به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «سلولهای بهاری» خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت حسین بهاروند، دانشمند برجسته و پدر دانش سلولهای بنیادی کشور است که به تازگی توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
حسین بهاروند، استاد ممتاز و مؤسس پژوهشکده زیستشناسی و فناوری سلولهای بنیادی پژوهشگاه رویان در سال ۱۳۷۴ به پژوهشگاه رویان پیوست و پس از چند سال پژوهش در سال ۱۳۸۲ توانست برای اولین بار در ایران سلولهای بنیادی رویانی انسانی را تولید کند. در سال ۱۳۸۷ نیز به همراه همکارانش موفق به تولید سلولهای بنیادی پرتوان القائی انسانی شد. این فعالیتها، او و همکارانش را قادر ساخت تا شاخههای مختلف پزشکی بازساختی را در ایران پایهگذاری کنند.
او تاکنون بیش از ۳۰ جایزه ملی و بینالمللی از جمله جایزه رازی، خوارزمی، آیسسکو، آکادمی علوم جهان (TWAS)، یونسکو و جایزه مصطفی(نشان عالی علم و فناوری جهان اسلام) دریافت کرده است. با بهنام باقری محقق و نویسنده کتاب «سلولهای بهاری» گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
* اول این گفتوگو، کمی درباره قصه نگارش کتاب «سلولهای بهاری» توضیح دهید.
زمانی که میخواستیم این کارها را شروع کنیم، هیچ کتاب و تحقیقی در عرصه تاریخ شفاهی پیشرفتهای علمی کشور و عنوان خاصی به این نام نداشتیم و جرقه این کار، زمانی در ذهن ما زده شد که مقام معظم رهبری در سال ۹۳ در بازدید از گروه صنعتی مپنا از پیشرفتهای علمی کشور بسیار خوشحال شدند. همانجا به ذهن ما رسید که در زمینه تاریخ شفاهی پیشرفت و خاطرات آن کار کنیم. اما آن زمان مسائلی پیش آمد که شروع کار را به تأخیر انداخت. از سال ۹۶ به طور جدی و همراه با آقای محمدمهدی همتی، مسئول موسسه خاکریز اندیشه و ایمان، کار را شروع کردیم و به دو پروژه زندگینامه شهید کاظمی آشتیانی، مؤسس پژوهشگاه رویان و دکتر حسین بهاروند درباره پیشرفت در دانش سلولهای بنیادی رسیدیم.
* پس به نوعی میتوان گفت سخنان رهبر انقلاب، انگیزه اصلی شما برای روایت پیشرفتهای کشور بود.
بله، آن موقع در چند سخنرانی متوالی از ایشان شنیده بودم که خیلی درباره سلولهای بنیادی صحبت میکردند. در مواردی هم درباره انکار برخی دانشمندان داخلی نسبت به این پیشرفتها میگفتند که مثلا عدهای از دانشمندان نامه دادهاند که دستیابی به سلولهای بنیادی، وارداتی است و اصلا امکان ندارد در داخل تولید شده باشد. سعی میکردند این دستاوردها را انکار کنند. این موضوع از همان زمان در ذهن من بود و فکر میکردم که چرا عدهای به راحتی پیشرفتهای علمی را انکار میکنند و کاری هم در این باره نمیشود. کتاب «سلولهای بهاری» درباره پیشرفت ما در مسأله سلولهای بنیادی است. این علم جزو چند علم برتر دنیا و دانشی زیربنایی برای پزشکی است و نام کشور ما هم به عنوان دهمین کشور دنیا در دستیابی به این علم ثبت شده است.
* البته در کتاب «سلولهای بهاری» علاوه بر ماجرای تولید و توسعه سلولهای بنیادی در ایران، زندگینامه دکتر بهاروند را هم میخوانیم.
ابتدا میخواستم فقط تاریخ شفاهی پیشرفت در سلولهای بنیادی را بیان کنم؛ یعنی اینکه چه شد وارد مقوله سلولهای بنیادی شدیم و چگونه به این دانش دست یافتیم، اما کمی که با آقای دکتر بهاروند مصاحبه کردم، احساس کردم مباحث، خیلی علمی و خشک است و مخاطب، تمایلی به خواندن آن نخواهد داشت. از طرفی هم خاطرات او خیلی جذاب بود.به ذهنم رسید که خاطرات آقای دکتر را در کنار خاطرات دستیابی به سلولهای بنیادی و اتفاقات علمی بیاوریم که مقداری آن حالت علمی را تعدیل کند و با استفاده از شکل داستانی، لطافت متن را بیشتر کنیم و از شکل یک متن علمی خشک دربیاید تا مخاطب هم از آن استقبال کند.
هدف اصلی ما، بیان پیشرفتها بود اما با همراهی دکتر بهاروند سعی کردیم مباحث علمی را سادهسازی کنیم و با زبانی بگوییم که برای مخاطب هم قابل فهم باشد و این را نکته مثبت و سازنده کتاب میبینم که هم کتابی علمی است و هم خیلی ساده شده؛ به طوری که اگر دانشآموز دبیرستانی یا خانم خانهدار که سواد دانشگاهی ندارد آن را بخواند، میفهمد سلولهای بنیادی چیست و چه کاربردهایی دارد. قسمت زیادی از این مسأله، مرهون بیان زیبا، نوع روایت و تمثیلات خود اوست که مباحث علمی را خیلی ساده و روان بیان کردهاند.
* معمولا دانشمندان و محققان علمی، دوست دارند بیشترِ وقتشان را در آزمایشگاه و صرف کارهای علمی کنند. اینکه توانستید دکتر بهاروند را برای روایت زندگی خودشان و پیشرفت کشور در سلولهای بنیادی پای کار بیاورید، اتفاق خوبی است که میتواند در بقیه بخشهای علمی و برای دیگر دانشمندان هم تکرار شود.
دکتر بهاروند در یکی از روستاهای خرم آباد بزرگ شده و رشد کرده اما به غرب و شرق جهان و کشورهای پیشرفته در عرصه علمی سفر کرده است. خرداد سال ۹۶ که برای شروع پروژه تاریخ شفاهی سلولهای بنیادی به پژوهشگاه رویان رفتم، آقای توسلیان، روابط عمومی پژوهشگاه، همان ابتدا که عنوان سلولهای بنیادی را دیدند، گفتند باید با آقای دکتر بهاروند که مسئول دانشکده سلولهای بنیادی پژوهشگاه رویان است، صحبت کنید که آن موقع، استرالیا بودند.
اواخر آذر ماه، وقتی برای جلسه اول مصاحبه پیش دکتر بهاروند رفتم، کار را خیلی جدی نگرفتند. بعدها هم میگفتند فکر میکردم یکی دو جلسه حرف میزنیم و کار تمام میشود. چون وقت نداشتند و قضیه را هم جدی نگرفته بودند، تمایلی به ادامه صحبت و سؤالات من نداشتند و فقط میخواستند صحبتها سریع به پایان برسد. آقای دکتر، از ابتدای کار سلولهای بنیادی در ایران تا سال ۹۶ را مختصر و گذرا تعریف کردند. در پایان جلسه پنجم که خاطرات به سال ۹۶ رسید، گفتند دیگر حرفی ندارم، شما را به خدا میسپارم.
ایشان را متقاعد کردم که جلسه ششمی هم باشد و در آن جلسه، درباره دوران کودکیشان، سؤالات جزیی پرسیدم. بعد از چند سؤال دیدم که ایشان از دوران کودکی و مسافرتهایشان به خرمآباد و روستای پدری، خاطرات خوبی دارند و از گفتن این خاطرات به وجد آمدهاند. فهمیدم که چگونه باید وارد شوم تا خاطرات فراموششده را به خاطر بیاورند. آقای دکتر، خوشبیان و خوشمشرب هستند و با گفتن چند خاطره، خاطرات بعدی هم به یاد میآوردند.
در جایی که سخن به مباحث علمی میرسید، کار خیلی برایم سخت میشد. من فقه و حقوق خواندهام و این یکی از چالشهایم بود که میخواستم درباره رشته غیرتخصصی خودم، تاریخ شفاهی کار کنم. با وجود اینکه درباره سلولهای بنیادی مطالعه کرده بودم، اما بر مباحث تسلط نداشتم و کار کمی پیچیده میشد و باید با موضوع کلنجار میرفتم و گاهی احساس میکردم آقای دکتر هم از این موضوع اذیت میشوند. چون سؤالاتی میپرسیدم که بعضی را نمیخواستند پاسخ دهند یا چیزی یادشان نمیآمد. در بعضی سؤالات، احساس نارضایتی از ادامه مصاحبه در ایشان کاملا مشهود بود، اما من محقق بودم و برای اینکه به جواب سؤال و به روایتی یکدست و منطقی برسم، مجبور بودم سؤال بپرسم. هرچند ایشان ناراحت میشد. هدفم از گفتن این مسأله، این است که بگویم سازنده یک متن و روایت خوب، مصاحبه است؛ یعنی اگر شما تلاش کنید آنچه را که فکر میکنید به شما کمک میکند، در مصاحبه به دست آورید، دیگر در تدوین متن مشکل چندانی ندارید.
* علیرغم اینکه آقای بهاروند، اوایل، کار را جدی نگرفته بودند ولی به خوبی توانستید هم زندگی و هم قصه پیشرفت ما در سلولهای بنیادی را روایت کنید و به اصطلاح از پس کار برآیید.
ما بعد از جلسه پنجم، جلسات را یکییکی تمدید میکردیم. در پایان جلسه پانزدهم یا شانزدهم، آقای دکتر خسته شده بودند و تمایلی به ادامه کار نداشتند. جلسه شانزدهم که گفتم جلسه آخر است، ایشان هم خیلی خوشحال شدند. شاید دلیل این خستگی این بود که دقیقا نمیدانستند ما با این خاطرات میخواهیم چکار کنیم.
آخرین مصاحبهها اردیبهشت ۹۷ انجام شد. بلافصله بعد از آن، تدوین متن را شروع کردم. میخواستم کتاب به ۲۲ بهمن که چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب بود، برسد. واقعا به این پروژه ایمان داشتم و میدانستم که ارزش این را دارد که برای چهل سالگی انقلاب از آن رونمایی کنیم. فصل اول و دوم کتاب را که مربوط به خاطرات کودکی آقای بهاروند و دستیابی به دانش سلولهای بنیادی بود، برای دکتر فرستادم. میخواستم فصل به فصل، کتاب را بخوانند و کار سریعتر پیش برود.
متن آماده شده را برای دکتر که آن موقع، آلمان بودند، ایمیل کردم. چند روز بعد با من تماس گرفتند و با خوشحالی گفتند که اینجا در غربت، دلم خیلی گرفته بود. متن شما را که خواندم حالم خوب شد. اینجا شروع اعتماد دکتر بهاروند به من بود و تا آن موقع، اعتمادی به بنده به عنوان محقق نداشتند.
به همین شکل، فصلهای بعدی را هم برای آقای دکتر فرستادم، اما ایشان وقت نداشتند بخوانند و به این ترتیب به جای بهمن سال ۹۷، کتاب برای بهمن ۹۹ به کتابفروشیها رسید.
* به نظر خودتان چه کسانی حتما باید کتاب «سلولهای بهاری» را بخوانند؟
به نظرم اولین کسانی که باید این کتاب را بخوانند، مسئولان هستند؛ از رئیس جمهور تا مدیران میانی باید این کتاب را بخوانند تا بدانند در جمهوری اسلامی کسانی هستند که توانستهاند با تلاش در حوزه علمی خود، کشور را به قلههای علمی برسانند. دکتر بهاروند میگفتند وقتی ما به دانش سلولهای بنیادی دست پیدا کردیم، کشور هشتم دنیا در این زمینه بودیم، یک سال طول کشید مقاله آن را بنویسم و به مجلات بینالمللی بدهم تا به صورت رسمی در دنیا اعلام شود که کشور ایران هم به این دانش رسیده است و در این یک سال، دو کشور دیگر هم اضافه شدند و ما کشور دهم دنیا در این زمینه شدیم. یعنی یک جوان حدودا ۴۰ ساله توانست کشور ما را در یک زمینه علمی به جایگاه دهم دنیا برساند.
