آئین شب خاطره و شب شعر شاعران و عکاسان دفاع مقدس در «خانه‌ام خرمشهر»

آئین شب خاطره و شب شعر شاعران و عکاسان دفاع مقدس در «خانه‌ام خرمشهر»


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، چهارشنبه سوم خردادماه به مناسبت چهل و یکمین سالروز آزادسازی خرمشهر قهرمان، شاعران و عکاسان دوران دفاع مقدس در ادامه برنامه‌های رویداد ملی و منطقه‌ای «خانه‌ام خرمشهر» در مراسم شب شعر و شب خاطره که در منطقه آزاد اروند برگزار شد، حضور پیدا کردند.

در این آئین که اجرای آن را «سعید بیابانکی» برعهده داشت، شاعران آئینی، اشعاری با موضوع دفاع مقدس، رشادت‌ها و جانفشانی‌های رزمندگان اسلام در آن دوران خواندند و عکاسان آن حماسه بزرگ نیز روایت‌هایی شنیدنی از حضورشان در جنگ تحمیلی را بیان کردند.

اولین روایت
محمد حسین حیدری اولین رزمنده عکاسی بود که به بیان روایت خود از یکی از عکس‌هایش پرداخت و گفت: وقتی همانند دیگر رزمندگان، وارد شهر شدیم، در جای جای خرمشهر، آثار و خرابی‌های ناشی از جنگ را می‌دیدیم که هر کدام از آن‌ها دردمان را صد چندان می‌کرد.

سوم خرداد که خرمشهر آزاد شد، تا غروب در سطح شهر گشتم و از اطراف مسجد جامع، عکس‌های فراوانی را ثبت کردم. در این میان فضایی را دیدم که به نظرم رسید می‌توانم از آن، تصویری ماندگار ثبت کنم.

وی افزود: پرچمی را دیدم که دشمن، در طول دوران اشغال خرمشهر تلاش بسیاری داشت تا آن را از بین ببرد ولی نتوانسته بود این کار را انجام دهد. من نیز از آن پرچم عکس گرفتم.

حیدری گفت: هر زمان که به آن عکس‌ها نگاه می‌کنم، خرمشهر در ذهنم تداعی می‌شود و به خودم می‌گویم این شهر با تمام زخم‌ها و جراحاتی که از جنگ تحمیلی برداشته اما همانند همین پرچم همچنان استوار و مقاوم مانده است. امید است بتوانیم این پرچم را سرافراز کنیم و شهر را مثل روز اولش بسازیم تا به خرمشهری که در گذشته در ذهن ما تداعی شده است تبدیل شود.

روایت دوم
امیرعلی جوادیان (از عکاسان دوران دفاع مقدس) نیز با بیان خاطرات خود گفت: خدا لطف کرد تا من بتوانم در ۴۱ سال پیش، تصاویری را از دوران دفاع مقدس به ثبت برسانم، این عکاس دوران دفاع مقدس، عکاسان را تاریخ نگاران معاصر خواند و گفت: بیشترین عکاسان را در بین شهدا می‌بینیم.

وی افزود: در بین تصاویری که از دوران جنگ هشت‌ساله گرفتم، یکی از آن‌ها که را بیشتر دوست دارم عکسی که در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر گرفتم و مربوط می‌شد به اولین رزمندگانی که وارد شهر می‌شدند و پوتین به پا نداشتند.

جوادیان بیان کرد: در عکسی که گرفتم، لباس عرق گیر و کتانی رزمندگان نشان دهنده این موضوع است که بچه‌های ما در مقابل رژیم بعث عراق که تا دندان مسلح بود چگونه ایستادگی کردند و امیدوارم که قدر این سلحشوری را بدانیم.

روایت سوم
علی فریدونی سومین عکاسی بود که روایتی از آن دوران بیان کرد و گفت: همانند سایر رزمندگان در سن پایین به جبهه رفتم، آن زمانی که به عنوان عکاس فعالیتم را شروع کردم تنها چهل روز از آغاز جنگ می‌گذشت.

این عکاس دوران دفاع مقدس، افزود: در آن دوران، بیش از ۲۰ هزار فریم عکس گرفتم، اما عکسی را که بیشتر از دیگر عکس‌هایی که گرفتم دوست دارم مربوط به عملیات والفجر ۸ است.

وی در توضیح درباره آن عکس گفت: « بچه‌ها برای عملیات شبانه آماده می‌شدند، قبل از شام خوردن، شروع کردند به آماده شدن و نوشتن وصیت نامه، همدیگر را بغل می‌کردند و با هم وداع می‌کردند، درهمین احوالات بودم که با یک صحنه شگفت انگیز روبه رو شدم، پیرمردی بالای ۷۰ سال را دیدم که چند رزمنده کنار او ایستاده بودند، یکی از آن‌ها به من گفت عکاس ببین ما شهید می‌شویم و فردا دلت می‌سوزد که چرا از ما عکس نگرفته‌ای، برگشتم از آن‌ها عکس گرفتم.

فریدونی با بیان خاطره‌ای دیگرگفت: تصویر بعدی مربوط به عملیات کربلای ۵ و ثبت لحظه شهادت یک رزمنده بسیجی بود که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم، این شهید والامقام حدود ۱۶ سال سن داشت، ما پشت خاکریز بودیم و عملیات پاتک عراق شروع شده بود، ایشان می‌خواست از محور عبور کند، شاید فاصله من با او ۵ متر هم نبود که ترکش به پیشانیش خورد، لحظه شهادتش همین که سر به آسمان کرد توانستم تصویر شهادت او را به ثبت برسانم.

روایت چهارم
علی رضا عابدی، یکی دیگر از عکاسان دوران دفاع مقدس با بیان اینکه ما خاطرات و روایت‌های بسیاری از جنگ تحمیلی داریم، گفت: قبل ازعملیات بیت القدس در موزه عملیاتی فتح المبین در تهران با همسرم که باردار بود در حال قدم زدن بودیم پس از شنیدن اینکه قرار است عملیات آزادسازی خونین شهر آغاز شود، ایشان را به منزل مادر بردم و صبح فردا حرکت کردم وعصرهمان روز در دشت عباس از خودرو پیاده شدم که بلافاصله خمپاره‌ای به زمین خورد.

وی گفت: در منطقه رقابیه قبل از عملیات در نظر داشتم با رزمندگان به خط مقدم بروم که فرمانده گفت اگر به جلو بروی دیگر امکان بازگشت وجود ندارد و این درحالی بود که رزمنده‌ها درحال اعزام بودند، اما با آن‌ها اعزام شدم.

این عکاس دوران جنگ تحمیلی گفت: در مسیر حرکت بودیم که تک تیراندازان دشمن مرتب شلیک می‌کردند، ما زمین‌گیر شده بودیم که رزمندگان شروع کردن به نوشتن وصیت‌نامه.

وی ادامه داد: خونریزی دو نفر از مجروحان خیلی شدید شده بود و قرار بود آن‌ها به عقب برگردند، فرمانده به من گفت تو عکس‌ها را گرفتی و حالا این دو مجروح را به عقب برگردان، در مسیر برگشت هر دو مجروح هر لحظه حالشان بدتر می‌شد اما با هر سختی‌ای که بود توانستیم به عقب برگردیم.

روایت پنجم
مهرزاد ارشدی- عکاس- نیز در این آئین گفت: پیش از آزادسازی خرمشهر مجروح شده بودم، سوار اتوبوس در حال برگشت به عقب بودم، ناگهان صدای رادیو که گوینده‌اش می‌گفت: خرمشهر آزاد شد در اتوبوس ما طنین‌انداز شد، همان لحظه با پای ترکش خورده به طرف مسجد جامع رفتم.

این عکاس دوران دفاع مقدس با بیان اینکه قشنگترین جشن ملی را در کنار مسجد جامع خرمشهر دیدم، گفت: عکس‌های زیادی گرفته شد اما خودم عکسی را گرفتم که خیلی جالب بود، وارد مسجد که شدم یک تکه قالی خاکی آنجا پهن کرده بودند، ناگهان دیدم یک رزمنده با لباس خاکی کوله به دوش آمد و دو رکعت نماز خواند. شاید این اولین نمازی بود که پس از آزادسازی خرمشهر با ذکر یک رزمنده خوانده می‌شد. همانجا عکس گرفتم، و این یکی از بهترین عکس‌هایم بود.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید