مجاهدت

دعای مادر کلید استجابت آرزوی دیرینه شهید «علی تمام‌زاده» شد


روحانی شهید، علی تمام زاده؛ از لباس پیامبر (ص) تا سربند یا زهرا (س)گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: روحانی شهید علی تمام‌زاده، سال ۱۳۵۵ در تهران متولد شد. فرزند اول خانواده بود و به همین جهت بسیار دستگیر و کمک حال پدر و مادرش بود. دیپلم خود را که در ۱۸ سالگی اخذ کرد، وارد حوزه علمیه شد. از حاصل ۱۵ سال فعالیت فرهنگی وی می‌توان به ایجاد وبلاگ مدافعون، چاپ نشریه مدافعان حرم، فعالیت در سطح مدارس برای نوجوانان، کار‌های فرهنگی در محلات و مساجد مناطق محروم و تشکیل هسته‌های سیاسی و فرهنگی برای مقابله با فرقه‌های انحرافی و روشنگری بین جوانان بسیجی، تشکیل تجمعات و راهپیمائی‌های اعتراض‌آمیز در مقابله با انحرافات در سطح استان، انجام فعالیت‌های فرهنگی در بین جامعه کارگری، تشکیل موسسه فرهنگی زیر نظر امام جمعه وقت و انجام فعالیت‌های فرهنگی در سطح کشور و… اشاره کرد.

این روحانی مدافع حرم، سه دوره ۴۰ روزه همراه با لشکر فاطمیون عازم سوریه شد که او را با نام جهادی ابوهادی می‌شناختند؛ روحانی مبارزی که محرم سال ۱۳۹۴ در جریان آزادسازی حلب، بر اثر اصابت گلوله به پهلویش و با سربند یا زهرایی که روی سر داشت، به مقام والای شهادت رسید.

از این شهید والامقام دو فرزند با نام‌های فاطمه و محمدهادی به یادگار مانده است. مریم تمام‌زاده خواهر بزرگوار این شهید، در مصاحبه با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، برخی از ویژگی‌ها و خاطرات برادرش را بیان کرد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

به عنوان اولین سوال بفرمایید که برادر بزگوارتان چه طور تصمیم گرفتند که مسیر حوزه علمیه را در زندگی انتخاب کنند؟

برادرم دوستی داشت که با او هم‌عقیده و هم مسیر بود. به همین دلیل پس از مشورت باهم تصمیم گرفتند که وارد حوزه شوند. برادرم از آنجا که لباس روحانیت را لباس پیامبر (ص) می‌دانست، احترام و علاقه زیادی نسبت به آن قائل بود. همیشه علاوه بر اینکه خودش با وضو بود، اگر کسی در عمامه پیچی به او کمک می‌کرد، تاکید داشت که حتما او نیز وضو داشته باشد و با آرامش و طمانینه خاصی اینکار را انجام می‌داد. به یاد ندارم از وقتی معمم شد با لباس شخصی بیرون رفته باشد. همه جا لباس روحانیت می‌پوشید و عمیقا آن را پذیرفته بود.

آیا پیش امده بود که لباس روحانیت سختی هم برای ایشان ایجاد کرده باشد؟

بله. همانطور که در جریان هستید امروزه پوشیدن این لباس کار راحتی نیست. گا‌هی بعضی افراد، به قول معروف متلکی می‌پراندند و با کلامشان باعث آزار ایشان می‌شدند.  برای خود علی البته این سختی‌ها مانعی نبود. اما به یاد دارم زمانی که خوردو شخصی نداشت، برای اینکه همسر و فرزندانشان از این حرف‌ها حتی به اندازه کلامی، آزرده‌خاطر نشوند، همیشه با آژانس برای تردد استفاده می‌کرد.

از فعالیت‌های فرهنگی و مقالات شهید بفرمایید.

در زمینه‌های مختلف سیاسی و فرهنگی و خدمت‌رسانی به محرومین در تهران و کرج بسیار فعال بود. اما عادت نداشت که زیاد خانواده را در جریان کار‌های خود قرار دهد. گا‌هی برخی مقالات را می‌خواندیم و لذت می‌بردیم اما کار‌هایی مثل خدمت‌رسانی به محرومین را بعد از شهادتش متوجه شدیم؛ مثلا در مورد حقوقی که از سوریه دریافت می‌کرد، بخش کمی را خرج خانواده خود کرده و همواره سعی بر ساده‌زیستی داشت و مابقی را بین خانواده‌های افغانی که فرزندان و یا همسرانشان در جبهه مشغول دفاع بودند، تقسیم می‌کرد؛ یا فعالیت زیادی در کمیته امداد امام خمینی (ره) به سود مستضعفین داشت که فکر می‌کنم هنوز هم همه ابعاد کارهایش را حتی خانواده در جریان نیستند. شاید بعد‌ها برای ما هم مشخص شود.

چه طور شد که تصمیم به دفاع از حرم حضرت زینب (س) گرفت؟ خانواده چه واکنشی نسبت به این تصمیم داشت؟

برای پیاده‌روی اربعین به کربلا سفر کرده بود. همانجا با گروهی از مدافعان حرم آشنا و این امر زمینه‌ای شد تا برای دفاع از حرم راهی سوریه شود. سه دوره ۴۰ روزه اعزام شد. تا اینکه بار آخر به شهادت رسید. اوایل مادرم به دلیل احساسات مادرانه رضایت قلبی چندانی نداشت. شاید همین امر شهادت علی را به تاخیر می‌انداخت. تا اینکه شب جمعه، همان روزی که علی به شهادت رسید، مادرم خواب حضرت زینب (س) را می‌بیند و برای نماز صبح بیدار می‌شود. وضو گرفته و روبه قبله می‌گوید: «خدایا هرچی علی من می‌خواد بهش بده». همان جمعه، یعنی ۱۵ آبان، علی با دعای مادر به آرزوی خود یعنی شهادت می‌رسد.

از حال و هوای بعد از شنیدن خبر شهادت برادرتان بفرمایید. این دلتنگی را چگونه التیام می‌دهید؟

دو روز بعد از شهادت برادرم، یکشنبه بود که خبر به خانواده رسید. اعلام کردند که علی شهید شده است. به معراج‌الشهدا رفتیم و پیکرش را دیدیم. روز سختی بود. باور اینکه عزیزمان دیگر در میان ما نیست، خیلی دردناک و سخت بود. بعد از شهادتش گاهی دلمان می‌شکند و یا دلتنگش می‌شویم اما وقتی از ته دل صدایش می‌کنیم، حضورش را حس می‌کنیم. هر وقت مادرم خیلی دلتنگ علی آقا می‌شود، به یک روز نمی‌کشد که به خوابش می‌آید. برای آرامش دل، قرآن و احادیثی که در مورد جهاد در خدا هست را می‌خوانیم. مخصوصا آیه شریفه «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

خانواده ما این مسیر را مقدس می‌شمارد و شهادت آرزوی همه ماست. همین امر آرام‌بخش دلمان می‌شود.

گفت‌وگو از فاطمه سیفی

انتهای پیام/ 112



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل