۰۹:۴۲
–
۱۳۹۹/۳/۸
http://fna.ir/exo53a
۰
«خانه پدری» با رومینا چه کرد؟!
پدرانی، چون پدر رومینا یک لحظه کنترلش را از دست داده و صرفاً دختر خودشان را میکشند، اما فیلمسازی که برای ترسیم چنین صحنهای پافشاری دارد، با تسلط بر خود دقیقاً میداند با روح جامعه چه معاملهای میکند.
به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه جوان نوشت: معلوم نیست چرا برخی از مدعیان روشنفکری نمیتوانند دست کم حفظ ظاهر کرده و خوشحالی خود را از وقوع حوادث تلخ اجتماعی بروز ندهند. دلیلش البته مشخص است؛ حادثه تلخی در گوشهای از کشور رخ داده و عدهای مانند همیشه این حوادث را پیراهن عثمان میکنند تا حرف ناصواب خویش را مثلاً ثابت کرده باشند، البته کسی که خواب است را میشود از خواب بیدار کرد، اما او که خودش را به خواب زده نه.
سینماگری همکار سینماییاش را که منتقد ساخت فیلمهایی از جنس خانه پدری بوده درباره مرگ دلخراش رومینا اشرفی چنان کنایه میزند گویی منتقدان آثاری، چون خانه پدری طرفدار کشته شدن دختران به دست پدرانشان هستند یا مثلاً منتقدان مدعی بودهاند که اساساً در عالم امکان چنین حوادثی بروز و ظهور ندارند و در آینده نیز تضمین داده شده هیچ دختری به دست پدرش کشته نشود. وقتی منطق کمرنگ شود و قدرت سفسطه جولان بدهد، هر آدم نسبتاً مشهوری میتواند بر اسب سرکش بیمسئولیتی سوار شود و عوامفریبی نیز در چنین وضعی بازار پررونقی خواهد داشت.
مسئولیتشناسی سینمایی درباره رومینا
وقتی از مسئولیت هنری و سینمایی حرف میزنیم، دقیقاً درباره این موضوع سخن میگوییم که نباید هر اتفاقی را دستاویزی برای صاحب حق وانمود کردن خود کرد. بیمسئولیتی سینمایی در این موارد تنه میزند به بیمسئولیتی همان پدری که به جای حفظ و نگهداری دخترش در حریم خانواده آنچنان بیعقل میشود که با دیدن یک عکس با داس به جان دخترش میافتد و او را از پای درمیآورد.
بیمسئولیتی که شاخ و دم ندارد؛ یکی در فضای محدود خانوادهاش بیمسئولیت است و عدهای هم در جامعهای بزرگتر، چون سینما و هنر. بیمسئولیتی میتواند جنبه اجتماعی هم داشته باشد. فیلمسازی که میکوشد از یک حادثه تلخ به سود اثبات فرضیههای ذهنیاش فیلم بسازد و لنز دوربینش را روی موقعیت پرپر شدن یک دختر زیر خشونت و بیعقلی پدر نادانش تنظیم میکند، فیلمساز مسئولیتشناسی نیست.
چنین فیلمسازی در بهترین حالت فردی است که بر ابزار و تکنیک تسلط پیدا کرده و در پی خودنمایی هنری برآمده است. کسی که غریزه به جای عقل بر او مسلط است، حتماً لازم نیست آدم بکشد و ممکن است روح آدمها را قتلعام کند.
پدرانی، چون پدر رومینا صرفاً دختر خودشان را میکشند، اما فیلمسازی که برای ترسیم چنین صحنهای پافشاری دارد، قلب و روح یک جامعه را به ورطه جراحت و قتل میکشاند، با این تفاوت که پدر قاتل صرفاً یک لحظه کنترلش را از دست داده، اما فیلمساز ما با تسلط بر خود دقیقاً میداند با روح جامعه چه معاملهای میکند.
مثالش میتواند این باشد، کسی چند نفر را استخدام میکند برای تولید یک فیلم غیراخلاقی و پر از صحنههای جنسی، با استدلال آقایان روشنفکر سینمایی ما چنین عملی، چون در جامعه وجود دارد و زیاد هم اتفاق میافتد و مشتری هم دارد میتواند بروز سینمایی هم داشته باشد یا از سویی دیگر فیلمسازی ممکن است عنوان کند، چون این اعمال غیراخلاقی است پس باید تصویر شود تا در این باره به خانوادهها هشدار داده شود. ببینید وقتی پای سفسطه وسط کشیده شود، میشود چه حجمی از حرفهای شبهروشنفکرانه برای ساخت یک فیلم سینمایی بد رو کرد.
پنبههایی که در گوش جامانده!
حرف هیچ گاه بر سر این نبوده که درباره موضوعاتی، چون قتل دختر توسط پدر فیلم ساخته نشود، حرف برای آنها که قصد شنیدن دارند و قوه عاقله را تعطیل نکردهاند این است که چنین فیلمی با چه رویکرد و از چه زاویه دیدی باید ساخته شود. آیا جایز است که جنس و شکل کشتن و کشته شدن با جزئیات تصویر شود، با این استدلال که چنین واقعیتی رخ داده است؟
اینها قبل از این البته بیان شده، اما وقتی عدهای نمیخواهند بشنوند ناچار به تکرار بدیهیات هستیم. مگر قرار است فیلمی در ژانر وحشت ساخته شود. اشکالی ندارد ولی فیلمساز محترم دیگر نباید مدعی سینمای اجتماعی باشد. خشونت البته در ژانر وحشت نیز حدی دارد. چنین ژانری به طور عادی مخاطب اولیهاش خانواده نیست، اما فیلمسازی که واقعاً دلسوز جامعه باشد و صرفاً ادای دلسوز بودن را درنیاورد، وقتی قصد ساخت فیلمی درباره موضوع قتل رومینا اشرفی میکند؛ سعیاش این است که ابعاد پیرامونی موضوع مثل بعد روانشناسانه و عاطفی و ریشههای خانوادگی موضوع را برجسته کند؛ اینکه چرا چنین دختری آنقدر حریم خانه را ناامن میبیند که به خانه غریبه پناه میبرد و چرا پدری که باید خانهاش پناه و مأمن فرزندش باشد، آنجا را به قتلگاه دختر تبدیل کرده است.
میتوان چنین فیلمی ساخت و از خانوادهها هم دعوت کرد تا بروند و چنین فیلمی را ببینند تا درباره مسئولیت پدر بودن یا مثلاً ابعاد روانشناسانه روابط درست میان دختر و پدر یا آسیبها و نقصهای روابط درون خانوادگی درک بهتری پیدا کنند و به تجربه جدیدی از زندگی دست یابند.
آنگونه که خود کیانوش عیاری بارها مطرح کرده در فیلم خانه پدری از قبل برای تأکید روی نحوه قتل ذهنیت غلیظی وجود داشته و خود فیلمساز این را نفی نکرده است، همین نشان میدهد که کیانوش عیاری یا نمیداند تأکید روی جنس و نحوه قتل با جزئیات تاثیر منفی روی مخاطب میگذارد یا خودش را به ندانستن میزند تا کار خودش را پیش ببرد.
ماجرای تلخ قتل رومینا اشرفی البته برای فیملسازان مسئولیتشناسی که علاقهای به بالابردن سطح آگاهی و دانش جامعه دارند در ژانر معمایی، دادگاهی و حقوقی میتواند اثری مطلوب باشد. چه بسیار فیلمهای امریکایی که درباره قتلهای مختلف ساخته شده و در آنها مباحث حقوقی شکافته شده و منجر به درک بهتری از خلأهای قانونی شده و تاثیرگذار هم بوده است، اما وقتی فیلمساز محترم صرفاً دوست دارد خشونت عریان را به رخ بیننده بکشد، معنایش این است که به دنبال اصلاح و ترمیم نیست و صرفاً قصدش از انگشت گذاشتن روی چنین حوادث تلخی تخریب است و سینما برای او به مثابه بمبی است که در وقت عمل قرار است ویران کند نه آباد.
ای کاش درباره این موضوع در سینمای ایران فیلمهای خوبی ساخته شود، اما دریغ که سوژه اتفاقاً در این مورد و موارد دیگر به اندازه جامعه مظلوم است.
انتهای پیام/
خانه پدری
سینما
جامعه
سینمای ایران
اخبار مرتبط