نماد سایت مجاهدت

«اسارت» لایه‌های پنهان فراوان دارد

به گزارش مشرق، سال ۱۳۹۳ توفیق نصیبم شد و پیوستم به مؤسسه پیام آزادگان. انگار، در پلک به‌هم‌زدنی هلم دادند درست وسط داستان اسارت. اگرچه به اصطلاح، بچه انقلابی بودم و از خانواده دفاع مقدس، اما اعتراف می‌کنم حوزه اسارت را نمی‌شناختم!

اولین بار در بیست و هفتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب بود که نوشتن از لحظه به اسارت درآمدن آزادگان، در ذهنم جرقه زد. یادم می‌آید حمله یک‌جانبه بازدیدکننده‌ای از غرفه پیام آزادگان چنان بی‌رحمانه بود که با شنیدن حرف‌هایش، انگار تشتی آب سرد بر سرم ریختند: «چرا اینا تسلیم شدن؟ چرا وقتی ما می‌جنگیدیم، اینا دستشون رو بردن بالا و…»

این جنس از حرف‌هایی که طی این سال‌ها، در نمایشگاه‌ها و برنامه‌های مختلف می‌شنیدم، به شدت آزارم می‌داد. حجم بی‌مهری از افرادی که دست بر قضا، گاهی از عوام هم نبودند، وادارم کرد به این موضوع جدی‌تر فکر کنم.

به کسانی فکر کردم که امروز به جای اسیر جنگی می‌توانستیم به آن‌ها بگوییم شهید. مگر نه اینکه، در کنار آن‌ها و در همان اوضاع تعدادی از همرزمانشان به شهادت رسیده بودند؟ شهدای گرانقدری که امروز خاموشند و هرگز نمی‌توانند روایتگر جزئیات چرایی و چگونگی به شهادت رسیدن خود باشند! چه بسا، اگر سرنوشت به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد، این آزاده می‌توانست جای آن شهید و آن شهید عزیز به جای این آزاده مظلوم باشد.

سال‌هاست که پای شنیدن خاطرات آزادگان می‌نشینم. هر بار که اتفاقات دوران اسارتشان را مرور می‌کنم یا در کتاب خاطراتشان غرق می‌شوم، به نکات پیدا و پنهانی می‌رسم و علامت سؤال‌هایی که بازگویی برخی از آن‌ها تقریباً محال است!

حوزه اسارت لایه‌های پنهان، حرف‌های ناگفته و سطرهای نانوشته فراوان دارد. شاید نشود از خط قرمزها عبور کرد و برای همه پرسش‌هایی که پیرامون چرا رفتن و چگونه رفتن، مطرح می‌شود، پاسخ صریح و مطمئنی داد، اما لااقل می‌شود بخشی از گفتنی‌ها را گفت.

مدت‌ها بود برای نوشتن از لحظات نفسگیر شروع اسارت، با خودم در جدال بودم و مترصد مجالی و حالی؛ بالاخره لطف خدا شاملم شد تا پای عهدی بمانم که روزی با خودم بسته بودم. بر همین مبنا، ابتدا به سراغ آرشیو مؤسسه پیام آزادگان رفتم و خاطراتی را انتخاب کردم.

پس از مطالعه اولیه، متوجه شدم باید مجدداً به سراغ بعضی از این آزادگان بروم و همه چیز را از نو بشنوم. با اینکه سال‌هاست، به نوعی جزئی از خانواده بزرگ آزادگان شده‌ام و شاید منطقی به‌نظر برسد که شنیدن و خواندن داستان آن روزهای پرغرور، برایم عادی شده باشد، اما نشده است. بارها و بارها در خودم مچاله شدم و دوباره ادامه دادم؛ اگرچه این فقط آغاز داستان اسارت بود نه همه روایت آن.

در اثری که در معرفی آن سخن می‌رود، خبری از مشاهیر جبهه و جنگ نیست و تا بخواهید پر است از رزمندگان عادی و گمنام.

من از کسانی نوشتم که تلاش می‌کردند بر اوضاع نابرابر جنگ سوار شوند. از قدرت ایمان و سلاح مقاومت نوشتم؛ از شجاعت و هرگز تسلیم نشدن؛ از آنچه اتفاق افتاده بود نوشتم. سعی کردم بدون اغراق بنویسم و بی‌جهت از افرادی که در وضعیت بحرانی تن به اسارت دادند، بتی نسازم برای تحسین مخاطب.

این مکتوب شاید ادای دینی باشد نسبت به آزادگان مظلوم دفاع مقدس که گاه جنگ برایشان در کنج اردوگاه غربت پیش از هشت سال طول کشید. هنگامی که آخرین صفحه این کتاب به پایان رسید، به این فکر کردم که قطعاً بدون شناختم از حوزه اسارت پازل دفاع مقدسی که در دل و جانم حک شده بود یک تکه باارزش و عزیز دیگر کم داشت و خدا را برای این فرصتی که در اختیارم گذاشت، هزار بار شکر کردم.

اگرچه موشکافی دلایل به اسارت درآمدن بیش از ۳۹ هزار اسیر جنگی، وظیفه پژوهشگران این عرصه است، اما در یک نگاه اجمالی، نقش ستون پنجم، ناآشنایی بعضی از رزمندگان با فنون جنگی، اشتباهات فردی، ستادی و اجرایی، کمبود ابزار و ادوات جنگی، دسترسی نداشتن به تجهیزات مدرن و … را در این مورد، هرگز نمی‌توان نادیده گرفت.

آنچه در اثر مورد معرفی می‌خوانید، فقط گفته‌های مجاز از لحظات تلخ و طاقت‌فرسای به اسارت رفتن تعدادی از فرزندان رنج‌کشیده این سرزمین را ترسیم می‌کند؛ شاید درسی باشد برای آیندگان.

*روزنامه جوان

منبع خبر

خروج از نسخه موبایل