna.ir/ewj۸۳v ۰ سخنگوی وزارت خارجه: همواره قدردان چین در این شرایط دشوار بوده‌ایم

سید عباس موسوی، دولت و ملت چین را پیشگام مبارزه با ویروس کرونا و اعطای کمک‌های سخاوتمندانه به سایر کشورها خواند و گفت: همواره قدردان چین در این شرایط دشوار بوده‌ایم.

به گزارش گروه سیاست خارجی خبرگزاری فارس، سید عباس موسوی سخنگوی وزارت امور خارجه ایران امشب (یکشنبه) در توئیتی نوشت: «دولت و ملت چین پیشگام مبارزه با ویروس کرونا و اعطای کمک های سخاوتمندانه به سایر کشورها در اقصی نقاط جهان هستند.»

وی با بیان اینکه شجاعت، تعهد و حرفه‌ای‌گری چین در مهار کرونا شایسته تبریک است، اظهار داشت: «ایران همواره قدردان چین در این شرایط دشوار بوده است.»

به گزارش فارس، «چانگ هوا» سفیر چین در تهران نیز در توئیتی در واکنش به این توئیت موسوی نوشت: «شایعات نمی توانند دوستی ما را از بین ببرند.»

لازم به ذکر است کیانوش جهانپور سخنگوی وزارت بهداشت در گفتگو با خبرگزاری آناتولی گفته بود که چین با ارائه آمار و مدارکش نسبت به بیماری کووید-۱۹ شوخی تلخی با دنیا کرد و افزود: همه کشورهای درگیر این بیماری به استناد مدارک چین تصور کردند بیماری شبیه و آسان‌تر از بیماری آنفلوآنزا است.

به گزارش فارس، در پی شیوع ویروس کرونا در ایران، دولت و ملت چین اقدام به ارسال محموله هایی شامل اقلام پزشکی و بهداشتی به ایران کردند.

در همین خصوص «محمد کشاورززاده» سفیر جمهوری اسلامی ایران در پکن دیروز (شنبه) اعلام کرد که شنبه شب طی دو پرواز از شهر پکن کمک‌های چین برای مقابله با ویروس ⁧‫کرونا‬⁩ به ایران ارسال خواهد می شود.

سفیر ایران با بیان اینکه «تاکنون کمک‌های دولتی و مردمی چین با ۲۸ پرواز طبق جدول پیوست از شهرهای پکن ، شانگهای و گوانجو به کشورمان ارسال شده است،» خاطرنشان کرد:« بیش از ده میلیون ماسک، ۵۰۰ هزار کیت تشخیص کرونا، ۳۰۰ هزار جراحی و لباس ایزوله، دو میلیون و ۲۰۰ هزار دستکش، ۳۵۰ ونتیلاتور، ۵۰۰ اتاق پیش ساخته بیمارستانی و انواع دارو و تجهیزات بیمارستانی از جمله این کمک‌ها می‌باشد.

انتهای پیام/

عباس موسوی سخنگوی وزارت خارجه ایران چین کرونا اخبار مرتبط

منبع خبر

سخنگوی وزارت خارجه: همواره قدردان چین در این شرایط دشوار بوده‌ایم بیشتر بخوانید »