مجاهدت

آمیختگی عرفان و علم در سبک زندگی شهید «محمود ریاضی»


مناجات روی ارتفاعات/ نخبه شهیدی که غذایش نان و پنیر بودبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس،  محمد ثابتی همرزم شهید محمود ریاضی در خصوص همرزم شهیدش نکاتی را بیان کرد. شهید ریاضی از شهدای نخبه کشور و دانشجوی رشته شیمی دانشگاه تهران بود که پس از فارغ‌التحصیلی، در رشته برق دانشگاه پلی تکنیک به ادامه تحصیل پرداخت.

ثابتی با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی شهید ریاضی اظهار داشت: هنگام ورود هر تازه واردی به چادر دسته ما، اولین چیزی که توجهش را جلب می‌کرد تعداد زیادی کتاب بود که دور تا دور یکی از رزمنده‌ها چیده شده بود و آن رزمنده را در حال خواندن و نوشتن می‌دید. رسته این رزمنده بسیجی آر.پی.جی‌زن بود. بنده و شهید حمیدرضا عباسی کمک‌های اول و دوم او بودیم.

وی بیان کرد: اندامش خیلی ورزشکاری نبود، ولی بدنی بسیار مقاوم داشت. غذای او فقط نان و پنیر و خرما و آب جوش بود. بعضی وقت‌ها کمی میوه و به ندرت هم چند قاشق برنج خالی بدون هیچگونه خورشتی می‌خورد.

رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: زمزمه‌هایی بین بچه‌ها بود که به لحاظ علمی در رشته‌های علوم پایه دانشگاه امیر کبیر فرد ممتازی است و برای جبهه آمدن او از طرف جامعه دانشگاهی خیلی مخالفت می‌شود.

ثابتی افزود: هنگام راهپیمایی اصلا خستگی سرش نمی‌شد. من خیلی نگران بودم که هنگام عملیات نتوانم پا به پای او بروم. خودش می‌گفت من با همین رژیم غذایی، تابستان در اهواز روزه می‌گرفتم. ساعاتی در ایام روز هم غیبش می‌زد. دو سه مرتبه دیدم از ارتفاع پشت چادر‌ها پایین آمد. یکبار از او پرسیدم کجا می‌روی؟ در حالی که با دستش دامنه کوه پشت چادر را نشان می‌داد، گفت: هیچی لابلای همین درختچه‌ها می‌نشینم و طبیعت را می‌بینم.

وی تصریح کرد: شهید عباسی که خودش هم گه‌گداری غیبش می‌زد، یکبار او را دیده بود که در پناه یک تخته سنگ زیراندازی انداخته و در حال نیایش با خداست.

ثابتی در خاطره‌ای دیگر گفت: روزی کنار منبع آب مشغول وضو بودم. او را در حال شستن لباس دیدم، گفتم: برادر. ناسلامتی دائم در حال مطالعه هستی، یه چیزی بگو یه نصیحتی بکن! نگاه کوتاهی به من کرد و گفت: اطرافت را نگاه کن. اینجا همه چیز دارند با تو حرف می‌زنند.

وی افزود: با اینکه مدام در حال مطالعه قرآن، کتب مذهبی و حدیث بود. فقط و فقط یکبار با خواهش فرمانده دسته (برادر مقدسی) برای بچه‌ها صحبت کرد. در روز‌هایی که قبل از عملیات نصر ۷ در یک حسینیه در شهر بانه مستقر بودیم و آن منطقه از شهر تقریبا در حاشیه شهر بود و مجاور با یک منطقه کوهستانی بود. روزی برای یک کوهپیمایی که با دسته رفته بودیم ساعتی را برای استراحت متوقف شدیم. او آیه‌ای از قرآن در خصوص جهاد و شهادت خواند و به صورتی بسیار ساده و روان ترجمه و تفسیر کرد. هنگام صحبت نگاهش به نقطه‌ای نامعلوم در دامنه کوه مقابل دوخته شده بود.

وی بیان کرد: عملیات نصر ۷ در یک منطقه کوهستانی بین سردشت و شهر قلعه دیزه عراق بود و طبیعتا تدارکات در مناطق کوهستانی سختی‌های خودش را دارد. روز بعد از عملیات نصر ۷، در حالی که در تلاش بود تا مواد غذایی و مهماتی را که بر پشت چند قاطر بارشده بود به بالای ارتفاع و محل استقرار بچه‌ها برساند، بر روی مین رفته و به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل