به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «پسری با تیشرت کلاهدار»، از سوی انتشارات خط مقدم به زودی منتشر می شود، این کتاب، خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، از زبان همسر و دخترعموی شهید، زینب مکیان است. شهیدی که پس از کشوقوسهای فراوان در زندگی، تصمیمی تعجببرانگیز میگیرد و… کتاب به قلم اعظم محمدپور نوشته شده و به زودی وارد بازار نشر میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«دست و پایم یخ کرده بود، قلبم تندتند میزد. از ترس و خجالت، گوشه اتاق مچاله شده بودم و صدایم در نمیآمد. نمیتوانستم حرفی بزنم. از آینده نامعلوم و از روزی که احمد شهید شود، میترسیدم. انگار بین زمین و هوا آویزان بودم. همین دیروز، با عمه نوریه تلفنی حرف زدم. گفت: زینب جان، ما مجبورت نمیکنیم. خوب فکرهات رو بکن. طاقت داری احمد بره سوریه، زبونم لال، شهید بشه؛ یا جانباز بشه؟ تو قراره باهاش زندگی کنی؛ طاقتش رو داری؟!
سیدمحمد، دوباره پرسید: زینب خانم، دخترم، من صدات رو نمیشنوم، راضی هستی، شناسنامهتون رو ببرم؟ احمد، پسرعموته! الحمدلله تن سالمی داره! بیست و هفت جزء قرآن از حفظه…»
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «پسری با تیشرت کلاهدار»، از سوی انتشارات خط مقدم به زودی منتشر می شود، این کتاب، خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، از زبان همسر و دخترعموی شهید، زینب مکیان است. شهیدی که پس از کشوقوسهای فراوان در زندگی، تصمیمی تعجببرانگیز میگیرد و… کتاب به قلم اعظم محمدپور نوشته شده و به زودی وارد بازار نشر میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«دست و پایم یخ کرده بود، قلبم تندتند میزد. از ترس و خجالت، گوشه اتاق مچاله شده بودم و صدایم در نمیآمد. نمیتوانستم حرفی بزنم. از آینده نامعلوم و از روزی که احمد شهید شود، میترسیدم. انگار بین زمین و هوا آویزان بودم. همین دیروز، با عمه نوریه تلفنی حرف زدم. گفت: زینب جان، ما مجبورت نمیکنیم. خوب فکرهات رو بکن. طاقت داری احمد بره سوریه، زبونم لال، شهید بشه؛ یا جانباز بشه؟ تو قراره باهاش زندگی کنی؛ طاقتش رو داری؟!
سیدمحمد، دوباره پرسید: زینب خانم، دخترم، من صدات رو نمیشنوم، راضی هستی، شناسنامهتون رو ببرم؟ احمد، پسرعموته! الحمدلله تن سالمی داره! بیست و هفت جزء قرآن از حفظه…»
منبع خبر