مجاهدت

خدابنده: شهید کاظمی در همه عملیات‌ها جلودار بود/ پورشعبان: حاج احمد می‌دانست چه کسی شهید می‌شود


شهیدکاظمی در همه عملیات‌ها جلودار بود/می‌دانست چه کسی شهید می‌شودبه گزارش مجاهدت به نقل ازگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، به مناسبت سالروز شهادت حاج «احمد کاظمی» و همراهانش در سانحه سقوط هواپیما (۱۹ دی ۱۳۸۴)، چهارمین برنامه از سری جدید سلسله نشست‌های تخصصی «قرار سه‌شنبه‌ها»، سه‌شنبه (۲۱ دی‌) با حضور همرزمان شهید کاظمی، دست‌اندرکاران انتشاراتی که به نام این شهید متبرک است و خادمان تارنمای شهید کاظمی بر سر مزار شهیدان «احمد کاظمی» و «حسین خرازی»، در گلستان شهدای اصفهان (تخت فولاد)، قطعه شهدای عملیات کربلای ۵ برگزار شد.

به جز سخنرانی همرزمان شهید کاظمی، تجلیل از «امیرحسین انبارداران» مدیر انتشارات مجنون و «جان‌مراد احمدی» نویسنده نخستین کتاب درباره شهید کاظمی با عنوان «تمنای شهادت» از دیگر بخش‌های این آئین بود.

«حمید آزادگان» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، در بخش نخست این برنامه ضمن تحسین برگزاری این برنامه فرهنگی در گلستان شهدا، اظهار داشت: دی‌ در تاریخ انقلاب، از ماه‌های پرحادثه تقویم است. از قیام مردم قم گرفته تا عملیات‌های کربلای چهار و پنج و شهادت حاج «قاسم سلیمانی» و حاج «احمد کاظمی» و بسیاری رویداد‌های دیگر همه در دی‌ ماه بوده‌اند. اما بهانه ما برای جمع شدن در اینجا کتاب «حاج احمد» است و صحبت درباره این شهید بزرگوار که در صفر تا صد جنگ حضور داشت و چه آن سال‌ها و چه بعد از جنگ، در پست‌های مهم و حساسی خدمت کرد. البته گستردگی کار شهید کاظمی چنان بود که با یک کتاب و دو کتاب نمی‌توانیم همه گفتنی‌ها را درباره‌اش بگوییم، اما مصداق آن بیت شعر است که «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید». همچنین شنیده‌ام که پروژه‌های دیگری هم درباره شهید کاظمی در جریان است و ان‌شالله هرچه زودتر شاهد چاپ این کتاب‌ها هم باشیم.

می‌دانست چه کسی شهید می‌شود

سرهنگ «اصغر پورشعبان» که سابقه همکاری با شهید کاظمی را داشته در ادامه این برنامه، درباره حاج احمد به این شرح اظهار داشت: من توفیق داشتم که در سال‌های دفاع مقدس مدتی پیک سردار کاظمی باشم و از سال ۱۳۶۱ هم در کردستان و هم در جبهه جنوب و تا زمان شهادت در خدمت او بودم. قبلا درباره شهید کاظمی صحبت کرده‌ام. ایشان را با دو ویژگی متفاوت، یا درواقع دو شخصیت به یاد می‌آورم. یکی شخصیت نظامی‌اش که با ابهت و جدی و به‌ویژه در شب‌های منتهی به عملیات‌ها بسیار محکم و بادرایت بود و یکی هم شخصیت غیرنظامی‌اش که انسانی بامحبت و متفاوت با شخصیت نظامی‌اش بود. قبل از عملیات خیبر، چند ساعت مانده به شروع پیشروی نیرو‌ها به سمت جزیره مجنون، بچه‌های حاضر در عملیات باهم شوخی می‌کردند. حواسم به شوخی‌های بچه‌ها بود که حاج احمد به من نزدیک شد و گفت «برو با برادرت خداحافظی کن.» پرسیدم چرا؟ گفت: «چون برادرت در این عملیات شهید می‌شود.» راستش ابتدا باورم نشد و حرفش را نپذیرفتم. برادرم از من کوچکتر بود و قبلا در چند عملیات دیگر باهم بودیم و اتفاقی هم نیفتاده بود. اما بعد سعی کردم او را از حضور در عملیات منصرف کنم و او هم همین کار را کرد؛ زیرا پدر نداشتیم و اگر هر دو شهید می‌شدیم مادرمان تنها می‌ماند.

وی خاطره‌اش را چنین تکمیل کرد: آن شب من و برادرم، تنها عکس دونفره یادگاری‌مان از سال‌های جنگ را گرفتیم و بعدش از هم خداحافظی کردیم. در بحبوحه عملیات دیدم که برادرم مجروح شد. خوشحال شدم، چون فکر می‌کردم به خاطر این جراحتی که برداشته، به عقب برمی‌گردد. دیگر او را ندیدم، اما در ذهنم این بود که او به عقب برگشته و شهید نشده است. خود حاج احمد هم مجروح شده و در کانکس نشسته و با خودش خلوت کرده بود. گریه می‌کرد و کسی را به حضور نمی‌پذیرفت. من با اصرار داخل رفتم. من را که دید گفت: «دیدی به تو گفتم با برادرت خداحافظی کن، چون شهید می‌شود.» گفتم حاج آقا، برادرم مجروح شد و برگشت. پرسید «مگر او را ندیدی؟ برادرت برنگشت، با گردان جلو رفت و شهید شد.» آنجا فهمیدم که حاج احمد به جایگاهی رسیده بود که بسیاری چیزها، از جمله این را که چه کسی در عملیات شهید خواهد شد، می‌دانست. من به او نزدیک بودم و می‌دیدم نزدیک عملیات‌ها به بعضی‌ها توجه بیشتری نشان می‌دهد، و بعد آن‌ها در همان عملیات شهید می‌شدند.

حاج احمد همیشه در هر عملیاتی جلودار بود

در ادامه مراسم، «حمید خدابنده» همرزم شهید کاظمی که در چند عملیات از جمله عملیات کربلای پنج نیز همراهش بود، اظهار داشت: نمی‌دانم باید صحبت‌هایم را از کجا شروع کنم و از چه چیز‌هایی بگویم. نه فقط از عملیات‌ها، که از خود حاج احمد صد‌ها خاطره وجود دارد. در کربلای پنج، که مدت کوتاهی پس از کربلای چهار شروع شد، ما با خط دفاعی محکم عراقی‌ها مواجه شدیم. خطر اول را به زحمت شکستیم و به سمت خط دوم پیشروی کردیم، ما می‌دیدیم که عراقی‌ها مقاومت عجیبی از خودشان نشان می‌دهند. با هلی‌کوپتر، تانک‌ها را می‌زدند و هواپیما‌های آنان هم مدام بمباران می‌کردند. آتش کاتیوشا و توپخانه‌های بعثی‌ها نیز لحظه‌ای متوقف نمی‌شد. من آنجا زخمی شدم. در آن عملیات، به‌جز حاج احمد، حاج قاسم و شهید خرازی و مرتضی قربانی هم بودند. نزدیک بود زمین‌گیر شویم، اما حاج احمد جلو رفت تا برای باز کردن گره، وضعیت را از نزدیک ببیند و دیده‌هایش را با فرماندهان دیگر در میان بگذارد. دید که مقر لشکر یازده عراق زیر زمین قرار دارد و آن‌ها استحکامات ویژه‌ای ساخته‌اند و تجهیزات‌شان را آن جا مستقر کرده‌اند.

وی افزود: گفتنی درباره این عملیات و عملیات‌های دیگر و خود حاج احمد زیاد است. او همیشه در هر عملیاتی جلودار بود و حتی جلوتر از بسیجی‌ها حرکت می‌کرد. مثلا در عملیات خیبر که خودش در منطقه عملیات حضور داشت و از نزدیک بر کار برنامه‌ریزی و چگونگی پیشروی نیرو‌ها و ایجاد خاکریز‌ها نظارت می‌کرد، ترکش خمپاره یکی از انگشتان او را قطع کرد.

انتهای پیام/ 118



منبع
خروج از نسخه موبایل