ابراهیم، شهید رای مردم است/ در خیالش غرق می شوم و راه خانه را گم می کنم

روایت پدر شهید مرمزی و حسرت لباس دامادی که بر دلش ماند / پدر شهید مرمزی: از غم دوری او گاهی مسیر خانه را فراموش می کنم / مادر شهید مرمزی: پسرم اگر رسیدی برایم جوابی بفرست!


روایت پدر شهید مرمزی و حسرت لباس دامادی که بر دلش ماند / پدر شهید مرمزی: از غم دوری او گاهی مسیر خانه را فراموش می کنم / مادر شهید مرمزی: پسرم اگر رسیدی برایم جوابی بفرست!

شهید گروهبان یکم ابراهیم مرمزی، از شهدای 8 تیر، روز برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران در شهرستان راسک است. شهدایی که برای حفاظت از خودروی حامل صندوق اخذ رای مردم در منطقه جکیگور استان سیستان و بلوچستان در برابر حمله اشرار مسلح ایستادگی کردند و پیکرشان آماج گلوله های اشرار قرار گرفت و در راه خدمت به میهن جان خود را فدا کردند. با «قاسم مرمزی»، پدر شهید «ابراهیم مرمزی»  به گفت‌وگو پرداخته ایم که در ادامه می خوانید. 

پدر شهید در ابتدا به شخصیت و اخلاق پسرش اشاره کرد و گفت: ابراهیم بسیار با ایمان، صبور، متدین و خوش اخلاق بود. او در بین افراد محبوب بود و احترام ویژه‌ای برایش قائل بودند. من فکر می‌کنم احترام او به کوچک و بزرگ، دلیل این محبوبیت باشد. تا الان به خاطر ندارم با صدای بلند با من حرف زده باشد. حتی در جمع‌های خانوادگی هیچ وقت به عمویش، عمو نگفته و او را همیشه بابا صدا کرده است.

وی درباره خاطره‌ای که مدام از ابراهیم در فکرش می‌گذرد با صدایی لرزان ادامه داد: ابراهیم یک لحظه‌ام از دید چشمان ما دور نمی‌شود، کل روزهای زندگی او خاطره است. قبل از شهادتش من را برای عمل آنژیو قلب به مدت 10 روز به بیمارستان می‌برد و می‌آورد. فرقی نمی‌کرد روز باشد یا شب، سرکار باشد یا خانه، همیشه برای من و مادرش وقت می‌گذاشت. از وقتی رفته است مادرش مشکل بی‌خوابی گرفته و مدام تصویر ابراهیم را می‌بیند.

قرار بود ازدواج کند…

پدر شهید با بغضی نهفته در گلو از آرزوها و رویاهای فرزندش گفت: ابراهیم مانند تمامی پسران هم سن و سالش امید به زندگی داشت. با کمک همسرم برای ازدواج آماده‌اش می‌کردیم و با ذوق و شوق جهیزیه او را کنار می‌گذاشتیم. با برادرم درباره ازدواجش خیلی صحبت و برنامه‌ریزی داشتیم. اما هیچ وقت فکر نمی‌کردیم چنین حسرتی در قلب ما بماند و پاک نشود.

«پسرم همیشه باعث افتخار و سرافرازی من در محل بود، عضو بسیج بود و با بصیرت فکر می‌کرد.» این را پدر شهید مرمزی عنوان کرد و ادامه داد: تمام زندگی ابراهیم سرشار از افتخار آفرینی و مهربانی با کودکان و سالمندان بود. ابراهیم دوران سربازی‌اش را در آذربایجان غربی با تمام سختی‌ها تمام کرد. فکر کنید بچه خوزستان باشی و در سرمای استخوان سوز ارومیه دوسال را سپری کنی. پسرم گاهی تعریف می‌کرد که از پتوها برای خودش کاپشن درست می‌‌کند. او از کوه‌های آذربایجان غربی تا سیستان و جنوب شرق و حتی دریای عمان عبور کرد، اما با این حال یکبار هم لب به گله و نارضایتی باز نکرد.

«پسرم کادری و عاشق نظام و لباس نظام بود و با اراده و باور قلبی برای حراست از وطن و نظام مقدس جمهوری اسلامی پا در این مسیر گذاشت.» پدر شهید با غرور این جمله را گفت و افزود: روز انتخابات تا ساعت 12 شب با ابراهیم در تماس بودم. به من گفت:« بابا صندوق‌های رای را داریم برای فرمانداری راسک جمع می‌کنیم.» مادرش هم تا زمانی که آن اتفاق برای ابراهیم بیفتد با او در تماس بود و فکر کرد که خوابش برده است، پس شروع کرد به فرستادن پیام برای ابراهیم و به او می‌گفت:« پسرم اگر رسیدی برایم جوابی بفرست.» که دیگر هیچ وقت صدایش را نشنید.

وی درباره دریافت چگونگی خبر شهادت پسرش ادامه داد: اول صبح بود که پسرم آمد و در اتاق را زد. گفت: «بابا، عمو آمده و کارت دارد». رفتم دیدم چشم‌های برادرم قرمز است. گفت:« مثل اینکه ابراهیم زخمی شده» چندباری هم با ابراهیم تماس گرفتم اما جوابی نداد. حتی با فرماندش هم تماس گرفتم ولی خبری نداد. برگشتم همسرم را بیدار کنم اما نمی‌دانستم به او چه بگویم تا اینکه دیدم کل فامیل در حیاط خانه جمع شدند.

آمار بازدید : 0

 

راه خانه را فراموش می کنم

پدر شهید، خواندن قرآن را برای کم کردن فقدان پسرش به خانواده توصیه کرد و گفت: ما به دعای مردم نیاز داریم، باور از دست دادن ابراهیم برایمان خیلی سخت است. تمام حرکات و رفتار و حتی صدایش مدام برایمان تداعی می‌شود؛ از خدا می‌خواهیم به ما کمک کند.

«احترام گذاشتن به شهدا و خانواده شهدا، احیاء کردن راه و هدف آن‌ها و برگزاری مراسمی در شان شهید توسط ارگان‌ها می‌تواند یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارد.» پدر شهید این نظر را اذعان کرد و ادامه داد: گاهی آنقدر غرق در فکر و خیال پسرم می افتم که مسیر خانه را فراموش می‌کنم.

پدر شهید ابراهیم مرمزی در پایان برای حفظ یاد و خاطرات او در اذهان خواسته خود را اظهار کرد: از فرماندار می‌خواهم که مجسمه ای از شهید در ورودی شهر درست کنند. پسرم شهید انتخابات ریاست جمهوری است و بهترین یاد بود احترام گذاشتن به خون شهیدی‌ست که برای ازدواج و تشکیل خانواده آماده می‌شد. دعا می‌کنم که خداوند تمام حافظان امنیت را حفظ کند و ان شاءالله تلافی خون های ریخته شده از این بی‌غیرت های وطن فروش گرفته شود.

انتهای پیام/ح



منبع خبر

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید