نماد سایت مجاهدت

احمدیان: قرار نبود به جای ارتش سوریه بجنگیم/ بعد از پایان داعش در منطقه حضور عملیاتی نداشتیم

احمدیان: قرار نبود به جای ارتش سوریه بجنگیم/ بعد از پایان داعش در منطقه حضور عملیاتی نداشتیم


به گزارش مجاهدت از گروه سیاسی دفاع‌پرس، با سقوط دولت سوریه به دست مهاجمین مسلح، سؤالات و ابهامات زیادی ایجاد شد. دشمنان محور مقاومت که از سال‌ها پیش، به‌طور مستمر و سنگین، درباره‌ی حضور ایران در سوریه مشغول عملیات روانی و رسانه‌ای بودند، فضای جدید را برای ورود به مرحله‌ی تازه‌ای از این عملیات روانی و رسانه‌ای مهیا دیدند و انواع و اقسام شبهات و اکاذیب ریز و درشت را به‌طور گسترده درباره‌ی محور مقاومت، حضور ایران در سوریه، چرایی و چگونگی این سقوط و موضوعات مشابه دیگر مطرح کردند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی چهارشنبه‌ی هفته‌ی گذشته در یک سخنرانی مهم درباره‌ی وقایع سوریه، «آنچه واقع شده و احیاناً سعی می‌شود از چشم‌ها مخفی بماند» را تبیین کرده و در ادامه «وضع خودمان، حرکت خودمان، حرکت منطقه، آینده‌ی منطقه» را نیز ترسیم کردند.

در همین راستا، رسانه‌ی KHAMENEI.IR در گفت‌وگو با «علی‌اکبر احمدیان» دبیر شورای عالی امنیت ملی، به بررسی جزئی‌تر پرونده‌ی حضور مستشاری ایران در سوریه پرداخته هست. منطق حضور و پیش‌شرط‌های آن، چرایی کاهش حضور ایران در سوریه‌ی پساداعش، تفاوت‌های داعش و مسلّحین حاکم بر سوریه، نحوه‌ی برخورد ایران با این مسلحین در سال‌های گذشته و نوع نگاه به آنها، چرایی عدم مداخله‌ی نظامی ایران در وقایع اخیر سوریه و بالاخره تأثیر این وقایع بر محور مقاومت و پشتیبانی از آن، از جمله‌ی موضوعاتی هست که در این گفت‌وگوی تفصیلی به آن پرداخته شده هست.

بن‌مایه‌ی نظری نگاه جمهوری اسلامی و به تبع آن مجموعه‌های امنیّتی کشور ــ که نقطه‌ی همگرایی همه‌ی آنها دبیرخانه‌ی شورای عالی امنیّت ملّی هست ــ به مقوله‌ی «امنیّت ملّی» چیست؟

از نظر ما، مردم ستون امنیت ملی هستند. انقلاب اسلامی با مردم پیروز گرفت، با مردم ایجاد شد و با مردم باقی ماند. همه‌ی نظریّاتی که حول‌وحوش مسئله‌ی «امنیّت ملّی» مطرح می‌شود، ذیل ستون مردم هست. «مردم» هم که عرض می‌کنم، یعنی همه‌ی مردم؛ چون همه‌ی مردم انقلاب کردند. این تصوّر که فکر کنیم یک گروه خاصّی در کشور انقلاب کردند، تصوّر درستی نیست. بله، در کار‌های مختلف، سهم‌ها متفاوت بوده هست ــ در یک جایی یکی سهم بیشتری داشته هست، در یک جای دیگری کس دیگری سهم بیشتری داشته هست، امّا همه‌ی ملّت ایران انقلاب کردند.

این دیدگاه هم در مبانی نظری و مواضع عملی رهبر انقلاب ریشه دارد. همین دو سه سال پیش بود که ایشان فرمودند جمهوری اسلامی بدون مردم معنا ندارد و بدون مردم هیچ هست. این انقلاب از اوّل بنایش را بر این گذاشت که با مردم حرکت کند، قدرتش را در حضور مردم ببیند، قدرت مردم را قدرت خودش ببیند. به تعبیر حضرت آقا، «مردم‌سالاری دینی» یعنی اینکه بر اساس اسلام، «مردم»، سالار جامعه و امور خویش هستند و انقلاب این صدا را در دنیا هم بلند کرد؛ لذا هر جایی هم که انقلاب اسلامی رفته، شاخصه‌اش این هست که مردم بالا آمدند، نه یک فرد.

در مورد سوریه هم اگر یک بحث‌هایی راجع به این موضوع می‌شود، مسئله این هست که دولت سوریه را ما بالا نیاوردیم؛ دولت خاندان اسد قبل از ما بود، محکم هم بود و به دلیل وجه اشتراک بزرگ و ستودنی در سازش‌ناپذیری با رژیم صهیونیستی و مقاومت در برابر آمریکا و اسرائیل، یک تعاملاتی با هم داشتیم و حمایت متقابل داشتیم.

دومین نکته‌ی مهم که ما رعایت می‌کنیم، نظریّه‌ی رهبر معظّم انقلاب مبنی بر «آرمان‌گرایی واقع‌بینانه» هست. ایشان در برابر دوگانه‌ی رایج «آرمان‌گرایی» یا «واقع‌بینی»، این نظریّه را مطرح فرمودند و تأکید کردند که آرمان‌گرایی بدون واقع‌بینی توهّم هست و واقع‌بینی بدون آرمان هم روزمرّگی هست. 

در یک دهه‌ی اخیر و با شدت گرفتن رشد گروه‌های تروریستی در منطقه، جمهوری اسلامی ایران هم برای انجام عملیّات نظامی ضدتروریستی، اقدام به حضور مستقیم نظامی یا مستشاری در خارج از مرز‌های رسمی کشور کرده هست. حضور نظامی و مستشاری ایران طبعاً تابع اصول و ضوابط خاصّی هست. این ضوابط چیست؟

حضور جمهوری اسلامی ایران در هر جایی، حتی آنجا که این حضور منشأ آرمانی داشته هست، تابع یک اصولی بوده هست. استثنائاً ممکن هست یک جایی خطایی هم شده باشد، امّا مبنا همواره این اصولی بوده که ذکر می‌کنم:

اصل اول دفاع قاطعانه از کشور، مردم و منافع ملی، در برابر بیگانه هست. در این اصل، هیچ‌گاه تردیدی نبوده هست. این دشمن چه آمریکا بوده هست، چه اسرائیل، چه کشور کوچکی بوده هست، چه یک همسایه، این اصل همواره مبنای عمل بوده.

اصل مهم دیگر اینکه آغازگر تهاجم به هیچ کس نبوده هست. رهبر معظم انقلاب واقعاً به این اصل مقید بوده‌اند. خیلی اوقات، دیگران موردی را تا پای تصمیم آورده‌اند، اما وقتی به سطح رهبری رسیده هست، ایشان مانع شده‌اند و کم‌کم به سایر مسئولان هم این را آموخته‌اند.

اصل سوم عدم دخالت در امور سایر کشور‌ها هست. انقلاب اسلامی با همه‌ی شعار‌های آرمان‌گرایانه و بعضاً دارای جنبه‌ی جهان‌وطنی‌ای که دارد، امّا در هیچ کشوری به واسطه‌ی آن آرمان‌ها یا حتّی به خاطر منافع ملّی دخالت نکرده هست ــ که این مصداق همان واقع‌بینی هست ــ مگر با سه شرط: اول اینکه باید دولت رسمی آنجا رسماً درخواست کرده باشد. هم در سوریه، هم در عراق، ما برای حضور، درخواست رسمی دولت وقت این دو کشور را داشتیم. به عنوان نمونه، اگر یادتان باشد، در ماجرای ترور و شهادت شهید سلیمانی، نخست‌وزیر عراق گفت که ایشان را من به عراق دعوت کرده بودم. در زمان حضور ما در مقابله با فتنه داعش، آقای مالکی (نخست‌وزیر وقت این کشور) از ما برای مقابله با داعش درخواست کرد. بنابراین، درخواست رسمی حتماً از لوازم بوده هست.
دوم، عدم تقابل با مردم هست. هر کسی ما را دعوت کند که امروز برویم آنجا مثلاً به نفع او با مردمِ آنجا درگیر بشویم، حتماً چنین کاری نخواهیم کرد و این از اصولی هست که به آن دقّت می‌شود.

سوم، وجود منافع یا آرمان قطعی هست. در آنجا، ما یا باید یک منافع ملّی قطعی داشته باشیم یا یک آرمان قاطع؛ مثلاً «دفاع از مظلوم» که از آرمان‌ها و اصول ما هست. اگر یک ملّتی مورد ظلم قرار بگیرد و در کنارش دو شرط دیگری که عرض کردم وجود داشته باشد، دلیلی ندارد ما ورود نکنیم، چون تکلیف دینی و انسانی بر گردن ما می‌آید. البتّه یک وقت دفاع از مظلوم ممکن نیست، که در این صورت کاری نمی‌توانیم بکنیم و تنها با زبانمان برائت می‌جوییم؛ امّا یک وقت شرایط فراهم هست و مردم مورد ظلم قرار گرفته‌اند و دولتش هم کمک می‌خواهد در اینجا دلیلی وجود ندارد که ما کمک نکنیم، آن‌هم با رعایت اصل کمک، نه جایگزینی؛ یعنی باید خود آن ملّت مبارزه کند و در میدان باشد تا ما هم به آنها کمک کنیم.

روابط نظامی و امنیتی ایران و سوریه محدود به یک دهه‌ی اخیر نبوده هست. فلسفه‌ی این روابط و همچنین دلیل حضور ایران در سوریه و بعد، علّت کاهش حضور نظامی ایران چه بوده هست؟

از زمانی که دولت سوریه در زمان حافظ‌ اسد، صادقانه از انقلاب اسلامی حمایت کرد و در جنگ، با وجود آنکه حزب حاکم بر عراق هم حزب بعث بود، باز هم از ما حمایت قاطع کرد، تعاملات رسمی و میدانی را گسترش دادیم. یکی از دلایل نزدیکی سوریه به ایران هم این بود که مصر و اردن با رژیم صهیونیستی سازش کرده بودند، اما سوریه زیر بار این سازش نرفته بود و لذا احساس نوعی تنهایی و خطر می‌کرد.

امّا از طرفی نظام حکمرانی در سوریه مثل بقیّه‌ی نظام‌های عربی منطقه بود. وجه مثبت و متمایز خاندان اسد این بود که انصافاً در برابر همه‌ی فشار‌های بین‌المللی، منطقه‌ای، دوستان، آشنایان، دشمنان، از مسئله‌ی مقاومت در برابر اسرائیل و دفاع از حقوق مردم فلسطین کوتاه نیامدند. اگر اندکی کوتاه آمده بودند، با هیچ کدام از این حوادث مواجه نمی‌شدند و لذا همه‌ی آنچه اتّفاق افتاد تاوان آن مقاومت بود. امّا ضمن ضدّصهیونیستی بودن نظام، رفتار‌های ناپسندیده‌ای در بخشی از سیستم موجود در دولت سوریه با مردم آن کشور به چشم می‌خورد و اینها یک شکافی را بین دولت و بخشی از مردم سوریه به وجود آورده بود. بخشی از مردم، واقعاً نظام را می‌خواستند، امّا بخش‌هایی هم نه؛ نظراتی داشتند، مخالفت‌هایی داشتند که این‌هم باز از دوره‌ی حضور جمهوری اسلامی ایران شروع نشده. از طرفی، بین دولت حافظ‌اسد با بعضی جریانات فکری موجود در جهان اسلام، از جمله اخوان‌المسلمین، یک چالش بسیار قدیمی وجود داشت و مجادلاتی با هم داشتند. جمهوری اسلامی ایران از ابتدا، از زمان حافظ‌اسد، مرتّباً توصیه و تلاشش این بود که آنجا را به سمت همگرایی اجتماعی و مردمی هدایت کند. دلیلش هم این بود که اعتقاد به اینکه مردم یک کشور تعیین‌کننده‌اند، در جمهوری اسلامی همواره وجود داشته.

بعداً یک پدیده‌ی سومی آنجا پیش آمد و آن ظهور داعش بود؛ فتنه‌ی داعش. ما باید رفتار جمهوری اسلامی ایران در دوره‌ی داعش را با دوره‌ی قبل از آن، کلاً از هم تفکیک کنیم. بله، ما با داعش قاطعانه وارد جنگ شدیم، همان‌طور که در سوریه و عراق با داعش جنگیدیم. امروز هم داعش اگر با همان مختصات و ویژگی‌های قبلی‌اش در اطراف ما حضور پیدا کند که بتواند تعدّی‌ای به ما در آینده داشته باشد، طبعاً در همان جا او را سرکوب می‌کنیم؛ البته با رعایت همان شروط بالایی که عرض کردم. اما داعش چه ویژگی‌هایی داشت که ما را به این جمع‌بندی رساند؟

اولاً داعش یک جریان سرویس‌ساخته بود. ما مطّلع بودیم و می‌دانستیم اینها را کجاو از کدام زندان آزاد کردند، چه کسی با آنها کار کرد، کجا بردند، چه‌جوری درستشان کردند و قیافه‌ی خیلی موجه به آنها دادند. اوایل کار، داعش سعی داشت چهره‌ای موجّه از خود بُروز بدهد و خواستند بدلی بزنند به کلّ جریان انقلاب اسلامی. بنابراین، داعش اصالت هویّتی‌ای از خودش نداشت.

ثانیاً داعش فاقد سرزمین بود؛ یعنی نکته‌ی بسیار مهم این بود که داعش به هیچ سرزمینی تعلق نداشت؛ یعنی هیچ جا نبود که بگوییم این کشورِ اینها هست، جغرافیای اینها هست، مردم این سرزمین هستند و ما در اینجا اینها را به رسمیت بشناسیم؛ نه، اینها اصلاً فاقد سرزمین بودند؛ یعنی در هر سرزمینی ما با اینها می‌جنگیدیم، سرزمین آنها نبود.

ثالثاً اینها همه جا را سرزمین خودشان می‌دانستند؛ یعنی سرزمین دیگران را ملک خودشان می‌دانستند، بقیّه‌ی ممالک اسلامی و کشور‌های منطقه را هم متعلّق به خودشان می‌دانستند. پس معارض همه‌ی کشور‌های منطقه، از جمله ایران بودند.

رابعاً تفکر تکفیری نسبت به همه‌ی فِرَق اسلامی داشتند. اساس داعش بر تکفیر بنا نهاده شده بود، آن‌هم نه فقط تکفیر شیعه، بلکه تکفیر همه جز خود.

خامساً ترور جمعی مردمی داشتند. داعش با هر معیاری تروریست بود؛ یعنی اساساً حربه‌ی اصلی‌اش ترور بود، کمااینکه امروز هم همین هست. تروریسمِ آن هم علیه مقامات سیاسی یا نظامی نبود، علیه جمعیت بود، علیه عامه‌ی مردم بود. ماجرای انفجار کرمان را همه به خاطر دارند. داعش اطلاعیه داد که مجاهدان شهادت‌طلب عملیّات موفق انجام دادند! خودش عنوان کرد. هنوز هم هر روز دنبال همین کار‌ها هست. دستگاه‌های امنیتی ما به طور مداوم دارند تیم‌های مختلفی را که می‌فرستند داخل کشور دستگیر می‌کنند و یک جنگ دائمی و پنهان در جریان هست؛ گاهی مثلاً بیست گروه از آنها را در کشور دستگیر می‌کنند.

جریان داعش که پیدا شد، دیگر جای تأمل نبود. البته بعضی از همان معارضین دولت سوریه به ظهور یک چنین جریانی به نوعی کمک کردند یا بعداً با پیوستن به آن، این جریان را تقویت کردند که ما با آنها هم بالاجبار درگیر شدیم. در این داستان البته ما از اوّل، مرز بین داعش و معارضین را تفکیک کردیم. الحمدللّه داعش با عملیات‌های پی‌درپی و متربه‌متر، هم در عراق و هم در سوریه برچیده شد؛ امّا در مورد سایر معارضین ــ که در قضایای حلب، در دمشق، در غوطه‌ی شرقی و غربی، در درعا و سویدا در جنوب، عمدتاً همین گروه‌های معارض بودند ــ جمهوری اسلامی ایران سعی کرد که بین دولت و آنها وساطت کند. البته اگر جایی به ما حمله می‌شد، از خودمان دفاع می‌کردیم. در همین جا‌هایی که برای مقابله با داعش حضور داشتیم، مثلاً ما آن موقع فرودگاه حلب یا مسیر‌هایی مثل اتوبان حلب ـ دمشق را نیاز داشتیم، آنجا خطّ دفاعی داشتیم، اگر کسی به ما حمله می‌کرد، بالاجبار باید دفاع می‌کردیم یا حتّی گاهی کمی آنها را عقب می‌راندیم. امّا اینکه بنای ما این باشد که اینها را مثل داعش ریشه‌کن کنیم، هیچ‌گاه چنین نبود. حتّی وقتی در محاصره بودند و قرار شد تخلیه شوند، امنیّت آنها را تأمین کردیم که از این نقاط مختلف به ادلب منتقل شوند. در حلب، بعضی از دوستان ما جان خودشان را گذاشتند که خانواده‌ی همین معارضین را که در بخشی از حلب بودند، منتقل کنند به همین منطقه‌ی ادلب. بعد هم در همه‌ی توافقات سیاسی، ما از این موضوع حمایت کردیم که اینها یک جایی داشته باشند برای خودشان، مستقر بشوند، آنجا منطقه‌ی رفع تنش باشد و کسی با آنها برخورد نکند.

با پایان یافتن قضیه داعش، منطقه به ارتش سوریه سپرده شد و دیگر حضور کامل ما موضوعیّت نداشت. البته، دولت بشار‌ اسد هم به خاطر حضور ایرانی‌ها تحت فشار شدیدی قرار داشت؛ هم از جانب عرب‌ها، هم اسرائیل، هم آمریکا. شانتاژ می‌کردند که ایران سوریه را فتح کرده هست و مانند این حرف‌ها! خب نتیجه این شد که تقریباً عمده‌ی قوای ما از آنجا برگشت و فقط آن بخشی باقی ماند که برای مقاومت نیاز بود یا برای کمک‌هایی که به ارتش سوریه یا دولت سوریه می‌شد.

تحلیل‌هایی هست که گروه‌های مختلفی که در شمال غرب سوریه بودند، قبل از هجوم اخیر، تحرّکاتی داشتند. آیا ایران اطلاعاتی از این تحرکات به سوریه نداده بود؟

هر کدام از این گروه‌ها خاستگاه‌های مختلفی دارند، نظرات مختلفی هم نسبت به ترکیه، سوریه، ایران، شیعه و اسرائیل دارند؛ پس مواضع مختلفی دارند. از این نظر، یک جمعِ به‌هم‌ریخته‌ای هستند، امّا با هم در حال توافق بودند که چنین اقدامی را انجام بدهند. این تحرّکات به دولت سوریه مکرّر گفته شد، خود آنها هم توان اطّلاعاتی بدی نداشتند، آنها هم می‌دانستند. امّا اینجا دو نکته وجود داشت. اوّل اینکه دولتمردان و ارتش سوریه باور نداشتند اینها بتوانند یک حرکت عمده‌ای را انجام بدهند. دوم اینکه به ارتششان و دستگاه امنیّتی‌شان متّکی بودند؛ فکر می‌کردند اینها اگر تحرّکی هم بکنند، اوضاع یک کمی بالا‌وپایین می‌شود، امّا نهایتاً آن را سد می‌کنند؛ لذا خطر اینها هیچ‌گاه از سوی دولت سوریه به طور جدّی ادراک نشد. البته فکر هم نمی‌کردند چنین ظرفیّت فروپاشی‌ای در ارتش سوریه وجود داشته باشد!

در نهایت، عملیات اینها آغاز شد و باز هم مرتّباً به ارتش سوریه گفته شد که در اینجا‌ها می‌توانی بِایستی و راهشان را سد کنی ــ، چون ما معتقد بودیم حتّی اگر بخواهد با اینها گفتگو هم بکند، بالاخره باید یک موضعی را تثبیت کند ــ، اما اراده‌ی جنگ و میل به مقاومت در ارتش سوریه وجود نداشت؛ لذا مناطق سوریه یکی‌یکی سقوط کرد و نهایتاً رسید به دمشق. گفتگو‌هایی را هم در این مدّت با بشّار‌اسد و با ارتشی‌هایشان داشتیم، مشاوره‌هایی به آنها دادیم و باز هم تلاش کردیم که روند سیاسی فعّال شود. سفر ترکیه‌ی آقای عراقچی برای همین بود، سفر دوحه برای همین بود، موفّقیّت‌هایی هم داشت. «بیانیّه‌ی هشت کشور» به نظرم بیانیّه‌ی خوبی بود که بالاخره پنج کشور عرب منطقه هم به آن پیوستند و اظهار نگرانی کردند، درخواست حلّ سیاسی کردند، امّا سرعت فروپاشی به این تلاش هم فرصت نداد.

یک ابهام بزرگ در میان افکار عمومی داخل کشور، ابهام در مورد عدم حضور مستقیم ایران در برابر این هجوم هست. آیا کشور ما برای این موضوع به جمع‌بندی رسیده بود که مداخله‌ی مستقیم نداشته باشد یا اتّفاق دیگری افتاد؟

ایران هیچ‌گاه قرار نبود که به جای ارتش سوریه بجنگد، آن‌هم در برابر جریانی که تهدید قاطعی برای جمهوری اسلامی نیست. اگر توان آماده‌ای وجود داشت یا فرصت و امکان انتقال نیرو و تجهیزات بود و فروپاشی به‌سرعت اتّفاق نمی‌افتاد، به شرطی که مردم و ارتش سوریه می‌ایستادند، حتماً ما هم می‌ایستادیم؛ ضمن اینکه دولت سوریه تا روز‌های آخر اصلاً چنین درخواستی از ما نکرد.

نکته‌ی مهم دیگر این هست که ما بعد از اتمام حکومت داعش، با تمایل دولت سوریه قوای خود را تخلیه کرده بودیم و در منطقه حضور عملیّاتی نداشتیم که تصمیم بگیریم همراهی بکنیم یا نه. امکان تقویت سریع نیز وجود نداشت، مگر آنکه ارتش سوریه مقاومت می‌کرد. بنابراین، در مورد اینکه میگویند ایران عرصه را رها کرد، ما اصلاً آنجا نبودیم که بخواهیم رها کنیم.

برخی رسانه‌های معاند سعی دارند چنین القاء کنند که حضور و هزینه‌ی ایران در سوریه در گذشته، بدون فایده بوده هست. نظر شما درباره‌ی این ادّعا چیست؟

ما از هزینه‌ای که کردیم هیچ پشیمان نیستیم. این حرف را به شکل تبلیغاتی عرض نمی‌کنم؛ پشیمان نیستیم، زیرا حضور و هزینه‌ی ما برای امنیّت خودمان بود و دستاورد‌های مورد انتظار هم به دست آمد. اگر داعش در سوریه و عراق تمام نشده بود، امروز ما باید با ده‌ها برابر هزینه در داخل کشور با داعش می‌جنگیدیم. فکر نمی‌کنم کسی باشد که این را باور نداشته باشد که اگر دولت داعش در عراق و سوریه مستقر شده بود، ما مجبور بودیم امروز در مرز و داخل کشور و لبه‌های مرز عراق با او بجنگیم. خود آنها رسماً این را می‌گفتند که هدف ما ایران هست! خب این هدف که نابودی داعش بود محقّق شد و دستاورد بزرگی بود که نقشه و طرح آمریکایی‌ها را کلاً بر باد داد و سرمایه‌گذاری چندساله‌شان را بی‌نتیجه گذاشت. دوستان شاید جزئیّات را ندانند. آنها واقعاً یک ارتش درست کردند! به قول خودشان، در برابر انقلاب اسلامی دولت‌سازی کردند، جامعه‌سازی کردند و فکر می‌کردند موضوع را تمام کرده‌اند. با اقدام جمهوری اسلامی ایران، این نقشه جمع شد و همین یک دستاورد برای هزینه‌ی آن حضور کافی هست.

ضمن اینکه ما بالاخره توانستیم فلسطین و حزب‌اللّه را تقویت کنیم و دست آنها را عمیقاً پُر کنیم، به نحوی که دیگر به ما وابسته نباشند. امروز حزب‌اللّه یک گروه کاملاً مستقل و متّکی به خود هست. در مورد غزه، شما می‌بینید که در داخل تونل، مثلاً دارند راکت و موشک برای خودشان تولید می‌کنند. حتماً حزب‌اللّه که سرزمین وسیع‌تری دارد، از این جهت قدرت بیشتری دارد و مجهّزتر شده هست. حزب‌اللّه قدرت سیاسی پیدا کرد، قدرت فرهنگی پیدا کرد. می‌بینید که امروز با همه‌ی این تخریب‌ها، چه استقبالی از حزب‌اللّه در داخل لبنان می‌شود! مردمی که ضربات سنگین به زندگی‌شان خورده هست، همه با پرچم حزب‌اللّه برمی‌گردند. اینها برکات و عمق راهبردی و فرهنگی انقلاب اسلامی هست. حزب‌اللّه این‌چنین وضعی در لبنان دارد. کسی نمی‌تواند حماس و جهاد و حزب‌اللّه را حذف کند، کسی نمی‌تواند انصاراللّه را حذف کند. اینها به متن مردم تبدیل شده‌اند؛ مردمی که مجهّز و بالغ شده‌اند و صاحب دانش و فنّاوری برای ساخت تجهیزات مورد نیاز برای دفاع از خود هستند.

با شرایط فعلی، به نظر می‌رسد که حمایت از مقاومت سخت‌تر می‌شود؛ این‌طور نیست؟

بله، سخت‌تر می‌شود. البته در خیلی از مقاطع، کار ما سخت‌تر شده، در بعضی مقاطع هم راحت‌تر شده؛ این مسئله طبیعی هست، از اوّل تا حالا هم همین‌طور بوده هست. امّا نکته‌ی اوّل این هست که حزب‌اللّه، حماس و جهاد، امروز به پشتیبانی مستقیم و فیزیکی ما خیلی وابسته نیستند. ببینید! مگر ما در طول این مدت، با حماس در غزّه ارتباط مستقیم داشتیم؟ هیچ‌گاه نداشتیم، همیشه هم حاجز‌های اسرائیلی و هم‌پیمانان وی داشتند اوضاع را کنترل می‌کردند. مگر ما الان با یمن ارتباط ارضی مستقیم داریم؟ مسیر دریایی‌اش هم که محاصره هست. اما خود مردم یمن هر روز یک چیزی رو می‌کنند و موشک‌هایی با برد هزار کیلومتر می‌سازند! این واقعاً از عجایب هست. خود ما یک دوره‌ی طولانی را طی کردیم و مدّت‌ها طول کشید تا موشک‌ساز شدیم، اما یمنی‌ها ظرف مدت کوتاهی به اینجا رسیدند که این‌هم از برکات و افتخارات انقلاب اسلامی هست که بر مبنای باور‌های الهی، هر جا پا می‌گذارد، مردم آن کشور را رشد می‌دهد و آنها را بالغ و عزتمند می‌کند؛ نه آنکه به سبک فرعونی، آنها را وابسته و ضعیف کند. فرعون این‌گونه بود: فَهستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوه؛ قومش را ضعیف و خفیف می‌کرد تا اطاعتش کنند؛ یعنی همان کاری که امروز آمریکا با اقمارش می‌کند. امّا انقلاب اسلامی مانند حضرت موسیٰ و انبیای الهی، دیگران را رشد می‌دهد. سوریه قبل از ما چند سال با شوروی سابق متّحد بود؟ دوره‌ی طولانی‌ای بود، اما حتّی فنّاوری ساخت یک قطعه‌ی تانک را هم به او نداده بودند تا خودش بتواند بسازد! اما به برکت ارتباط با انقلاب اسلامی، موشک‌ساز شد. به‌هر‌حال، مقاومت برای ادامه‌ی حیاتش به ما وابسته نیست. ضمن اینکه ارتباط ایران با مقاومت و حزب‌اللّه هم هیچ وقت قطع نخواهد شد.

یکی از ابهامات مهم، وضعیت ایران در منطقه هست. این ابهامات که بعضاً به مرز اتهام به جمهوری اسلامی هم می‌رسد، وضعیت ایران در شرایط فعلی منطقه را افتادنِ ایران در یک چرخه‌ی تضعیف تحلیل می‌کند. تحلیل شما از وضعیّت فعلی ایران در منطقه چیست؟

این، عملیات روانی دشمن هست. کار شیطان ترساندن هست: اَلشَّیطانُ یعِدُکُمُ الفَقرَ وَ یأمُرُکُم بِالفَحشاء. استراتژی اسرائیل القاء ضعف و تحقیر هست. اما متأسفانه می‌بینم که برخی در داخل کشور هم در این عملیّات روانی دشمن افتاده‌اند. یعنی بدون توجّه، مرتّباً همان کاری را که اسرائیل می‌خواهد انجام می‌دهند؛ یعنی القاء ضعف؛ این کمک به تحقق استراتژی دشمن هست.

برخی هم با نیت مخرب و بعضی هم با اهداف خاص سؤالاتی مطرح می‌کنند که مثلاً وعده‌ی صادق سه چه شد، الان می‌زنی یا فردا می‌زنی! خب مسئله روشن هست؛ این موضوع، منطق نظامی دارد؛ هر وقت که لازم و مناسب باشد می‌زنیم، هر وقت که دشمن بیشتر دردش بیاید می‌زنیم، هر وقت که به منافع ملّی ما کمک کند می‌زنیم. با احساسات که نمی‌شود و نباید عملیّات کرد. در فاصله‌ی بین وعده‌ی صادق یک و دو، ضعف‌های ضربه‌ی اوّلمان تجزیه و تحلیل شد؛ یک تجزیه و تحلیلی هم از ظرفیّت‌های دشمن شد که در نتیجه، دفعه‌ی دوّم بهتر شد. اینها تابع عقل و تدبیر و منطق و همان واقع‌بینی‌ای هست که به آن اشاره شد.

یکی از بازی‌های جنگ روانی دشمن این هست که فشار بگذارند: «آقا اگر نمی‌زنید، حتماً ترسیده‌اید»! بعد، عدّه‌ای از خود ما شروع کنند بزرگان ما در داخل کشور را ــ کسانی را که دیروز در میدان شهادت بودند، امروز هم هر روز در معرض شهادت هستند و پشت‌سر‌هم دارند شهید می‌شوند ــ متّهم کنند به اینکه ترسو هستند! این مطالبه‌گری نیست؛ این افتادن ناخواسته در بازی عملیّات روانی دشمن هست، زیرا نتیجه‌اش تحقّق همان خواسته‌ی دشمن، یعنی القاء ضعف و ترس هست. ما اگر می‌ترسیدیم، مثل همه‌ی دیگران، در برابر اسرائیل و آمریکا نمی‌ایستادیم و آرمان‌ها و منافع ملّت خودمان را به آنها می‌فروختیم. در هر برهه‌ای، شرایط فرق می‌کند، وضعیّت‌ها فرق می‌کند؛ باید اینها را دید و تصمیم گرفت.

بنظرم اولاً ما امروز در میدان عملیّات روانی و رسانه‌ای، به جای پدافند و دفاع، باید در موضع تهاجم باشیم. واقعیات این را میگوید که امروز اگر تجاوزی به ما بشود، حتّی خیلی از آنهایی که به‌اصطلاح مخالف نظام هستند و یا زاویه دارند، به میدان می‌آیند و از کشورشان دفاع می‌کنند.

ثانیاً، از منظر راهبردی چه کسی شکست خورده هست؟ در این چهارصد پانصد روز پس از طوفان‌الاقصیٰ، ببینید وضع رژیم صهیونی چگونه هست. اسرائیلی که یک دولت جعلی، امّا رسمی در جهان می‌نمود، امروز شده هست رژیم اشغالگر، نسل‌کش و آپارتاید که نخست‌وزیر آن تحت تعقیب هست. به‌عکس، مردم فلسطین به عنوان ساکنان اصلی این سرزمین و به عنوان نهضت آزادی‌بخش در مبارزه با اشغالگری شناخته شدند. افکار عمومی جهانی و حتّی خیلی از دستگاه‌های رسمی مجبور شدند از این دفاع کنند که فلسطین مال فلسطینی‌ها هست و این اسرائیل هست که هفتاد سال اشغالگری کرده.

واقعیّت موضوع این هست که امروز اسرائیل مستأصل هست، هنوز با همه‌ی این اقداماتی که کرده هست امنیّت ندارد، مشروعیّت ندارد، اختلافاتش به‌شدّت افزایش پیدا کرده هست و از نظر اقتصادی وضع بدی دارد. برخی غربی‌ها می‌گویند این کودکان غزّه و لبنان یا یحییٰ سنوار می‌شوند، یا سیّدحسن نصراللّه می‌شوند. بنابراین، حرکت عمومی حرکت پیروزی جبهه‌ی مقاومت و انقلاب اسلامی هست، حرکت قدرت یافتن انقلاب اسلامی و ضعف و حقارت اسرائیل هست.

با این تفاسیری که شما از قدرت و تقویت جبهه‌ی مقاومت دارید، یعنی اتّکای اصلی جمهوری اسلامی در مبارزه با رژیم اسرائیل، قدرتمند کردن مردم و جهان اسلام و مقاومت برای مبارزه با این رژیم هست، نه صرفاً مبارزه‌ی نظامی.

بله، همینطور هست ملّت فلسطین باید قدرت دفاع از خودشان را داشته باشند، باید بتوانند تهاجم به خود را پاسخ بدهند. اسرائیل، ذاتاً و ماهیتاً، استعداد لازم و کافی برای فروپاشی را دارد. اسرائیل استعداد ماندن ندارد، چون جعلی هست. حوادث یک سال گذشته به‌خوبی این مسیر را نشان داد. اسرائیل در اذهان همه‌ی مردم جهان فروپاشید و افکار جهانی عوض شد. امروز کسی نیست که اسرائیل را رد نکند، کسی در جهان نیست که نامشروع بودن اسرائیل و حقانیت فلسطین را تأیید نکند. اسرائیل مشروعیت و مقبولیت قلابی خود را از دست داده هست و واقعیت اشغالگری، نسل‌کشی و آپارتایدِ آن ظاهر شده هست. جریان عمومی این هست.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

خروج از نسخه موبایل