مسئولان باید این کتابها را بخوانند تا بدانند چنین افراد نخبهای در ایران داریم و نباید نگاه ما به بیرون کشور باشد. همچنین دانشجویان و دانشآموزان دببرستانی که به دنبال الگوی ایرانی و مسلمانی هستند، میتوانند با مطالعه این کتاب با زندگی و مشکلات و مسائل و تلخی و شیرینیهای زندگی این الگوی بومی آشنا شوند و ببینند که هر کس به نحوی مشکلات و چالشهایی در زندگیاش دارد اما با وجود این مشکلات، میتوان کشور را در زمینه علمی ارتقا داد و این خیلی مهم است.
حُسن ختام صحبتهایم را سخنی از مقام معظم رهبری درباره دکتر بهاروند قرار میدهم که در کتاب نیامده است. آقای دکتر میگفتند در جلسهای که در حضور مقام معظم رهبری بودیم، بحث پیشرفت علمی و جایگاه علمی کشور در دنیا پیش آمد. ایشان مرا نشان دادند و گفتند: این جوان توانست نام ایران را در دنیا مطرح کند.
کتاب «سلولهای بهاری» که تحقیق و نگارش آن برعهده بهنام باقری بوده، در ۴۰۸ صفحه، شمارگان ۱۵۰۰ نسخه و قیمت ۵۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است و علاقهمندان برای تهیه آن، علاوه بر کتابفروشیها، میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر @raheyarpub و سایت vaketab.ir نسبت به سفارش کتاب اقدام کنند. همچنین در صورت نیاز میتوانند با شماره ۰۲۱۴۲۷۹۵۴۵۴ تماس بگیرند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «سلولهای بهاری» خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت حسین بهاروند، دانشمند برجسته و پدر دانش سلولهای بنیادی کشور است که به تازگی توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
حسین بهاروند، استاد ممتاز و مؤسس پژوهشکده زیستشناسی و فناوری سلولهای بنیادی پژوهشگاه رویان در سال ۱۳۷۴ به پژوهشگاه رویان پیوست و پس از چند سال پژوهش در سال ۱۳۸۲ توانست برای اولین بار در ایران سلولهای بنیادی رویانی انسانی را تولید کند. در سال ۱۳۸۷ نیز به همراه همکارانش موفق به تولید سلولهای بنیادی پرتوان القائی انسانی شد. این فعالیتها، او و همکارانش را قادر ساخت تا شاخههای مختلف پزشکی بازساختی را در ایران پایهگذاری کنند.
او تاکنون بیش از ۳۰ جایزه ملی و بینالمللی از جمله جایزه رازی، خوارزمی، آیسسکو، آکادمی علوم جهان (TWAS)، یونسکو و جایزه مصطفی(نشان عالی علم و فناوری جهان اسلام) دریافت کرده است. با بهنام باقری محقق و نویسنده کتاب «سلولهای بهاری» گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
* اول این گفتوگو، کمی درباره قصه نگارش کتاب «سلولهای بهاری» توضیح دهید.
زمانی که میخواستیم این کارها را شروع کنیم، هیچ کتاب و تحقیقی در عرصه تاریخ شفاهی پیشرفتهای علمی کشور و عنوان خاصی به این نام نداشتیم و جرقه این کار، زمانی در ذهن ما زده شد که مقام معظم رهبری در سال ۹۳ در بازدید از گروه صنعتی مپنا از پیشرفتهای علمی کشور بسیار خوشحال شدند. همانجا به ذهن ما رسید که در زمینه تاریخ شفاهی پیشرفت و خاطرات آن کار کنیم. اما آن زمان مسائلی پیش آمد که شروع کار را به تأخیر انداخت. از سال ۹۶ به طور جدی و همراه با آقای محمدمهدی همتی، مسئول موسسه خاکریز اندیشه و ایمان، کار را شروع کردیم و به دو پروژه زندگینامه شهید کاظمی آشتیانی، مؤسس پژوهشگاه رویان و دکتر حسین بهاروند درباره پیشرفت در دانش سلولهای بنیادی رسیدیم.
* پس به نوعی میتوان گفت سخنان رهبر انقلاب، انگیزه اصلی شما برای روایت پیشرفتهای کشور بود.
بله، آن موقع در چند سخنرانی متوالی از ایشان شنیده بودم که خیلی درباره سلولهای بنیادی صحبت میکردند. در مواردی هم درباره انکار برخی دانشمندان داخلی نسبت به این پیشرفتها میگفتند که مثلا عدهای از دانشمندان نامه دادهاند که دستیابی به سلولهای بنیادی، وارداتی است و اصلا امکان ندارد در داخل تولید شده باشد. سعی میکردند این دستاوردها را انکار کنند. این موضوع از همان زمان در ذهن من بود و فکر میکردم که چرا عدهای به راحتی پیشرفتهای علمی را انکار میکنند و کاری هم در این باره نمیشود. کتاب «سلولهای بهاری» درباره پیشرفت ما در مسأله سلولهای بنیادی است. این علم جزو چند علم برتر دنیا و دانشی زیربنایی برای پزشکی است و نام کشور ما هم به عنوان دهمین کشور دنیا در دستیابی به این علم ثبت شده است.
* البته در کتاب «سلولهای بهاری» علاوه بر ماجرای تولید و توسعه سلولهای بنیادی در ایران، زندگینامه دکتر بهاروند را هم میخوانیم.
ابتدا میخواستم فقط تاریخ شفاهی پیشرفت در سلولهای بنیادی را بیان کنم؛ یعنی اینکه چه شد وارد مقوله سلولهای بنیادی شدیم و چگونه به این دانش دست یافتیم، اما کمی که با آقای دکتر بهاروند مصاحبه کردم، احساس کردم مباحث، خیلی علمی و خشک است و مخاطب، تمایلی به خواندن آن نخواهد داشت. از طرفی هم خاطرات او خیلی جذاب بود.به ذهنم رسید که خاطرات آقای دکتر را در کنار خاطرات دستیابی به سلولهای بنیادی و اتفاقات علمی بیاوریم که مقداری آن حالت علمی را تعدیل کند و با استفاده از شکل داستانی، لطافت متن را بیشتر کنیم و از شکل یک متن علمی خشک دربیاید تا مخاطب هم از آن استقبال کند.
هدف اصلی ما، بیان پیشرفتها بود اما با همراهی دکتر بهاروند سعی کردیم مباحث علمی را سادهسازی کنیم و با زبانی بگوییم که برای مخاطب هم قابل فهم باشد و این را نکته مثبت و سازنده کتاب میبینم که هم کتابی علمی است و هم خیلی ساده شده؛ به طوری که اگر دانشآموز دبیرستانی یا خانم خانهدار که سواد دانشگاهی ندارد آن را بخواند، میفهمد سلولهای بنیادی چیست و چه کاربردهایی دارد. قسمت زیادی از این مسأله، مرهون بیان زیبا، نوع روایت و تمثیلات خود اوست که مباحث علمی را خیلی ساده و روان بیان کردهاند.
* معمولا دانشمندان و محققان علمی، دوست دارند بیشترِ وقتشان را در آزمایشگاه و صرف کارهای علمی کنند. اینکه توانستید دکتر بهاروند را برای روایت زندگی خودشان و پیشرفت کشور در سلولهای بنیادی پای کار بیاورید، اتفاق خوبی است که میتواند در بقیه بخشهای علمی و برای دیگر دانشمندان هم تکرار شود.
دکتر بهاروند در یکی از روستاهای خرم آباد بزرگ شده و رشد کرده اما به غرب و شرق جهان و کشورهای پیشرفته در عرصه علمی سفر کرده است. خرداد سال ۹۶ که برای شروع پروژه تاریخ شفاهی سلولهای بنیادی به پژوهشگاه رویان رفتم، آقای توسلیان، روابط عمومی پژوهشگاه، همان ابتدا که عنوان سلولهای بنیادی را دیدند، گفتند باید با آقای دکتر بهاروند که مسئول دانشکده سلولهای بنیادی پژوهشگاه رویان است، صحبت کنید که آن موقع، استرالیا بودند.
اواخر آذر ماه، وقتی برای جلسه اول مصاحبه پیش دکتر بهاروند رفتم، کار را خیلی جدی نگرفتند. بعدها هم میگفتند فکر میکردم یکی دو جلسه حرف میزنیم و کار تمام میشود. چون وقت نداشتند و قضیه را هم جدی نگرفته بودند، تمایلی به ادامه صحبت و سؤالات من نداشتند و فقط میخواستند صحبتها سریع به پایان برسد. آقای دکتر، از ابتدای کار سلولهای بنیادی در ایران تا سال ۹۶ را مختصر و گذرا تعریف کردند. در پایان جلسه پنجم که خاطرات به سال ۹۶ رسید، گفتند دیگر حرفی ندارم، شما را به خدا میسپارم.
ایشان را متقاعد کردم که جلسه ششمی هم باشد و در آن جلسه، درباره دوران کودکیشان، سؤالات جزیی پرسیدم. بعد از چند سؤال دیدم که ایشان از دوران کودکی و مسافرتهایشان به خرمآباد و روستای پدری، خاطرات خوبی دارند و از گفتن این خاطرات به وجد آمدهاند. فهمیدم که چگونه باید وارد شوم تا خاطرات فراموششده را به خاطر بیاورند. آقای دکتر، خوشبیان و خوشمشرب هستند و با گفتن چند خاطره، خاطرات بعدی هم به یاد میآوردند.
در جایی که سخن به مباحث علمی میرسید، کار خیلی برایم سخت میشد. من فقه و حقوق خواندهام و این یکی از چالشهایم بود که میخواستم درباره رشته غیرتخصصی خودم، تاریخ شفاهی کار کنم. با وجود اینکه درباره سلولهای بنیادی مطالعه کرده بودم، اما بر مباحث تسلط نداشتم و کار کمی پیچیده میشد و باید با موضوع کلنجار میرفتم و گاهی احساس میکردم آقای دکتر هم از این موضوع اذیت میشوند. چون سؤالاتی میپرسیدم که بعضی را نمیخواستند پاسخ دهند یا چیزی یادشان نمیآمد. در بعضی سؤالات، احساس نارضایتی از ادامه مصاحبه در ایشان کاملا مشهود بود، اما من محقق بودم و برای اینکه به جواب سؤال و به روایتی یکدست و منطقی برسم، مجبور بودم سؤال بپرسم. هرچند ایشان ناراحت میشد. هدفم از گفتن این مسأله، این است که بگویم سازنده یک متن و روایت خوب، مصاحبه است؛ یعنی اگر شما تلاش کنید آنچه را که فکر میکنید به شما کمک میکند، در مصاحبه به دست آورید، دیگر در تدوین متن مشکل چندانی ندارید.
* علیرغم اینکه آقای بهاروند، اوایل، کار را جدی نگرفته بودند ولی به خوبی توانستید هم زندگی و هم قصه پیشرفت ما در سلولهای بنیادی را روایت کنید و به اصطلاح از پس کار برآیید.
ما بعد از جلسه پنجم، جلسات را یکییکی تمدید میکردیم. در پایان جلسه پانزدهم یا شانزدهم، آقای دکتر خسته شده بودند و تمایلی به ادامه کار نداشتند. جلسه شانزدهم که گفتم جلسه آخر است، ایشان هم خیلی خوشحال شدند. شاید دلیل این خستگی این بود که دقیقا نمیدانستند ما با این خاطرات میخواهیم چکار کنیم.
آخرین مصاحبهها اردیبهشت ۹۷ انجام شد. بلافصله بعد از آن، تدوین متن را شروع کردم. میخواستم کتاب به ۲۲ بهمن که چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب بود، برسد. واقعا به این پروژه ایمان داشتم و میدانستم که ارزش این را دارد که برای چهل سالگی انقلاب از آن رونمایی کنیم. فصل اول و دوم کتاب را که مربوط به خاطرات کودکی آقای بهاروند و دستیابی به دانش سلولهای بنیادی بود، برای دکتر فرستادم. میخواستم فصل به فصل، کتاب را بخوانند و کار سریعتر پیش برود.
متن آماده شده را برای دکتر که آن موقع، آلمان بودند، ایمیل کردم. چند روز بعد با من تماس گرفتند و با خوشحالی گفتند که اینجا در غربت، دلم خیلی گرفته بود. متن شما را که خواندم حالم خوب شد. اینجا شروع اعتماد دکتر بهاروند به من بود و تا آن موقع، اعتمادی به بنده به عنوان محقق نداشتند.
به همین شکل، فصلهای بعدی را هم برای آقای دکتر فرستادم، اما ایشان وقت نداشتند بخوانند و به این ترتیب به جای بهمن سال ۹۷، کتاب برای بهمن ۹۹ به کتابفروشیها رسید.
* به نظر خودتان چه کسانی حتما باید کتاب «سلولهای بهاری» را بخوانند؟
به نظرم اولین کسانی که باید این کتاب را بخوانند، مسئولان هستند؛ از رئیس جمهور تا مدیران میانی باید این کتاب را بخوانند تا بدانند در جمهوری اسلامی کسانی هستند که توانستهاند با تلاش در حوزه علمی خود، کشور را به قلههای علمی برسانند. دکتر بهاروند میگفتند وقتی ما به دانش سلولهای بنیادی دست پیدا کردیم، کشور هشتم دنیا در این زمینه بودیم، یک سال طول کشید مقاله آن را بنویسم و به مجلات بینالمللی بدهم تا به صورت رسمی در دنیا اعلام شود که کشور ایران هم به این دانش رسیده است و در این یک سال، دو کشور دیگر هم اضافه شدند و ما کشور دهم دنیا در این زمینه شدیم. یعنی یک جوان حدودا ۴۰ ساله توانست کشور ما را در یک زمینه علمی به جایگاه دهم دنیا برساند.
مسئولان باید این کتابها را بخوانند تا بدانند چنین افراد نخبهای در ایران داریم و نباید نگاه ما به بیرون کشور باشد. همچنین دانشجویان و دانشآموزان دببرستانی که به دنبال الگوی ایرانی و مسلمانی هستند، میتوانند با مطالعه این کتاب با زندگی و مشکلات و مسائل و تلخی و شیرینیهای زندگی این الگوی بومی آشنا شوند و ببینند که هر کس به نحوی مشکلات و چالشهایی در زندگیاش دارد اما با وجود این مشکلات، میتوان کشور را در زمینه علمی ارتقا داد و این خیلی مهم است.
حُسن ختام صحبتهایم را سخنی از مقام معظم رهبری درباره دکتر بهاروند قرار میدهم که در کتاب نیامده است. آقای دکتر میگفتند در جلسهای که در حضور مقام معظم رهبری بودیم، بحث پیشرفت علمی و جایگاه علمی کشور در دنیا پیش آمد. ایشان مرا نشان دادند و گفتند: این جوان توانست نام ایران را در دنیا مطرح کند.
کتاب «سلولهای بهاری» که تحقیق و نگارش آن برعهده بهنام باقری بوده، در ۴۰۸ صفحه، شمارگان ۱۵۰۰ نسخه و قیمت ۵۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است و علاقهمندان برای تهیه آن، علاوه بر کتابفروشیها، میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر @raheyarpub و سایت vaketab.ir نسبت به سفارش کتاب اقدام کنند. همچنین در صورت نیاز میتوانند با شماره ۰۲۱۴۲۷۹۵۴۵۴ تماس بگیرند.
منبع خبر