دعای توسلی که برات شهادت ۱۴ رزمنده شد

خواندن دعای توسلی که ۱۴ نفر را شهید کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «جذابیت محسن نه در چهره و زیبایی ظاهری‌اش بود نه در تیپ و لباس‌هایش، اما همه او را دوست داشتند، این دوست داشتنی شدنش در جبهه نمود بیشتری پیدا کرد. هنوز هم که از بچه‌های قدیمی گردان عمار لشکر ۲۷ محمدرسول الله درباره محسن گلستانی بپرسیم بر این ادعا صحه می‌گذراند که محسن عزیز همه بچه‌ها بود، همین باعث شد محسن فکر کند این دوست داشتن بچه‌ها حجابی بین او و خدا شود، برای همین از گردان عمار به گردان حمزه رفت، اما آنجا هم اتفاقی که در گردان عمار افتاد تکرار شد.»

این‌ها را برادر شهید محسن گلستانی از شهدای قرآنی کشور در رابطه با برادری می‌گوید که گل سرسبد پنج فرزند خانواده بود. اخلاق و رفتار خاصش، ممتاز بودنش و اراده‌اش برای انجام کار‌ها ماحصل گفت‌وگوی جامعه قرآنی در دیدار با خانواده شهید شد. دیداری که چند سالیست با شناسایی خانواده شهدای قرآنی برای عرض ارادت و شنیدن از سبک زندگی و معرفی شهدا به عنوان الگو برنامه هر هفته به صورت منظم انجام می‌شود.

جمعی از اعضای جامعه قرآنی اینبار مهمان خانه تنها خواهر شهید هستند، خواهری که به قول خودش همه اطلاعات برادر را از بر است، برای روز‌هایی که مثل امروزی مهمانی برای شنیدن از محسن در خانه‌شان را می‌زند. او حرفش را از ماجرای سل گرفتن محسن در کودکی شروع می‌کند: «یک سال و نیمش بود که سل گرفت و رفت بیمارستان، ماه‌ها در بیمارستان بستری بود، انقدر که وقتی برگشت نه عمه و خاله را می‌شناخت نه بلد بود کنار سفره بنشیند، حتی از غذا‌های خانه خوشش نمی‌آمد، چون به غذای بیمارستان عادت کرده بود. با این حال از همان موقع این خوشرویی و مهربانی و مظلومیت درونش وجود داشت و ما محسن را با همین ویژگی‌ها می‌شناختیم.»

خواهر شهید از فعالیت‌های محسن می‌گوید و از اینکه در هر کاری که می‌رفت نفر اول بود «بچه بسیار هنرمندی بود، صدای خوب و استعداد خوبی هم داشت آنقدر که تا تلویزیون نوحه می‌خواند اولین کلمه نوحه را می‌نوشت و باقی را در ذهنش حفظ می‌کرد. فوتبالیست خوبی هم بود و، چون گل‌های خوبی می‎‌زد از سه راه آذری تا رباط کریم دعوتش می‌کردند تا در تیمشان بازی کند. شالگرد اول شدنش در مدرسه و منطقه باعث شد دکتر پارسا وزیر آموزش و پرورش آن زمان تقدیرنامه‌ای داد و گفت شما باید به درس خواندتان ادامه دهید که برای آینده ایران فرد مفیدی باشید. در هر مدرسه‌ای درس خواند رتبه اول شد، این ممتاز بودنش در قرآن هم نمود پیدا کرد. ما اصلا ندیدیم در خانه درس بخواند، دس خواندنش در همان کلاس و مدرسه بود. قدیم که کیف نبود بچه‌ها کتاب هایشان را در پلاستیک می‌گذاشت، محسن وقتی به خانه می‌آمد اگر در بسته بود پلاستیکش را گره می‌زد و کتاب و دفترش را پرت می‌کرد داخل حیاط خانه و می‌رفت برای فوتبال بازی کردن.

خواندن دعای توسلی که ۱۴ نفر را شهید کرد

خواهر شهید ادامه داد: «تلاوت قرآن را با یادگیری جزء ۳۰ از مدرسه شروع کرد. خودش خودجوش قران را کار کرد تا سال ۶۱ که برای یادگیری تجوید به کلاس‌های حاج آقا اربابیان رفت تا بتواند با صوت بخواند. خودش هم معلم قرآن بود و با سبک خودش درس می‌داد. پدرم سواد قرآنی داشت و درس مکتب قرآن می‌داد، این موضوع در قرآن خواندن محسن بی تاثیر نبود.»

خواهر شهید گلستانی در خاطره از شهید تعریف کرد: «در چهاردانگه ۲ طایفه بودند که از قدیم دسته داشتند و هر سال دهه محرم برنامه ریزی مفصلی برای راه انداختن دسته داشتند. یک سال محسن اصرار کرد که امسال می‌خواهم دسته به امامزاده ببرم. پدرم گفت محسن تو هیچی نداری، چندتا جوان چطور می‌خواهید دسته راه بیندازید. گفت من کاری به این چیز‌ها ندارم، امام حسین (ع) که به زیاد و کمش توجه نمی‌کند به کیفیتش کار دارد. یک فرغون برداشت رویش موتور برق گذاشت و یک بلندگوی کوچک هم پیدا کرد، برادر‌های دیگرم هم بودند و محسن نوحه می‌خواند. روز عاشورا از خانه تا امامزاده خیلی دسته راه افتاد که راه زیادی هم بود. پدرم زودتر رفته بود امامزاده که وقتی دسته‌ها می‌آیند از آنان استقبال کند. آن روز همه دسته‌های محل با عظمت وارد امامزاده شدند و نوحه معروف شاه سلام علیک آقا سلام را خواندند. دسته محسن که رسید خودش شروع به خواندن نوحه دیگری کرد، داخل امامزاده شدند، جایگاهی وجود داشت که معمولا شهدا را روی آن می‌گذاشتند، محسن روی آن ایستاد و مصیبت خوانی مفصلی کرد طوری که هیئت‌های دیگر نشستند و خوب گوش دادند و گریه کردند. بعد آن در محله پیچید که چند جوان در امامزاده روضه خوانی کردند. محسن بعدا به پدرم گفت دیدید حرف من درست بود و اصل کیفیت است؟!»

وی به نحوه شهادت برادر اشاره کرد و افزود: «محسن سال ۵۹ رفت سربازی، مدتی در جبهه غرب بود و سال ۶۱ به جبهه جنوب رفت، تا سال ۶۴ مدام در جبهه بود، هر چهار و شش ماه یکبار به خانه می‌آمد یک هفته‌ای میماند و بعد برمی‌گشت. بیشتر وقتی هم که در تهران بود به زیارت می‌رفت، همیشه می‌گفت وقت طلاست، باید از وقت استفاده کرد. بار آخری هم که می‌خواست به جبهه برود برای زیارت رفت مشهد، مادرم که گفت نرو، گفت حرف‌های درگوشی به امام رضا (ع) باید بزنم. عملیات والفجر ۸ او و ۲ برادر دیگرم در عملیات بودند که محسن در جاده فاو ام القصر شهید شد.» 

برادر شهید نیز در ادامه صحبت‌های خواهر با بیان ویژگی‌هایی از محسن گلستانی گفت: «محسن خیلی اهل تعقیبات نماز به ویژه نماز ظهر و عصر بود. بچه‌های گردان در حسینیه حاج همت با محسن به سجده می‌رفتند یک دوستی داشتیم مسوول یکی از یگان‌ها بود و می‌گفت من فقط برای تعقیبات نماز محسن از مقرمان که ۱۵ کیلومتر با دوکوهه فاصله دارد به اینجا می‌آیم.

شب قبل از عملیات والفجر ۸ در دوکوهه دعای توسل خواندیم، فراز اولش را محسن و باقی فراز‌ها را بچه‌های هم گردانی محسن خواندند، همه ۱۴ نفری که آن شب دعای توسل خواندند در عملیات شهید شدند.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مطلب مفید بود؟
>

آخرین اخبار

تبلیغات
تبلیغات
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید