نماد سایت مجاهدت

دست و پنجه نرم کردن شهید «صدوقی» با سخت‌گیری‌های ساواک


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «شهدای حرب و محراب»، اشاره‌ای به زندگی و مبارزات پنج تن از شخصیت‌های برجسته مذهبی، آیات و حجج اسلام: شیخ «محمد صدوقی»، «سید اسدالله مدنی»، «سید محمدعلی قاضی طباطبایی»، «سید محمدرضا سعیدی» و شیخ «حسین غفاری» هست که در طول سالیان گذشته در شماره‌های متعدد ماهنامه فرهنگی «شاهد یاران»، نشریه بنیاد شهید، منتشر شده هست. 

آنچه که در این کتاب آمده هست در واقع بخشی از «خاطرات مستند» حجت‌الاسلام «سید هادی خسروشاهی» درباره شخصیت‌های مبارز و شهید در تاریخ معاصر ایران، پیش و پس از انقلاب اسلامی هست.  آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی و آیت‌الله شیخ «حسین غفاری» در دوران رژیم پهلوی، تحت شکنجه‌های وحشیانه جلادان رژیم، به شهادت رسیدند و آیت‌الله صدوقی، آیت‌الله مدنی و آیت‌الله قاضی طباطبایی، از جمله شهدای محراب هستند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط منافقین به شهادت رسیدند. 

بخش اول این خاطرات را در ادامه می‌خوانید:

یاد‌ها و یادگار‌هایی از سومین شهید محراب

سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ بود که حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ محمود جعفری، از علمای آذربایجانی مقیم قم و داماد مرحوم آیت‌الله صدوقی، به اینجانب اطلاع داد که ایشان به قم آمده‌اند و روز پنجشنبه در منزل نامبرده جلوس دارند. اینجانب روی علاقه‌ای که به شناخت علما و بزرگان داشتم، روز پنجشنبه موعود، به دیدار آیت‌الله صدوقی رفتم و یکی دو ساعتی در منزل آقای جعفری نشستم و تعدادی از علمای عظام و فضلا و طلاب هم به دیدار ایشان آمدند. 

مرحوم صدوقی از احوال اخوی بزرگوار، آیت‌الله آقا سید احمد خسروشاهی، پرسید که گویا در زمان آیت‌الله حائری یزدی و اقامت در قم، با ایشان آشنایی و رفاقت داشته هست. این نخستین دیدار من با آیت‌الله صدوقی بود. سال‌های بعد، یکی دو بار دیگر هم، وقتی ایشان به قم آمدند، باز ایشان را زیارت کردم و هر بار ارادتم افزون‌تر شد. 

در آغاز دوران مبارزه، حضرت آیت‌الله سید محمدصادق روحانی از تبعیدگاه زابل به یزد منتقل شدند و من برای ملاقات با ایشان به یزد رفتم که نخستین سفر من به این شهر بود و قصد دیدار علمای یزد و کتابخانه معروف وزیری را هم داشتم. اما تازه وارد منزل یا اقامتگاه ایشان شده بودم که مأموری از شهربانی آمد و اعلام کرد که باید به همراه وی به شهربانی بروم، سبب را پرسیدم، گفت: نمی‌دانم. 

من فکر کردم که شاید ملاقات با آیت‌الله روحانی ممنوع بوده و من بدون اجازه آنها وارد اقامتگاه شده‌ام. همراه مأمور به شهربانی رفتم. مرا به اتاق رئیس شهربانی بردند. سلام کردم، پاسخی نشنیدم. تعارف نشستن هم نکرد و من خودم روی یک صندلی نشستم و دیگر حرف نزدم. 

او عکسی را که در دست داشت ورانداز می‌کرد و سپس به من نگاه می‌کرد، فهمیدم که هدف او تطبیق من با صاحب عکسی هست که در دست دارد. با معاون خود که در کنارش نشسته بود، آهسته صحبت کرد و در پاسخ او شنیدم که گفت: شباهت ندارد. 

گفتم: آقای رئیس، من میهمان آیت‌الله صدوقی هستم و برای دیدار آیت‌الله روحانی پدر همسرم آمده‌ام و مأمور شما اجازه نداد که من حتی یک چایی بخورم و حالا شما مرا با عکسی که در دست دارید تطبیق می‌کنید؟ عکس را نشان بدهید تا بگویم که من هستم یا کس دیگر. 

معاون او عکس را نزد من آورد و نشان داد. وقتی نگاه کردم دیدم که عکس برادر عزیزمان حجت‌الاسلام سید محمود دعایی هست که یزدی‌الاصل هست و تحت تعقیب، ولی او که در نجف بود، پس چرا در اینجا به دنبال ایشان می‌گشتند؟ 

گفتم: «این عکس آقای دعایی هست و ایشان در نجف هستند.» 

گفت: «نه، به ایران آمده و گزارش شده که در قم به منزل شما و دوستانش سر زده هست.» 

گفتم: «من از آمدن ایشان به ایران و قم خبر ندارم و منزل من هم کسی نیامده هست و اگر هم آمده باشد، این وظیفه شهربانی قم بود که پیگیری کند نه شهربانی یزد.» 

رئیس شهربانی یزد از حرف و بیان من خوشش نیامد و با ناراحتی گفت: «کار نداریم. تشریف ببرید و به آیت‌الله صدوقی هم بگویید که سوءتفاهم شده بود.» 

یکی دو روز بعد، آیت‌الله صدوقی برای ناهار به منزلشان دعوت کردند و من رفتم. حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی صدوقی، فرزند ایشان هم حضور داشت. کمی قبل از موقع ناهار، آیت‌الله سید روح‌الله خاتمی، پدر حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی ریاست جمهوری محترم وقت هم که انیس و مونس آیت‌الله صدوقی بود، تشریف آوردند که من از دیدن ایشان خیلی خوشحال شدم. 

منبع: کتاب «شهدای حرب و محراب»؛ خاطرات مستند حجت‌الاسلام سید هادی خسروشاهی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

خروج از نسخه موبایل